م . فــــرهـود نا ز نیـن !
چه روزگــا ر شیرینی ست ، نا زنیـن نیشـکر ِ صدایت را بند بند می مَکند تا در آن قـندِ آزا دی نریخته باشی چه روزگــا ر شیرینی ست ، نازنیـن اِیملت را می بویند تا مبادا کسی گفته باشد که دوسـتت دارم پُست بکست را می لیسند تا شیـرۀ نجابت را از آن بر دارند چه روزگــا ر شیرینی ست ، نازنیـن نرمی ِ دستا نت را به سُرعت کریمنال می زنند تا واژه ی عشق از روی کیبورد ت نپـَرد حتا اِسـمت را تلاشی میکنند که دلی در آن پنهان نباشد چه روزگــا ر شیرینی ست ، نازنیـن دفتــرچه ی پاشـا نت را شقه شقه میریزند مبادا لا ریب ِ شرافتی در آن مخفی باشد بعد از این نگاهت را با سپـیدۀ واتر مارک بنویس ، نازنین .
هالند دوازدهم جنوری 2008
|