دررسانه هاي درون وبيرون مرزي افغانستان چه
ميگذرد؟
}بررسي
وسايل اطلاعات
جمعي ازافغانستان تا آمريکا
{
)
همراه -
همگام
(
نقش تلويزيون
درجامعه
مارشال مک لوهان ، دانشمند و فيلسوف برجسته علوم اجتماعي مي
گويد: از زمان روي کارآمدن تلويزيون ، اطفال بيشتر به درون
کتاب فرو مي روند... فاصله آنها با کتاب روز به روز کمتر مي
شود. کمتر به راديو گوش مي دهند. تلويزيون خود شکلي از تجارب
عميق و دروني است.
رافائل كاپلينسكي
پژوهشگر و استاد ارتباطات پوهنتون
ایلینویزعقيده دارد: هيچ
کس نمي دانست آمدن تلويزيون بدين سان زندگي را دگرگون مي کند و
تغيير مي دهد. از تاريخ اجراي نخستين برنامه هاي تلويزيون به
صورت عمومي در دنيا حدود 60 سال و اندي مي گذرد.
اجراي
اولين برنامه به وسيله سخن پراکني انگلستان بي.بي.سي ، سال
1936 انجام شد. با اين که وقوع جنگ دوم جهاني پيشرفت صنعت
تلويزيون را متوقف کرد. ولي پس از خاتمه آن ، اين صنعت بتدريج
رواج يافت و روشها و تکنيک هاي متعددي در بهبود سيستم جريان
هاي الکترونيکي مدد گرفته شد تا جايي که امروز با سرعت حيرت
آوري در دنيا در حال گسترش است. تلويزيون توانسته تمام تکنيک
هاي مختلف راديو و سينما و حتي روزنامه را در خود جمع و از
آنها بهره برداري کند. تلويزيون به علت ارائه تصوير، جاذبه
خاصي ميان مخاطبان دارد که چشمها را به خود خيره و بعلاوه فهم
پيام را آسانتر مي کند، چون تصوير و صدا اطلاعات کامل تري به
تماشاگر مي دهد.
تلويزيون به دليل ارائه تصوير به تخيل
کمتري نياز دارد.
به
عبارت ديگر اگر روزنامه و راديو و اينترنت ، رسانه هاي انتزاعي
هستند و به تخيل نياز دارند، تلويزيون رسانه ملموسي است که همه
چيز رادر برابر چشمان تماشاگر به نمايش مي گذارد.
تلويزيون از نظر کنترول و تسلط بر افکار عمومي ، رسانه بسيار
قوي و موثري است ، زيرا مانند راديو به حوزه خصوصي زندگي افراد
نفوذ مي کند و با ارائه تصوير ، کلام ، رنگ وموسيقي تماشاگر را
جذب مي کند.
غالبا شيوه ارتباط و خطاب تلويزيون صميمانه و دراماتيک است. در
کشورهاي پيشرفته ، امروز راديو به عنوان وسيله ارتباطي بين
المللي و تلويزيون وسيله ارتباط داخلي مورد استفاده قرار مي
گيرد. با آن که مطالعات بسيار وسيعي درباره تاثير تلويزيون بر
افکار و رفتار عمومي انجام شده است ، اما هنوز به درستي چگونگي
اين تاثير شناخته شده نيست.
با اين که بر همه ثابت شده که جنبه سرگرم کنندگي آن بسيار قوي
است ، هرچند تاثير تلويزيون بر زندگي و افکار مغزهاي ما
غيرقابل انکار است ، ولي با قيد احتياط بايد به آن نگريست.
زيرا تلويزيون زماني تاثير قوي دارد که زمينه هاي لازم هم براي
پذيرش پيامهاي آن وجود داشته باشد. تلويزيون در نخستين سالهاي
تولدش ، به عنوان يک رسانه همگاني نوين که برتري تکنيکي اش به
آن امکان مي داد اطلاعات را از طريق صدا و تصوير ، مستقيما به
خانه بينندگانش ببرد ، ضربه اي کارساز بر پيکر صنعت فيلمسازي
وارد آورد. اين مساله هنگامي قابل فهم است که به ياد بياوريم
در آن سالها ، بسياري از مردم راغب بودند تلويزيون را بيش از
هر چيز به عنوان سينما در خانه تماشا کنند. بسط و توسعه بيش از
اندازه تلويزيون و دگرگوني هاي چشمگير و صرفه جويي وقت و پول
موجب شده بينندگان به سوي تلويزيون سوق يابند و به حمايت از آن
ترغيب شوند و در نتيجه سقوط سريع و در بعضي موارد فاجعه آميز
توليد و توزيع را در صنعت فيلم موجب شد.
رواج تلويزيون (در زمانهاي مختلف و با شدتي كه در كشورهاي
مختلف يكسان نبود)، به قول مك لوهان دنياي جديدي از ارتباطات
را ايجاد كرد. معنايش اين نيست كه ديگر رسانهها از ميان
رفتند، بلكه در سيستمي بازسازي و تجديدساختار شدند كه قلبش از
لامپهاي خلا و سيماي جذابش از صفحه تلويزيون ساخته شده بود.
راديو، مركزيت خود را از دست داد ولي گسترش و انعطافپذيري آن
افزايش يافت و سبكها و مضامين خود را با ضرباهنگ زندگي
روزمرهي مردم تطبيق داد.
اينكه چرا تلويزيون به چنين شيوهي ارتباطي گسترده مبدل گرديد،
هنوز هم موضوع بحثهاي داغ دانشمندان و منتقدان رسانهها است.
با درنظرداشت شواهد موجود به نظر ميرسد فرضيهي دبليو. راسل
نيومن، تبيين قانعكنندهاي باشد. او ميگويد: «مهمترين
يافتهاي كه در پژوهش دربارهي تأثيرات تربيتي و تبليغي
تلويزيون به دست آمده است و اگر ميخواهيم ماهيت يادگيري
نامحسوس در زمينهي سياست و فرهنگ را درك كنيم بايد رك و راست
با آن روبهرو شويم، اين است كه مردم به آسانترين راه گرايش
دارند». چرا تلويزيون به محض اينكه پاي در عرصهي تاريخ نهاد،
به سرعت سلطهاي چنين گسترده يافت.
شتاب فزاينده پيشرفت تکنالوژي در دنياى معاصر و تحول سريع در
امر ارتباطات، مركز ثقل تحولات اجتماعى بوده است . پيشرفتهاى
غيرمنتظره و كاملا نوين در زمينه ارتباطات به وسيله تلفون،
راديو، تلويزيون،اينترنت ونظاير آن، دگرگونىهاى عميق اقتصادى
واجتماعى را به همراه آورده و اين پرسش را پيش روى ما نهاده
است كه به منظور همگام شدن با آنها و بهره
برداري مطلوب از آنها بايد چه شيوهها و ابزارهايى را برگزيد و
چه سازمانها و مؤسساتى را تجهيز نمود تا در جامعه نيز فضايى
درخور پذيرش آنها به وجود آيد .
اگر از ديدگاهى وسيعتر، يعنى در سطحى جهانى به اهميت امر
ارتباط توجه كنيم، بايد بگوييم جهان امروز دنياى اطلاعات است و
نكته بسيار مهم در اين ميان، درك كامل اين پرسش است كه در چنين
جهانى، چگونه مىتوان به يك سياست اطلاعاتى صحيح دستيافت؟
اكنون كه توسعه با تدوين نوعى نظام صحيح اطلاعاتى و
آگاهىرسانى حاصل مىشود، عدم توجه به اهميت و كاربرد
رسانههاى ارتباط جمعى، مسؤولان و برنامهريزان سازمانهاى
مختلف را از حجم انبوهى از اطلاعات محروم مىسازد .
اما از سوى ديگر، به كارگيرى ابزارها و رسانههاى ارتباط جمعى
به منظور دستيابى به اطلاعات، نهايت دقت و توجه را نيز طلب
مىكند.
زيرا اين رسانهها عمدتا سلسله مراتب اجتماعى خاصى را در جامعه
به وجود مىآورند كه گروههاى كوچك قدرتمند، گروه وسيع طبقه
متوسط و گروه كثير عامه مردم را شامل مىشود و البته در صدر
اين سه گروه، گروه بسيار معدود ثروتمندان قرار دارد كه همواره
خواستها، معيارها و ارزشهاى مورد نظر خود را به تمام جامعه
تحميل مىكند و طبقات پايينتر نيز بدون آنكه خودشان آگاه
باشند، از آرمانهاى حاكم بر آن تقليد مىكنند .
تلويزيون يكى از رسانههاى قدرتمند ارتباط جمعى به شمار مىآيد
. اين ابزار، به دليل ويژگيهاى منحصر به فرد خود قادر است
پيامهاى تصويرى را به دورترين نقاط منتقل كند و تعداد بيشمارى
از افراد را در سراسر دنيا مورد خطاب قرار دهد . تلويزيون به
عنوان يك ابزار مهم ارتباطى مىتواند در بيداري ، سازماندهى،
سياسىگرى و تكنيكدهى نقش مهمى داشته باشد . تاثير پيام اين
ابزار قدرتمند بر افكار عمومى و عملكرد آن را، بويژه از نظر
تربيتى و جامعهپذيرى نبايد از نظر دور داشت .
مهمترين پديده مربوط به تلويزيون از ديدگاه جامعهپذيرى، كميت
زمان تماشاى تلويزيون استبدين معنى كه در جوامع پيشرفته،
افراد بيشترين زمان فراغتخود را به جاى معاشرت با دوستان،
معلمان و يا بزرگسالان، به تماشاى تلويزيون مىگذرانند .
درباره تاثيرات منفى ناشى از تماشاى طولانى تلويزيون اظهار
مىدارد كه گذراندن وقتبيشتر براى تماشاى تلويزيون،
نشاندهنده علاقه كمتر به مطالعه است و به احتمال زياد، فرد را
كاهل و از نظر روانى منفعل بار مىآورد و يا به مسائلى نظير
خشونت، پرخاشگرى و ترس از خشونت واقعى مبتلا مىسازد . واقعيت
اين است كه برنامههاى تحريككننده تجارى حاكم بر تلويزيون، در
جامعهپذيرى نسل جوان تاثيرگذارى منفى به همراه دارد . اما
پاپر محققق ودانشمند عرصه وسايل اطلاعات جمعي در اين زمينه به
نكتههايى اشاره مىكند . از نظر او بروز پديدههايى نظير
تعصبات فرهنگى، خشونت در برابر بيگانگان و ترس و نفرت از آنها
، هيچ رابطه خاصى با تماشاى تلويزيون از سوى افراد ندارد و يا
نمىتوان كاستىهاى دموكراسى و رژيمهاى استبدادى را در بعضى از
كشورها به استفاده زياد مردم از تلويزيون نسبت داد . گسترش
رسانههاى ارتباط جمعى، بويژه تلويزيون، اغلب به موازات اوقات
فراغت افراد صورت مىگيرد . اين رسانهها فراغت را به قشرهاى
مختلف اجتماعى سوق داده و آن را به يك پديده فراگير تبديل
نمودهاند . با صنعتىشدن جوامع، تفريح جاى خود را به تماشاى
صرف داده است و پديده تماشا، خود در ساختسلسله مراتب اجتماعى
نقش مهمى بر عهده دارد .
برخى از صاحبنظران، تلويزيون را ابزارى جهت آشكارسازى مسائل
مختلف قلمداد مىكنند . به عقيده ايشان، يكى از دلايل اين امر
آن است كه تلويزيون امكان تماس افراد با واقعياتى را فراهم
مىسازد كه دسترسى به آنها براى عموم ميسر نيست . تلويزيون با
ساخت و پرداخت داستانهاى خيالى و افسانهپردازى در حاشيه مطالب
مكتوب، نوعى باور و اعتقاد را در مخاطب خود پديد مىآورد، به
گونهاى كه فرد هنگام تماشاى آن، گويى خود را در يك صحنه واقعى
در آن سوى دنيا مىيابد و شخصا به تجربه اين صحنهها مىپردازد
.
اغلب برنامههاى تلويزيونى جنبه اساطيرى دارند.
چون شناسايى صحنههاى نمايش را به يك اعتقاد مبدل مىسازند.
بعلاوه به كمك هنر گزارشگرى و تصويربردارى با حركات و زواياى
مناسب، آنچه را كه عادى و بسيار پيش پا افتاده است، به صورت
برجستهاى به نمايش مىگذارند .
انتقاد كه بر برنامههاى تلويزيونى وارد است، دستكارى شدن آنها
است . برنامههاى تلويزيونى نيز ممكن است مانند رسانههاى
مكتوب به نحوى مورد دستكارى قرار گيرند و تصاوير را آن طور كه
هستبه نمايش نگذارند . بايد دانست كه ديدن همواره نمىتواند
معيار صحيحى براى فهم حقيقتباشد . بايد بدانند كه برنامههاى
تلويزيونى چگونه به وجود مىآيند و بياموزند كه چگونه خود را
در مقابل برنامههاى دستكارىشده محفوظ نگه دارند . نكته ديگرى
كه در طراحى برنامههاى تلويزيونى بايد مورد نقد و بررسى قرار
گيرد، اين است كه رسانههاى ارتباط جمعى، بويژه تلويزيون، جهت
ارائه هستههاى فرهنگى به مخاطب طراحى نشدهاند.
بلكه به عكس، فرض آنها بر اين است كه فرد قبلا داراى فرهنگى
توسعه يافته است و با توجه به آن مىتواند از ميان برنامههاى
مختلفى كه تهيه و پخش مىشوند، مطابق سليقهها و انتظارات خود
به انتخاب بپردازد .
تکنالوژي هاى جديد و تحول سريع در امر ارتباطات، دگرگونىهاى
عميق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى را به همراه آورده و جهان
كنونى را به دنياى ارتباطات مبدل نموده است .
اين تکنالوژي در كنار مزاياى متعددى كه در بر دارند، ساختارهاى
اجتماعى را تغيير مىدهند و سلسله مراتب خاصى را در جوامع به
وجود مىآورند . از جمله اين ساختارها، پيدايش طبقه معدود
ثروتمندان است كه تصميمگيرنده اصلى امور اجتماعى به شمار
مىروند و معيارها و ارزشهاى خود را از طريق رسانههاى ارتباط
جمعى، بويژه تلويزيون به ساير افراد و طبقات جامعه تحميل
مىكنند كه از ميان آنها مىتوان به ستارگان عالم سينما،
خوانندگان و ورزشكاران اشاره نمود . تلويزيون به عنوان يك
ابزار قدرتمند ارتباط جمعى، مخاطبان بسيارى را در سرتاسر دنيا
به خود جذب مىكند . تحقيقات نشان مىدهد كه افراد، بويژه در
سنين كودكى و نوجوانى، بيشترين وقتخود را صرف تماشاى تلويزيون
مىكنند . گرچه اين احتمال وجود دارد كه تلويزيون افراد را
كاهل و منفعل بار آورد و يا با مسائلى نظير خشونت و پرخاشگرى
آشنا سازد، اما نمىتوان بروز اين پديدهها را تنها به تماشاى
زياد تلويزيون نسبت داد، بلكه عوامل ديگرى نظير عوامل فرهنگى و
شناختى نيز در دريافتها و برداشتهاى افراد از تصاوير تلويزيون
نقش دارند .
بيشتر محققان بر اين نكته تاكيد دارند كه تلويزيون در يادگيرى
افراد مؤثر است، اما اين نوع يادگيرى ممكن است تصادفى و با هدف
سرگرمى صورت پذيرد، در حالى كه نوع يادگيرى از طريق كتاب و
رسانههاى مكتوب، عقلانى و عميقتر است . بررسىهاى انجامشده
در زمينه نقش تلويزيون در يادگيرى نشان مىدهد كه اين نوع
يادگيرى تاثير پايدارى در فرد به جاى نمىگذارد و ميان كودكانى
كه از طريق تلويزيون مطالبى را مىآموزند و آنهايى كه از طريق
كتاب و ساير رسانههاى مكتوب اطلاعاتى به دست مىآورند، تفاوت
چندانى به چشم نمىخورد . علاوه بر آن، تحقيقات نشان داده است
كه اهميت تلويزيون به عنوان يك ابزار كمك آموزشى، با افزايش سن
افراد و ورود به
مرحله
يي
تحصيلى بالاتر، سير نزولى مىيابد . به طور كلى براى افرادى كه
سطح معلومات و اطلاعات بالايى ندارند، تلويزيون در نقش خودآموز
عمل مىكند و در يادگيرى آنان مفيد و مؤثر است . درباره
يادگيرى از طريق تلويزيون انتقاداتى نيز مطرح شده است . برخى
عقيده دارند كه يادگيرى از اين طريق، فرصت كافى در اختيار
مخاطب نمىگذارد تا با تفكر و تامل و درك كامل، مطالب را به هم
مرتبط سازد و مطالب پيشين را بازخوانى و بازشناسى نمايد .
انتقاد ديگر حاكى از آن است كه تلويزيون قدرت تفكر و تعمق را
از فرد سلب مىكند و در عوض، روند يادگيرى او را با احساسات و
عواطفى كه از تماشاى تصاوير تلويزيونى به وجود مىآيند، تحت
تاثير قرار مىدهد . نمونه بارز آن، نقش تلويزيون در تغيير
ماهيت افكار عمومى پيرامون مسائل سياسى و اقتصادى است كه
تصميمگيرى و اظهار نظر افراد در اين زمينهها متاثر از
احساسات ناشى از تبليغات تلويزيونى است . براى مثال، در جريان
انتخابات، راىدهندگان ممكن است راى خود را با توجه به تبليغات
تلويزيونى انتخاب كنند .
برخى تلويزيون را يك فنآورى وانمودسازى مىدانند كه از منطق
اغوا و فريبكارى سود مىجويد و با خواندن و نوشتن كه با منطقى
عقلانى همراه است، شباهت درخور توجهى ندارد .
به عقيده اين عده، تلويزيون واقعيتها را آن طور كه بايد و
شايد به تصوير نمىكشاند، اين، دوربين است كه ماهيت
چشماندازهاى محدود و وسيع را دستخوش تغيير مىسازد و مناظر و
اشياء را بزرگ و كوچك مىنمايد و به فرد مجال و آزادى بيان
جزئيات و آنچه را كه اصل واقعيات است نمىدهد . در مورد آشكار
سازى مطالب در تلويزيون گفته مىشود كه تلويزيون در ارائه
برنامههاى خود ميان كودكان و بزرگسالان مرزبندى و تمايزى قائل
نيست و برنامههاى آن براى عموم يكسان پخش مىشود، به همين
دليل كودكان از طريق اين برنامهها مطالبى را مىآموزند كه
مربوط به بزرگسالان و زندگى بزرگسالى است و اين امر طبيعتا
زوال دوران كودكى را در پى دارد . همچنين بايد به خاطر سپرد كه
برخى از اين برنامهها، از پيش دستكارى شده و تغيير يافتهاند
. همه افراد بايد بياموزند كه چگونه خود را در مقابل اين نوع
برنامهها محفوظ نگه دارند و تحت تاثير نگرش حاكم بر آنها قرار
نگيرند . بعلاوه، تهيه
كنندگان برنامههاى تلويزيونى نيز بايد اين نكته را مد نظر
داشته باشند كه افراد جامعه به طور عموم داراى مجموعهاى از
عقايد خاص خويش هستند كه ناشى از وابستگىهاى خانوادگى،
همبازىها، طبقات اجتماعى و . . . آنهاست و تهيهكنندگان
ناچارند در تهيه و پخش برنامه، از احكام قالبى و پيشداورىهاى
خود اجتناب كنند و درباره خواستها و نظرات توده جامعه كه
مخاطبان اصلى آنها هستند، اطلاعات جامع و كاملى در اختيار
داشته باشند .
رسانه هادرداخل کشور
از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي بشري و حقوق يكسان و
انتقال ناپذير آنان اساس آزادي , عدالت و صلح را در جهان تشكيل
مي دهد.
از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق نشر منتهي به اعمال
وحشيانه اي گرديده است
بشريت را كه روح به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه درآن افراد
بشر در بيان عقيده ,آزاد و از ترس و فقر ,فارغ باشند به عنوان
بالاترين آمال بشر اعلام شده است.
از آنجا كه اساسا حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت
كرد تا بشربه عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم وفشار
مجبورنگردد.
ازآنجا كه اساسا
)لازم
است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داد.
از آنجا كه مردم ملل متحد, ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و
مقام و ارزش فرد انساني حقوق مرد و زن و تساوي مجددا(
در منشور, اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت
اجتمايي كمك كنند و در محيطي آزاد تر وضع زندگي بهتري بوجود
آورند.
از آنجا كه دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهاني و رعايت
واقعي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را با همكاري سازمان ملل
تامين كنند.
از آنجا كه حسن تفاهم مشتركي نسبت به اين حقوق و آزاديها براي
اجراي كامل اين تعهد, كمال اهميت را دارد,
مجمع عمومي اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي
تمام مردم و كليه ملل, اعلام ميكند و افراد همه اركان اجتماع,
اين اعلاميه را دايما ,در مد نظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه
به وسيله تعليم و تربيت, احترام اين حقوق و آزاديها توسعه يابد
و با تدابير تدريجي ملي و بين المللي, شناسايي و اجراي واقعي و
حياتي آنها چه در ميان خود و چه در بين مردم كشورهايي كه در
قلمرو آنها مي باشد, تامين گردد.
ازمقدمه ي اعلاميه جهانی حقوق بشر.
کنفوسيوس حکيم چيني( تولد: 551 پيش از ميلاد مسيح/ مرگ: 479
قبل از تولد مسيح) ميگويد:«
هيچ مهم نيست که تو چقدر آهسته راه ميروي. مهم آنست که
نميايستي.»
ميشود از روي اين حرف به سرعت گذشت و بدان اعتنايي نکرد. حتي
ميتوان اينگونه استدلال کرد که هر آهستهرفتني هم، نه بازده
دارد و نه تکامل. بهتر است انسان کمي توقفکند، کمي نيروهايش
را جمعکند، به افکارش سر و سامان بدهد و سپس حرکت خود را با
آهنگي تند
تر
ادامه دهد.
البته هرانساني ميتواند با اين جمله موافق باشد
. اما
به معني آن نيست که حرف کنفوسيوس باطل است.
او
وقتي به اين نکته ميپردازد که کُند رفتن بهتر از توقفکردن
است در واقع مي خواهد اهميت حرکت و پويش را به نمايش بگذارد.
دانشمندي گفتهاست اگر ميخواهيد پدران و مادران پيرشما زودتر
بميرند، همهي کارهايشان را شما انجام بدهيد. علتش اين است که
کارنکردن آنان، بدن و روحشان را فرسوده ميکند و آنان کمکم به
اين نتيجه ميرسند که حتي کمترين کار هم از دستشان براي خودشان
ساخته نيست چه رسد براي ديگران.
در
همين جاست که افسردگي روحي، آنان را درهم ميشکند و جسم نيز به
پيروي از آن، دچار درهم شکستگي مي شود.
انسان
فرزند تعادل است. نميشود سيشبانه روز کار کرد و نخوابيد و
بعد سيشبانهروز ديگر استراحت مطلق کرد. در واقع، همان اندازه
که افراط در کارکردن، ساينده و فرساينده است، استراحت کردن
افراطي نيز، لولههاي وجود انسان را چنان خشک مي کند که به زودي
بيماريهاي مفصلي ميتواند انسان را به دردسر بيندازد. انسان
هميشه نياز دارد که از يک حرکت متوازن تبعيتکند. اتفاق را که
حرف کنفوسيوس، اشارتي است به حفظ همين توازن. اما اين انسان
ياغي و طاغي که دوست دارد دستش را بسوزاند تا متقاعد شود که
آتش سوزنده است، هميشه گوش شنوايي براي همهي حرفها ندارد.
اگر به محيط پيرامون خود بخوبي بنگريم ، متوجه برخي مسائلي
خواهيم شد كه شايد تا
كنون به ارزش و ضرورت آن پي نبرده باشيم. هر چيزيكه به آن نظر
افكنيم ، امكان ندارد
بدون نام و يا واژه اي باشند. مانند : شب ، روز ، آب ، نان ،
زمين ، زمان ، آسمان
ستاره گان و خيلي موارد ديگر. پس چيزي در محيط ما وجود ندارد
كه بدون نام باشد حال
هر
نامي كه باشد
.
برخي از مواردي كه به آنها اشاره شد ، مي تواند يك ثروتي كه
خداوند آنرا به عدالت و يك رنگي ( بدون در نظر گرفتن ؛ نژادها
، رنگها ، لحجه ها
و .
. . ) صرفاً در اختيار انسان قرار داده است. آيا تا كنون شده
به اين
مسائل فكر كنيم ؟ آيا شده كه تمام اجزائي كه در دسته ي ثروت
قرار دارند را شناسائي
كنيم ؟ يك موقع اشتباهي از ما سر بزند و ثروت را فقط در ماديات
ببينيم ، آيا
چنين است ؟
زمان يعني چه ؟ ثروت در دست انسانها يعني چه ؟ آيا تا بحال به
اين فكر كرديم كه
زمان يكي از ثروتهائي است كه بين همه ي انسانها به عدالت تقسيم
شده ؛ آيا چنين نمي
دانيد ؟ به عقيده ي شما ، در مورد آن دسته افراديكه از اين
ثروت استفاده صحيح نمي
كنند چه بايد گفت يا چه بايد كرد ؟ و اينرا هم اول بخود مي
گويم چرا براي از دست
دادن آن ( زمان ) ؛ در برخي مواقع بشكل وحشتناك عمل مي كنيم
چرا ؟
بايد تفاوت
ميان عجله ( شتاب زدگي ) – و سرعت ( حركت روبه پيش ) ، اين دو
را از يكديگر تفکيک
نمايم . و البته بسياري موارد از اين قبيل وجود دارند كه
يقيناً همگان به آنها
واقفيم ولي درست عمل نمي كنيم .
عصر
حاضر که عصر ارتباطات و تکنولوژی نام گرفته است و جهان هر روز
به سمت صنعتی شدن پیش می رود و دنیای ماشینیزم با روح انسان
بیداد می کند و انسان خواسته و ناخواسته در کام ابزاری شدن
غرق می شود اگر به خود نیاید کم کم از ارزش های انسانی دور شده
و به کالا بدل می شود. در این بحران روحی تنها مقوله ای که می
تواند فقر عاطفی را التیام بخشد مقوله ای ادبی و عرفانی
است،ادبیات راستین روح را تقویت می کند،عشق به زیبایی ها آرامش
و شادی را به ارمغان می آورد و موجب می گردد که انسان به داشته
ها فکر کند(چون اکثر انسان های عادی بطور معمول به نداشته ها
فکر می کنند و تنها وقتی به داشته های خود فکر می کنند که آن
را از دست داده اند. و به همین دلیل از توانایی های خود راحت
صرف نظر می کنند،و چنانکه می دانید خوب و بد،احساس خوشبختی و
بدبختی بیشتر در ذهن ما ریشه دارد و اکثرا مجازی هستند نه
حقیقی،فقط در ذره بین تصورات ماست که نقش آفرینی می کنند. چه
بسا آدم های شاخص و متمول احساس بدبختی می کنند و کسانی هم در
کلبه ای محقر خود را خوشبخت ترین فرد جهان می دانند.
مردم افغانستان حدود سه دهه جنگ را با تمام وجود تجربه كرده
اند و از خسارت ها،
ويراني ها و آوارگي هاي ناشي از آن، زندگي آنان به حالت عادي
برنگشته است و خطر
تروريزم از بين نرفته و مداخلات برخي از كشور هاي خارجي در
امور داخلي مملكت ما تا
هنوز دوام دارد، مدعيان حقوق بشر، و حلقات عقده مند و تنگ نظر
داخلي با بستن
اتهامات واهي بر شخصيت هاي ملي كشور بار ديگر مي خواهند آرامش
و امنيت نسبي
جامعه
را
برهم زده و مردم آسيب پذير و رنج ديده افغانستان را با بحران
ديگر مواجه
سازند.
مردم مسلمان، غيور و با ايمان افغانستان همانطوري كه در گذشته،
هرگاه
احساس مي كردند، عزت، شرافت، كرامت انساني و حاكميت ملي شان به
خطر افتاده است، دست
به
اقدامات جمعي و ملي مي زدند و در مقابل دشمنان دروني و بيروني
ايستادگي مي كردند.
با آغاز فصل جديد سياسي در سال 2001 ميلادي، زمينه مساعدي براي
پيدايش رسانههاي آزاد، مستقل و كثرت گرا در كشور به وجود آمد،
قوانين دوره دموكراسي نافذ گرديد و سهولتهاي بسياري براي
فعاليت آزاد رسانهاي در افغانستان ايجاد گرديد.
در
زمينه ي همين فضاي مثبت بود كه دهها رسانه چاپي و
تصويري
تأسيس و با آغاز كار رسانههاي ديداري طي سال هاي اخير، فضاي
رسانهاي افغانستان از تب و تاب،تنوع و جذابيتي خاص برخوردار
گرديد.
آزادي فعاليت رسانهاي افغانستان در فصل جديد سياسي، بيش از
همه، مرهون حمايت و تعهد جامعه بين المللي از يك سو و الزام
دولت افغانستان بر تضمين آزادي بيان و ضرورت گردش آزاد اطلاعات
در جامعه از سويي ديگر بوده است، اگر چه نظري وجود دارد كه
عامل مهم مساعد كننده كار رسانهها،احتمالا فقدان قدرت دولتي و
ناتواني نهادهاي مربوطه حكومت در اعمال محدوديتهايي بيشتر
عليه فعاليت رسانهاي دركشور بوده و فلهذا، اين تشويش همواره
وجود دارد كه اگر فرهنگ دموكراسي پا به پاي نهادهاي دولتي رشد
نكند،. ممكن است قدرت گيري بيشتر دستگاه در پهلوي فوايدي كه
دارد، بر كار آزاد رسانهها نيز تأثير منفي بگذارد.
نكتهاي
كه نبايد فراموش كرد، حضور گسترده ي يك نيروي عظيم
روزنامهنگاري جوان در كشور است كه به مثابه جرياني فعال و
بازدارنده، هر نوع گرايش اقتدار گرايانه ، تلاش هاي محدود
كننده آزادي بيان و بازگرداندن افغانستان به دوره سياه سنتهاي
استبدادي را با مشكل روبرو ميسازد.
شايد يكي از دستاوردهاي مهم رسانهاي افغانستان در شش سال
اخير،ظهور همين نيروي جوان باشد كه هر روز آگاهتر و پختهتر
نيز ميشود.
ميدان عمل رسانهها در افغانستان باز و فراخ وگسترده اما بي
چالش نبوده است ، بر طبق قوانين نافذه كشور مخصوصاًً قانون
رسانههاي همگاني، هيچ نوع كنترول، نظارت، سانسور قبل ازنشر يا
بعد از نشر در كار رسانهها وجود نداشته ، دولت، مخصوصاَ
متوليان رسمي امور نشراتي ،آزادي بيان و آزادي فعاليت رسانهها
را تضمين كرده و براي تقويه وحمايت از فعاليت آزاد
روزنامهنگاري در كشور تعهد سپرده اند، اما چالشهاي عرصه كاري
رسانهها و روزنامهنگاران، مسايل ديگري بوده كه بيشتر به ذات
و خصلت نظام فكري جامعه ، ادامه فرهنگ انباشته خودكامگي،
سنتهاوشرايط عمومي ناشي از دودهه بحران بر مي گشته است.
مشكلات
اقتصادي ،آسيبپذيريهاي وظيفوي وفقدان نهاد هاي قوي مدافع
حقوق روز نامه نگاران، بعضا عوا مل ديگري بوده كه مانع از گردش
آزاد اطلاعات صحيح در جامعه وفعاليت دقيق وروشنگرانه روزنامه
نگاران ميشده است.
رشد
رسانهاي افغانستان در دو بعد كمي و كيفي قابل بررسي است،
ازنظر كميت، رسانهها در افغانستان طي سال گذشته يك مسير رشد
يابنده، كثرت گراو تكاملي را طي كردهاند.
شش
سال پيش
در افغانستان، تنها يك نشريه وجود داشت به نام شريعت و فقط يك
راديو فعاليت ميكرد به نام صداي شريعت، اما امروز، تنوع و
تكثر كمي رسانهها در افغانستان در سطح منطقه بينظير است،
نگاهي كوتاه به شماره و عناوين رسانههاي چاپي، شنيداري و
ديداري اين تنوع و تكثر رابه خوبي مي نماياند.
ثبت رسمي بيش از پنجصد عنوان رسانه چاپي، بيش از پنجاه وپنج
راديوي خصوصي وچهارده تلويزيون شخصي و خصوصي كه حداقل هفت
تلويزيون باالفعل فعالاند، تأسيس بيش از صد مركز توليدات هنري
سينمايي، بيش از يك صد و پنجاه مطبعه شخصي و خصوصي و تأسيس
دهها نهاد توليد كننده مواد نشراتي از دستاوردهاي مهم فضاي
جديد سياسي در افغانستان است.
از
لحاظ توسعه سيستم ارتباطي نيز پيشرفتهاي زيادي صورت گرفته، شش
سال پيش افغانستان تنها از طريق چند دستگاه تلفون سيتلايت با
دنياي بيرون ارتباط داشت اما امروز، با انكشاف شبكه مخابرات در
كشور، حتي شماري از قريههاي دور افتاده نيز امكان برقراري
ارتباط با داخل و خارج كشور را بدست آوردهاند.
اگر چه برق به عنوان عنصر پايهاي ارتباطات همچنان مشكل جدي
است اما باز هم در سطح محدودتر امكان دسترسي مردم به تكنالوژي
عصري ارتباطات رسانهاي مانند انترنت تسهيل گرديده است، امروز
روزنامهنگاران در سراسر دنيا از طريق رسانههاي الكترونيكي،
وبسايتها و وبلاگهاي شخصي كه شمارشان از پنج هزار فراتر
ميرود، با يكديگر مرتبطند و به تبادله معلومات و نظرات با
يكديگر ميپردازند. در صورتي كه پلانهاي انكشافي دولت در
زمينه حل مشكل انرژي به ثمر برسدووزارت مخابرات به قول خود
براي وصل كردن افغانستان به شبكه فايبر نوري عمل كند، طبعا
ظرفيتهاي ارتباطي و اطلاعرساني افغانستان صدها مرتبه افزايش
خواهد يافت.
از
نظر كيفيت نيز رشد نسبتا چشمگيري در رسانههاي مختلف ديده
ميشود، بعضي از رسانههاي تصويري بازار رسانههاي خارجي راكه
از طريق ديش يا شبكه كيبلي قابل دريافت هستند، كساد كردهاند،
تعدادي
بينندهها و شنويندههاي
رسانه ها ي
صوتي
وتصويري
افغانستان يك روند رو به افزايش را نشان ميدهد.
گسترش كمي رسانهها كه به گسترش دامنه كار و عرصه فعاليتهاي
روزنامهنگاري انجاميده، حداقل اين حسن را داشته كه امروز حتي
در دورافتادهترين نقاط كشور كوچكترين حادثه از چشم رسانهها
و ژورناليستان دور نمي ماند، دامنه اطلاعرساني در كشور واقعا
گسترش يافته است.
طي
شش سال اخير آشنايي ژورناليستان با پيچ و خم كار حرفهاي، با
مهارتها و شگردهاي روزنامهنگاري بيشتر گرديد ه، سبك نوشتاري
و نوع پرداخت به مسايل خوبتر و بهتر شده، زبان روزنامهنگاري
درداخل افغانستان روانتر و پختهتر شده و مسايلي مانند اخلاق
ژورناليستي و معيارهاي مسلكي در كار روزنامهنگاري افزايش
يافته است. مهمتر اينكه رگههاي تندي ، خشونت و بدزباني كه در
سالهاي آغازين روزنامهنگاري جديد به چشم ميخورد،حالا تا
حدودي نرم و ملايم و منطقيتر شد است.
با
اين همه، ژورناليزم تا رسيدن به جايگاه مسلكي، راه درازي در
پيش دارد، ما هنوز در فضاي نفسگير بحران قلم ميزنيم، نبض
نوشتهها و فعاليتهاي رسانهاي ما هر روز با حوادث خشونت و
ناامني ميزند، ادامه جنگ و افزايش فعاليتهاي هراس افگنانه،
فضاي كار رسانهاي افغانستان را ملتهب ساخته و مانع از تطبق
برنامههايي اصلاحي و باز انديشي روزنامهنگاران در كار
حرفهاي خود شده است.
مبناي علمي ضعيف ژورناليزم موجود كه ريشه در كاستيهاي نظام
آموزشي و وضعيت عمومي فرهنگ در كشور دارد، مانع از خلاقيت و
پويايي بيشتر روزنامهنگاري و مخصوصا شكلگيري ژورناليزم
تحقيقي و روشنگر شده است، جامعه بينالمللي به جاي كمك به
تقويت نهادهاي آموزشي موثر و انجام يك كار بنياديتر، طي شش
سال گذشته، بيشترين هزينهها را صرف فعاليتهاي نمادين،
كارتوني و بيحاصلي مانند برگزاري وركشاپهايي بي شمار وپر
مصرف كرده است.
از جانب ديگر، افزايش ناامنيها و قدرتگيري بيشتر گروهها و
حلقات فشار مخالف آزادي بيان و مخالف گردش آزاد اطلاعات در
جامعه، چشمانداز آينده را تيره ساخته است.آن چه كه اين
بدبينيها را ميافزايد و سبب سلب اعتماد روزنامهنگاران نسبت
به آينده ميشود، علاوه بر اوضاع نامساعد عمومي. تلاش هماهنگ
نهادهاي دولتي براي محدود كردن فضاي آزادي بيان از طريق ايجاد
تغييرات بنيادي در قانون رسانههاي همگاني از يكسو و خزيدن
دستگاه، در پناه تفكرات معارض با ارزشهاي مدني و فرهنگ
شهروندي از سوي ديگر است، برجسته ساختن نقش دولت در عرصه رسانه
ها و باز كردن دست نهادهاي حكومتي در مديريت رسانهاي كشور به
معناي گام گذاري در مسير خلاف روند سياسيي است كه شش سال پيش
بر اساس فيصله نامه بن در سال 2001 ميلادي آغاز شده است.
پس از سقوط طالبان و آمدن رسانه هاى جديد، بخصوص پس از آمدن
تلويزيون هاى خصوصى از سال ۲۰۰۲ به بعد ناگهان در اين زمينه
انفجار عظيمى روى داد كه چهرۀ شهر ها و رسانه هاى افغانستان را
دگر گون كرد.
مقدار آگهى ها براى كالاهاى بى شمارى كه از خارج به افغانستان
وارد مى شود، و نيز معرفى كالاهاى افغانستان از جمله فروش
زمين، و آگهى
تلفون
هاى همراه بخشى از اين تبليغات است كه در راديوهاى خصوصى و
دولتى و همچنين تلويزيون هاى افغانستان به چشم مى خورد.
گرچه قيمت تبليغات در افغانستان در مقايسه با كشورهاى همجوار
چندان بالا نيست، اما در پنج
ششسال
گذشته توانسته چندين ايستگاه تلويزيونى، راديوهاى محلى و چند
روزنامه غيردولتى را سرپا نگهدارد.
هر ناظر مستقلى پس از مشاهده اوضاع جارى در افغانستان به نكات
برمى خورد كه بعضاً او را نسبت به آينده اين كشور خوشبين و
بعضاً بد
گمان مى كند. آنچه بیش از همه قابل تأمل واندیشه است اینست که
، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری
وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم
وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت
روا داشته شده است .
درحالیکه
دراوضاع کنونی ودر طی اين سال ها
این
انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی
وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار
های بزرگی انجام میشد اما این
اهداف
تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی
ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء
بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی
ميشود.
در
زير پرچم اين دولت، حاكميت قانون گسترش نيافته،
طالبان
قوي تر شده،
ناامني
و خشونت به حد اعلاي خود رسيده،
فقر
عموميت پيدا كرده،
بيماري
سل سالانه بيست هزار نفر را قرباني مي كند و همه ساله بر تعداد
مبتلايان به اين بيماري هشتاد هزار نفر ديگر افزوده مي شود،
اعتماد
مردم به رئيس جمهور و كارآيي دولت به حد صفر رسيده،
فساد
اداري همچنان بيداد مي كند،
افغانستان مانند يك ماركيت مال التجاره خارجي به بازار فروش
محصولات كشورهاي خارجي و بعبارت ديگر به كشور صد فيصد مصرف
كننده بي خاصيت تبديل شده،
مهاجرت
ها از سرگرفته شده و جوانان گروه گروه از كشور فرار مي كنند،
كار
بازسازي مخصوصاً در پروژه هاي زيربنايي و عام المنفعه، در حال
حاضر بيش از هر زمان ديگري، متوقف، و به يك ارمان فراموش شده
مبدل گرديده است.
مجموع
اين فكتورها حكم مي كند كه در تشكيلات دولت بايد يك خانه تكاني
بزرگ و اصلاحات بنيادين صورت بگيرد، اما ظاهراً و متاسفانه اين
دولت، دولت ترياك است و اصلاح پذير نمي باشد.
مي
گويند پرابلم مواد مخدر، راه حل فوري ندارد،
ولي
اين يك دروغ محض و ادبيات تلقين شده از سوي مافياي مواد مخدر
است.
اگر
مواد مخدر راه حل فوري ندارد پس چرا ملا عمر توانست در ظرف فقط
چند ماه بيش از نود فيصد مزارع كوكنار را از بين ببرد؟
آيا
قدرت آمريكا، ناتو و دولت افغانستان، كمتر از قدرت ملا عمر
است؟
هرگاه يك دولت، اراده سياسي، قاطعيت و صداقت داشته باشد به
آساني مي تواند اين گونه بن بست ها را بشكند و افغانستان را از
طلسم افيوني مواد مخدر نجات دهد.
اوضاع افغانستان با وجود گذشت شش سال از سقوط طالبان
و
حضور نیروهای خارجی، نگرانکننده است وناامنی ها همچنان ادامه
دارد
.
نیروهای خارجی به ویژه نیروهای انگلیسی برای تامین امنیت خود
هر
اقدامی که بخواهند فراتر از وظایف انجام میدهند
.فقدان
راههای درآمدساز باعث شده تا مردم افغانستان
بیش
از پیش به کشت خشخاش روی بیاورند و همچنین نبود برنامههای
سازنده دولت در
اینباره باعث شده سرریز کمکهای مالی در عمل فایدهای به
بازسازی و بهبود اوضاع
اقتصادی نرسانده باشد.
سالها
در اين كشور، بلندترين صداها صداي تفنگ بود، و غير از صداي
اسلحه هر صداي ديگري به خصوص صداي مظلوميت و حق خواهي اكثريت
خاموش جامعه در گلوها شكسته مي شد، و طنين فريادها به گوش هيچ
شنونده اي نمي رسيد. همين گونه در ميان كشورهاي جهان،
افغانستان تنها سرزميني بود كه با حجم زياد سوژه ها، ديدني
ها، زيبايي ها و صحنه هاي رقت بار و غم انگيز جنگ و خشونت و
ويراني، تصويري كه از آن خودش باشد نداشت و تصويرگران تنها
فاتحان جنگ را چهره آرائي مي كردند. راديوهاي محلي فقط اعلاميه
هاي جنگ، و اخبار ملاقات هاي خسته كننده مقامات را پخش مي
كردند.
القاب ها طولاني، خبرها مصلحت آميز؟! و راديوها دستگاههاي دروغ
پراكني اي بودند كه صداهاي شان فقط در شعاع هاي پنج تا ده
كيلومتري قابل دريافت بود.
تلويزيون چه در كابل و چه در برخي از ولايات، وضعيت بدتر از
اين را داشت و نه تنها، رسانه ملي، كه حتي رسانه ولايتي هم
نبود. تلويزيون اينه اي بود كه تنها قدرتمندان و اسلحه داران و
بازيگران صحنه هاي جنگ مي توانستند چهره ها دژم و حركات چشم و
ابرو و قهرمان بازي هاي عجيب خود را بر صحنه آن تماشا كنند و
صندوقچه اي بود جادوئي و نجباي تازه بدوران رسيده افغانستان،
آنرا اين سو و آن سو با خود حمل مي كردند.
در
اين آيينه از تصوير چهره هاي تكيده مردم، و خامه هاي ويران و
محضر آنان و اينكه چگونه براي يك لقمه نان حلال با مرگ و شمشير
دست و پنجه نرم مي كنند خبري نبود.
تلويزيون، گرسنه ها را نشان نمي داد، و حتي براي يكبار مصاحبه
كردن، دوربين فيلمبرداران به سراغ آواره ها و بيجاشدگان جنگ
نمي رفتند.
و اما
اكنون، دهها راديو و تلويزيون در افغانستان، فعال و در حال
نشرات است. تلويزيون هاي خصوصي آينه، آريا نا، طلوع، افغان ،
تلويزيون دولتي
…،
با انواع شبكه هاي كيبلي و ماهواره اي . . .
رسانه ها ضمن برخورداري از حقوق و آزادي هايي كه دارند بايد
اندكي مسئوليت پذير هم باشند و رسالت رسانه هاي خود را در پاي
منافع اقتصادي تاجران و كمپني هاي پول دهنده، و يا به خاطر
ارضاي خواسته هاي آني و زود گذر يك عده قليل، قرباني نكنند.
اينها
اگر واقعاً دنبال ستاره مي گردند بايد در عرصه هاي صلح، تربيت،
بازسازي، امنيت، ورزش، فرهنگ و ادب و . . . تبليغات كنند و به
كشف ستاره هاي ناشناخته بپردازند.
با
برنامه هاي هاپ نمي توان به موسيقي اصيل افغانستان خدمت كرد،
امروز از بركت همين رسانه ها، موسيقي، هنر و سينماي نوبنياد
افغانستان در زير فشارهاي سنگين موسيقي و فيلم هاي مبتذل و غير
مبتذل هندي در حال نزع و جان كندن است.
به نظر
مي رسد اكثر رسانه هاي چاپي، صوتي و تصويري افغانستان به يك
تجديد نظر ملي و مديريت سالم و با كفايت نياز دارد تا پيش از
اين در گرداب پوچيسم و بيهوده گرايي غرق نشوند .
آسيا
تايمزدريادداشت تحليلي زيرعنوان
)جنگ
تسخیر وسایل ارتباطی افغانستان
(مينويسد:
جامعه بين المللى وجود مطبوعات آزاد و كارآمد را به عنوان يكى
از مهمترين
اولويت هاى بازسازى افغانستان كه به دليل جنگ هاى طولانى
داخلى، فقيرترين و جنگ
زده
ترين كشور دنيا به حساب مى آيد به رسميت شناخته اند. با اين
حال اهداكنندگان
بين
المللى اين حقيقت را پذيرفته اند كه به خاطر شرايط خاص
افغانستان بايد كمى از
انتظارات و توقعاتشان بكاهند و به واقعيت هاى موجود تن بدهند.
در سال ۲۰۰۲ زمانى كه
كشورهاى مختلف جهان ۲/۵ ميليارد دالر براى كمك به افغانستان در
نظر گرفتند قرار بر
اين
شد كه ۸/۳ ميليارد آن به شكل كمك هاى غيرنقدى و تجهيزات و
امكانات باشد.
در
اين
كمك هاى غيرنقدى تجهيزات رسانه اى هم در نظر گرفته شد اما در
اولويت دوم قرار
گرفت. ميليون ها دالر از پايان جنگ تاكنون صرف اصلاح يا ايجاد
رسانه ها شده اما پول
به
تنهايى قادر نبود معضلات لوژستيكي و اساسى و اختلاف فاحش در
ديدگاه هاى فلسفى را
از
سر راه بردارد.
تا
به حال ايالات متحده، بريتانيا، فرانسه، آلمان، هالند،
دانمارك و ساير كشورها، همچنين ادارات مختلف سازمان ملل از
جمله يونسكو (اداره
فرنگى، علمى و آموزشى سازمان ملل) ميليون ها دالر براى پا
گرفتن رسانه ها در
افغانستان صرف كرده اند. به دليل تعدد پروژه ها و تلقىن
هاى مختلف از تعريف رسانه ها
)به
عنوان مثال از ميان پروژه هاى بازسازى انسان دوستانه بخشى به
زيرساخت هاى رسانه
اى
مربوط مى شود) محاسبه و ارزيابى عملكرد و تاثير كمك هاى مالى و
غيرنقدى به ويژه
در
مسائل رسانه اى بسيار دشوار است و نمى توان با آمار و ارقام
نشان داد كه چه بخشى
از
اين كمك ها مستقيماً براى تقويت رسانه هاى محلى افغانستان صرف
شده است.
نوح
ميلر مدير مالى موسسه «اينترنيوز افغانستان» - يكى از
NGOهاى
رسانه اى كه در
ايالات متحده مستقر است ، تحقيقى را براى «مركز تحقيق
سياستگذارى ارتباطات استانهوپ(در
لندن)» در مورد پيشرفت رسانه ها در افغانستان انجام داد. در
گزارش ميلر به
استناد بانك اطلاعاتى «مرجع هماهنگى كمك هاى مالى به
افغانستان» آمده است كه ۳۱
پروژه با بودجه ۸/۵۶ ميليون دالر به زيرساخت هاى رسانه اى
اختصاص يافته است اما
جوامع بين المللى ۸/۲۹ ميليون دالر تعهد كرده اند و از اين
مبلغ فقط ۷/۴ ميليون
دالر به حساب ريخته شده و مسئولان، حق برداشت دارند.
علاوه بر اين گزارش ميلر
نشان مى دهد كه از اين مقدارى كه به حساب ريخته شده ۲۲/۲
ميليون دالر فقط صرف
تجهيزاتى شده است كه در اثر بمباران هوايى در سال ۲۰۰۱ دچار
خسارت شده
اند
و يا صرف پخش برنامه هاى راديويى عمليات امدادرسانى يا پخش
برنامه هاى لويه
جرگه شده كه نقش مستقيم در توسعه اطلاع رسانى و ايجاد
اتاق خبر و شبكه خبرى نشده است. از زمان گزارش ميلر مدتي مى
گذرد و ممكن است
در
اين فاصله كمك هاى بيشترى به حساب ريخته شده باشد، اما به هر
حال چون فاصله
زمانى ميان درخواست و تامين مالى بسيار زياد است و از سويى به
دليل معضلات عديده
پيشرفت پروژه ها بسيار كند است نمى توان ارزيابى و محاسبه
پيشرفت كارها را براساس
بودجه اى كه اهداكنندگان اختصاص داده اند قرار داد.
دريک بار قوايي آمريكا ۲۰۰
هزار راديوى ترانزيستورى رايگان در اختيار افغان ها قرار داد
كه اين خود نشان مى
دهد
تا چه حد نيازهاى اساسى و پايه مردم افغانستان با ساير كشورهاى
آسياى مركزى و
حتى
كشورهاى در حال توسعه آفريقايى تفاوت دارد.
در حالى كه فقط ۳۶ درصد نفوس افغانستان سواد خواندن و نوشتن
دارند و به خاطر ضعف شديد زيرساخت ها، طبيعى است كه
مهمترين رسانه مورد استفاده مردم افغانستان راديو است. هنوز
اكثر مناطق از موهبت
برق
و در نتيجه امكان بهره مندى از تلويزيون محرومند بنابراين
دسترسى به اكثريت
مردم افغانستان از طريق تلويزيون، گزينه اصلى نمى تواند باشد
.
حدود ۳۷ درصد
نفوس (۵/۷ ميليون افغانى) به راديو گوش مى دهند. تحقيق و
نظرسنجى «اينترنيوز» نشان
مى
دهد كه فقط ۲۴ درصد از روستاها يى افغانستان مخاطب راديو يا
تلويزيون
محلى هستند و اكثر خانواده ها برق ندارند و معلوم نيست چه
تعداد به راديو يا بطرى
دسترسى دارند. علاوه بر سيستم پخش دولتى اصلاح شده، راديو
آرمان به عنوان اولين
ايستگاه راديويى مستقل از سال ۲۰۰۳ راه اندازى شد. به گزارش
خبرنگاران بدون مرز عده
اى
از محافظه كاران سنت گرا از « خنده دختران جوان» به خشم آمده
اند
.
با
اين حال اين ايستگاه راديويى در افغانستان كه به زعم يكى از
خبرنگاران
راديومحور است ، از محبوبيت خاصى برخوردار شده است. موسسه
اينترنيوز به كمك
يك
اداره آمريكايى ۱۴ ايستگاه راديويى در افغانستان راه اندازى
كرده است.
حمايت
هايى نيز از طرف آلمان ها براى انجام و نشر فعاليت هاى موسوم
به «نظرات رسانه اى»
صورت گرفته، اين فعاليت ها شامل رديابى نقض آزادى بيان و
مطبوعات، توسعه جوامع
رسانه اى و خدمات عمومى است. اينترنيوز يك برنامه تحقيقى را
انجام داد تا
مشخص شود صداى اين راديوها و ردپاى ايستگاه هاى اينترنيوز تا
چه اندازه در
افغانستان قابل ردگيرى است. اين تحقيق نشان داد كه تفاوت
چشمگيرى ميان مناطق شهرى و
روستايى وجود دارد. در حال حاضر راديو آمريكا، راديو آزادى
اروپا، بى بى سى، دويچه
وله
جاى پاى محكمى در افغانستان پيدا كرده اند.
مركز رسانه اى بالتيك نيز گزارشى
تحت
عنوان «چشم انداز رسانه اى افغانى» منتشر كرده است. براساس
گزارش اين مركز كه
پايگاه آن در دانمارك است - «ايستگاه هاى راديويى بين المللى
تلاش مى كنند
تكثرگرايى را در كشورى دامن بزنند كه رسانه هاى خصوصى در آن به
ندرت توان كافى براى
بقا
دارند.» اين گزارش به اين حقيقت اشاره كرده است كه بدون يك
اقتصاد و تجارت
شكوفان
در افغانستان مهمترين راه تغذيه رسانه ها، يعنى آگهى تجارتي و
تبليغات،
رونق نخواهد گرفت و از سويى پروژه هاى بين المللى [راديوهاى
پرآوازه] امكان جان
گرفتن رسانه هاى داخلى در افغانستان را تضعيف خواهد كرد.
اين
گزارش نتيجه گيرى
كرده است كه
»رقابت
شديد راديوهاى بيگانه براى راديو افغانستان و شركت هاى خصوصى
افغانى تهديد محسوب مى شوند.» بعضى از اين دغدغه ها پايه و
اساس ندارد. اگرچه
راديوهاى بيگانه مخاطبان قابل توجهى دارند اما براساس نتايج
تحقيقات موسسه
اينترنيوز از ميان نظرسنجى به عمل آمده از صاحبان ۲ هزار راديو
مشخص شده است كه ۸۰
درصد از آنها دو راديوى مستقل افغانى را ترجيح مى دهند كه
مخلوطى از موسيقى هاى
افغانى، هندى و غربى را با برنامه هاى خبرى پخش مى كنند.
در
ميان نهادهاى مدنى،
آنهايى كه با رسانه ها سروكار دارند با اين حقيقت مواجه شده
اند كه در افغانستان
روزنامه يا خبرنگارى حرفه پيش پا افتاده و حفاظت شده اى نيست.
در گزارش سالانه
خبرنگاران بدون مرز «جنگ سالاران و سنت گرايان و طالبان» به
عنوان دشمنان قديمى
مطبوعات در افغانستان معرفى شده اند. كميته حفاظت از خبرنگاران
نيز موارد بسيار
زيادى از تهديد و ارعاب و حتى قتل خبرنگاران افغانى را به
خاطر انجام شغلشان
گزارش كرده است.
با
درنظرداشت گذشته افغانستان كه در آن حقوق زنان پايمال شده است،
اهداكنندگان بين المللى تمركز خود را بر ايجاد ظرفيت در زنان و
افزايش دسترسى آنان
به
آموزش هاى خبرنگارى و پخش تلويزيونى قرار داده اند. نظرسنجى ها
و تحقيقات موسسات
مختلف از جمله اينترنيوز نشان مى دهد كه گوش دادن به راديو در
افغانستان بيشتر در
ميان مردان رايج است و معمولاً برنامه هاى جالب زمانى از روز
پخش مى شوند كه چندان
مناسب نيست و در آن هنگام بسيارى از مخاطبان مشغول به كارند
.در
افغانستان
تغييرات، هر چند به كندى آغاز شده است زنان به تدريج براى
رسانه هاى ملى كار مى
كنند و دست كم چهار ايستگاه راديويى كه به ويژه توسط زنان
اداره مى شود و به مسائل
زنان هم مى پردازد در شهرهاى كابل، مزار شريف، جبل سراج و هرات
راه اندازى شده اند.
اما
به دلايل گوناگون هر يك از اين ايستگاه ها فقط چند ساعت در روز
فعال هستند و
براى پخش برنامه هاى خود مجبورند بر نيروهاى مخالف متعددى فائق
آيند.
«آينه»
سازمانى است كه مقر آن در پاريس است و توسط عكاسان مطبوعاتى
ايرانى در سال ۲۰۰۱
تاسيس شده و در افغانستان آزادى بيان و مطبوعات را پيگيرى مى
كند. سينماى آموزشى
سيار در افغانستان داير كرده و اولين ايستگاه راديوى زنان و
اولين مدرسه عكاسى
مطبوعاتى را در افغانستان راه اندازى كرده است.
موسسه «گزارش جنگ و صلح» - يك
NGO
در
لندن نيز گزارش درباره بهبود وضع افغانستان كه توسط
خبرنگاران
محصل
نوشته
ومنتشرميشود. تلاش ها براى گسترش برنامه هاى
تلويزيونى به دليل واقعيت هاى موجود در افغانستان با
توفيق چشمگيرى روبه رو نشده
است.
به عنوان مثال در جنوري سال ۲۰۰۳، ستره محکمه با تاسيس
تلويزيون هاى كيبلى در افغانستان به دليل «صحنه هاى مستهجن» و
«ضداسلامى» مخالفت
كرد. وزارت عدليه نيز «صداى زنان افغانستان» را خلاف شرع
شناخته
است
.اما
از اپريل سال ۲۰۰۳ با تلاش هاى عناصر و نيروهاى ليبرال در دولت
كرزى
شبكه هاى تلويزيونى كيبلى دوباره فعاليت خود را آغاز كردند.
هنوز به طور رسمى آواز
خواندن
زنان
در
راديو و تلويزيون قدغن است، اما اكثر راديوها به اين قوانين بى
اعتنا هستند.
مخاطبان برنامه هاى كيبلى از صد هزار نفر تجاوز نمى كند و اكثر
برنامه هاى آن فقط
جنبه سرگرمى دارند.
به
گزارش مركز رسانه اى بالتيك در دانمارك از زمان بازسازى و
آغاز اصلاحات در افغانستان، حركت به سمت آزادى بيان و مطبوعات
در اين كشور با سرعت
بيشترى نسبت به ساير كشورهاى آسياى مركزى در جريان است. دلايل
قانع كننده اى براى
خوشبين بودن وجود دارد
.يكى
اين كه وزرايى كه به نوعى با رسانه ها در ارتباطند
به
دليل زندگى در غرب به اين درك رسيده اند كه استقلال مسوولين و
متصديان رسانه
ها
بسيار پراهميت است. دليل ديگر آن اين است كه اهداكنندگان و كمك
كنندگان بين
المللى برخلاف بالكان و كشورهاى آسياى مركزى، در افغانستان كمك
هاى خود را مشروط و
منوط به رسيدن رسانه هاى افغانى به استانداردهاى غربى نكرده
اند. بلكه تاكيد آنها
بر
استقلال مديريت در رسانه هاى افغانى بوده است.
اختلاف نظر در مورد رسانه ها بازتابى از مسائل تفرقه آميز در
مقياس بزرگ تر در جامعه است. عده اى از مقام هاى رسمى به دنبال
آزادى رسانه ها
هستند اما عده اى ديگر به دنبال محدود كردن آنند. متاسفانه
آنانى كه به دنبال آزادى
بيان و مطبوعاتند تلاش مى كنند رسالت ها و ماموريت هاى خاصى را
به رسانه ها تحميل
كنند
.راديو
و تلويزيون افغانستان از سويى بزرگ ترين حامى استقلال مسوولين
است
و
از سويى مجبور به رعايت قوانين خشكى هستند كه به اسلام و شرع
نسبت داده مى شود.
خبرنگاران بدون مرزميگويند ، اختلاف شديد سياسى ميان خبرنگاران
تجددگرا و
خبرنگاران سنت گرا و باقى مانده هاى حاصل از دوران تسلط شوروى
مانع به
وجود آمدن اتحاديه خبرنگاران مستقل يا انجمن صنفى خبرنگاران در
افغانستان شد
.
خبرنگاران بدون مرز مى گويند يكى از مهمترين مشكلات بر سر راه
توسعه رسانه ها در
افغانستان سوءاستفاده طالبان و جنگ سالاران افراطى از رسانه ها
براى رسيدن به اهداف سياسى بوده است
.
خبرنگاران بدون مرز شواهد و مدارك بسيار
متعدد در اختيار دارد كه فرقه ها و گروه هاى مختلف در
افغانستان به تهديد، ارعاب،
قتل
و سركوب خبرنگاران پرداخته اند. به عنوان مثال مجاهدين مسلح در
جلال آ باد به
يك
ايستگاه راديويى فشار وارد آورده اند كه چرا در راديو پوشش
خبرى مناسبى از اين
مجاهدين به عمل نمى آيد. كشور جنگ زده افغانستان يك سيستم
بسيار موثر، بادوام و
قابل اعتماد براى نشر اخبار و اطلاعات دارد و آن مساجد
افغانستان هستند.
در حالى كه
مردم افغانستان راديو و برق ندارند مطالعات مركز مك مستر
كانادا كه صلح و برنامه
هاى
آموزشى مربوط به آن را مورد تحقيق قرار مى دهد ، نشان مى دهد
كه به ازاى هر ۵۰
خانوار يك مسجد وجود دارد در حالى كه روستاهاى بى شمارى در
افغانستان به هيچ وجه
مدرسه ندارند
.مك
مستر به اين نكته تاكيد دارد كه مسجد يكى از فعال ترين نهادهاى
ارتباطى در افغانستان است كه قادر است به صورت خودجوش و
داوطلبانه جوامع را شكل
داده، اداره كرده و مورد حمايت قرار دهد و تمام مخارج آن به
صورت داوطلبانه تامين
مى
شود. علاوه بر مسجد راه ديگر انتشار اخبار، بازارهاى سنتى
افغانستان، مراسم
عروسى و ساير مراسم مذهبى است. اگرچه از لحاظ تکنالوژي پيشرفته
نيست اما مورد وثوق و
اعتماد مردم است و نياز به آموزش هاى پيشرفته و ويژه غربى
ندارد و قابليت دستيابى
آن
بسيار بالا است.
افغانستان
با
سقوط طالبان ، شاهد تحولاتی در همه عرصه ها و بویژه در حال
تجربه رقابت هاي رسانه ای بوده است. حضور رسانه های غیر
حکومتی بویژه تلویزیون های خصوصی، نمودی ازین دست می باشد.
همزمان با فروپاشی و سرنگونی امارت طالبان، اولین تلویزیون
خصوصی که پا به عرصه وجود گذاشت، شبکه تلویزیون افغان بود.
احمد شاه افغان زی رییس و بنیان گذار این تلویزیون، یک سرمایه
گذار است که از پول شخصی خود اقدام به راه اندازی این شبکه
خصوصی نموده است.
هر چند تلویزیون افغان نخستین تجربه تلویزیون های خصوصی در
افغانستان است، ولی این تلویزیون با وجود امکانات محدود توانست
به پخش برنامه ها بپردازد. نشرات این تلویزیون عمدتآ به پخش
آهنگ های هندی و خارجی محدود بوده، و در این اواخر یک تعداد از
سریال های شبکه های تلویزیونی هندوستان را نیز شامل جدول نشرات
خويش نموده است.
دومین
تلویزیون خصوصی که در بستر رسانه های افغانستان آغاز به فعالیت
نمود، شبکه تلویزیون آیینه می باشد. این تلویزیون با حمایت
مالی و خدمات فنی دولت ترکیه آغاز به فعالیت کرده، و از حمایت
جنرال عبدالرشید دوستم برخوددار می باشد. تلویزیون آیینه بیشتر
به نشر و پخش آهنگ های ترکی، ازبیکی، تاجیکی، دري و پشتو
پرداخته و در تهیه برنامه ها در میان تلویزیون های خصوصی از
جایگاه خوبی برخورداراست. شبکه ی طلوع، سومین تلویزیون خصوصی
در افغانستان است. این شبکه در اکتبر سال ٢٠٠٤، در شهر کابل
تاسیس شد. طلوع تا اکنون در بیش از چهارده ولایت ، و از طریق
ماهواره در سراسر آسیای میانه و بخش عمده ای از خاورمیانه قابل
دریافت است.
این
تلویزیون از کابل به طور ٢٤ ساعته فعال بوده ونشرات این
تلویزیون بیشتر جنبه تجارتی دارند.
با راه اندازی تلویزیون آریانا واقعآ ماشاهد پخش ونشربرنامه
هاي جالب وديدني درسراسردنيا بوده ايم.
تلویزیون آریانا در بخش امکانات و تکنالوژي معلوماتی و حمایت
مالی، مقام نخست را دارد و یکی از محدود تلویزیون هاییست که
بیشتر روی خود، و نه پیام های تجارتي اتکا داشته است.
احسان الله بیات به نمایندگی از تلویزیون آریانا و بنیاد بیات،
با اهدای جایزه حقوق بشر مورد ستایش رییس جمهور کرزی قرار
گرفت.
ديدگاه ،
حقیقت، گلبرگها، آريانا درنيمه روز، شما وآريانا ، دعوت
هنرمندان ازخارج کشور، سریال هاي هندی
،
رازتصوير، سرک بي سر، ازهنرتاهنرمند ،گزارشهاي ولايتي ، انتخاب
بيننده
و
اخبار ساعت هشت این شبکه، ازجمله برنامه های پربیننده آن می
باشند.
شبکه
جهاني آرياناباوجودکاستي ها ونارسايي ها ي معين ،يکي ازبهترين
هاي کنوني صوتي وتصويري درداخل وخارج ازکشوراست . (اگرآريانا
مايل باشند حاضرم يک سلسله کمبودي هارا دوستانه باايشان
درجريان بگذارم)
در
فضای موجود بر رسانه های دیداری افغانستان، ضرورت یک رسانه که
بیشتر به زبان پشتو نشرات داشته باشد، محسوس بود. با راه
اندازی پنجمین شبکه تلویزیون خصوصی شمشاد، این خلأ پر گردید.
تلویزیون شمشاد که بیشترین نشرات خود را به زبان پشتو اختصاص
داده است، به نشر آهنگ های پاکستانی، هندی و افغانی بیشتر
پرداخته، و برنامه های خوب سیاسی را نیز راه اندازی نموده است.
این تلویزیون بیشتر از حمایت رده های بلند حکومتی برخوردار
بوده، و بیشتر تحت حمایت و ترغیب دولت افغانستان قرار دارد.
موضع گیری شمشاد در جنجال پیش آمده میان لوي
څارنوال
و تلویزیون طلوع را، می توان از بارزترین نمود این حمایت نام
برد.
به
دلیل انتقاد های شدید از تلویزیون طلوع به سبب نشر بیشتر
برنامه ها به زبان دري ، این تلویزیون اقدام به ایجاد ششمین
ایستگاه تلویزیون خصوصی نمود.
لمر
ششمین تلویزیون خصوصی است، که در خانواده رسانه ها تولد یافت.
این تلویزیون متعلق به مجموعه رسانه ای تلویزیون طلوع و آرمان
اف ام می باشد، که بیشتر به زبان پشتو نشرات داشته و بخشی از
برنامه های شبکه تلویزیونی الجزیره را نیز در نشرات خود جا
داده است. هر چند لمر در نشر برنامه های تلویزیون الجزیره با
مخالفت های جدی دولت روبرو گردید، اما این مشکل به زودی حل
گشت.
هفتمین تلویزیون خصوصی ، تلویزیون تمدن می باشد که در حال حاضر
به نشرات امتحانی خود می پردازد. این شبکه با حمایت مالی شیخ
آصف محسنی بنیانگزاری شده، و با شعار آرزوی اکثریت خاموش به
بازار رسانه ای افغانستان قدم گذاشته است.
با این که شمار قابل ملاحظه ای از تلویزیون های خصوصی وارد
عرصه ی فعالیت های رسانه ای افغانستان شده اند، اما با نگاه
ژرف بر نشرات آنها متوجه کاستی های نشراتی درین رسانه ها می
شویم. این کاستی ها، تلویزیون های خصوصی را دچار وابستگی و پخش
و نشر برنامه های تلویزیون های خارجی نموده است. نیاز افزوده
شدن تعداد رسانه ها در افغانستان حال بیشتر محسوس نیست. بلکه
آنچه بینند گان نیاز دارند، تولید برنامه های تلویزیونی است که
تا حالا تلویزیون های افغانستان فاقد آنها هستند.
درمورد تلويزيون ملي گفتني هاي زيادي وجوددارد .
وابستگي هاي ظاهروپنهان رسانه هاي صوتي ، تصويري وچاپي
درکشورمشکلي ديگري است که ازمحبوبيت وشهرت اين رسانه ها باگذشت
هرروزکاسته ميشود .
دراقدام بعدي تلاش خواهم کرد تا بصورت دقيق وهمه جانبه اوضاع
رسانه ي کشوروبيرون ازکشوررا به بررسي خواهم گرفت.
چشم ديد گزارشگران بدون مرزاز
آزادي
مطبوعات در
افغانستان)
٢٠٠٧
(
هم اکنون در سراسر جهان ١٣٠ روزنامه نگار برای انجام وظيفه خود
و
مطلع کردن ما در زندان بسر مي برند. اين آمار متاسفانه در طي
سالهای اخير کمتر
تغيير کرده است. در جهان تعدادی نزديک به ٣٠ دولت روزنامه
نگاران مخالف را زنداني
مي کنند، برای رهبران واپس گرای اين کشورها زندان تنها پاسخ به
انتقادات مردان و
زنان مطبوعاتي ست.
در افغانستان آزادی مطبوعات يکي از نادر دستاوردهای پنج سال
گذشته در
بعد از سقوط طالبان است. اما اين دستاورد واقعيتي شکننده است.
وخامت وضعيت امنيتي،
تهديد های جنگسالاران، روحانيون محافظه کار و قدرت حاکمه اي که
هر روز ضعيف تر مي
شود، بردوش روزنامه نگاران سنگيني مي کنند
.در
اکتبر ٢٠٠٦ نويسنده و همکار يک هفته نامه با شکايت وزير
ارتباط با پارلمان دستگير شد.
محمد حسن ولسمل ، مدير افغان ملي جريده ،
در اين باره مي گويد : آزادی مطبوعات به محض سخن گفتن از يک
رهبر جنگ سالار به
يايان مي رسد. مسئول انجمن روزنامه نگاران مستقل افغانستان
معتقد است که کساني که
از سوی محافظان شخصي محافظت مي شوند به آزادی بيان اعتقاد
ندارند و سعي دارند
سانسور و خودسانسوری را به روزنامه نگاران تحميل کنند
.شرايط
شکننده و افزايش حملات انتحاری در شرق و جنوب افغانستان کار
اطلاع رساني را هر روز دشوارتر مي کند. در جنوري، عبدالقدوس ،
فيلمبردار و راننده
شبکه آريانا در يک عمليات انتحاری کشته شد. عکاس- خبرنگار
ايتاليايي گابريل تورچه
لو به مدت سه هفته توسط مردان مسلحي در قندهار ربوده شد. دو
خبرنگار آلماني در
اکتبر در شمال کابل به قتل رسيدند. تائيد قتل اين روزنامه
نگاران به علت فعاليت
حرفه ای شان دشوار است
.در
پشت آمار رسمي اطمينان بخش ٤٠٠ نشريه، ٥٠ راديو خصوصي، ٥ سرويس
خبرگزاری و ٦ شبکه تلويزوني، واقعيتي متضاد نهفته است.
اکثريت اين نشريات هفته نامه
هايي با تيراژ محدود هستند. در نوامبر يکي از نشريات مستقل
کابل به علت
نداشتن درآمد از طريق تبيلغات انتشارش متوقف شد. در مزار شريف
روزنامه بازتاب به
علت ناتواني در بيشتر کردن تعداد پخش خود تعطيل شد. افزايش
راديو و تلويزيون خصوصي
تاثيری واقعي در چگونگي مطلع شدن افغان ها داشته است. امری که
زرغونه صابر در باره
ی آن مي گويد : رسانه ها برنده ی اين بخش هستند. مردم فهميدند
که جنگسالاران چه
کساني هستند و رسانه ها قدرتمندتر شده اند. تلويزيون های خصوصي
هدف حمله اوليه
محافظه کاران هستند، در جنوري شبکه افغان تي وی برای پخش فيلم
های هندی و ويديوهاي
غير اسلامي، محکوم به پرداخت هزار يورو شد.
احمد شاه افغانزی مدير اين شبکه، قانون
جدید رسانه ها ،
که با آن مي توان با تشکيل کميسيوني رسانه ها را بدون حضور در
برابر دادگاه جريمه کرد، مورد انتقاد قرار مي دهد
.
نمايندگان محافظه کار مجلس گروهِ ی از شبکه طلوع تي وي را
مورد تهاجم قرار دادند، اين شبکه تصاويری را از نماينگان خواب
آلود در پارلمان نشان
داده بود. ماه پيش از آن نيز سياف يکي از جنگسالاران، مردان اش
را برای حمله به يک
اکيپ طلوع تي وی در نزديکي کابل فرستاده بود.
در سال ٢٠٠٦ دست کم ٢٠ خبرنگار توسط
سياستمداران و يا نزديکان آنها مورد تهاجم قرار گرفته و يا
تهديد به مرگ شده
اند.
در چندين ايالت در جنوب کشور، درندگان آزادی مطبوعات، طالبان،
هستند
که قدرت را در دست دارند. درپايان ماه نوامبر آنها دو روزنامه
نگار پاکستاني را در
هلمند که از آنها مجوز ورود نگرفته بودند، به مدت دوهفته در
بازداشت نگاه
داشتند. در آغاز سال جديد ميلادی يک از رهبران نظامي طالبان
هشدار داده بود که
:
من مي خواهم بگويم اگر روزنامه نگاران از اخبار غلط ناتو
استفاده کنند آنها را مورد
هدف قرار مي دهيم ما شرعا حق داريم آنها را بکشيم. مسعود قيام
مدير طلوع تي
وی در اين باره مي گويد : آنها نياز دارند کساني
که
انتقادات آنها نسبت به دولت
را پخش کند آنها به خوبي مي دانند که تبليغ نقشي عمده در اين
جنگ دارد
حضور افزايش يابنده ی طالبان در رسانه ها باعث شده است تا
مقامات امنيتي برخي سانسورها را اعمال کند. در ماه جنوري
مديران رسانه های عمده برای
دريافت ليست ٢٤ مورد ممنوعه در اطلاع رساني احضار شدند. اين
سند که از جمله داشتن
رابطه با طالبان، انتشار اخبار مغاير با سياست خارجي
کشور و يا نيروهای متحد بين
المللي را ممنوع مي کرد، توسط مطبوعات رد شد.
مقامات امنيتي به روزنامه نگاران
دستور داده بودند که از بکار گيری اصطلاح جنگ سالار خوداری
کنند اما در عوض از
تلاش های اردوي افغانستان حمايت کنند. عليرغم سرو صدايي که اين
سند به راه انداخت
اما حامد کرزی تائيد کرد که از سوی تهيه کننندگان اين سند مورد
مشورت قرار گرفته
است، چرا که به نظر وی برای امنيت ملي بايد مواردی را به حساب
آورد
.تدوين
سومين قانون مطبوعات در کشوری که با قوانين اسلامي هدايت مي
شود، چهارچوبي نسبتا آزاد را به گسترش مطبوعات اهدا مي کند.
اما پارلمان و به ويژه
ولسي جرگه که محافطه کاران در آن اکثريت را دارند تبصره هايي
آزادی ستيز را آماده
کرده است.
اينگونه کميسيون امور ديني و فرهنگي آن رجوع به احکام اسلامي
را افزايش
داده است و انتشار اخبار مغاير با ثبات، امنيت ملي و تماميت
ارضي را ممنوع کرده
است. اين سند که در آغاز سال ٢٠٠٧ مي تواند به پارلمان معرفي
شود، تبليغ برای مذهبي
جز
اسلام را در مطبوعات ممنوع کرده است.
گزارش سال
٨
٢٠٠ گزارشگران بدون مرز
در
کشوري
هستيم كه از يك طرف آزادي را به روي بخشي از جامعه و رسانه هاي
مستقل
ميبندند و از طرفي ديگر
ادارات امنيتي ومحاکم ، دست اندرکاران رسانه هارا ظالمانه
وجبارانه به زندان هاومحاکمه هاي غيرعادلانه کشانده ، تنيه وبه
اعدام محکوم مينمايند .اينعملکردها
نشان ميدهد كساني در كشورما برمقدراتي حاكمند كه اعمالشان
هيچ معنايي
جز بلاهت ندارد.
مطبوعات زبان مردم و چشم مسوولان است.
در جامعه ما اين حكومت است كه بر مطبوعات نظارت دارد، در
حالي كه فلسفه اصلي مطبوعات اين است كه آن ها ناظر بر حكومت
باشند.
در
اثر جنگ بيش از پيش خشونت افزايش يافته و برای دفاع از روزنامه
نگاران مشکل فراواني وجوددارد. طالبان دو همکار يک گزارشگر
ويژه ايتاليايي را ربوده و سپس به قتل رساندند و به مراکز
بسياری از رسانه ها حمله کردند. دستگاه قضايي يک روزنامه نگار
جوان را به اتهام توهين به اسلام به اعدام محکوم کرده است.
نيروهای امنيت ملي در طي سال گذشته به آزار و اذيت روزنامه
نگاران منتقد ادامه دادند.
در
٢٧ حوت مردان مسلح ملا دادالله يکي از شرور ترين فرماندهان
طالبان، سيد آقا دريور و راهنمای ٢٥ ساله روزنامه نگار
ايتاليايي دانيل ماسترجياکومو و در تاريخ ١٩ حمل اجمال نقشبندی
روزنامه نگار ٢٥ ساله افغاني را به اتهام جاسوسي محاکمه و گردن
زدند. گزارشگر روزنامه لارپوپليکا با دخالت دولت ايتاليا و
مذاکره برای آزادی وی در معاوضه با پنج زنداني طالبان آزادی
شد. هر سه نفر روز ١٥ حوت در هلمند ربوده شده بودند.
سرنوشت
همکاران افغان اين روزنامه نگار خارجي نشانگر وخامت وضعيت
روزنامه نگاران در جنوب و شرق افغانستان است که در سال ٢٠٠٧ در
اثر جنگ هزاران نفر از مردم جان خود را از دست داده اند. اجمل
نقشبندى در حالى کشته شد که روزنامه نگاران و سازمان های بين
المللي خارجى، و روزنامه نگاران افغانستان از طالبان خواهان
رهايى وى شده بودند. سيد آقا راننده و مترجم ٢٥ ساله دانيل
ماسترجياکومو با بسياری از خبرنگاران خارجي در هلمند همکاری
داشت. از جمله با توماس کوگلان گزارشگر روزنامه ی انگليسي ديلي
تلگراف، وی در باره ی سيد آقا مي گويد : سيدآقا جواني آرام،
فعال و مودب بود. بدون وی که اصليت قبيله ای و محلي داشت انجام
مصاحبه ناممکن بود و اين کاری بس خطرناک بود. با آنکه امکان
رفتن به کابل و زند گي در امنيت را داشت، داوطلب بودن وی برای
پذيرش چنين خطری به سختي قابل فهم بود، و برای کساني چون سيد
که به همکاری با خارجي ها معروف بودند اين خطری دائمي بود که
زندگيش را تهديد مي کرد. او به خوبي بر اين امر آگاه بود.
وابستگي های محلي اش و روابط شخصي با طالبان شکلي از حمايت را
برای وی به وجود مي آورد اما همانگونه که خودش تصديق مي کرد
اگر زماني کساني مي خواستند آسيبي به وی برسانند اين کار به
راحتي ممکن بود.
با
در کنترول داشتن چند ولايت، افراد ملا عمر رهبر اصلي طالبان در
سال ٢٠٠٧ چندين روزنامه نگار را دستگير کردند. در آغاز اين سال
يک گروه از خبرنگاران شبکه الجزيره و دو گزارشگر پاکستاني توسط
طالبان دستگير و سپس آزاد شدند. حمله به رسانه ها از سوی
طالبان افزايش يافته است از جمله مي توان حمله با استفاده از
راکت را به ايستگاه راديو ملي پيغام در ولايت لوگر نام برد.
قتل
ذکیه ذکی يکي روزنامه نگار صدای صلح
:قتل
ذکیه ذکی يکي از چهره های برجسته ی روزنامه نگاری مستقل
افغانستان در تاريخ ١٥ جوزا ١٣٨٦ در جبل السراج حرفه کاران
رسانه ها را نگران کرد. در شبانگاه ١٥ جوزا دو مرد مسلح ناشناس
وارد خانه ی اين روزنامه نگار شده و با فير هفت گلوله در پيش
چشمان پسر دو ساله اش وی را تیر باران کردند. در آغاز پوليس ٦
نفر را در اين رابطه دستگير کرد که چهار نفر از آنها با نبود
مدرکي دال بر دست داشتن در قتل بلافاصله آزاد شدند.
مقامات رسمي، طالبان را به ارتکاب اين قتل متهم کرده اند، اما
خانواده و همکاران روزنامه نگار به قتل رسيده انگشت اتهام را
به سوی جنگ سالاران محلي نشانه مي روند، که در برنامه های حقوق
بشراين روزنامه نگار در راديو مورد انتقاد قرار مي گرفتند. چند
هفته پس از ذکیه ذکی فريده نيکزاد يکي ازمسوولين خبرگزاری
مستقل پژواک که در باره ی قتل همکارش تحقيق مي کرد، از سوی
افراد ناشناسي مورد تهديدقرار گرفت که به وی سرنوشت رئيس راديو
صدای صلح را وعده مي دادند. قتل ذکیه ذکی در زماني روی داد که
تنش شديدی ميان همکاران راديو صدای صلح با برخي مسئولان محلي
به وجود آمده بود.
يکي
از خبرنگاران اين راديو عبدالقدوس در اواسط دلو بعد از يازده
ماه بازداشت موقت آزاد شده است. وی در پي شکايتي از سوی
نماينده مجلس سيما سادت به اتهام تهديد به قتل دستگير شده
بود. شورايي از ريش سفيدان از وی خواسته است که نه با مطبوعات
موضع را در ميان بگذارد و نه از نماينده تقاضای غرامت کند.
سيما سادت رقيب انتخاباتي زکيه زکي در آخرين انتخابات پارلمان
(ولسی جرگه) بود. اين نماينده مجلس تلاش کرده بود تا راديو
صدای صلح را که ابزاری در دست رقيب سياسي مي پنداشت تعطيل کند.
پوليس نتوانست به شکل کامل بر قتل شکیبا آماج خبرنگار جوان
تلویزیون خصوصی شمشاد روشني افکند. گردانندۀ برنامۀ مهمان شام
و نطاق پشتو، برای تلويزيون ششماد گزارش نيز تهيه مي کرد. وی
در تاريخ ۹ جوزای در منزل مسکوني خود زماني که همه ی اعضای
خانواده اش نيز حضور داشتند به ضرب گلوله کشته شد. مقامات
دولتي و خانواده اين روزنامه نگار امکان قتل وی را به دليل
مشکل فامیلی رد نکرده اند. محکوميت به مرگ برای يک روزنامه
نگار و بازداشت گزارشگران مستقل.
يک
روزنامه نگار به اتهام توهين به اسلام به مرگ محکوم شده است.
سيد پرويز کامبخش که در تاريخ ٥ عقرب ١٣٨٦ در بازداشت بسر مي
برد، از سوی
څارنوال
ومحاکم
بلخ متهم به انتشار مقاله ای کفر آميز شده است. اين روزنامه
نگار نوشته ای به نام آیات زن ستیز در قرآن را از روی سايت های
اينترنتي برگرفته بود. در تاريخ ٢ دلو ١٣٨٦ از سوی ديوان امنيت
عامه محکمه ابتدايي ولايت بلخ، به شکل غير علني و بدون حضور
وکيل مدافع به اتهام اهانت به دين اسلام و پخش مقاله ای
کفرآميز به حکم اعدام محکوم شد.
اين
حکم که از سوی شورای علمای بلخ خواسته شده بود در عين حال به
قصد ترساندن برادر اين روزنامه نگار جوان يعقوب ابراهيمي که
گزارشات و مقالاتي در باره نقض حقوق بشر در شمال کشور به نشر
مي داد صادر شده است.
اغلب
موارد وقتي دولت مورد انتقاد قرار مي گيرد از اتخاذ معيارهای
مشاجره برانگيز نسبت به رسانه ها دريغ ندارد. در ( جنوري ٢٠٠٧)
روزنامه نگار مستقل تواب نيازی از سوی امنيت ملی به اتهام
داشتن رابطه با سخگوی طالبان بازداشت شد. اين روزنامه نگار در
محکمه ي به يک سال زندان محکوم شد. مقامات مسئول در ماه اسد در
پي اعتراضات متعدد نهادهای داخلي و خارجي مجبور به آزاد کردن
وی شدند.
در ماه
حمل دهها مامور پوليس بدستور لوي
څارنوال
برای دستگيری روزنامه نگار حامد حيدری و مسئول شبکه تلويزيوني
طلوع به دفتر اين شبکه يورش بردند.
څارنوال
آنها را متهم کرده بود که سخنانش را در پخش خبری همان روز مورد
تحريف قرار داده اند. در برابر مقاومت روزنامه نگاران پوليس
مجبور به ترک دفتر اين رسانه شد. سپس در ماه سرطان امنيت ملی
آصف ننگ مديرمسوول نشريه دولتي جرگه ی امن و کامران مير هزار،
مديرمسوول سايت انترنيتى کابل پرس وخبرنگار راديو سلام وطندار
دستگير را دستگير کردند.
دليل دستگيری برای آصف ننگ انتشار مقاله ای از يک محقق
کانادايي اعلام شده بود. اين مقاله جنگ و جهاني ساختن ، ١١
سپتامبر به سود کيست؟ نام دارد و در آن حامد کرزی عروسک دست
امريکايي ها ناميده شده است. کامران مير هزار، مسؤول سايت
انترنيتى کابل پرس و خبرنگار راديو سلام وطندار که خوانندگانش
اجازه ی اظهار نظر بدون سانسور را در سايت خود مي داد ، برای
انتشار مقالاتي که برخي از مقامات دولتي را به جاسوسي متهم
کرده بود تحت بازجويي قرار گرفت .
اين
دو روزنامه نگار چندی بعد آزاد و مجددا دستگير شدند. بتاريخ ١٨
اسد کامران مير هزار دوباره از سوی امنيت ملي بازداشت و تحت
بازجويي و تهديد قرار گرفت.
در
ماه قوس رييس جمهور از توشيح قانون رسانه ها که در جهت آزادی
مطبوعات بود خود داری کرد. مشاجره ای جدی بر سر اين قانون ميان
پارلمان و دولت درگرفت. این قانون بحث برانگیز پس از تصویب
پارلمان ، در ماه جوزا تصويب شد. در جريان مباحث مربوط به آن
برخي از نمايندگان که اغلب از جنگ سالاران سابق بودند، برای
تصويب موادی در جهت کنترول بيشتر رسانه به بهانه رعايت
ارزشهای اسلامي تلاش کردند. يکي از نمايندگان اسلام گرا تاکيد
کرده بود که اين برنامه ها و اين عکس ها از زنان نيمه برهنه
چون سم هستند که ما بر جامعه مي پاشيم و بهانه به دست کساني مي
دهد که به دشمنان دولت بپيوندند. کارزار اعتراضي تصويب موادی
تعديل کننده را با مانع روبرو ساخت.
در
مباحث مربوط به اين قانون يکي ازمسوولين رسانه هاي آزاد ميگويد
: روحيه تجدد و آزاد منشي از اين دولتي مرکب از کمونيست ها و
مجاهدين سابق گريزان شده است. آنها رسانه ها را همچون ماشيني
برای پروپاگاند مي خواهند. در آخر رييس دولت از توشيح اين
قانون به دليل داشتن موادی که درمغايرت با قانون اساسي است
خوداری کرد و آن را مجددا به پارلمان بازگرداند. اصلي ترين
مواد مورد اختلاف در اين قانون در باره ی استقلاليت راديو
تلويزيون ملى و ترکيب اعضاى شوراى عالى رسانه ها مي باشد. اين
موارد پيشتر از جمله موارد اختلافى ميان ولسى جرگه ( پارلمان)
و مشرانو جرگه( سنا) نيزبود.
در
پي تکرار حملات اشتباهي نيروهای خارجي مستقر در افغانستان و
تاثير آن بر اذهان عمومي اين نيروها بيشتر از پيش در برابر
انجام وظيفه خبرنگاران افغاني و خارجي مانع ايجاد مي کنند.
ازجمله در ماه حوت نيروی ويژه امريکا در نزديکي جلال آباد
دوربين های عکاس و فيلم بردارخبرگزاری فرانسه( فرانس پرس) را
که از صحنه های کشته شدن بيش از ده رهگذر تصوير برداری کرده
بود، گرفته و عکس ها را ازبين بردند. در ماه حمل کلر بيئه
گزارشگر آزانس مستقل هامس پرس در حالي که به تهيه گزارشي برای
شبکه های تلويزيوني فرانس ٢٤ در باره ی وضعيت امنيت در کابل
بود. توسط ماموران حفاظت يک شرکت خصوصي که با اردوي امريکا
قرارداد بسته اند، بازداشت و به مدت ٤ ساعت از سوی نظاميان
امريکايي تحت بازجويي قرار گرفت، در پايان فيلم های وی گرفته
شده و مجوز وی توسط نظاميان امريکايي ضبط شد. وی متهم شده بود
بدون داشتن مجوز اقدام به فيلم برداری کرده است. روزنامه
نگاران افغاني و خارجي هر روز بيشتر از گذشته با ممنوعيت تصوير
برداری از سربازان ائتلاف در افغانستان مواجه مي شوند.
آن کس که حقیقتی را می داند و پنهان می کند، تبهکار
است.(برتولت برشت)
همچنان
گزارشگران بدون مرز نگران وضعيت
بازداشت
جواد احمد روزنامه نگار افغان شبکه تلويزيون کانادايي سي تي
وی (CTV)
است. اين خبرنگار جوان از سوی اردوي
امريکا از ماه عقرب در پايگاه نظامي بگرام زنداني است. اردوي
امريکا وی را برای داشتن رابطه مشکوک با طالبان بدون محاکمه
زنداني کرده است.
گزارشگران بدون مرز در اين باره اعلام ميکند
:
ما از وزير دفاع امريکا رابرت گيتس مي خواهيم که برای آزادی
فوری اين روزنامه نگار اقدام کند. بنا بر تمامي شواهد موجود
اين گزارشگر جوان بدون هيچ مدرک مستندی بازداشت و قرباني
دستگيری خود سرانه و غير موجه شده است. لازم به تذکر است که
روابط حرفه ای روزنامه نگاران با طرفين درگير قابل پيگرد
نيستند.
دست کم دو گزارشگر ديگر
سامي الحاج
فيلمبردار شبکه تلويزيوني الجزيره در پايگاه نظامي گوانتانامو
و بلال حسين گزارشگر اسوشيتدت پرس در عراق در بازداشت نيروهای
نظامي امريکا بسر مي برند.
جواد احمد روزنامه نگار ٢٢ ساله که معروف به جوجو يازمي است،
در ١١ عقرب توسط نظاميان امريکايي
درپايگاه
قندهار
در حالي که همکاران اش از شبکه تلويزيون سي تي وی را همراهي مي
کرد، بازداشت شده است. وی متهم به داشتن شماره تلفون
يکي از مسئولان طالبان در تلفون
همراه خود و مصاحبه با وی شده است.
صديق احمد برادر اين روزنامه نگار که در تاريخ ٢ دلو از طريق
ویدئو - کنفرانس موفق به ملاقات با برادرش شده است، به
گزارشگران بدون مرز گفت که برادرش مورد لت و کوب قرار گرفته
است و در مدت بازداشت در زندان بگرام مقدار زيادی وزن کم کرده
است. بازداشت اين روزنامه نگار از سوی مسئولان شبکه تلويزيون
سي تي وی تائيد شده است.
بازداشتگاه بگرام بارها برای شرايط دشوار بازداشت شدگان مورد
انتقاد قرار گرفته است. در سال ٢٠٠٥ روزنامه نيويارک
تايمز فاش کرده بود که دو زنداني که بعدا بيگناهي شان ثابت شد
در اثر ضرب و شتم نگهبانان اين زندان به قتل رسيده بودند.
بعضي ازوبسايتها ، راديوها ونشريه هاي مربوط به افغانستان
افغان
پیپر |
صدای مردم
|
کابل
پرس |
اميد وطن
|
بانک معلوماتی
هزاره |
لوموند دیپلوماتیک |
فریاد |
صبح بخير |
پیمان
ملی |
زندگي |
انيس و
افغانستان
|
سایت های بیشتر دری و
پشتو |
گفتمان |
سایت های چپ فارسی
|
سایت میهن |
خبر
گزاري نووستي
دوچه ويل آلمان |
پژواک |
سپیده دم |
كابل
نات
|
اسمائی
وکابل ناته |
منابع فارسی و پشتو
|
كتابخانه دل آباد
|
بی بی سی فارسی
|
خبرگزاري صداي افغان
|
جهان نو |
آژانس خبرى
باختر |
بی بی سی پشتو
|
صفحه زبان مادری
دری |
آشنا |
هیواد،
صلاح،اراده ،کابل
تايمزوآرمان ملي |
جمعيت انقلابي زنان افغانستان |
روزگاران
وپيوند |
چراغ
و
نشريه هاي احزاب مختلف درکابل |
شعله
جاوید |
خاوران |
روزنه
|
آژانس خبرى پژواك
|
پیام مجاهد |
جنبش
ونهضت ميهني |
فرداوانديشه نو |
جرگه |
آريايي
ونهضت آينده |
صدای امریکا دری
راديوسويدن |
دعوت |
رادیو ها به پشتو و دری |
رادیو فرانسه
فارسی |
رادیو
اريانا |
صدای امریکا پشتو |
صدای المان
دری |
صدای المان پشتو |
رادیو ایران
پشتو |
راديو بين المللی چين فارسی |
رادیو ایران
فارسی |
دانش
پسند
افغان |
گوگل
به فارسی
|
د چين بين المللی راديو او پشتو
خپرونه |
رادیو ازادی
|
افغا
حاوي صدها وبسايت ووبلاگ |
اریانا نت |
خپله
پشتو |
بینواوسلام فرهنگي تولنه |
افغا نستان
رو |
دیدگاه |
8صبح |
دری نگار
|
ریسرچ گوگل به
فارسی |
ویکیپيدا، دایرةالمعارف
آزاد |
پرشین
بلاگ |
دکشنری
فارسی-انگلیسی |
راديوملي وراديوهاي ولايتي |
مشعل
|
مهر
|
كانگره ملي |
سپيده د م |
پيام وطن |
شعله جاويد
|
آينده
|
عصر جديد |
اصالت |
راديو پيام زنان |
شورای ملی
|
وضعيت رسانه ها
در بيرون ازکشور
هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که
کسی
از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و
دريافت و انتشار اطلاعات و
افکار، به تمام وسايل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
اعلاميه جهانی حقوق بشر.
آزادی بیان، یکی ازارکان اساسی دموکراسی بوده ودرجوامع مبتنی
بررژیم های دموکراتیک، برخورداربودن از حق آزادی بیان به مثابه
حق مسلم فرد وجمع به شمارمی آید. اختناق وحکومت دیکتاتوری، نه
تنها به آزادی بیان ارجی نمی گذارد بلکه مصرانه درجهت سرکوبی
آن تلاش می ورزد. روزسوم می، به منزلت ( روزجهانی آزادی رسانه
های خبری) خوانده شده واین روزخجسته که بدان (روزجهانی آزادی
بیان) نیزنام میدهند، نماد آزادی دوستی وآزادیخواهی آزاد
اندیشان بوده وبزرگداشت ازآن، ارج گذاری به کاروپیکار
مدافعان آزادی بیان درطول تاریخ می باشد.
ازعمرتسمیه این روزخجسته هنوزیک ونیم دهه نمی گذرد، اما درطی
همین دورهء کوتاه، ازاین روز درتمام کشورهای جهان بوسیلهء
نیروها، جریانات، وحکومات دموکرات تجلیل به عمل می آید. این
امر، خود تداعی کنندهء آنست که آزادیخواهان سراسرجهان،
پیگیرانه درجهت دفاع واشاعهء آزادی بیان می کوشند، هرجائیکه
ندای آزادیخواهی بلند شود، پشت مستبدي به لرزه می افتد وهرجا
که قلمی به دفاع از آزادی بیان به روشنگری بپردازد، طلسم
اختناق وخنثی نویسی می شکند.
دربيرون ازکشوروضعيت رسانه هاي صوتي ،تصويري وچاپي نيزمشکلات
وگفتني هاي معين خودرا دارد
.طي
اين شش سال گذشته افغانان بيشتربه اينترنيت راه پيداکرده اند .
هرکس با هرانديشه ،تفکروتخيل باراه اندازي
وب
سايت ووبلاگ ويا بانشرنوشته ها ودرد دل خويش به وب سايت وبلاگ
ديگران وبخصوص همفکرانش توانستند گفتني ها ، عقده مندي وتخيلات
اش را به شکل ازاشکال انعکاس بدهند.
هرنشريه اينترنيتي باطرزتفکروانديشه خاص خويش درمسيري روان است
. ناگفته نبايد گذاشت درين بازارآشفته وتنورگرم ،
نشريه هاي خوب وغني اينترنيتي هم داريم که مسوولين ونويسندگان
آن با تلاشهاي صداقتمندانه ، خالصانه وصادقانه بخاطررشد فرهنگ
کشوردرتلاش اند تابتوانند خدمات شايسته وقابل قبولي را انجام
بدهند . اين نشريه ها ازيکطرف بادعوت ازنويسندگان ، شعرا
وفرهنگيان کشور، بانوشتن مقاله هاي تحليلي وعلمي درراه شگوفاني
ادب وفرهنگ وطن وازجانب ديگربا انتخاب وگردآوري مطالب علمي ،
فرهنگي وخانواد گي کوشش نموده اند تانشريه هاي مربوط شانرا به
آرشيف بزرگ فرهنگي وادبي مبدل نمايند
تا
نسلهاي بعدي بدون سرگرداني وتلف شدن وقت بتوانند به راحتي ازآن
استفاده سودمند نموده وازتاريخ وفرهنگ گذشته کشورشان معلومات
لازم بدست آورند .
اما بادريغ ودرد تعداد ديگري ازين نشريه ها باوابستگي هاي معين
،باطرزتفکرخاص ،باحقارت ووعقده مندي هاي بيمارگونه وباحمايت
افراد معلوم الحال درپي تخريب ، تحقيروتوهين ملت وشخصيت هاي
ملي کمربسته اند .اين نشريه ها هرآنچي که وجدان بيماروخامه
ناپخته شان اجازه ميدهد به اين آدرس وآن آدرس رکيک ترين دشنام
، فحش وناسزا رارواميدارند ودرين بازارجنگ وجفنگ ازمسايل شخصي
تاموضوعات سياسي وتنظيمي وخانوادگي مطرح ودرمقابل ديد
خوانندگان قرارميگيرد .
اين
نشريه ها باگذشت هرروزدرين مسيرغيراخلاقي بيشترازگذشته وتند
ترازقبل به دشنام گويي و عيب چيني مصروف اند.
همچنان شبکه هاي تصويري که به زبان هاي دري و پشتووتوسط
افغانان اداره ومديريت ميشوند خيلي اندک وناچيز است . بااين
اندک بودن اگردرمسيرخدمت به ميهن وهم ميهنانش صادقانه وشريفانه
گام بردارند بازهم جاي هيچگونه تشويش ونگراني نيست ومي توانند
درراه وحدت ملي وانسجام کتلويي خدمات ارزشمندي را انجام بدهند.
تعداد اين شبکه ها بااستفاده ازآزادي هاي که درکشورهاي غربي
وبخصوص درايالات متحده آمريکا وجوددارد چنان مصروف تخريب
،توهين ، تحقير وسرزنش است که ازين طريق ميخواهند به تاج وتخت
فرعوني وگنج قاروني دست پيدا کنند .
همه افراد بشر آزاد و با حيثيت و حقوق يكسان به دنيا مي آيند و
داراي
موهبت خرد و وجدان ميباشند و با يكديگر با روحيه برادري رفتار
كنند. اعلاميه جهانی حقوق بشر.
حضرت حافظ
ميفرمايد
:
ما نگوئيم بد و ميل به ناحق نكنيم
جامه كس سيه و دلق خود ارزق نكنيم
(ما به بد گوئی و نکوهش کسی نمی پردازیم و گرایشی به باطل و
ناصواب نداریم.
جامه تقوای هیچکس را به رنگ گناه تیره نمی سازیم و پشمینه خود
را کبود رنگ نمی کنیم تا خود را در لباس صوفی نمایان به خلق
خدا نشان دهیم .)
عيب درويش و توانگر بكم و بيش بد است
كاربد مصلحت آن است كه مطلق نكنيم
(فقیر را به سبب تنگدستی مزمت کردن و غنی را به مالداری
نکوهیدن ناپسند است صلاح آن است که کار زشت و ناروا را مطلقا
از ما سر نزند.)
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نكنيم
(برکتاب علم نشان غلط بودن نکشیم و سفسطه نکنیم و راز حقیقت را
در ورقهای نیرنگ و افسون پنهان نداریم و درهم نیامیزیم.)
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به مي صافي مروق نكنيم
(اگر بزرگی ته جرعه ای از جام قلندران را به احترام نوش نکند
ما هم به باده روشن پالوده او اعتنا نمی کنیم.)
خوش برانيم جهان در نظر راه روان
فكر اسب سيه و زين مغرق نكنيم
(در پناه عنایت و حسن نظر سالکان راه حق زندگی را دور از غم می
گذرانیم و در اندیشه تجمل نیستیم و اسب گرانبها و کمیاب سیاه
رنگ و زین به سیم آراسته و نقره کوب نمی خواهیم.)
آسمان كشتي ارباب هنر مي شكند
تكيه آن به كه برين بحر معلق نكنيم
(امواج فلک کشتی وجود هنرمندان را خورد می کند مصلحت آن است که
بر دریای سرنگون سپرهر اعتمادی نداشته باشیم.)
گر بدي گفت حسودي و رفيقي رنجيد
گو تو خوش باش كه ما گوش به احمق نكنيم
(اگر حسودی به رفیق ما تهمتی زد و خاطرش را آزرد به دوست ما
بگو دل قوی دار که رفیقان تو سخن رشکناک نادان را نمی پذیرند و
بدان گوش فرا نمی دهند.)
حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم برو
ور به حق گفت جدل با سخن حق نكنيم
(ای حافظ اگر دشمن غلط گفت و اعتراضی ناروا کرد وی را مواخذه
نمی کنیم و اگر راست گفت چون جاهلان با حقیقت به ستیزه و
مجادله بر نمی خیزیم.)
اين دوستان بايد بدانند ، آزادي بيان به اين مفهوم نيست هرآنچي
که ميخواهي بايد بگويي وهراتهام که ميخواهي به هرکسي ببندي .
اگرهرشخص ،گروپ واحزابي خيانت وجنايتي انجام داده اند
خودازاعمال که انجام داده است به پيشگاه ملت وبا تامين حاکميت
ملي وقانونيت سرتاسري ناگذيربه جواب دهي خواهد بود .
درقوانين ملي وبين المللي باصراحت گفته شده :هرمجرمي تافيصله
محکمه بي گناه شناخته ميشود.
وهيچکسي را نميتوان مجرم شناخت مگربه اساس فيصله محکمه .
بااندوه فراوان چه چيزنيست که ازطريق نشرات اين شبکه ها ديده
وشونيده نميشود .
روزي را بخاطر دارم که مسوول يکي ازشبکه تلويزيوني باصراحت
اعلام داشت هرقدر توجه ميکنم به آدرس کرزي
)ريس
جمهورافغانستان
(
چيزي نگويم اما چه کنم که عادتم شده
،
بايد بگويم .
آيا درکجاي دنيا سابقه دارد که شخصيت هاي ملي وبين المللي
تااين اندازه ظالمانه وکينه توزانه مورد قهروخشم يک مشت افراد
که نه هدف معين دارند ونه انديشه مشخص وبدون درنظرداشت عفت
کلام مورد قهروغضب قراربگيرند. کشورهاي غربي اگرگاهي حرف هاي
مستند وانتقادات داخل چوکات به آدرس مسوولين دولتي خويش
ميگويند – آنان درجامعه مرفع ودرحاکميت سراسري ودريک تمدن
بالاي
زندگي دارند و درجامعه خويش کمترين مشکلي دارند. افغانستاني که
بعدازسه دهه ويراني وبربادي ازبين خرابه ها وبي قانوني قد
برافراشته مشکلات وناگذيري هاي خاص خويش را دارد .
امکان ندارد که ريس جمهورکرزي ومسوولين بلند پايه دولتي
بتوانند راه بيست ساله را به يک شب طي کنند . کشورچنان درهم
وبرهم وزخمي وخونين است که به مواظبت طولاني ودلسوزانه همه
افراد وطن نيازدارد . مسوولين دولتي بابيست ميليون گرسنه وحدود
پنج ميليون آواره سروکاردارند ،
بيايد اين سوال را ازخود بپرسيم آيا امکان دارد دولت نوبنياد ،
کشورويران واقتصاد ورشکسته وهنوزکه هنوزاست جنگ کشتاروبزن وبکش
ادامه دارد ميتواند ازعهده اين همه مشکلات به يکبارگي بيرون
شود؟.
)
وجدان محکمه است که احتياج به قاضي ندارد.
(
باري پاي تماشاي برنامه يک ساعته يکي ازمتصديان تلويزيون نشسته
بودم که وي باعصبانيت ازآقاي کرزي سوال کردند ، چرا نميخواهيد
به مردم افغانستان سوسيال
)
ويلفير
(
بدهيد تامردم ازين وضعيت فلاکت بارنجات پيدا نمايد؟. باخود
گفتم که اين مسوولين ومتصديان نازنين درخانه گرم ودردفترنرم
وباپس اندازهاي فراوان بانکي وبادرآمد هاي دالري ازاينجا اوضاع
نابسمان کشوررا به تحليل وتجزيه مي نشينندوبه دولت هدايت ميدهد
که به ملت معاش ماهواربدهيد.
ازجانب ديگرتعداد اين شبکه ها اشخاص وافراد بخصوص ومشخص خودرا
دارند که پيرامون اوضاع سياسي کشوربابررسي هاي گوناگون
ازکشورهاي غربي به وطنش رهبر،قانون وخط ومشي سياسي تعيين
مينمايند. بارها وبارها شنوندگان اين شبکه ها وسيله تلفون ازين
ها تقاضانموده اند که ديگرآنزمان گذشته است که مسوولين دولتي
ولشکري وخط ومشي سياسي کشورازبيرون تحميل گردد. اگربه سرنوشت
کشورومردم کشورعلاقه داريد لطفآ غرض انسجام ملي ورستاخيز عمومي
درداخل کشورتشريف ببريد. اما زياد اتفاق افتاده که موضوع به
رکيک ترين دشنامها وناسزاگويي ها کشيده شده وتلفون شنوينده
باعصبانيت قطع گرديده است.
اين ها ازيک جانب ازآزادي بيان دادميزنند وازجانب ديگر آنانيکه
حقيقت ميگويند وواقعيت را به گوش شان ميرساند مجال سخن گفتن
نميابند.
روزي دربرنامه خانه وخانواده يکي ازشبکه هاي تلويزيوني
-
شخصي تلفون کشيد وازمتصدي برنامه احترامانه ودوستانه خواهش
نمود که اين همه دشنام وناسزاي که ازطريق شبکه تلويزيوني شما
به خورد شنويندگان داده ميشود باعث آبروريزي کشوروفاسد شدن
اخلاق فاميلي ما ميگردد لطفآ اگرامکان داشته باشد شما به مثابه
گرداننده برنامه خانه وخانواده ازين عمل زشت جلوگيري نمايد؟.
ولي متصدي برنامه بدون درنگ
گفت
: تلويزيون هاي تانرا خاموش وبرنامه را تماشا نکنيد.
«اگر از برنامه های تلويزيوني خوشتان نمي آيد، آن را خاموش
کنيد.»
راه حل ساده انگارانه فوق الذکر، طوری ارائه می گردد که گويي
برگ برنده استدلال را در مباحث بي شماری درباره تأثيرات برنامه
های تلويزيوني به دست آورده است. اين نصيحت شبيه به اين است که
گفته شود: «اگر شما از آلودگي هوا ناراحت مي شويد، نفس نکشيد.»
آن هايي که کليد روشن و خاموش را تبليغ مي کنند، اين واقعيت
ساده را ناديده مي انگارند که سرگرمي های تلويزيوني عامه پسند،
شرايط فرهنگي را که همه ما در آن زندگي مي کنيم، شکل مي دهد.
ايده ها دارای قدرتند، لغات و تصاوير حاوی پيامدها و نتايجي
هستند.
ولي اکثربه اين نتيجه وباوررسيده اند که درعقب اين همه تاخت
وتازها ، دشنامها وناسزاگويي ها وهرج ومرج ها دستهاي پنهاني
وجوددارد تاملت را بجان هم انداخته وبه قول معروف ازآب گل الود
ماهي بگيرند. اگرچنين نيست چراکشورميزبان خلاف تمام نورم هاي
آزادي بيان ، حقوق وکرامت انساني وشيوه هاي ژورنالستي جلواين
همه رنگ ونيرنگ را نميگيرد. ؟
اين متصديان وبرنامه سازان بايد بدانند که شخصيت انسان
ازهرگونه تجاوزوتعرض مصوون است. آزادي بيان اين نيست که
مسوولين دولتي وشخصيتهاي ملي مورد تحقيروتوهين مغرضانه
وکژانديشانه قراربگيرندوکسي هم نيست که بگويد بالاي چشمت
ابرواست. معلوم نيست که اين وضعيت تا چه وقت ادامه دارد؟
درطي سه دهه جنگ خانمانسوز حدود دوتاسه ميليون شهيد ،زخمي
ومعلول داده ايم ولي هنوزدل اين جنابان يخ نکرده است.
اگرقرارباشد تعدادي را بخاطر اعمال ظالمانه
ي بيش
ازنيم
قرن قبل ، تعدادي را به جرم کمونيست بودن ، تعدادي رابنام جنگ
سالاروتفنگدار، تعدادي ديگررا به اتهام ملا وطالب بودن و فردا
تعداد ديگررا
به
اتهام وابستگي وقتل وخونريزي پاي دادگاه ومحاکم بکشانيم ، پس
بايد چند ميليون ديگرنيزقرباني بدهيم زيراهرکس به نوبه خود ،
عمل
خوردويا بزرگي را انجام داده است .
درين ميان خوشبختانه شبکه هاي نيزوجود دارد که خالصانه
ورضاکارانه بخاطرالتهاب دردهاي بي پايان ملت تلاش دارند
تابتوانند غم، درد، کدورت ، بي وطني، مهاجرت ، مصيبت وتنهايي
راازدل هم وطننانش بيرون نموده وگل لبخند را به لبهاي
وطندارانش بکارد. اين شبکه هاي تصويري بارسالت وطنپرستانه
وباوجيبه ملي دربرنامه هاي نشراتي اش ازهرگونه تفرقه اندازي ،
کژانديشي ونفاق افگني دوري جسته ودرراه غنامندي فرهنگي وهنري
ميهنش جدوجهد شباروزي مينمايند.
مروري برنشرات
تلويزيون نور
(تصويرها
ازراست به چپ يما يوسفزي موسس وريس تلويزيون وتصويردوم
دايرکترمنيجري تلويزيون نور)
در پنج قاره جهان انسان سفيد، سياه ، زرد ، دانشمند ، بي سواد
، زن ، مرد،اطفال ، فقير و غني و... پاي تصويرتلويزيون
مينشينند ، تلويزيون يعني تصوير خانگي براي انسان امروز ، اما
اين تصاوير چه چيز ارائه مي کنند ، از چه چيز صحبت مي کنند،
چگونه روياها را باز مي کنند، وقايع را چطور مي نمايانند؟ چه
روياهايي ، چه وقايعي؟
در اينكه يك رسانه خوب چه خصوصياتي دارد و يا خوب بودن
يك رسانه به لحاظ كيفيت تابع چه عواملي است،ايدههاي
زيادي وجود دارد. بسياري معتقدند يك رسانه زماني موفق
عمل ميكند كه مخاطب عام پيدا كند. به عبارت ديگر
برنامههاي آن رسانه فقط براي قشري خاص ساخته نشود.
رسانه خوب از ديد بسياري ازتحليلگران به دو گروه متفاوت
قرار ميگيرد. دانشمندان بر اين باورند كه رسانهيي
ميتواند در يك سطح ايدهآل حركت كند كه برنامههايش را
براساس نيازهاي جامعه تدوين كند. آن هم در تمام
ردههاي سني و علمي. يعني يك كودك زمانيكه از
رسانهيي چون تلويزيون استفاه ميكند، همانقدر لذت و
آگاهي بدست آورد كه يك پژوهشگر از ديدن برنامهيي علمي.
بالطبع يك پژوهش تحصيلكرده به لحاظ درك و شناخت مسائل
پيرامون خود از كودكي فراتر است اما ميبينيم كه در اين
مثال يك نكته اساسي لحاظ شده است و آن لذت بردن و
كسب آگاهي از يك رسانه است كه به زعم كارشناسان،از
اساسيترين مسائل يك رسانه ايدهآل است.
شادي
و شاد بودن و شاد زيستن در دنياي جديد كنوني،يكي از
آرزوهاي دست نيافتني به شمار ميرود. اگرچه بسياري خود
را شاد ميدانند اما اگر به مراحل كار و زندگي روزانه آنها
نگاهي كنيم ميبينيم آن شادي،رنگ واقعيت ندارد. اما
والت ديسني به عنوان نخستين كمپني سازنده تصاوير محرك
و انيميشن ايدهآل، اين درس را به رسانهها داد كه
داشتن ارتباط متقابل با مردم تنها در سايه درك نيازها و
خواستههاي آنها است. نه در پناه ساخت و يا نوشتن متني
كه عدهيي خاص از آن
لذت
ببرند.
مردم در هر جامعهيي صاحب يك بينش هستند. اين بينش به
آنها اين امكان را ميدهد كه بهترين قاضي براي انتخاب
برنامهها و مطالب يك نشريه وروزنامه باشند. بنابراين اگر
ديده ميشود رسانهيي بيشترين مخاطب را به خود اختصاص
ميدهد ميتوانيم به دور از قوانين كلاسيك و مدرن
ارتباطات به آن لقب رسانه برتر دهيم.
برخي معتقدند كه مطبوعات ذاتاً پر هياهو، جنجالي و احساس
برانگيزند، اما حقيقت اين است كه در بسياري موارد آنها را
بيصدا، خنثي و محافظهكار مييابيم. شايد بدين سبب كه
كنارهگيري زيركانه از برخي وقايع،
خوبتراز
جنجالي عمل كردن است. چه بسيار ماجراهاي هيجانانگيزي كه ـ
برخلاف حوادث معمولي اما جنجالي شده ـ كمتر به آنها توجه
ميشود و چه بسيار رخدادهايي كه نه تنها جزئيات اصلي بلكه
همه
ماجرا ناديده گرفته ميشود، حتي آنهايي كه اهميتشان
انكارناپذير است.
يکي ازين شبکه هاي ملي ووطني تلويزيون نوراست
-
بااندک مدتي که ازعمرنشراتي اش ميگذرد باپيشکش نمودن برنامه
هاي جالب ادبي ، هنري وفرهنگي جاي ويژه يي دربين افغانان دارد
.اين
نشريه صوتي وتصويري به ابتکارورهنمودهاي جوان پرتلاش وبااساس
(يمايوسفزي ) توانست دراندک مدت مهمان دايمي هرخانه ومحبوب
هرقلبي گردد.
تلويزيون
نوربا بهترين متصديان ، برنامه سازان وگويندگان درهرخانه
وخانواده اي راه پيدانموده است وباگذشت هرروزازحمايت بي دريغ
افغانان برخوردارميشود .
اينهم زندگي نامه موسس تلويزيون نور (يما يوسفزي) با اصل امانت
داري به انگليسي:
Yama
Yousefzai’s Biography:
Yama Yousefzai is the CEO and President of the acclaimed
Noor TV Afghan television station based out of Hayward,
California. Born in Kabul, Afghanistan, Yousefzai spent his
early childhood experiencing and adapting to the rich
culture of his native land. However, like millions of other
Afghans, Yousefzai and his family were forced to flee their
homeland after the Soviet invasion of Afghanistan. They
lived in Peshawar, Pakistan for approximately 6 years, until
finally settling permanently in California in 1988. After
successfully completing his secondary education, Yousefzai
enrolled in the University of California, Irvine, where he
earned a B.A. in Psychology and Cognitive Science.
Yousefzai remained close to his Afghan roots by becoming the
President of UCI’s Afghan Club, where he actively
participated in events and causes to help his native
homeland of Afghanistan. His pursuit of education landed
him in Thomas Jefferson’s School of Law, where he worked as
an assistant to a Public Defender. However, his true
passion lay with his homeland, and after a year of attending
law school, Yousefzai decided to drop out of law school and
instead pursue his life long aspiration of establishing a
connection with Afghanistan and the thousands of Afghans
living in the United States. For the next year of his life,
Yousefzai, alongside his three brothers, dedicated himself
to achieving this lifelong dream. On August 1, 2007,
Yousefzai’s dream became a reality when Noor TV first
appeared on television screens. Noor TV became the first
Afghan satellite television station to be broadcast out of
Northern California and today, has quickly become one of the
most popular Afghan satellite television stations available.
افکار و ايده ها زمانی در جامعه رواج داده می شوند که با زندگی
شخصيت های تلويزيوني درآميخته شوند.
مردم در هر جامعهيي صاحب يك بينش هستند. اين بينش به
آنها اين امكان را ميدهد كه بهترين قاضي براي انتخاب
برنامهها و مطالب يك
نشريه
باشند. بنابراين اگر ديده ميشود رسانهيي بيشترين مخاطب
را به خود اختصاص ميدهد ميتوانيم به دور از قوانين
كلاسيك و مدرن ارتباطات به آن لقب رسانه «برتر»
بدهيم.
حال اين سوال مطرح ميشود كه دوام
و بقاي يك رسانه برتر در گرو كدام عامل است؟
يکي
ازعامل عمده رسانه برتربودن ، درکيفيت بهتربرنامه هانهفته است.
که وسيله متصديان ،هدايت کنندگان ومسوولين تخنيکي پيشکش وعرضه
ميگردد. بااين اصل تلويزيون نوربا زحمتکشي وعرق ريزي شباروزي
جوانان آگاه ومستعد چون:
درانه
، فياض ، حارث ، تميم و...
نسل جوان امید آینده این مرز و بوم
از لحاظ نيروي اندیشه و كار جامعه ما است. توجه ويژه به
نيازهاي مادي، معنوي و جسمي جوانان، و بويژه
تربيه
و رشد دادن به همه استعدادهاي نهفته آنان وفراهم آوري امكانات
برخورداري از سلامت تن و روان، از وظايف نخستين دولت
بايد باشد
تا جوانان آماده پذیرش مسئولیت خود در جامعه شوند.
به
حيات پربارش ادامه داده وبه اساس فرموده مسوولين عنقريب ما
شاهد جهاني شدن آن هستيم .
اين
جوانان بارسالت مندي ، هميشه درتکاپواند تابتوانند باگذشت
هرروزبرنامه هاي جالب وديدني را به بينندگان نورپيشکش نمايند
واينان اند که تلويزيون نورازرنگ ورونق بهتروخوبترچه ازنگاه
برنامه ها وچه ازلحاظ تخنيکي بهره مند بوده ودربين سايرشبکه
هاي بيرون مرزي ازاعتبارومحبوبيت بالاي برخورداراست.
تلويزيون نوربابرنامه هاي جالب وديدني چون :
TV Programs
AFSO
AMTV
Agar
Danisteed Baranda
Asteed
Chand
Sitara
De
Adab Ghotay
Dr.
Younos Show
Easy
Fitness
Haft
Khazana
Jawanan-e-Emroz
Jawanah
ha
Khorsheed-e-Haqiqat
Lab
Khand
Mashaheer
Afghanistan wa
Jahan
Murch
wah Namak
Nedaye
Rahmat
Rahe
Abrashum
Rahian
Shair wah Adab
Rangeen
Kaman
Seven
Wonders of the World
Superior
Health
The
Secrets of the Quran
TV
Magazine
Ufeq-e-Benafsh
Yak
Sabad Gul
بيشترين ببينندگان را به خود اختصاص داده است .
نقش برنامه دادب غوتي درتلويزيون نور
از ایجاد جوّی که فعالیت های فرهنگی و آفرینند
گی و آزادی هنرمندان و نویسندگان را محدود کند، باید بشدت
پرهیز شود و تمامی امکانات برای بالندگی و پویایی زبان
،
فرهنگ
،
هنر
،
شعر و ادب فراهم آید. همه بايد آزادباشند كه درهر رشته فرهنگي
و هنري به آفرينندگي بپردازند و موجبات سرزندگي و شادابي در
جامعه را فراهم سازند.
قبل
ازاينکه گقتني هاي درمورد برنامه ديدني ، ادبي وفرهنگي دادب
غوتي وجناب (عاشق فنا )داشته باشيم بهتراست به عنوان پيش
گفتارمکثي مختصرنمايم درموردشعر.
درمورد شعردرنشريه يي فصل نوو هنروفرهنگ ميخوانيم ،
تاریخچه ی شعر به عنوان
یک
هنر ، به پیشترها از قدرت خواندن و نوشتن می رسد و شعر شفاهی
اولیه شاید از
قافیه ، وزن و دیگر سیستم های قراردادی به عنوان ابزاری برای
به خاطر سپردن استفاده
می
کرده است . به نظر می رسد بسیاری از آثار کهن از ودا ها
(Vedas) ( 2500 – 500
قبل
از میلاد مسیح ) تا ادیسه ( 600 – 500 قبل از میلاد مسیح )
به گونه ی
شعری ساخته شده اند تا در به یاد آوری آن ها و در جوامع ما قبل
تاریخی و کهن به
انتقال شفاهی آن ها کمک شود . شعر در بین پیشین ترین سندهای
دانش آموخته ترین فرهنگ
ها
با بخش های شعری یافته شده بر سنگینه های آغازین ، مانند لوح
سنگ ها و سنگ
قبرهای روون
(rune)
دیده شده است . از بین کهن ترین شعرهای به جا مانده ، شعرهای
گیلگمش
(Gilgamesh)
از
هزاره ی سوم قبل از میلاد در سومر است که به خط میخی
بر
لوح های رُسین و بعدها بر پاپیروس نگاشته شد.
اندیشمندان کهن در جستجوی
مشخص نمودن این امر بودند که چه چیز شعر را به عنوان یک فرم
، متمایز می کند و
چه
چیز شعر خوب را از بد جدا می سازد که این امر در گسترش شعر
شناسی یا مطالعه
ی
زیبایی شناسی شعر بروز نمود . بعضی از جوامع کهن مانند چینی ها
به واسطه ی شی
یینگ
(Shi Jing)
یکی
از پنج اصل کنفوسیوس گرایی ، انجمن های آثار شعری را
رواج داند که علاوه بر اهمیت زیبایی شناسانه ، جنبه ی تشریفات
مذهبی نیز داشت
.
همین اواخر ، اندیشمندان برای یافتن تعریفی که بتواند دارای
تفاوت های قراردادی به
خوبی آن هایی که بین افسانه های کانتر بری چاسر
(Chaucer)
و
Oku no Hosomichi
منسوب به باشو است ، علاوه بر متن هایی که از شعر مذهبی
Tanakh
تا
شعر
عاشقانه ی
rap
گسترده است باشد، کشف کند
.متن
و فحوا می تواند برای
شعرشناسی و گسترش گونه ها و فرم های شعری بسیار حیاتی باشد .
مثلآ ، شعر برای ثبت
رخدادهای تاریخی در اثرهای حماسی
(epics)
مانند گیلگمش یا شاهنامه ی فردوسی
،
لزومن بلند و روایی است در حالی که شعر مورد استفاده برای
اهداف آیین نیایشی در
سرودهای مذهبی ، مزامیر و ... انگار که نوایی الهام بخش دارند
، و مراثی و تراژدی
ها
هم به این نیت اند که کنش های هیجانی درونی ژرفی را بر انگیزند
. دیگر متن های
شعری ، دربردارنده ی موسیقی هستند ، مانند سرودهای مذهبی
کاتولیک ، سخنرانی های
رسمی یا سیاسی ، نطق ها یا هتاکی های سیاسی ، لالایی ها و
قافیه بندی های بی معنی و
حتا
متن های طبي.
شعر ، پديده اي است كه با همه افراد جامعه بشري سر و كار دارد
و هر يك از اين افراد ، بنا بر سطح فهم خود و انتظاري كه از
شعر دارد ، مي تواند تعريفي براي آن ارائه دهند. بنابراين نمي
توان به طور مطلق تعريفي ارائه كرد و گفت كه شعر همين است و جز
اين نيست.عده اي از منتقدان ، به اشتباه پنداشته اند آنچه
تعريف آنهاست، اصالت دارد و اگر يك اثر با تعريف آنان همخواني
نداشت، آن اثر، شعر نيست.
بايد دانست شعر بودن يا نبودن آثار ادبي ، وابسته به ديدگاه ما
نيست. آثار درخشان شعري ، وجود خود را ثابت و حضور خويش را بر
فرهنگ ما تحميل كرده اند و لجاجت در مرزبندي ، فقط ما را از
زيبايي هايشان محروم خواهد كرد و بس. كساني که مي كوشند شعر
بودن يا نبودن همه ي آثار ادبي را با تعريفِ ساختگي خود مشخص
كنند، به آن شخصيت اساطيري يونان قديم شباهت دارند كه مردمان
را مي دزديد، روي تخت خوابي كه داشت، مي خواباند و مي كوشيد قد
آنان را با تخت خواب تنظيم كند؛ يعني قد بلندها را سر مي بريد
و قد كوتاه ها را آن قدر مي كشيد تا به همان اندازه بلند شوند.
اينان نيز آثار ادبي ر ا مثله مي كنند تا با تعريف دست ساخته ي
خودشان برابر شود.
ولي ما در عين حال ، نيازمند شناخت شعر هستيم و اين ايجاب مي
كند كه بدانيم براي ارزيابي هايمان به سراغ كدام دسته از آثار
ادبي برويم و آنها را با چه معياري بسنجيم. پس اگر تعريفي مطلق
هم نيافتيم ، بايد حداقل تصوير روشني از شعر در پيش چشم داشته
باشيم. تعريف هايي كه شفيعي كدكني عنوان کرده است ، جامعتر و
دقيقتر به نظر مي آيد . ايشان در
پارسي
، شعر را چنين تعريف ميكند: شعر گره خوردگي عاطفه و تخيّل است
كه در زباني آهنگين شكل گرفته باشد. با اين تعريف، عناصر
سازنده ي شعر ، عاطفه ، خيال ، زبان ، آهنگ و شكل هستند و كلام
براي شعر بودن ، بايد از همه اينها برخوردار باشد. اين تعريف
ايشان ، ساده و كاربردي است يعني با آن ، به راحتي مي توان
عناصر شعر را شناخت و آثار شعري را محك زد.
شعر خوب آن است كه خوب تهييج كرده و خوب فهميده شود و خوب به
حافظه سپرده شود و خوب ترجمه شود و اين ايجاد نمي شود مگر اين
كه در گفتن آن شعر اخلاق ساده عالي، حس و هيجان شديد، و سليقه
كافي به كار رفته باشد. چند چيز است كه در خوبي شعر دخيل است،
ولي اساس خوبي شعر نمي تواند واقع شود؛ يكي موقعيت زماني و
مكاني و روحي، ديگر حالت حاضره شاعر و قيافه و طرز اداي شعر.
گاه مي شود كه در يك واقعه و حادثه كه شما به آن علاقه داريد،
از طرف شخصي كه شما با او خصوصيت داريد، با قيافه و سيمايي كه
حالت و موقعيت را براي شما حكايت مي كند، شعري براي شما ساخته
شده يا خوانده مي شود، در حالتي كه آن شعر في نفسه خوب نبوده و
مزاياي اخلاقيه و هيجان صاحبش مطابق با شعرش و متناسب با
سخنانش نيست، معذلك موقعيت و شاخصيت زماني و مكاني و شخصي شما
را تحريك نموده، آن شعر در نظر شما يا فاميل و همشهري ها يا
هموطنان شما خوب جلوه كرده، ولي پس از طي شدن زمان وسپري شدن
حالتي كه در ما يا ملت ما بوده است، آن شعر فراموش و جزء
لاطائلات و ترهات (ياوه ها ،بيهوده ها) شمرده مي شود.اما ديده
مي شود كه يك شاعر خليق و بزرگوار، داراي صفاتي كه در نزد تمام
ملل پسنديده است، در حالتي كه احساسات و هيجان روحي او به
منتها درجه ي شدت و جوشش رسيده است، شعري مي گويد كه حاكي از
اخلاق و احساسات او است. اين شعر قهراً خوب مي شود، هم در زمان
خود او و هم در زمان بعد از او، هم در نزد همزبانان او و هم در
نزد ملل سايره ... و ديده مي شود مزاياي صوري كه غالب شعرا
اشعارشان را با آنها زينت مي دهند از قبيل وزن، سجع، اصطلاح،
حسن تركيب، تناسب زمان و مكان و غيره هيچ كدام در خوبي آن شعر
دخيل نبوده اند زيرا در زمان ديگر، مكان ديگر و در زبان بيگانه
همان قدر آن شعر خوب و جالب توجه است كه در زمان و زبان و مكان
خود شاعر.
شعر خوب، يعني احساسات موزوني كه از انديشه اي پرهيجان و از
روي اخلاقي عالي برخاسته باشد.چه تصور مي كنيد، وقتي كه از شما
بپرسند «شعر خوب يعني چه؟» آيا مي توانيد فوراً جواب دهيد؟ در
اين باب ادباي عرب و عجم خيلي بحث كرده اند. آنچه بالاخره به
ما جواب داده اند اين بوده است: شعر خوب آن است كه ذوق انساني
آن را انتخاب كند. مي توان فهميد شعر خوب چيست، ولي نمي توان
دليل خوبي آن را ذكر كرد، يدرك و لايوصف. ولي آنچه ما مي
توانيم روي آن بحث كنيم، قدري بالاتر از اين مقدار وصف و
تحقيقي است كه از روي طفره يا قصور فكر براي ما از پدران اديب
و علماي معاني بيان به ميراث رسيده است.
ما مي دانيم كه بعضي از صنايع با روح و ذوق انساني ارتباط
دارند. يك تابلو قشنگ، يك رنگ آميزي ماهرانه، يك مجسمه بديع،
يك گل لطيف معطر و يك دستگاه موسيقي دلربا ، به عين مثل يك شعر
خوب، بدون اينكه بيننده يا شنونده را به تفكر و استدلال و
استنتاج مجبور كند، او را محظوظ نموده،انديشه يا روح او را
حركت داده و در برابر خوبي و خوشي خود خاضعش مي نمايد. ولي اين
تأثير و عمل سريع، بدون يك انتظام و قاعده و تحقيق نبوده و
بايد آن قاعده و مقياس را به دست آورد.
در اينجا يك بحث عميق سيكولوژي ، يك تحقيق روحي و اخلاقي ثابت
و منظم دست اندركار است كه سابقين از آن همه تحقيقات و قاعده ي
منظمه فقط به استدراك و حكميت ذوق مستمع اقتصار ورزيده و از
اين بحث دلچسب طفره رفته اند
.با
اتکای بسیار کمتر بر تضاد نثر و شعر ، بعضی از تئوری پردازان
ادبی قرن بیستم بر
شاعر به عنوان کسی که با استفاده از زبان و شاعری ، آن چه را
که شاعر می آفریند ،
خلق
می کند ، نظر می کنند . مفهوم بنیادین شاعر به عنوان آفرینشگر
، غریب نیست و
بعضی شاعران مدرنیست تمایز ویژه ای را بین آفرینش یک شعر با
کلمه ها و کنش های خلاق
دیگر هنرها مثلن فرشبافی قایل نمی شوند . در حالی که دیگر
مدرنیست ها در چالش با
کوششی سخت هستند که شعر را به گونه ی گمراه تعریف کنند که
آرچیبالد مک لیش
به
گونه ای کنایه در شعرخود
با
این سطر ها شعر را معنایی نباید / که باشد آورده است
.
جستارهای خرد مدار ، ورای تعریف شعر و
تمایز آن از دیگر ژانرهای ادبی به گونه ای گریز ناپذیر با بحث
بر سر فرم شاعرانه
همراه است . رویگردانی از فرم ها و ساختارهای سنتی برای شعر که
در نیمه ی نخست قرن
بیستم آغاز شد با پرسشی همراه بود که هدف و مفهوم تعریف های
سنتی شعر چیست و تمایز
بین
شعر و نثر چیست . بسیاری از شاعران مدرنیست ، اگر چه نوشته های
آن ها کلن با
سبک
شاعرانه همراه بود و اغلب با وزن و آهنگی که با شیوه های نا
آهنگین تثبیت می شد
در
فرم های غیر سنتی شعر نوشتند یا این که در فرم هایی که از
دیدگاه سنتی ، نثر به
شمار می آمد.
واکنش فرمالیستی چشمگیری هنگامی که مکتب
های
مدرنیست بر شکستن ساختار بودند پدید آمد ، این واکنش بیش تر بر
بسط ساختارهای
رسمی نو و همنهشتی هایی که بر اساس احیای فرم ها و ساختارهای
کهن تر قرار داشت
.به
تازگی ، پست مدرنیسم کاملن از مفهوم مک
لیش
استقبال کرده است و مرزهایی را بین نثر و شعر و ژانرهای شعر
مشخص نموده است که
تنها مانند دست ورزهای فرهنگی مفهوم دارد . پست مدرنیسم به
ورای مدرنیسم می رود که
بر
نقش شاعر تاکید دارد تا بر نقش خواننده ی یک متن و شبکه ی
فرهنگی پیچیده را
پررنگ می سازد که از طریق آن یک شعر خوانش می شود
.
اديب عزيز عاشق لونگين فنا پيرامون نشان ادبي وهنري دادب غوتي
چنين ميگويند:
ازمدتها به اينطرف آرزوداشتم تاعشق ، محبت ، اخلاص وعلاقه ام
را
نسبت به هموطنان عزيزومهربانم وبخصوص دانشمندان عرصه هاي
فرهنگي به شکل ازاشکال
تبارز
بدهم . ابرازاين عشق واخلاص به وطن ووطندارانم تنها ازطريق
نوشتن اشعارومضامين برايم کافي نبوده وهميشه سعي وتلاش دارم
باکارهاي نووابتکارات مفيد خدمتي به وطن ، مردم وارزش هاي
فرهنگي وهنري کشورانجام بدهم .
ابتکارهنري وادبي ،
نشان دادب غوتي يکي ازدست آوردهاي من به حساب ميرود که
نمايانگرتلاشهايم درراه خدمت به فرهنگ پربارافغانستان عزيزبوده
وثبت صفحات زرين تاريخ هنري وادبي کشورما خواهد شد.
شکل نشان : نشان مطلا)
3+
(3انچ
دايروي شکل بوده که نوشته ورسم حک شده درآن بارنگ هاي بيرق
افغانستان عزيز ، سياه ، سرخ وسبزمزين گرديده وازسه لسان زنده
دنيا پشتو، دري وانگليسي درآن کارگرفته شده است. درقسمت بالاي
نشان
NOOR TV
وبه
تعقيب آن
DE ADAB GHOTAYبه
چشم ميخورد .
درقسمت زيرين نشان اداره هنروادبيات وبه تعقيب آن هنري اوادبي
نشان حک گرديده است .
درقسمت وسط نشان کليشه ي برنامه دادب غوتي تلويزيون نورکه
ازطرف من
)عاشق
لونگين فنا(
تهيه ميگردد وافتخاراين ابتکاربزرگ را دارم به زيبايي اين نشان
مي افزايد .
به طرف راست وچپ نشان سه خوشه گندم که رنگهاي آن نيزبارنگ بيرق
افغانستان عزيزتطابق دارد ، اين نشان را زيبا ترميسازد ، يک
فيته سبزرنگ که نشان زندگي ، سرسبزي ، آرامي وصلح است نيزضميمه
اين نشان است.
اهميت نشان :
1-
براي اولين باردرتاريخ ميهن عزيز
،ازطرف
مردم وبراي مردم يک نشان هنري وادبي تهيه وبراي دانشمندان عرصه
هاي فرهنگي وکلتوري توزيع ميگردد.
2-
درشرايطي که دشمنان آزادي به شکل ازاشکال وباتفرقه ونفاق
ميخواهند
ملت رنجديده مارا از هم دوربسازند اعطاي اين نشان به فرهنگيان
ما رسم همديگرپذيري ملي را تقويه نموده وازيک جانب باعث رشد
استعداد ها گرديده وازجانب ديگرماميتوانيم که درزمان حيات
شخصيت هاي ادبي وهنري ازآنها قدرداني شايسته بعمل بياوريم .
3-
اين
نشان کاملآ به ملت عزيزما تعلق داشته درحيطه تاثيرهيچگونه
ارگان دولتي ، انديشه هاي سياسي وتشکلات حزبي نميباشد .
4-
اين
نشان سمبول وحدت مردمي ، سمبول عشق مردم به مردم وسمبول
تقديرنمودن ازهموطنان ميباشد.
5-
اهميت اساسي وعمده اين نشان درنقش آينده آن درعرصه هاي خدمات
فرهنگي وکلتوري به ميهن ومردم ميهن مانهفته است. درآينده
تصميم داريم اين نشان باخود جوايزنقدي نيزهمراه داشته باشد وهم
بتوانيم زمينه چاپ ، پخش واشاعه آثارشعرا، ادبا وهنرمندان بي
بضاعت نيزفراهم گردد. که اين خود يک خدمات بزرگ ادبي وفرهنگي
خواهد بود که اين نشان انشاالله آنرا تهداب گزاري خواهد نمود.
مصارف پولي نشان : طوريکه يادآورشديم اين نشان به هيچ ارگان
دولتي ، حزبي وسياسي ارتباط ندارد-
همه
مصارف تهيه وجوايزنقدي آينده آن ازطرف مردم هنرپروروفرهنگ دوست
ما تهيه گرديده وخواهد گرديد. هرهموطن قدرشناسي ما که آرزوي
کمک پولي به اين نشان وبرنامه دادب غوتي را داشته باشند
ميتوانند به ايميل آدرس
A4338F@AOL.COM
با
عاشق فنا مبتکر برنامه ونشان دادب غوتي درتماس شوند.
درينجا به چند پيامي که ازبينندگان تلويزيون نوروبرنامه دادب
غوتي به آقاي
)عاشق
لونگين فنا
(
مواصلت نموده اکتفا مينمايم که بينندگان اين شبکه تاچه اندازه
ازبرنامه هاي ديدني آن راضي وخوشنود اند.
پيام اولي به برنامه دادب غوتي تلويزيون نور!
صميمانه ترين سلام هاي گرم ووطني ام را پذيرفته منت گذاريد .
تلويزيون نوردرطي اين مدت محدود ي
که
ازعمرنشراتي اش ميگذرد به هرخانه و قلب وطندارانش راه بازنموده
وباگذشت هرروزاين صميميت ومحبوبيت بيشتروبيشترميگردد . آنچه که
تلويزيون نوررا ازديگروسايل صوتي وتصويري متمايزميگرداند ،
برنامه هاي ريالستي وژورنالستکي اين تلويزيون است وازجانب ديگر
خوشبختانه مجال نيافتن تخريبگري وتناقض گويي ورنگ وجفنگ
ازديگرمعيارهاي معقول وعام پسند اين دستگاه نشراتي است .
اميدواريم که اين سياست عالي وپاليسي انساني ادامه يافته
وتلويزيون نوربتواند درراه خدمت به فرهنگيان هموطنش جاي ومقام
ارزشمند را بيش ترازگذشته کسب وبه تريبون گويايي افغانان مبدل
گردد.واين کارهدفمند دورازتصوربراي دست اندرکاران تلويزيون
نورنيست .
من
به مثابه يک افغان روشنفکربه شما اطمينان ميدهم با حوصله مندي
وخلاقيت به پيش برويد آينده ازآن شما خواهد بود ودرين بازار
جنگ وجفنگ سرفرازوسرخروبيرون خواهي شد .
آينده ازشما باد
–ياهو
پيام دومي به برنامه داد
ب
غوتي تلويزيون نور
)آمدي
اي دوست! تا دراين هرم نفس گير،جاودانه هاي زند
گي را
معنا وخيال هاي انساني را سرانجام ببخشي.
(سلام
هاي گرم وپرحرارت ام به گرمي
حيات بخش ورخشنده
گي
شعاع جاودانه وماندگار
نور
ي
آفتاب
به
برنامه
)دادب
غوتي(
وخدمت جناب بزرگوارودانشمند عزيز
)فنا
)ي
گرامي وتلويزيون نورنثارباد ! صميمانه ترين سلام وپيام اين
حقيرودنياي سپاس وجهان اخلاص را به شما وازطريق شما به
بينندگان روزافزون تان ومسوولين با شرافت ونجابت تلويزيون
نورتقديم نموده تمنا دارم که تلويزيون نور،
چون
نوري هميشه جاودانه ي آفتاب جهان تاب به حيات پرباروغرورمندش
ادامه داده واين رسانه
ي
رسانه ها بازهم بتواند درد مظلوم ترين قشرجامعه افغاني که نه
زر دارندونه
زور
، نه دست ستيزدارند ونه پاي گريز، نه شرميخواهند ونه غير ونه
توان جنگ دارند ونه شمشيروتفنگ ، انعکاس داده وزبان گويايي شود
به قشرمظلوم ومحکوم
روشنفکرکشور که مدتها است درد جانگدازي اوضاع آشفته ودرهم
وبرهم ميهن وغربت وبي وطني سردوساکت اش نموده است .
خوشبختانه تلويزيون نورطي کوتاه مدتي که ازحيات
پربارنشراتي اش سپري ميگردد توانسته است باخردمندي وتعقول عالي
مسوولين اين دستگاه صوتي وتصويري جايگاه ويژه خويشرا درقلوب
بينندگانش پيدا وآنانيکه علاقه به شونيدن وديدن بازاررنگ
واتهام وجفنگ ندارند ،توانستند ساعتها پاي نشرات اين تلويزيون
بنشينند وازبرنامه هاي زيباي آن لذت ببرند .
نميگويم که تلويزيون نورمشکلات ومعضلات نشراتي وتخنيکي ندارد
ولي ازهيت رهبري آن صميمانه ومصميمانه تمنا داريم دربهبود
نشرات نوربيش ترازگذشته به تلا شها
ي
خويش ادامه داده وپرابلم هارا يکي ازپي ديگري برطرف ساخته وتا
نوربتواند بازهم ازدريچه حقيقت وواقعيت نورافشاني نمايد وفاصله
هارا با علاقمندانش بردارد .
خوشبختانه تراينست ، تاجايکه ديده شد نورباقاطعيت ومتانت برضد
اند
يشه
ي منفي ،
)پشتو
ستيزي ودري گريزي
(مخالف
بوده وتااکنون اين پديده شوم نتوانسته غباري تعصب وتنگ نظري را
بروي دريچه ي نوربگستراند .اميدواريم که اين تفکرارزشمند ادامه
پيدانمايد .
ازجانب ديگرنورنه تمويل کننده بيروني دارد ونه هدايت دهنده
دروني وآنچه که هيت رهبري تصميم ميگيرد همان است که پخش
ونشرميشود .
نورنه بکسي دشنام ميدهد ونه دشنام دهنده
ا
ي
درنورراه پيدا مينمايد
.
نورنه رنگ تملق ميخواهد ونه اتها
م ،
جفنگ ودروغ .
بلي دوستان گرامي !
خودرا باور کنید تا خودرا زیبا ببینید . مطمئن باشید که
انسانهای دیگر در شما آنرا می بینند که شما در خود می بینید .
اگر می خواهید متوجه شوید که دیگران چه احساسی نسبت به شما
دارند کافیست که ببینید شما چه احساسی نسبت به خودتان دارید و
مطمئن باشید که دیگران هم همین احساس را نسبت به شما خواهند
داشت .
مشکلات، سنگ وجود آدمی را صیقل و جلا می دهد و روح انسان و
ظرفیت آدمی را بالا می برد.به گونه ای که انسانهای بزرگ و موفق
کسانی هستند که بیشتر از همه با مسائل و مشکلات کار و زندگی
مواجه بوده اند و آنهارا حل کرده و موفق شده اند.
انساهائی که زیبا و امیدوارانه می اندیشند سلامت می مانند .
انسانهائیکه منفی و مایوسانه می اندیشند ، نه تنها در بسیاری
از عرصه های زندگی ناکام می مانند بلکه از نظر سلامتی هم مشکل
خواهند داشت. دنیای یک انسان دنیای اندیشه های اوست و زندگی
تجسم امواج اندیشه های یک انسان در دنیای واقعیتهاست.... آری
بهروزي وسربلندي تو در گرو لحظه لحظه های کیفیت اندیشه های
توست .
بادرودهاي گرم .
پيام سومي به برنامه دادب غوتي تلويزيون نور
)لطفآ
پيام سومي را بعدازبزرگ نمودن مطالعه فرمايد .(
يکي
ديگرازشهکاري هاي تلويزيون نورتاسيس اداره هنروادبيات
ميباشد
، که
بخاطرقدرداني ازفرهنگيان ودانشمندان کشورتوزيع نشانهاي بنام
»دادب
غوتي
«
به
ابتکاروخردمندي دانشمند گرامي
)عاشق
لونگين فنا
(مدتي
است به اين کارسترگ مبادرت نموده است .
مااخيرآشاهد وبيننده برنامه دادب غوتي به ابتکاروتلاش خستگي
ناپذيروطن دوست عزيز ، دانشمند والا مقام واديب بزرگ آقاي
)عاشق
لونگين فنا(
ازطريق تلويزيون نوربوديم .آقاي فنا دريک ابتکاربي سابقه وخلاق
اداره ي را تحت نام اداره هنروادبيات وبرنامه دادب غوتي
رابخاطرارجگذاري ازفرهنگيان وطن فعال ومبتکرانه تراينکه توزيع
نشانهاي طلائي وتقديرنامه هاي را نيزدرين برنامه راه اندازي
وتعدادازفرهنگيان کشوررا با اين اقدام بي مانند وبي سابقه اش
مورد تقديروتمجيد قرارداده اند .
اين برنامه تلويزيوني تااکنون مورد پذيرش واستقبال بي مانندي
روشنفکران ، فرهنگيان وبينندگان تلويزيون نورقرارگرفته است ،
دراثرتقاضاي هموطنان گرامي ومعرفي بيشتراين برنامه گفتگويي
مختصرداريم با متصدي ، گوينده ومبتکراين برنامه جناب فنا که
توجه شمارا به آن معطوف ميداريم :
<-
دانشمند گرامي جناب فنا اگرلطف نموده خودرا بيشتربه خوانندگان
،شنويندگان وبينندگان معرفي نمايد ؟
=
من پسردوم
)محمد
جان فنا صافي
(
شاعر، نويسنده ، رسام ، خطاط سرشناس وچيره دست افغانستان هستم
، درکابل تولد وبعدازختم دوره مکتب درليسه نادريه وقت شامل
فاکولته حقوق وعلوم سياسي پوهنتون کابل گرديدم
)1984-
1987
(
درسال
1987به
پاکستان ودرسال 1989به آمريکا مهاجرت نمودم وسه فرزند نازنين
دارم ، متين اباسين فنا – صدف موسکا فنا – ومصطفي سباوون فنا
که درايالت کالفورنيا زندگي دارم. ازفعاليت هاي فرهنگي وکلتوري
من که يگانه مصروفيت ، سرگرمي وعلاقه بي پايانم درديارمهاجرت
است بايد به موارد ذيل اشاره نمايم
:زيردست
داشتن سه مجموعه شعري ام-1
)داباسين
موسکا مجموعه اشعار پشتو(
) -2ستاره
هاي سبزمجموعه اشعاردري(
(MY BEAUTIFUL SUN)- 3
مجموعه پارچه هاي انگليسي .اشتراک درمحافل کلتوري وادبي
افغانها . تهيه ، ترتيب وگويندگي برنامه دادب غوتي درتلويزيون
نور.
<-چه
باعث
ابتکاراين برنامه شد؟
=برنامه
دادب غوتي به اساس يک ضرورت ونيازمندي ملي واجتماعي بوجود آمده
.
ازديرزماني متوجه خلا درزندگي اجتماعي وکلتوري مردم خود شده
بودم که آن عبارت ازنبودن يک روزنه اميد جهت رشد استعداد هاي
جوان ازيکطرف واحساس افغان گريزي درمحيط مهاجرت وازطرف
ديگرازهم پاشي وحدت ملي ورجوع به فرهنگ بيگانه مرا واداشت تا
پروگرام داشته باشم ادبي وهنري براي افغانهاي وطندوست وفرهنگ
پرور، تاباشد براي جوانان زمينه رشد فرهنگي وتبارزشخصيت مساعد
گردد. ونيزبتوانيم ازشخصيت هاي عرصه فرهنگ وهنردرزمان حيات
پربارشان تقديروتجليل بعمل آوريم . به همين منظورپروگرام دادب
غوتي را ايجاد
نمودم که چراغي باشد ادبي وهنري وخورشيدي باشد دروحدت ملي ما .
<-معيارهاي
که باعث تفويض نشانهاي دادب غوتي ميشود چه است؟
من عاشق افغان نازنين خود هستم ، هميشه هموطنان خود را بهتر،
بلند تر،بادانشترومستحق احترام بيشترميدانم .
خواستم دربرنامه دادب غوتي اين احساس خودرا
تبارزبدهم به همين منظورنشان طلاي هنري وادبي
)دادب
غوتي(
را به کمک پولي چند دوست دانشمند وادب پرور عملي ساختم .
تاباشد برگ سبزگويا به منظورخدمات فرهنگي دانشمندان گرامي
ومعرفي چهره هاي مبتکروخلاق جوانان
،
دين
ملي وفرهنگي خودرا دربرابرملت سرافرازبه
انجام رسانده
باشم . درقدم بعدي تفويض نشان ها باخود جوايزنقدي نيزخواهد
داشت ،معيارها ومقياسهاي بيشترومشکلتري را درنظرخواهم گرفت.
)
درين مورد دربالا توضيحات مفصل
تري
ارايه داده ام(
.
<-تعدادزيادي
ازعلاقمندان وبينندگان تلويزيون جالب وديدني نورميخواهند
بدانند که تلويزيون شما طي اين مدت کوتاه که ازعمرپربارنشراتي
اش ميگذرد موردتوجه وعلاقمندي فراوان ازهموطنان قرارگرفته وشما
به مثابه عضوهيت رهبري ومتصدي برنامه دادب غوتي تلويزيون نور
اين موفقيت را درچه ميبينيد ؟
=تلويزيون
نوررسانه نوتاسيس است که ازعمرنشراتي آن مدت کوتاهي سپري
ميگرددووسيله فرهنگيان وبخصوص جوانان اداره ومديريت ميشود .
استفاده ازهمکاري دانشمندان مجرب ازيکطرف وتحقق تبارزانديشه
هاي نووجوان ازطرف ديگر دليل خوبي براي پيروزي هاي
چشمگيرتلويزيون نوردراين کوتاه مدت محسوب ميشود . تبارزانديشه
هاي سالم ومثبت اجتماعي هميشه دست آوردهاي بهترومثبت ميباشد .
افکارکهنه ، تعصبات قومي ، مذهبي ولساني درتلويزيون نورجاندارد
.داشتن يک جهان بيني مثبت وسالم ، افغانستان وافغان بيني درست
وسالم محوراصلي پروگرام دادب غوتي وتلويزيون نوررا بصورت عمومي
تشکيل ميدهد.
<-شمادريکي
ازبرنامه هاي تلويزيوني تان سخن خيلي جالب وشونيدني را به
بينندگان مژده داديد که تلويزيون نورنه به کسي دشنام ميدهد
واتهام ميبيند ونه دشنام دهنده ودسيه گري درتلويزيون نورمجال
تفرقه اندازي وتوطيه چيني را بين افغانان پيدا ميکند
.
سوال اينجا است آيا يکي ازموفقيت هاي بزرگ اين رسانه صوتي
وتصويري درين هدف شريفانه ووطنپرستانه ي رهبري تلويزيون
نورنيست که باعث محبوبيت روزافزونش گرديده است؟
=طوريکه
قبلآ نيزاشاره شد افکارکهنه درتلويزيون نورراه ندارد.
نورتلويزيون مردم افغانستان است . نوردريک رقابت مثبت ، سالم ،
منطقي ودوستانه باتلويزيون هاي ديگر افغاني روبرواست . وقتي
تلويزيون ازمردم ورسانه مردمي باشد پس نميتواند به خود دشنام
وتوهين نمايد. نورازمنافع ملي افغانستان وافغانها ، ازآزادي
وترقي افغانستان ، ازرفاه اجتماعي مردم افغانستان وازحقوق
اجتماعي مردم افغانستان بطورقاطع دفاع خواهد نمود. نوربه مثبت
مي انديشد ونه به منفي.
<-وهمچنان
شما باصراحت ابرازداشتيد که تلويزيون نورنه تمويل کننده بيروني
ونه هدايت دهنده دروني دارد ، بينندگان نورعلاقه دارند درين
مورد بيشترازشما بشنوند ؟
يگانه تمويل کننده تلويزيون نورمردم افغانستان است وبس .
نورباتدويرجلسات
عمومي برنامه سازان واداره کنندگان ازقبيل اداره هنروادبيات ،
اداره امورشرعي وديني ... خود مشاوراصلي پروگرام هاي خود
ميباشد . طوريکه گفتيم نوروسيله جوانان اداره ميشود . ازيک
جانب توجه ميکند که ازميراث کلتوري غني خود حفاظت ونمايندگي
کند وازجانب ديگر نسل جوانيکه درخارج ازکشوردورازاين ميراث غني
کلتوري درمحيط وشرايط جداگانه بزرگ شده اند بدوراين محور)تلويزيون
نور(حلقه
زده همه بطوردسته جمعي به وطن ومردم
خود
مصدرخدمات ارزنده
شوند.
<-اگرلطف
نموده درمورد مرام نشراتي ، هيت رهبري وبودجه تلويزيون
نورمعلومات بدهيد ممنون ميشويم ؟
=زيادترين
عوايد تلويزيون نوررا اعلانات تشکيل ميدهد ودوفيصد ازعايدات
نوررا حق العضويت هموطنان ما تشکيل ميدهد. متاسفانه
تاهنوزبودجه ماهانه تلويزيون نورهرماه منفي بوده ومصارف
برعايدات گراني ميکند.
نوربه کمک مالي
هموطنانش
نيازشديد
دارد.
<-اياتصميمي
درجهاني شدن نوروجود دارد!؟
اگرجواب مثبت است ، چه زماني ؟
به توکل الله
)ج(
درماه فبروري سال 2008 تلويزيون نورجهاني خواهد شد.
<-آقاي
فنا ! درمورد خدمات فرهنگي گذشته واين
وب
سايت
http://www.fanasafi.com/
خواهان توضيح بيشتري
هستيم ؟
سايت
www.fanasafi.com
دوباره توسط جوان بااستعداد
SHAMIL-S
پروگرام ميشود واقعآ يک خدمت کلتوري بحساب ميرود. پدربزرگوارم
محمدجان فنا صافي که حتا ازخون وجان خود بخاطردين ، مردم ووطن
گذشت يک شاعرواديب بود . خواستيم ازطريق اين سايت اينترنتي
آثارودست آوردهاي اورا به ملت افغانستان پيشکش نمايم . درين
سايت دوستان ميتوانند ازاشعار، نوشته ها ، خطاطي ها وعکس هاي
فنا صافي استفاده کنند
.
<-چه
تصميم هاي بخاطررشد فرهنگ وادبيات کشوردرآينده داريد؟
يکي ازخوابها وآرزوهايم اينست که به کمک خداوند بزرگ
مرکزفرهنگي ايجاد کنم بنام
.
)چراغ
معرفت - دپوهي د
يوه
( LIGHT OF KNOW LEDGE –
ازاهداف عمده واساسي اين مرکزکلتوري
:
-1ايجاد
چاپخانه هاي ملي ومردمي درچند
ولايت افغانستان .
-2ايجاد
سالوونهاي
کتاب خواني وکتابفروشي .
-3جمع
آوري آثارچاپ نا شده افغانها وچاپ وتکثيراين آثار.
4- طبع ،
نشرو پخش آثارهنري وادبي هنرمندان واديبان بي بضاعت بصورت
مجاني ورايگان .
-5تهيه
يي مدال کلتوري بنام چراغ معرفت .
خبراين مژده وطني قبلآ ازطريق برنامه دادب غوتي به آگاهي هم
ميهنان رسانده شده که مورد استقبال شاياني هموطنانم قرارگرفته
است .
تااکنون دوستان زيادي بصورت انفرادي حاضرشده اند که جايداد
ومالکيتهاي شخصي خويش را دراختيارمرکزکلتوري چراغ معرفت
قراربدهند ازجمله محترمه
«سيمين
رمزي دادشاني
«آماده
است که زمين شخصي اش را واقع عبدل آباد متصل ستديوم ورزشي
شهرهرات به مرکزکلتوري چراغ معرفت اهدا ،
وهمچنان دوست ديگرما
تعميرهاي شخصي اش را درشهرکابل وصفحات شمال کشورغرض استفاده
بدسترس مرکزکلتوري چراغ معرفت گذاشته اند ومن ازين اقدام
دوستان قلبآ سپاسگزاري مينمايم .
بحث وبررسي بخاطرکاربهتروخدمات ارزنده درمورد پيشبرد
مرکزکلتوري چراغ معرفت جريان دارد .
همچنان ازهموطنان گرامي صميمانه ودوستانه تمنا دارم غرض سهم
گيري مثبت واشتراک دراين مرکزفرهنگي به اين ايميل آدرس
A4338F@AOL.COMتماس
بگيرند .
<-دراخيرگفتني
ها ، تقاضاها وتوقع شما ازروشنفکران وفرهنگيان درداخل و خارج
ازکشورچه است ؟
مامردم هستيم زجرکشيده ووطني داريم عقب مانده .
زمان برچه وتفنگ سپري شده است .
زمان قلم ودانش است . وظيفه روشنفکران وطن است تاجايکه امکان
دارد زمام اموررا شريفانه وصادقانه بدست گيرند. ملت ووطن را
ازين بدبختي وفاجعه نجات
بدهند
. قضاياي کشوررا باديد ملي وانساني بررسي نمايند. خداوند را
حاضروناظراموردانسته وجيبه ودين شانرا درقبال مردم مصيبت کشيده
وبيچاره افغانستان
به
انجام برسانند.
بادرودهاي گرم
)عاشق
لونگين فنا
(
.
|