زندگی

دغدغه های ضد موشکی آمریکا

گونه ای "الهیات سیاسی"

 

وزراي دفاع اتحاد اتلانتيک، در ١٤ ژوئن گذشته، طرح سپر ضد موشکي آمريکا در اروپا را، هم زمان با اجابت دعوت همکاري روس ها، به طور تلويحي پذيرفتند. اما عملگرايي آمريکا در تضاد با فقدان نگرشي اروپايي، بيشتر بر گونه اي «الهيات سياسي» تکيه دارد تا بر يک تحليل راهبردي. منشاء دغدغه هاي ضد موشکي واشينگتن که ذهن جمهوري خواهان و دموکرات ها را به اشتراک به خود مشغول کرده به سال هاي ١٩٥٠ باز مي گردد.


مجلس ملي فرانسه در يک گزارش خبري پارلماني که در تاريخ ٢٨ مارس ٢٠٠١ ارائه داد به بررسي پروژه هاي دفاعي ضد موشکي آمريکا پرداخت (١). اين سند که ٦ ماه پيش از فروريزي برج هاي دوقلوي نيويورک انتشار يافت، براين تعبير بود که طرح هاي مزبور بيش از آن که بر يک «تحليل استراتژيک» تکيه کند بر نوعي «الهيات سياسي» استوار است. گويا اين الهيات خاص از تثليث شناخته شده زير تبعيت مي کند: «وهم امنيت مطلق ايالات متحده»، «اسطوره کرانگي» (در اينجا کران فن آوري)؛ «دوگانه خير و شر». در گزارش فوق، در آن هنگام، «امپراتوري شرارت» مورد افشاگري قرار مي گرفت که «فقط يک دولت انگشت نما مانند اتحاد شوروي را نشانه نرفته، بلکه بر مجموعه بالنسبه نا متعيني از دولت ها، يعني امروزه کره شمالي، عراق يا ايران و شايد فردا چند کشور ديگر» دلالت مي کرد.

در آغاز سال ٢٠٠٧، با اعلام استقرار قريب الوقوع قسمت هايي از برنامه «موشک هاي دفاعي» آمريکا در اروپا، دامنه شايعات در باره مقاصد اين برنامه گسترش يافت. ردياب هاي لهستاني و رادارهاي چک، مسکو را به واکنش واداشته، «کهنه اروپاييان» را نگران و سازمان پيمان اتلانتيک شمالي (ناتو) را که ناگهان در وضعيتي ناخوشآيند قرار گرفت به حاشيه راندند.

تفسيرهاي مطبوعات بيشتر بر واکنش هاي روس ها تمرکز يافت و به قرينه سازي هاي بي شمار تاريخي که خاطرات جنگ سرد را زنده مي کند بهانه داد. با اين حال، بحث اصلي جاي ديگري نهفته است. مثلا رد آن را مي توان در گزارش پارلماني فرانسه در سال ٢٠٠١ بازيافت. وسواس رويين تني، سمت گيري کرانگي و «اخلاقي سازي» سياست بين المللي: اين مواد مطالعه، علي رغم بازبيني هاي منبعث از ١١ سپتامبر، چه گونه مي توانند مطرح شدن مکرر دفاع ضد موشکي آمريکا را توضيح دهند؟

در سال ١٩٥٧، با هشياري ناگهاني نسبت به ضربه پذيري ايالات متحده، دفاع ضد موشکي آمريکا پديد مي آيد. در آن تاريخ، اولين اسپوتنيک به دور زمين به گردش در آمد. آمريکا، وحشت زده از اين پيام پر معني که مانند ناقوسي شوم طنين انداز شد ديگر نمي توانست خود را جزيره اي دور از دسترس تصور کند: اين موفقيت فضايي به شوروي ها امکان مي داد خاک آمريکا را با موشک هاي باليستيک ميان قاره اي هدف قرار دهند.

از سال ١٩٥٧ برنامه دفاعي «نايک-زئوس» Nike-Zeus ساخت گيرنده هاي دوربرد با بار هسته اي را در برنامه خود قرار داد که قادر بودند موشک هايي را که آمريکا را آماج خود قرار مي دادند در آسمان متلاشي کنند. در سال ١٩٦٠ ، جان فيتز جرالد کندي با تکيه بر موضوع «عقب ماندگي» آمريکا در زمينه باليستيک (missile gap) در انتخابات پيروز شد و اندکي بعد به نخستين رئيس جمهوري تبديل شد که کشورش را به طور هم زمان در مسير برنامه تکامل موشک هاي باليستيک ميان قاره اي (٢) و دفاع ضد موشکي قرار مي داد. برنامه سانتينل Sentinel ، در سال ١٩٦٦، بر آن بود که پيرامون شهرهاي آمريکا آشيانه هايي براي موشک هاي گيرنده مسقر کند تا بتواند از مراکز پر جمعيت، يعني هدف هاي احتمالي شوروي ها محافظت نمايد. ٢٥ سايت مراقبت مجهز به موشک با کلاهک هسته اي در نظر گرفته شد تا در صورت لزوم بتوانند موشک هاي دشمن را چه در داخل چه در بيرون جو نابود کنند.

سلاح هاي هسته اي «از رده خارج و بي اثر»

در برابر واکنش کاملا منفي شهروندان آمريکايي که زندگي در جوار سلاح هاي اتمي را بر نمي تابند، برنامه Sentinel در سال ١٩٧٤ به Safeguard تغيير نام يافت که از يرنامه قبلي «مشتق» شده و ديگر موظف به نگهباني مراکز شهري نبود، بلکه فقط از سايت هاي پرتاب موشک هاي ميان قاره اي محفاظت مي کرد. اما در سال هاي ١٩٧٠ جنگ ويتنام باعث افزايش کسري ها شده و با توجه به هزينه اجراي چنين پروژه اي، تنها يک سايت مشمول طرح Safeguard شد. اتحاد شوروي هم به سهم خود به بناي آشيانه هاي دفاع ضد موشکي در حومه مسکو پرداخت. بر خلاف آمريکا، هيچ واکنشي از طرف جمعيت صورت نمي گرفت و مزاحمتي در جهت اجراي اين پروژه و استقرار موشک هاي «گالوش» ايجاد نمي کرد.

پيمان ضد موشک هاي باليستيک ABM (٣) سال ١٩٧٢ پيشرفت فعاليت هاي موازي ضد موشکي روس و آمريکا را به دليل ملاحظات موازنه استراتژيک منجمد کرد. با اين همه، از سال ١٩٧٦ به بعد، سيستم آمريکايي به علت هاي سياست داخلي، تامين بودجه و اثرپذيري فنآوري رها شد در حالي که سيستم مستقر شده در اطراف مسکو، گرچه چندان اثر بخش نيود باقي ماند. در نتيجه، اين نخستين مسابقه تسليحاتي براي آمريکا منجر به شکست شد. وزير دفاع جوان وقت آمريکا که به ناچار برنامه Safeguard را لغو کرد دونالد رامسفيلد نام داشت. از اين لحظه به بعد، با بهبود موشک هاي ميان قاره اي، واشينگتن بر وجه تهاجمي سياست موشکي خود افزوده و بالطبع وجه دفاعي آن را به حاشيه رانده است. با اين حال، غيبت دفاع ضد موشکي، با جنجال، در ٢٣ مارس ١٩٨٣ پايان گرفت.

در اين روز، رئيس جمهور رونالد ريگان طي نطقي که «ابتکار دفاع استراتژيک» (IDS يا «جنگ ستارگان») را رسميت مي بخشيد، نيت بلند پروازانه خود مبني بر کنار گذاشتن سلاح هاي هسته اي «از رده خارج و بي اثر» را اعلام کرد. با کدام ابزار: ايجاد يک دفاع ضد موشکي عمومي با استفاده از ماهواره ها و ليزرهاي فضايي که قادر باشند هر شليک موشکي باليستيک بين قاره اي با خرج هسته اي را که از اتحاد شوروي پرتاب شده باشد ميان راه متوقف کنند (٤). اين سخن راني مسابقه تسليحاتي در پي داشت و سرانجام نظام شوروي را خفه کرد و به زانو در آورد و به همين دليل بر حافظه جمعي تاثيري ماندگار بر جاي گذاشت. در اين ميان، سايه روشن ها را هم بايد ديد: ديديم که شوروي در آن زمان در زمينه ضد موشکي در برابر آمريکا دست پيش را داشت. به علاوه، بلند پروازي هاي IDS مورد بازنگري قرار گرفت و از ابعادش کاسته شد. درسال ١٩٨٧، هدف به محافظت از سايت هاي پرتاب موشک هنگام نخستين ضربه روس ها خلاصه شده بود.

در سال ١٩٩١، IDS به حفاظت عمومي در برابر ضربات محدود تغيير نام يافت و از تعداد هدف هاي هوايي کاسته شد. اين همان منطقي است که در سال ١٩٧٦ به ترک برنامه Safeguard منتهي شده بود: IDS به سرعت قلب ماهيت پيدا کرد. شاخص سال ١٩٩١ گسست با دورخيز ريگاني است. National Missile Defense Act تلاش ملي را بر دفاع ضد موشکي در صحنه (عملياتي در ميدان) قرار داده بود تا بتواند پرتابه هاي کوناه بردي را که دولت هاي «شرور» شليک مي کنند متوقف کند. به اين ترتيب، از اولين جنگ خليج [فارس] (١٩٩٠-١٩٩١) و بازتاب هاي رسانه اي ضربه هاي وارد شده به اسکادهايي که عراق خصوصا به اسراييل شليک مي کرد، آموزش هاي لازم دريافت شد. در نتيجه، دفاع ضد موشکي سر صحنه جايگزين دفاع ضد موشکي سرزمين ها (يعني ميان قاره اي مبتني بر تعارض دو ابرقدرت) شد.

به اين ترتيب، از ١٩٥٧ تا ١٩٩١، تنها شوروي توانست يک سيستم دفاع ضد موشکي ميان قاره اي موثر بگسترد. در ايالات متحده، برنامه پشت برنامه، بر پايه بيانيه هاي پر طمطراق سياسي ارائه شد، اما هيچ کدام به يک سيستم عملياتي همه گستر و منسجم منتهي نشد.

پريزيدنت ويليام کلينتون که در سال ١٩٩٢ انتخاب شد گذار دفاع سرزمين به دفاع سر صحنه را پذيرفته، نام سازمان ابتکار دفاع استراتژيک با بار ريگاني اش را به سازمان دفاع ضد موشکي باليستيک که بار ايدئولوژيک کمتري دارد تغيير داد. با وجود اين، در دوران رياست جمهوري او بود که براي سومين بار موضوع ضد موشک ها مطرح شد و اين حاصل تناسب قوايي بود بين رياست جمهوري تضعيف شده دموکرات و پس از ١٩٩٥، يک کنگره جمهوري خواه پيروزمند در زمينه ايده ها. عنصر کليدي مورد تاکيد کنگره انتشار گزارش يک کميسيون پارلماني به رياست آقاي رامسفيلد در ١٩٩٨ بود که به ارزيابي دوباره تهديدهاي باليستيک در سطح جهان با تکيه بر قابليت ها و نه نيت هاي عاملان آن مي پرداخت. در همان سال، آزمايش هاي هسته اي پاکستان و هند، شليک يک موشک تايي پو دونگ ١ کره شمالي و يک موشک ايراني به تحليل کميسيون رامسفيلد اعتبار بخشيده دموکرات ها را در موضع دفاعي قرار داد. جرج دبليو بوش در سال ٢٠٠٠ به رياست جمهوري رسيد و با بهره برداري از اين موفقيت خيزشي تازه به دفاع ضد موشکي داد. از آن زمان به بعد، نظام مند سازي اين مفهوم توسط آمريکاييان و گسترش جغرافيايي آن با بالا بردن احتمال متوقف کردن پرتابه هاي حريف در مرحله شليک نشانه هاي آشکار سومين ماجراي ضد موشکي در تاريخ استراتژيک آمريکا است.

بنابراين، فکر دفاع ضد موشکي از دوره دوم رياست جمهوري بوش شروع نشده است. اطمينان آمريکاييان به رويين تني سرزمين شان، به برکت جغرافيا، هميشه احساس امنيت به آنها بخشيده و تقديرگرايي بانيان اين کشور آمريکا را به صورت سرزميني موعود جلوه داده است. از اين ديدگاه، هر گونه تعرض به خاک آمريکا نه تنها يک گستاخي بلکه حتک حرمت به حريم آزادي محسوب مي شود. کسي که مرتکب چنين اهانتي شود مقدسات را زير پا گذاشته و مستحق عقوبت الهي است. با توجه به احتمال وقوع جنگ تنبيهي، استراتژي آمريکا، هم بر تمايل به تعرض -تحت تاثير ژنرال آنتوان هانري دو ژوميني- تکيه دارد، هم بر پيش گزاره نابودي استراتژيک دشمن.

در واقع، سه گانه تجهيزات هسته اي، شامل زير دريايي هاي پرتاب کننده ، موشک هاي باليستيک ميان قاره اي و بمب افکن هاي استراتژيک، به ايالات متحده به طور مجازي امکان مي دهد تمامي نقاط جهان را مورد هدف قرار بدهد. اما اين توان تهاجمي چه ارزشي مي تواند داشته باشد وقتي نتواند نفوذ ناپذيري ساحت ايالات متحده را تضمين کند؟ آمريکا که به تازگي حتاکي پرل هاربور را در شعله هاي آنش هسته اي هيروشيما زدوده بود، از همان سال هاي ١٩٥٠، در برابر ظرفيت باليستيک هسته اي روس ها – با توجه به قابليت اصابت شان به خاک آمريکا- اين وضعيت را به صورت يک انحراف از سرنوشت محتوم خود تحمل مي کرد. دردناک ترين وجه اين انحراف موقعيت بازدارندگي ناگزيري است که آمريکا در آن قرار دارد و مجبور است سياست دفاعي خود را بر پايه اطمينان به نابودي متقابل که تصور مي شود جلوي شروع فاجعه را بگيرد قرار دهد. معناي اين احتجاج هسته اي فاسد، در ذهنيت آمريکايي ها، همانا انجام معاملات غير قابل قبول با شر خواهد بود.

اسکار مورگنسترن Oskar Morgenstern ، باني تئوري بازي ها، در سال ١٩٥٩، در اثرش The Question of National Defense از کاربرد تعرض در استراتژي هسته اي دفاع مي کند؛ اما برنارد برودي در پاسخ او در همان سال «استراتژي در عصر موشک ها» را انتشار مي دهد و عنوان مي کند که MAD (نابودي تضمين شده متقابل) که «امنيت ايالات متحده را به ظرفيت عقلايي ماندن کرملين منوط مي کند» به دلايل اخلاقي غير قابل پذيرش است (٧). از اين نياز مابعدالطبيعي به تناسب بيشتر ميان حمله و دفاع، ضرورت اکيد دفاع ضد موشکي نتيجه مي شود، يک اضطرار اخلاقي که روان-ذهن آمريکايي ها دائما بدان سو کشيده مي شود.

١٩٥٩، تاريخ مناظره ميان برودي و مورگنسترن، دو سال پيش از به قدرت رسيدن رئيس جمهور کندي، داراي اهميت بسيار است. رفتار «اخلاقي» داشتن در عصر هسته اي بدان معني است که آسيب پذيري آمريکا را امري مقدر نشماريم. آمريکايي ها به گونه اي معني دار اغلب از موعظه معروف ١٦٣٠ کشيش پيوريتن، جان وينتروپ، تحت عنوان A Model of Christian Charity ياد مي کنند که واعظ ياد شده در آن گفتار فرمولي را به کار مي برد که از شهرتي شگفت انگيز برخوردار شد. او دور و بسيار بدور از ماکياول، آمريکا را به صورت «شهري بر فراز تپه» “ City upon the Hill ” و به عنوان ديده بان باز سازنده جهان توصيف مي کند که با در پيش گرفتن رفتاري اخلاقي مي بايست به بناي ملت ها بپردازند. کندي ١١ روز پيش از احراز منصب خويش اين موعظه را نقل کرد (٨) و رونالد ريگان هم چندين بار همين کار را تکرار کرد. اين دو رياست جمهوري «اخلاقي» با راه اندازي برنامه هاي ضد موشکي پيگير پيوند خورده اند که خود حديثي گويا است (٩).

در اين راستا، پروژه هاي فعلي اين چرخه را بازسازي مي کنند. آقاي بوش در يک سخن راني در سال ٢٠٠٠ و قبل از انتخاب شدنش، قصد خود مبني بر کاهش تعداد موشک هاي هسته اي تهاجمي را اين گونه توصيف مي کند «تا کمترين ميزان سازگار با امنيت ملي ما» (١٠). در همان سال، وزير دفاع رامسفيلد در سفر دور اروپا اعلام کرد که ادامه دفاع ضد موشکي «يک مسئله اخلاقي است» و نه تکنولوژيک (١١). به اين ترتيب، شروع بازنگري هسته اي (Nuclear Review) توسط پرزيدنت بوش در آغاز اولين دوره رياست جمهوري اش (١٢) بيشتر به يک بررسي وجدان ملي مي مانست که مناسک تطهيري را که کندي و ريگان در دوران خود برگزار کرده بودند تکرار مي کرد.

گزارش پارلماني فرانسه در سال ٢٠٠١ با اشاره به نوعي «الهيات سياسي» در بنياد دفاع ضد موشکي آمريکا يکي از کليدهاي بحث را ارائه داد. الويت متافيزيک قدرگرا در روان-ذهن آمريکاييان و تاريخ مکرر برنامه هاي Missile defense از ١٩٥٧ به بعد، اين انديشه را تقويت مي کند که هيچ عاملي نمي تواند واشينگتن را از ادامه حرکتي که دگر بار به راه انداخته باز بدارد. و اينک يک پرسش در برابر قاره پير باقي مي ماند: «دفاع موشکي» آمريکا در اروپا يا «دفاع موشکي» اروپايي؟ انتخاب راستين در اين است.

١ـ گزارش خبري شماره ٢٩٦١ در باره پروژه هاي آمريکايي دفاع ضد موشکي، ثبت شده در ٢٨ مارس ٢٠٠١ توسط هيئت رئيسه مجلس ملي.

٢ ـ از جمله افزابش تعداد موشک هاي پولاريس و تهيه بمب افکن هاي استراتژيک جديد.

٣ ـ ايالات متحده خروج خود از پيمان را اعلام کرد. اين خروج در ژوئن ٢٠٠٢ تحقق يافت.

٤ ـ ن.ک. نورمن اسپينراد «هنگامي که جنگ ستارگان به حقيقت مي پيوندد» لوموند ديپلماتيک، ژوئيه ١٩٩٩.

٥ ـ يک نظامي و تاريخ نويس، عضو ستاد ناپلئون. او چندين اثر در زمينه نظريه هاي نظامي دارد از جمله «رساله در باره هنر جنگ» (١٨٣٩).

٦ ـBernard Brodie, Strategy in the Missile Age. Princeton University Press,1959

٧ ـ «يا بايد ايماني راسخ به تکنولوژي داشت يا از راه حل هاي بدلي دل بريد و تنها به دفاعيات فعال تعلق داشت» Strategy in the Missile Age به نقل از ژان فيليپ بولون در «٦٠ سال دفاع در برابر موشک هاي باليستيک»، موسسه استراتژي تطبيقي، پاريس ٢٠٠٥.

٨ ـ سخن راني پرزيدنت جان اف کندي در برابر ديوان عالي ايالت ماساچوست، بوستون، ٩ ژانويه ١٩٦١.

٩ ـ توجيه «اخلاقي» IDS بر اذهان اثر گذاشته است: «آيا بهتر نيست به جاي انتقام جويي، زندگي انسان ها را نجات دهيم؟» (رونالد ريگان، سخن راني تلويزيوني٢٣ مارس ١٩٨٣).

١٠ ـ “ Press Conference on Security Matters at the National Press Club ”, Federal News Service, Washington, 23 mai 2000.

١١ ـ نقل از ايوو دادلر و کارلا نيه تينگ در «استراتژي دفاع ضد موشکي آمريکا» سالنامه فرانسوي روابط بين المللي، پاريس ٢٠٠٢.

١٢ ـ هدف از اين بازنگري کاهش احتمالي کلاهک هاي هسته اي آمريکا از ٧٥٠٠ به ٢٥٠٠ بوده است.




 

 
 لوموند ديپلوماتيک