نقش نوروزدرفرهنگ ها وباورها

(نبرد- همگام)

هوا دلپذير شد
گل از خاک بردميد
پرستو به بازگشت زد نغمة اميد
به جوش آمد از خون درون رگ گياه
بهاران خجسته باد
بهاران خجسته باد.

بهار اين بانوي باحيا، سبزه و سبزپوش از كرانه هاي نه چندان دور به سوي ما مي آيد. صبا پيك خجسته او چندي است مهمان ماست و آرام آرام و خوش خوش آواي حيات بر گوش جان جماد و نبات مي خواند. و آنان را بيدار و مجددا زنده مي كند. بهار اين خنده زيباي خداوند و صوراسرافيل او مي آيد تا آميخته جانمان شود اگر جسم و جان خود را از كدورت هاي زمان و غيرت ناميمون اغيار، غبارروبي كنيم همان گونه كه مي كوشيم خانه هاي جسم را چنين كنيم. بهار تكرار خوش آفرينش است به همين دليل مدال آور نيست كه گفته اند تكرار ملال است الا در ذكر يار. و بهار ذكر يار است و جلوه او.
مردم افغانستان ساليان سال است كه در حرج و فرج روزگار عمر اين سرزمين تابان و مقدس و عزيز، بهار را جشن مي گيرند و ابتداي سال خود را با نوروز زيبا آغاز مي كنند در زير اين آسمان كبود هيچ ملتي به شهامت ،شجاعت ، پايمردي ، مهمان نوازي ، جوانمردي و
افغانان  نبوده و نيست كه آغاز سالشان و عيدشان با طبيعت اينقدر تطابق و تجانس داشته باشد. و اگر زيباي طبعيت ، شادي وشادماني اين ملت سرافراز وسليقه وشادابي اين مرزبوم ومردم آزاده را با ساير ملل به مقايسه بگيريم. همين كافي است. زيرا وقتي غرب متمدن در اوج سرما و زمستان در كاباره ها و دانسينگ ها و زير زمينها آغاز سالشان را جشن مي گيرند، ولي ملت ما در صحراي مهر سبز سال را به شادماني آغاز مي كنند.
نكته پراهميت اين كه بهار به هيچ شخص يا دولت يا گروه يا قدرتي تعلق ندارد. زيرا بهار متعلق به خداست و خدا هم خداي همه است پس بهار هم به همه تعلق دارد: زن، مرد، جوان، پير، فقير، غني و همه و همه.
بهار بزرگداشت تولد مجدد است. بازگشت است. عروج است. معراج است. معراج جان و حراج بندها و عسرت ها و رسيدن به شادي و شادماني هاست.
گفته اند، بهار توبه شكن است. آري توبه شكن است. ولي توبه آنان كه از مي و ميخانه توبه كرده اند. از مي ناب عرفان وميخانه معرفت توبه كرده اند. اينان در بهار توبه شكن بايد توبه شان را بشكنند، و دل را به بهار بسپارند. به نغمه اهالي ميخانه گوش دهيد كه در وصف بهار چگونه جامعه درانند و زمزمه كنان:
- اي فصل با باران ما! بر ريز بر ياران ما
چون اشك غم خواران ما، در هجر دلداران ما
- بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
از آن پيغامبر خوبان پيام آورد مستان را
 اما معمولا هر مهماني برايمان سوغاتي دارد. ببينيم سوغات بهار چيست. سوغات بهار پيام اوست و شرط وفاي ما اين است كه پذ
يرنده خوبي باشيم و اين پيام ها را به گوش جان پذيرا باشيم و براي خوشبختي خود از آن بهره ها گيريم. پيام هاي بهار زيادند ولي به چند پيام بهار اشاره مي كنيم:
: بهار فصل اعتدال است نه از سرماي زمستان و نه از گرماي تابستان در آن خبري نيست. پس اگر مي خواهيم آزاردهنده نباشيم بايد معتدل باشيم. تندروي و كندروي خشم و بي حالي. بي هدفي و خساست و بسياري از صفات ما مي تواند آزار دهنده و نفرت انگيز باشد.
تنوع مژده و سوغات ديگر بهار است. يكنواختي، كرختي و كسالت را به همراه دارد. زندگي گاهي در چنبره ذهن ما گرفتار مي شود. گويي پنجره دلمان نيز چهل كليد نياز دارد. بهار چهل كليد قفل هاي دل و ذهنمان است. تنوع در زندگي پنجره دلمان را مي گشايد.
بهار با جوانه زدن ها آغاز مي شود. جوانه از دل درخت مي رويد و بهار زمينه رشد جوانه ها براي همه موجودات فراهم مي شود. اگر دلمان شوره زار نباشد. ما هم بايد جوانه زده دوباره رشد كنيم و سرسبز باشيم. اگر غير اين شد دل را بشوييم.
زيبايي و آراستگي در بطن بهار جاري است. در بطن هستي هم اينگونه است. زيبايي جان آفرينش است كه به حق تعالي اتصال دارد پس جان ما هم زيباست و اگر به حقيقت «درون بودگي مان» را عنايت كنيم. دلنواز خواهيم بود. سخاوت مهمترين ويژگي بهار است. و بهاريان اهل سخاوت هستند. بهار براي همه سخاوت دارد و فرقي بين پديده ها قائل نيست. ما مي توانيم با سخاوت، بهار را مهمان همه كنيم شايد نياز به سخاوت براي سخاوتمندان بيش از مستحقان باشد. پس بهار باشيم و گل، قبل از اينكه گلي شويم:
نوبهار است، در آن كوش كه خوشدل باشي
كه بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي
.

باز کن پنجره ها را که نسيم

روز ميلاد اقاقی ها را جشن می گيرد

و بهار

روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است

همه چلچله ها برگشتند

و طراوت را فرياد زدند

کوچه يکپارچه آواز شدست

و درخت گيلاس

هديه جشن اقاقی ها را

گل بدامن کرده است

باز کن پنجره ها را ايدوست

هيچ يادت هست

که زمين را عطشی وحشی سوخت؟

برگها پژمردند ؟

تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هيچ يادت هست؟

در تاريکی شبهای بلند ،

سيلی سرما با تاک چه کرد؟

با سر و سينه گلهای سپيد

نيمه شب باد غضبناک چه کرد؟

هيچ يادت هست؟

حاليا معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببين

و محبت را در روح نسيم

که در اين کوچه تنگ

با همين دست تهی

روز ميلاد اقاقی ها را

جشن می گيرد !

خاک جان يافته است

تو چرا سنگ شدی ؟

تو چرا اينهمه دلتنگ شدی؟

باز کن پنجره ها را ...

و بهاران را باور کن !؟؟؟

نوروز ، سنت ها و عقيدها

انسان، از نخستين سال هاي زندگي اجتماعي، زماني که از راه شکار و گردآوري خوراک هاي گياهي روزگار مي گذراند، متوجه بازگشت و تکرار برخي از رويدادهاي طبـيعي، يعني تکرار فصول شد.  زمان يخ بندان ها موسم شکوفه ها، هنگام جفت گيري پرندگان و چرندگان را از يکديگر جدا کرد.  نياز به محاسبه در دوران دهقاني ، يعني نياز به دانستن زمان کاشت و برداشت؛ فصل بندي ها و تقويم دهقاني و زراعتي را بوجود آورد. نخستين محاسبه فصل ها، بي گمان در همهً جامعه ها، با گردش ماه که تغيـيـر آن آسانتر ديده مي شد، صورت گرفت.  و بالاخره نارسايي ها و ناهماهنگي هايي که تقويم قمري، با تقويم دهقاني داشت، محاسبه و تنظيم تقويم بر اساس گردش خورشيد صورت پذيرفت.  سال در نزدشرقيان همواره داراي فصل نبوده، زماني شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زماني ديگر تابستان هفت ماه و زمستان پنج ماه بوده، و سرانجام از زماني نسبتاً کهن به چهار فصل سه ماهه تقسيم گرديده است. "سال و ماه سغدي ها، خوارزمي ها، سيستان ها ، کاپادوکي ها و ارمني ها بدون کم و زياد همان سال چهار فصل  بوده است".

مردم شناسان را عقيده بر اين است که محاسبه آغاز سال، در ميان قوم ها و گروه هاي کهن، از دوران دهقاني ، همراه با مرحله اي از کشت يا برداشت بوده و بدين جهت است که آغاز سال نو در بيشتر کشورها و آيـيـن ها در نخستين روزهاي پائيز، يا زمستان و يا بهار مي باشد.  آغاز سال آرياييها، هر چند زماني دستخوش تغيـيـر گرديد ولي حمزه اصفهاني در کتاب سني ملوک الارض و الا نبـيـاء و ابوريحان بـيـروني در آثار الباقيه گويند که آغاز سال ، از زمان خلقت انسان ( يعني ابتداي هزاره هفتم از تاريخ عالم ) روز هرمز از ماه حمل بود. وقتي که آفتاب در نصف النهار، در نقطهً اعتدال ربـيـعي بود، و طالع سرطان بود.  

در ادبـيـات فارسي دري جشن نوروز را، مانند بسياري ديگر از آيـيـن ها، رسم ها، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستين پادشاهان نسبت مي دهند.  شاعران و نويسندگان قرن چهارم و پنجم هجري، چون فردوسي ،منوچهري، عنصري، بـيـروني، طبري، مسعـودي، مسکويه، گرديزي و بسياري ديگر که منبع تاريخي و اسطوره اي آنان بي گمان ادبـيـات پـيـش از اسلام بوده، نوروز و برگزاري جشن نوروز را از زمان پادشاهي جمشيد مي دانند، که تـنـها به چند نمونه و مورد اشاره مي شود : 

جهان انجمن شد بر تخت اوي              

از آن بر شده فره بخت اوي

به جمشيد بر گوهر افشاندند              

 مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز فرودين                    

 بر آسوده از رنج تن، دل ز کين

به نوروز نو شاه گيتي فروز                  

 بر آن تخت بنشست فيروزروز

بزرگان به شادي بياراستند                  

 مي و رود و رامشگران خواستند

 محمد بن جرير طبري نوروز را سر آغاز دادگري جمشيد دانسته :  

 جمشيد علما را فرمود که آن روز که من بـنـشـسـتم به مظالم، شما نزد من باشيد تا هر چه در او داد و عدل باشد بنمايـيـد، تا من آن کنم.  و آن روز که به مظالم نشـسـت روز هرمز بود از ماه فروردين. پس آن روز رسم کردند. ابوريحان بـيـروني پرواز کردن جمشيد را آغاز جشن نوروز مي داند : چون جمشيد براي خود گردونه بساخت، در اين روز بر آن سوار شد، و جن و شياطين او را در هوا حمل کردند و به يک روز از دماوند به بابل آمد و مردم براي ديـدن اين امر به شگفت شدند و اين روز را عيد گرفته و براي يادبود آن روز تاب مي نـشـيـنـند و تاب مي خورند. به نوشته گرديزي، جمشيد جشن نوروز را به شکرانهً اين که خداوند " گرما و سرما و بيماري و مرگ را از مردمان گرفت و سيصد سال بر اين جمله بود " برگزار کرد و هم در اين روز بود که " جمشيد بر گوساله اي نشست و به سوي جنوب رفت به حرب ديوان و سياهان و با ايشان حرب کرد و همه را مقهور کرد. "  و سرانجام خيام مي نويسد که جمشيد به مناسبت باز آمدن خورشيد به برج حمل، نوروز را جشن گرفت : سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، يکي آنکه هر سيصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقيقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدين دقيقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همي کم شود؛ و چون جمشيد، آن روز دريافت ( آن را ) نوروز نام نهاد و جشن و آيـيـن آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا کردند.   

در خور يادآوري است که جشن نوروز پـيـش از جمشيد نيز برگزار مي شده و ابوريحان نيز، با آنکه جشن را به جمشيد منسوب مي کند، ياد آور مي شود که، " آن روز را که روز تازه اي بود جمشيد عيد گرفت؛ اگر چه پـيـش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود " . در آسياي صغير و يونان، برگزاري جشن ها و آيـيـن هايي را در آغاز بهار سراغ داريم.  در منطقهً ليدي و فري ژي، براساس اسطوره هاي کهن، به افتخار سي بل، الههً باروري و معروف به مادر خدايان، و الههً آتيس جشني در هنگام رسيدن خورشيد به برج حمل و هنگام اعتدال بهاري، برگزار مي شد. مورخان از برگزاري آن در زمان اگـُوست شاه در تمامي سرزمين فري ژي و يونان و ليدي  و آناتولي خبر مي دهند. به ويژه از جشن و شادي بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارچ. 

صدرالدين عيني دربارهً برگزاري جشن نوروز در تاجيکستان و بخارا ( ازبکستان ) مي نويسد: ... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستـني ها، راست آمدن اين عيد، طبـيـعت انسان هم به حرکت مي آيد. از اين جاست که تاجيکان مي گويند : " حمل، همه چيز در عمل ". در حقيقت اين عيد به حرکت آمدن کشت هاي غله، دانه و سر شدن ( آغاز ) کشت و کار و ديگر حاصلات زميني است که انسان را سير کرده و سبب بقاي حيات او مي شود.  وي در جاي ديگر مي گويد :  

در بخارا " نوروز " را عيد ملي عموم پارسي زبانان است، بسيار حرمت مي کردند. حتي ملاي ديني به اين عيد که پيش از اسلاميت، عادت ملي بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم اين عيد را ترک نکرده بودند، رنگ ديني اسلامي داده، از وي فايده مي بردند. از آيت هاي قرآن هفت سلام نوشته به " غولونگ آب " که خوردن وي در نوروز از عادت هاي ملي بيـش تره بوده، تر کرده مي خوردند. ولي برگزاري شکوهمند و باورمند و همگاني اين جشن در دستگاه هاي حکومتي و سازمان هاي دولتي و غير دولتي و در بيـن همهً قشرها و گروه هاي اجتماعي، بي گمان، از ويژگي هاي آسياي مرکزي است، که با وجود جنگ و ستيزها، شکست ها و دگرگوني هاي سياسي، اجتماعي، اعتقادي، علمي و فني، از روزگاران کهن پا بر جا مانده، و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ هاي ديگر نيز راه يافته است؛ و در مقام مقايسه، امروز جامعـه و کشوري را با جشن و آيـيـن چندين روزه اي، که چنين همگاني و مورد احترام و باور خاص و عام، فقير و غني، کوچک و بزرگ و بالاخره شهري و روستايـي و عشايـري باشد، سراغ نداريم.   

مدت برگزاري جشن هايي چون مهرگان، يلدا، سده و بسياري ديگر، معـمولا يک روز ( يا يک شب ) بـيشتر نيست.  ولي جشن نوروز، که درباره اش اصطلاح " جشن ها و آيـيـن هاي نوروزي " گوياتر است، دست کم يک يا دو هفته ادامه دارد. ابوريحان بيروني مدت برگزاري جشن نوروز را، پس از جمشيد يک ماه مي نويسد :  چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهاي اين ماه را عيد گرفتند. عيدها را شش بخش نمودند :

 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف ،5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهي، 5 روز چهارم را به نديمان و درباريان، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزيگران.  کمپفر در سفرنامهً خود آورده که، در زمان شاه سليمان ، مهماني ها، تفريح و جشن هاي نوروز در ميدان هاي عمومي تا سه هفته طول مي کشيد.  ولي برگزاري مراسم نوروزي امروز، دست کم از پنجه و  چهارشنبه آخر سال " آغاز و در " سيزده بدر " پايان مي پذيرد. 

رسم ها و آيـيـن هاي نوروزي که از روزگاران کهن برگزاري آن ها از نسلي به نسل بعد به ارث رسيده، به ناگزير با دگرگوني شيوه هاي زندگي، تکنولوژي هاي صنعتي و ماشيني، سازمان هاي اداري، شغـل ها، قانون ها، وسايـل ارتباط جمعي جديـد - چنان که خواهيم ديد - بدون آنکه هويـت خود را از دست بدهد، تحول يافته است. از جمله آيـيـن هاي اين جشن پنج روزه، که در شمار روزهاي سال  و ماه و کار نبود، براي شوخي و سرگرمي، حاکم و اميري انتخاب مي کردند که رفتار و دستورهايش خنده آور بود، و در پايان جشن از ترس آزار مردمان فرار مي کرد. ابوريحان از مردي کوسه ياد مي کند که با جامه و آرايشي شگفت انگيز و خنده آور، در نخستين روز بهار مردم را سرگرم مي کرد و چيزي مي گرفت.  و هم اوست که حافظ به عنوان "مير نوروزي" دوران حکومتش را " بيش از پنج روز " نمي داند.    

مسعـودي در اين باره مي نويسد : ... پنج روز آخر آن فروردگان است، که روز اول آن در عراق و خراسان کوسه اي بر استر خود سوار شود ( و اين جز در عراق و ديار عجم رسم نيست و اهل شام و جزيره و مصر و يمن آن را ندانند )، و تا چند روز جوز و سير و گوشت چاق و ديگر غذاهاي گرم و نوشيدني هاي گرمازا و سرمابر به او بخورانند و بنوشانند و چنان وانمود کند که سرما را بـيرون مي کند و آب سرد بر او ريزد و احساس رنج نکند، و به پارسي بانگ زند: " گرما، گرما" و اين هنگام عيد عجميان است که در اثـناي آن طرب کنند و شاد باشند.   از برگزاري رسم ميرنوروزي، تا 73 سال پيش، آگاهي داريم؛ علامه محمد قزويني در پژوهشي ارزشمند دربارهً ميرنوروزي - که مانند همه پژوهش هاي آن علامهً فقيد ادبي و فرهنگي مي باشد - شرحي آورده است، که خود مي تواند پژوهش مردم نگاري باشد. ... يکي از دوستان موثـق نگارنده، از اطباي مشهور، که سابق در خراسان مقيم بوده اند، در جواب استفسار من از ايشان در اين موضوع، مکتوب ذيل را به اينجانب مرقوم داشته اند که عيناً درج مي شود : " در بهار 1302 هجري شمسي براي معـالجه بيماري به بجنورد رفته بودم. از اول فروردين تا چهاردهم فروردين در آنجا بودم، در دهم فروردين ديدم جماعت کثيري، سواره و پـياده مي گذرند، که يکي از آنها با لباس فاخر، بر اسب رشيدي نشسته، چتري بر سر افراشته بود.  جماعتي هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. يکدسته هم پـياده به عنوان شاطر و فراش که بعضي چوبي در دست داشتند، در رکاب او يعـني پيشاپـيش و در جنبـين و در عقب او روان بودند، چند نفر هم چوب هاي بلند در دست داشتـند که بر سر هر چوبي سر حيواني از قبـيل گاو يا گوسفند بود، يعـني استخوان جمجمه حيواني، و اين رمز از آن بود که امير از جنگي فاتحانه برگشته و سرهاي دشمنان را با خود مي آورد. دنبال اين جماعت، انبوه کثيري از مردم متفرقه، بزرگ و خرد، روان بودند و هياهوي بسيار داشتـند. تحقيق کردم، گفتند که در نوروز يک نفر امير مي شود، که تا سيزده عيد، امير و حکمفرماي شهر است، به اعيان و اعزه شهر حوالهً نقد و جنس مي دهد، که همه کم يا زياد تقديم مي کنند. به اين طريق که مثلا حکمي مي نويسد براي فلان متعـين : - که شما بايد پولي تسليم صندوق خانه کنيد. البته اندازه پول را کم و زياد مي کردند، ولي در هر حال چيزي گفته مي شد، غالب اعيان به رغبت و رضا چيزي مي دادند. زيرا، جزو عادات عيد نوروز به فال نيک مي گرفتـند. بعد از تمام شدن سيزده عيد دورهً امارت او به سر مي آيد، و گويا در يک خاندان اين شغـل ارثي بود ". بي گمان امروز، کساني را که در روزهاي نخست فروردين، با لباس هاي سرخ رنگ و روي سياه شده در کوچه و گذر و خيابان مي بيـنيم که با دايره زدن و خواندن و رقصيدن مردم را سرگرم مي کنند و پولي مي گيرند، بازماندهً شوخي ها و سرگرمي هاي انتخاب " مير نوروزي " و " حاکم پنج روزه " است که تـنها در روزهاي جشن نوروزي ديده مي شوند، نه در وقت و جشني ديگر؛ و آنان خود در شعرهايي که مي خوانند، مي گويند : حاجي فيروزه، عيد نوروزه، سالي چند روزه .  

يکي از آيـين هاي کهن پـيش از نوروز ياد کردن از مردگان است که به اين مناسبت به گورستان مي روند و خوراک مي برند و به ديگران مي دهند. زردشـتيان معـتـقدند که : " روان و فروهر مردگان، هيچ گاه کسي را که بوي تعلق داشت فراموش نمي کند و هر سال هنگام جشن نوروز به خانه و کاشانه خود برمي گردند ".   در روزهاي پنجه، از جمله رسم ها، تهيه کردن غذا، آيـيني مذهبي بوده، ابوريحان مي نويسد:  ... و گبرکان در اين پنج روز خورش و شراب نهند، روان هاي مردگان را و همي گويند، که جان مرده بيايد و آن غذا گيرد. غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است؛ از خوارزم تا پارس : خوارزميان پنج روز آخر حوت و پنج روز ديگري که در پي آن است و ملحق به اين ماه مانند اهالي پارس، در روزهاي فروردگان براي ارواح مردگان در گورستان غذا مي گذارند.  يکي از رسم هاي برجا ماندهً اين رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن " پنجشنبه آخر سال " است، به ويژه خانواده هايي که در طول سال عضوي را از دست داده اند. رفتن به زيارتگاه ها و " زيارت اهل قبور "، در پنجشنبه - و نيز، روز پـيش از نوروز و بامداد نخستين روز سال - رسمي عام است. در اين روز، خانواده ها خوراک ( پلو )، نان، حلوا و خرما بر مزار نزديکان مي گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، يا چراغ روشن مي کنند.  در برخي از شهرها ، روز پيش از عيد، خانواده هاي عزادار، از خويشان و نزديکان با غذا و حلوا پذيرايي مي کنند و بر مزار جمع مي شوند.

اصطلاح " خانه تکاني " را بيشتر در مورد شستن، تميز کردن، نو خريدن، تعمير کردن ابزارها، فرش ها، لباس ها، به مناسبت فرا رسيدن نوروز، به کار مي برند. در اين خانه تکاني، که سه تا چهار هفته طول مي کشد، بايستي تمامي ابزارها و وسيله هايي که در خانه است، جا به جا، تميز، تعـمير و معاينه شده و دوباره به جاي خود قرار گيرد. برخي از ابزارهاي سنگين وزن، يا فرش ها، تابلو ها، پرده ها و وسيله هاي ديگر، فقط سالي يک بار، آن هم در خانه تکاني نوروزي، جا به جا و تميز مي شود.  در برخي از شهرهاي آذربايجان نخستين چهارشنبهً ماه حوت ( چهارشنبه موله) به شستن و تميز کردن فرش هاي خانه اختصاص دارد. 
 ماه حوت، ماه پاياني زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن " سبزه عيد " به صورت نمادين و شگون، از روزگاران کهن، در همهً خانه ها و در بين همهً خانواده ها مرسوم است. 

در آرياناي کهن، " بـيست و پنج روز پيش از نوروز، در ميدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا مي شد، بر ستوني گندم، برستوني جو و به ترتيب، برنج، باقلي، ارزن، لوبـيا، نخود، کنجد و ماش ميکاشتـند؛ و در ششمين روز حمل، با سرود و ترنم و شادي، اين سبزه ها را مي کندند و براي فرخندگي به هر سو مي پراکندند ".  و ابوريحان نقـل مي کند که : " اين رسم پايدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از رويـيدن اين غلات، به خوبي و بدي زراعت و حاصل ساليانه حدس بزنند ".امروز، در همهً خانه ها رسم است که ده روز يا دو هفته پيش از نوروز، در ظرف هاي کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانه هايي چون گندم، جواري، ماش و ... مي کارند.  موقع سال تحويل و روي سفره "هفت سين " بايستي سبزه بگذارند. اين سبزه ها را در خانواده ها تا روز سيزده نگه داشته، و در اين روز زماني که براي " سيزده بدر " از خانه بـيرون مي روند، در آب روان مي اندازند. 
رسم و باوري کهن است که همهً اعضاي خانواده در موقع سال تحويل ( لحظهً ورود خورشيد به برج حمل ) در خانه و کاشانه خود در کنار سفره هفت سين گرد آيند.  در سفره سفيد رنگ هفت سين، از جمله، هفت رويـيدني خوراکي است که با حرف " س " آغاز مي شود، و نماد و شگوني بر فراواني رويـيدني ها و فراورده هاي زراعتي است - چون سيب، سبزه، سنجد، سمارق، سير، سرکه و مانند اين ها- مي گذارند. افزون بر آن آينه، شمع، ظرفي شير، ظرفي آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغي روي آينه، ماهي سرخ، نان، سبزي، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب ديني نيز زينت بخش سفرهً هفت سين است. اين سفره در بيشتر خانه ها تا روز سيزده گسترده است.  در برخي از نوشته ها از سفره هفت شين (هفت رويـيدني که با حرف شين آغاز مي شود) سخن رفته و آن را رسمي کهن تر دانسته اند.  در ريشه يابي واژهً هفت سين نظرهاي ديگري چون هفت چين ( هفت رويـيدني از کشتزار چيده شده ) و هفت سيني از فراورده هاي زراعتي نيز بيان شده است.  پراکندگي نظرها ممکن است به اين سبب باشد که در کتاب هاي تاريخي و ادبي کهن اشاره اي به هفت سين نشده  .قاآني هفت سين را در شعر خود آورده است؟

سين ساغر بس بود ما را در اين نوروز روز            

گو نباشد هفت سين رندان دُرد آشام را

پوشيدن لباس نو در آيـين هاي نوروزي، رسمي همگاني است. تهيه لباس، براي سال تحويل، فقير و غني را به خود مشغـول مي دارد. در جامعه سنتي توجه به تهيدستان و زيردستان براي تهيه لباس نوروزي - به ويژه براي کودکان - رسمي در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و اميران در جشن نوروز، براي نو پوشاندن کارگزاران و زير دستان بود. ابوريحان بـيروني مي نويسد : " رسم ملوک خراسان اين است که در اين موسم به سپاهيان خود لباس بهاري و تابستاني مي دهند ". مورخان و شاعران از خلعـت بخشيدن هاي نوروزي فراوان ياد کرده اند. و براي اين باور است که در وقف نامهً شفيع ابريشمي آمده است :هر سال شب هاي عيد نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عوايد موقوفه تهيه و به اطفال يتيم تحويل شود.  سفرنامه نويسان دوره هاي مختلف در شرح و وصف جشن هاي نوروزي، از لباس هاي فاخر مردم فراوان ياد کرده اند. خريد لباس نو و برخي وسيله هاي فرسوده اي که به مناسبت نوروز نياز به " نو " ساختن دارد، رقم عمدهً هزينه هاي فصلي - و گاه سالانه - خانواده ها را تشکيل ميدهد.  بسياري از خانواده ها که در سوگ يکي از نزديکان لباس سياه پوشيده اند، به مناسبت نوروز، به ويژه هنگام سال تحويل، لباسي ديگر ميـپوشند. کساني که به هر علت لباس نو ندارند، مي کوشند هر قدر هم اندک - جوراب، پيراهن - در هنگام سال تحويل، نو بـپوشند. در گذشته که فروشگاه ها و بازارهاي فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خياط ها سفارش مي دادند، نوبت هاي دوخت و کار شبانه روزي خياطان يکي از دشواري هاي خانواده ها بود. اگر در روزهاي پيش از نوروز، در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان هاي  خيريه رسم است که براي کودکان نيازمند لباس تهيه کنند، اين کار نيک پيش از آنکه براي کمک و همراهي باشد، براي لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.

 اين باور کهن را در نوشته ها، توصيه ها و توصيف هاي نوروزي، همواره مي بـينيم که : از طبـيعت پـيروي کنيم، از درختان ياد بگيريم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشيم، که شگون شادماني و آرامش است.  

در کتاب ها و سند هاي تاريخي و ادبي کهن، به ندرت از خوراکي هايي که ويژه جشن نوروز (يا جشن هاي ديگر) باشد سخن رفته است. نويسندگان و مورخان بحث از " خوردني " ها را، شايد، پـيش پا افتاده، نازيبا و يا بديهي مي دانستند. در کتاب هاي قرن چهارم به بعـد، شرح و وصف هاي دقيق، به شعر و نثر، دربارهً نوروز و مهرگان و جشن ها و آيـين هاي ديگر کم نيست، ولي از نوع و ويژگي خوراک هاي جشن ها، نه در دستگاه پادشاهان و اميران و نه در خانه هاي عامهً مردم، سخني نرفته است.   در مقاله ها و پژوهش هايي که در سال هاي اخير درباره نوروز نوشته شده، افزون بر خوردني هاي سفره هفت سين، گاه از غذاهاي ويژه شب پيش از نوروز، و شب اول سال، در خانواده هاي سنتي شهرها و منطقه هاي مختلف ياد شده است. خوراکي هايي که با ويژگي هاي اقليمي و نوع توليدات هر منطقه هماهنگي داشت، و در عين حال بهترين و کمياب ترين غذاي منطقه بود؛ و همه قشرهاي اجتماعي - فقيران نيز - ميکوشند که در اين روزها، براي فراهم آوردن غذاي بهتر، گشاده دستي کنند و به گفتهً ابوريحان:"اين عيدها، يکي از اسبابي است که تنگي روزي فقيران را به زندگي فراخ مبدل مي سازد ".  با پـيدايش و گسترش رسانه هاي گروهي صنعتي امروز چون روزنامه ها، راديو و تلويزيون، و وجود برنامه هاي گونه گون در معرفي جشن ها و آيـين هاي کهن، نوعي يکنواختي در فراهم آوردن وسيله ها و برگزاري مراسم، در همهً شهرها به وجود آمده است.

از جمله آيـين هاي نوروزي، ديد و بازديد، يا " عيد ديدني " است. رسم است که روز نوروز، نخست به ديدن بزرگان فاميل، طايفه و شخصيت هاي علمي و اجتماعي مي روند. در بسياري از اين عيد ديدني ها، همه کسان خانواده شرکت دارند. کتاب هاي تاريخي و ادبي، تـنها از عيد ديدني هاي رسمي دربارها و اميران و رئـيسان خبر مي دهند. رسمي که هنوز هم خبرگزاري ها و رسانه ها، به آن بسنده مي کنند. " ديدن" هاي نوروزي که ناگزير " بازديد " ها را دنبال دارد، و همراه با دست بوسي و روبوسي است، در روزهاي نخست حمل، که تعطيل رسمي است، و گاه تا سيزده حمل بـين خويشاوندان و دوستان و آشنايان دور و نزديک، ادامه دارد.  رفت و آمد دسته جمعي خانواده ها، در کوي و محله - به ويژه در شهرهاي کوچک - هنوز از ميان نرفته است.  اين ديد و بازديدها، تا پاسي از شب ، به ويژه براي کساني که نمي توانند کار روزانه را تعـطيل کنند، ادامه دارد.  تا زماني که "مسافرت هاي نوروزي" رسم نشده بود، در شهرها و محله هايي که آشنايي هاي وظيفوي و همسايگي و " روابط چهره به چهره " جايي داشت، ديد و بازديد هاي نوروزي، وظيفه اي بـيش و کم الزامي به شمار مي رفت. و چه بسا آشناياني بودند - و هستـند - که فقط سالي يک بار، آن هم در ديد و بازديد هاي نوروزي، به خانهً يکديگر مي روند. در ولايات کشورمعمول است ، هنگامي که کسي از دوست و آشنايش گله مي کرد که چرا بديدنش نمي آيد، اين جمله مي گفت : " انشاالله درنوروزآمده همه کودرت هارا فراموش ميکنيم " و چه بسيار کدورت ها و رنجشن هاي خانوادگي و خويشاوندي که به همين ديد و بازديد هاي نوروزي برطرف شده و مي شود.  گسترش شهرها، ازدياد جمعـيت، پراکندگي خانواده هاي سنتي، محدوديت هاي وظيفوي و نيز فرهنگ آپارتمان نشيني، از عامل هايي است که ديد و بازديد هاي نوروزي را کاهش داد.  و بر اثر اين دشواري ها و محدوديت هاي زماني، بسياري از خانواده هايي هم که به مسافرت نمي روند، براي ديد و بازديدهاي نوروزي، از پـيش زماني را معـين مي کنند. 

در ديد و بازديدهاي نوروزي رسم است که نخست به خانهً کساني بروند که " نوروز اول " در گذشت عضوي از آن خانواده است. خانواده هاي سوگوار افزون بر سومين، هفتمين و چهلمين روز، که بيشتر در مسجد برگزار مي شود، نخستين نوروز که ممکن است بيش از يازده ماه از مرگ متوفي بگذرد، در خانه مي نشـينند.

هديه و عيدي دادن به مناسبت نوروز رسمي کهن است، کتابهاي تاريخي از پـيشکش ها و بخشش هاي نوروزي - پـيش از اسلام و بعد از اسلام - خبر مي دهند، از رعـيت به پادشاهان  حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به وزيران، منشيان، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به کوچکتران، به ويژه کودکان.  رسم هديه دادن نوروزي را، ابوريحان بيروني از گفته آذرباد، موبد بغـداد چنين آورده : نيشکر در روز نوروز يافت شد، پـيش از آن کسي آن را نمي شناخت. جمشيد روزي ني اي ديد که از آن کمي به بيرون تراوش کرده، چون ديد شيرين است، امر کرد اين ني را بـيرون آورند و از آن شکر ساختـند. و مردم از راه تبريک به يکديگر شکر هديه کردند، و در مهرگان نيز تکرار کردند، و هديه دادن رسم شد. پـيشکشي رعيت و حاکمان ولايت، به پادشاهان و خلفا، در واقع بخشي از باج و خراج و ماليات سالانه بود که - گفته يا نگفته - به آن متعـهد بودند. و " خزانه " کشور از آن آبادان بود. ابوريحان بـيروني مي نويسد : پادشاهان ساساني آنچه را که پنج روز عيد ( به ترتيب؛ اعيان، دهقانان، سپاهيان، خاصان و خادمان ) هديه آورده بودند، روز ششم امر به احضار مي کرد و هر چه قابل خزانه بود نگه مي داشت، و آنچه مي خواست به اهل انس و اشخاص که سزاوار خلوتـند مي بخشـيد.  

کمپر، سياح ، از هديه هاي حاکمان و ثروتمندان محلي، که براي شاه سليمان مي آوردند، به عنوان " سومين رقم بودجه دربار " ياد مي کند. تاورنيه هديهً يکي از حاکمان را به پادشاه " ده هزار اشرافي " ذکر کرده، و شاردن هديه هاي به پادشاه را حدود دو ميليون فرانک تخمين ميزند.  " درو ويل " مي نويسد : اين هديه هاي نوروزي علاوه بر طلا، جواهر و سکه هاي زر، عبارت از اسب هاي اصيل، جنگ افزار، پارچه هاي گران بها و شال هاي کشمير و پوست هاي ممتاز و قـند و قهوه و چاي و مربا است. 

در کتابهاي تاريخي و ادبي، بـيش از همه از هديه پادشاهان به شاعران سخن رفته، هديه اي که، بنا بر رسم، براي سرودن قصيده ها و مديحه هاي نوروزي داده مي شد. هديه به شاعران در جشن نوروز که انگيزه و وسيله اي براي سرودن شعر و مديحه بود، در واقع نوعي حقوق ماهانه و سالانه شاعر به شمار مي رفت.

از جمله بيهقي مي نويسد : روز پنج شنبه هجدهم ماه جمادي الاخري، امير ( سلطان مسعـود ) به جشن نوروز به نشست، و هديه ها بسيار آورده بودند، و تکليف بسيار رفت و شعر شنود از شاعران که شادکام بود، در اين روزگار زمستان و فارغ دل، و فترتي نيفتاد و خلعت فرمود، و مطربان را نيز فرمود، و مسعـودي شاعر را شفاعت کردند، سيصد دينار فرمود.  

اين بخشش ها گاه به اندازه اي بود که مي توانست شاعري را توانگر سازد :  گويند روز نوروزي، جهت خالدبن برمک وزير، کاسه ها از زر و نقره هديه آورده بودند. يکي از شاعران عرب در اين باره شعري سرود و به اين موضوع اشاره کرد. خالد هر چه در آن مجلس زر و نقره بود به آن شاعر بخشيد. چون اعتبار کردند، مالي عظيم بود و شاعر از آن توانگر شد.  برقراري ماليات ها و الزام به پرداخت هاي منظم و حساب شده، پـيشکش هاي باج و خراج گونه را به مقدار زيادي از اعتبار انداخت. ولي دادن عيدي و هديه به ويژه از طرف مقام بالا تراز رسم ها و آيـين هاي ديرين فرهنگ ماست. 

امروز رسم عيدي دادن به جوانان و کودکان در خانواده، به کسان کم درآمد و خدمتگزاران در محيط کار، به رفتگر، به نامه رسان و ... در عين حال نوعي جبران زحمت و انـتـظار خدمت است. عيدي هاي امروز بيشتر به صورت نقد است. هد يه دادن ها،  به مناسبت هايي، چون عيد، موفقيت، مسافرت، تولد، ازدواج، مرگ (در برخي شهرها، به ويژه جامعـهً عشيره اي رسم است که براي خانواده متوفي غذا، گوسفند، برنج و ... مي برند) و .. است، به ويژه در خانواده هاي سنتي، داراي اهميت و مفهومي در خور توجه است. 

تبريک گفتن جشن نوروز، در نامه هايي که از شهري به شهر ديگر فرستاده مي شد، رسمي کهن است. در برخي از منشآت و کتابهاي ترسل و نامه نگاري نمونه هايي آمده است، ولي با رواج چاپ، فرستادن " کارت تبريک عيد " که با مضمون ها و رنگهاي گونا گون تهيه و در دسترس قرار گرفته، وارد فرهنگ ما شده است.  با کم شدن ديد و بازديدها - به علت هايي که در پـيش ياد شد - فرستادن کارت تبريک رونق بـيشتري يافته است.  رفتارها و گفتارهاي هنگام سال تحويل و روز نوروز، به باور عاميانه، مي تواند اثري خوب يا بد براي تمام روزهاي سال داشته باشد. برخي از اين باورها را در کتابهاي تاريخي نيز مي يابـيم، و بسياري ديگر باورهاي شفاهي است، و در شمار فولکلور جامعـه است که در خانواده ها به ارث رسيده است : 

- کسي که در هنگام تحويل  سال و روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود.  

- موقع تحويل  سال از اندوه و غم فرار کنيد، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد. 

- روز نوروز دوا نخوريد بد است. 

- هر کس در بامداد نوروز، پـيش از آنکه سخن گويد، شکر بچشد و با روغن زيتون تن خود را چرب کند، در همهً سال از بلاها سالم خواهد ماند.

- هر کس بامداد نوروز، پـيش از آنکه سخن گويد، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردي شفا يايد. 

- کساني که مرده اند، سالي يکبار، هنگام نوروز به خانه بر مي گردد. پس بايد خانه را تميز، چراغ را روشن و بوي خوش کرد.

- کسي که روز نوروز گريه کند، تا پايان سال اندوه او را رها نمي کند.

- روز نوروز بايد يک نفر " خوش قدم " اول وارد خانه شود. زنان خوش قدم نيستـند.

- اگر قصد مسافرت داريد پـيش از سيزده سفر نکنيد. روز چهاردهم سفر کردن خير است.

- روز سيزده کار کردن نحس است.

بوي باران، بوي سبزه، بوي خاک

شاخه هاي شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبي و ابر سپيد

برگ هاي سبز بيد

عطر نرگس، رقص باد

نغمه شوق پرستوهاي شاد

خلوت گرم کبوترهاي مست

نرم نرمک مي رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار

 

خوش به حال چشمه ها و دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال غنچه هاي نيمه باز

خوش به حال دختر ميخک که مي خندد به ناز

خوش به حال جام لبريز از شراب

خوش به حال آفتاب

نرم نرمک مي رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار

 

اي دل من، گرچه در اين روزگار

جامه رنگين نمي پوشي به کام

باده رنگين نمي نوشي به جام

نقل و سبزه در ميان سفره نيست

جامت از آن مِي که مي بايد تهي است

اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم

اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

اي دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهار

نرم نرمک مي رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار

 

گر نکوبي شيشه غم را به سنگ

هفت رنگش مي شود هفتاد رنگ

اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم

اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

اي دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهار

نرم نرمک مي رسد اينک بهار

خوش به حال روزگار )مشيري(

نوروزدرصفحات تاريخ

جشنهای سال نو از قدیمی ترین اعیادی است که بشر آنها را برگزار می کرده و سابقه آن به بیش از 4000 سال پیش باز می گردد . حدود 2000 سال قبل از میلاد مسیح جشن آغاز سال بابلی ها با رویت ماه بعد از اولین روز بهار برگزار می شد و این موضوع بخوبی نشان می دهد که از دیر باز آغاز بهار زمان مناسبی برای آغاز سال بشمار می آمده است، چرا که فصل بهار فصل تولد دوباره طبیعت، کاشت محصولات جدید و شکفتن شکوفه ها بود .مراسم جشن سال نوی بابلی ها یازده روز طول می کشید که هریک از این روزها ویژگی خاص خود را داشت، در صورتیکه امروزه مراسم جشن سال نو در بسیاری از کشورها - بخصوص کشورهایی که سال میلادی را جشن می گیرند، - در مقایسه با آن روزگار شکوه خود را از دست داده است.
رومیها سال نو را در اواخر ماه مارس جشن می گرفتند، اما این تقویم مرتبا به وسیله امپراطوری های مختلف تغییر یافت تا پس از مدتی مطابقت خود را با تقویم خورشیدی از دست داد.
برای تنظیم یک تقویم ثابت، مجلس سنای روم در سال 153 قبل از میلاد روز اول ژانویه را آغاز سال نو اعلام کرد، با اینحال تغییر تقویم همچنان ادامه یافت تا زمانیکه سردار بزرگ روم، جولیس سزار در سال 46 قبل از میلاد تقویمی که جولیان نامیده می شد را تدوین کرد و در آن مجددا روز اول ژانویه را به عنوان آغاز سال نو تعیین نمود .اما مشکلی وجود داشت، و آن نیاز به تطابق این تقویم با تقویم خورشیدی بود که در نهایت مجبور شدند تا روزهای همان یکسال اول را تا 445 روز امتداد دهند!
نظر کلیسا در مورد جشن سال نو
اگرچه در قرون اولیه پس از میلاد، رومی ها سال نو را جشن می گرفتند اما کلیسای کاتولیک این جشنها را به شرک و بت پرستی محکوم می کرد. بتدریج با گسترش مسیحیت و غیر قابل انکار و فراموشی تشخیص دادن این جشنها، کلیسا مجبور شد مراسم جشنهای مذهبی خود را هم زمان با جشنهای سال نو برگزار کند .به دلیل آنکه کلیسا نتوانست روز اول اول سال نو را تغییر دهد هم اکنون مشاهده می کنیم که در کشورهای اروپایی و آمریکایی جشنهای سال نو با سالروز تولد مسیح آغاز می شود و تا چند روز پس از سال نو ادامه دارد.ن ا گفته نماند که در قرون وسطا کلیسا همچنان مخالف جشنهای سال نو بود و جشنهای سال نو تقریبآ از حدود 400 سال پیش بطور رسمی در اول ژانویه برگزار می شود.
از آداب و رسوم سال جدید
معمولآ یکی از رسوم سال نو گرفتن تصمیمات جدی برای آغاز زندگی در سال جدید (مانند ترک سیگار، کم کردن وزن، درس خواند و ....) است، نباید تعجب کرد اگر بشنویم که این رسم نیز از مراسم بابلی ها گرفته شده است . مردم بابل رسم داشتند که وسایل زراعتي و مواد غذایی را که در طول سال از یکدیگر قرض گرفته بودند در آغاز سال نو به یکدیگر باز پس می دادند .  استفاده از نماد کودک برای باشکوه کردن آغاز سال نو در یونان از سال 600 قبل از میلاد آغاز شد. در آن زمان رسم بر این بود که جشن خدای شراب با نام دیانیسوس (Dionysus) را با نمایش یک کودک در سبد، به نمایندگی تولد دوباره و هرساله آن خدا در آغازفصل بهار، برگزار کنند . در مصر باستان نیز از کودک به عنوان سمبل و نشانه تولد دوباره در فصل بهار استفاده می شد .رسم نمایش کودک به نشانه تولد دوباره در اروپا، گرچه در ابتدا با مخالفت کلیسا روبرو شد، اما سرانجام کلیسا در این تصمیم خود تجدید نظر کرد و به اعضای خود اجازه داد تا سال نو را به نشانه تولد مسیح با نمایش یک کودک جشن بگیرند.
از اعتقادات آغاز سال نو
این تفکر نیز از دیرباز مرسوم بوده است که مردم آنچه که در آغاز سال نو انجام می دهند یا می خورند در شانس آنها در طول سال جدید موثر است. به همین دلیل افراد فامیل و دوستان ساعات اولیه سال نو را با یکدیگر جشن می گرفتند. معمول بر این بوده و هست که در این مهمانی ها غذاهای سنتی طبخ و مصرف می شوند .مهمانی ها اغلب تا نیمه شب بعد از نواختن زنگهای سال نو ادامه می یافت و اینطور تصور می شد که اولین مهمان می تواند با خود بد اقبالی یا خوش اقبالی را به ارمغان بیاورد. آنها بر این باور بودند که اگر مهمان مرد قد بلند و مو سیاهی باشد با خود خوش شانسی می آورد .در بیشتر فرهنگها این اعتقاد وجود دارد که اغلب اشیایی که شبیه به حلقه هستند، نشانه ای از خوش شانسی به شمار می آیند زیرا این حلقه است که روزهای سال را به هم پیوند می دهد. به همین منظور هالندی ها معتقد هستند که خوردن دونات در روز اول سال نو می تواند برای آنها در طول سال شانس به همراه آورد .در بسیاری از ایالت های آمریکا مردم در اولین غذای سال نو از لوبیای چشم بلبلی استفاده می کنند زیرا لوبیای چشم بلبلی و سایر حبوبات در بسیاری از فرهنگها نشانه شانس است. کلم هم به عنوان یک سبزی خوش یمن در هنگام سال نو استفاده می شود زیرا برگهای کلم نشانه اسکناس و پول رایج است. وجود برنج بر سر سفره سال نوع اغلب فرهنگها نشانه از امید به داشتن سالی پر برکت و شانس است .منابع:  بهارونوروز ، نوروز وآفتاب
.