سالار عزیزپور
درنگی بر اختلاف نام ها و جدال بر سر واژه ها
دیباچه
پیش از این اگر در تعریف و شناسنامه ی واژه و زبانزدی به معنا و برداشتِ سنتی آن بسنده می کردیم، یا در تعریف آن به روایت های تک خطی تمامیت پندارانه متمسک می شدیم، یا به توضیح وجه دستوری آن اکتفا می کردیم و یا در داربست فلسفه زبان شناسی مدرن، به دگرگونی های این علم به مفهوم همزمانی و در زمانی آن می پرداختیم؛ با آغاز این پیوسته نوشتارهایی که در این کتاب آمده، بنیانگذار بدعتی می شویم که چندین دهه و حتا سده است که گریبان تحولات و دگرگونی جهان انسانی را گرفته است و منحیث نگرش های پسامدرن بر اندیشه های فلسفه ی معاصر به ویژه در گستره ی زبان شناسی بنیاد و طرح دیگر برافگنده است تا انسان را به افق های تازه آشنا سازد و نوای دیگری را در آهنگ اندیشه و هنر بدماند و آرکستری چند صدایی را در برابر تک صدایی ها و تک نوازی های ما به صدا در آورد و از گسترش تنوع در پهنه ی هنر و ادبیات دریغ نورزد.
با این مقدمه، ناگزیر از پرداختن به نگاه نو و شگرد هایی معاصر تر از معاصر هستیم، به ویژه در گستره ی گفتمانی که برگشوده ایم.
می دانیم که اختلاف نام ها در داربست اندیشه ی سنتی و پیشامدرن به گونه ی دیگر مطرح است و در چهار چوب اندیشه مدرن به گونه ی دیگر. تمایز این اختلاف زمانی برجسته می شود که با نمودار های مشخص پای داوری آن بنشنیم و بر شاخصه های تفکر پسا مدرن که هر دو تفکر را از اساس و بنیاد به پرسش می کشد، درنگی داشته باشیم. چرا که این اندیشه پسامدرنیسم است که هم از افق های انتظار ما می گوید و هم از شکست ها و روایت های "جاویدانه" مان. در کنار آن، ما را به ژرفنا و پهنای بحران اندیشه و نگرانی های معاصر مان آشنا می سازد . بحران اندیشه یی که پایه هایش بر قطعیت ها و جزم های " جاویدانه " استوار بوده است.
هر چند پیوسته نوشتار هایی که بر می خوانید بیشتر بر شناسایی واژه ها به ویژه زبانرد هایی چون: پارسی، دری و تاجیکی استوار است، اما در مواردی ناگزیر از گفته هایی می باشیم که زمینه های توضیحی و تفسیری برخی از گفتمان یاد آوری شده را خواهد داشت. با در نظر داشت نکات آمده در آغازین بخش این دیباچه، مباحث این اثر را به باب های ذیل دسته بندی کرده ایم:
● پسامدرن و شاخصه های زبان شناسانه آن ● تحلیل و تجزیه واژه ها و زبانزدها برمبنای دیدگاه های پسامدرن ● تاریخ زبان و زبان شناسی و جایگاهِ واژه ها بر بنیاد گفتمان های مدرن ● شناسایی واژه ها بر بنیاد قواعد سنتی زبان و دستور زبان ● نتیجه گیری
پست مدرن و شاخصه های زبان شناسانه آن
هر چند از گفتمان ِ پست مدرنیسیم به مفهوم ویژه آن، ده ها سال می گذرد، اما هنوز هم این گفتمان در حوزه ی زبانی ما به گونه ی جدی مطرح نشده است وهنوز که هنوز است، رویکرد بنیادی با آن در دستور کار ما نیست. غفلت بزرگ تر از آن ، حتا با اندیشه و تجارب زنده گی مدرن نا آشنا مانده ایم و از ابعاد چند گانه آن بیگانه و در برزخی از اندیشه ها و برداشت های درهم وبرهم، مترد و سر گردان. چه رسد به پست مدرن که گونه یی از واکنش و پیامد مدرنیسیم می باشد.
از همین رو هر زمانی که خواسته ایم به گفتمان و مقولات و اصطلاحاتِ معاصر بپردازیم، با تنگنا ها و محدودیت های زبان فارسی برابر شده ایم. این تنگنا ها سوای پسمانده گی و بحران اندیشه بیشترینه باز تابنده ی موارد زیر میباشد:
● گفتاری بودن فرهنگ ● امتناع از اندیشه معاصر ● بی توجهی نسبت به پیوند اندیشه با زبان و مکانیسیم این دو با همدیگر ● ابزار صرف دانستن زبان ● بی توجهی نسبت به فلسفه زبان به ویژه فلسفه معاصر ● بی توجهی نسبت به جایگاه ِ امروزین زبان در مقام تعریف انسان به مثابه ی حیوان سخنورو اندیشمند.
با در نظر داشت ِنکات فوق به جای اندیشیدن و پرسیدن و یافتن شگرد های هنر اندیشه، بیشتر نقش ِ اندیشیدن را بازی کرده ایم و آن هم از طریق ترجمه. چه بسا در مقام مترجم چشم و گوش به جای دیگر داشته ایم تا نفس رویدادها، تا آن جا که رویداد های پیش چشم ما رخ داده و می دهد، از طریق ترجمه یکبار دیگر به خوانش تکراری و مسخ شده ی آن پرداخته ایم.
در این جستار در پهلوی برداشت هایی از پست مدرن و شاخصه های زبانی آن و فشرده برداشتی از پست مدرن، به امکا ن گسترش زبان فارسی نیزمنحیث یکی از محور هایی این گقتمان نظر داریم. به ویژه درپیوند با اندیشه معاصر. با این منظور از آوردن نقل قول های متعدد برای اثبات صحت نظریات ِ خود، خوداری کرده ام.
معنای واژه گانی پست مدرن
پست مدرن ترکیبی از دو واژه یی ست دارای ریشه ی لاتینی که از طریق زبان فرانسه وارد بسیاری از زبان های مطرح دنیا شده است. این ترکیب واژه گان با گونه های مختلف تلفظی در زبان فارسی به کار برده می شود که تاکنون برابرهایی فارسی آن کمتر مورد توجه بوده است .
واژه ی" پست" که خود پیشاوند است، در زبان فارسی به معنای پس، بعد و فرا آمده است. در مورد گزینش برابر های فارسی پست مدرن، زبان شناسان به گونه ی مختلف و چند گونه می اندیشند؛ چنان که گروهی براین باورند: زبانزد ها و اصطلاحاتی که در قاموس واژه گان بسیاری از زبان ها جا افتید ه اند ، به عین صورت به کار می روند و به اصطلاح حیثیت جهانی پیدا کرده اند ؛ بهتر است به همان گونه در دیگر زبان ها به کار روند با در نظرداشت دستگاه صرفی آن و قابلیت گردان این زبانزد ها در زبان مورد نظر.
درهر صورت اگر همین تلقظ فرنگی آن را بپذیریم و به آن بسنده نماییم. می آیم برسر تعریف این زبانزد. سوگمندانه در تعریف آن خواسته و نا خواسته دچار اختلاف می شویم . سرنخ این برداشت متنوع و مختلف به جاهایی می کشد که تعریف یکدست ، جامع و مانع را نا ممکن و نا میسر می سازد ، چراکه این پست مدرن است که بر نگرش های قطعی و مطلق انگارانه خط بطلان می کشد و آن را از اعتبار می اندازد تا جایی که مجموعه ی روایت های مسلط عصر از این دایره بیرون نمی ماند، حتا علم در بستر شاخصه های این نگرش با بحران تعریف و بازی های زبانی قابل تاویل می شود . "لیوتار" باورمند است که « منظور ویتگنشتاین از بکار برد ن اصطلاح" بازی زبانی" اشاره به کاربرد های متفاوت و مختلف زبان است : نظیر جمله سازی، دستوردادن ... ارایه یک توصیف ادبی، داستانسرایی، نقل حکایت و روایت و امثالهم، هر یک از این بازی های زبانی با دیگری فرق دارد؛ هربازی زبانی تحت هدایت مجموعه ی قواعد خاص خود قرار دارد.
درست همان طور که بازی شطرنج با قواعدی متفاوت ازقواعد بازی فوتبال پیش می رود. خوب با این توصیف، اگر این دیدگاه در باره ی زبان را بپذیریم، در آن صورت به طور قطعی هییچ" بازی زبانی خاص نمی تواند مدعی برتری بر سایر بازی های زبانی باشد، یا مدعی آن باشد که "نمایانگر چیزی است که اشیا و پدیده هاعملن بدان شباهت دارند" ، یا مدعی آن باشد که به طور عینی قادر به ارایه "گزار های حقیقی" است.
بنابراین کاربرد زبان در علوم طبیعی و ریاضی نیز به هیچ وجه نمی تواند مدعی چنین برتری یا امتیاز باشد. لذا دیدگاه و طرز تلقی عصر روشنگری ازعلم به مثابه پارادیم عینیت و عقلانیت نیز به زیر سوال می رود. علم تنها یک "بازی زبانی" در میان سایر بازی های زبانی است، که اهداف معین و خاصی را مد نظر دارد ...
ویژه گی خاص بازی زبانی علمی که آن را از دیگر بازی های زبانی متمایز و مشخص می سازد این است که هدف آن صرفن معطوف " صدق " است، به معنای گزاره هایی که تمام بازیگران مربوطه در باره ی درستی و صحت آن ها اتفاق نظر دارند. این بازیگران در تعیین این که چه چپزی" صادق" و چه چیزی" کاذب" است از قواعد خاصی پیروی می کنند که در بازی علمی اعمال می شود »1.
اما لیوتار « بخش بزرگ دیگر "بازی زبانی" را روایت می خواند. روایت های دارای معیار های صدق و کذب متفاوتی از معیار های صد ق و کذبی که در علوم هستند »2
با این ترتیب تعریف جامع ومانع پست مدرنیسم دست نیافتنی می ماند و راه دست یافتن برآن در تنوع دیدگاه ها و در تلاش بی وقفه انسان باز می ماند، تا ازیک سو سدی در برابر استبداد رای و نظر بسته باشد و از سوی دیگر تلاش همواره ی انسان را در رسیدن به کمال آگاهی بی مرز و نا محدود جلوه داده باشد.
نخستین طراحان پسا مدرن آن گونه که در دیباچه این نوشتار گفته آمدیم: پسا مدرن ترکیبی از دو واژه یی ست دارای ریشه لاتینی که از طریق زبان فرانسه وارد بسیاری از زبان ها به ویژه زبان فارسی شده است. برای افاده بهتر این ترکیب واژه گانی ونکاتی آمده در مقدمه، یادآوری نکاتی را الزامی می دانم : نخست ، بجای پسا مدرنیسم یا پست مدرنیسم بهتر است پسا مدرن نوشته و خوانده شود. چرا که فرانسوا لیوتار که پایه گذار و به برداشتی پدر پسا مدرن نیز خوانده شده است، ما را از بکار برد این « ایسم » برحذر داشته است. دو دیگر، اصل بطلان روایت های بزرگ که یکی از شاخصه هایی برجسته پسامدرن می باشد با نفس منطق« ایسم » نمی تواند همخوانی داشته باشد و در این راستا سخنی از لیوتار داریم که گفته است: ما در میانه مدرنیسم و پسا مدرن قرار داریم و هنوز به چشم انداز نظانمند آن نرسیده ایم. سه دیگر، هر چند خاستگاه ِ این اندیشه به دوره ای خاصی از نظام سرمایه داری ــ دهه پنجاه و دهه شصت سده بیست ــ برمی گردد، رنگ و زمان به ویژه ی را بر می تابد و در جایگاهی« منطق فرهنگی سرمایه داری متآخر» قرارمی گیرد. و به دو دور دیگر از سرمایه داری، دوران رقابت « ریالیسم» و امپریالیسم «مدرنیسم » مرحله دیگر ی می بخشد که همانا سرمایه داری پیشرفته یا فراصنعتی می باشد. با آن هم، پسامدرن یک منطق و مباحثه ی گفتمان گذار است که به زمان، فرهنگ و زبان خاصی محدود نمی شود. رد حقانیت تاریخ محوری یکی از موارد آن است و عدم اعتماد به روایت های بزرگ، گسست از مدرنیسم، چند صدایی و چند سخنی و .... بخش های دیگری از شاخصه آن را می سازد. سخن آخر این که منطق پسا مدرن پیامد تلاش فرزانه گانی ست که "نخست به جهان اندیشیدند، پس به شیوه ای که جهان دانسته می شود و سر انجام به ابزاری که از آن، دانش از جهان را ممکن می کند. این گذر راه طبیعی و منطقی فلسفه از متافزیک به شناخت شناسی وسپس فلسفه زبان است." در پسا مدرن دیگر تنها این انسان و زبان است که هم موضوع و هم بستر شناسایی ست و هم فاعل تآویل است. اگر زمانی هابرماس، فیلسوف المانی هگل را پدر مدرنیسم و نیچه را از نخستین طراحان پسا مدرن می دانست .امروز به باور دیگر از کسانی چون: لیوتار، دریدا و فوکو به عنوان نخستین طراحان جدی و اصلی این منطق یاد آوری می شوند. از این رو سخن هابرماس بدون اغماض نمی تواند پذیرفتنی باشد !
شاخصه های زبان شناسانه پسا مدرن
زبان همواره از جایگاه شکوهمندی برخوردار بوده است چی به عنوان ابزار شناخت و چی به مفهوم وسیله ی ارتباط، بنیاد اندیشه و ایجاد ابهام و نجات نام ها. زیرا درک انسان از خود جز از طریق زبان ممکن و میسر نبوده است. از همین رو بزرگان و فیلسوفان ِ چون افلاطون و ارسطو بر آن صحه گذاشته اند. ازسوی دیگر زبان را به عنوان ابزار شناخت مدیون "کا نت" می دانند. اما رویکرد جدید در جایگاه پسامدرن نسبت به زبان، زبان را مبنای تفکر می انگارد نه ابزار شناخت و وسیله ی ارتباط.
از همین رو شاخصه های زبان شناسانه پسا مدرن را می توان در نظریه ی تقدم نشا نه ها بر اشیا و یا نظریه ی شناخت خلاصه کرد تا بدآنجا که فلاسفه ساختار گرا در نیمه اول قرن بیستم به صراحت اعلام کردند که زبان مبنای هستی است و جهان بر پایه زبان شکل گرفته است. به گونه ی فشرده شاخصه های پسا مدرن را چنین می توان نشانی کرد:
● برجسته گی انسان به عنوان موجود سخنورز ● محوریت زبان ● ورای زبان چیزی نیست ● زبان و بازی های زبانی ● انکار ارجیحت زبانی بر زبانی دیگر ● زبان مبنای تفکر نه ابزار تفکر ● حصار زبان ● بینا متنیت زبان ● زبان وسیله ابهام نه ابزار افهام و ....
فلسفه سنتی زبان " زبان را به مثابه عرف و کاربست اجتماعی تلقی می کرد ... و اندیشیدن را یک فعالیت اجتماعی، تاریخی و زبان شناختی محسوب می دانست." ۱ تا این که شالوده این تفکر از سوی زبان شناسانی چون سوسور به نقد کشیده شد.
ازآن به بعد پیوند میان دال و مدلول قراردادی دانسته شد نه طبیعی. و تقسیم بندی سنتی زبان شناسی که شامل نحو، واجشناسی و واژه شناسی بود از اعتبار افتاد.
" در زبان شناختی پسا مدرن دیگر نیت مولف مطرح نیست چرا که دراین برداشت مولف مرده است. از همین رو هر مخاطب به شیوه ی خویش متن را رمز گشایی می کند و در بستر های تاکیدی خود به دنبال های معنایی آن می گردد.
بنابرین هر مخاطب معنای خاص خود را از متن می یابد یا خلق می کند. به این اعتبار، متن نه واجد یک معنا که دارای ارزش های چند بعدی و معنا های متعدد است.
دوم از آن به بعد "متن سطری از کلمات نیست که یک معنای واحد تیولوژیکی به دست می دهد ، بلکه فضایی چند بعدی است که در آن طیف متنوعی از نوشتار که هیچ یک از آن ها اصل و منشا نیست، با هم آمیخته و در گیرند." ٢
به ادعای بارت زمانی که صدا منشاء خود را گم می کند. مولف به قلمرو مرگ خود پا ی می گذارد و نوشتار آغاز می شود.
حذف مولف از جانب بارت دو جنبهء عمده و مهم را در برمی گیرد. یکی آنکه مرگ مولف تاکید برآن است که معنا به گونه ی اساسی در گرو کنش نیت مولف نیست، بلکه آنچه معنا را به وجود می آورد. یا تعیین می بخشد ساختار خود زبان است که بی نیاز از حضور مولف امکان رمز گشایی ادراک آن وجود دارد. اما نکته یا جنبه دوم تاکید برحذف معنای یکه و قطعی آن است و متن در گفت و گو با مخاطب آزادانه به تولید معنا می پردازد. چهارم با حذف مولف ادعای کشف رمز به ادعایی بیهوده بدل می شود. مولف قایل شدن برای متن یعنی تحمیل حدی به آن، یعنی قایل شدن یک مدلول نهایی برای آن.
به طور کلی "وجه افتراق ساختار گرایان و پسا ساختار گرایان را در یک نکته اساسی می توان جست و جو کرد و آن فاصله گرفتن از تعیین است.از نگاه پسا ساختار گرایان این مخاطب است که معنا را می آفریند نه مولف، و چون مخاطبان از بستر های معرفتی ثابت و مشترکی برخوردارنیستند معنای آفریده آن ها نیز امکانات مطلق متن را برنمی تابد. از این رو معنا تکثر پیدامی کند و از تعین ساختارمی گریزد"٣
این ایده که هر متن در کل یک هویت زبانی و زبان شناختی محسوب می شود، امری است که تفربیا مورد اجماع همه اندیشمندان است.
"برای پسا مدرن ها واقعیت چیزی نسیت که در انتظارکشف شدن باشد. پس فقط دانه و نه محتوای آن در فرهنگ ها و گروههای اجتماعی یا افراد متفاوت است. در واقع، آنچه ما معرفت خوانده ایم خود یک ساخت فرهنگی و اجتماعی است. به این ترتیب واقعیت های متعدی وجود دارد. وهر کدام به لحاظ مقبولیت و هماهنگی موضع خاص خود را دارد. این نسبیت گرایی اغلب در نظر ویتگنشاین در مورد " بازی زبان "مطرح می شود. انکار این که جهان مستقلی از عینیت وجود دارد که ما می توانیم نسبت به آن معرفت کسب کنیم. به معنای قبول این امر است که کلمات یک زبان چنین جهانی را توصیف نمی کنند. این معرفت یک ساخت اجتماعی است".٤
دریدا، که نام او در بسیاری محافل با پست مدرن مترادف است، دیدگاهی "درون متنی" را مطرح کرد که مبنای مدرنیستی زبان را رد کرد. در برداشت دریدا، هر متن ادبی به نحوی از سایر متون تاثیر پذیرفته است که نه یک متن واحد مرکز غایی معنای است و نه حتی مولف اثر معنای متن را تعین می کند. بنابراین، زبان، یعنی زبان متن، دغدغه ی اصلی است، و نظریه پردازان ادبی پست مدرن به فلسفه لودویگ و مارتین هایدگر رو می آورند. این دوبه صورت های مختلف بر ارجیحت زبان و بی اساس بودن آن تاکید می کنند."
به باور دریدا: " ما نمی توانیم متن را به سوی چیزی جز خود آن هدایت کنیم، به طور مثال به سوی مدلولی « یا واقعیتی متافیزیکی، تاریخی، ...". هیچ چیز بیرون متن وجود ندارد. به قول هایدگر و ساختار گرایان و فرمالیست ها ما محصور در زبان هستیم و زبان نمی تواند دلالتی به واقعیت خارج از خود داشته باشد. اگر واقعیت را داده ی خارج از زبان بدانیم، راهی برای شناخت آن نخواهیم داشت. چرا که واقعیت جز واژه ی درون زبان نیست و همچون هر واژه ی توانایی خروج از محدوده ی زبان را ندارد ." .٥
|