نگاهى كوتاه به ميراث عظيمى به نام تاريخ طبرى

 

از آغازخلقت تا عصر مؤلف

سعيد .ر.ب



محمدبن جرير طبرى در آخر سال ۲۲۴ه.ق و يا در اول سال ۲۲۵ه.ق در آمل به دنيا آمد. در همان ايام كودكى آثار نبوغ در او مشاهده مى شد؛ آنچنان كه او در سن هفت سالگى قرآن را حافظ شد. هشت سالگى براى مردم نماز مى گزارد و از نه سالگى به فراگيرى حديث پرداخت و به خاطر شور و شوقى كه پدرش در امر تحصيل او داشت وى در اين راه جد و جهدى بليغ نمود و پس از طى مقدمات علمى در زادگاه خود در حالى كه هنوز به سن ۱۲ سالگى نرسيده بود كه به سوى رى و نواحى آن كوچ كرد و از محضر اساتيد منطقه بهره هاى علمى فراوانى برد.
در دوره زندگى او علم حديث از مهم ترين و رايج ترين علوم اسلامى بود و شهر رى نيز يكى از مراكز علمى و محل رفت وآمد دانشمندان و دانش پژوهان بود. از اساتيد مشهور او در رى محمدبن حميد رازى و مثنى بن ابراهيم ابلى بودند كه طبرى بيشتر علوم خود را در رى از آن دو تن فراگرفت. چنان كه به نوشته او بالغ بر صد هزار حديث را از ابن حميد فراگرفت. پس از آن طبرى رخت سفر به بغداد كه در آن زمان مشهور به مدينه الاسلام بود بست و بر اين انديشه بود كه مجلس درس احمد بن حنبل را درك نمايد و از وى حديث بياموزد.
لكن بدين مقصود توفيق نيافت زيرا اندكى پيش از ورود طبرى به بغداد احمدبن حنبل وفات يافته بود. او پس از مدتى توقف در بغداد و استفاده از مجلس دانشمندان آنجا به سوى بصره كه يكى از مراكز علم و ادب بود رهسپار شد و در بين راه از علماى فقه و حديث شهر واسط احاديث بسيارى فراگرفت. او مدتى را نيز در كوفه گذراند و مجدداً به بغداد برگشت و شروع به نوشتن احاديث كرد و مدتى در آنجا اقامت نمود و به تحصيل و تكميل علوم فقهى و قرآنى پرداخت. البته قابل ذكر است كه او بيشتر عمر خود را در بغداد به سر برد.
پس از آن كه او در شهرهاى شرقى مملكت اسلامى به قدر مقدور گردش نمود و از محضر علما و دانشمندان برخوردار شد تصميم گرفت تا به شهرهاى غربى مملكت اسلامى نيز سفر كند و محضر درس اساتيد آن بلاد را هم درك نمايد. از اين رو عازم مصر شد و در آنجا به تحقيق و مطالعه و مباحثه با علما مشغول گرديد و گفته اند كه در همين سفر بود كه فقه شافعى را از ربيع ابن سليمانى مرادى و اسماعيل بن ابراهيم كزكى و فقه مالكى را از شاگردان عبدالله وهب فراگرفت.
پس از توقف درازمدت در مصر بار ديگر به بغداد بازگشت و اين شهر را به منزله آخرين موطن و اقامتگاه خويش برگزيد و ترجيح داد كه اختصاصاً سرگرم تدريس و تأليف گردد و از هر كارى جز اين دو، روى گرداند. از اين رو بقيه عمر خود را به جز دو سفر به زاد و بومش يعنى طبرستان در بغداد سپرى نمود و فرصت هاى يوميه خويش را در عبادت و قرائت و املاء و تأليف تقسيم و تنظيم نمود و عاقبت در شامگاه روز يكشنبه
۲۸ شوال سال ۳۱۰ ه.ق وفات يافت. او غير از تاريخ و فقه و نگارش تفسير بر قرآن كه پيشه اساسى او بود به شعر، فقه الغة، صرف و نحو، رياضيات، پزشكى و علم اخلاق مى پرداخت. او با جديت آثار گرانبهايى را از خود به يادگار گذارد كه برخى از آنها را در زير ذكر مى نماييم.
۱. آداب مناسب: اثرى است براى حجاج از روز حركت تا رسيدن به مكه و قيام و مناسك و توديع و بازگشت.
۲. جامع البيان عن تأويل القرآن: كه از بزرگ ترين تفسيرهاى قرآن مجيد در اسلام است.
۳. كتاب الوقف: كه اين اثر را براى المكتفى نوشته است و موارد اتفاق فقها را در احكام شرع فراهم آورده است.
۴. تاريخ الرسل و الملوك: كه تاريخى عمومى از آغاز خلقت تا عصر مؤلف است.
اوضاع علمى و فكرى عصر طبرى
عصرى كه طبرى در آن مى زيست دورانى بود كه تمدن اسلامى آمادگى لازم و كافى را براى نمايش گذاشتن نيرو و انرژى خود در تاريخ بشرى پيدا كرده بود و صدها دانشمند اسلامى به تحصيل، تحقيق و تتبع مشغول بودند. حوزه هاى دينى بغداد، كوفه ، بصره، شام، مصر، رى، نيشابور و ساير نقاط مملو از محدثينى بود كه حافظ فرهنگ دينى و ميراث فكرى مسلمين بودند. علاوه بر گرايش هاى چهارگانه فقهى اهل تسنن و همين طور منازعات معتزله و اشاعره، گرايش هاى متعددى رواج داشت ؛ يكى گرايش به تشيع بود كه از علاقه به على(ع) و اولادش برمى خاست و آن به سه دسته زيدى، اسماعيلى و اماميه تقسيم مى شد. گرايش ديگر، خوارج بودند كه در آخر جنگ صفين و اوايل جنگ نهروان تشكيل يافتند و گرايش سوم مرجئه بودند كه بيشتر در اواخر قرن اول و دوم مطرح شدند.
در چنين اوضاع و احوالى، بازار جنگ و جدال مذهبى و تعصبات شديد عقيدتى بين اصحاب فرق مختلف اسلامى سخت رواج داشت. مجالس و محاضر علما و فقها بيشتر به ستيز و جدال و مناظره درباره حقانيت مذهب و عقيده خود و ابطال مذاهب و عقايد ديگران برگزار مى شد. از اين رو علم كلام و منطق در اين دوره رواجى خاص يافت.
از جمله مشكلاتى كه براى علما و دانشمندان پيدا شده بود، كثرت نفوذ پيروان احمدبن حنبل بود. اينان مردمانى متعصب و جاهد بودند و برهان را در امور مذهبى به كار نمى بردند و تعبد صرف را رويه خود قرار داده بودند و چون در اثبات عقايد خود و ابطال عقايد ديگران پافشارى و سماجت داشتند، براى خردمندان و فلاسفه ايجاد مزاحمت مى نمودند. خلفاى عباسى نيز كم و بيش به مقتضاى سياست خود گاهى آنان را براى خرد كردن و از بين بردن مخالفان خود دستاويز قرار مى دادند و همه نوع فشار و شكنجه به حكما و فلاسفه و مخالفان وارد مى ساختند و اين سختگيرى ها در عهد متوكل كه با شيعيان و عقل گرايان كينه اى ديرينه داشت فزونى يافت، به طورى كه ميدان براى بروز تفكر و انديشه تنگ گرديد و دستگاه تفتيش او همه را وادار به نقل احاديث و سنت مى نمودند و لاغير.
* چگونگى پيدايش تاريخ در اسلام و شيوه هاى تاريخ نگارى عصر طبرى
آنچنانكه مورخان ذكر كرده اند اعراب پيش از اسلام از جهت تمدن و سياست و شوكت و اقتدار و ثروت و نيز از حيث علوم و فنون و صنايع فقيرترين و ضعيف ترين ملل و امم بودند و به تبع آن در فن تاريخ نويسى كه خود يكى از علوم سودمند است، نيز دستى نداشتند و اثرى از خود به يادگار نگذاشتند.
چون اسلام ظاهر گرديد در نتيجه تعاليم عاليه پيشواى بزرگوار اسلام، در مدت كمى از آن مقام پست بيرون آمدند و به درجات شامخ تمدن نائل شدند و با قوى ترين و متمدن ترين ملل آن زمان يعنى ايران و روم بناى جنگ و مبارزه گذاشتند و در اندك مدتى آن دو كشور بزرگ را زير سيطره و نفوذ اسلام درآوردند. شهرهاى آباد ايران و روم يكى پس از ديگرى به دست مسلمين گشوده شده و طولى نكشيد كه مردم آن شهرها مسلمان شدند و شهرها رنگ اسلام به خود گرفت. اين جهانگشايى و گشودن شهرها و بسط و توسعه تمدن و علوم اسلامى در ميان ساير ملل، موجب آن شد كه مسلمانان نياز خود را به علم تاريخ مانند ساير علوم درك كنند و براى نوشتن شرح حال بزرگان دين و تعيين ايام و سنواتى كه در آنها حوادث و قضاياى مربوط به اسلام واقع شده و نيز تاريخ صدور احكام و نظاير اينها درصدد نوشتن تاريخ و نشر آن برآيند.
از جمله علل توجه مسلمين به تاريخ، اشتغال آنان به قرآن و حديث و نوشتن و تأويل و تفسير قرآن بوده كه محتاج شدند تا درباره اماكن و احوال كسانى كه در آيات و احاديث بدانها اشاره شده بود، تحقيق نمايند و
از اين رو درصدد برآمدند تا سيره نبوى را جمع آورى كنند و نخستين كسى كه به تدوين سيره نبوى پرداخت، محمد بن اسحاق بود كه كتابى را براى منصور تأليف كرد و بعد از آن، قديمى ترين كتاب جامع و مشروحى كه در سيره نبى اكرم (ص) نوشته شده سيره ابن هشام است كه مطالبش بيشتر نقل از ابن اسحاق است.
تاريخ نگارى در ميان مسلمين ابتدا خود را در شكل سيره نويسى، مغازى و طبقات به ظهور رسانيد تا اين كه در قرن سوم هجرى نگارش تاريخ عمومى باب گرديد و نخستين كتابى كه در تاريخ عمومى تدوين شد، تاريخ يعقوبى نوشته ابن واضح بود كه سرمشق مورخين ديگرى مثل طبرى، بلاذرى و مسعودى قرار گرفت.
شايد از دلايل مهم توجه مسلمين به تاريخ عمومى گسترش امپراتورى اسلامى و فتح سرزمين هاى جديد و نيز استفاده از تجربيات ملل مغلوب و دستيابى به كتابخانه هاى آن ملل و همچنين مسافرت مورخين به بلاد مختلف عالم باشد .
ورود بينش ها و نگرش هاى عقلى يونانى و مباحث عمده اى كه فلاسفه و متكلمين در افكنده بودند مشخصاً دو گرايش در تاريخ نگارى اسلامى به وجود آورد.
عده اى كه به اخباريون يعنى اتكاكنندگان به حديث و سنت معروف بودند و اعتقاد داشتند كه تاريخ هيچگاه نبايد خود را در طرح فرضيات رها كند، بلكه هر لحظه بايد به عنوان عملى مفيد مددكار تفسير و حديث باشد.
دسته ديگر بر آن بودند كه تاريخ سلسله تجاربى است كه براى آيندگان سودمند است و بايد به عنوان ابزارى براى انديشه و تدبير استعمال شود.
آنچه در اين دوره رواج داشت تاريخ نگارى نقلى بر پايه سنت و حديث بود، در حالى كه در دوره اوج علوم عقلى عصر عباسى معتزله به تاريخ نگارى نقلى و سنتى متكى به حديث حمله مى كردند. آنها اعتقاد داشتند كه آدمى در تاريخ جز از راه دلايل عقلى به يقين نمى رسد و روايت محض در امر تاريخ نگارى كافى نيست. در اين گير و دار و شرايط خاص فكرى مسلمين، طبرى كار بزرگ تاريخ نگارى خود را شروع كرد كه بعدها سرمشق اكثر مورخين گرديد.
* ساختمان تاريخ طبرى
در يك تقسيم بندى كلى مى توان تاريخ طبرى را به دو بخش قسمت نمود.
۱- بخش پيش از اسلام كه از مباحثى نظير ابتداى خلقت تا هبوط آدم و داستان هابيل و قابيل به ميان آمده است و بعد درمورد پيامبران همانند نوح، ابراهيم، هود، اسماعيل، ايوب، شعيب، يعقوب، يوسف، موسى، الياس، داود، سليمان، صالح، يونس، عيسى و محمد (ص) سخن گفته است. آنگاه به نگارش تاريخ امت ها پرداخته و به ذكر تاريخ ايران از آغاز يعنى ايام منوچهر تا خسرو پرويز روى آورده است. سپس واقعه ذى قار و يزدگرد بن شهريار را نقل مى كند. از بنى اسرائيل هم يادى كرده و از شاهان روم، از آغاز مسيحيت سخن رانده است. پس از آن به اخبار عاد، ثمود، طسم، جديس و جرهم و شاهان يمن و پاره اى از مشاهير عرب زبان پرداخته است و در آخر از نياكان پيامبر اسلام به عنوان درآمدى بر عصر نبوت سخن رانده است. ولى در اين بخش ترتيب سال را رعايت نكرده، بلكه محور كار او براساس جايگاه تاريخى حوادث بوده است.
۲- دوره اسلامى كه در اين بخش به مباحث تاريخ اسلام از عصر حضرت رسول تا سال ۳۰۲ ه.ق پرداخته است. روش او در اين كتاب روش تاريخ نويسى بر مبناى سال رويداد است كه اصطلاحاً روش «حوليات» ناميده مى شود، بدين ترتيب كه طبرى در تنظيم تاريخش مسلسل حوادث را رعايت كرده و آن را برحسب وقوع، سال بعد از سال، از آغاز هجرت نبوى تا سال ۳۰۲ هجرى قمرى تأليف نموده است. او در هر سال حوادثى را كه ارزش نقل داشته آورده است، ولى اگر حادثه اى طولانى بوده آن را بر حسب سنواتى كه واقعه در آن رخ داده ذكر كرده و سپس از مكان مناسب به تفصيل از آن ياد كرده است.
آنچه كه از متون تاريخى به دست مى آيد هويداست كه طبرى نخستين كسى نيست كه در اين زمينه تاريخ نوشته باشد . قبل از او هيثم بن عدى كتابى در تاريخ براساس روش حوليات به نام كتاب التاريخ على السنين نوشته است و اين شيوه را پس از طبرى كسانى چون ابن مسكويه، ابن اثير ، ابن طقطقى ، ابن عبرى و ابوالفدا دنبال كرده اند. روشى كه طبرى در تدوين تاريخ بر مى گزيند، روش محدثين است و چنين است كه حوادث تاريخى از طرق موجود روايت مى شوند و سندشان ذكر مى شود تا به صاحب اصل برسند و در اكثر مواقع اظهار رأى و نظر نمى كند. و اين روشى است كه او در بيشتر كتاب پيموده است . او در تاريخ خود حتى قصد تكميل تفسيرش را هم دارد، اساس صحت روايت در نزد او اعتماد به روايت از حيث عدالت ضبط و صحت سند است.
* منابع طبرى در نگارش تاريخ
طبرى در گردآورى و تأليف روايات تاريخى، احاديث و روايات را به منبع اصلى اسناد مى دهد. اين منبع اصلى گاهى شيخ مورد وثوق او است ، گاهى عادلى است كه در واقعه شركت داشته يا عالم بدان است، گاه كتابى است كه آن را با سند متصل قرائت و استماع كرده و اجازه روايت دارد، گروهى از راويان از اهل باديه اند و گاه كسانى هستند كه از شهرها و سرزمين هاى ديگر آمده و مورد اعتماد اويند. علاوه براين استفاده اى كه او از تأليفات معاصرينش كرده چشمگير است. به طورى كه مى توان منابع كار او را برحسب موضوعات به شرح ذيل بيان كرد.
۱- در تاريخ پيامبران، كتب تفسير و سيره
ابن اسحاق و كتابهاى بن منبه.
۲- در تاريخ ايران ترجمه كتب ايرانى به عربى به ويژه كتاب هاى ابن مقفع و هشام كلبى و آنچه از معلومات و اطلاعات تدوين شده و اسناد حيره كه به دست او رسيده است.
۳- در تاريخ روم، آنچه از كتاب هاى نصارا كه به عربى نقل شده است.
۴- در تاريخ يهود، تكيه بر كتب و قصص تورات است.
۵- در تاريخ عرب پيش از اسلام، از آنچه عبيدبن شريه و محمد بن كعب قرطى و بويژه هشام كلبى و ابن اسحاق نگاشته اند، سود برده است.
۶- در سيره نبوى به تأليفات ابان بن عثمان و عروه بن زبير و شرحبيل بن سعد و موسى بن عقيه و عاصم بن عمر، ابن شهاب زهرى و ابن اسحاق تكيه داشته است.
۷ـ در تدوين جنگ هاى ارتداد و فتوحات اسلامى از سيف بن عمر اسدى و مدائنى بهره جسته است.
۸ ـ در نگارش جنگ هاى جمل و صفين به نوشته هاى ابو مخنف و مدائنى و سيف بن عمر اعتماد كرده است.
۹ـ تاريخ امويان را از عوانه بن حكم، ابوخنف، مدائنى و هشام كلبى گرفته است.
۱۰ـ در نگارش تاريخ بنى عباس، از نوشته هاى احمد بن ابى خيثمه، احمدبن زهير، عمربن راشد و هيثم بن راشد، هيثم بن عدى، واقدى و ابن فيطور استفاده كرده است.
منابع طبرى بيشتر از عراق است زيرا او بيشتر در عراق مى زيست. بايد افزود كه بغداد به سبب حادثه آفرينى نقش مهمى را در جهان اسلام بازى كرد، چه در عصر اموى كانون مبارزه و معارضه شده بود.
سه تن از اخباريونى كه طبرى را فراوان بهره دادند، عبارتند از:
۱ـ ابومخنف كه كوفى و شيعى مذهب بود. اگرچه اخبار مربوط به حجاز منقول از او در نزد طبرى اندك است و تنها به قضيه شورا و انقلاب مدينه اكتفا مى شود، لكن در همين اندك سخن، بى پروايى او درباره اموى ها آشكار است.
۲ـ عوائه بن حكم كه هم پيمان كلبيها بود و چون يزيد هم از بنى كلب بود، وى جانب حال اموى ها را رعايت كرده است.
۳ـ يوسف بن عمر كه طبرى بيشتر اخبار و روايات مربوط به انقلاب عليه عثمان را از او ياد گرفته اما از آنجايى كه به قبيله بنى تميم منسوب است و بيشتر سران خوارج از اين قبيله اند، نسبت به شيعه بى علاقه است.
* امتيازات تاريخ طبرى
نگاه طبرى به تاريخ و روش او در نگاشتن تاريخ، متأثر از پژوهش ها و فرهنگ او به مثابه محدثى فقيه است. او در نگارش تاريخ خود بر دو انديشه اساسى تكيه دارد.
الف: وحدت رسالت هاى آسمانى از سويى
ب: اهتمام به آزموده هاى هر امت و اتصال آن به زمان از سوى ديگر.
ارزش حادثه ها در نظر طبرى به ميزان قوت اسناد آن بستگى دارد. هر چه سند به حادثه نزديك باشد، از اهميت بيشترى برخوردار است. از اين طريق ما در خلال نوشته هاى او به روايات تاريخى تازه اى برمى خوريم كه تنها در كتاب او وجود دارد.
نبايد از نظر دور داشت كه روايات در مسير نقل و دست به دست شدن تحت تأثير عوامل گوناگونى همانند حافظه، اميال شخصى، انگيزه هاى درونى و فردى دستخوش تغيير مى گردند. از اين رو نمى توان حتى پس از نقد و بررسى آنها، به طور جزم حكم به سلامت آنها داد. از نظر حجم و اندازه احتمال مى رود كه طبرى نخستين كسى باشد كه صورت وقايع نگارى را براى نوشته تاريخى برگزيده است.
و وى در بررسى كليه مصادر و منابع سخت اهتمام داشته و ما به وضوح درمى يابيم كه مسير تطور نگارش تاريخى در عصر اول دوره اسلامى را به تكامل رسانده است.
* ويژگى هاى ديگر تاريخ طبرى
۱ـ موارد تاريخى او نسبتاً از اعتبار و وثاقت برخوردار است.
۲ـ بيشتر به ذكر امور و شئون سياسى مى پردازد تا فرهنگ تمدن.
۳ ـ درباره تاريخ ايران حقايقى آورده است كه در هيچ متن معتبر عربى ديگرى ديده نمى شود.
۴ـ در مورد تاريخ روم با اين كه از نظر منبع فقير بوده، لكن دقت لازم را به كار برده است.
۵ ـ از آوردن اخبار و حوادث تاريخى خسته نمى شود، بلكه تا حدودى بى طرفى را رعايت مى كند.
۶ ـ حوادث عصر خود را تقريباً فرو گذاشته و بدان نپرداخته است.
من حيث المجموع شيوه او مورد استقبال مورخين ديگر نيز قرار گرفته و شايد بتوان گفت مورخ اسلامى كه بيش از ديگران مورد استقبال و تقليد قرار گرفته، طبرى است. اين ادعا را مى توان از خلال گفتار مورخان بزرگى چون مسعودى و ابن اثير و ابن خلدون كه پس از او مى زيسته اند، دريافت كرد.