نگران پاکستان باشيد، نه ايران!
ديلی استار / ریچارد بالیت
واشنگتن بخش تأييدنشدهای از اطلاعات به دست آمده از يک زندانی خود را افشا کرده
است: ايران پيش از حملات ١١ سپتامبر ٢٠٠١ به تروريستهای القاعده اجازهی عبور از
کشور را داده است. اين قضيه علاوه بر جنجال فراوان برای اهداف و توانايیهايی
هستهای جمهوری اسلامی، ايران را هدف آتش نومحافظهکاران قرار داده است.
به راستی چرا ايران و نه پاکستان؟ ايران ممکن است به تروريستها اجازهی عبور از
خاک خود را داده باشد و ممکن هم هست اين طور نباشد. اما درون مرزهای پاکستان پر است
از مبارزان طالبان و القاعده که دولت پاکستان از ترس شورش نيروهای محلی قادر به
سرکوب آنان نيست.
ايران ممکن است در فکر بمب اتمی باشد و ممکن هم هست اين طور نباشد. اما پاکستان
آشکارا بمبهای اتمی خود را آزمايش کرده است و در اواخر فوريه ٢٠٠٣ رييسجمهور مشرف
با ستايش از عبدالقادرخان که هم طراح بمب و هم رهبر بازار سياه تکنولوژی هستهای
است، او را تصديق کرد: «خداوند قادر متعال پاسخ مردم نمازگزار را داد و به لطف و
مرحمت او معجزهای رخ داد. با تلاش مرد عظيمالشأن، عبداقادر خان و دستان استثنائی
او ما به قدرت هستهای دست يافتيم...»
خطر ايران شايد ناشی از مبارزهی درگير ميان اصلاحطلبان و تندورها باشد که جمهوری
اسلامی را ناپایدار و غيرمنتظره کرده است. اما ميزان کشتار و تشنج در پاکستان،
ناامنی سياسی در ايران را محو کرده است. مشرف تا کنون از دو ترور بسيار نزديک جان
سالم به دربرده است. درحالی که تندورهای ايران هيچ کدام نظاميان طالبانی وابسته به
سياستمداران پاکستانی در ايران ندارند.
ايران کشوری مدرن با جمعيتی جوان، تحصيلکرده، آشنا با سياست و عموماً ليبرال است.
مطابق تحقيقی از جامعهشناسان ايرانی سه چهارم مردم معتقدند که ايران بايد به دنبال
رابطهای قوی با امريکا باشد. از طرف ديگر در پاکستان، دولتی است که در آستانهی
سقوط دست و پا میزند و صدها مدرسهی مذهبی که جهاد عليه غرب را ترويج میدهند، در
آن کشور در حال ساخت و توسعه است، زيرا سيستم آموزشی دولت ناکافی است.
با وجود اين، پس چرا ايران زنگ خطرها را به صدا درآورده است؟ به سه دليل: نخست،
دولت پاکستان را ژنرالی هوادار امريکا رهبری میکند که عجلهای برای بازگرداندن
دولت غيرنظامی ندارد، در حالی که در ايران عملاً دمکراسی وجود دارد. دوم، پاکستان
تهديدی اساسی برای هند است، در حالی که ايران تهديدی برای اسرائيل به حساب میآيد.
سوم، در نطق جورج بوش ايران جزئی از «محور شرارت» است و پاکستان نيست.
شايد دولت بوش در طرح گذار به دمکراسی برای جهان اسلام، در مورد ايران، کشوری که در
آن دولتی اصلاحطلب در انتخاباتی آزاد بر سر کار آمد، اما تندورها مانع اصلاحات
اساسیاش شدند، نگاهی ملايمتر داشته باشد. اما واقعيت اين است که سياست خارجی بوش
مشتاقانه ديکتاتوری نظامی اما قابل پيشبينی را بر دولتی انتخابی اما غيرقابل
پيشبينی ترجيح میدهد، همچنان که اکثر دولتهای امريکا از دههی ١٩٥٠ به بعد چنين
اعتقادی داشتهاند. ممکن است اعتراضها عليه بیميلی مشرف در تقسيم قدرت افزايش
پيدا کند، اما واشنگتن از عزم راسخ او (تا زنده است) برای سرکوب تروريسم و حمايت از
ايالات متحد اطمينان دارد، ولو اين که ديدگاه ضد امريکايی اکثر پاکستانیها به شدت
رو به افزايش باشد. امريکا مطابق معمول با نزديکبينیِ سياسی، ديکتاتورها را بر
دمکراتها ترجيح میدهد.
مسئلهی خطر ايران برای اسرائيل عيناً به واشنگتن منعکس میشود. اگر مسألهی
هستهای ايران با دستيابی به قدرت هستهای کامل شود و اگر ايران در برنامهی موشکی
خود تجهيزاتی را توليد کند که واقعاً تا شعاع ١٦٠٠ کيلومتری را پوشش دهد، امنيت
اسرائيل حقيقتاً به خطر میافتد. اما اين خطر در صورتی محتمل است که ايران در جهانی
که ٦٠ سال است جنگ اتمی يک تابوست، قصد چنين تجاوزی را داشته باشد، حال آن که ایران
همواره حامی شهر مقدس مسلمانان و جان صدها هزار فلسطینی در حال نبرد بوده است.
عملاً برنامهی اتمی ايران برای رویارویی با اسرائیل به منظور داشتن قدرت چانهزنیِ
بيشتر برای محدودکردن زرادخانهی هستهای نامعقول و سوقالجيشی اسرائيل است.
به اين ترتيب ايران در محور شرارت نيست. بوش معمولاً از آن چه که گفته است، هر چند
اشتباه باشد برنمیگردد. او در سال ٢٠٠٢ گفت که ايران بخشی از محور شرارت است و
هنوز هم روی حرف خود هست. چشمانداز اقدام نظامی علیه ايران حتا به صورت حملهی
موردی یک اسرائیلی یا امریکایی برای برداشتن شبکهی تأسيسات اتمی ايران هنوز بسيار
نامحتمل است. ١٣٠ هزار سرباز داوطلب که در عراق از مديريت و برنامهريزی ناکافی
برای ايجاد نظم در عراق رنج میبرند، در وضعيتی نيستند که بتوانند مسؤوليت اشغال
کشور ديگری با سه برابر جمعيت عراق را بپذيرند. بازار جهانی نفت نيز به هيچ وجه
برای توقف نامحدود صادرات ايران آماده نيست.
هياهو بر سر ايران نوعی گامبی در مبارزات انتخاباتی داخلی امريکاست. هيچ کس
نمیخواهد از پاکستان صحبت کند، در حالی که پاکستان نگرانی حقيقی ماست. اما ايران،
کشوری که واقعا نمیتوانيم تصور کنيم که حمله کند، يک پیاده است. هوادارن بوش
قاطعانه بر عبارت فصيحانه محور شرارت ايستادهاند و رقيب دمکرات خود جان کری را به
مبارزه میطلبند. اگر او موافقت کند يعنی دکترين جنگ او را از خود کرده است و اگر
نپذيرد يعنی با محور شرارت با ملايمت رفتار میکند.
تغيير اين سياست طی مبارزات انتخاباتی محتمل است، اما اين فقط در سياست است. در
اين ميان چه کسی توجه کافی به پاکستان میکند؟
منبع مقاله:
http://www.dailystar.com.lb/article.asp
|