زندگی

روسيا روشن

پست مدرن و مرور فلسفه منتخب

 Thales von Milet 624 – 547         پيش از ميلاد. حدودا

              Peter Sloterdijk  1947 

 دونام از آغاز و پايان فلسفه غرب  

 

از تالس تا پست مدرن و برعكس .

 ----------------------------------------------------------------------------------------------------   

 دريك كتاب تاريخ فلسفه اي كه من اتفاقي در دست گرفتم، بانام تالس ملطايي ، فيلسوف قرن هفتم پيش از ميلاد يونان شروع ميشود و بانام اسلوتكه ،فيلسوف پسامدرن زمان حال آلمان خاتمه مي يابد. اولي نقطه عطف گذر از عقايد اسطوره اي به نظرات منطقي و فلسفي بود ، و دومي طرح فلسفه پست مدرن درزمان فناوري ژن ، اينترنت و گلوبال شدن جهاني است .

اسلوتكه براي بازخواني آثار برگزيده تاريخ فلسفه، به نشر سري كتابهايي با عنوان “فلسفه اكنون !“ پرداخت كه ليوتار، فيلسوف پسامدرن فرانسوي،براي خروج از بن بست انديشه و فلسفه فعلي، قبلا توصيه كرده بود. اسلوتكه مي نويسد كه عملگرايي (پراگماتيسم) صنعتي عصرنو،زماني پيروزشد كه موانع اخلاقي كنارزده شدند. او ميكوشد تا ازطريق يك همه پرسي ،ازميان صد فيلسوف حرفه اي، جوابي براي سئوال ؛ چه وظايفي فلسفه در قرن 21 دارد؟، بيابد.در ميان آنان كه اكثرا استاد فلسفه درغرب هستند ، اتو آپل ميگويد كه فلسفه بايد مروج يك اخلاق جهاني براي يك جامعه بين المللي با تنوع و كثرت فرهنگي باشد.

اسلوتكه خود در مقدمه آن كتاب آرزو ميكند كه درخت فرتوت فلسفه يكبارديگر شكوفا شود؛ بدون سرخورده گي ، پرثمر، با شكوفه هاي بيشمار تفكر؛سرخ، آبي ، سفيد، به رنگ آغاز،مانند آنزمان در يونان جوان، زمانيكه تئوري شروع شد، كه ناگهان و بطور باورنكردني،هرچيز روشني، زباني يافت براي بيان. اسلوتكه مي پرسد كه آيا انسان فعلي ازنظرفرهنگ، واقعا آنقدر مسن است كه چنين تجربه اي را تكراركند ؟

 پيتر اسلوتكه منظور ازبازخواني آثارمنتخب تاريخ فلسفه راافشاي كوششي بنياد گرايانه ميداند كه سعي ميكند پايه هاي متافيزيك ازدست رفته را دوباره بازسازي نمايد ، چون جهان مدرن ازآن دست برداشت كه “عقل و دانش“ را به شكل “ايده“ باصفاتي متعالي به ميان مردم نشروتبليغ نمايد. او مي پرسد چگونه انسان ميتواند دريك تمدن جهاني دوردست زندگي نمايد . درنظر اسلوتكه تئوري گمراهي و سردرگم فعلي؛ چه باهدف و چه بي هدف، براساس شرح غلط رابطه انسان باهستي بوجودآمده . درنظراو آغازديالوگ باطبيعت موجب پايان جنگ باآن ميشود ؛ همچنين جنگ باطبيعت انسان . اسلوتكه در مبحث هاي “انساندوستي بعدار هومانيسم“ و محيط زيست، خواهان اخلاقي است كه بدون دشمن، باشد و اهداف اقتدارگرايانه نداشته باشد. درنظراوجامعه آينده،جامعه تعادل واحتياط بايدباشد،وگرنه نابودخواهدگرديد، و عقلگرايي آينده بايد ميان هستي و احتياط،تعادل برقراركند. او مينويسد كه ما در عصري زندگي ميكنيم كه ژن يك ماده اوليه براي توليد خواهدشد ؛ مانند نقش زغال سنگ در دوره انقلاب صنعتي، و صنعت نمي تواند يك نيروي بيگانه باشد كه به برده نمودن انسان و ماده كمك كند. او تقسيم جهان و هستي به ذهن و عين ، و يا به (فرهنگ ، انسانيت) و (طبيعت مكانيكي و انسان ستيزي) را غلط مي شمارد.

پيتر اسلوتكه متولد سال 1947 است و اكنون در جنوب آلمان به تدريس فلسفه دردانشگاه مي پردازد . ازجمله آثار او : فلسفه اكنون !، فلسفه چيست؟، نقد عقل نيشدار كلبي، ونجات نيافت ؛كه اشاره اي است به هايدگر.و

   تالس ،متولد بندر ملطا درساحل غربي تركيه امروزي، فيلسوف طبيعي و ماترياليست ايوني، رياضي دان، ستاره شناس، سياستمدار، جغرافيدان،و هوا شناس ، پايه گذار فلسفه طبيعي درقرن هفتم پيش ازميلاد، يكي از هفت عالم خردمند و نخستين فيلسوف و دانشمند غرب نيز بشمار مي آيد.او جزو فيلسوفان پيش از سقراط ، دركنار آناكسيماندر و آناكسيمنس،يكي از سه جهانشناس يونان باستان بشمار مي آيد . ارسطو اورا پدر فلسفه غرب ناميده است. تالس آشنايي زيادي بافرهنگ مصر و بابل داشت و تحت تاثير رياضيات و علم نجوم آن دو فرهنگ بود. پدرش گويا از فنيقي هاي ساكن آسياي صغير بوده باشد.

 درنظر تالس ، آب ، اصل و ماده تشكيل دهنده جهان و هستي است .اونخستين بارباكمك عقل و منطق و تجربه، به رد توضيحات اسطوره اي زمان خودپرداخت . تالس به تكميل عبور و گذر انديشه از افسانه به منطق كمك نمود . اين نقطه عطف را تشكيل فلسفه و منطق غرب بشمار مي آورند. آن زمان خدايان و الهه ها بعنوان “اصول طبيعت“ موردتوجه انسان پرسشگرقرار ميگرفتند. اسطورهها، افسانه وداستاني بودند پيرامون خدايان، الهه ها ،وقايع عجيب و انسانهايي كه باآنان خويشاوندي داشتند. اسطورهها آنزمان نقش توضيحي يا روشنگرانه داشتند و ميكوشيدند به انسان كمك كنند تااوبتواندبه شرح طبيعت و جهان بپردازد.چون فلسفه آزادشده از اسطوره، نياز به مفاهيم فكري داشت، عناصري زباني مانند : اثبات،آزمايش، برهان، وغيره وارد فرهنگ لغت بشرشدند.

  تالس كوشيدروش و متدي راتكميل كند كه همچون روش استقرايي امروزه، ازخاص به عام ، و از جزء به كل برود . گروهي نظريات اورا نه فلسفه طبيعي ،بلكه تئوري شناخت بحساب مي آورند . درنظر تالس ، پديده زندگي، مقوله پايه اي تمام هستي؛حتي در اشياء و اجسام است.اوثابت نمود كه خدايان عقايد عاميانه راانسان متفكر نمي تواند تاييد كند. درنظراوجهان،اجسام واشياء داراي روح يا نيرويي هستند،به اين دليل اورا گاهي پايه گذار يك الاهيات فلسفي يا الاهيات طبيعي درافكار فيلسوفان يوناني بشمار مي آورند.جهان براي او پر از خدايان و الهه ها است . تالس نه تنها همعصر لائوتسه ، بلكه نظراتش باوي نيز شباهتهايي داشتند.

  از تالس آثار ناچيزي بجامانده و منابع پيرامون او شفاهي هستند و طبق نظر محققين، به گزارشات ارسطو درباره اونيز نميتوان اعتماد نمود.تالس گويا براي جلوگيري ازحمله شرق مخصوصا امپراطوري ايران، خواهان وحدت  شهردولت هاي ايوني درغرب آسياي صغير شد و از حكومت فدرال ملطايي خواست كه باپادشاه ليد نيز متحدنشود.از جمله طنزهاي پيرامون اواين است كه زمانيكه ازوي سئوال شد كه چه چيز مشكل است، اوجواب داد،خودشناسي!، و درجواب چه چيزآسان است، او گفته بود، به ديگران نصيحت كردن !.

  هرودت مدعي است كه تالس كسوف سال 585 را پيش بيني نمود و ارتفاع اهرام مصرراتعيين كرد و به جستجوي دلايل سيل سالانه رود نيل پرداخت و ثابت كرد كه قطب دوبرابر شعاع است و فكر ميكرد كه كهربا و آهنربا داراي روح هستند چون ذرات ديگري را بخود جذب ميكنند.

  تالس حدودا بين سالهاي 624-547 پيش ازميلاد درغرب آسياي صغير زندگي نمود و به نقل از افلاتون،زمانيكه وي درجستجوي ستارگان بود به درون چاهي افتاد و يك دختر خدمتكار اهل تراكي كه شاهد حادثه بود، خطاب به وي گفته بود كه شما فيلسوفان و علماي عظام ! به جستجوي ناشناخته ها در دوردست مي پردازيد،ولي به خطرجلوي پايتان بي توجه هستيد!.