رصدخانه
Griffith
و اهمیت آشناکردن عموم با علم و دانش
امروز فرصتی
دست داد تا سری به
رصدخانه
Griffith بزنم. البته چون روز بود خود تلسکوپهای
رصدخانه کار نمیکردند ولی بخش موزه و
پلنتاریم
باز بود. چند نکته همیشه برای من در بازدید از موزه های علمی
آمریکا جالب بوده:
1.
با اینکه این کشور قدمت چندانی ندارد ولی خیلی جالب است که چطور در
عرض همین مدت زمان کوتاه افراد ثروتمند جامعه کمکهای زیادی
کرده اند به بنیانگذاری موسسات و محلهای تحقیق، موزه ها و کلاً
پروژه هایی که به گسترش فهم علم و دانش در بین عموم مردم جامعه
کمک میکند. مثلاً سرگذشت بنای همین رصدخانه با بخشش
۱۶۰۰ هکتار زمین توسط کلنل
گریفیت
جنکینز گریفیت در سال
۱۸۹۶ میلادی به شهر لسآنجلس برای احداث یک پارک عمومی آغاز شد. چند سال
بعد،
آکادمی
علوم جنوب کالیفرنیا در سال
۱۹۰۵
اطلاعاتی در مورد اخترشناسی به گریفیت ارائه کرد و در همان زمان
بازدیدی برای او ترتیب داد از
رصدخانهای که یک سال قبل برفراز کوه ویلسون در
نزدیکی لوسآنجلس احداث شده بود. رصد آسمان شب توسط تلسکوپ
۶۰ اینچی رصدخانه کوه ویلسون ظاهراً تاثیر فوقالعادهای بر گریفیت
داشته بطوریکه او مبلغ صدهزار دلار به شهر لسآنجلس اهدا کرد
تا یک رصدخانه در محل پارک گریفیت در شهر احداث کند تا عموم
مردم راحتتر بتوانند با این دانش آشنا شوند و با چشم خود
براحتی و
البته بطور مجانی
اجرام آسمانی را از نزدیک رصدکنند.
2.
وقتی بعد از گذشت
۱۰۰ سال از آن
تاریخ این همه آدم از اقشار مختلف جامعه را میبینی که به این
رصدخانه میآیند و پدرها و مادرها برای بچههاشون توضیح
میدهند که کهکشان چیه یا
آونگ
فوکو که از سقف تالار علوم رصدخانه آویزان شده چطور
کارمیکنه آدم میتواند کنجکاوی و برق حیرت را در چشم این بچه
ها ببینه. کنجکاوی و حیرتی که به آنها یاد میدهد که دنیا
بزرگتر از آن چیزی است که تا حالا فکر میکردند. اینکه جهان و
طبیعت پیرامون ما دارای نظم و قانون است و انسانها وقتی بهتر
این نظم و قانون را فهمیدند و توانستند نیروهای این طبیعت را
بهتر مهار کنند زندگی بهتری خواهند داشت و شانس بقایشان بالاتر
میرود.
3.
علم و دانش مثل پادزهری است که در جامعه بر علیه خرافات و پوچ
اندیشی عمل میکند. علم چراغی است که بر تاریکخانه جهل مرکب
دین خرافی نور حقیقت میتاباند. هر جامعه ای که به تقویت
زیرساختهای علم و دانش اهمیت داد و در این طریق ثابت قدم بود
روز بروز بیشتر از نظر تکنولوژیکی و علمی پیشرفت میکند. غیر
از این محال است. جامعه را افراد آن میسازند. وقتی افراد
جامعه با علم و دانش غریبه باشند، فرزندان و شاگردان آنها هم
که تحت تربیت چنین افرادی قرار میگیرند به تبع آن دنبال حقیقت
نمیروند. در تاریخ آمریکا هم مثل بقیه جوامع دیگر خرافات،
جنگ، فساد و ظلم وجود داشته و دارد و کسی منکر آن نیست و
نمیخواهم آنها را نادیده بگیرم و بگویم همه چیز این جامعه خوب
هست. ولی نکتهای در جامعه آمریکا وجود دارد که بی شک یکی از
رمزهای مهم پیشرفت آن در خلال این
۲۰۰ سال بوده و آن وجود آدمهایی مثل
Thomas Jefferson,
Benjamin Franklin, James Smithson, Griffith, Howard Hughes, و ... بوده که از ثروت و شهرت خودشان برای پیشرفت و همگانی شدن
علم و دانش در این کشور حمایت کردند (صرفنظر از اینکه در زندگی
شخصی خودشان ایراداتی داشتند). مثلاً
جیمز
اسمیتسون یک شیمیدان ثروتمند انگلیسی بود که در
سال
۱۸۲۹ میلادی در گذشت و با اینکه هیچوقت پایش را هم به آمریکا نگذاشته
بود تمام ثروت خودش را به مبلغ پانصدهزار دلار بعد از
برادرزاده خود به آمریکا اهدا کرد تا با آن پول یک موسسه عمومی
علمی تاسیس کنند با هدف
«گسترش و ترقی دانش در میان انسانها». در سال
۱۸۳۵ میلادی دولت آمریکا این پول را دریافت کرد و موسسه علمی
Smithsonian را در واشینگتن دیسی تاسیس کرد که
امروزه مجموعه موزه ها و فعالیتهای علمی آن بصورت
مجانی در خدمت همه بازدید کنندگان قرار دارد و یکی از مشهورترین موزههای
علمی دنیاست (که واقعاً دیدن همه آنها به دل صبر یک هفته هم
بیشتر وقت میخواهد). چرا یک شیمیدان انگلیسی آمریکا را برای
این کار انتخاب میکند؟ چون آوازه آزادگی و علم دوستی
بنیانگذاران آمریکا به گوش او رسیده بود. بخاطر اینکه میدانست
فرد دانشمند و علم دوست و روشنفکری مانند
جفرسون در اداره آمریکای آنزمان دخالت دارد. جفرسونی که بعد از آنکه در
سال
۱۸۱۴ میلادی کتابخانه کنگره ملی آمریکا با همه کتابهایش سوخت، کتابخانه
شخصی خودش را با تعداد بیش از
۶۰۰۰ جلد کتاب
در موضوعات مختلف علمی و تاریخی و ادبی اهدا کرد تا دوباره
کتابخانه ملی آمریکا حیات خودش را از سر بگیرد. نتیجه چنین
تفکری این میشود که
۲۰۰
سال بعد دانشگاه امآیتی تمام
درسهای خود را بصورت مجانی برروی وب قرار
میدهد با هدف
«گسترش آموزش و روحیه اکتشاف از طریق دسترسی آزاد به اطلاعات
برای همگان».
رودکی در
قرن چهارم گفت:
«دانش اندر دل چراغ روشن است -- وز همه بد بر تن تو جوشن است».
چقدر تنها بود و هست رودکی بیچاره.
|