چرا  افغانستان با گذشت هرروزخونين تروشکسته ترميشود؟

پروژه اي به نام  "نتيجه دهی سريع"

(Quik Import project)

  ( ن - مامون)

بخش سوم

 

 پاکستان درافغانستان به دنبال چيست؟

درعقب پرده سياسي افغانستان چه ميگذرد؟

چه زدوبند هاي بين ناتووپاکستان وجوددارد؟

کيها جنگ سالاروکيهاغرب سالاراند؟

چراکرزي جلوخود سري هاي برادرانش را نميگيرد؟

آيا گريه هاي کرزي واقعآ معصومانه است؟

کيهاثروت ودارائي ملت رابه يغماميبرد؟

چراائتلاف درافغانستان شکست خورد؟ و...

براساس گزارش واشنگتن پست كه در 13 اكتبر 2001 منتشر شد، دولت كلينتون و نواز شريف توافق كرده بودند تا اسامه  بن لادن را در سال 1999 بكشند. اما تحقق چنين امري با اهداف منطقه اي پاكستان همگوني نداشت. دولت پاكستان از طريق گسترش بنيادگرايي توانست به مطلوبيت هاي منطقه اي دست يابد. بنابراين، تمايل چنداني به كاهش بنيادگرايي در افغانستان نداشت.  در حمله آمريكا به افغانستان، سيا اقدام به اجراي پروژه اي به نام «نتيجه دهي سريع» (Quik Import project) كرد. در راستاي اين پروژه، سازمان سيا از دولت بوش دستور داشت تا قبايل ضد طالبان را براي جنگ با طالبان و القاعده بسيج كند.

اين امر بعدها از حادثه 11 سپتامبر به مرحله اجرا گذاشته شد، اما دولت آمريكا براي تحقق اهداف استراتژيك خود جهت گسترش نيروهاي نظامي اش در مناطق مختلف، تمايل چنداني به انجام عمليات پنهاني نداشت. فضاي سياسي آمريكا بيانگر ايجاد جنگ جديدي بود. اين جنگ بايد از طريق نيروهاي نظامي آمريكا صورت مي گرفت. بار ديگر قدرت نظامي، يكي از موضوعات اصلي سياست بين المللي تلقي مي شد. به اين ترتيب، بار ديگر پس از جنگ سرد، مطالعات امنيتي بر محدوديت رويكردهاي سنتي و رئاليسم مسلط بر دانش روابط بين الملل در زمان جنگ سرد تأكيد مي كردند.

 در چنين روندي آمريكا تلاش داشت تا سياست مقابله و مؤثر را اعمال كند. آنان الگوي تخريب سازنده را در پيش گرفتند. به موجب اين الگو، كشورهاي «نامطلوب» در معرض هدف انتقامي قرار مي گرفتند. نضج گرفتن اين موضعگيري انتقادي مي توانست به سمت  آغاز فرآيندهاي تحكيم امنيت و تأكيد بر راهكارهاي حقوقي در تدوين سياست خارجي پيش رود، اما شكاف ناشي از تفاوت قدرت ميان ديدگاه هاي دولت ها كه مسلما تفاوت منافع را در پي دارد، مانع از تحقق اين امر شده است.  عمليات نظامي آمريكا در افغانستان منجر به تغييرات قابل توجهي در ساختار نظام بين الملل، سازمان هاي بين المللي و همچنين حقوق بين المللي شد.

 از اين مقطع زماني به بعد، عمليات پيشدستي  جايگزين جنگ پيشگيرانه شد. «جان كنت گالبريت» معتقد است: «كشورهاي دارنده حق وتو، سعي خواهند كرد در مقابل هم صف آرايي نكنند و از اين رو، در وحدتي براي حصول به تفاهم در نظرياتي كه ناظر به منافع آنهاست، به نحو احسن بكوشند.» اين امر نشان مي دهد كه استراتژي جديد آمريكا مبتني بر مقابله با نيروهاي چالشگر جهان سوم است. اگر چه اين روند در سال هاي دهه 1990 نيز به كار گرفته شده است. اما اهداف آمريكا در دوران بعد از حادثه 11 سپتامبر با تغييراتي روبرو شده و در نتيجه، حوزه رفتار سياسي و استراتژيك آنان دگرگون شده است. بسياري از رفتارهاي سياست خارجي دولت ها به ويژه قدرت هاي بزرگ را مي توان به عنوان مصداق «مداخله» مورد بررسي قرار داد. اما بارزترين مصداق مفهوم مداخله براساس فصل هفتم منشور سازمان ملل، كنش جمعي كشورهاست. مانند عراق و يا جنگ محدود با اهداف بشردوستانه بدون قيموميت سازمان ملل مانند كوزوو در سال 1999است. تغيير در اهداف استراتژيك آمريكا منجر به دگرگوني در كاركرد سازمان هاي بين المللي شد. اين امر را مي توان نشانه تغيير ساختاري در فرآيندهاي بين المللي دانست.

 به اين ترتيب، سازمان ملل كار ويژه خود براي حفظ صلح را از دست داد و به ابزاري براي گسترش جنگ هايي تبديل شد كه منافع استراتژيك آمريكا را فراهم مي سازد. اين گونه اقدامات، دگرگوني سريع و جهشي در روند صلح محسوب مي شود كه كاربرد زور عليه راهزنان مسلح و شبه نظاميان براي تداوم كمك رساني، يا بر ضد جناح هاي سياسي مسلح براي واداشتن آنها به رعايت توافقنامه هاي صلح را مجاز مي شمارد. بنابراين، زماني كه جنگ ها پايان مي پذيرد، الگوهاي سياسي براي كنترول محيط استراتژيك طراحي مي شود.  اين امر زماني از مطلوبيت بيشتري برخوردار مي شود كه هنجارهاي دفاعي و استراتژيك نيز با تغييراتي همراه شود. اين روند از سال 2001 به بعد شيوع بيشتري يافته است. در مبحث توسل به زور، حق دفاع مشروع (self Defense) ، حق مقابله به مثل و تلافي (Reprisal) و حق قصاص (Retorison) مطرح مي شود. توسل به زور به عنوان دفاع مشروع و يك وظيفه ريشه اي در آموزه هاي «آگوستين» و اخلاقيات مسيحي دارد. آمريكايي ها از ادبيات مذهبي در جهت توجيه و تبيين اهداف استراتژيك خود بهره گرفتند. راست جديد در آمريكا مبتني بر آموزه هاي ديني و ضرورت هاي امنيتي است. به اين ترتيب، امنيت گرايي، ماهيت مذهبي و استراتژيك پيدا كرد.

مقابله با تروريسم را مي توان گامي در جهت تحقق چنين اهداف و فرآيندهايي دانست. زماني كه عمليات نظامي آمريكا در افغانستان پايان يافت، زمينه هاي ايجاد و شكل گيري نظم جديد در افغانستان فراهم شد. اين روند در اجلاسيه بن و براساس مشاركت كشورهاي منطقه با آمريكا انجام پذيرفت. در اجلاس  بن، سه مرحله مهم براي دولت سازي در افغانستان در نظر گرفته شد كه عبارت بودند از: «تشكيل يك دولت موقت شش ماهه» ، «يك دولت عبوري 18ماهه» و « دولت دائم» . با اين  حال با گذشت هفت سال از حادثه 11 سپتامبر و حمله آمريكا به افغانستان، همه مسايل و مشكلات افغانستان حل نشده و در بعضي موارد نگراني هاي جدي وجود دارد. اين امر بيانگر آن است كه نيروهاي جديدي در افغانستان سازماندهي مي شوند اگر چه دولت افغانستان را مي توان انعكاس دولت گرايي جديد تلقي كرد، اما اين فرآيند با چالش هايي نيز همراه است.

اولين چالش اين دولت بيگانگي ازملت ، مزدوري وبيگانه منشي ، بي کفايتي ، تنبلي ، خانواده وباند سالاري، بي تفاوتي ، روزگزراني ، بي خاصيتي ، نهايت بي پروايي وتوطيه چيني ودسيسه بازي است.

دوم چالش هاي امنيتي جديد آمريكا مبتني بر مقابله گرايي با نيروهاي خارجي است. به طور كلي، اشغال نظامي پيامدهاي امنيتي خود را دارد و منجر به ظهور چالش هاي جديدي مي شود.

 آمريكا در افغانستان با مشكلات بسياري روبروست، شرايط قومي و سياسي  كشور كه جنگ سالاران در آن حاكم هستند، موجب شكست طرح خلع سلاح عمومي و ايجاد ناامني شده است (د سيسه هاي گوناگوني ازجانب غرب سالاران عليه نيروهاي جبهه ملي سبب ميگردد تا اين نيروها کمي بااحتياط وآگاهانه عمل نمايند اما دربين مخالفين چنين مغزمتفکري به چشم نميخورد). افغان ها با حضور بيگانگان در كشورشان مخالف هستند و به هر ميزان حضور نظامي آمريكا و ساير كشورهاي عضو ناتو در افغانستان افزايش يابد، طبيعي است كه امكان شكل گيري فرآيندهاي چالشگر نيز وجود خواهد داشت. بعد از حوادث 11 سپتامبرو سقوط طالبان  -كشت خشخاش و توليد مواد مخدر شتاب فزاينده اى به خود گرفته و متأسفانه تحرك سريع باندهاى مافيايى دراطراف کرزي وجنگ سالاران قندهاروهلمند ، وضعيت نابسامان اقتصادى، بازگشت مهاجرين و مهمتر از همه فقدان حاكميت با ثبات و مقتدر در افغانستان، بر دامنه اين تهديد افزود ه است. در هر حال ايجاد يک دولت مقتدر مرکزي با اتکا به اصل شايسته سالاری ، تکيه برمنافع ملت ، يک خانه تکاني عمومي دردولت ، اعزام غرب سالاران دوتابعيتي به ايالات متحده آمريکا ، يک حسابگيري دقيق وشفاف ازکرزي ، برادرانش ، فاروق وردگ وهمه وردگيان که تحت حمايت کرزي برعليه منافع ملي قرارميگيرند ، به محاکمه کشاندن تعدادازخاهينين ملي وناقضين حقوق بشرو مديريت سالم دردولت  که بتواند به خواسته هاي مردم پاسخ مثبت بدهد، تنها راه سياسي بهبود اوضاع اجتماعي و اقتصادي به شمار مي رود.

در غير آن هر شخصی با تجربه ای هم اگر دراين حلقه بسته ودر سيستم بهم آميخته قرا ر گيرد موفقيت چندانی نخواهد داشت. تامين امنيت و جمع آ وري سلا ح یکی ا ز همان اصطلاحات است که ا ز زبان مسوولین دولتی وتریبیونها وبلند گوها دردا خل وخارج کشور به مود روز ومود سال بدل گردیده ، اما واقعیت خلاف آن است که می بینیم، میشنویم واحساس میکنیم . تعدد و تداوم اختطاف ها، سرقت ها ، قتلها ، انفجارا ت وانواع بی امنی ها درکشور واقعیت تلخی است که ا ز سپیده دم دولت موقت آغاز شده، دردولت انتقالی تشدید و در دولت انتخابی به اوج خود رسیده است.

مردم این پرسش را مطرح میسازند که دولت ومسوولین امنیتی آن با اینهمه تشکیلات وسیع وهزینه های گزاف دربرابر اینهمه بی امنی وجنایت که طی هفت سال گذشته درتاریخ کشور ریکارد قایم کرده ا ست، چه استدلالی دارد، مسوولین دولت با ادعا های بلند بالا و بهانه های ناهمگون دربرابر افکار پرسشگر مردم وجهانیان چه پاسخی دارند؟. آنچه بیش از همه قابل تأمل واندیشه است اینست که ، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است .

درحالیکه دراوضاع کنونی ودر طی هفت سال این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمندی، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی مدتي است که به یأس تبديل شده است.  دزدي ، چپاوول ورشوت ستاني درادارات دولتي ، حاکميت هاي متعدد شهري ومحلي ، تبليغات دوامداربرضد يکديگر، و... تاچه مدتي دوام ميابد . جامعه به دليل دوري از قانون و قانونمندي به يك جنگل تبديل شده است كه هركس زور بيشتر داشت همان قدرت حاكم به شمار مي رود .

تفنگداران با تكيه به نيروي نظامي خويش خواستار هرج ومرج ، چوروچپا ول ، زورگوي وبي قانوني اند . آيا اين به صلاح مردم است؟ . پروژه خلع سلاح و تضعيف جنگ سالارا ن را نه تنها دولت، بلكه مردم نيز به شدت خواستاراند . چون سه دهه جنگ و ويران گري همه داشته ها و نداشته هاي ما را نابود ساخته است و وضعيتي را به وجود آورد كه مردم نا گزيراند انطوريکه براي بيرون راندن نيروهاي بيگانه دست به مقاومت بردو اين بار براي رهايي خود ا ز چنگ جنگ سالاران خواستار مداخله نيروهاي خارجي در قضيه اند. مردم نه تنها خواستار خلع سلاح و حذف نيروهاي جنگ سالار هستند، بلكه اين راه را تنها راه اعاده امنيت مي دانند.

چرا دولتمردان کشورخم به ابرونمي آورند وبراي خوشي وسعاد تمندي مردم اقدامات قاطع وموثري به عمل نمي آورد ؟ . با گذشته هرروزبه لشکربي کاران وبه صف بي خانمان افزوده مي شود .

اما زورمندان وقدرتمداران معاش وامتيازهاي دالري اخذ ودرهرسفرخارجي هزاران دالررا به عنوان سفرخرچ به جيب ميزنند.آيا بهتر نبود که پول معاش اين همه مفت خواران را به يتيم وبيوه ومعيوب داده وفقر را ريشه کن سازند .  پروسه خلع سلاح در افغانستان ، آغاز شدو اميدواريهاي را در ميان مردم پديد آورد مردمي که طي بيشترازيک دهه درحاکميت تفنگ هزارا ن قربا ني دادند و کشور خود را نمايشگاه عظيم انواع سلاح هاي سبک و سنگين مي ديدند، درين آرزو بودند که روزي سايه سياه تفنگ را بربالاي سرشا ن نديده واين حاکميت ننگين را براي ابد به گورستا ن تاريخ دفن نمايند . (اما اين پروسه بصورت خيلي محدود درشمال تطبيق ودرجنوب وجنوب غرب آب ازآب تکان نخورد ) « اصطلاح جنگ سالاررا عمومآ غرب سالاران به جبهه ملي مربوط ميدانند،  ولي چنين نيست ، اين جمله همه جنگ سالاران بشمول برادران کرزي که درقندهارلميده وبه شکل ازاشکال درتقويه حاکميت برتري خواهي عليه اقوام ديگربرادران پشتون که مربوط به قبيله خودشان نيست ويا درچوروچپاول اقتصادکشورمصروف اند ،را دربرميگيرد . تفنگداران تحت هرنام که درهرگوشه وطن عليه منافع مردم وملت تلاش مينمايند محکوم به نابودي است. »

دولت پروسه بنا م جمع آوري سلاح را روي د ست گرفت که ميليون ها دالررا به بادفنا داد، ولي درظاهرارقام هاي ارايه مي گردد که اميد واري هاي کاذبي را به مرد م نويد ميدهد . درکشوروبخصوص درشهرکابل ، کشتن ، بستن ، بردن ، اختطا ف ، زورگويي ، قاچاق ، وحشت ، بربريت ، جنگ هاي ذات البيني و مرد م آزاري با گذ شت هرروزوسعت بي سا بقه پيدا مي نما يد . گزارش هايي در دست است که افراد ملبس به يونيفورم پوليس سبب اخلال در امنيت اجتماعي مي شود. اين موضوع سبب پديد آمدن نوعي کانگستريزم شهري گرديده است . بيش‌ ازشش سال‌ است‌ كه‌ امريكا و متحد ين‌ درافغانستان‌ حضوردارند اما هنوز هيچ‌ نشاني‌ از ثبات‌ و صلح‌ و امنيت‌ در كشور سراغ‌ نداريم ، زيرا پس‌ از سقوط‌ طالبان‌ ، بايد بدون درنگ به جمع آوري اسلحه ا قدا م ميگرديد نه تنها اقدامي نشد بلکه دست‌ تفنگدارا ن ‌ در نقض‌ حقوق‌ بشر، حقوق‌ زنان‌، دامن‌ زدن‌ اختلافات‌ قومي‌ و مذهبي‌، چور و چپاول‌ با زگذاشته شد .

(( دولت درشهرکابل باجايگزيني هاي کژانديشانه فقط يک هدف را دنبال ميکند که چگونه عليه مخالفين سياسي اش دسيسه چيني کند واگرزندگي ودارائي ملت به يغما برده شد فرق نميکند زيرا منافع وامنيت خودوخانواده هايشان وسيله نيروهاي بيگانه تامين وخارجيان محافظ ناموس وشرف شان است.))

حال‌ نه تنها بر مردم‌ ما بلكه‌ بر اكثر مردم‌ دنيا آشكار گشته‌ است‌ كه‌ با وصف‌ حضور نيروهاي‌ آمريکايي وادعاهاي‌ بلند بالاي‌ ‌ كرزي‌، هنوز هم‌ افغانستان‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از مراكز فجايع‌ حقوق‌ بشر باقي‌ مانده‌ است: ادامه‌ خشونت‌ عليه‌ زنان‌، حوادث‌ بيشمار تجاوز، تهد يد و ازدواج‌ اجباري‌ توسط‌ افراد مسلح‌ ‌، افزايش‌ بي‌سابقه‌ خود كشي‌ و خو د سوزي‌ زنان‌، تهديد فاميل‌ها تا د ختران‌ خود را به‌ مكتب‌ نفرستند، سوزاند ن‌ مكاتب‌ دخترانه‌، احساس‌ ناامني‌ زنان‌ در كار بيرون‌ از خانه‌، ممنوعيت‌ ظاهر شدن‌ آواز خوانان‌ زن‌ در راديو و تلويزيون‌، افزايش‌ زنان‌ و بيوه‌هايي‌ كه‌ چاره‌اي‌ جز گدايي‌ و روي‌ آوردن‌ به‌ فحشا ندارند و...  باتداوم حکومت کرزي  فساد مالي‌، رشوت‌ ستاني‌ ، زورگويي ، بي قانوني ، فساداجتماعي ، جنايت اخلا قي ، بزن ، ببروبکش سلاحداران ، بيكاري ، فقر، وجوروچپاول تفنگداران به اوج خود رسيد . براي همگان آشکار است که مرکز گريزي و قانون شکني چه در ولايات و چه در مرکزبه اندازه ايست که هيچ مرجع قانوني نمي تواند در برابر آن ايستادگي کند . امروز بوروکراتيزم ريشه دار در کشور مانع هرگونه پيشرفت است، لذا برنامه هايي چون خلع سلاح ، مبارزه با مواد مخدر و غيره نتوانسته اند به موفقيت برسند.

در برابر اين نا بساماني بنيادي، سياست هايي چون تغيير مسئوولين در ولايات ومرکز،ايجادکميسيونهاي نام نهاد، تغيروتبديل هاي مصلحتي ، مراجع به اشخاص نامطلوب غرض مشوره ومفاهمه ، توزيع بسته هاي پول ، جذب دزدان قبلي به ادارات امنيتي ، تبليغات بي بنيادازطريق وسايل همه گاني براي تداوم حاکميت وفريب مردم … سطحي به نظر می رسد، اين سياست ها نه تنها باعث بهبود اوضاع نمي شود بلکه به آشفتگي آن مي افزايد. از سوي ديگر در هم ريختگي صلاحيت هاو مسئوليت هاي دست اندر کاران امور و بخش هاي مختلف اداري سبب ناکامي اجرات مثبت و موثر ميگردد. اصلاحات اداري نيز در صورتي موثر است که هيچ کس نتواند به ناحق خواسته خود را به کرسي بنشاند.

با انتخابات رياست جمهوري وتکيه مجدد کرزي برتاج وتخت که وسيله قواي خارجي به وي هديه گرديد ، يکبارديگر فساد مالي‌، رشوه‌ ستاني‌ ، زورگويي ، بي قانوني ، فساداجتماعي ، جنايت اخلا قي ، بزن ، ببروبکش ، بيكاري ، فقر، وجوروچپاول تفنگداران به اوج خود رسيد . خورد و برد قسمت‌ اعظم‌ كمك‌هاي‌ خارجي‌ به‌ وسيله‌ وزارتخانه‌ها واطرافيان ريس جمهورو د يگر ارگان‌هاي‌ دولتي‌ و كند بودن‌ شرم‌ آور اعمار مجدد. مقامات بلند پايه  در زير چشم‌ هزاران‌ عسكر امريكايي‌ و ناتو به‌ توليد و تجارت‌ بيسابقه‌ي‌ هيروئين‌ مشغول‌ بوده‌ كه‌ افغانستان‌ را مجدداً در صدر ليست‌ كشورهاي‌ توليد كننده‌ هيروئين‌ قرار داده‌اند. باوجود ادعاهاي‌ مبني‌ بر «آزادي‌ بيان‌»، فريادها در گلو خفه‌ مي‌گردند و آناني‌ كه‌ جرئت‌ ابراز نظرات‌ غير سازشكارانه‌ شان‌ را دارند با ضرب‌ و شتم‌ و تفنگ‌ و تهديد روبرو مي‌شوند.   

درحالیکه طی هفت سال این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این مامول ها تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی ميشود.

اما حضور تفنگداران بي بندوباروقانون شکني توسط خودزمامداران نوع مايوسي پديد آورد.  مردم ديگر دریافته اند که کشور مجددآ به تخته شطرنج قدرت ها مبدل شده و اينها نميخواهند از مهره های که سالها برآنا ن سرمايه گذاري کرده اند ببرند. پس هر طوری شده مزدوران خود را بر سر دست نگهمیدارند تا هموا ره با نصب آنان در قدرت سیا سی، داشتن دولت وا بسته به خود در را تضمین کرده باشند.

در جايي که تفنگ و زور و دالر مسلط است و مافياي هيروئين و بنيادگرايي دست باز دارد، صحبت از وجود آزادي و دموکرا سي و قانون و عدل مسخره است.

دولت افغانستان برنامه ای را به نام 'برنامه عملی برای رسیدگی به جنایات جنگی' تصويب کرده است که بر اساس آن، نحوه رسيدگی به جنايات جنگی و برخورد با عاملان آن مشخص خواهد شد.  کميسيون مستقل حقوق بشر نزديک به دو سال پيش نتيجه يک همه پرسی را با عنوان  درخواست عدالت در اختيار دولت قرار داد که در آن گزارش گروههای مختلف جامعه در مورد جرايم جنگی و نقض حقوق بشر اظهار نظر کرده بودند.  در واقع برنامه ای که اکنون از سوی دولت تصويب شده مبتنی بر گزارش کميسيون مستقل حقوق بشر است.  فرستاده ويژه سرمنشي سازمان ملل متحد در امور افغانستان، شماری از اعضای کابينه و اعضای پارلمان حضور داشتند که در آن شرکت کنند گان در مورد شيوه رسيدگی به جرايم جنگی با هم تبادل نظر می کنند. ولي اجرات کميسيون حقوق بشرکه ازسفارت وجنرالان ناتووآمريکا وکرزي هدايت ميگيرد به هيچ صورت نزد روشنفکران وملت رنجديده مشروعيت ندارد زيرااينهاخود تا گلودرجرم وجنايت غرق اند.   

بااندوه فراوان ايالات متحده آمريکا باازبين بردن طالبان يکبارديگربد نام ترين چهره هاي جنگ وتفنگ را با اسلحه جديد وبا ميليون ها دالروارد زند گي مردم مظلوم وبي دفاع افغانستان نمود .

گويي اين مردم ستم ديده بايد هميشه باکشتن ، بستن ، بردن ونابود شدن زند گي نمايند . بارفتن طالبان فقط چهره عوض شد . برنامه  کارروزانه ، سياست هاي محلي ، انديشه بنيا د گرايي ، جنگ وتفنگ ، بردن و کشتن ، قنداق کاري ، به زندان انداختن هما ن بود که درزمان طالبان جريان داشت ، ولي با دوتفاوت : يکي اينکه اين زنداني ساختن وبردن وتسليم دادن بي گناهان به خارجيان ود رزندان هاي بيگانه ها صورت گرفت ودوم تغيردستاربه پکول وکلاه پوست وچپن بود . آمريکايان با سياست هاي دود منشانه خويش بازهم همان دزدان نوکرصفت که با دوپاسپورت افغاني وآمريکايي وپوست وچپن و پکول پوشان فراري که شهررا به ويرانه وکابل را به غمخانه تبد يل نموده بودند بلاي جان مردم گردانيد .

جاه طلبي رهبرا ن فسادپيشه وفاشيستي تنها اهرم مصيبت باربود که استعمارمي توا نست درين راه ا زآن بهره برداري نمايد . خيانت وخودخواهي آينها کشور را بصورت سرزمين ملک الطوايفي درآورده و د رهرگوشه فرمانده ؛ گروه ؛ سرد سته وگرد نکشي براي خو يش پوسته وپا تک وزندان وکشتا رگاه سا خته ازاين طريق قدرت وحاکميت خودرا به نمايش گذاشتند.  تقريبآهمه معتقد شده اند  كه كرزى در طي هفت سال حكومت 

 د يگر فرصت چندانى براى جلب اعتماد عمومى ندارد.

کابل پايتخت کشور که در آن نيروهاي پرشمار داخلي و خارجي تامين کننده امنيت، وجود دارند نيز از گزند نا امني ها، مصئون نمانده و بطور پراکنده اما هشدار دهنده اي، مورد حملات انتحاري و فير راکت قرار مي گيرند. اگرچه تا کنون، ارگان هاي دولتي تامين کننده امنيت، شامل وزارت دفاع  ، داخله وامنيت ملي ، تشديد حملات انتحاري و تخريبي از سوي مخالفين را، نشانهء تضعيف و اضمحلال آنان دانسته و مدعي اند که آنان به دليل عدم برابري در مواجهه مستقيم با دولت، دست به اين کار ها مي زنند.

 درگيري وبي نظمي ها نشان مي دهد که امنيت، روز به روز خراب تر شده مي رود. بديهي است که اگر دولت به حل اين مشکل اساسي فايق آمده نتواند، در تطبيق پروسه هاي باز سازی و نوسازی، به کاميابي نخواهد رسيد.  در کشوري که تمام زير ساخت هاي اجتماعي و اقتصادي آن، در دوران جنگ سي ساله تخريب شده و مردم اين کشور، براي قادر شدن به گذران زندگي آبرومندانهء خويش، نياز شديد به کار در راستاي باز سازي دارند؛ امنيت وسرزنش سران روزگزران دولت ضرورت شماره اول به حساب مي آيد. در صورتيکه اين مشکلات بطورعاجل مرفوع نگردد بسيار مشکل خواهد بود تا حرکت هاي لازم ديگر، در عرصه هاي باز سازي و احياي مجدد و قادر ساختن مردم به پيداواري ضروري، صورت بگيرد.

با توجه به استقرار شمار قابل ملاحظه اي از نيروهاي مسلح خارجي، در چوکات نيروهاي قواي ائتلاف، آيساف و شروع حرکت هاي کمک به امنيت از سوي دولت، در قالب تشکيل و تجهيز اردو و پوليس ملي، از يک سو و تطبيق پروسه دي دي آر و داياگ از سوي ديگر، اين سوال پيش مي آيد که چرا با اين همه امکانات، نمي توانند، در تامين امنيت، مؤثر واقع گردند؟ تخريب اوضاع امنيتي در کشور، سبب شده است تا کرزي، نتواند در برابر اوضاع نا بسامان امنيتي، واکنش نشان ندهد. اين واکنشها هيچ دردي را نميتواند دواکند زيرااين کلمات وجملات براي فريب مردم بيان ميشود ويا به قول معروف بازي باکلمات است .

کرزي که اغلب، در سخنراني هايش از باز سازي و کارکردهاي دولت سخن مي گويد، در سفر هاي خويش ، با اينکه کوشش مي کند تا در جلب اعتماد مردم، از کارکردهاي دولتش چیزی بگوید؛ اما نمي تواند منکر وضعيت نا بسامان امنيتي گردد. کرزي، آي اس آي يا اداره استخباراتي پاکستان را متهم به تحريک مخالفين دولت کرده و به تشويق اين نهاد پاکستاني، به سوزاندن مکاتب، قتل و اختطاف مهند سان و کارمندان خارجي کمک به باز سازي و ..، اشاره مي کند؛ وگاهي هم بخاطرمعصوم نشان دادن خود اشک ميريزد . اما سوال عمده اين است که آيا اين سخنان کرزي، مي تواند به تحکيم امنيت کمک نمايد؟ آيا اين باعث نخواهد شد تا واکنش شديدتر حکومت پاکستان را به دنبال داشته باشد؟ آيا کرزي ميتواند بااين سخنان آمريکارا وادارسازد تا واکنش شديد به پاکستان داشته باشد؟. اما سخن عمده اين است که با وصف عدم انکار دخالت پاکستان در ناآرامي ها ؛ آيا سخنان کرزي، مي تواند بازدارنده بوده و دولت پاکستان را متقاعد به قطع حمايت از مخالفين حکومت کند؟ يا اينکه بر عکس؛ نتيجه خلاف داشته و سبب خواهد شد تا پاکستان از حکومت موجود در افغانستان، آزرده تر گرديده و د خالتش را صريح تر و آشکارا تر نمايد؟ پاکستان بیش از دو هزار کیلیومتر با ما مرز مشترک دارد و بیش از سه دهه است که به نحوی در مسایل درون افغانستان، ذیدخل است و ...  به نظر مي رسد حکومت نتوانسته است در سياست خارجي خود، روش مناسبی در پيش گيرد.

اماباوجود د خالتهاي همسايگان نمي توان منکر عوامل داخلي تشديد بحران شد؛ اگر مردم ، عموماً از کارکرد دولت رضايت داشته و خويشتن را در برابر منافع دولت، مسوول احساس نمايند، بسيار مشکل است تا کشورهاي خارجي، به اين صراحت بتوانند عوامل خود را در کشور، بکار اندازند و در مقابل دولت قرار دهند. آنچه باعث مي گردد تا مورال طالبان و مخالفان دولت قوي تر گردد، عوامل داخلي است که به تضعيف موقعيت دولت و تقويه روحيه مخالفان دولت، در کانون هاي بحران، کمک مي نمايد.

ازجانب ديگرتشدید قاچاق مواد مخدر ، افزایش آدم ربایی و تشدید خشونتها به همراه ادامه کشتار غیرنظامیان از سوی نیروهای آمریکا و ناتو باعث شده است اهداف و نیات آمریکا از ادامه حضور نظامی درافغانستان با سئوال جدی رو به رو شود . بی توجهی آمریکا وسایر کشورهای خارجی مستقر در افغانستان به تجهیز وبازسازی اردوي ملي وپوليس ملي نشان می دهد که آنها تمایلی برای واگذاری امور امنیتی کشور به پولیس و اردوي ملی  ندارند و می کوشند با بحران های هدایت شده ، حضور نظامی خود را درافغانستان توجیه کنند. در هرحال ، افزایش تلفات نیروهای عضو ناتو و ایساف در افغانستان باعث شده است کشورهای عضو ناتو و ایساف از جمله سوئیس وکورياي جنوبي از خروج نیروهای خود از افغانستان در آینده نزدیک خبر دهند. ازجانب ديگربيش از يك سال است كه سوء قصدهاى انتحارى و حملات متعدد به رويدادهاى روزمره افغانستان تبديل شده اند. بسيارى از مقامات از پاسخ به اين پرسش كه چرا اوضاع امنيتى كشور روز به روز وخيم تر مى شود، طفره مى روند. افغانستان چند ي است  ناآرامى هاي پي درپي را پشت سرگذاشته است. بيش از ده ها كشته و زخمى حاصل سه سوء قصد انتحارى دركابل اند. تا دو سال پيش كسى باور نمى كرد، طالبان و القاعده باز هم در افغانستان قدرت بگيرند.

حدود هفت سال از استقرار ناتودر افغانستان مي گذرد. ناتو فرماندهي نيروهايي را برعهده دارد كه اصطلاحاً نيروهاي بين المللي كمك به امنيت (ايساف) خوانده مي شود؛ هر چند كه از حدود سي  پنج كشوري كه در قالب ايساف نيرو به افغانستان اعزام كرده اند. تعدادقابل توجهي عضو ناتو هستند. در هر حال درينجا دو سؤال است: چرا ناتو فرماندهي ايساف را برعهده گرفت و در افغانستان مستقر شد؟ آيا ناتو توانسته است از عهده وظايف خود برآيد؟ در پاسخ به سؤال اول بايد گفت ناتو به دو دليل فرماندهي ايساف را برعهده گرفت. دليل اول جنبه تاكتيكي داشت و مواردي از جمله ضرورت گسترش نيروهاي ايساف به خارج از كابل، تزلزل در فرماندهي ايساف و ضرورت تسريع در روند بازسازي افغانستان را شامل مي شد. در حقيقت هر سه مقوله به مسأله امنيت در افغانستان برمي گردد. بدين شكل كه قلمرو فعاليت نيروهاي ايساف محدود به ولايت كابل بود وساير ولايات از امنيت كافي برخوردار نبودند. وضعيت افغانستان به گونه اي است كه ناامني در يك ولايت بر ناامني در ساير ولايات تأثير مي گذارد. بنابراين امنيت در كابل بدون امنيت در مناطق همجوار آن بسيار دشوار است. از اين جهت ضرورت داشت نيروهاي ايساف به قلمروي فراتر از كابل گسترش اند.

 در بين كشورهايي كه عمليات‌هاي‌  عمده در افغانستان را برعهده دارند و آنهايي كه از مشاركت در عمليات‌هاي پرخطر سرباز مي‌زنند، تنش‌هايي جدي وجود دارد .انتقاد اين كشورها به‌ويژه ايالات متحده به ديگر اعضاي ناتو كاملا منطقي است .يكي از مشكلات امروز ناتو وعده‌هاي بسياري است كه آنها در ابتداي عمليات خود در ناتو ارائه دادند، وعده‌هايي بسيار زياد كه قرار بود سريع و با صرف هزينه‌هاي بسيار اندك محقق شود.تحقق نيافتن اين وعده‌ها در كنار وخامت روزافزون اوضاع و شيوع بي‌سابقه جرم و جنايت در افغانستان موجب شده است، عمليات نيروهاي ناتو و ايساف در اين كشور با انتقادهاي روزافزوني مواجه شود .براي مثال چندي پيش اتحاديه اروپا متعهد شد آموزش نيروهاي امنيتي افغانستان را برعهده گيرد، اما اين طرح نيز در همان مراحل ابتدايي با مشكلات اعتباري و اساسي مواجه شد .مقامات آمريكايي به‌ويژه رابرت گيتس وزير دفاع اين كشور نيز اخيرا فارغ از هرگونه تعارفي پايتخت‌هاي اروپايي را به‌دليل عمل نكردن به تعهدات خود به باد انتقاد گرفته‌اند تا ناكارآمدي سياست‌هايي اين‌گونه بار ديگر بر همگان آشكار شود.

منابع مورد استفاده : همشهري، بازتاب ، مقاله هاي احمد رشيد ژورناليست مشهورپاکستاني ، افغانستان درآتش جنگ وخودخواهي – اثري از( ا- ص ) وبخشهاي خبري .

 

 

چرا  افغانستان با گذشت هرروزخونين تروشکسته ترميشود؟

"غفلت سازمان يافته"

  ( ن - مامون)

بخش دوم

 

پاکستان درافغانستان به دنبال چيست؟

درعقب پرده سياسي افغانستان چه ميگذرد؟

چه زدوبند هاي بين ناتووپاکستان وجوددارد؟

کيها جنگ سالاروکيهاغرب سالاراند؟

چراکرزي جلوخود سري هاي برادرانش را نميگيرد؟

آيا گريه هاي کرزي واقعآ معصومانه است؟

کيهاثروت ودارائي ملت رابه يغماميبرد؟

چراائتلاف درافغانستان شکست خورد؟ و...

همه چيز به اين برمي گردد که منافع پاكستان در افغانستان چگونه تأمين خواهد شد؟ اين سئوالي بود كه در آغازحمله آمريكا به افغانستان در سال ۱۳۸۰ از سوي محافل سياسي و امنيتي پاكستان مطرح شد.  در آن هنگام، آمريكا به شدت به حمايت پاكستان براي سركوب طالبان و القاعده نياز داشت و به اين نكته هم كاملاً واقف بود كه اسلام آباد براي شكل دهي طالبان هزينه  زيادي متحمل شده است و اگر قرار باشد پاكستان در سرنگوني طالبان با آمريكا  همكاري كند، اين همكاري بايد منافع پاکستان راتاجايکه امکان دارد تامين نمايد.  آمريكايي ها مي توانستند به تقاضاي اسلام آباد به سه شكل پاسخ دهند:

- پاكستان با آمريكا همكاري كند و آمريكا كمك هاي سالانه خود به پاكستان را افزايش دهد و در عين حال تحريم هايي را كه آمريكا بدليل آزمايش هاي هسته اي پاكستان عليه اين كشور وضع كرده بود، لغو نمايد. ومنافع پاکستان درافغانستان رادرنظرداشته باشد .
-  پاكستان با آمريكا همكاري كند و در مقابل واشنگتن هيأت حاكمه جديد افغانستان را وادار كند با اسلام آباد روابط حسنه اي داشته باشند.
- پاكستان با آمريكا همكاري كند و در مقابل واشنگتن نيروهاي طرفدار اسلام آباد را در بخشي از ساختار قدرت سهيم كند.
گزينه اول اگر چه براي پاكستان سودمند بود اما اسلام آباد بين دو موضوع تفكيك قائل شده بود. اول اينكه همكاري اين كشور با آمريكا عليه طالبان بخشي از همكاري امنيتي دو كشور قلمداد مي شود كه در هر جاي ديگري و در مورد هر گروه ديگري نيز مي توانست اتفاق بيفتد. از اين رو واشنگتن بايد به صرف همكاري پاكستان، كمك هايي را به اين كشور ارائه دهد. دوم اينكه پاكستان در افغانستان منافع مستقيم و حياتي دارد و اگر طالبان از بين بروند، هيچ نيرويي كه در ساختار سياسي افغانستان از منافع پاكستان حمايت كند، وجود نخواهد داشت. بنابراين اسلام آباد شديداً تقاضاداشت كه ما به ازاي همكاري با آمريكا در قضيه افغانستان در داخل افغانستان پرداخته شود.
 گزينه دوم هم براي پاكستان اطمينان بخش نبود. زيرا در آن هنگام دو گروه قدرت را در افغانستان قبضه كرده بودند كه از قضا هر دو نسبت به پاكستان بدگمان بودند.

گروه اول ائتلاف شمال بود كه پاكستان را حامي طالبان و دشمن خود قلمداد مي كردند.

گروه دوم ناسيوناليست هاي بودند كه بر سر خط «ديورند» ادعاي ارضي و تاريخي عليه پاكستان دارند. بدين ترتيب هيچ يك از اين دو نيرو (جانشين طالبان) نمي توانست حتي اگر آمريكا هم در پشت ماجرا قرار مي گرفت، براي پاكستان اطمينان بخش باشد. تنها گزينه اي كه باقي مي ماند گزينه سوم بود: يعني حضور بخشي از نيروهاي وفادار به پاكستان در ساختار سياسي افغانستان. نيروهاي وفادار به پاكستان را بايد عمدتاً در ميان بخشي از مجاهدين وبخصوص حمايت کنندگان طالبان درزمان قدرت اين گروه مانند افغان ملتي ها وتعدادازطرفداران کرزي  جستجو كرد.  تعدادازمذهبيون يعني آنهايي كه ايدئولوژيك مي انديشند همه جا را سرزمين برادران مسلمان مي خوانند و لذا اصلاً قائل به وجود مرز ميان دو كشور اسلامي پاكستان و افغانستان نيستند.  اين همان چيزي است كه آي. اس. آي، سازمان اطلاعات اردوي پاكستان، سعي كرده است بطور بسيار ظريف طراحي كند تا از يك سو ادعاي تاريخي افغان ها را به فراموشي سپارد و از سوي ديگر زمينه هاي لازم را براي استفاده از افغانستان بعنوان عمق استراتژيك پاكستان در مقابل هندوستان فراهم كند.  توضيحات پاكستاني ها براي آمريكايي ها قانع كننده بود و لذا واشنگتن تصميم گرفت با اسلام آباد وارد معامله شود.  مسأله بدين شكل مطرح شد:

آمريكا مي پذيرد كه بخشي از نيروهاي وفادار به پاكستان وارد ساختار سياسي افغانستان شوند، اما چگونه و در مقابل چه چيزي؟ از اينجا بود كه بحث طالبان ميانه رو مطرح شد. در مورد اينكه چگونه نيروهاي وفادار به پاكستان در ساختار سياسي افغانستان وارد شوند، تصميم گرفته شد اين نيروها در قالب طالبان ميانه رو وارد ساختار سياسي شوند. در حقيقت پاكستاني ها دو ابتكار مهم را صورت دادند. اول اينكه ميان طالبان تفاوت قائل شدند و آنها را به دو دسته تندرو و ميانه رو تقسيم نمودند.

دوم اينكه ميان طالبان و القاعده تفاوت قائل شدند و به آمريكايي ها اعلام كردند كه اسلام آباد با القاعده مخالف است اما از طالبان دفاع مي كند. پس وقتي از طالبان ميانه رو سخن مي گويم آن بخش از نيروهاي وفادار به پاكستان هستند كه داراي پايگاه اجتماعي نسبي در بعضي ازمناطق افغانستان مي باشند. اين نيروها ايدئولوژيك بوده و از افكار و عقايد جمعيت علماي اسلام تأثير مي پذيرد. درصورتيکه ميان طالبان ميانه رو و تند رو هيچ تفاوتي وجود ندارد جز آنكه براي توجيه افكار عمومي ممكن است بعضي از سران اصلي طالبان مثل ملاعمر را از رأس اين نيرو حذف كنند.  در هر حال آمريكا به رغم بازتاب هاي منفي كه از نظر افكار عمومي دارد، پذيرفته است طالبان ميانه رو وارد ساختار سياسي افغانستان شوند اما اين مهم در قبال دريافت امتيازات زيادي از پاكستان صورت گرفته است.

اولين امتياز عبارت است از جلب همكاري پاكستان براي سركوب بقاياي القاعده اما امتيازات بعدي مهمتر هستند. آمريكا از پاكستان خواسته است در ازاي ورود طالبان ميانه رو به ساخت قدرت در افغانستان يكي از اين اقدامات را انجام دهد: اسرائيل را به رسميت بشناسد، نظارت بر سلاح هاي هسته اي پاكستان را در اختيار آمريكا قرار دهد، اسامه بن لادن را دستگير و تحويل آمريكا دهد، كليه نيروهاي خارجي را كه در اسارت طالبان و القاعده هستند آزاد كند، بقاياي طالبان را خلع سلاح نموده بگونه اي كه آثاري از تحرك نظامي آنها برجا نماند.  معلوم نيست كه پاكستان به كدام يك از اين شرطها تن داده است ولي آنچه مسلم است اينكه آي. اس. آي همه را فريب داده و با خواستهاي آمريکا بازي مي كند.

آي اس آي به همان ميزان كه با آمريكا همكاري مي كند به همان ميزان نيز طالبان را هدايت و رهبري مي كند. اطلاعات غلط به آمريكايي ها و اطلاعات درست به طالبان از محورهاي اصلي عملكرد آي. اس. آي است.

واقعاً مردم پاكستان نمي دانند كه چرا آمريكايي ها در كشورشان حضور دارند و چرا اردوي پاكستان بايد توسط آمريكايي ها محاكمه شوند و چرا ناموس نظامي پاكستان يعني سلاح هاي هسته اي اين كشور بايد تحت كنترول آمريكا باشد. مردم پاكستان نمي دانند دولت در پشت پرده چه سر و سري با اسرائيلي ها دارد و ...

اما مردم افغانستان ، اگر چه عوامل زيادي در قرباني شدن ملت  افغانستان نقش داشته ولي سازمان امنيت و اطلاعات اردوي  پاكستان ) آي .اس .آي( اولين نقش را درفلاكت و سيه روزي اين ملت ايفا كرده است. جلوه ها و نمود سياست فوق در قضيه طالبان ميانه رو كاملاً مشهود است. اولين نمود سياست آي. اس. آي اين است كه از يكسو طالبان ميانه رو را به انجام كاركردهاي سياسي واداشته است و سعي نموده با رايزني با آمريكايي ها و حتي فريب دولت كابل آنها را وارد ساختار سياسي كند. از سوي ديگر براي عملي نمودن اين سناريو، بخشي از طالبان را كه به طالبان تندرو معروف هستند مسلح نموده است تا با اعمال خشونت عليه دولت و مردم افغانستان و نيز سازمان هاي غيردولتي و حتي نيروهاي آمريكايي، آنها را به پذيرش شرايط پاكستان وادار كند. هم اكنون چهار نيروي اصلي با اهداف مختلف از طالبان ميانه رو براي ورود به ساختار قدرت حمايت مي كنند: پاكستان، آمريكا، بخشي از بنيادگرايان  و كرزي.

ضياءالحق رئيس جمهور نظامي پاكستان در يكي از جملات معروف خود گفته بود: «اين ديگ جوشان (افغانستان) را بايد همواره در درجه حرارت مشخصي نگه داشت». وقتي چنين عبارتي سرلوحه سياست خارجي پاكستان در افغانستان باشد چگونه مي توان اميد داشت اوضاع افغانستان سرو سامان پيدا كند و ملت مظلوم روي آرامش ببيند.چنانچه علي رغم تلاش های دولت مبني بر تشويق طالبان در سهم گيری مستقيم درپروسه سياسي و آماده گي برای تفويض سهم بيشتر آنان در مجموع ساختارهای دولتي،آنان سلاح بر زمين نگذاشته و هر روز به حملات شان بر عليه حاکميت کنوني و در زير چتر پاکستان گسترش مي دهند،که اين خود باعث تشويش مردم  گرديده است .

جنگ عليه افراطي‌گري و تروريسم در تمام جبهه‌ها در جريان است اما پيروزي و يا باخت در برابر آن تنها در پاكستان اتفاق خواهد افتاد. مساله فقط اين نيست كه مناطق مرزي بدون قانون اين كشور پناهگاهي براي القاعده و اسامه بن لادن هستند و يا اين كه آكادمي‌هاي افراطي‌گري اين كشور بمب‌گذاران انتحاري را آموزش مي‌دهند و به سراسر جهان مي‌فرستند؛  پاكستان دومين كشور پرنفوس مسلمان است كه شكيبايي و ميانه‌روي از خصوصياتي است كه مردم پاكستان به آن افتخار مي‌كنند اما افراطي‌ها در مرزهاي اين كشور تهديدي براي آن هستند. تا همين اواخر احتمال اين خطر كه پاكستان طعمه‌ي بنيادگراها مثل دست پرورده‌هاي طالبان كه تا پيش از سال 2001 در افغانستان قدرت‌مند بودند، شود، خنده‌دار به نظر مي‌رسيد اما اكنون خيلي هم دور از ذهن نيست .  پس از ترور بي‌نظير بوتو كه تاكنون دوبار نخست وزير پاكستان بوده است، ديگر هيچ كسي به اين ايده نمي‌خندد. در آخر اين كه اين كشوري است كه داراي بمب اتم است .

دلايل بسيار ديگري وجود دارند كه چرا مرگ بي‌نظير بوتو پاكستان رابه يك جاي ترسناك تبديل مي‌كند. با وجود تهديدهاي منتشر شده عليه بوتو و كشتار در حدود 150 تن در كراچي در روز بازگشت بوتو از تبعيد در ماه اكتبر سال (2007)، هنوز تروريست‌ها مي‌توانند در شهر راولپندي، پايگاه‌ اردوي پاكستان، عمليات خود را انجام دهند و اين حقيقت به اين معني است كه هيچ كسي در اين كشور در امنيت به سر نمي‌برد. اگر همان طور كه بسياري از افراد در پاكستان معتقدند سرويس‌هاي امنيتي نيز در مرگ بوتو دست باشند، همين امر باعث مي‌شود كه تصوير پاكستان هراس انگيز‌تر به نظر بيايد و به دليل وجود بسياري شكاف‌هاي ديگر در اين كشور وضعيت سخت‌تر هم مي‌شود -  جنگ فرقه‌يي ميان مسلمانان، تنش‌هاي قومي ميان پنجابي‌ها، سندي‌ها، پشتون‌ها و مهاجران هندي؛ شورشي‌گري در بلوچستان و هم چنين گسترش طالبان پاكستاني از بيرون از مناطق قبيله‌يي در مرز پاكستان به داخل و قلب پاكستان.

قتل بوتو باعث شده است ، حزب مردم  كه بزرگترين حزب پاكستان است و بوتو تا پيش از مرگش رياست آن را بر عهده داشت، در خطر منشعب شدن قرار گيرد. هم اكنون حزب مردم در دستان آصف علي زرداري، شوهر بوتو كه از محبوبيت برخوردار نيست و بيلاوال پسر 19 ساله‌اش كه در چنين سني بايد شركت در پارتي‌ها ومصروف امورروزانه تعليمي خويش در دانشگاه آكسفورد انگلستان باشد و نه به خطر انداختن خود در سياست، قرار دارد. اين حزب و كشور پاكستان كه هم اكنون محروم از بوتو هستند، در مقياس بالاتر نيز فاقد رهبراني هستند كه از شهرت ملي برخوردار باشند. در همين حال ديگر اعضاي قبيله‌ي بوتو از جانشينان وي انتقاد مي‌كنند.  جريان ديگرپاكستان، به رهبري نواز شريف،  صدراعظم قبلي اين كشور كه دوبار به اين سمت انتخاب شده است نيز دچار گسستگي شده است.

تبعيد رهبران هر دوي اين احزاب و هم چنين آزار و اذيت ديكتاتوري نظامي پرويز مشرف باعث تضعيف اين احزاب شده‌ است. اردوي پاكستان كه جايگاه خود را در نظام اقتصادي و سياسي اين كشور استحكام بخشيده است، از تضعيف نظام‌مند اين دو حزب سود مي‌برد. اما اين وضعيت به احزاب اسلام گرا كه در واقع توسط اردو حمايت مي‌شوند نيز كمك مي‌كند. اردواکثرآ اين احزاب را نسبت به احزاب سياسي جريان اصلي اين كشور شريك صميمي‌تر خود به حساب مي‌آورد. عدم محبوبيت مشرف، خصومت در برابر آمريكا و نفرت از جنگ در افغانستان كه بسياري از پاكستاني‌ها معتقدند اسلام را هدف خود قرار داده‌ است نيز به اسلام گراها كمك زيادي كرده است . بنابراين حمايت آمريكا از مشرف در جنگ با افراطي گري درافغانستان باعث به وجود آمدن افراطي گري در داخل پاكستان شده است. در واقعه‌اي مشابه آمريكا در دهه 1980 از جنرال ضياء الحق، ديكتاتور بنيادگراي پاكستاني به دليل حمايت سرويس‌هاي اطلاعاتي اين كشور از گروه مجاهدين كه در آخر نيز رژيم مورد حمايت شوروي را در افغانستان سرنگون كردند، طرفداري كرد.

در پي همين اقدام آمريكا و پاكستان با كمك سرويس‌هاي اطلاعاتي اين كشور توانستند از گروه‌هاي جنگ‌سالار چيزي را بسازند كه به گفته‌ي بوتو 'هيولاي فرانكشتاين' است.

از زماني كه افغانستان درگير مداخلات نيروهاي بيگانه شد، احتمال تأثيرگذاري نيروهاي مداخله گر در مسايل سياسي كشور افزايش يافت. به طور كلي، بي ثباتي سياسي يكي از عواملي است كه منجر به كاهش امنيت ملي شده و از سوي ديگر، زمينه مداخله نيروهاي خارجي را فراهم مي سازد.  از آنجايي كه منافع ملي پايدارترين مبنا براي استحكام سياست هاي ثبات و نيز تعيين استراتژي به شمار مي رود، تلاش براي كسب حمايت اجتماعي و مردمي، از اهداف سياست هاي آمريكا بوده است؛ به ويژه مواقعي كه اصول مورد نظر آمريكايي ها با منافع ملي به طور روشن و محسوس هماهنگ باشد.

از نظر استراتژيست  ها زماني كه استراتژي بر پايه منافع ملي و درست طراحي شده باشد، احترام ديگران را به منافع ملي برخواهد انگيخت. براساس چنين نگرشي است كه آمريكا در دوران بعد از پايان جنگ سرد، تلاش پايان ناپذير خود را در مورد اجرايي كردن استراتژي گسترش به كار گرفت. هدف اصلي آمريكا را مي توان تبديل قدرت و قابليت هاي استراتژيك آن كشور به امپراتوري جهاني دانست. در شرايطي كه كشورها از الگوهاي امپراتوري بهره مي گيرند، طبيعي است كه نيروهاي مختلف را سازماندهي كرده و هرگونه كنش سياسي آنان را در جهت اهداف استراتژيك خود طراحي و تبيين مي كنند.

از جمله مهمترين منافع حياتي و ملي ايالات متحده آمريكا در قرن جديد اين بوده است كه هيچ سلطه گري و سلطه جويي مخالف آمريكا در هيچ نقطه از مناطق مهم جهان مشاهده نشود. رقيب جدي به وجود نيايد و كشورهاي مختلف در قالب ائتلاف و به صورت رقيب، در جهان ظهور پيدا نكنند. اهميت دوستان و متحدان و جلوگيري از دستيابي كشورهاي مخالف و يا بالقوه مخالف، به سلاح هاي تخريب و كشتار جمعي و سلاح اتمي نيز جزو منافع ملي آمريكا محسوب مي شوند.  براساس چنين نگرشي است كه امنيت گرايي وارد حوزه تفكر استراتژيك آمريكا مي شود. آمريكايي ها تلاش قابل توجهي را براي كنترول محيط هاي بحراني به انجام رساندند.  افغانستان يكي از نمادهاي جنگ سرد محسوب مي شد، بنابراين، هرگونه مداخله آمريكا در اين كشور را مي توان به عنوان بازتاب پيروزي آمريكا در رقابت هاي جنگ سرد دانست.

 بلافاصله پس از حادثه 11 سپتامبر ،2001 ايالات متحده تمامي تلاش خود را براي تعميق اجماع جهاني براي مبارزه با تروريسم و يا حمايت از آن به كار گرفت. اين حادثه در تاريخ تحول سياست خارجي و امنيتي آمريكا و همچنين عرصه سياست بين الملل، از جايگاه خاصي برخوردار است؛ چرا كه نظام بين الملل پس از حادثه 11 سپتامبر، جهان  شاهد به روايت محافظه كاران نويني بود كه توسط جورج بوش رهبري مي شدند. شرايط بعد از اين حادثه و تأكيد مفرط بر آموزه «جنگ با تروريسم» را بايد به عنوان «اصل سازمان دهنده» سياست امنيتي اين كشور، پس از يك دهه سردرگمي مورد توجه قرار داد. در چنين فرايندي، استراتژي امنيتي آمريكا دگرگون شده و شكل جديدي از رفتارهاي سياسي و منطقه اي در حوزه آسياي جنوبي به كار گرفته شد.

آمريكا بر اين امر واقف بود كه فضاي جنگ سرد تبديل به شكل جديدي از رفتار سياسي شده است كه به موجب آن، اهداف و منافع آمريكا را تحت تأثير قرار خواهد داد.

به همين دليل، در صدد دگرگون سازي الگوي رفتار استراتژيك خود برآمد. چند روز پس از وقوع حادثه 11سپتامبر، ايالات متحده رهبري مبارزه عليه تروريسم را بر عهده گرفت. كاخ سفيد با معرفي سازمان تروريستي «القاعده» و «طالبان» به عنوان مسئولان اصلي اين حادثه، از متحدين خود خواست تا براي مبارزه جهاني با تروريسم با آمريكا همد ست شوند. سرانجام جنگ با افغانستان در شب هفتم اكتبر ،2001 آغاز شد. برنامه جنگ و حملات هوايي، در جهت نابود كردن طالبان پي ريزي شد. با سقوط بلخ ، جوزجان ، سمنگان ، فارياب وسرپل بعد تركابل و قندوز، توجه آمريكايي ها به مواضع طالبان در جنوب (قندهار) معطوف شد. نيروهاي واكنش سريع آمريكا و نيروهاي افغاني از شمال به اين شهر حمله بردند. پس از چند مورد درگيري و زد و خورد، در شب ششم دسامبر، طالبان شهر را رها كرده و پنهان شدند و در نتيجه حاكميت طالبان در افغانستان پايان يافت. حمله آمريكا به افغانستان را مي توان فصل جديدي از رفتار استراتژيك آن كشور در سياست بين الملل دانست.

به هر ميزان مداخله گري آمريكا گسترش يافت، ضرورت محو طالبان و مقابله با نمادهاي سياسي و ساختاري آنان نيز بيشتر مورد تأكيد قرار مي گرفت (درظاهر). اين امر از طريق طرح موضوعاتي در مورد القاعده و متهم سازي آنان به مشاركت در اقدامات تروريستي اين سازمان طي سال هاي گذشته انجام پذيرفت. برخي از ناظران بين المللي بر اين اعتقادند كه در سال 1998 با انفجارهاي كنيا و تانزانيا، سياست غفلت آمريكا نسبت به طالبان و بن لادن دچار شوك اساسي شده است. اما روند اصلي رفتار آمريكا از سال 2001 آغاز شد، زماني كه آمريكايي ها با حادثه 11 سپتامبر روبرو شدند. از سال  1998 تا زمان شكل گيري حادثه 11 سپتامبر، نيروهاي طالبان و همچنين القاعده به عنوان تهديد امنيتي آمريكا محسوب مي شدند.

به اين ترتيب، آمريكايي ها تلاش كردند تا اطلاعات لازم در مورد آنان را به دست آ ورند. در اولين اقدام، دولت آمريكا تصميم گرفت مرکز ضدتروريستي را تقويت كرده و با ادغام عناصر «اف.بي.آي» و «سيا» كه روابط خوبي با هم نداشتند، درون سازماني مشترك، به آن جاني تازه بدهد. اما عدم اعتماد متقابل باعث شد با وجود صرف بودجه چند ميليارد دالري، سيا نتواند سوء قصد 11 سپتامبر را پيش بيني كند. برخي از نظريه پردازان امنيتي اعتقاد دارند كه اقدامات يادشده توسط سرويس هاي امنيتي آمريكا مانيتورينگ شده است، اما آنان با «غفلت سازمان يافته» تلاش كردند تا زمينه ظهور «پرل هاربر» ديگري فراهم آورند. اگر چه برخي از اطلاعات منتشر شده در مورد سرنوشت طالبان متفاوت است.

ادامه دارد

 

چرا  افغانستان با گذشت هرروزخونين تروشکسته ترميشود؟

 

بخش نخست  ( ن - مامون)

 

پاکستان درافغانستان به دنبال چيست؟

درعقب پرده سياسي افغانستان چه ميگذرد؟

چه زدوبند هاي بين ناتووپاکستان وجوددارد؟

کيها جنگ سالاروکيهاغرب سالاراند؟

چراکرزي جلوخود سري هاي برادرانش را نميگيرد؟

آيا گريه هاي کرزي واقعآ معصومانه است؟

کيهاثروت ودارائي ملت رابه يغماميبرد؟

چراائتلاف درافغانستان شکست خورد؟ و...

افغانستان يكي از کشورهاي آسيایي كه سالها است جنگ‌هاي مختلف در آن جريان دارد. مساحت افغانستان 652 هزار و 225 کیلومتر مربع است .افغانستان با كشورهاي ایران از غرب،ترکمنستان از شمال، ازبکستان از شمال، تاجیکستان از شمال، چين از شرق، کشمیر از جنوب شرقي وپاکستان از جنوب هم‌مرز است .تابستان‌هاي آن گرم و زمستان‌هايش سرد است. يكي از مهمترين مشخصه‌هاي جغرافيايي افغانستان كوهستاني بودن آن است. يكي از دلايلي كه جنگ‌ها اغلب طولاني است همين كوهستاني بودن افغانستان است .

در سال 1978 ميلادي ، ح.د.خ.ا  بر سر كار آمد. در سال 1992 حاکميت داکترنجيب الله سقوط نمود  .آن‌گونه كه در دانشنامه ويكي پديا آمده است، مجاهدین موفق به تشکیل دولت ملی نشدند و جای آنها را طالبان گرفت. طالبان نتوانستند بقایای مجاهدین را که بر علیه آنها مقاومت می‌کردند به طور کامل سرکوب كند.

رژیم طالبان با حمله ائتلاف بین‌المللی به رهبری امریکا از هم پاشید.

 از سال   2001میلادی بعد از کنفرانس بن (Bonn) در اثر توافق گروه‌های جنگي وطرفداران غرب دولت موقت به رهبری حامد کرزی روی کار آمد. حکومت در 7 دسامبر 2004 میلادی به ریاست جمهوری حامد کرزی شکل گرفت و در 19 دسامبر سال 2005 نیز انتخاب مجلس قانون‌گذاری آن را تکمیل کرد .افغانستان عضو سازمان ملل متحد و اكو است . حكومت در اين كشور جمهوري اسلامي است. اکنون بنام رئیس جمهور کرزی است. اين كشور دو مجلس دارد: مجلس نمایندگان با 249 عضو و مجلس سنا با 102 عضو. سن قانوني در اين كشور 18 سالگي است.

بیشترین قرضه هایي کشور ازروسیه و بانک بین‌المللی پول است که بالغ بر هشت میلیارد دالر می‌رسد. پس از سقوط طالبان بیش از 60 کشور جهان قول کمک را دادند که طي اين هفت سال  میلیارد ها دالر کمک صورت گرفت  ولي اين کمکهاوسيله مافياي قدرت : برادران کرزي ، اعضاي کابينه دوتابعيتي وجنگ افروزان داخلي به يغما برده شدومردم گرسنه تروبي پناه ترگرديد   .

در دورهٔ قدرت طالبان حتی دختران خانه‌نشین شده و اجازهٔ تحصیل از آنها گرفته شد. در این دوره، به جای درس‌های علمی مانند کيميا و فیزیک در مدارس، بیشتر بر آموزش‌های مذهبی تاکید می‌شد . فعلآ 13 پوهنتون و 6 مرکز تربيه معلم وجود دارد.

افغانستان هم‌اکنون دارای یک شبکه ملی به نام «رادیو تلویزیون ملی افغانستان» (RTA) است كه یک کانال تلویزیونی و یک کانال رادیویی دارد .علاوه بر RTA نزدیک به صد شبکه رادیویی و حدود ده شبکه تلویزیون خصوصي در اين كشور وجود دارد .رشد و توسعه نظام ارتباطی افغانستان به دلیل کوهستانی بودن این کشور بسیار کند صورت می‌گیرد که مستلزم توسعه کیفی در زمینه ماهواره‌است .در افغانستان بیش از صد هزار نفر صاحب تیلفون هستند و جالب تر آن که بيست برابر آن در این کشور صاحب تیلفون همراه هستند. در کشور 535 هزار مشترک اینترنت هستند.

تنشهاي داخلي پاکستان ومداخلات درامورافغانستان :

پاكستان يكي از كشورهاي جنوب آسياست كه در همسايگي افغانستان ، ايران ، چين و هند قرار دارد  . مساحت آن 880 هزار و 940 كيلومتر مربع است. پايتخت آن اسلام آباد است و بزرگترين شهر آن كراچي است. مردم پاكستان به زبان اردو سخن مي‌گويند .پاکستان ﮬﻔﺖ ولايت دارد: بلوچستان، سر حد شمالی، سند، پنجاب، ﻣناطق ﺷﻤﺎﻟﻰ، مناطق ﻗﺒﻴﻠﻪﺍﻯ، ﻛﺸﻤﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ و ﺍﺳﻼﻡﺁﺑﺎﺩ .پاكستان با 164 ميليون و 741 هزار و 924 نفر نفوس (بر اساس آمارهاي سال 2007 (ششمين كشور پرنفوس جهان است و دومين كشور پرنفوس در بين كشورهاي مسلمان. اين كشور تا سال 1947 تحت سلطه انگليس بود.

در سال 1956 در اين كشور جمهوري اسلامي اعلام شد . درپاكستان قوميت‌هاي مختلفي چون سيك، عرب، پشتون، ترك، بلوچ و مغول به آن كوچ كرده‌اند. پس از آنكه در سال 1947 اين كشور اعلام استقلال كرد جدل‌هاي هند با پاكستان هم آغاز شد. اين دو كشور در سال‌هاي 1947 تا 1948 و در سال 1965 بر سر مالكيت كشمير با هم جنگيدند و اين دعوا تا امروز هم ادامه دارد. جنگ سوم بين اين دو كشور در سال 1971 روي داد كه نتيجه آن جدايي بخش شرقي پاكستان و اعلام موجوديت كشوري به نام بنگلادش بود .

پاكستان از ناهماهنگي‌هاي سياسي داخلي رنج مي‌برد.

مرزبندی پاکستان و افغانستان که د ر سال 1893 به وسیله استعمار انگلیس و سالها قبل از پیدایش پاکستان بر اساس خظ  دیورند پدید آمد و حضور ا قلیت ناراحت پشتون در دو طرف یاد شده همراه با دعاوی دیرینه سران پشتون برای جدایی ایالت سرحد (منطقه اصلی پشتون نشین در پاکستان) از آن کشور، شکل بند اصلی روابط گذ شته و حال دو کشور بوده است . آفرینش طالبان هم پدیده يی از چنین سیاستی است . هر نوع بررسی در مورد افغانستان و ماجرای طالبان، بدون آگاهی از خطوط سیاستهای پاکستان، احزاب  افراطي مذهبی آن کشور، گروههای فشار و هدفها و انگیزه های آنان ناقص و نارساست.

درخصوص اجراي نظام اسلامي در پاکستان يک کشاکش سه جانبه داخلي بين دنياگران، بنيادگرايان و نوگرايان پاکستاني وجود دارد. دنياگران به جدا نمودن دين و سياست معتقدند و تمايل دارند که پاکستان روش ترکيه را دنبال کند، اين گروه مدعي هستند که پاکستان براصل مليت تشکيل شده و ملت يک ايده دنيا پرستانه است. بنيادگرايان خواهان آنند که در پاکستان بر اساس خطوط قرآني حکومت اسلامي تشکيل گردد.

در مقابل دو جهان بيني ياد شده، جهان بيني نوگرايان - دستگاه حکومت فعلي - قرار دارد، نوگرايان راهي را بين خواستهاي دنياگرايان و بنيادگرايان ايجاد نموده و معتقدند که پاکستان بايد د ستگاه هاي سياسي غرب را دنبال نمايد ولي آنها را با اصول اسلام وفق دهد .قانون هاي اساسي سالهاي 1956، 1963 و 1973 عقايد نوگرايان را در بر دارند.

به مدت چندين دهه، دولتهاي مرکزي تحت سلطه پنجابيها از پرداخت سهمي عادلانه از منابع مالي تخصيص يافته به توسعه بلوچستان دريغ کرده اند و تنها ١٢ درصد از حقي را که از توليد گاز به ان ايالت تعلق مي گيرد پرداخته اند. به همين منوال، مناطق سندي و پشتون نشين نيز به طور مداوم از دسترسي عادلانه به رودخانه ايندوس محروم شده اند، چرا که پروژه هاي سدسازي سهم عمده آب را به سمت پنجاب بر گردانده اند. مشرف در يکي ازسخنراني تلويزيوني خود درسال ٢٠٠٦ به تفصيل بلوچستان پرداخت و ادعاهاي بلوچها درباره تبعيض اقتصادي را رد نمود و خبر راه اندازي يک برنامه توسعه ٣٩ ميليون دالري را براي انان خبرداد که نيمي از بودجه آن صرف راه سازي و ديگر پروژه هاي زيربنايي خواهد شد.

به گفته او « بهره کشان واقعي» از بلوچها رهبران اقوام هستند که عنوان سردار دارند و « منابع مالي تخصيص يافته و توسعه را غارت کرده اند « و نيروهاي نظامي با اين هدف به بلوچستان فرستاده شده اند که از بلوچها در برابر رهبرانشان پاسداري کنند. مشرف گناه شورش را به ويژه به گردن نواب اکبر بوگتي انداخت که توسط نظاميان پاکستان در غاري که پنهان شده بود کشته شد.

مسائل اقتصادي مربوط به ماليات و شرايط حاکم بر تقسيم درآمد حاصل از توسعه نفت، گاز و ديگر منابع طبيعي به احتمال زياد مذاکرات را به بن بست خواهد کشاند. رهبران سندي و بلوچ، در بيشتر پيشنهادهايشان درباره نحوه انتقال قدرت از دولت مرکزي به ايالات  استدلال نموده اند که روش کنوني تخصيص مالياتهاي جمع آوري شده به دست دولت مرکزي، که تنها مبناي آن جمعيت است و در نتيجه به نفع پنجابي هاست نبايد ادامه يابد. روش جايگزين پيشنهادي اين است که نيمي از ماليات بر مبناي جمعيت تخصيص يابد و باقي آن بر اساس مبلغي که در هر يک از ايالات جمع آوري شده است توزيع شود.

بنا بر قانون اساسي سال 1973 ايالات از تعداد نمايندگان برابري در مجلس سنا برخوردارند ، استدلال مي شود که بايد به سنا اختيارات بيشتري داده شود، تا به جاي رئيس جمهوري يا نخست وزير آن مجلس اختيار منحل کردن مجالس قانونگذاري ايالات يا اعلام حالت وضعيت اضطراري را داشته باشد.

برخي از اين هم تندتر مي روند و خواهان آن اند که بلوچها، پشتونها، سنديها و پنجابيها در هر دو مجلس و نيز در اداره هاي دولتي و مناصب نظامي، صرف نظر از نابرابري هاي معين نمايندگي برابر داشته باشند. همه جناحهاي اقليتها براي تقويت گسترده حضوراقليتها در اداره هاي دولتي و نيروهاي مسلح اولويت قائل اند و همگي خواهان برقراري تضمين هايي در قانون اساسي اند که دولت مرکزي را از برکناري خودسرانه دولتهاي منتخب ايالات – کاري که ذوالفقار علي بوتو در سال 1973 انجام داد – منع نمايد.

بنابراين چشم انداز موجود حاکي از ادامه يک کشمکش بي نتيجه ميان بلوچها و سنديها از يک سو و اسلام آباد از سوي ديگر است، که بيش از پيش به تضعيف پاکستان منجر خواهد شد .از ديد بلوچها و سنديها آمريکا در بحران کنوني مسئوليت عمده اي دارد، چرا که تجهيزات نظامي اي که براي سرکوب شورش بلوچها به کار مي رود آمريکايي اند و از 11 سپتامبر 2001 به اين سو خيل گسترده کمکهاي اقتصادي آمريکا به اسلام آباد است که مشرف را سرپا نگاه داشته . از 11 سپتامبر تا کنون، مجموع کمکهاي نظامي آمريکا به مشرف، از جمله فروش 36 جنگنده اف 16 که مورد تأييد کنگره قرار گرفت، به 900 ميليون دالر بالغ شده است و قرار است تا سال 2009، 600 ميليون ديگر نيز بر اين افزوده شود. کمکهاي اقتصادي شامل 306 ميليارد دالري مي شوند که پاکستان در چارچوب روابط دوجانبه خود با آمريکا يا در چارچوبهاي چند جانبه اي که با پشتيباني آمريکاييان شکل گرفته اند دريافت نموده.

ازاين گذشته به واسطه ايالات متحده حدود 1305 ميليارد دالراز قرضه يي پاکستان بخشيده شده است .دولت بوش، به جاي آن که مانند برخي مقامات اتحاديه اروپا بر مشرف فشار بياورد تا با اقليتها برسر راه حلي سياسي به توافق برسد، گفته است که تنشهاي قومي « مسئله اي داخلي» اند و پاکستان خود بايد آنها را حل نمايد. سازمانهاي حقوق بشر خواستار اعمال فشار بين المللي بر مشرف شده ، ايالات متحده را مورد انتقاد قرار داده اند زيرا سلاح هاي آنها از هدف عملکرد اوليه شان يعني پشتيباني از ارتش پاکستان در مبارزه اش بر عليه القاعده و طالبان، منحرف شده است. با وجود اين تا پايان دوران رياست جمهوري بوش تعهد آمريکا به پشتيباني از مشرف استوار خواهد ماند.

پس از بوجودآمدن مجاهدين سربه کف درپاكستان، زمينه مداخله ودست اندازي پاکستان بيشترازگذشته وسيله اين پول پرستان وتشنگان قدرت مساعد گرديد. نفوذ مدارس پاكستان در افغانستان، از اين زمان به بعدكاملا محسوس است. آثار علماى بزرگ ديوبندى از عربى و اردو به ‏پشتو ودري چاپ وترجمه وبه افغانستان ارسال گرديد. جمعية العلماى اسلام در طول‏ سالهاى جهاد، رابطه نزديكى با مجاهدين داشته است.

بعدازسقوط حاکميت داکترنجيب الله ،مجاهدين بوسيله پاکستان وحاميان بين المللي اش به قدرت دست يافنتند ولي پاکستان وباداران خارجي اش به اينهم اکتفانکرده ودرصدد انتقال قدرت به نوکران افراطي اش تلاش نمود که سرانجام طالبان وطنفروش باتارومارنمودن مجاهد قدرت رابدست گرفتند.

قندهاردومين شهربزرگ افغانستان به شما ميرود، شهر قديم قندهار از 500 سال قبل از ميلاد به اينطرف مسکونی بوده است، اما منديگگ واقع در 56 کيلو متری اين شهر که در حدود 3000 سال قبل از ميلاد ايجاد شده ويکی از مناطق عهد برنز به شمار ميرود، بخشی از تمدن دوره ( ايندوس ) را تشکيل می داده است ، از آنجائيکه شهر قندهار در تقاطع راههای تجاری قرار داشته است ، قندهاريها در طول تاريخ تاجران بزرگی به شمار می رفته اند، اين شهر از طرف شرق با عبور از ( بولان ) به سند، دريای عرب ( خليج فارس ) و هند و از طرف غرب به هرات منتهی می شود، قندهار مهمترين نقطه تلاقی تجاری، هنر و صنعت افغانستان و هند بوده و بازار های پر رونق آن قرنها شهرت داشته است، شهر جديد اندکی از نقشه اوليه اش که احمد شاه درانی، بنيانگذار سلسله درانی آن را تهيه کرده بود انحراف يافته است، اين امر که درانی ها از قندهار بر خاسته و با حکومت 300 ساله شان برافغانستان دولت جديد را دراين کشور پايه ريزی کرده اند، به مردم قندهارنسبت به ديگر پشتونها موقعيت ممتازی بخشيده است، شاهان کابل به عنوان يک امتياز خانوادگی، قندهاريها را از خدمت سربازی معاف کرده بودند.

 آرمگاه احمدشاه در بازار مرکزی شهر قرار دارد و هنوز مردم زيادی برای دعا به بنيانگذارکشورشان آنجا به ادای احترام می روند، پشت آرمگاه احمدشاه درانی محل نگهداری خرقه حضرت محمد( ص) يکی از مقدس ترين اماکن نيايش در افغانستان است، خرقه به ندرت از محل خودخارج ميشود، چنانچه که يکبارمرحوم امان الله خان( موسس استقلال افغانستان ) برای متحد کردن قبايل، خرقه مبارک را به عموم نشان داد و بار ديگرهنگامی به مردم نشان داده شد که در شهر مرض وبا شيوع يافته بود.

 همچنين در سال 1996 ميلادی مطابق 1375 خورشيدی ملا محمدعمر به منظور مشروعيت بخشيدن به رهبری اش و به عنوان کسی که مسئوليت الهی دارد تا مردم افغانستان را رهبری کند خرقه را از محلش بيرون آورده و به انبوه طالبان حاضر نشان داد. شهر قندهار درميان صحرا قرار دارد گرمای تابستانهای آن نفس گير است، اما اطراف شهر را نهر های پر آب و زمينهای سر سبز و با غات ميوه فرا گرفته است که حاصل از آن ، انگور، خربوزه ، شاه توت، انجير، شفتالو و انار بدست  می آيد ، و انار آن بر علاوه  مصرف داخلی  در سراسر هند، پاکستان و ايران مصرف داشته و مشهور است.

تجاران قندهار از يک قرن پيش تجارت خود را با حمل ميوه قندهار به دهلی و کلکته آغاز کرده اند و اين تجاران کمک مالی عمده ای به طالبان برای تسلط بر کشور نمودند ، قندهار يکی از پر (مين) ترين شهر های جهان به شمار ميرود. مهاجرين به مزارع ويران شده شان بازگشتند به کشت خشخاش روی آوردند و بدين ترتيب منبع در آمد مهمی برای طالبان ايجاد کردند.

نهضت به اصطلاح مقاومت قندهار براساس تشکل قبيله ای درانی ها شکل گرفت، درقندهارمبارزه عليه روسيه بيشتريک جهاد قبيله ای به شمار می رفت که رهبری آنرا، رؤسای قبايل وعلمای سنتی به عهده داشتند، نه يک جهاد ايديولوژی به رهبری اسلام گرايان، احزاب هفتگانه مجاهدين مستقردرپشاورکه توسط پاکستان ايجاد شد و سهمی از کمک ها را از طريق مجاری سيا دريافت می کردند، رهبری هيچ يک از احزاب هفتگانه با پشتونهای درانی نبود.

در باره اينکه چگونه ملاعمر توانست گروه کوچکی از طلاب را عليه قوماندانان خشن قندهار به حرکت در آورد، داستهانهای زيادی بر سر زبانهاست، موثق ترين آنها که اغلب نقل و قول می شود آن است که دربهار سال 1994 ميلادی مطابق 1373 خورشيدی( زماني که مجاهدين در جنگ خون و آتش مصروف بودند) ساکنان منطقه سنگسار برای شکايت از يک قوماندان نزد ملا عمر آمدند، آنها اظهار داشتند که يکی از قوماندانان دو دختر جوان را ربوده سرهايشان را تراشيده وپس از بردن در يک پايگاه نظامی مورد تجاوز قرار داده اند، ملاعمر باجمع آوری 30 طالب که تنها 16 ميل تفنگ داشتند به پايگاه قوماندان مذکور حمله نموده و پس از آزاد کردن دختران ، قوماندان را از لوله تانک حلق آويز کرد، طلاب در نتيجه اين عمليات مقدار زيادی اسلحه و مهمات به دست آوردند، بعد ها ملا عمر اظهارداشت : ما عليه آن دسته از مسلمانها که گمراه شده بودند می جنگيديم ، چطور می توانستيم آرام بنشينيم، در حالی که مشاهده می کرديم عليه زنان و بيچارگان جنايت صورت می گيرد.

چند ماه بعد از اين حادثه دو قوماندان ديگر در قندهار رو در روی هم قرار گرفتند، اين بار موضوع اصلی پسری بود که هر يک از قوماندان خواهان او بودند، درجنگی که بين آنها در گرفت چند نفر به قتل رسيدند، طالبان ملا عمرپسر را، آزاد کرد و پس ازآن مردم با اشتياق از آنها تقاضا نمودند که در ديگرمشاجرات محلی نيز به کمک آنها بشتابند، اکنون ملاعمرچهره رابين هود  را به خودگرفته بود که در مقابل قوماندانان زور گو به ياری مردم بيچاره می شتافت موقعيت ملا عمر به اين دليل بالا گرفت که هيچ پاداش و تأييدی از مردم که به کمک شان می شتافت تقاضا نمی کرد خواست او تنها يک چيز بود:

اينکه برای ايجاد يک نظام کاملأ اسلامی از او پيروی کنند ! در همين هنگام فرستادگان ملاعمربا اسماعيل خان در هرات و ربانی درکابل ديدار کردند، حکومت منزوی کابل علاقمند بود هر نيروی جديد پشتون و مخالف حکمتيار را که هنوز از گلوله باران کابل دست بر نداشته بود حمايت کند در اين ملاقات ربانی قول داد طالبان را کمک مالی نمايد، مشروط بر اينکه آنها با حکمتيار به مخالفت بر خيزند، طالبان که در مدارسی تحت سر پرستی مولانا فضل الرحمن مولوی تند رو و حزبش جمعيت العلماء اسلام درس خوانده بود نيروی نو ظهور طالبان را به قوای مسلح  و آی اس آی  پاکستان معرفی ميدارد.

بتاريخ 13 عقرب 1373 خورشيدی، کاروان بزرگ تجارتی پاکستان متشکل از 30 لاری به مقصد آسيای مرکزی از طريق سپين بولدک داخل ولايت قند هار شد ولی مورد تاراج گروه مسلح قرارگرفت وبعد  گروهی دينی داخل صحنه شدند و با حملات برق آسای نظامی اموال تاراج شده را دوباره بدست آورند و ازهمان جا بود که پای شان در يک سلسله اقدامات اصلاحی داخل گردانيده شد، و بنام تحريک طالبان شهرت يافتند چنانچه آنان درابتدا برای پاک کاری شاهرا، ها از پاتکها ومحصول گيری های غيرقانونی وغيرشرعی، دزدی و چور وچپاول و دست درازی به مال و ناموس مردم داخل يک سلسله اموراصلاحی شدند، گفته شده که حملات طالبان در ولاياتی که تحت کنترول شان در آمده اند ازطرف شب بوده، اين امردر آن وقت برای تخت نشينان که قدرت را در کابل بدست داشتند، زنگ خطری را به صدا مياورد اينکه مبادا آنها از حمايت قوای هوائی که  با وسايل  رادار، به آسانی کشف نشود برخوردار باشند، قوای که قسمأ ازبيرون مرزها کمک نظامی خواهد شد به قول خانم بينظير بوتوکه به خبر نگار بی بی سی اظهار داشته بود، طالبان به کمک دولت های ايالات متحده امريکا، انگلستان و عربستان سعودی چند سال قبل در پاکستان ايجاد گرديده که چهره های اساسی را طالبان مدارس دينی ازجمله مهاجرين تشکيل ميدهد که بعدأ گروپ فوق به نيروی طالبان مسلح مبدل گرديد و رهبری آنها را رهبران سازمان بنيادگرای پاکستان ( جمعيت العلما ) بدوش داشته و سلاح طالبان از امريکا و انگلستان و پول از جانب سعودی اکمال ميگردد.

از ورود و ظهورطالبان در صحنه استقبال کردند، زيرا گروهی که توانسته بودند در قندهار و قسمت هايی از جنوب، امنيت بر قرارنمايند، برعلاوه آمريکايی ها فکر می کردند که طالبان سدی عليه منافع روسيه وايران درمنطقه بوده و زمينه را برای پاکستان آماده می سازد  تا از طريق افغانستان به بازارهای پرمنفعت ومنابع عظيم نفت و گازآسيای ميانه راه يابد، مامورين آمريکايی همچنين عقيده داشتند که طالبان می توانند توليد و تجارت مواد مخدر، را قطع نمايند موضوعات ديگری که آمريکا خواست از طالبان حمايت نمايد تعهدات اين گروه به انجام رسانيدن يک سلسله تعهدات تجارتی و ساختمانی به نفع شرکت های نفتی بود، طالبان تعهد کردند اجازه دهند ساختمان و تمديد لوله های غول آسای نفت و گاز، ازترکمنستان از، راه افغانستان به پاکستان صورت گيرد، داوطلب عمدهء ساختمان اين پروژه عظيم کمپنی های بزرگ نفت آمريکايی يونيکال و دلتای عربستان بود که مشترکأ آنرا بايد آنجام می دادند، بقول برنت روبين، يک تحليلگراوضاع افغانستان، عمده ترين وظيفه طالبان درارتباط ساختمان لوله های نفت و گاز، برقراری امنيت در مسيراعمار لوله ها بود، از اينرو بعد از بدست گرفتن عدهء از ولايات به سرعت و با قوای لوژستيکی فروان بسوی کابل يورش نمودند، پس از پنج روز جنگ خونين در اطراف کابل، سر انجام پايتخت به تسخير طالبان، اين ارتجاعی ترين گروه در ميان مجاهدين در آمد، حکومت ائتلافی ربانی ـ حکمتيار باشکست سنگين در کابل اعلام کرد که برای جلو گيری از خونريزی بيشتر قوای خود را از پايتخت بيرون می کشد.

در جريان اين جنگ شديد بيش از چند هزار نفر کشته يازخمی شدند که اکثر آنها از اهالی بی دفاع شهر کابل  بودند، قوای طالبان مجهز به جنگ افزار های مدرن و تقويت شده با مليشای نظامی پاکستان ، نزديک به يک هفته تمام شبانه روز اين شهر ويران را زير راکت باران گرفته، آنرا ويران تر کردند.

طالبان‏بر خلاف تصور تمامى محافل سياسى جهان كه همواره در پى راه‏ حلهاى‏شكست‏خورده «سياسى‏» در اين كشور بودند، بر روش نظامیگری ‏پافشارى نموده و به دور از هياهوى داخلى و بيرونى به‏ لشكركشى‏هاى خود در ولايات مختلف ادامه داد و پس ازچهار سال جنگ و گريز، سرانجام توانست مهمترين پايگاههاى احزاب‏ جهادى را فتح نموده و حضور خود را در غرب (هرات)، شمال (مزارشريف و شبر غان) و مركز (باميان و هزارجات) و مهمتر از همه دركابل تا حدودى تثبيت نمايد. ظهور ناگهانى‏ اين گروه در معادلات سياسى و نظامى افغانستان و موفقيتهاى‏ نظامى آن در 90 درصد از خاك كشور، حدسها و احتمالات زيادى ‏را درباره ماهيت، نيت و اهداف و روابط خارجى آنها به وجودآورده است.

تحليلگران سياسى، مطالب فراوانى در زمينه ابعادسياسى اين جنبش و پيامدهاى احتمالى آن در منطقه، به بيان وقلم درآورده و احتمالات متعددى را در اين خصوص ابراز داشته‏اند.و از طرف ديگر، افكار سخت‏گيرانه مذهبى طالبان كه تحت‏عنوان «اجراى احكام شريعت‏» و تشكيل دولت ناب اسلامى به اجراگذاشته مى‏شود، تشويشهاى بيشترى را در داخل كشور و منطقه باعث ‏گرديد بود .

طالبان احکام و مقررات و فرمانهای کرخت کننده را برشهريان کابل نافذ نمود، زنان را ازخارج شدن از خانه بدون محرم منع کرد و مانع کارآنان شد، دروازه های مکتب را بررخ شان بست، زنان مريض را از معاينه دوکتوران مرد محروم نمود، دسته های پوليس مذهبی در کوچه و بازار توظيف شد تا مردان و زنانی را که بعقيده آنها از مقررات طالبان عدول نمايند، جزا دهند، مردانی که ريش خود را اصلاح نمايند و يا درمساجد نمازنگذارند، مورد شماتت قراردهند، درحقيقت تمام انواع سرگرمی های تفريحی در تلويزيون قدغن گرديد، گدی پران بازی منع شد و شيشه های پنجره های خانه های شخصی سياه رنگ گرديد، و صدای رسای مظلوم شهريان کابل از داخل بخارج کشور طنين انداز بود همه جهان به خشم آمده بود ولی هيچ يک ازتبهکاری های طالب، اداره قصرسفيد را به خشم نياورد، چنانچه نوساعات بعد از استقرار طالبان برکابل در سپتمبر 1996 ميلادی نطاق وزارت خارجه امريکا گلن ديوس گفت: ايالات متحده امريکا در تطبيق قوانين نوع طالبی در مناطق تحت حاکميت طالبان هيچ نوع ايرادی ندارد .

دو ماه بعد تر رابن رافل معاون وزارت خارجه آمريکا طی يک سخنرانی در سازمان ملل متحد، در مورد طالبان بدگمانی بين المللی را تاييد کرد ولی اظهار داشت که وجود آنها را نمی توان بعنوان يک حرکت بومی ناديده گرفت، مقامات رسمی آمريکايی ازملاقات ها و ديد، و واديدها ميان طالبان ومامورين آمريکايی اعتراف نمودند که در آن گشايش دوباره سفارت آمريکا در کابل مورد بحث قرار گرفته بود، يونيکال ازملاهای طالب درآمريکا بحيث ميزبان استقبال نمود واشخاصی را که درگذشته با جريان جهادي وطالبي ( کرزي )همراهی داشتند درکمپنی استخدام کرد، روبرت اوکلی سفيرسابق امريکا درپاکستان وچارلزسانتوس نمايندهء سابق ملل متحد درکابل بصفت مشاورين کمپنی برگزيده شدند، زمانی که حکومت سودان اسامه را در سال 1996 ميلادی به هدايت آمريکا اخراج نمود، وی به پاکستان و بعدأ عازم افغانستان شد و در ساحهء دورتر از شهرجلال آباد سکونت اختيار کرد، روزنامه نيويارک تايمز گزارشی را  به نشر سپرد و در آن واضح ساخت که اسامه در زمان باز گشت به افغانستان مبلغی در حدود سه ميليون دالر دراختيارطالبان گذاشت، اين مبلغ در کشور فقيری مانند افغانستان که اقتصاد برباد رفته دارد مبلغ بزرگی بود.

حوادث 11 سپتمبر2001 در آ مريکا، ودر پس منظرآن جنگ آمريکا و انگليس درافغانستان نه تنها مردم عزيزما را بلکه درمجموع تمام جهان را تکان داد، تـنها استدلال مناسب جنگ آمريکا، درآنست که اکثر مردم افغانستان قربانی ديکتاتوری ملاعمروهيئت رهبری اش وهمچنان همکاران پاکستانی وسعودی آن تحت نام تحريک طالبان بوده ومردم ازخارج شدن صحنه سياسی ملاعمر و سايرمتجاوزين ابرازخرسندی کردند. ولی دراين چند سال ديده ميشود که سريال بن لادن به درازا، کشيده شد و زجر، آه و ضجه مردم از دست حاکمان بی قانون نحوه ديگر بخود گرفت، زيرا مردم رفاه اجتماعی و اصلاحات اساسی زير بنايی را آنطوريکه از جلسه( بن) به بعد   توقع داشتند به استثنای چند مورد لمس نکردند ودوام حضورنظاميان خارجی باعث شک و ترديدی را درميان مردم به بار آورد، بسياری ميپرسند که طالبان کی ها اند و چرا اينقدرمهم که بهای آنرا مردم عادی می پردازند ؟ ايالات متحده مي توانست با ضربات مشخصي خود را از شر القاعده برهاند و در عين حال تمام افغان ها را با خود دشمن نکند، افرادي که بي تفاوت و حتي دشمن« افغان هاي عرب» شده بودند.

بنابراين تصادفي نيست که طالبان نزديک به هفت سال بعد سرسخت تر از هميشه بازگشتند.

پرويز مشرف در نطقي که روز دوازدهم سپتامبر ٢٠٠٦ ايراد کرد، بر خطر« طالباني شدن نوين»،تهديد استراتژيک براي افغانستان و پاکستان، صحه گذاشت. گسترش اين نوع افراطي گرايي هاي ديني خشن، به مراتب خطرناکتر از روبناي القاعده است: در وهله اول بايد با توسل به شيوه هاي سياسي با آن مبارزه کرد.

بعد از حمله 11 سپتامبر هدف آمريکا و متحدانش فقط حذف طالبان و القاعده بود که راهی برای مذاکره با هيچيک از آن ها باقی نمی گذاشت.  در سال 2003 بيشتر ادارات اطلاعاتی غربی به وضوح دريافتند که بدون اطلاعات وسيعی که در سازمان امنيت و اطلاعات پاکستان جمع شده، نميتوانند در افغانستان عمليات انجام دهند. بين 2003 و 2005 سازمان های اطلاعاتی غرب از نزديک با (ISI) همکاری کردند و تعداد زيادی از عوامل القاعده را شناسايی نمودند، اما اين امر را که عناصری از (ISI) مخفيانه به طالبان کمک ميکند نيزازنظردورنميکنند.  توافق هاي مشرف باطالبان بسياری از غربی ها را از لاک خود بيرون آورد.

غرب يا بايد ديالوگ با هواداران ملاعمر را بپذيرد يا اين ريسک را قبول کند که در نزاع های آتی با آن ها در جنوب افغانستان تلفات بيشتری بدهد.

در پی ادامه طرح اتهامات مقامات آمريکايي به پاکستان ( که اين ميتواند بازي استخباراتي باشد )مبني بر عدم کنترول جدي مرزهاي مشترک با افغانستان و عبور بقاياي القاعده و طالبان از ان ، بنجامين فريکلي یکی از فرماندهان اردوي آمريکا در افغانستان از آمادگي اين نيروها براي گسترش عمليات نظامي به خارج از اين کشور خبر داد. (ولي چيزکه غرب درظاهرازآن سخن ميگويد) وي اشاره مستقيم به پاکستان نکرد ، اما تاکيد او بر انجام عمليات با همکاري اردوي پاکستان نشان مي دهد که از ديدگاه نظاميان آمريکایی مستقر در افغانستان پاکستان همچنان در مبارزه با بقاياي القاعده و طالبان جديت نشان نمي دهد . در همين راستا جان نگرو پونته مدیر اطاعات ملی آمريکا در گزارش اخير خود مرزهاي پاکستان با افغانستان را محل امني براي عناصر و رهبران القاعده اعلام کرد . گرچه پاکستان در حمله آمريکا به افغانستان همکاري همه جانبه اي داشت اما پس از استقرار ثبات نسبي در این کشور ، آمريکا طرح اتهامات خود را بر ضد پاکستان آغاز کرد و همواره مقامهاي سياسي و نظامي آمريکا ، پاکستان را به همکاري نکردن جدي براي مقابله با بقاياي القاعده و طالبان متهم کرده اند. دولت پاکستان نيز با رد اتهامات  همواره تعهد خود رابراي مقابله با تروريسم مورد تاکيد قرار داده اند. به گفته دولت پاکستان ، اين کشور با استقرار بيش از 95 هزار نيروي نظامي در مرز مشترک با افغانستان ، تمامي تلاش خود رابراي تامين امنيت آن به کار بسته اند .

شوکت عزيز نخست وزير قبلي پاکستان نيز ضمن رد ادعاي جان نگرو پونته تاکيد کرد کشورش به شدت با تروريسم مبارزه مي کند و همچنان متعهد به تعقيب عناصر القاعده است . ناظران سياسي طرح اتهامات آمريکا بر ضد پاکستان و اعلام آمادگي فرماندهي نيروهاي آمريکايي مستقر در افغانستان براي انجام عمليات در خارج از اين کشور را ، در چارچوب سياست فرافکني مشکلات نيروهاي آمريکايي در افغانستان و همچنين در عراق ارزيابی مي کنند.اخيرآ ديدوبازديد متواتررابرت گيتس وزيردفاع آمريکا از افغانستان .

بنظر مي رسد هدف مهم تر، چگونگي مقابله با طالبان باشد که طي ماههاي اخير عمليات ضد آمريکايي و ضد نیروهای ناتو خود را تشديد کرده اند. درظاهر فرماندهان نظامي آمريکا و ناتو ريشه رشد طالبان را فراتر از مرزهاي افغانستان مي دانند و اتهامات آشکاري را بر دولت پاکستان می بندند.

این موضوع از طرف پاکستان به صراحت رد شده ولي نگراني هاي جدي دراين کشور بوجود آورده است. نگراني هاي پاکستان زماني افزايش يافت که فرماندهان نظامي آمريکا وناتو تهديد کردند که به پايگاههاي طالبان و القاعده در داخل پاکستان حمله خواهند کرد.

ظاهرآهمين تهديد ها بود که شوکت سلطان سخنگوي اردوي پاکستان حمله اخير به يک پايگاه سازمان القاعده در منطقه وزيرستان شمالي را تائيد کرد . تعداد نامعلومي از اعضاي القاعده که دريک منطقه متروک مستقر شده بودند . در اين حمله کشته شدند . ترديدهائي درباره اينکه حمله بوسيله اردوي پاکستان صورت گرفته باشد مطرح شده است و بعضي ها براين باورند که آمريکا تهديد خود را دراين خصوص عملي کرده است واردوي پاکستان چاره اي جز پذيرش مسئوليت آن نداشته است.

جدا از اين گونه مسائل ، بروز اختلاف نظر بين فرماندهان نظامي ناتو و آمريکا درباره چگونگي ادامه عمليات نظامي عليه طالبان و القاعده از موضوعات مهمي است که انتظار ميرود رابرت گيتس محرمانه اين موضوع ر با پاکستان مطرح نموده باشد .ناتو مايل نيست که نظاميانش خارج از ماموريت اوليه در شرق و جنوب افغانستان درگير شوند ولي فرماندهان نظامي آمريکا پافشاري مي کنند که نظاميان ناتو در آنچه مبارزه با تروريسم خوانده مي شود شرکت فعال داشته باشند. وزير دفاع آمريکا توسعه همکاري ناتو واردوي آمريکا در افغانستان را بخشي از ماموريت خود مي داند و طبعا فشار بيشتري برناتو وارد مي کند سفر رابرت گیتس به بروکسل و ديدار و گفتگوی وی با فرماندهان ارشد ناتو درهمين راستا قابل توضيح مي شود. درهرحال واقعيت آن است که آمريکا و ناتو به اهداف اعلام شده درافغانستان دست نيافته اند زیرا تروريسم کنترول نشده ، بازسازي افغانستان تحقق نیافته و قاچاق مواد مخدر نیز تحت کنترول نیامده است .

از 11 سپتامبر بيش ازشش سال گذشته است  و موضوع در سراسر جهان  از ابعاد مختلف مورد کند و کاو قرار گرفته  و اسناد مختلف و رنگارنگی از همه نوع منتشر شد ه است،اما با این وجود هنوز همان قضاوت  اولیه توطئه برای عده زیادی  پابرجا مانده اند .

هر چند این رویداد پر تصویر ترین و پر فیلم ترین و پر شاهد ترین  و پر بیننده ترین  رویداد  ثبت شده در جهان است و موضوع کتابها، فیلم های پولیسی، فیلم نامه های  تاریخی  و داستانهای خیالی  حال و آینده نیز خواهد بود با این وجود در مورد عوامل و علت رویداد و  بر سر دلائل و ريشه هاي آن نه تنها دیدگاهی  يگانه وجود ندارد بلکه نظریه ها و دیدگاههای بسیار متضادی وجود دارد که  در عصری که آن را  انفجار اطلاعات و عصر بیرون رفت از انحصار رسانه ها و تعداد رسانه های عمومي جهانی می نامند، این تضادها و تناقضات در تفسیر رویدادها  مایه  نا امیدی  است.

ادامه دارد