خانمها! برای خواندن این نوشته باید قوی باشید! چرا که مردان
به ما زنان با همان نگاه انتقادی نگاه می کنند که ما به آنها،
و این نکات انتقادی واقعا قسمتهای پر چربی بدن ما یا بینی
نامتناسب ما نیستند؛ این قسمتها برای آنها خیلی مهم نیست! در
طول
۲۰
سال گذشته، من حرفها، درددلها و شکایتهای مردان را از زنان جمع
آوری کرده ام. بعضی از آنها خیلی کلی گویی هستند و به این
ترتیب منصفانه نیستند، و بعضی از آنها خیلی شخصی هستند و از
روی رنجیدگی شخصی این مردان گفته شده اند. اما اگر با خود صادق
باشیم، ذره ای از واقعیت در بین این ناله ها وجود دارد. آیا
خوب نیست این ذره واقعیت را از بین این شکایتها بیرون بکشیم و
کمی در چگونه بودن خود تامل کنیم؟ بشنویم: زنها....
- خیلی سختند! من تمام مدت با آنها این احساس را دارم که کاری
را اشتباه انجام می دهم. (هانس،
۴۲
ساله، بعد از یک ارتباط سه ساله)
- عقل کلند! تمام مدت در گوش من می خواند که چطور باید رفتار
کنم، کارم را چطور انجام دهم، با بچه ها چطور رفتار کنم، ظرفها
را چطور بشویم، به مادرم زنگ بزنم، بیر(آبجو) نخورم،
پطلون(شلوار )زردم را نپوشم...همه چیز، و واقعا همه چیز را
بهتر می دانند و نمی خواهند این دانش خود را هم برای خودشان
نگه دارند! (دانیل،
۲۸
ساله، بعد از یک رابطه
۸
ساله)
- خود خواهند. به دنبال مرد ایده آلی می گردندکه همه کاره
باشد، زیبا و سکسی باشد، او را روی دست بلند کند، به هیچ زنی
نگاه نکند، اما همه زنهای دیگر به او حسادت کنند، پر زور و قوی
باشد، ولی به تمام دستورات او هم عمل کند، و تمام خواسته های
او را بدون اینکه گفته باشد از چشمانش بخواند! باور کنید اگر
حتی یک زن پیدا می شد که حاضر بود چنین انسان نمونه ای باشد،
من هم تبدیل به چنین مرد ایده آلی می شدم!( مارسل،
۳۷
ساله، خسته از زندگی بعد از دعوا با شریکش سر این مساله که چه
کسی باید چای صبح را به رختخواب بیاورد!)
- یا می خواهند مرتب با تو به رختخواب بروند چون شنیده اند که
زن مدرن تمام مدت سکس می خواهد! یا با سکس جریمه می کنند، کافی
است یک دعوای کوچک بشود و سکس برای دو هفته تعطیل است. بگذریم
از اینکه بعضی از آنها زمان سکس مثل نان بیات دراز می کشند و
منتظرند که من دگمه های حساسشان را فشار دهم و خیلی خوب هم
بدانم که این دگمه ها کجا هستند و البته که خودش نمی خواهد
اینرا به من بگوید چون با تصورش از رمانتیک سازگار نیست، و اگر
من نتوانم یکی از آنها را پیدا کنم ، احمق و بی خاصیت هستم.
خودش خجالت می کشد بگوید که چطور می توانم ارضایش کنم، و اگر
من خواسته خودم را بگویم ، یک حیوان شهوتی هستم. (کلاوس،
۵۹
ساله، بعد از یک آشنایی کوتاه)
- غیر قابل هم صحبتی اند. هر بحثی، یک بمب ساعتی است. اگر به
شوخی چیزی بگویم، ناراحت می شود یا من فوری تبدیل به دشمن زنان
می شوم. با هر حرف کوچکی که مطابق میلش نباشد، مانند مادری که
پسر خود را در حال خود ارضایی غافلگیر کرده است، نگاهم می کند!
اگر از او بپرسم "چه شده؟" جواب می دهد"هیچی!" و البته انتظار
دارد که من این جواب را باور نکنم و همان لحظه دچار عذاب وجدان
شوم! (فابیو،
۳۴
ساله، اصلیت ایتالیایی)
- یک لیست مغزی مانند جدول امتیازهای مسابقات ورزشی دارند،
اگر امتیازهای زیادی به دست بیاوری، کم کم در لیست او بالا می
روی و برایش قابل توجهی. اما با همه خاصیتهای خوب، کافی است که
یک امتیاز منفی بگیری (حتی اگر این امتیاز منفی دو بار در هفته
شنا رفتن تنهایی باشد) تا از لیستش حذف شوی! (برند،۳۶
ساله، بعد از یک آشنایی اینترنتی)
- معلم پرورشی اند. همه چیز و همه کس را تربیت می کنند، بچه ها
را و البته مردشان را. و وقتی با ما مانند یک بچه کوچک رفتار
می کنند، نباید تعجب کنند که ما هم مانند یک بچه رفتار کنیم:
لج باز،کله شق، دائم در حال فرار، با دوستان مشروب خوری و
سیگار کشیدن ، حد اقل با آنها می شود راحت و آزاد و انسان بود!
(آرنه،
۲۶
ساله، بعد از سه آشنایی، به دنبال زنی مسن تر از خودش است که
به جز در رختخواب، خیال تربیتش را نداشته باشد)
- قضاوت کردن را حق منحصر به فرد خود می دانند. تمام مدت
درباره خوبیها و بدیهای مردان حرف می زنند، اینکه یک مرد چطور
راه می رود، چطور می ایستد، چه در آمدی دارد، چه لباسی می
پوشد،چطور حرف می زند، چطور نگاه می کند، چه خانه ای دارد، چه
می نوشد،...تصور کنید اگر مردی اینطور از زنی حرف بزند، چطور
تبدیل به یک تحقیر کننده زنان می شود. البته من کمتر شنیده ام
که مردی ماشین زنی را ملاک جذابیت او قرار دهد! (شتفان،۲۷
ساله)
- تمام مردانی را که بعد از یک ماجرای عشقی ناموفق در زندگیشان
پیدا می شوند، مجبور به تاوان دادن بابت آن می کنند و برای
اینکه به این منظور برسند، بیشتر خودشان را خسته می کنند. تمام
مدت منتظر این هستند که رنجیدگی گذشته آنها تکرار شود. در اصل
هر حرف یا کاری که من بکنم، می تواند یک بمب را منفجر کند:
آقای ایکس هم همین حرف را زد قبل از اینکه مرا ترک کند، آقای
ایگرگ هم با همین کارها شروع کرد، آقای ایپسلون هم همین حرف را
زد قبل از اینکه با بهترین دوست من رابطه برقرار کند...چرا
زنان اینطور در گذشته زندگی می کنند و به حال هیچ شانسی نمی
دهند؟ و من به عنوان مرد دائم باید به او ثابت کنم که قصد
رنجاندن او را ندارم، ولی مساله این است که او با این رفتار
زودتر مرا رنجانده است.(کای،۲۶
ساله)
چند بار صورت خود را با خواندن این جملات در هم کشیدید؟ شاید
از روی رنجیدگی، یا شاید چون حد اقل یک زن را می شناسید که این
خصوصیات در مورد او صادق است. اما خانمهای من! ما نیز در مورد
مردان چنین کلی گوییهایی داریم و همه آنها را در یک کیسه می
ریزیم و نفرت از آنها را تبلیغ می کنیم. آیا همه چیز تقصیر
مردان است و ما زنها همیشه خوبیم و بهترین رفتارها را داریم؟
یا شاید خیلی وقتها مردان به طور غریزی می دانند چه چیزی در
کنار ما زنان انتظارشان ر امی کشد: سعی بی وقفه ما در تغییر
دادن و تربیت کردن آنها، انتظار بالاترین و زیباترین بازدهی
جنسی آنها در رختخواب؛ دقیقه ای پیش او یک قهرمان بود که همه
آرزوهای خود را (به ناحق!) روی او منعکس کرده بودیم، و لحظه ای
بعد، اگر نخواهد تمام زندگی اش را مطابق خواست ما تغییر دهد،
تبدیل به یک صفر می شود...فراموش نکنیم چیزی بهتر از این
نیست که اجازه داشته باشیم آنطور زندگی کنیم که هستیم و
این برای هر دو جنس صدق می کند، برای هر دو جنس! اینجا صحبت از
حقوق زنان نیست، که من آنرا پیش در آمد هر گونه تلاش برای
ایجاد یک رابطه مساوی می دانم، اینجا ولی صحبت از این است
که ما آیینه ای در برابر خود قرار دهیم و ببینیم که چقدر از
انتظاراتی که از شریک زندگی، شریک جنسی، یا هر گونه ارتباط
دیگری با مردان داریم را خود بر آورده می کنیم اگر به چنین
ارتباط برابری باور داریم.
اما مردان نظرات دیگری نیز در مورد ما زنان دارند، زنها برای
مردان...
- غیر قابل جایگزینی هستند. من نمی دانم زندگی من بدون زنم
چگونه بود، بدون این موجود "متفاوت" در کنار من. ( کلاوس
گونتر،
۶۴
ساله)
- بسیار عاقل هستند.وقتی در کله من همه چیز به هم ریخته، کافی
است با یک زن نسبتا باهوش صحبتی داشته باشم تا دوباره آفتاب
برایم بدرخشد. (رافائل،۴۰
ساله)
- قوی و مقاوم هستند، و می توانند دوباره و دوباره نیروهای خود
را به دست آورند. فکر می کنم این در وجود آنها نهفته است.
زنانی که فرزندان خود را تنها بزرگ می کنند، یا تنها خرج
خانواده را در می آورند، یا از پدر مادر خود مراقبت می کنند و
باز هم برای دوستان خود وقت می گذارند...آرزو می کردم من
اینقدر قدرت داشتم.(شتفان،
۴۲
ساله، سردبیر، بعد از جلسه ای با مردان، که
۲-۳
وظیفه برایشان خسته کننده بود!)
- مسئولیت پذیرند. به سلامتی خود دقت می کنند، تصمیمات خود را
با دوستان خود به مشورت می گذارند و در زندگیشان برنامه ریزی
دارند. (عمر،۳۳
ساله)
- بهترین موجودات روی زمین هستند، بدون آنها زندگی مردان چه
بود؟ تنها با یک زن، مرد می تواند آنچه را برای مرد بودن لازم
دارد به دست آورد، برای زندگی کردن ، برای عاشق بودن، چه
خوشمان بیاید چه نیاید! (پدرم،۶۸
ساله)
.........................................................
یک مرد سخن را در دست دارد: پروفسور والتر هولشتاین (
Walter Hollstein)،
پایه گذار "گروه بین المللی تحقیق درباره مردان" (
Internationale Arbeitsgemeinschaft für Männerforschung),
عضو شورای اروپا درباره سوالهای مربوط به مردان، نویسنده
کتابهای متعددی درباره این موضوع و استاد دانشگاه برمن در
آلمان.
آنه وست (Anne
West)
: در سال
۱۹۸۹
که من هنوز نوجوان بودم، حکم کلی درباره مردان این بود که
مردان همگی حیوان هستند!
پروفسور هولشتاین: بله درست است.
آ.و. :امروز مرد کجا قرار دارد؟ آیا این تبلیغات نیستند
که تصویر مرد امروز را برای ما آماده می کنند؟
هولشتاین: در تبلیغات امروز، مرد یا موجودی بد، یا ابله
است. آنقدر که نمی تواند لباسهای رنگی و سفید را برای شستن از
هم جدا کند!
آ.و. : بزرگترین تفاوت مرد امروز با مرد
۲۵
سال پیش چیست؟
هولشتاین: مرد امروز چند چهره ای است. ما دیگر از
"مردانگی" حرف نمی زنیم، بلکه از "مردانگیها". مرد امروز می
تواند همجنسگرا باشد و شهردار هم باشد، یا مرد خانه دار. با
اینهمه، مرد امروز هم اگر بخواهد به جایی برسد، مجبور است در
قالب سنتی "مردانگی" قرار بگیرد؛ سخت و سنگین! بازدهی داشته
باشد، اگر حالش خوب نباشد به روی خود نیاورد، دائم بجنگد و
نقاب "پوکری" به صورت خود بزند (منظور چهره مصنوعی که بازیکنان
پوکر به خود می گیرند هست-شبنم)...
آ.و. : چه "مردانگیها"ی دیگری امروز وجود دارند؟
هولشتاین: امروزه نسبت به
۲۵
سال گذشته، تعداد مردانی که فرزندان خود را به تنهایی بزرگ می
کنند بیشتر است، و همینطور مردانی که آگاهانه تصمیم می گیرند
بیشتر برای خانواده شان وقت بگذارند.
آ.و.: زنان امروزه خواهان مردی هستند که قوی باشد، و در
عین حال پر احساس. آیا این رل دوگانه برای آنها زیاد نیست؟
هولشتاین: این فرمی از انعطاف است که به مردان اجازه می
دهد همه جنبه های شخصیت خود را زندگی کنند. چرا باید این نقش
زیاد باشد، زنان مدتهاست این نقشها را به عهده می گیرند؛ شاغل
هستند، کار خانه و بچه ها را انجام می دهند و باید رلهای
رفتاری مختلفی را قبول کنند، چرا ما مردان از پس اینکار بر
نیاییم؟ این دوگانگی حتما نباید منتهی به شیزوفرنی شود! می
تواند خیلی هم لذت داشته باشد جدا کردن خود از تک وجه ای بودن.
آ.و. : آیا این برای مردان آگاهانه شده است که لازم است
خود را تغییر دهند؟
هولشتاین: این تغییر کردن از درون، کار مشکلی است. گاهی
لازم است مردان را برای این تحول به جلو هول داد. تحقیقات ما
نشان داده اند که مردان معمولا خیلی زود می فهمند که باید چیزی
را عوض کنند، اما از زمان درک این مساله تا رسیدن به عمل، به
طور متوسط
۷
سال می گذرد. زنان در اینباره خیلی سریعتر هستند، و مثلا اگر
از رابطه شان ناراضی باشند، به آن زودتر خاتمه می دهند. البته
می توان مردان را به مشکلاتشان متوجه کرد، به عنوان مثال به
سلامت جسمیشان. مردان یاد نگرفته اند که به زبان بدن خود گوش
دهند، آنها حتی در بین خود در اینباره صحبت نمی کنند. تنها
مردان کمی وجود دارند که یک دوست بسیار صمیمی دارند و با او
همه چیز را در میان می گذارند. ولی حتی در این صورت هم نه
چیزهایی مثل: "زنم مرا ترک کرده است، من در رختخواب شق نمی
کنم!...". سال
۱۹۸۹
نتیجه تحقیقات ما این بود که تنها
۱۳
درصد مردان یک دوست صمیمی دارند، این رقم تا به امروز تغییر
چندانی نکرده است.
آ.و. : آیا مردان از زنان می ترسند؟
هولشتاین: بله ، البته.
آ.و. : چرا؟
هولشتاین: زنان به طبیعت نزدیکتر هستند، می توانند بچه
دار شوند، چیزی که قطعه ای قدرت به حساب می آید. زنان از نظر
اروتیکی، احساسی و بیولوژیکی از طرف مردان قویتر دریافت می
شوند و وقتی زنان حضور دارند رفتار مردان کاملا فرق می کند.
آ.و. : از زنان برای همراهی و کمک به مردان چه تقاضایی
دارید؟
هولشتاین: من از آنها سه خواهش دارم: اول اینکه سعی
کنند مردان را واقعی ببینند و ما را بر پایه تئوریهای ادبی یا
فمینیستی یا رمانهای احمقانه ای که در آنها مردان یا موجودات
خبیث یا شاهزاده های غیر واقعی قصه هستند، قضاوت نکنند. دوم
اینکه اینرا ببینند که برای ما مردان هم همه چیز آنقدر آسان
نیست که تصور می کنند. این مساله با روش تربیتی ما شروع می
شود، و ما مجبوریم بسیاری از چیزهایی که به انسان بودن تعلق
دارد (مانند احساس خود را نشان دادن، ضعف نشان دادن) را برای
خود با زحمت به دست آوریم. گفته می شود که امروزه تربیت پسران
دیگر بر این مبنی نیست که آنها خصوصیات اخلاقی یک قطبی داشته
باشند و تنها سخت و محکم باشند. اما این کاملا درست نیست. جمله
هایی مانند "مرد درد نمی شناسد" یا "مرد گریه نمی کند" هنوز
وجود دارند، با فرمهای دیگر. و سوم اینکه قبول کنند، که مردی
ممکن است بخواهد به زندگی اش فرم و شکل دیگری بدهد از فرمی که
تنها به بازدهی محدود شده باشد، و برای او تصمیم گیری نکنند.
آ.و.: امروزه ما زنان کار می کنیم، می توانیم از بچه
های خود به تنهایی مراقبت کنیم، و دنیا را هم دیگر یک مرد برای
ما تعریف نمی کند- ما امروز مردان را "تنها" برای عشق لازم
داریم. اما ظاهرا این کافی نیست برای اینکه یک مرد بتواند
کاملا مرد باشد.
هولشتاین: دلیلش این است که توقعات و خواسته های مردان
عوض نشده است، آنها می خواهند این توانایی را داشته باشند که
بتوانند نقش نان آور را بازی کنند، حتی اگر این نقش برایشان
اجباری نباشد. بیست سال پیش مردان زنانی را می خواستند که در
خانه بمانند و شاغل نباشند. امروزه اکثریت مردان خواهان زنانی
هستند که شاغل و مستقلند، چون فهمیده اند که به این ترتیب بار
آنها سبکتر است. اما با این وجود درونشان می گوید: در اصل من
باید بتوانم خرج خانه را در بیاورم.
آ.و. : در
۲۵
سال آینده بهتر است مردان کجا باشند؟
هولشتاین: اگر هم امروز این روند آغاز شده است که مردان
جنبه زنانه درون خود را بیشتر کشف کنند، اما انتظار نمی رود که
در
۲۵
سال آینده مردان توانایی این را پیدا کرده باشند که خصوصیات
مردانه و زنانه وجود خود را به تعادل برسانند. با این وجود من
امیدوارم که این روند ادامه پیدا کند، و دیگر به تیپ مردانی
مانند جرج بوش احتیاجی نباشد.
آ.و. : آیا زنان واقعا مردان را اینگونه می خواهند؟
هولشتاین: من فکر می کنم که راه درست این است که ما به
زن و مرد به خاطر جنسیتشان خصوصیات خاصی را به شکل صد در صد
تحمیل نکنیم، بلکه به این مساله برسیم که هر چیزی که انسانی
است از طرف هر دو جنس می تواند و اجازه دارد تجربه شود. چقدر
بد است اگر زنی نتواند قبول کند که مرد نیز مانند خود او گریه
کند، یا مردی نتواند تحمل کند که زنی بیشتر از او در آمد دارد!
پاره ای از کتاب "جلوه ونوس" (Der
Venus-effekt)
نوشته آنه وست (Anne
West)
, با کمی تحریف
|