زندگی

  هویت متلاشی شده " مهر انگیز کار"

  به اتهام نویسنده گی

ثریا بهاء

  مهر انگیز کار حقوق دان ونویسنده توانای فمینیست به تاریخ ٢۴ جون درکالیفورنیا شمالی بیانیه یی داشت در  دانشگاه" برکلی"  تحت عنوان" حقوق بشر وچالشهای بیرون مرزی " ٠  

 زمانیکه این زن فرهیخته با متانت وآرامش عجیبی درپشت میز خطابه چون سروایستاد  واندکی از چالش های تیوریک وپر بار فمینیسم و حقوق بشر صحبت کرد، دریافتم که فمینیسم اساسا" تفکری ثابت ویک دست وجزمی نیست این منم که باید ببینم کجا ایستاده ام وباید فریاد زنان فراسوی مرز های غربی مان را بیان دارم وآنگاه دست بلند کردم،  فمینیست دیگری که دوستم بودگفت افغانستانی است ، مهر انگیز کار گفت : 

بیا روی ستیژ، جا ومایکروفون خود را بمن واگذاشت ٠                                                                                                                                                               آنچه راجع به تراژیدی تبعیدیان مان درایران، میدانستم ودرحسرت بیکران وجودم موج میزد با خشم واندوه کران نا پذیرابراز داشتم ، با لحن شدید از دولت آخندهای ایران انتقاد کردم، از توهین واهانت که بمردم ما روا داشته اند، از مردمی که نیمه پنهان تاریخ امروز ایران است و نیمه پنهانی که هویت و تاریخش را شووینیست های دو طرف مرزتاراج و جعل کرده اند وزمانی بخشی ازیک  پیکرفرهنگی بودندوهمچنان ازدولت شووینیست کرزی وازسازمان اجیر حقوق بشر انتقاد کردم ٠   

 حضار که همه ایرانی بودند با ابراز احساسات درد انگیز درود میگفتند٠  مهرانگیزکاروفمینیست ها برای این تراژیدی اشک ریختند٠ درفرجام این فعال سیاسی حقوق بشرو فمینیست آگاه دوباره رشته سخن را بدست گرفت واندکی از زندگی  ودرد وآلام پناهنده های افغانستانی  درایران وقوانین ضد بشری دولت اسلامی سخن گفت وخاطر نشان کرد که  قبلا" نیز در سایت انترنتی خود مطلبی را به  ارتباط پناهنده های افغانستانی بدست نشر سپرده است ٠  

 درپایان کنفرانس ، مهر انگیز کاربا سادگی وبی آلایشی عجیبی که درون مایه کار وشخصتش را می سازد   مرا درآغوش فشردودوکتابش یکی "شورش " ودیگری" گردن بندمقدس " را طور یادگاربرایم اهدا کرد ٠          

 تالار را ترک کردم  ، در تاریکی شب از زیر درختان کهن سال عبور میکردم ومی اندیشیدم که  فضای استثنایی دانشگاه "برکلی " چگونه دهه ها آزادی اندیشه ها را درمتن خود پذیرفته است  واین ویژه گی  را پاسداری میکند، شاهد نبردها، تظاهرات و فریاد های آزایخواهانه دانشجویان جهان بوده است واین عظمت تاریخی را در بناها، سنگفرش ها  وحتی درختان کهنسال آن می توان دید ، شب هنگام  چراغهای کلاسیک برونزی اخگر های نور ازمیان شاخ وبرگ درختان برژرفنای تاریک  پیاده رو ها می افشاند،  روح درختان  کهن سال شاهد راز ونیازها ، شکست ها وپیروزی های عشقی،علمی و سیاسی دانشجویان بیشترازیک قرن بوده است  واین بار شاهد بدبختی من بود که به تاریخ زنان مبارز ایران فکر میکردم در

 مقایسه با زنان ما که چه داریم ؟      هیچ٠٠                                                                                                                               

  زنان جامعه ما طی قرون متمادی درد ورنج بیکران کشیده اند وقربانیان نگون بختی بیش نیستند ، نه هویت دارند ، نه تاریخ  ونه انسجام ، تاریخ زن ما را مردی می نویسند، اما درد آور تر از آن هنجارهای  زنان روشنفکر، شاعر ونویسنده  بیرون مرزی ماست  که به قیمت رنجهای زنان داخل کشور به  اینسوی  اقیانوس های زیبا  دست یافته اند، بعوض اینکه در اتحاد و تبانی با همدیگر بنیاد وتشکل یک مرکز پژوهشی زنان را پی ریزی نمایند تا جنبش گسترده ی زنان ما شکل گیرد،  برعکس به تخریب ، حسادت ، تقلید وبلند پروازی های میان تهی پرداخته که هیچ گره از مشکل  زنان ما را حل نخواهد کرد، با دریغ یک عده زنان ما چون عروسک های کوکی  دردست مردان قرارگرفته اند،  برخی مردان صاحب نام وشاعر ونویسنده داشتن این زنان را جزء لوازم کارشان میدانند وبنام این زنان می نویسند وآثار ادبی وسیاسی به ظاهر زنانه که مردان درآفرینش آن نقش داشته وخود درخلق وپختگی آن چندان سهمی ندارند در مطبوعات  انترنتی ماهرروز دیده می شود که اثر را در مقابل همدمی، هم صحبتی وکام بخشی به مرد شاعر ونویسنده ،  هدیه گرفته اند،  با تأسف  جاذبه ی شهرت کاذب یک تعداد  زنان شاعر، نویسنده و رادیو دار ما را تسخیر نموده است وگاهی هم خواب های سیمون دوبووار می بینند ویک  شبه سیاست مدار ، شاعر ونویسنده توانا می شوند، بدون  کدام دانش واندوخته علمی وپژوهشی وآنگاه زنان خودساخته مادرحاشیه رانده می شوند٠ ویا مردک افسار گسیخته ی دیگری نشسته جعل تاریخ می نویسد شاعران زن را از بطن شوونیزم کور خود می زاید، بزرگش میکند ودر بطن قرون گذشته برده، پرورشش میدهد وآنگاهی تندیس شاعر پرداخته شده ذهن خودش راعینیت می بخشد بی آنکه درقرن معاصر نشانه یی ازاین سترگ زنان تاریخ ادبیات رویایی داشته باشند، این جعل نگاران حرفه یی  فقط با ذهن وعقده های خود بزرگ بینی چون شووینیست های  ایران وارد تاریخ می شوند و این تاریخ پردازان افسون سازمردم را تا لب پرتگاه تاریخ وجعل فرهنگی می کشانند٠ 

 باز در روشنایی چراغهای دو طرف پیاده رو دانشگاه کتاب " گردن بند مقدس"  خانم مهر انگیز کاررا ورق زدم کارنامه زندگی اش زیباتر از تصویر جذابش می درخشید که:

مهرانگیز کار  ١٣ کتاب ویک صدوچند مقاله دارد تا به امروز چندین جایزه ی معتبر بین المللی نیز دریافت  داشته است از جمله " جایزه بین المللی  حقوق بشر فرانسه ، جایزه سازمان بین المللی دیده بان حقوق بشر ، جایزه ی آزادی نوشتن  انجمن قلم نیوانگند ، جایزه ایتالیا به عنوان زن ٢٠٠٠ ، جایزه حقوق بشر وجایزه زنی با صدای متفاوت در شهر جنوای ایتالیادر ٢٠٠٦"٠

بعد چشمم به خاطرات او درزندان حکومت اسلامی افتاد با عنوان " گردنبند مقدس"  نگاشته بود که بابرگشت   ازکنفرانس برلین  بازداشت وبه سلول انفرادی زندان " اوین " منتقل می  شود  چادر سیاه آخندی بسرش می افتد  انگشت نگاری می شود وگردن بند شماره ١١٣۴۵ بگردنش آویزان  میگردد، کمره فلش میزند وچنین می نگارد :

"رنگ مواد سیاه انگشت نگاری پاک شد اما از سنگینی گردنبند روی گردن وشانه هایم چیزی کاسته نشد ، ازاین رو گردنبند را بنام " مقدس " در شناسنامه ذهنی ام ثبت کرده ام٠ در برابر زنیکه در ۵٦ سالگی به اتهام ٣٣ سال نوشتن در باره مسایل اجتماعی وسیاسی ، تبدیل بیک شماره می شود، دنیا رنگ دیگری بخود میگیرد، هویتم متلاشی شد ٠حسی درمن شعله کشید که تا آن زمان آشنا نبودم "                                                                          

جای دیگر می نویسد که در سلول انفرادی  زندان سرطان در سینه راست وی ریشه و جوانه میزد٠  اما من دریافتم که باورش  برای رهایی انسان از ستم  ریشه های ژرفتری دارد، هنوز که هنوز است برای حقوق زنان میرزمد برای تبعدیان افغانستانی می اندیشدومی نویسدو تلاش میکند، اما زنان گویا شاعر ونویسنده ما چه ؟  

آیا گردن آویز مقدس شماره ١١٣۴۵ برگردن آویخته اند ؟     

 ثریا بهاء

 کالیفورنیا- ١٢ جون ٢٠٠٧