آفرينندهی فلسفه
سقراط
|
سقراط و شاهكاری ناممكن: زنده مردن و بدون تسليم، تا به آخر ماندن
ترجمه ويدا .ف
در تاريخ انديشهی غرب سقراط يك
مرجع است، چرا كه از "قبل از سقراط" و" بعد از سقراط" سخن میرانند. پيش از او
فلاسفه نظريههای خود رابه گونهای شاعرانه و بيشتر نزديك به روش پيامبران و كاهنان
بيان میكردند. پس از او اما، تمام مكاتب باستان خود را وارث او يا متاثر از او
میدانند. سقراط ، از آن پس مبدل میشود به فرزانهای قهرمان، پايه گذار پرسش فلسفی
و تجسد مطالبات اخلاقی. اين مرد عجيب كه بود كه به رغم اين همه تاثير، چيزی ننوشت.
آيا هنوز میتوان او را، ورای تودهی وسيع افسانهها و تفسيرها، باز شناخت؟
سربازان ، دراردوگاه از خود
میپرسند كه سقراط چه میكند، چرا كه ساعتها است آنها را رها كرده تا خود ، در
كنار درختی در بالای تپه بايستد و با خود خلوت كند. نگاهش ثابت است. با او كه حرف
میزنند، گويی نمیشنود. حتا به نظر میرسد كه نمیبيند، هرچند چشمهايش بازند.
سربازان به خود میگويند: چه آدم عجيبی! البته از بعضی جهات به مردم عادی شباهت
دارد يا بهتر بگوييم به يك انسان شجاع و شريف. هيچگاه شكايت نمیكند. مقاوم است و
محكم. با اين حال، برای حمل سلاح زير آفتاب تند، ديگر چندان جوان نيست: بايد چهل
سالی داشته باشد. به طور خلاصه بايد گفت كه مردی است شجاع، اهل نوشانوش و رقص.
با اين وجود، عجيب و غريب است. پيش میآيد كه ساعتها لب به حرف نگشايد. اما اگر
شروع كند، كسی جلودارش نيست. او میگويد كه يك صدای درونی يا يك اهريمن مانع او از
انجام بعضی كارها میشود و او را متوقف میسازد. به طور قطع او از سويی جادوگر است
و از سويی فرزانه! او ظاهراً از خيلی چيزها آگاهی داردو درباره شان انديشيده است.
در اين ترديدی نيست. او همچنين با افراد معروف و ثروتمند و مردان سياسی همنشينی
میكند. اما خود او همواره فقير است. میگويند كه اين افراد به حرفهايش گوش
میدهند و همگی، اين جا و آن جا و تمام وقت، زبان به تحسينش میگشايند.
سقراط، صبحها كه باز میگردد، بی آن كه توضيحی بدهد، با اشتها غذا میخورد و سپس
به محل خدمتش در ارتش آتن باز میگردد يعنی به "پتيده"(1) در ساحل "شالسيديك"(2).
در جنگی درسال 432 ق.م. در دفاع از"آلسيبياد"(3) ، مجروح میشود. "آلسيبياد"، مرد
جوانی كه لا اقل بيست سال از او جوانتر و زيبا يی خیره کنندهای دارد. در حالی كه
سقراط مانند يك جانور زشت است اما به شدت به جوانان با استعداد عشق میورزد.
اين يكی از دفعات نادری است كه آتن را ترك میكند. شهر شاهد تولد او بوده و شاهد
مرگش نيز خواهد بود. تمام زندگيش در ان جا سپری شده است. او در سال 470 پيش از
ميلاد، در آن جا زاده میشود. پدرش " سوفرونيسك"(4)، حجارو پيكر تراش و
مادرش"فنارت"(5) (دایی) است. اين فرزندِ خلق از ابتدا با كار يدی آشنا میشود. او
فن استفاده از قلم حكاكی و اسرار سنگتراشی را میشناسد. او میگويد" دست به ما
اجازه میدهد كارهايی را انجام دهيم كه باعث میشوند، خوشبخت تر از حيوانات باشيم".
احتمال دارد كه او نيز در كارگاه پدر، به كار بر روی سنگ پرداخته باشد. حتا
گفتهاند كه قسمتی از جعد سر "پارتنون"(6) كار دست او ست...البته اين تنها يك فرضيه
است. به هر حال او مرتب در حال ياد گيری مهارتهای حرفههای گوناگون از قبيل نساجی،
نجاری و كفاشی است. برای او واژهی "سوفيا"ی (7) يونانی، پيش از آن كه به مفهوم
دانايی وخرد باشد، معنای مهارت يدی میدهد.
او حرفهی مادر را نيز دنبال میكند. مادر زنان را میزاياند و او نفوس را!هنر
زاياندن او، بيشتر در پی اثبات و آزمون انديشهها است و نه فقط روزآمد كردنشان. اخر
ماماهای آن زمان تنها وظيفهی سادهی به دنياآوردن نوزادان را نداشتند بلكه بايد
آنها را با يك حمام آب سرد، مورد آزمايش قرار میدادند تا فقط كودكان سالم را نگه
دارند. تخصص واقعی سقراط در همين كار است: او انديشهها، باورها و اعتقادها را، با
طرح پرسشهايی بررسی میكند تا دريابد كه آيا ارزشمندند يا فقط "بادِ هوا". اين مرد
زشت، نه چندان پاكيزه و فقير كه به رغم اين شرايط گدايی نمیكند و از عهدهی
هزينههای خود و خانواده اش بر میآيد، آنقدر مردم را مورد خطاب قرار داده و- با
استهزا- گرفتار تضاد درونی میكند كه به عنوان يك انديشمند غير عادی و آزار دهنده
در شهر شناخته میشود.
گاه خارجيانی را كه در گذر از شهر هستند به او معرفی میكنند. او ،هرازگاهی ايشان
را به مبارزه طلبيده، ادعای همه چيز دانی شان را به باد استهزا میگيرد. گفته
میشود كه در حدود سال 430 ق.م. ،"آپولون"(Apollon)
سقراط را" داناترين ِانسانها" تلقی میكند. و او چنين نتيجه میگيرد كه يگانه
دانايی او، آگاهی از نادانی اش است. به هر حال از اين زمان است كه او واقعاً وارد
زندگی فلسفی میشود. اين امر سبب نمیشود كه وجود "زانتيپ"(8) همسر بد خلق و عبوس
او از ياد برود. خلق بد اين زن چنان خنده آور است كه بيشتر به يك نمايش مضحك شباهت
دارد. بايد اضافه كنيم كه سقراط در زمان حياتش، به صورت يك چهرهی نمايشی در
میآيد."آريستوفان"(9) از او چهرهای خنده آور عرضه میكند. البته نمايشنامه كه
عنوان "ابرهای غليظ" را داردو درسال 432ق.م به صحنه میرود، چندان مقبول نمیافتد.
اما وجود اين نمايشنامه نشانگر آن است كه سقراط در 45 سالگی آنقدر شناخته شده بوده
كه در يك نمايش كمدی با تماشاچيانی از ميان مردم عامی، از چهره اش استفاده شود.
در اين نمايش از روشنفكران بد گويی میشود: نگاه آنان در ميان ستارگان گم شده، در
نتيجه از واقعيت بدورند. آنان به خدايان سنتی شك كرده ، به سوی ابداعاتی غريب
میروند. از همه بدتر اين كه آنان میتوانند همه چيز را زيرورو ببينند. آريستوفان،
جوانی به نام "فيديپيد"(10) را قهرمان خود میسازد كه پدرش را كتك میزند ، درستی
اين حركتش را نيز برای او توجيه میكند و معتقد است كه بايد مادرش را هم ادب كند!
بنابراين میبينيم كه سقراط مردمان را فاسد میكند، به آنان نشان میدهد چگونه
باورهای معمولشان را زير و رو كنند، به آنان روشهايی را ياد ميدهد تا بتوانند
استدلال ضعيف را قوی سازند و حق را، در زمانی كه حق نيست، از آن ِ خود سازند.
آتنيان ِ نسل بعد كه سقراط پير را به داوری نشستند، در جوانی اين نمايش را ديده يا
نقل آن را از پدران خود شنيده بودند.
آنان همچنين شنيده بودند كه به فيلسوف لقب "اژدر ماهی" داده شده بود: نوعی ماهی
مديترانهای كه افرادی را كه لمسش كنند، مبتلا به كزاز میكند. سقراط در واقع، هر
كه را با او به صحبت بپردازد، مبهوت و گيج بر جای مینهد. آنان مدعی دانستناند و
اوبا پرسش از آنان، به ايشان ثابت میكند كه دانايی شان، توهمی بيش نيست. در نتيجه
افليج به نظر میرسند. سقراط را همچنين "مگس" يا "خرمگس" نيز لقب میدهند: جانوری
كه با نيش خود اسب خواب را بيدار میكند! مردم معمولاً تمايل به تسليم شدن دارند.
سقراط آنها را بيدار كرده، بر میانگيزد و وادار میكند به خود آيند. نقشهايی كه
ايفا میكند خطرناكند چرا كه كسی دوست ندارد با كشف نادانی خويش، مات و مبهوت شود.
هيچ اسبی از خرمگسها خوشش نمیآيد. بنابر اين، خشم بر عليه آشوبگر، به تدريج اما
به طور قطع، بالا میگيرد.
به علاوه موقعيت سياسی آتن دستخوش تغيير میشود. دموكراسی در وضعيتی بحرانی است.
گويی "السيبياد"(3) زيبا و پرشور، پيش از آن كه دربست به خدمت دشمنان آتن بر آيد،
در تدارك يك كودتا است. در سالهای 404 و 403 ق.م. 30 صاحب منصب يعنی 30 ديكتاتور،
زمام امور را به دست گرفتند. سقراط در زندگی شهروندی همواره شهامت از خود نشان داده
اما هرگز وارد يك مبارزه سياسی نشده است. با اين حال همگان روابط ديرين او با
"السيبياد"(3) را به ياد دارند. به نظر میرسد كه اين ناطق قديمی همواره جانبدار
دشمنان دموكراسی بوده است. او عيب ونقصهای دموكراسی، تمايل آن به انحراف و عوام
فريبی را به باد انتقاد میگيرد.و همهی اينها پايان خوشی ندارد...
در سال 399 ق.م.، سقراط متهم به كفر و گمراه كردن جوانان میشود. او در دفاعيه اش
نقش خويش را نفی نمیكند و میگويد:" تا واپسين دم و تا زمانی كه بتوانم فلسفه بافی
را ادامه خواهم داد." او میتوانست سعی در بدست آوردن دل قاضیهايی كند كه همشهری
خودش بودند. اما از آن جا كه خود را مجرم نمیداند، آرام آرام، آنان را عصبانی
میكند. او میتوانست فرار كرده، به تبعيد برود يا اجازه دهد كه مريدان فراريش
دهند. اما هيچ يك از اين كارها را نمیكند. روزی هم كه شوكران (اين زهر با اثر
تدريجی) را مینوشد، باز اين خود او است كه دوستانش را تسلی داده و اشك را از
گونههاشان میزدايد.
هنگامی كه بدنش سنگين شده و پاهايش ورم میكنند، باز به تعقل و انديشيدن ادامه
میدهد. او با صدای بلند به مرگ خود میانديشد.او با اراده میميرد.او حكم مجلس
آتنی را به خاطر احترام به قوانين پذيرفته و به رغم نا درست بودنش، تصميم میگيرد
كه به آن تن دردهد. به مرور كه حرفها بر زبان میآيند، اعضای بدن بی حركت میشوند.
سرما بر او غلبه میكند. سقراط يك بار ديگر دچار تشنج میشود، چهره اش انقباض پيدا
میكند و سپس چشمهايش را میبندند.
از سويی میتوان گفت كه پيروز است چون نه تنها بر هراس از مرگ چيره شده بلكه بر مرگ
خويش نيز غلبه يافته است. در اين جا مسئلهی اخلاق و منش مطرح نيست بلكه فلسفهای
است كه تحقق يافته. سقراط چنين قضاوت میكند كه در برابر كسانی كه او را به مرگ
محكوم كردهاند، صاحب حق بوده است.هيچ چيز بدون اين آزادی انديشه، انتقاد، انتخاب
بهترين شكل حيات و عمل به آن يعنی هيچ چيز بدون فلسفه، ارزش زيستن ندارد. سقراط اين
شاهكار غير ممكن را تحقق میبخشد: زنده مردن و بدون تسليم، تا به آخر ماندن.
او پيش از هر چيز انسان ِ"لوگوس"(11) است. مواظب باشيد اين واژهی يونانی را به
سرعت ترجمه نكنيد. "لوگوس" به مفهوم "كلام" است و "زبان" اما "خرد" و "محاسبه" نيز
معنی میدهد. سقراط سعی در بكارگيری تمامی اين مفاهيم دارد. به همين دليل است كه از
استادان زبان و فن آوران سوفسطايی كه از واژهها تنها به عنوان نيروی مجاب كردن
استفاده میكنند، فاصله میگيرد. برای اين افراد، آن چه اهميت دارد پيروزی است در
دادگاه، در مجلس يا هر جايی كه تصميم گيری مطرح باشد. سقراط اما حقيقت را ترجيح
میدهد، تنها به خاطر شعفی كه به همراه میآورد حتا اگر به قيمت شكست باشد. او
نمیخواهد قدرت واژهها ونيروی خرد را ازيكديگر تفكيك دهد. او سعی در روشن بينی
دارد و آگاهی از درستی گفتار. او از حرفهای بيهوده بيزار است . به همين دليل مايل
است جنگيدن با كلمات و همچنين عليه كلمات را بياموزد و برای اين كار آنها را از
سرند خرد و محاسبه عبور میدهد.
سقراط به شكلی اساسی در جستجوی آن چيزی است كه گفته میشود." چيست" پرسشی است كه
همواره مطرح میكند. زيبايی چيست؟ يا شجاعت؟ يا عدالت؟ يا تقوی؟ هدف هرگز تعريف
ظاهری يك واژه يا رديف كردن مثالها نيست. مقصود يافتن يك انديشه و بيرون كشيدن يك
مفهوم است. چه چيز در پس ِ اين كلمه قرار دارد. در كاربردش، واقعاً به چه
میانديشيم؟ اصلاً آيا به چيزی میانديشيم؟ آخر گاه خيال میكنيم كه مفهوم محكمی در
سر داريم حال آن كه باد هوايی بيش نيست. فكر میكرديم میدانيم اما هيچ نمیدانيم.
از اين منظر، سقراط مرد ِ نادانی است يعنی كسی كه حدود دانستهها را مشخص میسازد،
كفايتشان را میيابد و فقر و شكنندگی شان را افشا میكند. در اين جا هم نبايد خيلی
تند رفت. "تمام آن چه میدانم، اين است كه چيزی نمیدانم". اين كليشه ممكن است
انسان را به اشتباه بيندازد. آنچنان كه ظاهرش نشان میدهد، ساده نيست. به هر حال
سقراط توانايی حرف زدن، شمارش، راه رفتن و رقصيدن را دارد. پس اين كه بگوييم چيزی
نمیداند، به چه معنی است؟ آيا او فاقد نظريه است، هيچ دانستهای را ترويج نمیكند
و برای مسائلی كه مطرح كرده، راه حلی ندارد؟ آری، غالباً چنين است.
اما اين به تنهايی تمام قضيه نيست. كافی نيست تنها رويهی ويرانگر مداخلاتش را در
نظر بگبريم. البته او پيشرو فيلسوفانی است كه میشود آنان را "پاك كننده" توصيف كرد
چرا كه بيشتر به اثبات پرسشها میپردازند تا پاسخگويی به آنها و مسائل را به جای
پذيرش، تخريب میكنند. به هر حال، در برابر سقراطِ ويرانگر، كم وبيش پوچ انگار(12)
كه شك گرايی(13) دنبالهی طبيعی راه او است، با سقراط پرهيزگار مواجه میشويم كه
صداقتش كمتر از اولی نيست. اين سقراط، بدون ترديد صاحب ِ دانايی دربارهی نيك و بد
است.
كاستن اين شخصيت پيچيده تا حد يك سازندهی شك و ترديد نا ممكن است. تولد دغدغهی
اخلاق و ارزشهای اخلاقی در غرب را نيز بی ترديد مديون او هستيم. دانستن اين كه
سقراط ِ تاريخی با كدامين عبارتها آنها را بيان كرده، دشوار به نظر میرسد. اما
نمیتوان اين بُعد اساسی از وجود او را ناديده گرفت.شايد در گفتگوی "گرگياس"(14)
افلاطون بتوان پژواك صريح اين روش يگانه را باز يافت. بيان آن شگفت انگيز است.
بنابراين،آيا گاه باخت بهتر از بُرد است و رنج كشيدن بهتر از لذت بردن؟
اين امر در انديشه ، چرخشی كليدی است چرا كه پس از آن عبارات تغيير معنا میدهند.
جلاد بازنده میشود و قربانی، برنده. سقراط با اين انقلاب طرحی نو از واقعيت در
میاندازد كه عدالت اخلاقی نام دارد. اين روش با طرح رويدادها و تجربهی آنی، در
تضاد است. فرمانروای مستبد میتواند دادگاهها را كنترل كرده و از بازخواستها شانه
خالی كند اما كار او خطا محسوب نمیشود و حتا مستوجب دلسوزی است! تمام مدعيان ِ
واقع گرايی، در چنين شرايطی شانه بالا انداخته و به قهقهه میخندند.عدا لت برای
ديگران، يگانه انديشهی پايدار است.پيروان سقراط ، در اين زمينه اما، بی ترديد
همچنان زندهاند.
بی تفاوتی ِ كامل او نسبت به مرگ، يك نشانهی شخصيتی ويژه نيست و نمیتواند جدا از
آنچه گفتيم، بررسی شود. نتيجهی مستقيم آن است. انسان اهل كلام منطقی و حقيقی،
زندگی تحت تسلط خِرَد و معتقد به عدالت، نبايد به خود بلرزد و نمیلرزد.
جمعبندی كنيم. انديشمندی كه كوشش در بيدار نگهداشتن جامعهی زمان خود را دارد، فردی
كه نقش آشوبگر را ايفا میكند، در شكار توهمات و ظاهر فريبان است، مردی كه حقيقت
ونيكی را تعقيب میكند تا حدی كه میتواند، به جای آسوده خفتن، به مرگ آرام تن در
دهد... آيا كسان بسياری با اين خصوصيات میشناسيد؟ فكر نمیكنيد كه به شدت با فقدان
چنين افرادی روبه رو هستيم؟ آنان غايب نيستند بلكه اصلاً وجود ندارند.
و اين روش ِ سقراط است برای جاودان زيستن.
سال شمار
· در حدود سال 459 ق.م. تولد از پدری سنگتراش و مادری ماما(دایی)
· بين 450 و 445 ق.م. برخوردهای احتمالی با "پارمنيد"(15) و "زنون"(16)
· 432 ق.م. شركت در جنگ "پتيده"(17)
· 423ق.م. "آريستوفان" در تئاتر "ابرهای غليظ" او را مورد تمسخر قرار میدهد
·
399ق.م. اقامهی دعوا در آتن بر عليه
او به جرم كفر و منحرف ساختن جوانان. محكوم به مرگ
محاكمهی سقراط
منظور محاكمهی پيرمردی است كه در سال 399ق.م. در آتن برپا میشود. سقراط، اين
جنگاور پيشين جنگ "پلوپونز"(18)، عضو پيشين شورای شهر و شخصيت برجستهی آتنی، هفتاد
سال دارد. دادگاه دارای هيئت منصفه ای مركب از 501 عضواست. سقراط در آن جا به جرم
منحرف كردن جوانان و كفر حاضر میشود. او متهم است كه با فلسفهی ويرانگرش، سنتها
را زير سوا ل برده و خدايانی تازه معرفی كرده است. در ميان شاكيانش به يكی از
فعالان سياسی به نام "آنيتوس" (19) بر میخوريم. فردی كه پس از فاجعهی جنگ
"پلوپونز" و تسلط هشت ماههی رژيم 30 ديكتاتور، از جمله سياستمدرانی است كه در باز
سازی دموكراسی آتن كوشا هستند. به باور "آنيتوس" ، اصلاحات ملی كه از 4 سال پيش
آغاز شده، مستلزم محكوميت سقراط، اين روشنفكر ويرانگری است كه آريستوفان او را در
تئاتر "ابرهای غليظ" ، درغالب يكی از روحانيون عجيبی كه تيشه به ريشهی ارزشهای
سنتی شهر میزنند، مورد تمسخر قرار داده، میگويد:" اين لاف زن، جوانان را از
تعليمات ما روگردان میكند"، "او دين را مورد حمله قرار میدهد" و" مرگ بر
روشنفكران"! "آنيتوس" معتقد به پالايش گذشته است. سقراط متهم است كه به سبب نفرت از
دموكراسی، به نفع يك ديكتاتور و سياستمدار خطرناك عمل كرده است. واقعيت اين است كه
مريدانش، دموكراتهای درخشانی نبودهاند. "السيبياد" كه يك "كندی"(20) ِ بدون
"مارلين مونرو"(21) است، با ايفای نقش منفی در جنگ عليه "اسپارت"ها به سرزمينش
خيانت كرده است. هيئت منصفه متهم را با اكثريت 280 در برابر 221، به مرگ محكوم
میكند. سقراط كه به مدت يك هفته زندانی بود با مخالفت با طرح فرار از سوی دوستانش،
تصميم گرفت كه به مرگ تن در دهد. اين تصميم همواره بخشی از معمای سقراط به شمار
میآيد.
-------------------
* اين مقاله ترجمهای است ازSocrate,
L’inventeur de la philosophie كه به
قلمRoger-Pol Droit
در مجلهی LePoint
در ماه اوت 2004 منتشر شده است.
* برای زير نويسها ازLarousse,petit
Robert و فرهنگ معيين استفاده شده
است.
1-Potidee
شهر قديمی در شبه جزيرهی "شالسيد يك"
2-Chalcidique
شبه جزيرهای در يونان در كنار دريای اژه
3- Alcibiadeسردار
يونانی، شاگرد محبوب سقراط(404-450 ق.م.)
4-Sophronisque
5-Phenarete
6-Parthenon
معبدی در آتن(قرن 5 ق.م.)
7-sophia
8-Xanthippeزن
عبوس و زشتی كه سقراط برای آزمودن شكيبايی خويش با او ازدواج كرد. وقتی به هنگام
مرگ سقراط، برای ديدار واپسين به نزد او رفت، فيلسوف از بيم از كف دادن صبر او را
از خود راند تا با مريدانش خلوت كند.( نقل از افلاطون در فِد ون)
9-Aristophaneمشهور
ترين شاعر كمدی آتن(445-386 ق.م.)
10- Phidippide
11-logos
12-nihiliste
13-scepticisme
14-Gorgias
سوفسطايی يونانی و نام يك ديالوگ افلاطون
15-Parmenide
يا برمانيد س قيلسوف يونانی كه عالم را ابدی، واحد و غير متحرك معرفی
میكرد.(540-450 ق.م.)
16-Zenon
فيلسوف يونانی آخر قرن 4 ق.م. و موسس مكتب رواقی
17-Potidee
18-Peloponneseشبه
جزيرهای در جنوب يونان كه جنگهای پلوپونز ميان آتن و اسپارت در آن جريان داشت.
19-Anytos
مرد سياسی آتن در قرن 4 ق.م.
20-Kennedy
رئيس جمهور اسبق آمريكا(1917-1963)
21-Marilyn Monroe
هنر پيشه زن آمريكايی(1926-1962)