زندگی

متن و مؤلف در آراء گادامر و ریکور  

 

 

 

 

 

ریکور

 

 

 

 

گادامر

 

نویسنده : Susan Hekman

مترجم  : محسن خیمه دوز

 مقدمه ی مترجم :   

 رابطه ی متن و مؤلف ، همچون رابطه ی عمل و عامل ، در آراء دو نظریه پرداز هرمنوتیک قرن بیستم ، گئورگ گادامر ( 2002 - 1900) فیلسوف معاصر آلمانی  و پل ریکور (2005 - 1913) فیلسوف معاصر فرانسوی ، جایگاه ویژه ای دارد. این دوفیلسوف نه صرفا ً از موضع نقد ادبی که از موضعی فراتر یعنی "روش شناسی علوم اجتماعی " به این روابط نگریستند که خود ِ این بحث از موارد عمده ی اندیشه ی معاصر و فلسفه ی علم به شمار می رود. روش شناسی علم  ، وقتی با موضوعات دیگری چون " هرمنوتیک " ( دانش تعبیر ِ متن ) همراه می شود ،  پیچیدگی ِ نهفته در علوم اجتماعی و انسانی را به خوبی آشکار می کند.

 همزمان که کاوش های فلسفی و روش شناسانه ، ساده اندیشی موجود در علم طبیعت را بر ملا کرد و بر همگان آشکار ساخت که فهم طبیعت با یک تجربه یا استقراء یا توجیه ساده حاصل نمی شود، راه برای آشکار شدن پیچیدگی در یکی از قلمرو های پر رمز و راز بشری به نام علوم اجتماعی هموار گردید. کاوش های فلسفی هنوز از جدل بر سر این که "آیا علوم اجتماعی براستی علم اند یا نه ؟ و این که در صورت علمی بودن هم روش با علوم طبیعی اند یا نه؟" فارغ نشده است که با طرح دیدگا ه های هرمنوتیکی رو به رو می شود و مشکلی به نام " عِلی "  (Causal) یا " تفهمی " (Interpretive) بودن علوم اجتماعی- انسانی در کنار سایر معضلات صف می کشد و کار تبیین "عینیت " (Objectivity) در حوزه ی دانش اجتماعی و انسانی را پیچیده تر از گذشته می کند.

 از جمله پروژه هائی که در این حوزه اندیشید ، پروژه " هرمنوتیک فلسفی " گادامر بود . پروژه ای که به یک معنا از هایدگر آغاز شد و بسط و گسترش خود را در فلسفه گادامر یافت. گادامر این پروژه را در مهمترین کتابش با عنوان "حقیقت و روش " به کاملترین صورت دنبال کرده است. در این کتاب گادامر حقیقت و روش را در تعارض با یکد یگر مطرح می کند و رویکرد مدرن به علوم انسانی بر مبنای علوم طبیعی را به نقد می کشد. از دیگر سو رویکرد سنتی به علوم انسانی ( سنت دیلتای ) را نیزناکافی می داند. 

دومین پروژه دراین حوزه ازآن پل ریکوراست که همچون گادامر به هرمنوتیک فلسفی دلبسته بود. اما در باره ی روش تحقیق درعلوم اجتماعی و انسانی با او اختلاف نظراساسی داشت . او برخلاف گادامر فهم متن وعمل را نه تنها مغایر با متدولوژی نمی دانست بلکه اعتبار ِ فهم  ِ متن و عمل  و تئوری اجتماعی را درگروداشتن " روش " معتبر می دانست . در فلسفه اروپائی " عینیت" نفی می شود و جای آن را " معـنا " می گیرد ؛ آن هم بدون توسـل بـه " روش " خاص . در این میان تنها این ریکور است که از " روش معـنای عینی "  در فهم متن و عمل و علم اجتماع  سخن میگوید.

 مقاله ی کوتاه و فشرده سوزان هک من ، به بررسی این دو دیدگاه و به ویژه رابطه ی متن و مؤلف در آراء این دو فیلسوف می پردازد. سوزان هک من ، پژوهشگر آمریکائی و استاد علوم سیاسی است.

  مقاله حاضر ، برگردان مقاله ششم از 39 مقاله ی کتاب The Polity Reader in Social Theory  از انتشارات Polity ، چاپ سال 2005، است.

 ***

گادامر در کتاب حقیقت و روش به صراحت بیان می کند که تمایلی به ارائه متدولوژی برای علوم اجتماعی ندارد. با به بکار گرفتن این رهیافت او به عنوان یک ابزار روش شناختی  در علوم اجتماعی ، کلیتی که وی برای فهم هرمنوتیکی قائل است از اعتبار می افتد. ولی اینکه هرمنوتیک مانند تحلیل های آماری ، ابزاری برای علوم اجتماعی به حساب نمی آید ، مانع از بحث در باره ی موضوعیت روش شناختی هرمنوتیک در علوم اجتماعی نمی شود. هرمنوتیک گادامر نه تنها در باره ی علوم اجتماعی  بلکه در باره ی خود پدیده ی فهم بشری نیز بحث می کند. رهیافت او بر آن است که هر چند نمی توان هرمنوتیک را به عنوان یک روش در علوم اجتماعی به کار برد ، اما می توان و بلکه باید از آن به عنوان ابزار ِ فهم موضوعات علوم اجتماعی استفاده کرد. بررسی دیدگاه گادامر به این سؤال منتهی می شود که اگر هرمنوتیک فلسفی وی صحت داشته باشد در این صورت چه نوع رویکرد روش شناختی برای علوم اجتماعی از آن حاصل می شود ؟

اولین مشکلی که در پاسخگوئی به این سؤال ایجاد می شود مربوط به ارتباط میان تحلیل عمل و تحلیل متون است. گادامر در کاوش گسترده اش در باره ماهیت فهم هرمنوتیکی عمدتا ً به تحلیل از متون مکتوب پرداخته است. وی با اینکه تلاش می کند تا از طریق این تحلیل اصول کلی برای فهم بشری تأسیس کند  معهذا توصیفات واقعی که ارائه می کند هم شامل متون است ( کتاب حقیقت و روش ) و هم  شامل آثار هنری. این وضع مشکل خاصی برای علوم اجتماعی ایجاد می کند. آنچه دانشمندان علوم اجتماعی  به طور متعارف در تحلیل هایشان با آن سرو کار دارند ، نه متون مکتوب اند و نه آفریده های هنری ، بلکه اعمال آدمی اند.  با اینکه کلیت فهم هرمنوتیکی گادامر بدین معنی است که هر پدیده ای ، چه اعمال و چه متون ، باید در پرتو اصولی که او وضع می کند ، تفسیر و فهمیده شود با این حال در تحلیل علوم اجتماعی این نکته ، نکته ی مهمی محسوب می شود که چگونه می توان تحلیل متون را دقیقا ً به تحلیل عمل بر گرداند .

 متأسفانه گادامر در حل این مسئله کمک چندانی به دانشمند علوم اجتماعی نمی کند ، او در " حقیقت و روش " و نیز در در کارهای بعدی اش هیچگاه مستقیم با این موضوع بر خورد نمی کند و برای پرهیز از این مسئله دلیل خوبی هم دارد ، او به این دلیل که تمایلی به تدوین متدولوژی ندارد، مسئله روش شناختی هم ندارد. لبّ مطلب او این است که ، به زعم وی ، عمل مانند هر پدیده ی انسانی دیگر باید به صورت هرمنوتیکی فهمیده شود و اینکه مدل مورد نظر وی درباره تفسیر " متن " در تحلیل " عمل " نیز کاربرد دارد . اولین نشانه ی این پیش فرض را در بحث وی از رانکه ( Ranke ) ، درویزن (Droysen  ) ، و دیلتای ( Dilthey ) در  " حقیقت و روش " می توان یافت . گادامر دیلتای را به خاطر نوآوری در تفسیر واقعیت تاریخی به مثابه ی یک متن مورد تمجید قرار می دهد ، روشی که در آثار رانکه و درویزن هم تکرار شده است. گادامر ضمن تأیید دیلتای به این گفته او استناد می کند که :  (رابطه) زندگی و تاریخ همچون حروف در یک کلمه اند.

 دومین نشانه این پیش فرض در سبک شناسی او ظاهر می شود. او به هنگام طرح این نکته که سبک یک واحد بیانی است ، در این باره نیز بحث می کند که اعمال هم حاوی سبکی هستند که در یک سری از " رویداد ها " بیان شده اند. منظور گادامر این است که نشان دهد تحلیلش از سبک را نیز می توان در مطالعه تاریخ سیاسی هم بکار برد . واضح ترین عبارت گادامر در باره ی ارتباط میان اعمال و متون را می توان در گفت و گوئی با پل ریکور یافت آنجا که می گوید:

"با این پیش فرض که کشف رمز و فهم متن شباهت بسیاری به مواجهه با امر واقع دارد ، در نتیجه ، کلیت موضع گیری ما در باره خودمان در جهان بوسیله متن فهمی توجیح می شود."

 اما تا آنجا که به دانشمند ِ علم ِ اجتماع مربوط می شود ، بخصوص برای یک چنین مورد اساسی در علوم اجتماعی ، این گونه تعابیر مختصر ، قانع کننده نیستند. لذا پیش از آنکه یک روش شناسی اساسی هرمنوتیکی برای علوم اجتماعی تدوین شود ،  ارتباط میان تحلیل متون و تحلیل عمل باید به مراتب واضح تر از آنچه گادامر ارائه کرده است ، تبیین شود. چنین مبنای فلسفی توسط فیلسوف اجتماعی معاصر ، پل ریکور، فراهم آمده است. ریکور ، در مقاله ی "الگوی متن " ( The Model of Text) ، تبیینی از ربط اعمال و متون را که در اثر گادامر پنهان مانده است ، ارائه می کند. ریکور مقدمتا ً توضیح می دهد که منظورش از ارائه ی مدلی برای تحلیل متن که به درد علوم اجتماعی هم بخورد فراهم آوردن  " داده های عینی " ( Objective data ) برای این دسته از علوم است. او می گوید: "متون حاوی یک معنای عینی اند و این معنا حسابش از نیت مؤلف جداست  زیرا در روند نگارش ثابت می ماند."

 این معنای عینی متون است که به زعم ریکور ، داده های علوم اجتماعی را تشکیل می دهد. از این رو هنگامی که ریکور می گوید علوم اجتماعی هرمنوتیک است منظورش این است که آنها متدولوژی را به کار می برند که بر تفسیری از معنای عینی متون مبتنی است.  وی در جای دیگری در توضیح این نکته می گوید:

 " هرمنوتیک مورد نظر من از شناخت معنای ِ عینی متن ، متمایز از نیت باطنی مؤلف ، آغاز می شود. معنای ِ عینی چیزی نیست که در ورای متن پنهان شده باشد بلکه نیازی است که به خواننده مربوط می شود. تفسیر و تأویل ، بدین ترتیب ، نوعی تبعیت از این قاعده محسوب می شود. "

ریکور پس از طرح این نکته به تدوین تمایز میان گفتار (Discourse ) کتبی و شفاهی که بیانگر تز اصلی تحلیل اوست ، می پردازد :

 " [ در گفتار شفاهی ] ، نیت درونی سوژه سخنگو و معنای گفتار بر هم منطبق اند به نحوی که آنچه منظور سخنگوست و آنچه معنای گفتار اوست یکی می شود.... با گفتار مکتوب نیت مؤلف و معنای متن دیگر بر هم منطبق نیستند ... بلکه حیات متن از افق محدود حیات مؤلف فراتر می رود. آنچه اینک متن می گوید بیش از نیت اولیه ی مؤلف آن است. "

 

با اینکه نه سخن ( Speech ) و نه نگارش (Writing  ) هیچ کدام  فارغ از زمینه ( Context -  Free ) نیستند  و لذا پیوستگی خاصی میان آن دو وجود دارد ، اما تمایزی که در اینجا ریکور مایل است بر آن تأکید کند این است که نگارش ثابت می ماند و همین امر آن را به یک متن تبدیل می کند ، در حالی که سخن یک رویداد مداوم است. هر دو وجه این توازی یعنی گفتار مکتوب و اعمال تحقق یافته ، از یک سو ، و گفتار شفاهی و رویداد های مداوم ، از دیگر سو ، از اهمیت اساسی برخوردارند.

 اولا ً ، اساس ِ توازی که ریکور میان یک عمل و یک متن مطرح می کند ناشی از این واقعیت است که این دو ( متن و عمل ) از مؤلف - عامل ِ خود جدا هستند. بنابراین می توان " خوانش " آنها را مستقل از مؤلف یا نیت درونی فاعل انجام داد. ضمن اینکه معنای یک عمل و همچنین معنای یک متن نیز با توسل به فهم متعارف ( زبان متداول) ایجاد می شود. در اینجا منظور این است که اعمال نیز همچون کلمات حاوی معانی هستند که مقوم (Constitutive ) افهام روزمره به حساب می آیند و این معانی در هر دو مورد ( اعمال و کلمات ) ثابتند.

 

ثانیا ً ، ریکور با موازی انگاشتن اعمال و متون در صدد اقامه ی برهان بر یک هم ارزی یا یکسانی میان آن دو نیست. آنچه او می گوید این است که هر دو پدیده را به دلیل ماهیت ِ ثابتشان می توان با متدولوژی یکسان تحلیل کرد. این نکته زمانی روشن می شود که ریکور سعی می کند الزامات روش شناختی ناشی از توازی ِ عمل و گفتار مکتوب را شرح دهد.  برای این منظور ، او نظر خود را به آنچه به زعم او باید مسئله ی محوری ِ علوم انسانی باشد ، معطوف می کند ، یعنی فراهم آوردن داده ی عینی به نحوی که آنها هم بتوانند داعیه علمی بودن داشته باشند. بدین ترتیب معلوم می شود که ریکور این مسئله را با استناد به  عینی سازی ِ عمل ، که مدعی است  مشابه عینی سازی در متون است ، حل می کند. او نتیجه می گیرد که داده های عینی ِ علوم انسانی در معنای عینی اعمال ِ تحقق یافته ،  قرار دارد.

 ولی پیش از آنکه علوم انسانی بتواند بطور قطعی در گستره ی علمی قرار گیرد ، ریکور با ید تکلیف مسئله ی دیگری را هم روشن کند ، مسئله ی منطق تحلیل علمی را در ارتباط با این مسئله ، ریکور نشان داده است که موضوع علوم اجتماعی به چه معنا عینیت می یابد. او همراه با پوزیتیویست ها یا اثبات گراها معتقد است که اگر علوم اجتماعی قرار است " علم " قلمداد شود ، باید منطق ممیز ِ تحلیل علمی را به کارگیرند. البته استدلال او با ادله ی پوزیتیویست ها تفاوت دارد، برای اینکه او معتقد است آن عینیتی که علوم انسانی را مجاز می کند تا خود را علمی بنامد ، نه از علوم طبیعی که از یکی از شاخه های علوم انسانی یعنی زبان شناسی ناشی می شود. این نکته ربط کامل تحلیل ریکور را با گفتار شفاهی آشکار می کند. نظر او این است که پیشرفت های اخیر درعلم زبان شناسی ، به یک تعبییر ، نوعی مفهوم بومی (Native ) از عینیت و روش علمی ارائه می کند که پاسخ مناسبی به معضل " علمی بودن علوم انسانی " به حساب می آید. به زعم ریکور ، این راه حل از طریق فراهم آوردن مدلی از متد ِ علمی ، علوم انسانی را کاملا ً در زمره ی " علم " قرار می دهد، اما نه با استناد به مدل علوم طبیعی بلکه به استناد به مدلی بومی ( Indigenous) از علوم اجتماعی .

 آنچه ریکور در " الگوی متن " انجام می دهد بی شک دستاوردی مهم و قابل توجه است. او به نحو بارزی نشان می دهد که چگونه می توان روش هرمنوتیکی تحلیل متن را به تحلیل عمل اجتماعی در علوم انسانی نیز تعمیم داد.