زندگی

بيرونى طبيعت گرا و عقل گرا

ابوریحان البیرونی

قاسم .آ

زندگى،احوال، شخصيت:

محمدبن  احمد خوارزمى معروف به ابوريحان  بيرونى در سال ۳۶۷ ه ق (۹۷۳ م)  متولد شد و آنگونه كه مولف معجم الادبا ذكر كرده در سال ۴۴۰ در سن هفتاد سالگى در شهر غزنه درگذشت. نقل است كه: مقامى شامخ در علم داشت و هيچگاه از خواندن و نوشتن خسته نمى شد. دانشمندترين مردان روزگار خود بود و در علوم مختلف چون رياضيات، نجوم، فلسفه، طب و جغرافيا، هيئت، تاريخ، ادبيات، شعر، لغت و فرهنگ و زبان هاى هند و يونان متخصص و صاحبنظر بود. در ميزان علاقه او به كسب دانش همين بس كه گفته اند وى تنها در نوروز و مهرگان _ دو روز عيد بزرگ ايرانى _ دست از كار مى كشيد.
ابوريحان چهره عقل گرايى است كه تاريخ اسلام نظير آن را به خود نديده به همين علت در ميان انديشمندان مكتب اصالت عقل Rationalism و يا مكتب عصر روشنگرى اروپا در قرون شانزده تا هجده اروپا داراى جايگاه و مقام درخور توجهى است. در علم رياضيات نابغه عصر خود و در تاريخ اروپاى جديد (قرن پانزدهم تا نوزدهم) و همزمان با دوران تجديد حيات علمى و تاريخى (رنسانس) مورخان و پژوهشگران غرب و شرق بسيارى از اطلاعات و منابع تحقيقاتى خود را مديون ابوريحان به خصوص در فصل تحقيق پيرامون فرهنگ اقوام و ملل هند و يونان هستند.
«در حقيقت او شجاعت فكرى داشت و چندان به دانش عشق مى ورزيد كه اگر از آن محروم مى شد گويى كه روح از كالبدش به در مى شد. دانشمندان قرون وسطى اروپا وى را شخصيتى نوگرا و نوانديش و اهل تسامح دانسته اند كه در مسايل علمى بصيرت كامل داشت و نظرات نافذ و صائب  داشته است.» بنابراين وقتى كه شاهديم وى در سال هاى قرون ميانه كه علم و علما به شدت تخطئه شده و مورد اجحاف و تعدى كليسا و قديسان خشك و متعصب و عارى از خرد قرار مى گرفتند ابوريحان به عنوان يك چهره علمى و عقلى مطرح شده است. پس طبيعى است كه دانشمندان عصر رنسانس و روشنفكرى در وصف مقام علمى او قفل سكوت را بشكنند و به پايگاه ارجمندش اعتراف نمايند.
به طور كلى از زندگانى ابوريحان اطلاعات كافى و كامل در دست نيست و اين مسئله البته در مورد ايشان و ساير علما و دانشمندان ما جاى تاسف فراوان دارد. البته وى تحصيلات مقدماتى را در روستاى محل تولد خود و خوارزم به اتمام رسانده و سپس به گرگانج و جرجان مهاجرت مى نمايد. اگر به جمله مشهور او توجه كنيم كه مى گويد: تعصب چشمان بينا را كور و گوش هاى شنوا را كر مى كند آنگاه به ميزان والاى روشن بينى و مداراى او با اقوام و عقايد و نژادهاى مختلف پى مى بريم. او يك روشنفكر به معناى واقعى بود.
 

آثار و تاليفات:

يكى از پركارترين دانشمندان ما در نگارش آثار علمى تا جايى كه نوشته هاى او را از يك بار شتر بيشتر دانسته اند. با اين وصف عمده ترين مكتوبات او به لحاظ اهميت در موضوع و محتوا از اين قرارند: ۱- آثار الباقيه عن القرون الخاليه از تقويم، آداب و رسوم و فرهنگ ملل مختلف بحث مى كند.
۲- تحقيق ماللهند من مقوله مقبوله فى العقل او مزدوله: اين نوشتار در زمره بهترين  آثار اوست كه مورد توجه دانشمندان اروپايى واقع شد. در سال ۱۸۸۷ به انگليسى ترجمه شد و حاوى اطلاعات خوبى از اديان، فلسفه، تاريخ و فرهنگ مردم هند و تمام علوم رايج در آن سرزمين به علاوه علم تنجيم _ ستاره شناسى و كاربرد آن در زندگى مردم _ بحث شده است. نكته قابل ذكر در مورد اين كتاب رعايت جانب امانتدارى و پرهيز از تعصب و راستگويى كه به طرز تحسين برانگيزى از سوى مولف رعايت شده است.
۳- التفهيم لاوايل صناعه التنجيم: اين كتاب به درخواست ريحانه دختر حسين خوارزمى تاليف و به او تقديم شد كه شامل مجموعه اى از پرسش و پاسخ  در مقدمه علم هيئت و نجوم است.
۴- الاستشهاد باختلاف الارصاد: در اثبات اجزاى دايره نوشته شده كه اهل رصد از حل آن ناتوان بودند و بيرونى اين مسئله را حل و آسان نمود.
۵- تاريخ هند: آداب و رسوم و علوم مختلفه سرزمين هند را بررسى و اطلاعات گرانقدر به دست مى دهد. در سال ۱۸۸۷ توسط ادوارد سخائو به انگليسى ترجمه و مورد استفاده پژوهشگران غرب واقع شد.
۶- قانون مسعودى: در علم هيئت و نجوم تاليف و به سلطان مسعود  غزنوى اهدا شد. بحث هاى گسترده و مفيدى در علم نجوم و جغرافيا در آن گنجانده شده كه در وصف اين كتاب بايد گفت: همانند نورى بر پيشانى تاليفات او مى درخشد. توضيح اين كه مسعود غزنوى (۴۳۲-۴۲۱ ه) به ابوريحان بسيار علاقه مند بود و به او كمك شايانى كرد.
۷- مقاليد الهيأت و مايحدث فى يسيط الكره: در مورد اشكال مختلف «سايه» بحث مى كند.
۸- الصيد له فى  الطب: در باب شناخت و خواص «ادويه» نوشته شده و سرانجام كتاب الجماهر فى معرفه الجواهر كه درباره تاريخچه پيدايش و خواص سنگ هاى قيمتى بحث مى كند. اين كتاب به زبانى ساده نوشته شده و خواص هيجده نوع از سنگ هاى گرانقيمت را تعيين و آن را به سلطان مودود فرزند مسعود غزنوى هديه كرده است.
آراء و انديشه هاى علمى ابوريحان:

 او يك فيلسوف نيست اما داراى ديد وسيع و اطلاعات جامع در علم فلسفه است به ويژه آن كه تاليفات او در بردارنده اطلاعات دقيق و پرمايه در تاريخ و اديان قوميت هاست. بيرونى روش، مسلك و مشرب خاص فلسفى و كتاب مشخصى در اين علم همانند ديگر فلاسفه آریایی و خراسانی تاليف و تدوين نكرد اما در ضمن نگارش به مفاهيم و مباحث فلسفى اشاره مى نمايد و حتى با شيخ الرئيس بوعلى سينا مكاتبات علمى و فلسفى داشت. كار عمده او تعيين وجوه مشترك و موافق ميان فلسفه افلاطونى با حكمت هندوان است. افزون بر اين وى معتقد است كه مسايل مربوط به آغاز آفرينش و وجود و احوال آن مردمان به علت قدمت زياد و عدم اهتمام جدى به درج و حفظ آنها آميخته به افسانه و دروغ و بى پايه و اساس هستند، از اين رو خداى متعال در قرآن آنها را به افسانه تشبيه مى سازد.
بنابراين ابوريحان صرف مشاهده و نگارش اخبار و روايات را دليل بر صحت و درستى يك مطلب علمى فلسفى يا تاريخى نمى داند ضمن اين كه اين موضوعات را براى امت ها نيز به طور كامل رد نمى كند و محتاطانه برخورد مى نمايد زيرا وى عمر و توانايى هاى بشر را كوتاه و مختصر مى داند كه بتواند تمامى جوانب و احوالات زندگانى گذشتگان را مشاهده و درج نمايد. وى معتقد است كه طبيعت، قوانين ثابت و لايتغير دارد و هيچگاه نقصان پذير نيست و علم يقينى تنها از راه احساس حاصل مى شود كه عقل و منطق بر آن حكم كند.
با وجود اين بيرونى انديشه هاى نو و درخور توجه علمى را در قرن پنجم هجرى بنيان  گذارد از جمله: اين كه شعاع نور از جسم نامرئى به چشم مى آيد و زمين به دور خود مى چرخد در حالى كه اكثر علما و فلاسفه معتقد بودند زمين ساكن است سوم اين كه تعيين اندازه محيط زمين كه آن را در انتهاى شاهكار علمى خود با نام «اسطرلاب» آورده است.
همچنين وى «قياس مامونيان» را مورد بررسى قرار داد و آن را در يك نظريه علمى جديد با نام «قياس بيرونى» ارائه كرد كه از جمله اقدامات و ابتكارات با ارزش علمى در ميان علماى اسلامى محسوب مى شود. ابوريحان در پژوهش هاى علمى خود به «طبيعت» و «تجربه» توجه صرف و خاصى نشان مى داد و به علم «مكانيك» و «نجوم» علاقه مند بود و در آنها نتايج پربار علمى گرفت به عبارت ديگر تجربه گرايى محور استنتاجات علمى اش بود.
بر اين اساس او «وزن خالص» را در اندازه گيرى اجسام ابداع كرد كه در نتيجه وزن مخصوص ۱۸ نوع عنصر را تعيين كرد. برخى از آنها در شمار سنگ هاى قيمتى هستند كه نسبت به معيارهاى امروزين و با توجه به اين كه امروزه ابزار اندازه گيرى بسيار دقيق و پيشرفته شده اند با اين وصف آمار و ارقام بيرونى با اندازه هاى امروزين تفاوت بسيار اندك دارد. فلزات گرانبهايى چون طلا، جيوه، مس و برنج را تعيين عيار كرد به علاوه كيفيت بالا آمدن آب فواره ها و چگونگى جهش آنها را نيز ثبت و تعيين نموده و در زمره قوانين عملى ثبت شده به نام او مى شناسم. بيرونى جهت تعيين وزن اجسام ابتدا آنها را در هوا وزن كرده و سپس در ظرف مخروطى سوراخ شده در آب وزن مى كرد و از آب بيرون ريخته شده مقدار وزن جسم را مى شناخت.


تعامل علمى ابوريحان با ارسطو و ابن سينا:

 اگرچه بيرونى در كسوت يك فيلسوف بررسى نشده اما آراى فلسفى و علمى اين دو فيلسوف بزرگ غرب و شرق را مورد نقد و بررسى قرار داده و بر آنان اشكالات جدى وارد ساخته. در واقع بيرونى ۱۰ اشكال عمده بر نظريات فلسفه علمى ارسطو وارد كرده و ابن سينا شاگرد حامى نامدار مكتب مشاء  ارسطويى در شرق در دفاع از استاد و پرچمدار مكتب فلسفى اش به بيرونى پاسخ گفته است.
چنان كه در سطور قبلى گفتيم ابوريحان پيرو يا مبدع مشرب فلسفى خاصى نظير آنچه كه فلاسفه فوق الذكر يا فارابى و... آن را پايه گذارى كردند، نيست اما آراى علمى وى صبغه فلسفى نيز دارد و در اين مورد حقيقتاً انديشه هاى قابل تامل و بديع ابراز داشته منتها گرايش عمده وى به شاخه اى از علوم است كه در تاريخ علوم بشرى بر مقياس و مبناى تجربى استوار شده اند. ترديد و اشكال او بر عقايد و نظريات فلاسفه اخير نشان مى دهد كه وى نسبت به علوم فلسفى بى توجه نبوده است طرفه آن كه وى كتاب «شامل» را در باب محسوس و معقول از فلسفه هند به عربى ترجمه كرد.
به طور كلى ابوريحان ۱۰ انتقاد بر آراى علمى ارسطو وارد كرد و آنها را در قالب پرسش از حكيم بوعلى سينا ، مطرح ساخت و براساس آن تمامى تئورى هاى علمى فلسفى ارسطو را قابل نقض مى داند. ابوريحان مى گويد: ۱- ارسطو براى «فلك» نه حركت ثقيل فرض كرده و نه حركت خفيف.
۲- ارسطو عقيده قدماى فلاسفه را در مورد «فلك» بدون قيد و شرط پذيرفته و بدان اعتماد كرده است.
۳- ارسطو در مورد اجسام تنها به جهات شش گانه اعتقاد دارد. حال آن كه مثلاً در مكعب بيش از شش جهت مى توان فرض كرد و يا كره زمين كه داراى يك سطح است نمى تواند جهات مختلف داشته باشد.
۴- ارسطو جسم را متصل واحد پنداشته و آن را لايتجزى (غيرقابل تقسيم به اجزاى مختلف) مى داند و اين در مورد اجسام غيرممكن است.
۵- ارسطو وجود هر عالم يا عواملى را به جز اين عالم محسوسات منكر شده است حال آن كه اگر عوالم ديگر از تيررس حواس ما به دور است دليل بر عدم امكان آن نيست.
۶- عقيده ارسطو درباره اين كه اجسام بيضى و عدسى در حركت دورى نياز به خلاء ندارد صحيح نيست.
۷- ارسطو يمين (سمت راست) را به عنوان نقطه حركت مى داند و مبدأ حركت ستارگان را سمت شرق فرض مى كند، اگر اين عقيده را بپذيريم دچار تسلسل (برهان دور) مى شويم.
۸- ارسطو شكل هوا و اثير را كروى مى داند و معتقد است كه فلك در حال حركت حرارت ايجاد مى كند در حالى كه اين حرارت در حركت فلك دچار نوسان است.
۹- ارسطو قائل است به اين كه حرارت از سوى مركز (خورشيد) به طرف محيط متصاعد مى شود پس چگونه حرارت خورشيد و شعاع آن از محيط به سمت مركز (موجودات) مى رسد. ارسطو حقيقت اين شعاع ها را مشخص نمى كند.
۱۰- و سرانجام اين كه چگونه انقلاب و استحاله در برخى اجسام و عناصر ايجاد مى گردد. به علت مجاورت يا نفوذ و تاثيرگذارى بر يكديگر؟ آنچه را كه ابن سينا در پاسخ  ابوريحان و در حمايت از آرا ارسطو عنوان مى كند تقابل علمى اين دو تن نام مى گيرد.
اما بيرونى از محمدبن زكرياى رازى اسطوره علمى ديگر ما در برابر ابن سينا دفاع مى كند. از طرف ديگر وى بيشتر اطلاعات خود را در زمينه نگارش آثار علمى و تحقيق پيرامون فرهنگ ملل به خصوص فرهنگ و تمدن آریانا و آداب و رسوم زرتشتيان از افرادى مى پرسيده كه به هر نحوى از آن دوران باشكوه اطلاع داشته اند. از اين حيث و از جنبه علاقه مندى به گذشته تاريخى ما وى همانند فردوسى و دقيقى طوسى در گردآورى و تدوين شاهنامه عمل كرده است. به ويژه آن كه در روزگار بيرونى هنوز كيش و آيين زرتشتى و ميترائيسم در آریانا گسترده و فراگير بود. او فارغ از هر چيز دوستدار حقيقت و دانايى بود و هر مسئله اى را برمبناى اصل آن مى پذيرفت. هيچ چيز به اندازه حقيقت و راستى براى او ارزشمند نبود. در صحنه سياسى زندگى اش چنان كه گفتيم با امير عنصرالمعالى و سلطان مسعود غزنوى و مامون خوارزمشاه روابط حسنه داشت و نزد آنها از مرتبه و مقام و احترام والايى برخوردار بود تا جايى كه مساعدت هاى مالى، روحى، سياسى و... ديگر كمك هايى كه از جانب اين پادشاهان دريافت داشت در نشر و گسترش و پربار ساختن بنيه علمى و شهرت عالمگيرش اهميت بسزايى داشت. البته ابوريحان نيز پاسخ محبت هاى بى شائبه آنان را مى داد وى دو اثر ارزشمند خود را به نام مسعود غزنوى و ريحانه دختر حسين خوارزمى املا و انشا كرد. به هرحال او دشمن جهل و خرافه پرستى و موهومات و هر آنچه كه خلاف واقعيت و حقيقت است، بود و در قطع ريشه جهل و خرافه از هيچ كوششى فروگذار نمى كرد. مسلمان ، اما خشك و متعصب نبود، از اعراب به خاطر ويران ساختن مظاهر فرهنگ و تمدن آریایی عصر ساسانى نفرت داشت و هركس و هر چيزى كه به نژاد و تمدن آریایی تعلق داشت نزد او قابل احترام بود زبان سانسكريت هندى و عبرى و عربى را به خوبى مى دانست. تحقيقات بيرونى در باب هند اگرچه وى همانند جهانگردان چينى و يونانى همانند هون تسانگ Hoon Tessang و مگاستنس Megastens تمام آن سرزمين را سير نكرد اما پربار و غيرقابل مقايسه با آنان است.
جى بوهلر Bouhler .Gپژوهشگر زبان سانسكريت در اين مورد گفته است: «نوشته ها و يادداشت هايى كه از يونانى ها و زوار چينى به ما رسيده در مقابل كتاب بيرونى _ تحقيق ماللهند _ درست همانند كتاب هاى كودكان يا مسودات مردم عامى و خرافى است كه به عالمى پر از عجايب افتاده و از مشهودات خود دچار شگفتى و بهت شده و نتوانسته باشند از حقايق و امور واقعى جز مقدارى ناچيز درك كنند.
بيرونى علاوه بر ۱۰ پرسش علمى انتقادگونه بر ارسطو هشت پرسش علمى نيز از ابن سينا شاگرد، حامى، نماينده و مدافع فلسفه ارسطو در شرق مى كند و آن هشت مورد از اين قرارند:
۱- علت چيست كه اگر در شيشه مدور آب بريزيم به جوش مى آيد حال آن كه همان شيشه  اگر بدون آب بر آتش قرار گيرد هيچ احتراقى در آن رخ نمى دهد؟
۲- طايفه اى را عقيده بر اين است كه عناصر چهارگانه (آب، باد، خاك، آتش) از محيط به سمت مركز در حركت هستند در حالى كه هركدام از آنها سنگين تر باشد زودتر به مركز مى رسد و هركدام سبك تر، ديرتر. عده اى ديگر معتقدند كه آب و خاك به سمت مركز در حركتند و باد و آتش از مركز به محيط. عقيده كداميك مى تواند درست باشد؟
۳- چشم ظاهرى اگر در زمره حواس پنجگانه بشرى باشد محدود است و ناتوان. پس چگونه است كه چشم اشياى زير آب را مى تواند ببيند در حالى كه اصولاً نبايد بتواند آنها را رويت كند؟
۴- قطب (ربع) شمالى و جنوب با هم يكسان و مشتركند، پس سبب اختلاف آنها در آبادانى و سرسبزى و وضعيت آب و هوايى چيست؟
۵- اگر سطوح صاف و موازى اند چگونه با هم مماس و يا يكديگر را قطع مى كنند؟
۶- مقرر شده كه خلأ (بى وزنى) چه در عالم خارج از ما و چه در عالم ما محال است پس چگونه آب از لوله شيشه اى مكيده مى شود و به سمت بالا متصاعد مى شود؟
۷- اجسام به واسطه گرما منبسط (باز) و به واسطه سرما منقبض (بسته) مى شوند، همچنين مى دانيم كه شكافته شدن قمقمه ها به علت گرما امرى طبيعى است، پس چرا ظروف هنگام انجماد آب در آنها، منبسط مى شوند (مى تركند).
۸- يخ در حالى كه به خاطر برودت و انجماد سنگين تر از آب است اما بر روى آب مى ماند، علت چيست؟
ابن سينا پاسخ هشت سئوال را مى دهد با اين حال ابوريحان قانع نگشته و بر آن جوابيه ها اعتراض مى نمايد.
به هرحال پرداختن به تمامى جنبه هاى اين پرسش ها و پاسخ هاى ارائه شده از حوصله بحث  ما خارج است. ضمن آن كه توان و قابليت هاى ابوريحان، نخبه علمى و نامدار  بسيار بيشتر از اين گفتار مختصر است.