زندگی

معنا و مقام جدل در نزد ارسطو و بوعلي سينا

     

رحمان افشاري

 

• استدلال جدلي يا ديالكتيكي، به معناي ارسطويي و سينايي كلمه، استدلالي است كه بر مبناي مشهورات و مسلّماتِ مورد قبول گوينده متكي است و هدفش نه كشف حقيقت و رسيدن به شناخت، بلكه شكست دادن حريف است.
• عقل گرفتار جدل، به اين معنا، سستي و ناكارايي‌اش دوگانه است: از يكسو در درون همان عقلانيت كهن مهجور و عقب‌مانده و در دايره‌ي جدل و تمثيل سرگردان است و با عقل ارسطويي و ابن سينايي فاصله‌ي بسيار دارد، و از سوي ديگر هم‌سرنوشت با عقلانيت كهن، چه ارسطويي و چه ابن سينايي، قادر نيست دوران نوين و ديالكتيك نوع كانتي چونان نمونه‌اي از انديشه‌ي دوران جديد را درك و هضم كند.

 

جدل خود يكي از جدل‌آميزترين و مناقشه‌پذيرترين مفهوم‌هاي فلسفي است. پيشينيان ما اين لفظ را برابر ديالكتيك يوناني διαλεκτική [dialektikę ] نهادند كه در آثار افلاطون و ارسطو آمده است . اما ديالكتيك بعدها معاني گوناگون در فلسفه به‌خود گرفت كه گاهي يكسر با معناي يوناني آن بيگانه است. به‌ طور كلي مي‌توان مراحل ومنازل ديالكتيك را به چند دسته تقسيم كرد:

1. ديالكتيك در يونان باستان و در نزد افلاطون و ارسطو، همچون هنرِ استدلال و برهان‌آوري و فن مجادله

2. ديالكتيك در فلسفه‌ي ترافرازنده ( Transzendentalphilosophie ) يا استعلاييِ كانت و در فلسفه‌ي ايده‌آليستي فيشته

3. ديالكتيك همچون بن‌ساختار ( Grundstruktur ) در ايده‌آليسم عيني هگل

4. ديالكتيك همچون روشي براي نقد جامعه و اصول حاكم بر پيشرفت تاريخ (ماركس) و طبيعت (انگلس)

5. بازسازي ديالكتيك در دوران معاصر توسط كساني چون تولمين و آدورنو

 

اين مقاله تنها به معناي نخست ديالكتيك يا جدل، آن هم در نزد ارسطو و پيرويِ  او بوعلي‌سينا نظر دارد و به معاني ديگر اين مفهوم در فلسفه نمي‌پردازد. اما پيش از ورود به بحث به اشاره بگوييم كه ديالكتيك در نزد افلاطون، گونه‌اي نظريه‌ي معرفت است كه از دلِ بحث و مجادله ميان آراي متناقض حاصل مي‌شود. ديالكتيك در اين معنا، روشي است كه وظيفه‌ي آن در درجه‌ي نخست، آناكاوي يا تجزيه و تحليل مفاهيم و برطرف كردن تناقض گفتار است. هدف ديالكتيك در نزد افلاطون شناخت ايده‌ها ست. وي در درگيري با سوفيست‌ها (يا اهل سفسطه) ميان فنِ ستيزش كه هنرش تنها ستيز با سخن حريف و ابطال آن از طريق بيرون كشيدن تناقض گفتار است، و ديالكتيك كه وظيفه‌ي پيشرفت در شناخت را برعهده دارد، تفاوت مي‌نهد. در حالي كه هنر فن ستيزش (يا به قول قدما مُماري Eristik ) لفاظي و هدفش سلبي است، ديالكتيك افلاطوني ُبعد سياسي-اخلاقي دارد و براي شناخت ايده‌ها و تأسيس دولت‌شهر Polis آرماني و عقلاني او نقشي مهم بازي مي‌كند. (فرهنگ فلسفي متسلر، ص 108)

 

ديالكتيك يا جدل در نزد ارسطو

ارسطو ذات و كاركرد ديالكتيك يا جدل را در كتاب مشهور خود اُرگانون Organon يا منطق به تفصيل آورده است . ارگانون (يا ارغنون) دربردارنده‌ي شش كتاب است:

1. مقوله ها (قاطيغورياس)،

2. در پيرامونِ گزارش (پري هرميناس، كتاب العبارﺓ)

3. آناكاويك نخست (آنالوطيقاي اوّل، قياس، كتاب التحليلات الاولي)

4. آناكاويك دوّم (آنالوطيقاي دوّم، كتاب البرهان¸ كتاب التحليلات الثانية)

5. جايگاه‌هاي بحث (توپيكا، طوبيقا، مواضع، جدل) و

6. در پيرامون ابطال‌هاي سوفيستي (سفسطه، كتاب السوفسطيقا)

 

بحث ديالكتيك يا جدل در كتاب پنجم به نام توپيكا Τοπικα [Topika ] آمده است كه در اين مقاله آن را يا به نام اصلي آن، توپيكا، و يا با نامي كه مترجم بر آن نهاده است، جايگاه‌هاي بحث، ياد مي كنيم .

 

ارسطو شناسان نامدار، چون ديويد راس، بر اين نظرند كه ارسطو عمده‌ي اين كتاب (دفتر دوم تا هفتم) را پيش از كشف قياس و تحليلات نوشته است. در واقع مي توان گفت كه ارسطو با نوشتن آناكاويك‌هاي اول و دوم (تحليلات اول و ثاني) خود از استدلال جدلي يا ديالكتيكي برگذشته است و به استنتاج قياس برهاني و استقرايي فراز آمده است (ارسطو / ديويد راس، 96 تا 100).

كتاب توپيكا يا جايگاه‌هاي بحث، از هشت دفتر و 64 فصل يا فرگرد (و در حدود 300 صفحه در ترجمه‌ي فارسي) تشكيل شده است. ارسطو در آغاز دفتر نخست (آلفا α ) هدف و برنامه‌ي كلي رساله‌ خود را شرح مي دهد: هدف كتاب توپيكا يافتن روشي است كه ما را به استنتاج يا استدلال قياسي (= باهمشماري) در باره‌ي هر مسئله‌ي مفروض بر اساس مقدمات محتمل قادر سازد، و به هنگام استدلال ما را از افتادن به دامِ تناقض با خويشتن باز دارد. پس بايد نخست بدانيم كه استدلال قياسي چيست، تا پس از آن استدلال ديالكتيكي يا جدلي را بازشناسيم. ارسطو در ادامه‌ي سخن چنين مي‌گويد:

باهمشاري گفتاري است كه در آن با برنهاده شدن پاره‌اي چيزها، چيزي ديگرسان با چيزهاي وضع شده به ضرورت به‌وسيله‌ي چيزهاي وضع شده برمي‌آيد. و اما باهمشاري برهان است، هنگامي كه باهمشاري از پيشگذارده هاي راستين و نخستين برآيد، يا از چنان پيشگذارده‌هايي برآيد كه ما شناخت خود از آن‌ها را در اصل از راه پيشگذاره‌هاي نخستين و راستين برگرفته‌ايم؛- ولي باهمشاري دويچمگويانه [=ديالكتيكي] باهم شمردن بر پايه‌ي گزاره‌هاي پذيرفته‌ي همگان است. (ارگانون ارسطو، ترجمه‌ي اديب سلطاني، 100 a )

 

استنتاج يا استدلال قياسي ( Schluss ) نتيجه‌گيري از مقدمات مفروض است. اما استدلال قياسي گاهي برهاني است و گاهي ديالكتيكي يا جدلي. استنتاج برهاني، استنتاجي است كه مقدمات آن صادق و يا بي واسطه است و همين استدلال قياسي است كه در علم به كار مي‌رود. استنتاج جدلي استنتاجي است كه درستي مقدماتش صرفاً محتمل است و بر عقيده عموم مردم پايه‌ دارد. بنابراين نخستين اختلاف برهان و جدل در مقدمات يا ماده‌ي آن‌هاست. مقدمات برهان، يا داده‌هاي حسي (محسوسات) است، مانند «آتش سوزان است» يا داده‌هاي تجربي (مجرّبات) است كه از طريق حس و در نتيجه‌ي تكرار آن ها استنتاج شده است، مانند «فلزات هادي حرارت‌اند»، يا اصل‌هاي نخستين (اوّليات، بديهيات اوليه ) است، مانند كل بزرگتر از جزء خود است. آن‌چه مهم است اين است كه ماده‌ي برهان هرگز وهم و گمان نيست، بلكه به گفته‌ي ارسطو «نخستين و راستين» است. از آنجا كه مقدمات يا پيشگذارده‌ها راستين است، نتايج آن‌ها، هرگاه به گونه‌ي منطقي گرفته شود، نيز راستين است. بنابراين استنتاج برهاني با «حقيقت اشياء» سرو كار دارد و دلمشغول شناخت آن‌هاست. اما ماده‌ي جدل محسوسات و مجرّبات و اوّليات نيست، بلكه مشهورات است، يعني «گزاره هاي پذيرفته‌ي همگان»:

گزاره‌هاي پذيرفته‌ي همگان آنهايند كه يا به نگر همگان درست مي‌نمايند، يا به نگر بيشتر ايشان، يا به نگر فرزانگان؛ و از فرزانگان، يا همه‌ي ايشان، يا بيشترين ايشان، يا آنان كه شناخته‌ترين و معتبرترين اند. (همانجا، 100 b )

 

پس مي توان گفت كه استدلال جدلي با حقيقت اشياء سر و كار ندارد، بلكه دلمشغول عقايد حريف است تا آن‌ها را اثبات و يا انكار كند. استدلال علمي مستقل از اعتقاد حريف است، مقدمات خود را از «پذيرفته‌ي همگان» نمي گيرد، كه مي‌تواند هم راست باشد و هم ناراست، بلكه بر پايه‌ي اصل‌هاست، كه به نظر ارسطو چون و چراناپذيرند.

 

اگر دقيق تر به يك بحث ديالكتيكي يا جدلي بنگريم، اختلاف آن را با استنتاج برهاني بهتر در مي‌يابيم. در جدل ما شاهد يك جايگاه يا وضع جدلي و دو طرف جدل هستيم: جايگاه يا وضع، رأي يا اعتقادي است كه مورد قبول مدعي است، مانند آراي ديني يا سياسي. از دو طرف جدل يكي مي‌كوشد آن وضع را حفظ كند (حافظ وضع)، و ديگري مي كوشد آن را نقض كند (ناقض وضع)، يكي پرسنده (يا به زبان عربي‌زده‌ي فلسفي ما سائل يعني سئوال كننده) است و با پرسش هاي خود سعي مي كند، حريف خود را به تناقض‌گويي بكشاند و از اين طريق وضع را نقض كند، و ديگري پاسخ‌گو (يا مُجيب يعني جواب دهنده) است و مي كوشد تا كارش به تناقض نكشد. پرسنده براي اين كه بهتر بتواند پاسخ‌گو را به تناقض‌گويي بكشاند، پايه‌ي كار را بر گفته‌هاي خودِ پاسخ‌گو يا بر مشهورات و مسلمات مورد قبول او مي گذارد و سعي مي كند با استناد به آن‌ها، تناقضي در حرف هاي گوينده بيايد و از اين طريق ادعاي او را باطل كند. پاسخ‌گو نيز هشيار است كه به دام پرسنده نيفتد و كارش به تناقض‌گويي كشيده نشود. در واقع كتاب پنجم ارگانون ارسطو، يعني توپيكا يا جايگاه‌هاي بحث، آموزش «فوت و فن‌هاي» جدل است تا اگر در مقام پرسنده قرار گرفتي، چنان بپرسي تا حريف را بر زمين بزني، و اگر در مقام پاسخ‌گو بودي، چنان پاسخ دهي كه به بن بست نيفتي!

بايد توجه داشت كه هر پرسشي، پرسش جدلي يا ديالكتيكي نيست. پرسشِ «جهان چيست؟» پرسشي جدلي نيست. اما پرسش «آيا جهان جاودان است، يا جاودان نيست؟» و پاسخ آن «آري جهان جاودان است» يا «نه، جهان جاودان نيست» پرسش و پاسخي جدلي است. نكته‌ي ديگر اين است كه از نظر ارسطو نبايد هر مسئله اي را موضوع پرسش جدلي كرد. وي در اين باره‌ سخن شيريني دارد:

كساني كه دچار سرگشتگي مي‌شوند كه «آيا بايد خدايان را ارج نهاد يا پدر و مادر خود را دوست داشت يا نه؟» نيازمند تنبيه‌اند؛ و كساني كه شكّ مي‌كنند كه «آيا برف سفيد است يا نه؟» تنها به باز كردن چشمان خود نياز دارند. پس نه بايد به چيزهايي پرداخت كه برهان آن‌ها بسيار نزديك است، و نه به چيزهايي كه بسيار دوراند. چون گروه نخست سرگشتگي ندارند، و گروه دوّم براي ورزش ذهني بس بزرگ‌اند» (همانجا، 105 a 5 )

 

اكنون بايد پرسيد كه ارسطو، چرا اين اندازه به جدل پرداخته است و چه سودي در آن ديده است؟ بايد گفت كه كتاب توپيكا، از كارهاي اوليه‌ي ارسطو در زمينه‌ي منطق است. مي‌توان گفت كه ديالكتيك يا جدل ارسطويي كمتر به ديالكتيك سقراطي و افلاطوني و بيشتر به فن سخنوري يا خطابه، كه مورد علاقه‌ي سوفسطائيان بود، نزديك است. بعدها ارسطو با نوشتن آناكاوي‌هاي اول و دوم (تحليلات اول و ثاني) از اين مرحله فراتر مي‌رود و با كشف قياس گامي مهم در عرصه‌ي منطق برمي‌دارد.

 

با اين‌كه استدلال جدلي چندان ارزشي براي علم ندارد، ارسطو اما در جدل سه سود مي بيند:

اين رساله براي سه چيز سودمند است: براي ورزش ذهني، براي گفتگوها، و براي دانش‌هاي فلسفي (101 a 25 )

 

اين رساله براي ورزش ذهني سودمند است، «زيرا اگر روشي داشته باشيم، آن‌گاه آسان‌تر خواهيم توانست در پيرامون آن‌چه پيش‌نهاده شده است، به بحث بپردازيم». مطابق گفته‌ي مترجم فاضل، واژه‌ي بحث كردن در اين جا به معناي حمله كردن و آفنديدن نيز هست. براي گفتگو و مناظره نيز سودمند است، «به سبب آن‌كه اگر عقيده‌‌هاي توده‌هاي مردمان را برشمرد ‌باشيم، آن‌گاه خواهيم توانست نه با رأي‌هاي ديگر، بلكه با رأي‌هاي ويژه‌ي خود ايشان با ايشان روبرو شويم، و خواهيم توانست روندِ استدلالي كه ايشان به نگرِ ما نادرست بيان مي‌كنند را تغيير دهيم» و سرانجام براي دانش‌هاي فلسفي سودمند است، زيرا اگر بتوانيم در هر دو طرف موضوعِ بحث سرگشتگي و دشواري دراندازيم، آن‌گاه آسان تر خواهيم توانست در هر مورد راست و ناراست را تشخيص دهيم. در عين حال جدل براي بحث در باره‌ي اصل هاي نخستين دانش نيز سودمند است. (همانجا).

 

ارسطو در توپيكا چهار نوع پرسش اساسي را در رابطه با موضوع تشخيص مي دهد:

1. آيا الف تعريف ب است؟

2. آيا الف جنس ب است؟

3. آيا الف ويژگي يا خاصه ‌ي ب است؟

4. آيا الف عَرَضِ ب است؟

 

و به طرز خستگي ناپذيري مي‌كوشد تا هر يك از اين چهار دسته را با ذكر مثال هاي متعدد مورد بررسي قرار دهد. او دفتر نخست از كتاب توپيكا را به كلياتي در باره‌ي ديالكتيك يا جدل و موضوع هاي ديالكتيكي و استدلال ها اختصاص مي‌هد. دفتر دوم و سوم، مواضع يا جايگاه‌هاي عَرَض است. دفتر چهارم اختصاص به جايگاه‌هاي مشترك جنس دارد. دفتر پنجم، جايگاه‌هاي مشترك ويژگي يا خاصه را توضيح مي‌دهد. دفتر ششم و هفتم بحث مربوط به جايگاه‌هاي تعريف است. ورزش ديالكتيكي در دفتر هشتم، پايان‌بخش كتاب توپيكاست.

اكنون در پرتو ارسطوشناسي جديد، اين نظر مطرح شده است كه در آثار ارسطو علاوه بر ديالكتيك به معناي جدلي آن كه در توپيكا آمده است، مي توان به ديالكتيك ديگري نيز قائل بود كه در متن و زمينه‌ي متافيزيك و بويژه هستي شناسي او پنهان است. از آن جا كه اين بحث ها هنوز مراحل اوليه‌ي خود را مي گذراند و در حد رسالات دانشگاهي است، و مهمتر اين كه اين نوع تفسيرها در دوران كهن و سده هاي ميانه جايگاهي نداشته است، به آن نخواهيم پرداخت. خواننده‌ي علاقمند مي‌تواند به منابع آلماني اين مقاله رجوع كند.

 

ديالكتيك يا جدل در نزد بوعلي

بوعلي سينا، بحث مربوط به ديالكتيك يا جدل را در كتاب هاي منطق خود در فصل ماده هاي برهان آورده است . منظور از ماده‌ي برهان «مقدمات بوَند و هر چند درست‌تر بود، قياس درست‌تر بود» (دانش‌نامه‌ي علايي، منطق ص 106). وي ماده‌هاي برهان را به 13 گونه تقسيم مي‌كند و هر يك را به كوتاهي توضيح مي‌دهد و در فصل «پيدا كردن جايگاه‌هاي اين مقدمات» چنين مي‌نويسد:

اوّلي و محسوس و تجربي و متواتر و آن‌چه قياسِ وي اندر طبع بُوَد، مقدمه‌ي قياس برهاني بود. و فايده‌ي برهان يقين است و پيدا كردن حق. ( همانجا، ص 128)

 

او پس از بيان مقدمه‌هاي قياس برهاني (اوليات، محسوسات، مجربات، متواترات و فطريات)، هدف قياس برهاني را ياقتن حق يا حقيقت و رسيدن به شناخت مي‌داند و سپس در باره‌ي جدل چنين مي گويد: «مشهورات و مسلمات، مقدمه هاي قياس جدلي‌اند» و براي آن چهار فايده به شرح زير بر مي‌شمرد:

مر جدل را فايده‌هاست: يكي آن ‌است كه فضولياتي را كه دعوي دانش كنند، و مذهب‌هاي ناراست دارند، و راه دشوار برند به دانستن‌ حقّ از راه برهان، پس به جدل ايشان را بشكني. و ديگر آن كه اگر كساني بُوَند، كه حقي خواهي كه ايشان اعتقادش كنند يا مصلحتي؛ و به راه برهان نتواني، به راه جدل و مشهورات ايشان را اعتقاد افكني. و سوم آن است كه آموزندگان علم‌هاي جزوي، چون هندسه و طبّ و طبيعيّات، و هر چه بدين ماند، ايشان را اصل ها بود، به تقليد و به علم‌هاي ديگر درست شود، و اصل‌هاي همه‌ي علم‌ها آخر به علم مابعد الطبيعه درست شود. پس تا آن‌گاه دلِ آموزنده خوش نبود، چون به قياس جدلي آن اصل‌ها را بر وي اثبات كني، دل وي خوش شود. و چهارم آن است كه به قوّت قياس جدلي هم هست را توان اثبات كردن، و هم نيست. پس چون اندر مسئله قياس جدلي آورده آيد، بر هست و قياس‌ها بر نيست، و آن قياس‌ها را نيكو تأمل كرده آيد آخر باشد كه حقّ اندر آن ميان پيدا آيد. (همانجا)

 

چنانكه آشكار است، سخن بوعلي سينا، يادآور سخن ارسطوست. او نيز مانند «معلم اول» براي جدل چندين سود بر مي شمرد:

1. سود نخست جدل در نيروي نفي و نقض اوست، تا اگر كسي دعوي سخن ناراستي كرد و نتوان با قياس برهاني ادعاي او را باطل ساخت، با جدل او را شكست داد.

2. سود دوم در نيروي اثبات اوست، تا اگر بخواهيم حقّ يا مصلحتي را مورد قبول كساني كنيم و آنان تحمل پيمودن راه دشوار قياس برهاني را نداشته باشند، بتوان از مشهورات و مسلمات و با استفاده از روش جدل به اين كار نائل آييم.

3. فايده‌ي سوم در اثبات اصل ها و نخستينه هاي دانش‌هاي جزوي مانند هندسه و پزشكي و طبيعت شناسي (فيزيك، زمين شناسي، جانورشناسي، زيست شناسي، ...) است. اين دانش ها داراي اصل‌هايي هستند كه اصل همه‌ي آن ها به نظر بوعلي سينا، در متافيزيك نهفته است. اما چون آموزندگان اين نوع دانش‌ها، با مباني متافيزيك بيگانه‌اند، و اين اصل ها را تنها از روي تقليد فرا گرفته اند، مي توان از جدل سود برد و اين اصل‌ها را براي آنان اثبات كرد، تا دل آنان خوش شود و از دانش روي برنگردانند.

4. و فايده‌ي چهارم جدل در اين است كه به كمك آن هم مي‌توان چيزي را اثبات كرد و هم آن را ابطال. هم آن را درست نشان داد و هم نادرست. اين قوت جدل كمك مي‌كند تا بتوانيم له و عليه چيزي دليل بياوريم تا سرانجام حقيقت موضوع بر ما آشكار شود.

 

با اين توضيحات مي‌توان پي برد كه بوعلي سينا تا چه پايه و با چه دقت به فهم منطق يوناني ارسطو نزديك شده است. اما نكته‌ي جالب اين است كه بوعلي سينا، آن طور كه ارسطو صفحات فراواني به جدل اختصاص مي دهد، چنين نمي كند و براي جدل در كار علم و شناخت و كشف حقيقت، ارزش چنداني قائل نيست و از اين رو پيروي ارسطويي است كه خود از جدل برگذشته است و به آناكاوي ها (تحليات يا آناليتيك ها) رسيده است. بوعلي پس از برشمردن «سود»هاي جدل، در نكوهش آن چنين مي نويسد:

و اما آن كه چگونه توان اصول جدلي دانستن، و صناعت وي كسب كردن، ما را اندرين كتاب، كه مراد ما اندر وي حقّ است، به كار نيست. (همانجا، 131)

 

 

اين نظر فيلسوف ايراني، مورد تأييد ارسطو شناسان بزرگ معاصر نيز است. ديويد راس، كه خود مترجم آثار ارسطو از يوناني به انگليسي است و مجموعه‌ي آثار ارسطو را به همراه اسميث در 12 جلد ويرايش كرده است، در كتاب مهم خود به نام ارسطو در اين باره چنين اظهار نظر مي كند:

ما نه مجال داريم كاوش پرمشقت ارسطو در باب توپوي (مواضع) را، يعني مجاري‌اي كه استدلال جدلي بحث‌هايش را از آن‌ها بيرون مي‌كشد، دنبال كنيم و نه مي‌خواهيم اين كار را بكنيم. اين بحث به انديشه‌هاي كهن متعلق است، و يكي از آخرين كوشش‌هاي روحيه‌ي يوناني به سوي فرهنگ عمومي است، كه مي‌كوشد در باب همه گونه موضوعات بحث كند، بي آن كه اصول نخستينِ شايسته‌ي آن‌ها را بررسي كند، و ما آن را به نام جنبش سوفسطايي مي‌شناسيم. ... اما خود ارسطو راه بهتري نشان داده است، يعني راه علم؛ به واقع تحليلات اوست كه جدل او را منسوخ مي‌سازد. (ارسطو/ ديويد راس، ص 100)

 

بوعلي سينا نيز به راه آناكاوي‌ها (يا تحليلات) مي رود، زيرا سوداي جدل، كشف حقيقت نيست، بلكه پيروزي بر حريف است. عرصه‌ي جدل، عرصه‌ي اعتقادهاست و نه دانش ها. هم از اين روست آن‌جا كه پاي اعتقادات و دفاع از مذاهب و اديان پيش مي‌آيد، جدل مهمترين حربه‌ي اين كارزار مي‌شود. اين نگاه انتقادي به جدل تنها اختصاص به بوعلي ندارد، بلكه، همانطور كه منطقدان معاصر، آقاي محمد خوانساري يادآور شده است، سعدي نيز با آن هماواز است و آن را دستمايه كار خود كرده است .

 

ملاحظات پاياني

1. بايد توجه داشت كه هر گفتگويي، گفتگوي جدلي نيست. گفتگوي جدلي، آن است كه پرسنده با استناد به مشهورات و مسلماتِ مورد قبولِ گوينده، وضعي را كه او مدافع آن است، نفي كند. از اين رو بايد ميان گفتگوي جدلي و مناظره و مباحثه، كه دو تن در آن گاه با دلايل علمي و استنتاج‌هاي فلسفي به بحث و رد و نقض ادعاي يكديگر مي‌پردازند، تفاوت نهاد.

2. استفاده از مشهورات و مسلمات، هر گفتگو يا بحثي را جدلي نمي‌كند، زيرا اكنون كه علم همگاني شده است، بسياري از مشهورات يا «پذيرفته‌ي همگان» داراي مباني علمي‌اند. به عنوان نمونه اين سخن كه «زمين گرد است» و اشاره به آن، هر چند كه مورد قبول عامه‌ي مردم است، جدلي نيست. جدل زماني ظاهر مي شود كه براي درستي سخن به جاي ارائه‌ي دليل علمي يا عقلي و برهاني، به اعتقاد مردمان استناد كنيم.

3. لحن پرخاشجويانه‌ي گفتار نيز لزوماً دليل جدلي بودن آن گفتار نيست، هر چند كه جدل عموماً پرخاشجويانه است. چنانچه دو شرط ماده‌ي قياس (مشهورات و مسلمات) و هدف آن (نه كشف حقيقت، بلكه شكست دادن حريف) در گفتاري حاضر باشد، مي‌توان آن گفتار را جدلي خواند.

4. ميان استدلال جدلي و نقدِ درون‌ماندگار ( immanente Kritik ) بايد فرق نهاد. نقد درون‌ماندگار اگر چه در درون مسلمات مورد قبول گوينده باقي مي‌ماند، اما به اصل نقد، به معناي سنجشِ سخن و نشان دادنِ همزمانِ قوت‌ها و ضعف‌هاي آن، وفادار است و كشف حقيقت را هدف خود مي‌داند.

5. جايي كه علم و فلسفه غايب اند و به‌جاي آن‌ها عقايد و مذاهب يكه‌تاز ميدان‌اند، جايي كه محسوسات و معقولاتِ برهاني ماده‌ي استنتاج‌هاي قياسي نيست، مي توان اين فرض را قوي گرفت كه جدل و از آن فروتر مغالطه سكّه‌ي رايج بازار گفتگوها باشد.

6. اگر ديالكتيك يا جدل ارسطويي را پس‌رفتي در افق فلسفي (و نه پيشافلسفي) نسبت به ديالكتيك سقراطي-افلاطوني بدانيم، آنگاه پيوند فقه و بيشتر كلام با جدل را بايد زيان‌بار ارزيابي كنيم، زيرا به وسيله‌اي دست يازيده اند كه نفعش تنها پيروزي بر حريف است و نه پيشرفت در شناخت و كشف حقيقت. و هرگاه اين پيوند را ناگزير و «ذاتي» بدانيم و بر سلطه‌ي فقه و كلام بر حيات فكري ايرانيان صحه بگذاريم، آن‌گاه اين سلطه‌ و به تبع آن‌ چيرگي جدل بر ذهن ايراني را بايد يكي از علل امتناع تفكر مفهومي به شمار آوريم، علتي كه بي شبهه خود معلول علت يا علل ديگر است.

7. اگر عقلي را كه گرفتار جدل است، به پيروي از محمد عابد جابري پژوهنده‌ي معاصر عرب، عقل جدلي اصطلاح كنيم، آن‌گاه اين پرسشِ سهمگين خود مي نمايد كه خرد ايراني تا چه ميزان در خانه‌ي جدل خوش نشسته و راه برهان علمي و فلسفي را بر خود بسته است؟

8. در ابتداي مقاله به اشاره گفتيم كه ديالكتيك يا جدل در معناي ارسطويي آن باقي نماند و با فلسفه‌ي كانت معناي نويني به خود گرفت. كانت كتاب خود به نام سنجش خرد ناب را به دو بخش آناكاوي (يا تجزيه و تحليل Analytik ) و ديالكتيك تقسيم مي‌كند. وي توپيك را بخشي از منطق به شمار مي‌آورد و ديالكتيك يا جدل را منطق فرانمود ( Logik des Scheins ) مي‌خواند و به دين‌سان جايگاه آن را نزديك فن ستيزش ( Eristik ) قرار مي‌دهد. اما او علاوه بر اين نوعِ جدلِ ستيزشيِ سوفسطايي، خود به ديالكتيك ديگري قائل است كه نام آن را ديالكتيك ترافرازنده يا استعلايي ( transzendentale Dialektik ) مي‌گذارد. برابرايستاي اين نوع ديالكتيك گزاره‌هايي هستند كه تناقضات نهفته در آن‌ها ريشه در خرد دارد و از ذات خرد بر مي‌خيزد. اين تناقضات زماني روي مي‌دهد كه خرد مي‌كوشد تا مفاهيم خود را از بيرون از سپهر تجربه به دست آورد. ديالكتيك ترافرازنده، بر خلاف ديالكتيك يا جدلِ منطقيِ نوعِ ارسطويي كه بنا به نظر كانت وظيفه اش تنها جستجو و برطرف كردن استنتاجاتي است كه داراي صورت منطقي نادرستند، رو به سوي احكام يا داوري‌هاي تراگذرنده و بيرون از تجربه دارد. تجاوز از مرزهاي تجربه هنگامي پيش مي‌آيد كه خرد مي‌كوشد تا از يك امر مشروطِ موجود، به يك امر نامشروط دست يابد. از آن‌جا كه ديالكتيك ترافرازنده با تناقضاتي سر و كار دارد كه از ذات و طبيعت خرد برمي‌خيزد، بنابراين كاركرد آن منفي نيست، بلكه كارش كشف احكام يا داوري‌هاي خيالي و تراگذرنده است تا از آن طريق راه براي شناخت واقعي گشوده شود. بدين‌سان اين نوع ديالكتيك وظيفه‌ي معين كردن مرزهاي خود خرد در عرصه‌ي شناخت شناسي را بر عهده دارد (فرهنگ فلسفي متسلر، ص 109). از اشاره به آراي كانت، كه هرگز نمي تواند در اين فشردگيِ خود حق مطلب را ادا كند و تنها مي‌توان با رجوع به كتاب سنجش خرد ناب معنا و اهميت ديالكتيك ترافرازنده را دريافت ، قصد داريم تا آخرين نكته‌ي اين مقاله را بيان كنيم و آن اين است كه خردي كه گرفتار جدلِ نوعِ ارسطويي- سينايي است، سستي و ناكارايي‌اش دوگانه است: از يكسو در درون همان عقلانيت كهن مهجور و عقب‌مانده و در دايره‌ي جدل و تمثيل سرگردان است و با عقل ارسطويي و ابن سينايي فاصله‌ي بسيار دارد، و از سوي ديگر هم‌سرنوشت با عقلانيت كهن، چه ارسطويي و چه ابن سينايي، قادر نيست دوران نوين و ديالكتيك نوع كانتي چونان نمونه‌اي از انديشه‌ي دوران جديد را درك و هضم كند.

 

منابع:

- منطق ارسطو (ارگانون)/ ارسطو (آريستوتلس)؛ ترجمه‌ي دكتر مير شمس الدين اديب سلطاني .- تهران: مؤسسة انتشارات نگاه، 1378، 1152 ص.

- ارسطو / ديويد راس؛ ترجمه‌ي مهدي قوام صفري.- تهران: انتشارات فكر روز، 1377، 445 ص.

- رساله‌ي منطق از دانش‌نامه‌ي علايي/ ابوعلي سينا؛ با مقدمه و حواشي و تصحيح دكتر محمد معين و سيد محمد مشكور.- تهران: انجمن آثار ملي، 1331

- اشارات و تنبيهات/ ابن سينا ؛ ترجمه و شرح دكتر حسن ملكشاهي.- تهران سروش، 1375، جلد دوم منطق ، 704 ص.

- منطق صوري/ دكتر محمد خوانساري. - تهران: مؤسسة انتشارات آگاه، 1377، چاپ 21

- بوستان/ سعدي؛ تصحيح و توضيح دكتر غلامحسين يوسفي.- تهران، خوارزمي، 1359، 613 ص.

 

- Organon / Aristoteles; deutsch Heinrich von Kirchmann, Lothar Seidel Verlag, Frankfurt am Main, el. Ausgabe .

- Ontologie und Dialektik bei Aristoteles / Walter Mensch. - Göttingen: Vandenhoeck & Ruprecht; 1992, 203 S .

- Über die Platonische Dialektik und Aristotelische Logik / Wolfgang Senz .- Berlin: Peter Lang, 2000, 419 S .

- Metzler-Philosophie-Lexikon/ herausgegeben von Peter Precht und Franz-Peter Burkard .- Stuttgart: Metzler, 1999, 685 S .

 

يادداشت‌ها

واژه هاي يوناني و آوانويسي لاتين آن‌ها برگرفته از واژه‌نامه‌ي يوناني - فارسي اديب سلطاني است كه در انتهاي كتاب ارگانون آمده است. به نطر مي‌رسد كه بيگانگي ما با زبان يوناني، بسيار بيشتر از پيشينيانمان باشد. اما رويكرد به فلسفه، نمي تواند اين بيگانگي را برتابد، خاصه براي كساني كه دست كم يك زبان خارجي را كم و بيش مي‌دانند و آسان‌تر مي‌توانند به معاني واژه‌هاي يوناني دست يابند. راه‌يافتن الفباي يوناني در زبان علم (رياضي و فيزيك) اين امكان را براي تحصيل‌كردگان ايراني فراهم آورده است، تا دست كم بتوانند واژه‌هاي يوناني را بخوانند. ترجمه‌ي متافيزيك و ارگانون ارسطو از زبان يوناني به زبان فارسي را بايد دو گام مهم و شجاعانه در بيگانه‌زدايي با زبان يوناني دانست.

از اين كتاب اكنون پس از 2400 سال از تحرير آن ترجمه‌اي كامل و دقيق‌ به همّت و قلم مترجم گرانمايه آقاي دكتر ميرشمس‌الدين اديب سلطاني كه مستقيماً آن را از متن يوناني به فارسي برگردانده است، در دست داريم.

اين كتاب در سنت فلسفي ما با نام هاي گوناگون خوانده شده است:

1.       طوبيقا يا كتاب الطوبيقا ، كه عربي شده‌ي كلمه‌ي توپيكاي يوناني است،

2.       مواضع ، زيرا توپيكا در لغت به معني موضع‌ها و جايگاه‌هاي بحث است. كتاب توپيكا نيز انباشته از مواضع است. خواجه نصيرالدين طوسي در اساس الاقتباس (ص 451) چنين مي گويد: « و معلم اوّل [= ارسطو] كتابي را كه بر اين فن مشتمل است كتاب مواضع خوانده است و آن معني لفظ طوبيقا [= توپيكا] است، چه اكثر اين كتاب مشتمل بر ذكر مواضع باشد».

3.       جدل ، زيرا در اين كتاب بحث ديالكتيك يا جدل صورت مي گيرد،

•  جايگاه‌هاي بحث ، كه اينك آقاي اديب سلطاني به پيروي از معناي يوناني كلمه و به‌جاي مواضع برگزيده است.

در بيان نظر بوعلي سينا، كتاب منطق از دانش‌نامه‌ي علايي او را كه خود به زبان فارسي نوشته است، مبنا قرار داده ايم. آراي او در باب جدل در ساير كتاب هاي او نيز تفاوت بنيادي با اين كتاب نمي كند.