نبشتهء ايــشرداس
کابل به مثابه قلب کشور در پهنای تاريخ کهنتر از پنچ هزار سال، از موقف و حيثيت ويژه يی برخوردار بوده است. هريورشی که از سوی عجم يا عرب، يا اسکندر مقدونی يا شاهان مغولی صورت گرفته دستيابی به کابل، هدف اصلی و نزديک آنها را تشکيل ميداد تا در آينده، آسانتر و زودتر به هندوستان و يا سرزمين فارس، راه يابند.
در قرن پنجم ميلادی نخست شاهان يفتلی و پسانها هندو شاهان کابلی، برای دفع تجاوز احتمالی بيگانه گان بالای کوه های شيردروازه و آسمايی به اعمار ديوار های دفاعی دست يازديد. آوانيکه انگليسها، اوايل قرن نوزده به فکر تصرف افغانستان گرديدند، ملت قهرمان افغان جانبازانه به نبرد ملی پرداخت و نگذاشت نيت شوم آن ابر قدرت استعماری جامهء عمل بپوشد. قبل از انگليسها شاهان مغولی هم نتواستند به ساده گی، کابل را تصرف کنند. روشن است در دفاع از قلب افغانستان در پهلوی نيروی مقاومت و نبرد برحق کابليان موجوديت ديوار هايی کوه های ياد شده نقش ارجمند نظامی داشته اند.
رتبيل شاه کابل که مشخصتر ميتوان آن را «سامنت ديو شاه کابل» نبشت، بر تخت روان با اهالی مستعضف کابل در پيکار ملی اشتراک کرد و با يعقبوب ليث صفار که با پشتوانهء عظيم و کمک بيدريغ عرب ها حمايت ميشد جنگ کرد. در کتاب «جوامع الحکايات» موجود در موزيم ملی کابل، در صفحه ۱۶۴–۱۶۵ آن حکايتی موجود است و به وضاحت هويدا ميسازد که چگونه عرب ها و يعقبوب ليث صفار، به نيرگ، حيله و مکر، شهر کابل را قسمأ فتح کردند و اهالی شريف آن هنگام کابل را (کافر) خواندند. با اين همه جفا ها، او، مؤفق نشد که تمام کابلستان را به تصرف در آورد.
تيمورشاه ابدالی هنگاميکه به اريکه قدرت تيکه کرد، پايتخت را از قندهار به کابل انتقال داد. اين امر سبب شد که کابل بعد از سالهای سال واپس مرکز اداره قدرت سياسی گردد. تامين ارتباط شاهراه برزگ بازرگانی از سمت آفتاب برآمد سرزمين ما، با باختر زمين، رونق بيشتر به زنده گی و زنده گانی شهروندان کابل بخشيده بود. اين امر يکی از دلايل آمدن بيشتر قوای کار انسانی از ساير مناطق همجوار به پايتخت بوده است.
کابل پيش از يورش عرب ها نزد شهروندان هندو که بعدآ مسلمان شدند، هميش مقدس بوده است. موجوديت معابد مقدس و پسانها مساجد شريف، زيارتگاهها (زيارت جوی شير آسمايی، زيارت عاشقان عارفان، زيارت بابا خودی، زيارت سخی شاه مردان...) ـ عرفانی بودن شهر را شکل و شمايل ويژه بخشيده و روحانيت بزرگمردان دين و انسانيت، نور خاص و تابندهً پدرام را به کابل زمين هديه فرموده اند.
شهر کابل به گذر ها، محلات و قصبه های خورد و برزگ جلوه می افروخت. بخش اعظم گذر ها و محلات زيست کابليان به نام های عارفان بزرگ، شخصيت های سرشناس اجتماعی و موجوديت اهل کسبه مسما شده بود. اين نامگذاری ها کمتر از رسم دفتر و ديوان بهره برده اند بلکه برداشت های سليقه يی و عُرف باشنده گان کابل قديم، درايجاد وجه تسميهء آنها، نقش اساسی داشته است. به بيان ديگر نامگذاری محلات زيست، کسب و کار شهروندان کابل از سوی بلديه به عمل نيامده بود.
اين گذرها باهم ديگر راه و ارتباط داشتند تا کابليان در مواقع لازم، به ويژه زمان هجوم بيگانگان به هم رسيده همسنگر و همقدم باشند. در برخی مناطق، به اصطلاح امروزی (تامين امنيت) ـ از سوی (کاکه) های کابل تامين ميگرديد. کاکه های کابل شيرمردان سر به کف، سخاوتمند، دلير و با تقوا بودند. در فرهنگ مردمی افغانی، اصطلاحات (کاکه بودن، کاکه رفتن و کاکه پوشيدن) تبلور کردار، پندار و گفتار نيک آن ابرمردان کابل است.
جناب شادروان محمد ناصر غرغشت، در اثرمعروفش به نام «رهنـمای کابل» محلات زيست کابليان را به سی و شش محل برزگ بخش بندی کرده که هر محل بزرگ، دارای گذرهايی کوچک با نام های مستقل ميبود.
ارزنده ترين پژوهشی درين گستره از جانب جناب ممــد اصف آهنگ، به عمل آمده متجلی ميسازد که در مجموع هشتاد ويک گذر به نام های زيرين در کابل وجود داشته اند. گفتنی است که برخی از آنها تا امروز زنده بوده و نبض شان خوب ميتپد مگر شماری از آنها در اثر پروژه های جديد شهر سازی يا آفات طبيعی از بين رفته اند:
گذر اچکزايی ها گذر اندرابی گذر آهنگری گذر حضرت صاحب
گذر بابای خودی گذر بارانهگذر باغ عليمردان گذر باغبان کوچه (چهار باغ سابقه) گذر بوريا فروشی
گذر پاروت خانه گذر پايان چوک گذر پرانچه ها گذر تخته پل
گذر تنور سازی گذر توپچی باغ گذر تيلی کوچه گذر جوانشير ها چنداول
گذر چارسوق چارچته گذر چارسوق چنداول گذر چقورک گذر چوب فروشی
گذر حمله ها گذر خافی ها چنداول گذر خرابات گذر خوابگاه
گذر خيابان گذر درخت شنگ گذر ديوان بيگی گذر ذغال فروشی
گذر زيارت مراد خانی گذر سادوها گذر سپاه منصور ها گذر سراجی
گذر سرحوض ريکاخانه گذر سردار جانخان گذر سنگ کشها گذر سه دکال چنداول
گذر سه دکان عاشقان و عارفان گذر سوته پای ها گذر سيف الملوک گذر سيکهـ بچه
گذر شائين چی های چنداول گذر شانه سازی گذر شاهسون ها چنداول گذر شمع ريزها
گذر شور بازار گذر صابون سازی گذر صندوق سازی گذر عاشقان و عارفان
گذر علی رضا خان گذر فرملی ها گذر فقيرو گذر قاضی
گذر قرت ها چنداول گذر قصاب کوچه گذر قلعه باقرخان چنداول گذر قلعه حيدر خان
گذر قلعه محمود خان گذر قلعه هزاره های چنداول گذر قلعه هزاره های مرادخانی گذر گلاب کوچه
گذر مرده شوی ها گذر مسلی ها گذر ملا غلام گذر مندوی
گذر موچی پوره گذر ندافی گذر هندو يا هندو گذر گذر وزير
گذر کاه فروشی گذر کاکه بخشو گذر کبرلوها چنداول گذر کتابفروشی
گذر کتگرها گذر کرنيل لطيف گذر کشمش فروشی گذر کفش دوزها
گذر کلالی ها گذر کله خود(کله خور) چنداول گذر کوچرلوها چنداول گذرخان ملا خان
بعد از آنکه اکثريت شهروندان کابل مسلمان ساخته شدند آنعده کابليان که به آئين نياکان شان ثابت قدم ماندند، بنابر کاهش ميزان امنيت و ازدياد اذيت و تعصب مذهبی، از پراگنده زيستن پرهيز نموده به شکل کتلوی در محلات هندو گذر، شوربازار و بارانه ميزيستند.
هندو گذر در شوربازار واقع است. شرقأ با گذر هايی کرنيل لطيف، خرابات و پرانچه ها(پشاوری ها)، جنوبأ با گذر شانه سازی، غربأ با گذر وزير و شمالا با گذر شوربازار همجوار بوده در گذشته های دور، از رونق خاص برخوردار بود. در آستان اين گذر دکان های شيرينی پزان هندو و سکهـ ميبود که غذا های لذيذ، چون پکوره، جلبی، سيميان و از شير خالص، شيرينی های خوشمزه، عرضه ميکردند.
موجوديت تنديس «پهرو ناتهـ»، دهرمسال های منسه سنگهـ، گورو هری رای، خالصه و زيارتگاهً عارف بزرگ بابا سری چند در مهر و محبت زنده گانی ساکنين آن گذر نقش خاص داشت. بيخی به يادم است شامگاهان نزديک به زمانيکه ملا از مسجد شريف ملا محمود شوربازار با آذان محمدی " الله اکبر" خداوند را به بزرگی ستايش کرده و مسلمانان را به نماز شام دعوت ميکرد، آرداس (دعاييه اخير) در معابد و دهرمسال هندوان و سکهـ قرائت ميشد. برخی از برادران سکهـ و هندو که بنابر گرم ماندن در تهيه نفقهء اولاد يا کسب جيفهء دنيا، وقتتر به نيايش شامگاه رسيده نميتوانستد در آستانهء معابد ايستاده در گفتن سه باره يی «ست نام سری وای گورو» دعاييه اخير را آمين ميگفتند.
اهالی شريف کابل در عيد و ويساک ـ در برات و ديوالی در شادی و اندوه باهم شريک و همنفس و همپياله ميبودند. نماد قد افراشته زنده گی با تساهل و شکيبايی را ارائه ميداشتند. شهروندان کابل در معصوميت، بی آلايشی، احترام متقابل مذهبی و شير پاک بودن آن کودک نوزاد را ميمانند که استاد سخن محمد کاظم کاظمی جنين ترسيم کرده:
رگی از جانب هندوی تخيّل برده است
رگی از جانب رنــــدان خراسـان دارد
در روند سال های بعد شهر کابل چهره ديگر گرفت. شاد روان غلام محمد فرهاد رئيس منتختب بلديه کابل آستين برزده، جاده ميوند را احداث کرد. ساحات جديد به شکل عصری بوجود آمد. کارته ۳/۴، شهر نو، قلع فتح الله خان، کارته پروان، وزير محمد اکبرخان مينه، تايمنی وات، خيرخانه، خوشحال خان، سيد نورمحمد شاه و شماره ديگر از محلات زيست يکی پی ديگر در دَور دسترخوان مبارک کابل جا گرفتند. نفوس کابل هم با آمدن هموطنان عزيز از ساير مناطق فزونی گرفت. حتا امروز به گمان اغلب بيشتر از ۴ ميلون، باشنده دارد.
با وصف تغييرات ساختمانی، عمرانی و ازدياد نفوس، کابل قديم محبت و عزت ويژهً خود را دارد. هرگاه تخريب منار چکری، اين بهترين نمونهء فرهنگی کابليان قبل اسلام، ديده گان صاحبدلان را نمناک ميسازد؛ شب های مهتابی خواجه صفا، ارغوان کوه شيردروازه و دامنهء سخی اميد می فزايد. آسمايی هنوز تنديس حقانيت است و طواف مزارات در شهدای صالحين، خاطر آشفته را آرامش می بخشد.
موسپيد جنبش مشروطه خواهی و دموکراسی برای افغانستان، جناب محمد آصف آهنگ، با رديف "چه شد" يادی از کابل و کابليان کرده، که پنداشت اين قلم، قصيده يی است برخاسته از دل که به ذهن نقش می بندد:
کابل آن شيران پيکارت چـه شد
رستم و رتبيل سالارت چـه شد
مشک عالم رفت و محمود بيات
آن محمد جان سپردارت چه شد
قلــــعه مستحکم بــالا حصــــــار
آن دژ و ديوار کهسارت چه شد
گنـــبد کوتوالی و چوک و چــته
چارباغ و ارگ سرکارت چه شد
رونق هـــــــندو گذر باقی نماند
دختر ديوان و دربارت چه شد
عشقری و سالک و باقی نماند
افــضل رسوای بيزارت چه شد
نی برشنا ماند و نی بابا حيات
قصه های دی و از پارت چه شد
گرچه خـالق را نمودی زجرکُش
هاشـم جـــلاد و جبارت چــه شد
کابل ای شهر نـــــيـکورويان مـا
ميله ها و جشن هربارت چه شد
مهدی و لودين محی الدين انيس
و آن امانــستان جسارت چه شد
عشـقری گفت اين سخن آيينه را
گر وطن از ماست آثارت چه شد
هيچ همشهری نمی يابی به شهر
ای وطـــنداران وطندارت چه شد
در نـــــوای کــــابل آهنـــگی دگر
دفــــتر رنگين اشعارت چــه شد
تابستان ۱۳۷۱ هجری خورشيدی بود، در شهر کابل زمين گلگون بود از خون و هوايش تا عرش باروتی. صدها راکت و مرمی ازين سو آنسو بر کابليان خون ميباريد. باز موج مهاجرت هموطنان شريف ما از برای حفظ ناموس و شرف، حلقه ميزد. کابل در مدت اندک پنجاه هزار نفر شهيد داد. هر خانواده ماتم زده بود و در سوگ عزيزی بر گليم سوگواری نشسته. اين فرزند «بارانه» هم با خانواه اش غريبه کاشانه شده بود.
سحرگاهی، برای آخرين بار به دامن پاکيزهً مادر وطن نماز کردم. از شرمساری و خجالت قادر نبودم به سويش بنگرم. اشکبار و اندوهگين، سرخم و متردد، لاچار و رهبين، ميخواستم با او وداع کنم، مادر وطن و به زعم ما هندوان افغان«دهرتی ماته» سربلند و خندان با پيکر داغان از مرمی و راکت با قامت افراشته در برابرم ايستاده بود و ميگفت:
فرزندم! کابل کوره ديده است، ازين روزها و ويرانی ها زياد ديده، برو خدا نهگدارت باد!
با چشم اندازی به:
1ـ رهــنمای کابل، تاليف استاد محمد ناصر غرغشت، صفحهء 136/137 چاپ کابل.1345 افغانستان.
2ـ ياد داشت ها و برداشتهايی از کابل قديم، تاليف محمد آصف آهنگ، صفحهء 36/40 چاپ اول، سال 2000، المان
3ـ ماباشنده گان ديرينهء اين سرزمين، تاليف، ايشرداس، چاپ اول، شورای فرهنگی افغانستان، سال 2003 سويدن