فرهنگ ،اد بيات ، آزادي بيان وکرامت انسانی چيست؟؟؟
حرفهاي ناگفته يي ازوضعيت رسانه ها وآزادي
بيان درجامعه افغانها درداخل وخارج ازکشور
بخش
اول
تهيه وپژوهش
زيميرواسکاري
نقش فرهنگ وادبيات د رجامعه انسانی
فرهنگ براي جامعه همچون حافظه براي انسان است و فرهنگ بخشي از محيط
است که توسط انسان ساخته مي شود . فرهنگ مثل يک برنامه
کامپيوتري است که رفتار آدمي را کنترول مي کند
.
فرهنگ نرم
افزار ذهن است . فرهنگ انديشه ها و الگوهاي رفتاري انسان است
که براي اعضاي آن آشکارا معتبر است و نيازي به بحث و جدل ندارد
. فرهنگ پديده اي ذهني است که در اذهان اعضاي يک جامعه وجود
دارد
.
فرهنگ از متن قديمي اوستايي و پهلوي فَرَهَنگ است .
فَرَ به معناي پيش و هَنگ به معناي قصد و آهنگ است . هنجيدن و
انجيدن به معناي بيرون کشيدن و بيرون آوردن : هنج و هنگ در
دودهنگ يا دو دهنج به معناي دودکش است . واژه آهنگ به معني قصد
و اراده و عزم و همچنين موزوني در ساز و آ واز است . فرهيختن و
فرهختن و فرهنجيدن از همين ريشه است . به معناي آموختن ادب ،
تربيت کردن
.
کلمه فرهنگ در متون قديمي پهلوي ، از جمله کارنامه
اردشير بابکان و دينکرت و غيره هم آمده است در فرهنگ رشيدي
آمده است : ( فرهنج و فرهنگ ادب و اندازه و حد هر چيزي ، و ادب
کننده و امر به ادب کردن بر اين قياس فرهنجيدن و فرهنجيده و
فرهنجيد
. در تاريخ بلعمي آمده است : اي آن
که سياوش را تو کشتي …از مردن و قوت و فرهنگ او نترسيدي
.)
در قابوس نامه آمده است : بر
مردم واجب است چه بزرگان و جه فروتنان ، هنر و فرهنگ آموختن .
در تاريخ بيهقي آمده است : هر ولايتي را علمي خاص است ، روميان
را علم طب است ، هند را تنجيم و حساب و پارسيان را علوم نفس و
فرهنگ
.
در شاهنامه آمده است
.
ز فرزانگان چون سخن بشنويم
به رأي و به فرمانشان بگرويم
کزيشان همي دانش آموختيم
به فرهنگ دل ها بر افروختيم
سعدي
:
هر چه خواهي کن که ما را با تو روي جنگ نيست
پنجه با زورآوران انداختن فرهنگ نيست
مولوي
:
دشمن عقل که ديده است کز آميزش او
همه عقل و همه علم و همه فرهنگ شديم
چند دهه است که واژه فرهنگ مجدداً وارد زبان
پارسي
دري شده است و در
مقابل:
Culture و
education
بکار گرفته شده است .
جوامع غرب ، تمدن مدرن را با شوق
کشف همه چيز بنيان نهادند . آنها محدوده طبيعت و کره زمين را
براي شناسائي پديده ها و جوامع گوناگون د رنور ديدند . واژه
کولتور را که در اصل به معني کشت و کار بود ، ابتدا در آلماني
به کار گرفتند ، تا آن که به علوم اجتماعي رسيد . آشنايي ما با
مفاهيم اساسي جامعه شناسي از جمله کلتور ، آنها را به واژه
فرهنگ هدايت کرد . واژه فرهنگ در زبان پارسي قدمتي کهن و
ديرينه دارد ، و نه تنها در اولين نثرهاي فارسي دري ، که در
زبان پهلوي هم بسيار ديده شده است . در زبان پارسي از مصدر
فرهيختن ، کلمات بسياري جدا شده است ، از جمله خود کلمه فرهنگ
است . فرهيختن به معناي علم و ادب و هنر مي باشد ، و اساساً در
زبان پهلوي فرهنگستان به معني محل تعليم وتربيه ، يا آموزشگاه
بوده است .
فرهنگ از ابتداي پيدايش مفهومي واحد و مشخصي نداشته
است . اما ظاهراً از اواخر قرن ۱۸ در مطالعاتي که مستشرقين و
صاحبنظران تاريخ ، در باب تمدن جوامع گوناگون جهان داشته اند ،
اين مفهوم شکل گرفته و ظاهر شده است . اين مورخان توجه چنداني
به تاريخ سياسي و نظامي نداشته اند . بلکه توجه به روش زندگي
جوامع داشته و اسناد زيادي درباره ادوار تاريخي و تمام جوامع
شناخته شده جمع آوري کردند ، از ديد آنان تاريخ جهان تاريخ
پيشرفت بشريت است و مطالعه تطبيقي جوامع و تمدن ها آثار اين
پيشرفت را به خوبي نشان مي دهد ، از ديد آنان تاريخ تطبيقي مي
بايد امکان تميز و تشخيص ادوار تاريخي جوامعي را که مراحل
متفاوت پيشرفت بشري نشان داده است فراهم آورد ، بدين منظور اين
محققان لحظات تاريخي را که با افزايش شناخت و معرفت ، گسترش
هنرها ، آداب ، رسوم و بهبود نهادهاي اجتماعي همراه است مشخص
مي کردند و بدين سان مي توانستند از يک دوره پيشرفت سخن برانند
.
واژه
فرهنگ
Culture از فرانسه عاريت گرفته شد .
که در قرون وسطي به معناي پرستش مذهبي بود. سپس به معناي
پاشيدن بذر در زمين بکار رفت ، و سرانجام در قرن ۱۸ به معناي
تربيت روح شد
. در اين دوران در اروپا از جمله
آلمان وا ژه فرهنگ براي بيان تکامل در پيشرفت بکار گرفته شد .
در ۱۷۸۲ يوهان کريستف آدلونگ مقاله اي تحت عنوان " مقاله اي
راجع به تاريخ فرهنگ نوع بشر " تدوين کرد و ۸ مرحله تاريخي
براي انسان از ابتدا تشخيص داده و آن را با مراحل زندگي فردي
مقايسه کرد پس از او صاحبنظران ديگر کوشيدند در تبين واژه
فرهنگ از تاريخ تمدن بهره گيرند
. در اين دوران واژه فرهنگ به معناي
پيشرفت فکري يک شخص و يا به عبارت ديگر براي ايجاد پيشرفت فکري
بکار رفت ، و پس از آن معناي وسيع تر گرفت ، و از طريق تمثيل
براي مشخص کردن پيشرفت فکري و اجتماعي انسان بطور عام و جماعات
و بشريت بکار گرفته شد . و براي اولين بار معناي جمعي پيدا کرد
.
اما باز هم در بطن خود به معني حرکتي به جلو ، بهتر
شدن بود
. البته در ديدگاه فلسفه عمومي
تاريخي( چنان که در نزد هگل بود ) اين معني بکار نرفت ، هگل،که
از مفهوم عقل و خرد استفاده مي کرد . و به دنبال انجام يک کار
فلسفي بود . در حالي که جامعه شناسان به جاي کار فلسفي دنبال
رويه و کار علمي بودند . آنان به آثاري در زمينه مردم نگاري
روي آوردند . اين يکي از وجوه جالب مفهوم جامعه شناختي فرهنگ
است که از تاريخ سرچشمه مي گيرد و فلسفي نيست
.
در زبان انگليسي مفهوم کلمۀ فرهنگ تحولات ديگري مي
يابد ، اين واژه اولين بار توسط
tylor در کتاب
Primitive Culture که
در سال ۱۸۷۱ نوشته شد ، به کارگرفته شده است تايلور عناصري را
که براي ساختن مفهوم فرهنگ لازم داشت از گوستاوکلم
Gvstav Klem گرفت او در سال ۱۸۵۲
اثر عظيم خود تحت عنوان تاريخ جهاني فرهنگ را در ده جلد منتشر
کرد ، به دنبال آن دو جلد کتاب علم فرهنگ را نوشت ، تايلور
فرهنگ را مترادف با تمدن مي داشت ، او در ابتداي کتاب خود
تعريض از فرهنگ ارائه مي دهد که پس از او بارها نقل شده است ،
فرهنگ يا تمدن به مفهوم قوم نگاري عام خود ، مجموعه پيچيده اي
است مشتمل بر معارف ، معتقدات ، هنر ، حقوق اخلاق ، رسوم و
تمام توانايي و عادتي که بشر به عنوان عضوي از يک جامعه دريافت
مي کند . اين تعريف يک توصيف است . و بر اين مسأله تأکيد دارد
که فرهنگ ديگر به معناي پيشرفت يا شدن نيست ، بلکه مجموعه اي
از امور واقع است که مستقيماً در يک مقطع زماني خاص قابل
مشاهده است که حتي مي توان آنها را دنبال نمود
. کمي بعد مفهوم انسان شناسي فرهنگ
متولد شد ، اين مفهوم توسط اسپنسر بکار رفت ، و بعد توسط
نخستين انسان شناسان انگليسي و آمريکائي ، مانند سافر،کلر ،
مالينوفسکي ، لوي ، بواس ، بنديکت استعمال شد . در ايالات
متحده ، ميان انسان شناسي طبيعي و انسان شناسي اجتماعي تفاوت
قائل مي شدند، آمريکايي ها هم به اين تفاوت توجه زيادي کرده
اند
.
واژه فرهنگ مورد توجه جامعه شناسان آمريکايي از جمله
آ .گ . برن شد ، هر چند واژه و مفهوم فرهنگ در جامعه شناسي
خيلي کند تر از انسان شناسي جاي خود را باز کرد . کمي بعد واژه
فرهنگ هم يک واژه جامعه شناسي و هم يک واژه انسان شناسي به
حساب مي آمد . پس از جنگ دوم جهاني ، جامعه شناسي فرانسه شروع
به رشد کرد ، و واژه فرهنگ را از جامعه شناسي آمريکا گرفت .
واژه فرهنگ ( کلتور) که ابتدا از فرانسه گرفته شده ، سپس به
آلماني ترجمه شد و از آلماني به انگليسي وارد شد . در هر بار
نوعي تغيير و معني جديد و مفاهيم به آن اضافه شد و تا به شکل
امروز در آمد
.
ساموئل هانتينگتون در کتاب تمدنها و بازسازي فرهنگ
جهاني مي نويسد : " در اواخر ۱۹۸۰ پس از فرو پاشي اتحاد
جماهير شوروي ، مهمترين وجه تمايز ميان ملتها ، ايدئولوژي ،
سياست ، يا اقتصاد نبود ، بلکه تمايز هاي فرهنگي بود ، ملت ها
مي کوشيدند تا اساسي ترين سئوال انسان را پاسخ دهند. ما که
هستيم و آنها امروز اين سئوال را همانگونه که به طور سنتي وجود
داشته ، پاسخ مي گويند .
تمامي چيزهايي که براي آنان معني دارد ، مردم خود را
از لحاظ بومي ( آباء و اجداد ) مذهب ، زبان ، تاريخ ، ارزشها ،
سنت ها و نهاد ها معني مي کنند و هويت خود را بر اساس گروههاي
فرهنگي شکل مي دهند . کشورها بازي گران اصلي در روابط جهاني
هستند ، و رفتار آنها مانند گذشته بر اساس قدرت ، ثروت ،
مشترکات ، تمايزات فرهنگي و تفاوتها شکل گرفته است.
"
هنري کسينجر مي گويد : « نظام بين المللي قرن بيست و
يکم ، حداقل شامل شش قدرت اصلي ، آمريکا، اروپا ، چين ، جاپان
، روسيه احتمالاً هند و کشورهاي متوسط و کوچک خواهد بود . و شش
قدرت اصلي به پنج ، تمدن متفاوت اختصاص خواهد شد . علاوه بر
کشورهاي فوق ، کشورهاي اسلامي مهمي نيز وجود دارند ، که موقعيت
استراتژيک ، نفوس زياد ، منابع نفتي ، آنها را در موقعيت خاصي
در روابط جهاني قرار مي دهد .
در جهان جديد - سياستهاي محلي - - سياستهاي بومي
- است و سياستهاي جهاني ، سياستهاي تمدنهاست . تمدنها ،
جايگزين ابر قدرتها شده اند . رايج ترين و خطرناکترين درگيريها
، ميان طبقات اجتماعي ، ثروتمند يا ديگر گروههاي برجسته
اقتصادي نخواهد بود . بلکه درگيريها ، ميان مردمي به وجود
خواهند بود ، که به ماهيتهاي فرهنگي متفاوت تعلق دارند .
جنگهاي قبيله اي و درگيريهاي قومي ميان تمدنها ، امکان بالقوه
اي به وجود آورده و آن را گسترش مي دهند تمدنها مقابل يکديگر
صف آرايي نموده و با کشورهاي دوست هم پيمان مي شوند ، و از
آنان پشتيباني مي کنند
».
بعد از جنگ سرد ، فرهنگ ها هم نيروي تفرقه انگيز و هم
نيروي متحد کننده بوده اند . افرادي که به وسيله ايدئولوژي از
يکديگر جدا مي شوند . به وسيله فرهنگها پيوند مي يابند ،
همانگونه که در مورد دو آلمان اتفاق افتاد ، يا در دو کوريا و
يا در چين در جريان است . جوامعي که توسط ايدئولوژيها يا شرايط
تاريخي متحد شده اند ، نهايتاً توسط تمدنها تقسيم و از هم جدا
خواهند شد .
همان گونه که در اتحاد جماهير شوروي يا يوگسلاوي رخ
داد . کشورها با قرابت هاي فرهنگي ، روابط اقتصادي و سياسي
برقرار مي کنند . سازمانهاي بين المللي که بر اساس فرهنگهاي
مشترک بنا شده اند . مانند اتحاديه اروپا بسيار موفق ترند .
براي ۴۵ سال ديوار آهنين ، خط تقسيم مرکزي اروپا بود
.
اما اکنون خطي است که از يک طرف مسيحيان غربي و از
طرف ديگر مسلمانان و ارتدوکس ها را از هم جدا مي کند . پنداشت
هاي فلسفي ، ارزشها ، روابط اجتماعي و سنت ها که نگرش عمومي
زندگي را در بر مي گيرند ، به طور قابل ملاحظه اي در ميان
تمدنها متفاوت است ، تجديد حيات مذهب در اکثر نقاط جهان اين
تفاوتهاي فرهنگي را تقويت کرده است . فرهنگها مي توانند قابل
تغيير باشند ، و اثرات طبيعي آنها بر سياست و اقتصاد از دوره
اي به دوره ديگر تغيير مي يابد . با وجود اين تفاوتهاي اصلي در
توسعه اقتصادي و سياسي به گونه اي آشکار ريشه در مشترکات
فرهنگي دارد .
وجود مساجد و معابد امري اجتماعي است ، اما طرز رفتار
در مسجد ، نحوه اقامه فرايض و تعبير هر مؤمن از فرايض و نحوه
زيستن در مساجد مربوط به فرهنگ است.
خانم روث بند يکت که پژوهش زيادي
در باب تبديل سرخپوستان قبايل ابتايي اقيانوس آرام داشت در
مطالعه تطبيقي خود به اين نتيجه رسيد که افراد در هر جامعه اي
تحت تأثير عوامل ديني و اجتماعي و آداب و رسوم مربوط به آن
جامعه داراي شخصيت خاصي مي شوند که آنها را از نظر رواني و طرز
رفتار منطقي به عنوان يک نمونه جامع بايد تلقي کرد
.
در انسان شناسي چند مفهوم وجود دارد ، اول وضع طبيعي
محيط است ، دوم وضع طبيعي انسان است سوم مفهوم ترکيبي از فرهنگ
است و چهارم شخصيت است که ترکيبي از عوامل سه گانه اول است.
خانم بند يکت در کتاب نمونه هاي جامعه فرهنگ
Patterns of Culture به اين نتيجه
رسيد که نتيجه نهايي و ماحصل هر تمدن و فرهنگ يک نمونه جامع
رفتاري است که هدايت کننده ايده وتمايلات افراد در هر جامعه
است . به عبارت ديگر هر تمدن و هر فرهنگي به انسان يک نوع
رفتاري را تحميل مي کند . و چون افراد در زمينه هاي گوناگون
داراي استعدادهايي هستند، انتخاب و هدايت و رشد اين استعدادها
و تبديل آنها را از قوه به فعل ، تمدن و فرهنگ انجام مي دهد .
مثلاً رفتار در جامعه قرون وسطي متمايل به اخلاق و عرفان و
صميمانه است ، اما در جامعه معاصر روش مادي و بيگانه وار است.
اين روش مي خواهد تاريخ را از حد يک تقويم بالاتر
ببرد و تاريخ را تا آستانه علمي شدن بکشاند ، يعني قبلاً تاريخ
نگاري عمومي مسائل بسياري را مطرح کرده که داراي پيچيدگي هاي
زيادي است . تلاش او در آزمايش از خطا مصوون نبوده است . اما
اينک دانشمندان مي کوشند در باب رويدادهاي تاريخ نظريه بدهند.
فيلسوف تاريخ مي خواهد به طورگسترده ، به کمک قوانين عمومي
گذشته را تبيين و آينده پديده هاي اجتماعي را پيش بيني کند .
در واقع با وضعيتي روبروست که با دانش موجود ، حتي اگر از
پژوهش هاي اصيل و گسترده هم کمک بگيرد و به سختي مي تواند
وظيفه خود را انجام دهد ، اما باز هم بخش هايي از آن با همه
پيچيدگي که دارند به طور تطبيقي قابل فهم است . اگر قلمرو اين
تحقيق آن قدر محدود شود که از حالت عمومي تاريخ در آيد . به
شاخه اي تبديل مي شود که آن را فرهنگ مي ناميم در اين صورت مي
توان به تحليل وضع دانش ، مذهب هنر رسوم سنت ها و مانند اين ها
پرداخت که ديگر تاريخ قبيله ها و ملتها نيست
.
تعريفي که کلاک هون و کلي از فرهنگ کرده اند . شايد
بيانگر تعاريف موجود نباشد آنها مي گويند : ( فرهنگ نظامي است
که در طول تاريخ بوجود آمده و شامل طرح هاي آشکار و نهان براي
زندگي است و بين همه افراد جامعه يا اعضاي گروهي معين در زماني
مشخص مشترک است ) . فرهنگ فرآورده تاريخ است و از عناصري بوجود
مي آيد که از شرايط زيست بشري و محيط طبيعي فراهم آمده که
موجودات بشري براي زنده ماندن بايد با آنها حداقل ، سازگاري
هاي معيني را نشان دهند . گزينشي که خارج از امکانات بشر و
طبيعت بشري و عوامل طبيعي محيطي را در محدوديت جسمي و زيستي
تعيين مي کند و با فرايندي تاريخي هدايت مي شود .
عنصر قراردادي يا اختياري بشر که همان عنصر فرهنگي
ناب است تا اندازه اي ناشي از پيش آمدهاي تاريخي و شامل
رويدادهاي اتفاقي و برخورد با ديگر انسانهاست بايد از فرهنگ به
مثابه ابزاري ذهني براي پيش بيني استفاده کرد . ديگر آن که به
ويژگي منتظم بودن آن توجه کرد.
هرچند هيچ فردي دقيقاً آن گونه که طرح عمومي فرهنگي
يک فرهنگ ايجاب مي کند ، فکر، احساس ، يا عمل نمي کند . همچنين
شايد يکه طرح همه جانبه براي تک تک افراد کاربرد معيني نداشته
باشد . چون تفاوتهاي جنسي ، سني و مانند آن در ميان افراد وجود
دارد . مهمترين الگوي ذهني فرهنگ فقط مي تواند به درستي گرايش
هاي عمده افراد و حدود تغييرات آن ها را تعيين کند
. توصيفي که مردم شناس از يک فرهنگ
ارايه مي کند را مي توان با يک نقشه راهنما از زمين مقايسه کرد
، بي شک يک نقشه ، قطعه اي واقعي از زمين نيست ، بلکه نمايشي
انتزاعي از يک منطقه خاص است اگر نقشه دقيق باشد و شخص بتواند
آن را به درستي بخواند ، در راه گم نمي شود . به همين ترتيب
اگر فرهنگي به درستي توصيف شود ، مي توان ويژگي هاي موجود و
متمايز روش زندگي و ارتباط بين اين ويژگي ها و تفاوت آن با
ديگران را درک کرد.
فرهنگ هميشه ناظر بر رفتارهاست ، و مانند يک حفاظ دو
لايه است ، که مثلاً بين روانشناس و شخصيت ذاتي ، سرشتي دست
نخورده قرار دارد که وي مي خواهد آن را کشف يا توصيف کند مي
توان گفت که شخصيت خلق و خويي است که از طريق فرهنگ بررسي و هم
از طريق آن حفظ و کنترول
مي شود
.
به دليل وجود مجموعه ها و پيچيدگي هاي روابط انساني ،
حتي چيزهاي ساده اي که انسان مانند حيوانات به آن نيازمند است
در قالب الگوهاي فرهنگي در مي آيد ، يک حيوان هنگامي که گرسنه
است ، اگر بتواند چيزي مي خورد اما انسان صبر مي کند تا هنگام
نهار برسد ، اما در عين حال هنگامي که گرسنه و تشنه نيست ، مي
خورد و مي نوشد بشر بال پرواز ندارد ، اما طياره هاي مافوق
سرعت مي سازد.
قادر به تند رفتن نيست ، اما تيزترين موتررا مي سازد
، اما مي تواند در سه وعده غذا بخورد ، يا ۱۳ را نحس بداند ، و
يا با آداب خاصي وارد معبد شود ، عطسه کردن يک عمل زيستي است ،
اما پس از آن واکنش هاي متفاوتي وجود دارد . که از فرهنگ هاي
گوناگون پيروي مي کند ، يکي مي گويد ببخشيد ، ديگري دعايي مي
خواند
. بيشتر مردم از الگوهاي فرهنگي
جامعه خود تبعيت مي کنند ، زيرا مستقيم و غير مستقيم تربيت شده
وتعليم ديده اند . آنان شايد به اين طريق از تنهايي نجات يافته
و با گروهي همسو مي شوند ، و ضمناً نظم در زندگي اجتماعي را
مفيد تشخيص مي دهد
. تجزيه و تحليل فرهنگ بايد به طور
آشکار و ضمني تقسيم بندي شده و مورد تحقيق قرار گيرد. فرهنگ
آشکار شامل قواعد ، گفتار و کرداري است که مستقيم از طريق گوش
و چشم همگاني مي شود و شامل رفتارهاي با ثبات مردم است ، فرهنگ
ضمني ، انتزاع نظم ثانويه است .
مردم شناسان ، نقاط مشترک رفتاري کوچکي در هر جامعه
را مي يابد که شاخص محتواهاي گوناگون فرهنگي است . فرهنگ ضمني
شامل شکل هاي ناب و فرهنگ آشکار در برگيرنده محتوا و ساختار
است.
به هر حال بيشتر مردم شناسان آمريکايي با قضايايي که
هر سکوتيس در مورد نظريه فرهنگ بيان مي کند ، ووي معتقد بود که
:
فرهنگ ياد گرفتني است
.
فرهنگ ناشي از عوامل زيست شناسي ، محيط زيست ، روان
شناسي و تاريخ وجود بشر است
.
فرهنگ ساختاري است
.
فرهنگ پويا ( و متحول ) است
.
فرهنگ تغيير پذير است
.
فرهنگ شامل قواعدي است که تجزيه و تحليل آن را به
روشهاي علمي ممکن مي کند
.
فرهنگ به جنبه هاي گوناگوني قابل تقسيم است
.
فرهنگ وسيله اي است که فرد به کمک آن با محيط خود
سازگار مي شود و براي ابراز خلاقيت خود ابزاري بوجود مي آورد
.
فرهنگ و تمدن
چيست؟ :
تا مدتها بين اين دو مفهوم تفاوتي
وجود نداشت . بعدها آلماني ها کوشيدند ميان اين دو مفهوم تفاوت
بگذارند . در ۱۹۲۰ آلفرد وبرAlfred
weber تمدن
را با کاربرد عيني ، فني و اطلاعاتي جامعه و فرهنگ را با امور
ذهني مثل دين و فلسفه و هنر يکي گرفت . از ديد او تمدن انباشت
پذير و بازگشت نا پذير است ، اما اجزاي فرهنگ بسيار دگرگوني
پذيرنده اند ، و يگانه و فزوني ناپذير
.
تايلور – فرهنگ يا تمدن ، کليت در هم تافته اي است
شامل دانش ، هنر ، دين ، قانون ، اخلاقيات ، آداب و رسوم و هر
گونه توانايي و عادتي که آدمي همچون عضوي از جامعه به دست مي
آورد
.
ديکسون
( Dixon) ۱۹۲۹ :
الف – مجموعه تمامي کارکردها رسوم و باورها
.
ب – مجموعه فرآورده ها و کارکردها
، نظام ديني و اجتماعي ، رسوم و باورهاي يک قوم که بيشتر آنها
را تمدن مي ناميم
.
بند يکت
( Benediet )۱۹۲۹ . کليت در هم
تافته اي از تمام عاداتي که آدم چون عضوي از جامعه فرا مي
گيرند
.
هيلر(
Hiller ) ۱۹۲۹ .باورها ، نظام هاي
فکري ، فنون علمي ، راه و روشهاي زندگي ، رسم ها و سنت ها و
تمامي شيوه هاي کردار که جامعه بدان سازمان مي بخشد ، فرهنگ
ناميده مي شود . بنابر اين تعريف ، فرهنگ شامل تمامي
کارکردهايي است که در جامعه از روابط ميان آدم ها شکل مي گيرد
، يا از يک گروه اجتماعي آموخته مي شود ، ولي صورتهاي خاصي از
رفتار را در بر نمي گيرد ، که زاده سرشت ارثي اند
.
مالينوفسکي
( Malinowski ) ۱۹۴۶ .فرهنگ عبارت
از کليت يک پارچه اي شامل وسايل و کالاهاي معرفي ، ويژگيهاي
اساسي گروههاي اجتماعي گوناگون ، پيشه ها ، باورها ، رسم هاي
بشري
.
کلاکن وکلي
(Kely – Kluckhohn ) ۱۹۴۶ . فرهنگ ،
به معناي وصفي ، به معني گنجينه انباشته از آفرينندگي بشر است
، کتابها ، نقاشي ها ، بناها و مانند آن ، نيز دانش هماهنگ
کردن خود با محيط چه انساني چه طبيعي ( همچنين ) زبان ، رسم ها
، نظام آداب ، فضيلت هاي اخلاقي ، دين و حکم شايست و ناشايست
که با گذشت روزگاران پديد آمده است
.
هرسکووتيس
( Herskovits ) ۱۹۴۸ .
فرهنگ در اساس بنايي است که بيانگر
تمامي باورها ، رفتارها ، ارزش ها و خواسته هايي که شيوه زندگي
هر ملت را باز مي نمايد . سرانجام عبارت است از هر آنچه يک ملت
دارد هر کاري که مي کند و هر آنچه که مي انديشد
. تعاريف فرهنگ به مثابه ميراث
اجتماعي مشترک
.
ساپير
( Sapir ) ۱۹۲۱. فرهنگ يعني مجموعه
هم بسته اي از کردارها و باورها که از راه جامعه به ارث رسيده
و بافت زندگي ما رامي سازد
.
فرهنگ آن چيزي است که از گذشته
آدميان بازمانده در اکنون ايشان عمل مي کند و آينده شان را شکل
مي دهد.
بوس
( Boas ) ۱۹۲۹ . فرهنگ را مي توان
شامل رفتارهاي دانست که در ميان گروهي از انسانها مشترک است .
از نسلي به نسلي و از کشوري به کشوري راه يافتني است
.
ميد
( Mead ) ۱۹۳۷ .
فرهنگ به معناي کليت در هم تنيده
اي که از رفتار ارتباطي که نژاد و بشر پرورانده است و نسل به
نسل آموخته مي شود . هيچ فرهنگي را به دقت نمي توان حد گذاري
کرد . معناي آن مي تواند ، شکل هاي رفتار قراردادي خاص يک
جامعه ، يک گروه از جامعه ، يک حوزه يا دوره خاص باشد.
رادکليف براون
( Radeliffe Brown ) ۱۹۴۹ . واقعيتي
که من به آن نام فرهنگ مي دهم ، فرايند ارتباط فرهنگي است ،
يعني فرآيندي که از راه آن در يک گروه يا طبقه اجتماعي معين ،
زبان ، باورها ، پسندها ، دانش ، چيره دستي ها ، انواع عرفها
دست به دست ، و از شخصي به شخصي از نسلي به نسلي داده مي شود
.
اصطلاح کلي براي راه و رسم هاي همگاني و پذيرفته شده
انديشه و عمل فرهنگ مي باشد اين اصطلاح تمامي راه و روش هاي
قومي را که مردم در زندگي گروهي پرورانده اند ، شامل مي شود .
افزون بر اين فرهنگ از گذشته به ما مي رسد
.
لينتون ۱۹۴۵: فرهنگ يک جامعه راه و رسم زندگي اعضاء
آن است همچنين گمان ها و عاداتي است که مي آموزند و در آنها با
يکديگر شريکند و از نسلي به نسلي منتقل مي شود
.
کلاکن – ۱۹۵۱: يک فرهنگ اشاراتي است به راه و روش
مشخص يک گروه از انسانها ، يا طرح کامل زندگي آنان.
سوروکين:
Sorokin ۱۹۴۹جنبه فرهنگي جهان سوپر
ارگانيک
شامل معناها ، ارزشها ، هنجارهاست که واکنش
ها و روابط شان ، گروه ها همبسته و ناهمبسته اي است که در
رفتارهاي آشکار و ديگر امور آشکارگري در جهان فرهنگي اجتماعي
پديدار عينيت مي يابد.
فورد: ۱۹۵۰- فرهنگ عبارت از راه هاي ارتباطي براي حل
مسائل است و ترکيبي است از پاسخ هاي پذيرفته شده اي که درست
نتيجه داده است . فرهنگ عبارت از راه حل هاي آموزنده است
.
استيو وارد ۱۹۵۰: فرهنگ در مجموع به معناي شيوه هاي
آموخته رفتار است که به صورت اجتماعي از نسلي به نسلي ديگر در
درون جامعه اي خاص شکل مي گيرد
.
يانگ ۱۹۳۴: صورت رفتار عادي مشترک در يک گروه يا
جامعه فرهنگ است که از عوامل مادي و معنوي ساخته شده است.
اسکود – فرهنگ عبارت است از همه ايده هاي آفريده
آدميان که از طريق جامعه به ذهن فرد وارد شده و او از آن آگاه
است .
ب -
فورد ۱۹۴۲ – فرهنگ شامل همه شيوه
هاي انديشه و رفتار است ، که از طريق کنش و واکنش هاي ارتباطي
و به شکل نمادين نه وراثتي است دست به دست به نسلهاي بعدي مي
رسد
.
کليفورد گيرتز
:
انسان موجودي است که در تورهايي از
جنس معنا که خود مي بافد گرفتار مي شود . فرهنگ يکي از اين
تورهاست ، لذا نبايد آن را به عنوان يک علم تجربي که به دنبال
قوانين است تجزيه و تحليل کرد ، بلکه بايد به دنبال تبيين معنا
و مفهوم آن بود
.
کلاک هون – فرهنگ براي جامعه همچون حافظه براي انسان
است و فرهنگ بخشي از محيط است که توسط انسان ساخته مي شود .
فرهنگ مثل يک برنامه کامپيوتري است که رفتار آدمي را کنترول مي
کند
. فرهنگ نرم افزار ذهن است . فرهنگ
انديشه ها و الگوهاي رفتاري انسان است که براي اعضاي آن آشکارا
معتبر است و نيازي به بحث و جدل ندارد . فرهنگ پديده اي ذهني
است که در اذهان اعضاي يک جامعه وجود دارد
.
ويليامز ۱۹۷۶ – فرهنگ فرآيند عمومي رشد فکري ، معنوي
و زيبايي شناسي است . همچنين شيوه بخصوص زندگي يک ملت دوران يا
گروه شيوه اي که در روح مشترک جامعه جلوه گر است
.
انسان موجودي است که با تمام موجودات و حيوانات غير
هم نوع خود تفاوت هاي اساسي دارد ، از جمله تفاوتهاي مهم انسان
که در منابع و کتب علوم اجتماعي به آن اشاره شده است . گروه
جويي و زيست اجتماعي ، سخن گفتن ، ابزار سازي ، انديشمندي ، و
هدف داري مي باشد . انسان از ابتداي حضور خود در زمين نيازهايي
داشته تا به کمک آنها ، تا ادامه حيات دهد . براي ادامه حيات
کار کرده ، ابزار ساخته و با وسايل و امکانات مختلف اقدام به
توليد کرده است ، توليد تلاش آدمي براي فراهم کردن و ساختن ،
چيزهايي است که مورد دلخواه انسان است و در طبيعت و يا توليد
نيازمند وسايل و ابزار است ، لذا انسان ابزار سازي را پيشه
کرده است ، ابزار سازي و ايجاد امنيت ، لزوم همکاري با ديگر
انسانها را مورد توجه قرار داد ، از اين رو آدمي به جمع توجه
مي کند . در جهت ايجاد ارتباط با همنوعان سخن گفتن ضروري مي
شود و سخن گفتن ، علاوه بر ايجاد ارتباط به تقويت و انتقال
تجربه افراد مي انجامد .
به اين ترتيب هر گروه اجتماعي ، اقدام به ساختن
ابزارها و توليد مشترک مي کنند . تا به حيات مورد نظر و دلخواه
خود ادامه دهند
. ساده ترين عنصر زندگي جمعي کنش
اجتماعي است ، کنش اجتماعي مجموعه حرکات مشخصي است که يک فرد
براي تحقق هدف نسبت به فرد ديگر نشان مي دهد . کنش اجتماعي در
برگيرنده برخوردهاي اجتماعي است ، برخورد اجتماعي اولين اثري
است که در قالب جسمي يا روحي توسط يک انسان بر انسان ديگر
بوجود مي آيد . چنين کنشي کار تحريک صورت مي گيرد .
به دنبال هر تحريک انسان اول پاسخ يا واکنش انسان دوم
بوجود مي آيد . چنين کنشي مداوم است ، لذا تحريک متقابل
اجتماعي بوجود مي آيد ، که جريان دو سويه و مداومي است ، تحريک
متقابل اجتماعي به ارتباط متقابل اجتماعي منجر مي شود ،
ارتباطي است که به شکل هاي مختلف مثل تقليد ، تلقين ، سخن گفتن
و انتقال تجربه از انساني به انساني ، و از نسلي به نسلي بعد
منتقل مي شود ، و به تدريج نوعي هماهنگي در کنش هاي متقابل
اجتماعي بوجود مي آيد . که سبب مي شود ، آدمي از هنگام زادن ،
از جامعه آموزش گرفته و متکي به آن گردد . و لذا خواسته يا
ناخواسته به حفظ جامعه و استقرار نظم در آن کمک کند
.
فرهنگ ،اد بيات ، آزادي بيان وکرامت انسانی چيست؟؟؟
حرفهاي ناگفته يي ازوضعيت رسانه ها وآزادي
بيان درجامعه افغانها درداخل وخارج ازکشور
بخش
دوم
تهيه وپژوهش
زيميرواسکاري
« نويسنده واقعي كسي است كه داراي انگيزهاي والا، اهداف
متعالي وازهدفمند ي برخوردار باشد، اراده قوي، احساس و عاطفه
خاص داشته باشد، جهان بيني روشن و شرايط محيطي مناسب، تسلط بر
زبان داشته باشد. مدافع دائمي آزادي و عدالت و هر آن چه خبر
از استبداد و خودكامگي بدهد، سخت معترض باشد. در انديشه دردها
و رنجهاي روحي مردم سراسر جهان باشد و اسارت و درماندگي طبقات
محروم و مستضعف را بازگو كند. انقلابي و مدافع انقلابهاي
رهايي بخش همه ملتها باشد. انسانگرا و انسان باوري صميمي و
سرسخت، دشمن ا بدي و آشتي ناپذير حكومتهاي ستمگر و بدمنش
باشد. عشق ورزيدن و دوست داشتن نسبت به توده هاي مردمي و جماعت
گرايي و صبوري از ويژگيهاي اساسي نويسنده متعهد است. از همان
آغاز حركت، اهداف متعالي داشته باشد.»
ادبيات چيست؟: سؤال
سختي است، نه؟... اغلب عادت كردهايم مسائل را، بيش از آنچه
واقعا هست، پيچيده كنيم! البته خود همين امر، ريشه در يك سياست
ادبي دارد. نوعي از ادبيات سياسي، كه سياست آن، غير سياسي جلوه
دادن ادبيات و اوليتر، خود زندگيست!
ادبياتي
كه امروز، برخلاف گذشته، تنها در عرصه كتاب ظاهر نميشود، بلكه
خيلي بيش از آن، در هنرهاي نمايشي، تصويري و اطلاعرساني
(همچون اينترنت) خود را نمايان ميسازد.
كار ادبيات
را حوزه عمل آن معين ميكند، خيلي مشخص، بسته به اينكه در كدام
حيطه از علوم انساني ميخواهيم از آن استفاده كنيم، وظايفش
تغيير ميكند.
اما يك چيز مسلم است؛ ادبيات در هر
حوزهاي كه وارد شود، بطور مساوي، هم براي تخريب و هم براي
بازسازي بكار ميرود. يعني از يكسو مبارزه ميكند و در جهت
نابودي "هنجارهاي منفي" عمل ميكند و همزمان، از سوي ديگر به
بازسازي، بنا كردن و بنيان نهادن "هنجارهاي مثبت" ميپردازد.
چرا؟ باز هم پاسخ ساده است!:
همه عرصه زندگي اجتماعي انسان، حداقل
فعلآ، نبرد بر سر منافع است! بيتعارف، بايد بپذيريم كه در هيچ
عرصهاي از حيات اجتماعي كنوني ما، عنصر بيطرف معني ندارد.
هيچگاه در تاريخ زندگي بشر، حيات اجتماعي انسان، اينگونه كه
اكنون هست، طبقاتي نبوده است. نه آب بدون فلسفه خورده ميشود،
نه فلسفه بدون آب ساخته ميشود: هر چند آبي باشد! . طبيعتاً،
ادبيات هم مستثني از اين قاعده نيست. وظيفه ادبيات، شكل دادن
به انديشه، به رفتار و خلق و خوي انساني و تربيت انسان براي
زندگي اجتماعيست. پس! ميبينيد كه چقدر ساده، ادبيات عين
سياست است و سياست، عين ادبيات! چرا؟ به اين دليل كه بسته به
اينكه نظام حاكم، خواهان تربيت چه نوع انساني است، بستر ساز
نوعي خاص از ادبيات نيز ميگردد.
به عنوان مثال، ژانر پوليسي در ادبيات
داستاني، شاخهاي مهيج، تفكربرانگيز و سرگرمكننده است كه
بخاطر اين خصوصيات، نوعي از ادبيات جذاب و توده پسند است. بر
اساس اين ادبيات، سناريو نوشته ميشود و فيلم ساخته ميشود.
اين هنر، مانند انواع ديگر هنر، پاسخي حسي و زيباشناسانه به
نيازهاي انسان است و بخودي خود، به آن نيز ايرادي وارد نيست،
چرا كه با كنكاش در وجوه مختلف ، راه را براي تصحيح رفتار
اجتماعي باز مينمايد و اما مشكل از آنجا آغاز ميشود كه نظام
حاكم، با تغيير اهداف اين نوع ادبيات، آن را به ضد خود بدل
ساخته و از آن در جهت منافع خود بهرهبرداري ميكند.
كافيست نگاهي به محصولات سينماي انگليس،
آمريكا و... انداخته شود تا معلوم شود تا چه حد اين ديدگاه صحت
دارد. نظام حاكم، دو مؤلفه - نياز بازار - و - سياست حاكم و
رابطه مردم با آن- را به عنوان سرلوحه شكلدهي ادبيات كثيف در
نظر ميگيرد. بر اين اساس، با تزريق خشونت غيرطبيعي و
غيرواقعي، روابط اغراقآميز، تشديد عوامل منفي رواني در شكل
بيان متعارف اشكال نامتعارف، تبليغ انواع خاصي از گفتار و
بيان، رفتار و منش و فكر و انديشه كه محوريت در آن منافع
فرديست ... و حتي تبليغ نوع پوشش، مدلسازي و مانند سازي براي
نوع زندگي، همه چيز در خدمت دو مؤلفه فوقالذكر قرار ميگيرد.
نظر عدهاي بر آن است كه: هدف ادبيات را
بايد در خود ادبيات جست، نه در مؤلفههاي بيروني، چرا كه
ادبيات، هنگامي كه ساختار معين خود را در چارچوب داستان،
نمايشنامه، سناريو و غيره ... يافت، ديگر يك پديده مستقل از
منبع است. در اينجاست كه ديگر، اين تفسير اثر، از ديد خواننده،
است كه به اثر ادبي هويت ميبخشد. اين حرفها همانقدر كه در
ظاهر منطقي به نظر ميرسند، به همان نسبت، بيپايه و اساس و
غيرمنطقياند و تنها براي رد گم كردن و خاك پاشيدن به چشم مردم
بيان ميشوند.
در اثبات ادعاي خود و رد اين قبيل
نظريهها كه متاسفانه امروز دامنگير حتي نظريهپردازان غربي
بظاهر چپ نيز شده است، در ديدگاه ايشان: هدف ادبيات را بايد
در خود ادبيات جست! . درست مثل اينكه بگوئيم، هدف از ساختن
ساختمان، در بكارگيري خاك، سنگ ،
سمنت،
گچ و فولاد است. ساختمان ساخته ميشود براي اينكه ساختمان
ساخته شود و اگر قرار باشد ساختمان تعريف شود، بايد ديد هر كس
چه برداشتي از ساختمان دارد؟!
اهداف بيروني، يعني انگيزه و سپس نتيجه و
مورد استفاده، ارتباطي با ماهيت ساختمان ندارد! ميبينيد اين
حرفها چقدر مهمل است. اين نظريهپردازان ، بسيار ساده فراموش
ميكنند كه اساساً در حوزه علوم انساني، هيچ چيز، صرفا براي
اينكه چيزي خلق شده باشد، خلق نميشود و در اين حوزه، اساساً،
تفكيك مفاهيم انساني، از خود انسان و زندگي او امكانناپذير
است. مفاهيم شكل ميگيرند، چرا كه ميخواهند به انسان، شكل و
تعريف جديدي، ارائه دهند. اگر قرار بود ادبيات به عنوان يك
مفهوم عام در خود بغلتد و در خويش بيافريند و با دنيائي كه در
آن شكل ميگيرد، ارتباطي نداشته باشد، اساساً شكل نمييافت و
به طريق اولي، اكنون هنوز هم انسان، درون غارها به نقش زدن بر
سنگها مشغول بود.
پديده ادبي، از هر نوعي، حلقه واسط بين
انسان در تكاپوي زواياي وجودي و انسان دست يافته به تعاريف
نوين از خود است. درست از همين زاويه نيز هست كه مورد بهره
برداري گروههاي مختلف اجتماعي قرار ميگيرد، چرا كه هر گروه
تلاش مينمايد كه انگارههاي حقانيت يافته خود را در آن بجويد،
يا از اين طريق، آن را بيان كند. نكته دوم اين گفتار چنين است
كه: اين، تفسير اثر از ديد خواننده است كه به اثر ادبي، هويت
ميبخشد. از ديدگاه مذكور؛ اثر ادبي، پديده سياليست كه جدا از
ماهيت آن، درون هر ظرفي، شكلي نوين مييابد.
مثل اينكه بگوييم يك اثر عشقي، در ذهن
اين جنائي، در ذهن من سياسي و شايد در ذهن شما ، حقوقي، جلوه
نمايد!!! آيا تا كنون غير منطقي تر از اين حرف چيزي شنيدهايد.
پيچيدگي ساختاري، مهارت نويسنده يا خالق
اثر، نوع زبان آن، زمان شكلگيري و حتي گاهي اراده صاحب اثر،
قادر نيست پديده ادبي ارائه شده را، جدا از آنچه واقعا هست،
تعريف نمايد. اتفاقا اگر حقيقتي وجود داشته باشد، اين است كه
همه نكات مذكور دخالت كردهاند تا اثر، به تمام معنا، فرزند
محيط خود باشد.در اينجا لازم به ذكر است كه آنچه اثر ادبي را
از زمان خود فرا ميكشد، دقيقا، با نكته مذكور، رابطه مستقيم
دارد و اتفاقاً نقطه ضعف ادبيات نابکارنيز در همين است كه سعي
دارد اين رابطه را مغشوش نمايد. اين نوع ادبيات، با تلاش در
جهت هر چه ذهني و خصوصيتر كردن اهداف اثر ادبي، ميخواهد اثر
را از موجبات خود جدا سازد، تا بتواند از آن به عنوان ابزار
تحميق مردم استفاده كند و درست به همين دليل، غير قابل باور،
مقطعي و ناتوان از برقراري ارتباط درازمدت با مخاطب است. در
ابتداي سخن گفتيم: بسته به اينكه نظام حاكم، خواهان تربيت چه
نوع انساني است، بسترساز نوعي خاص از ادبيات نيز ميگردد. كار
اديب امروز ما نيز همين است؛ اگر خواهان جامعهاي انساني،
مبتني بر نوع دوستي، احترام به حقوق، احساسات و ارزشهاي بشري
و عشق به زيبايي است، بايد با اثر خويش، بسترساز چنين اهداف
والايي باشد و تمامي تواناييهاي فني و تكنيكي خود را و همه
احساسات انساني خويش را، در شكيلترين بيان، در خدمت چنان
اهدافي قرار دهد.
اما
ازجانب ديگرکوششهاي بسياري براي تعريف ادبيات ازجانب
دانشمندان غربي صورت گرفته است. به عنوان مثال، ادبيات را
ميتوان نوشتهاي تخيلي به معناي داستان يا نوشتهاي که حقيقي
نيست تعريف کرد. که اين تعريف کاملي نيست. ادبيات قرن هفدهم
انگليس صرفا آثار شکسپير، وبستر، مارول و ميلتون را شامل
نميشود، بلکه گستره آن مقالات فرانسيس بيکن، خطابههاي
جاندان زندگينامه معنوي بونيان و نوشتههاي سرتوماس براون را
نيز دربرميگيرد. حتي ميتوان لوياتانِ هابز و يا تاريخ قيام
کلاندرن را نيز در اين محدوده جاي داد.
سخن
ادبي زبان معمول را بيگانه يا ناآشنا ميکند، اما شگفت آنکه
ما را به کسب آگاهي کاملتر و نزديکتري از تجربه سوق ميدهد.
مردم گاهي صرفا به اين دليل نوشتهاي را «زيبا» مينامند که به
حق توجه آنها را به خود جلب ميکند. به درستي بايد گفت بسياري
از آثاري که در موسسات فرهنگي به عنوان اثر مسلم ادبي مطالعه
ميشوند در واقع ادبيات به حساب نميآيند. ممکن است اثري در
وهله اول تاريخي يا فلسفي باشد اما درنهايت بتوان آن را در زمره
آثار ادبي قرار داد. همچنين اين امکان وجود دارد که يک اثر
ادبي خلق شود اما صرفا به دليل محتواي باستان شناسي آن ارزش
پيدا کند.
بر
اين اساس ادبيات کيفيت يا مجموعهاي از کيفيات ذاتي نيست که در
برخي آثار خاص به چشم ميخورد، بلکه بيشتر در چگونگي ارتباطي
که مردم بين خود و اين آثار برقرار ميکنند. جدا کردن مجموعه
ويژگيهاي مشخصي که از ديدگاههاي مختلف ادبيات ناميده ميشود
کار آساني نيست. جان اليس براين عقيده است که واژه
ادبيات در عمل مانند واژه علف است؛ بدين معني که علف به گياه
خاصي اطلاق نميشود بلکه انواعي گياهاني که باغبان به دليلي
مايل نباشد در باغ برويد علف ناميده ميشود.
شايد
ادبيات مفهومي کاملا معکوس داشته باشد، يعني به انواع
نوشتههايي اطلاق گردد که به دليلي براي شخص بسيار باارزش است.
از ديدگاه فلسفه واژههاي ادبيات و علف واژههاي حاوي اطلاعاتي
درباره آنچه که ما انجام ميدهيم هستند و از وضعيت ثابت موجود
اشياة چيزي به ما نميگويند. هنوز نتوانستهايم اين راز را
بگشاييم که چرا آثار ميل و لمب مکولي به طور کلي ادبيات به
حساب ميآيند و آثار مارکس و داروين در اين مقوله نميگنجند.
آسانترين پاسخ اين است که آثار گروه اول نمونة نوشتههاي زيبا
هستند و حال آنکه در مورد آثار افراد دوم چنين قضاوتي نميشود.
عيب اين پاسخ آن است تا حدود زيادي اين گفتارنادرست است.
اما
اين مزيت را دارد که نشان ميدهد مردم روي هم رفته نوشتهاي را
که به نظرشان خوب ميآيد ادبيات مينامند. ايراد مسلم اين
نظريه آن است که اگر آن را صددرصد درست تلقي کنيم ديگر
مقولهاي به نام ادبيات بد به گمان من وجود نخواهد داشت.
(
در نويسندگي انديشه بسيار مهم و ضروري است تا جايي كه خداي
متعال در قرآن مجيد سوره قلم ميفرمايد: «ن والقلم و مايسطرون»
سوگند به قلم و به آن چه مينويسند. قلم اين مكمل ا نديشه و
تعليم در پهن دشت زمان، ادب و كلام را به رفيعترين مرز ملكوت
ميبرد و افق تعليمات ادبيات را در كتيبهها مصور ميسازد.)
رسالت نويسنده : سعي
كنيم همان گونه كه سخن ميگوييم، بنويسيم. سپس تمرين تبديل
گفتار به نوشتار ضروري است. در اين زمينه هر چه عبارتها
كوتاهتر باشند، مفهوم را زودتر و بهتر ميرسانند. از تكلف
كلامي و شاخ و برگ دادن بيمورد به مطالب و به عبارتهاي فضل
فروشانه پرهيز كنيم. اين عبارتهاي متكلفانه و فضل فروشانه
نوشته را ديرياب ميسازند. از كاربرد واژه ها و عبارتهاي زايد
و بينقش، تكيه كلامها، تكرار فعلها و نامها، صفتها،
كلمههاي مترادف و جملههاي معترضه و پيدرپي پرهيز كنيد.
از كلي گويي و ابهام دوري
كنيد. در نوشتههاي ادبي استفاده زياد از آرايههاي ادبي،
شيوايي كلام را از بين ميبرد و مقصود نويسنده در ميان انبوهي
از تصاوير خيالي گم ميشود.
از واژه ها و ساختهاي
دستوري كهن استفاده نكنيد. اگر ميخواهيد مطلبي را نقل كنيد كه
از ديگري شنيدهايد، ابتدا آن را خوب بفهميد و هضم كنيد، آن
وقت فهميدههاي خود را به زبان خود ماني بنويسيد.
در سخن ما صداقت و صميميت
احساس ميشود، زيرا زبان هر چه ساده تر و بيتكلفت ر باشد،
صميميتر جلوه ميكند. در نوشتن نامه، هر چند نامه خودماني
باشد، نبايد به زبان شكسته و محاورهاي نوشته شود. شأن نامه
اين است كه در عين سادگي به زبان معيار نزديك باشد.
نويسنده ماهر براي روشن
ساختن مطالب، هر جا كه لازم باشد، بايد مثالها و شواهدي واضح
بيان كند تا خوانندگان را در فهم دقيق و درست مطالب، ياري
نمايد. نويسندگي نيز مانند همه هنرهاي ديگر دو جنبه دارد: يكي
معني و ديگري صورت آن است. معني، انديشه و خيالي است كه ذهن
هنرمند آفريده است و صورت، الفاظي است براي بيان آن انديشه و
القاي به ذهن ديگران به كار رفته است.
معني بسيار مهم است و اگر
بديع و دلنشين نباشد لفظ و عبارت بيهوده و تهي جلوه ميكند،
اما از اين نكته نتيجه نميتوان گرفت كه بيان اعتبار و ارزش
چنداني ندارد يا در درجه دوم اهميت است. آن كه معني بديعي در
ذهن ندارد، هنرمند نيست و بهتر است كه در پس كسب و كار ديگري
باشد، اما آن كه ميتواند معاني بكر و بديعي بيافريند نيز
هنرمند و نويسنده شمرده نميشود، وقتي او را نويسنده ميتوان
خواند كه آن معاني را به زيباترين صورتي كه ممكن است جلوه
بدهد، يعني خوب و زيبا بنويسد.
انديشه و خيال نو و زيبا از
قريحهاي تراوش ميكند كه ذاتي است و تاثير آموختن در آن بسيار
كم است، اما هنر بيان كه بايد به آن انديشه، صورتي مناسب و
دلاويز بخشد، بيشتر كسبي و آموختني است.
نويسنده
واقعي كسي است كه داراي انگيزهاي والا، اهداف متعالي و هدفمند
برخوردار باشد، اراده قوي، احساس و عاطفه خاص داشته باشد، جهان
بيني روشن و شرايط محيطي مناسب، تسلط بر زبان داشته باشد.
مدافع دائمي آزادي و عدالت
و هر آن چه خبر از استبداد و خودكامگي بدهد، سخت معترض باشد.
در انديشه دردها و رنجهاي روحي مردم سراسر جهان باشد و اسارت
و درماندگي طبقات محروم و مستضعف را بازگو كند. انقلابي و
مدافع انقلابهاي رهايي بخش همه ملتها باشد.
انسانگرا و انسان باوري
صميمي و سرسخت، دشمن ا بدي و آشتي ناپذير حكومتهاي ستمگر و
بدمنش باشد. عشق ورزيدن و دوست داشتن نسبت به توده هاي مردمي و
جماعت گرايي و صبوري از ويژگيهاي اساسي نويسنده متعهد است. از
همان آغاز حركت، اهداف متعالي داشته باشد.
مقصودي آرماني و تعهدي از
ارزشهاي والاي انساني براي او مهم باشد، در غير اين صورت حق
فرهنگي مردم را ضايع ميكند. در نويسندگي انديشه بسيار مهم و
ضروري است تا جايي كه خداي متعال در قرآن مجيد سوره قلم
ميفرمايد:
«ن والقلم و
مايسطرون» سوگند به قلم و به آن چه مينويسند.
قلم اين مكمل ا نديشه و
تعليم در پهن دشت زمان، ادب و كلام را به رفيعترين مرز ملكوت
ميبرد و افق تعليمات ادبيات را در كتيبهها مصور ميسازد. آن
داناي فاطر كه بعد از خلقت، بيان را با قلم به انسان تعليم داد
و خود ارزش و مقام والاي قلم و دانش و تعليم را به تصوير
نماياند.
خلق الانسان علمه البيان،
الذي علم بالقلم.
پروردگار
جهانيان، ساعتي انديشه در نشانههاي الهي را به هفتاد سال
عبادت برتري داده است و اين خود گواه والاي انديشه است.
اين انديشه است كه انسان را
به حركت واميدارد، شوق و عظمتي را در او روشن ميكند و به
دنبال يافتن پايگاهي براي انديشه خود به پا ميخيزد و اين قلم
است كه آهوي گريز پاي انديشه را با واژه ها و كلمات بربستر
كاغذ به بند ميكشد و واژگان با روح آسماني خود زندگي را از آن
خود ميكنند. تاريخ شهادت ميدهد كه هر جا آثاري از قلم و دست
نوشته انسانها بوده است، بيشك تمدني عظيم را در خود جا داده
است. شهرهاي بزرگ و پررونق، پيشرفت اقتصادي و فرهنگي و حتي
زندگي سعادتمندانه همواره از آن صاحب قلم بوده است.
بنابراين
نوشتن يك اثر خوب كاري آسان نيست، سالها خون و جگر بايد خورد،
به قول صائب؛ دامن فكر بلند آسان نميآيد به دست، سرو ميپيچد
به خود تا مصرعي موزون كند.
«گوته» با اين كه بيست وپنج
سال شروع به نوشتن «فاروست» نمود آن را در هشتادوسه سالگي به
پايان رسانيد. فردوسي نيز شاهنامه را در طي سي سال سرود.
يك اثر بزرگ
نه تنها محصول نبوغ، شور، هيجان، خلاقيت، تجربه، حوصله، ذوق و
قريحه است، بلكه نتيجه اعجاز كار و اراده نيز ميباشد.
فقط هنگامي يك نويسنده
ميتواند اثري مهم به وجود آورد كه علاوه بر استعداد ذاتي،
سالها مطالعه و فكر نموده و رموز نويسندگي را به خوبي فرا
گرفته باشد. نبايد انتظار داشت اثري كه فوري و بدون مطالعه
نوشته شده باشد، زياد عمر كند، زير چيزهاي كه زود گل ميکند ،
به همان سرعت هم ميميرند. فقط درختان بلوط هستند كه عمر دراز
دارند.
نويسنده
علاوه به آشنا بودن به رموز زبان، بايد داراي اطلاعات وسيع و
صاحب ذوق و تجربه سرشار باشد تا بتواند در نويسندگي اثر
جاويدان و اثربخش از خود باقي گذارد.
قدرت او در نويسندگي بايد
به اندازهاي باشد كه خواننده را تكان دهد، و موجب تغيير
انديشه او شود و در رفتارش تأثير گذارد. نويسندگي مانند معماري
است كه نخست بايد طرحي افكند، بعد شروع به كار كرد. ابتكار و
خلاقيت معمار و نويسنده در طرحش آشكار ميشود.
رمز پيشرفت در هنر نويسندگي
مطالعه و انديشه است كه پيچيده ترين هنر است. داشتن يك
جهانبيني به حق و منطقي و ايدئولوژي برتر و بالنده، تقوا،
تعهد، جهت و هدف به سوي تكامل فرد و جامعه و براندازي ظلم و
فقر، برقراري آزادي و عدالت از اساسيترين اصول نويسندگي است.
اگر نويسنده داراي جهت، تعهد، تقوا و مكتب باشد، با ارزشترين
اثر را از خود به يادگار خواهد گذاشت.
فرهنگ ،اد بيات ، آزادي بيان وکرامت انسانی چيست؟؟؟
حرفهاي ناگفته يي ازوضعيت رسانه ها وآزادي
بيان درجامعه افغانها درداخل وخارج ازکشور
بخش
سوم
تهيه وپژوهش
زيميرواسکاري
آزادي
بيان
حقوق
رسانهها ديگر اصطلاحي ناشناخته نيست. روزنامهنگاران و همه
كساني كه در ساير انواع رسانهها به فعاليت حرفهاي مشغول
هستند، پذيرفتهاند كه بايد در چارچوب ضوابطي حركت كنند كه
قانونگذاران ترسيم كردهاند. امّا هنوز هم «اخلاق رسانهها»
اصطلاحي است كه براي برخي ناشناخته و حتي تعجبآميز است.
مفهوم اخلاق رسانهها مقصود از اخلاق رسانهها مجموعه قواعدي
است كه بايد دستاندركاران رسانهها داوطلبانه و براساس نداي
وجدان و فطرت خويش در انجام كار حرفهاي رعايت كنند؛ بدون
آنكه الزام خارجي داشته باشند يا در صورت تخلف دچار مجازاتهاي
قانوني گردند.
آزادي بيان، كه گرانبهاترين حقوق انسان و
سنگ محك تمام آزاديها شناخته
شدهاست، آزادي بيان حقوقطبيعي هرانسان به شمار ميرود
.
ميان آزادي بيان و
دموكراسي، رابطه بسيار نزديكي وجود دارد. اين آزادي تنها
در دموكراسي تحقق
مييابد و دموكراسي نيز بدون آزادي بيان،
مفهوم پيدا نميكند.
رژيمهاي
دموكراتيك، يا دولتهاي مبتني بر حاكميت مردم، رژيمهاي
مشروعيهستند كه
هدفشان خدمت به انسان و حفظ حقوق و آزاديهاي اوست.
در
اين ميان،
آزادي بيان از جايگاه ويژهاي برخوردار است. چرا كه
وسيلهاي برايمحقق
ساختن ديگر حقوق افراد به شمار ميرود
.
ديوان اروپايي حقوق بشر، در يكي
از آراء معروف خود، درمورد رابطه موجود ميانآزادي بيان و
دموكراسي ميگويد:
«آزادي
بيان، يكي از عناصر اصلي جامعه دموكراتيكو يكي از شرايط
اساسي
پيشرفت آن و شكوفايي هر فرد است».
همچنين، در همين رأي، نهاد مذكور،
عناصر «جامعه دموكراتيك» را به ترتيب، شامل: تكثر، تسامح
و روح جهانبيني،
معرفي كرده است
.
امروز در دولتهاي مبتني بر حقوق، يعني در
دولتهايي كه دموكراسي
درچارچوبمقرراتحقوقيرابهحداعلارساندهاند،بيشازپيشبرحقوقانسان
تأكيدميشود.
اما لازمه انسان مدرن بودن، دسترسي به
اطلاعات است.
حق مطلع بودن يا حق برخورداري از
اطلاعات، يكي از عناصر جديد
آزادي بياناست كه در جامعه اطلاعاتي مورد توجه فراوان
قرار دارد
.
تكنولوژيهاي نوين اطلاعات و ارتباطات، تحقق هر چه بهتر
دموكراسي، حقوق
بشر و برتري حقوق در جامعه اطلاعاتي را نويد ميدهند.
ظرفيتهاي جامعه
اطلاعاتي دموكراتيك، به طور كلي بسيارند و از آنها
ميتوان براي بهبود زندگي
انسانها، بيشترين استفاده را برد.
در عين حال، نسبت به مضراتي كههمين
جامعه ميتواند براي افراد به دنبال بياورد، بايد هشيار
بود
.
در چنين
جامعهاي، بايد ميان آزادي بيان و ديگر حقوق اساسي بشر،
كه گاه در
مقابلاين آزادي قرار ميگيرند و از ارزش مشابه
برخوردارند، تعادل ايجاد
شود.
آزادي بيان در جوامع معاصر از اهميت خاص روزافزون
برخوردار شده
است و بههمين لحاظ متون حقوقي جديد بينالمللي، بر اين
اهميت تأكيد دارند
.
به عنوان مثال، اعلاميه مربوط به آزادي بيان و
اطلاعات، مصوب كميته
وزرايشوراي اروپا، در دهه هشتاد ، در اين مورد تاکيد دارد:
آزادي بيان و
اطلاعات، براي توسعه اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي
هر انسان، ضروري
است و شرط پيشرفت هماهنگ گروههاي اجتماعي و فرهنگي،
ملتها و جامعه
بينالمللي، به شمار ميرود
.
همچنين، در قطعنامه مصوب كنفرانس
منطقهاي مقدماتي كشورهاي اروپايي، برايتدارك اجلاس
جهاني سران درباره
جامعه اطلاعاتي كه در اوايل تابستان سال دوهزارودو از
سوي يونسكو، تشكيل شد،
راجع به اين آزادي، چنين گفته شده است
:
هر چند آزادي بيان و
كثرتگرايي مطبوعاتي و اطلاعاتي بدون چون و چرا، از اصول
اساسي دموكراسي
شمرده ميشوند، ميتوانند، همچون تمام ديگر اصول مهمفضاي
الكتروني، به سوء
استفادههايي نيز منجر گردند
.
بهترين شيوهها براي پيشگيري از اين سوء
استفادهها، قانونگذاري و همچنين خود- نظامدهي است.
)ما
آزادي را در روابط انساني بررسي مي كنيم نه در جهان مادي
،
اصلا آزادي در معناي واقعي كلمه يك مفهوم
انساني است و تنها در مورد انسان
صدق مي كند
(…
تعريف آزادي بيان در طول سه قرن اخير،
تحول يافته است. اولين تعاريف
مربوط بهاين آزادي، در قرن هجدهم ميلادي ارائه شدهاند
و از آن زمان تا
كنون، در چند مرحله تكامل پيدا كردهاند
.
پيش از معرفي اين مراحل، بايد
جايگاه اين آزادي در ميان سه نسل حقوق بشر، مشخص گردد.
الف:
آزادي بيان: يك آزادي عمومي و جزئي از نسل اول حقوق
بشر
آزادي بيان،
جزئي از آزاديهاي عمومي به شمار ميرود.
در واقع، آزاديهاي عمومي،
بخشي از حقوق بشر است و به طور دقيقتر، نسل اولحقوق
بشر را تشكيل ميدهد. به عبارت ديگر، آن دسته از حقوق و
آزاديهاي بنيادي، كهابتدا در نظريات
نخستين انديشمندان مكتب حقوق طبيعي مانند «سن توماس
داكن» و سپس از
سوي پيروان آنان (سوارز، ويتوريا، گروسيوس، لاك، روسو...)
مورد توجه
قرارگرفت. در قرون هفدهم و هجدهم ميلادي، به حقوق
موضوعه كشورهايي مانند
انگلستان، ايالات متحده آمريكا و فرانسه وارد شد
.
هر چند به تازگي موضوع
«حقوق
آزاديهاي عمومي» تحت عنوانهاي مختلفازجمله «حقوق بشر
و آزاديهاي
عمومي» مورد مطالعه قرار ميگيرد، اما متخصصانبر اين
عقيدهاند كه نظام
حقوقي آزاديهاي عمومي، همچنان داراي ويژگيهاي
مهممخصوص به خود است
.
ژان ريورو، از استادان برجسته حقوق عمومي دانشگاههاي
پاريس، معتقد
است كهاگر آزاديهاي عمومي جزء حقوق بشر محسوب ميشود،
اما عكس اين موضوع
صدقنميكند، يعني مجموعه حقوق بشر، آزاديهاي عمومي به
شمار نميرود
.
اين مجموعه در سه نسل، تفكيك شده است:
نسل اول حقوق بشر، كه از
جمله در اعلاميههاي آمريكايي حقوق بشر (اعلاميهاستقلال
ايالات متحده
آمريكا مصوب 4 جنوري 1776 و اعلاميه حقوق بشر قانون
اساسيايالت ويرجينيا
مصوب 12 ژوئن 1776) و در اعلاميه حقوق بشر و شهروند
انقلاب كبير فرانسه،
مصوب سال 1789 ميلادي به چشم ميخورد، شامل آزاديهايي
است كه بهموجب
آنها، انسان قدرت انتخاب دارد و خود اراده ميكند كه
كاري را انجام دهد يا
ندهد. در اين زمينه، هرچه دخالت دولت محدودتر باشد،
آزادي بيشتر تحقق
مييابد.
از ميان اين حقوق، ميتوان به امنيت،
آزادي زندگي خصوصي و
احترام به آن، آزادي جسم و اختيار در مورد آن، آزادي
رفت و آمد، آزادي
عقيده، آزادي مذهب، آزادي تعليم وتربيه و... اشاره كرد
.
نسل دوم حقوق بشر، كه
تحت عنوان «حقوق مطالبهاي» يا «توانائيهاي خواستارشدن»
شناخته شده
است، در نيمه دوم قرن بيستم، تحت تأثير عوامل گوناگون
ازجملهوجود قدرت
دولت سوسياليستي در اتحاد جماهير شوروي سابق و گسترش
«دولت رفاه»در كشورهاي
غربي، شكل منسجمي به خود گرفته است
.
در اينجا با تغيير نگرش نسبت به
نقش دولت مواجه هستيم. براساس اين نگرش،محدود كردن
قدرت دولت، ديگر
الزاماً به آزادي منتهي نميشود و چون انسان معاصر طالب
امنيت مادي بيشتري
نسبت به گذشته شده است، از جامعه، حضور فعالتري
بهصورت ايفاي خدمات
گوناگون، مطالبه ميكند و از اين پس حق خود ميداند كه
از جامعهحقوقي
ازجمله در زمينههايي مانند صحت، بيمه، كار، تعليم وتربيه،
اطلاعات و...
خواستارشود
.
نسل سوم حقوق بشر، تا كنون انسجام لازم را پيدا نكرده
است
و بسياري از متخصصان، هنوز در مورد عناصر مختلف آن مانند
حق برخورداري از
محيط زيستسالم، حق برخورداري از صلح، حق برخورداري از
توسعه، و غيره و
اينكه عناصر مذكور تا چه اندازه خصوصيات حقوق بشر را
دارند، به توافق
نرسيدهاند
.
هر يك از سه گروه حقوق بشر ياد شده، نظام حقوقي
ويژهاي
دارد، زيرا تحقق اينحقوق در هر گروه نسبت به گروه ديگر،
مقررات حقوقي
متفاوت و خاصي را ايجابميكند. البته در اينجا بيشتر
تأكيد بر تفاوت و تمايز
ميان دو گروه اول است. اين تفكيك تقريباً در همه متون
حقوقي مورد اختصاص
به حقوق بشر، چه در سطوح ملي و چه در سطح منطقهاي و
بينالمللي، انجام
يافته است
.
در ضمن آن دسته از حقوق بشر، كه عنوان
«آزادي» به خود
گرفته است، حقوق طبيعيمحسوب ميشود، يعني حقوقي كه با
طبيعت انسان
آميخته است و انسان به محض تولد از آنها برخوردار ميشود،
چه در برابر دولت
و چه در برابر همنوعان خود
.
البته، واژه «عمومي»، كه به صورت صفت به
آزاديها افزوده ميشود، نمايانگر آناست كه آزادي، از
حقوق طبيعي به حقوق
موضوعه راه پيدا كرده است. به اين معنا كهدولت در جهت
محقق ساختن
آزاديها، تمام اقدامات لازم را به عمل ميآورد. به
عبارتروشنتر، دولت از
طريق قانونگذاري، آزاديها را به رسميت ميشناسد، به
منظور تحققآنها مقررات
لازم را وضع ميكند و عاملان نقض اين قوانين را توسط
محاکم بهمجازات
ميرساند.
اهميت تعريف آزادي بيان، آن گونه كه
اولين بار در اواخر قرن هجدهم، به
ويژه درماده يازده «اعلاميه حقوق بشر » انقلاب كبير
فرانسه، مصوب سال
1789
ارائهگرديد، همچنان پابرجاست. در عين حال، از آن تاريخ
تا كنون، طي
چند مرحله، اينتعريف، تحول پيدا كرده است
.
در ماده يازده اعلاميه مذكور،
گفته شده است:
انتقال و انتشار آزاد افكار و عقايد، يكي از
گرانبهاترين
حقوق انساني است. بنابراين، هر انساني ميتواند آزادانه
سخن بگويد، بنويسد
و چاپ كند. به استثناي مواردي كهبراي مقابله با سوء
استفاده از اين
آزادي، در قانون مشخص شدهاند و قابل تعقيب اند
.
به طور كلي، از زمان
انتشار اولين دفاعيه به نفع آزادي بيان، كه توسط جان
ميلتون شاعر انگليسي،
در اواسط قرن هفدهم ارائه گرديد، تا كنون، اين آزادي
چهار مرحله را پشت سر
گذاشته است:
-
در اولين مرحله، كه از زمان ميلتون تا پايان جنگ
جهاني دوم در سال 1945 ادامهدارد، بر نظريه آزاديگرائي
اطلاعات، تأكيد
ميشود.
-
بعد
از ختم جنگ جهاني دوم، نگرش در مورد آزادي بيان، تحت
تأثير عواملگوناگون، تغيير ميكند. ازجمله نظريه
ماركسيستي درباره حقوق بشر،
ديدگاه آزاديگرائي پيشين را مورد انتقاد قرار ميدهد
.
نسل اول حقوق بشر،
از سوي ماركسيستها به عنوان آزاديهاي « ظاهري»
معرفيميشود. به عقيده
آنان، در مورد آزاديها آن چه اهميت دارد، فراهم نمودن
شرائط لازم و مخصوصاً
شرائط اقتصادي، تحقق آنهاست. اين آزاديها تنها در صورت
ايجاد شرائط لازم،
ميتوانند به صورت « واقعي» درآيند.
بنابراين، تنها پيشبيني آزاديها
در يك متن حقوقي كافي نيست. اين انتقاد بر آزاديبيان
نيز وارد ميشود
.
به اين گونه، در دومين مرحله از تحول مفهوم آزادي
بيان، نظريه
آزاديگرا در مورد اطلاعات، زير سؤال ميرود.
-
طي
سومين مرحله تحول
مفهوم آزادي بيان، در سالهاي آخر دهه هفتاد ميلادي،
تحتتأثير نظريههاي جديدي كه
بعد از جنگ جهاني دوم در مورد آزاديها بوجود آمده بودند،
شاهد ظهور مفهوم
جديدي تحت عنوان «حق مطلع شدن» هستيم
.
اين مفهوم، براي اولين
بار، به صورت غير صريح در اعلاميه جهاني حقوق بشر مصوب
سال 1948، مطرح
ميگردد و مدتي بعد، مقامات مذهبي كليساي
كاتوليكواتيكان، براي آن
تعريفي به طور صريح عرضه ميكنند
.
سپس يك متفكر فرانسوي، به نام
ژان دارسي، براي اين حق، تعريف كاملتري، ارائه ميدهد
.
در حالي
كه در قرن هجدهم در مورد آزادي بيان، بر شخص « فرستنده»
تأكيد ميشود،
به تدريج و از سالهاي آخر دهه هفتاد، توجه به سوي فرد
يا افراد
« گيرنده»معطوف ميگردد
.
به اين طريق، در كنار «حق اطلاع دادن»،
حق جديدي به نام « حق مطلع شدن»مطرح ميشود.
-
از
سال 1980
ميلادي، مفهوم آزادي بيان، به چهارمين مرحله از تحول
خود وارد ميگردد
.
در اين دهه، تكنولوژيهاي نوين اطلاعات و ارتباطات و از
جمله اينترنت،
بهاين آزادي ابعاد تازهاي ميبخشند.
قبل از ظهور تكنولوژيهاي نوين اطلاعات و
ارتباطات، دولتهاي مبتني بر
حقوق،رفته رفته خود را ملزم كرده بودند تا به منظور هر
چه شفافتر كردن
عملكردهايخويش، اطلاعات گوناگوني ازجمله در زمينه امور
اداري يا در
زمينههايي كه به منافععمومي مربوط
ميشوند و غيره... به مردم بدهند.
به طور نمونه، ديوان اروپايي حقوق بشر، در
سال 1979، در رأي بسيار
معروفي، درباره اطلاعات راجع به قضايايي كه به منافع
عمومي مربوط ميشوند
ومحاکم بايد در مورد آنها حكم صادر كنند، نظر ميدهد كه
وسايل ارتباط
جمعي نه تنها وظيفه دارند چنين اطلاعاتي را به مردم
برسانند، بلكه مردم
« حق دريافت» اين گونه اطلاعات را داراهستند
.
بنابراين، «حق مطلع
شدن» يا «حق برخورداري از اطلاعات»، كه عدهاي از
متخصصانحقوق از آن به
عنوان نمونه بارز نسل سوم حقوق بشر نام بردهاند، قبل
از شكلگيري روند
جامعه اطلاعاتي، مطرح بوده است.
با درنظرداشت متون قوانين اساسي كشورها،
ازجمله مادههاي ده و يازده «اعلاميه
حقوق بشر » انقلاب كبير فرانسه، اولين اصلاحيه قانون
اساسي
فدرال آمريكا (مصوبسال 1787) در سال 1791، ماده پنج
قانون اساسي جمهوري
فدرال آلمان (مصوب سال1949) و به ويژه با استناد به
متون عهدنامههاي
بينالمللي در زمينه حقوق بشر و نيز با مراجعه به رويه
قضايي ديوانهاي
قانون اساسي معروف دنيا و ديوان اروپايي حقوقبشر، در
زمينه آزادي
بيان، ميتوان براي اين آزادي دو عنصر مهم، شامل آزادي
عقيده و آزادي
اطلاعات، در نظر گرفت.
اكثر اسناد و عهدنامههايي كه در زمينه
حقوق بشر، در سطح بينالمللي و در
سطحمنطقهاي به تصويب رسيدهاند، جايگاه مهمي به آزادي
بيان اختصاص
دادهاند
.
در ميان اين ابزارهاي حقوقي، چهار متن، با نظرداشت به
ارزشهاي
محتوايي آنها، از اهميت ويژه برخوردارند. اگرچه تنها يكي
از آنها، كه مربوط
به منطقه اروپاست، بيشترين حالت الزامآور را داراست
.
متنهاي مذكور،
كه ماده نوزده اعلاميه جهاني حقوق بشر (مصوب سال 1948)،
ماده نوزده ميثاق
بينالمللي حقوق مدني و سياسي (مصوب سال 1966)، ماده ده
كنوانسيون اروپايي
حراست از حقوق بشر (مصوب سال 1950) و ماده 13 عهدنامه
آمريكاييمربوط به
حقوق بشر (مصوب سال 1969) را شامل ميشوند، براي آزادي
بيان در نظر گرفته
شدهاند.
با بررسي ماده هاي مذكور ابزارهاي حقوقي
بينالمللي ياد شده و همچنين با
مراجعهبه رويه قضايي بسيار غني ديوان اروپايي حقوق بشر
در زمينه آزادي
بيان، ميتوان گفتكه اين آزادي داراي دو
عنصر است:
آزادي عقيده و آزادي
اطلاعات
.
آزادي عقيده، اولين عنصر و پيش شرط آزادي بيان است. به
همين
لحاظ، نداشتنترس و واهمه از عقايد خود، به عنوان يك حق
شناخته شده است
.
آزادي اطلاعات، به عنوان دومين عنصر آزادي بيان، خود
متشكل از سه عنصر
است: آزادي جست و جو، آزادي پخش و انتشار و آزادي
دريافت.
اساس يك
« جامعه دموكراتيك»، مبتني بر آزادي بيان است
.
در اين نوع جامعه،
چه افراد حقيقي و چه افراد حقوقي، آزادند كه اطلاعات،
عقايد و يا پيامهاي
خود را، چه به صورت افكار و عقايد هنري، مذهبي، علمي،
سياسي، اقتصادي، و
چه به صورت آگهيهاي تجارتي و يا حتي موسيقي، با هر
وسيله ممكن پخشكنند
.
و اما آزادي پخش و انتشار و آزادي دريافت، لازم و ملزوم
يكديگرند
.
زيرا، اگر پخش و انتشار و دريافت اطلاعات، ايدهها يا
پيامها، امكانپذير
ميشوند، بهاين دليل است كه جست و جوي آنها، ممكن
بوده است
.
بنابراين، آزادي عقيده، آزادي جست و جو، آزادي پخش و
انتشار و آزادي
دريافت، از اركان مهم آزادي بيان و به
هم پيوسته هستند.
آزادي بيان
تا حد امكان نبايد محدود گردد، مگر به حكم قانون، ضرورتاً
و به خاطر حفظ
اهداف مشروعي همچون حقوق ديگران، حيثيت ديگران، نظم،
اخلاق، صحت عمومي و غيره...
تحت تأثير چيرگي مفهوم «دولت مبتني بر
حقوق» در سطح جهاني، آزاديهاي
اساسي افراد از توجه و حمايت زيادي برخوردار گرديدهاند و
در اين ميان،
آزادي بيانداراي جايگاه ويژهاي شده است.
الف- دولت مبتني بر
حقوق، وسيلهاي براي تحقق آزاديها و دموكراسي
مفهوم « دولت مبتني بر
حقوق»، امروز به صورت يك « ايدئولوژي» غالب و هژمونيك
در آمده است
و حتي به عنوان يك «اسطوره» نيز از آن نام برده ميشود
.
اگرچه، به
ويژه بعد از سالهاي دهه هشتاد، كشورهاي دموكراتيك در
سطح داخلي، به اين
پديده روي آوردهاند، اما روند جهاني شدن و برتري يافتن
آن، پس از آغاز
فروپاشي بلوك شرق در دهه نود، سرعت يافته است
.
اكنون، «دولت مبتني
بر حقوق»، به صورت الگويي در آمده است كه بسياري از
كشورها، چه در شرق و
چه در جنوب، براي دموكراتيك معرفي كردن خود، به پيروي
ازآن ملزم شدهاند
.
به موجب اين الگو، اساس مشروعيت دولتها بر رعايت حقوق
استوار است و
چون بايد در چارچوب حقوق، عمل كنند، قدرتشان محدود شده
است
.
منظور از
حقوق مورد نظر، مجموعهاي از حقوق اساسي بشر است كه در
سطحبينالمللي
شناخته شدهاند و همين امر، تبعيت كشورها از حقوق
بينالملل را هم به
دنبالميآورد
.
بنابراين، امروزبا شكلگيري يك « دولت مبتني بر
حقوق»، در سطح بينالمللي، يا بهعبارت روشنتر، «دولت
مبتني بر حقوق
بينالمللي» مواجه هستيم.
اين مفهوم كه نخستين بار، توسط آلمانها
ابداع شد و بعداً فرانسويها نيز آن را از آن خود كردند و
نكات مشترك
زيادي نيز با مفهوم انگليسي « حكومت قانون»داراست، از
اواخر قرن بيستم و
در اوايل قرن بيست و يكم، به صورت يك
ارزشبينالمللي درآمده است.
از
سالهاي اول دهه نود، سازمانهاي بينالمللي، ازجمله،
ارگانهاي
شوراياروپا و نيز ارگانهاي « اتحاديه اروپايي»، سازمان
ملل متحد و حتي
نهادهاي اقتصاديبينالمللي، همچون « بانك جهاني»، نقش
مهمي در جهت جهاني
كردن مفهوم « دولتمبتني بر حقوق»، ايفا كردهاند
.
واژه « دولت مبتني بر
حقوق» توأم با واژههايي همچون حقوق بشر و دموكراسي،
همين اکنون ، بيش از
پيش در اسناد اين ارگانها مورد استفاده قرار ميگيرد
.
به طور كلي،
در سراسر جهان اين اعتقاد پديد آمده است كه « دولت
مبتني بر حقوق« ،
حمايت از حقوق اساسي افراد و تحقق دموكراسي را به خوبي
محقق ميسازد.
(آزادي در جهان مادي بي معناست.. . چون آزادي
هر گروه ، باعث
تضييق براي گروه ديگري خواهد بود و جمع ميان
اين آزاديها وتضييقها كه ما از آن
بعنوان ، حق و تكليف نام ميبريم ،
بايد
بواسطه يك تفكر منطقي صورت گيرد
(…
مطبوعات رسالتها ومسووليتها:
نگاهي برنقش وسايل اطلاعات جمعي
در قدم اول باید گفت که مطبوعات ورسانه ها آموزشگاه اجتماعی و
نهاد اساس جامعه مدنی اند. جامعه مدنی عنصر عمده رشد سیاسی و
فرهنگی مردمان یک کشور را ضمانت میکند .
مطبوعات ورسانه ها آئینه حقایق ورویداد های
جامعه اند جامعه مدنی بدون اطلاعات همه گانی نمیتواند موجودیت
خویش راحفظ نمايد .
جامعه مدنی وظیفه دارد تا در رشد و تکامل
نیروی معنوی انسانها مسوولانه برخورد نماید ولی این پیام را
میتواند از طریق مجموعه رسانها زود تر ومعقول تر بگوش مردم
برساند.« توماس هابس» فیلسوف انگلیسی که در قرن هفدهم میلادی
می زیست چنین گفته بود، زمامدارانیکه اقتدار کافی برای برقراری
نظم و دسپلین در دسترس ندارند نهادهای جامعه مدنی به آنها باور
ندارند و همکاری نمیکنند برحق بودن آن ا شخاص مورد سوال است
؟حالاکه نقش مطبوعات ورسانه هارا با پیوند در جامعه مدنی و
جامعه ذکر نمودیم ونگاهي هم به سازنده گان مطبوعات ورسانه ها
بي اندازيم
:
درین روزها اگر رهبر است و يا ابتر ، اگر کار
گر است یا کار فرما همه وهمه به این نام آشنائی دارند.
-«
Media
» این جمله چه معنی دارد؟ مجموعه رسانه ها چه طبع شده باشد چه
تصویری باشد چه صوتی همه شامل این نام اند.
- اصطلاح دیگر «
Publication»
پبلکیشن معنی نشر طبع و اشاعه همه و همه ازین جمله گرفته شده
اند و با آن پیوند دارند.
- «
Publicist
» رونامه نگار ناشر تبلیغات چی یا بعضی اوقات در زبان لاتین «
Publicity»
تبلیغات گفته میشود.
- «publicize»
در حقیقت چاپ کردن طبع و نشر کردن، منتشر کردن همه با یک
خانواده قرابت دارند و نزدیک اند.
در دنیای امروززیاد تر میشنویم که جنگ جريان دارد ، انسانها
کشته ميشود ، فقروگرسنگي دامان فلان کشوررا گرفته ، ودرقطب چه
ميگذرد ودرکشوري کود تاه ويا تظاهراتي برپا گرديد .. در کجا
نهاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایجاد شد کیها بردند و کیها
باختند. کیها اعتراض کردند و کیها شیندند و کیها نشیدند، عیش
و نوش را مشتی از اقلیت جهان کنونی همراه دارند ناله و ذجهء
اکثریت مردمان دنیا امروز بدون کم و کاست در وقت وزمان معین
آنچه راکه میشنویم همه و همه ثمره زحمت و عرق ریزی های
ژورنالیستان است و بس.
خالی از مفاد نخواهد بود تا مکث در مورد
ژورنالیزم داشته باشیم این مسلک مقدس ولی پر مخاطره را
فرزندان پر افتخار ملت انتخاب میکنند، نه هر جبون و زبون خوب
میدانیم که دست اندرکاران این هدف سود مند بهتر میدانند که سفر
کوه است ولی کوتل دارد حالا ضرور میدانم تا تعریف و تفسیر مشخص
از نام و نشان این هنر بزرگ وپر خطر داشته باشیم.
الف: ژول نال«Journal
» معنی روزنامه، دفترو قایع روزانه را در بردارد تفصیل و تحلیل
همه جانبه که تطابق با همه روز و روزگاران داشته باشد از
حوصله این نوشته خارج است.
ب : در عنوان بعضی از روزنامه ها استعمال
میشود :
مثلا" والرستریت ژورنال«
The wallstreet journal
»
ژورنالیزم،کار جمع آوری و نوشتن خبر، گزارش ،
اخبار برای روزنامه ها، مجلات یا تلویزیون.
ژورنالیست، کسیکه وظیفه اوجمع کردن و نوشتن
گزارش ، خبر« اخبار» برای روزنامه ها، مجلات ، رادیو یا
تلویزیون است که با راپور تر «
Repoter
» مقایسه میشود.
به کار یک ژورنالیست ارتباط دارد :
مثلا مهارت های ژورنالیست ، یا مثلا سابقه «
Back ground
»ژورنالیستیکی که منظور ان سابقه کار شخص یا یک چیزی « اخبار
، تلویزیون، رادیویی ژورنالیستیکی.»
با
قدسیت این مسلک ، اگر ژورنالست یا خبر نگار نمی بود مجموعه
رسانه ها ورسالت تاریخی خویش رابطرف منزل گاه مقصود نمی بردند
هیچ فرد یا افراد زورمند از حقایق که منافع شخصی یا قومی یا
زبانی و سمتی شان در خطر است هرگز آگاه نمی شدند، ژورنالیستان
رسالتمند حرکت های کور کورانه مانند زورمندان ندارند که
مظلوم را بکوبند و حق را باطل جلوه دهند ژورنالیستان خصلت
آفتاب را دارند شعاع خویش و روشنی را که در وجود شان است از
تر و خشک دریغ نمیکنند .
محاکم مظلوم را بگوش ها میرسانند زور گوئی
حاکمان را به آئینه رسانه خویش منعکس میسازند .
اکثراین فر زندان نه ترانسپورت ازموتر دارند و
نه بوجی از دالر، نه دزد اند و نه دزد صفت ،هر غدارو کوردلان
مکار را توسط قلم و یا کمره خویش افشا میکنندو آن حقایقی ر ا
که همه در انتظار آن اند برملامیسازند.
برادر و خواهر ژور نالیست اندیشه و صداقت تو
در آینده راه گشای همه پرابلم ها ئیکه امروز گریبان گیر تواست
خواهد بود. زبان و قلم بزرگی و ظیفه و احترام تو راانسان های
با احساس میدانند با حوادث مقاومت اخلاقی کن و علیه کور دلان
بيباکانه ومصميمانه بنويسيد تا هموطنان تان را شاد وازبندها
آزادنمايد .
ایستاده شو بر آدمکهای باطل که گودیگک های بیش
نیستند خط بطلان بکش مطمئن باش که این عرق جبین توراکه بخاطر
اصول و مسلک خویش می ریزی نسل های امروز و فردا فرا موش
نمیکنند کسانیکه تو،حرف توو مسلک ترا را دوست ندارند و به ان
ارجعیت قایل نیستند.
محدودو تجرید شده اند،انتظار آنروز را داشته
باش که همه مردم صفوف ترا تقویه نمایند و برکوردلانیکه به تو
باور ندارند نفرین بفرستند. راه و اندیشه و مسلک تو مقدس
است این قدسیت راچون شرف و ایمان خود دایم نگهدار از حوادث
مگریزو به آن د
ست و پنجه نرم نما.
شهامت و پاکیزه گی تو در آنچه کی حقیقت است
میتواند سرنوشت ملت هارا در تاریخ قلم زند.
فرهنگ ،اد بيات ، آزادي بيان وکرامت انسانی چيست؟؟؟
حرفهاي ناگفته يي ازوضعيت رسانه ها وآزادي
بيان درجامعه افغانها درداخل وخارج ازکشور
بخش
چهارم
تهيه وپژوهش
زيميرواسکاري
نقش
رسانهها درعصر جديد
( مؤسسه مطبوعات بينالمللي در
گزارش سالانه خود درباره آزادي مطبوعاتي نوشت كه نودوسه
خبرنگار در سال گذشته ميلادي كشته شدند. بنابر آمارهاي ارائه
شده از سوي اين مؤسسه، شمار خبرنگاران كشته شده پس از 2006
بيشترين تعداد در دهه اخير است و آمار تلفات رسانهاي در آن
سال نيز صد نفر گزارش شده بود.
پنجاه دوخبرنگار طي سال 2007 در عراق كشته شدند؛ در حالي كه ...
آسيا با نوزده كشته دومين منطقه مرگبار براي قشر رسانهاي به
شمار ميرود. همچنين پاكستان، فيليپين، سريلانكا و افغانستان
در ردههاي بعدي تلفات بالاي خبرنگاران در سال 2007 قرار
دارند. در گزارش سالانه اين مؤسسه آمده است كه نخستين ترور يك
خبرنگار از سال 1993 در آمريكا اتفاق افتاد كه در جريان آن
مديرمسوول روزنامهاي در اوكلند، ايالت كاليفرنيا، كشته شد.
اين گزارش ميافزايد: «محدوديتها بر آزادي مطبوعات هنوز در
آفريقا و خاورميانه اعمال ميشود همچنين سانسور اخبار و
اطلاعات در قاره آفريقا به اشكال گوناگون مانند حمله فيزيكي و
شكنجه وجود دارد.»)
سابقه اوّلين روابط اجتماعى به تشكيل نخستين
تجمّعات انسانى باز مىگردد. انسانهاى نخستين براى ارتباط با
همگروهىهاى خود، از حركات دست و صورت و اصوات خاص استفاده
مىنمودند. بعدها با افزايش نفوس انسانى و پيدايش گروههاى
متفاوت و قبايل متعدد، ارتباطات ، گسترش پيدا نموده، به روابط
بينگروهها و قبايل منجر گرديد. طى اين روند تكاملى، تغييراتى
هم در روند ارتباطات پديدار گرديد، به طورى كه انسانهاى بعدى
از رسم شكلهاى مختلف براى رساندن منظور خود به ديگران استفاده
مىنمودند. اين روند تكاملى، ادامه پيدا نمود تا اين كه به
پيدايش خط و زبان منجر گرديد.
طى سالهاى متمادى، تنها نوشتن، شكل غالب روابط
بين انسانها، قبايل، ملتها و دولتها بود. سلاطين، بزرگان،
دانشمندان و نظريهپردازان، براى بيان نظرات خود از نوشتن سود
مىجستند و نامهنگارى و نوشتن كتاب، بهترين راه رساندن مطالب
به مخاطبان به شمار مىرفت؛ امّا در چند قرن اخير با پيشرفت
علم و دانش بشرى، شكلهاى تازهاى از وسائل ارتباطى و اطلاعاتى
مانند: تلگراف، تلفون، راديو، تلويزيون، سينما ، کمره هاي
عکاسي وفيلمبرداري ، ماهواره ، تلويزيون كيبلى،
کامپيوتروانترنيت به وجود آمدند كه نسبت به صنعت چاپ، سريعتر
و دقيقتر و مطمئنتر عمل مىكردند.
در سالهاى اخير نيز اختراع كامپيوتر و به تبع آن، پيدايش شبكه
جهانى اينترنت، انقلابى را در زمينه تبادل اطلاعات به وجود
آورده كه جهان را در آستانه شكلگيرى نوع تازهاى از رسانههاى
ارتباطى به نام «رسانههاى متعامل» قرار داده است.
سالهاى متمادىاى است كه راديو و تلويزيون،
دنياى رسانهاى را به خود اختصاص دادهاند. فيلم، گزارش،
مصاحبه، مستند، مسابقه، سرگرمى و... برنامههايى هستند كه
ميلياردها انسان را در سراسر كره زمين به خود جذب نمودهاند؛
امّا آيا تا به حال از خود پرسيدهايد كه ساختار اين برنامهها
و به طور كلى، رسانههاى جمعى راديو و تلويزيون به چه شكلى
است؟
به طور خلاصه مىتوان ساختار رسانههايى مانند
راديو و تلويزيون را به چهار قسمت تقسيم نمود:
-
پيام، - فرستنده پيام - وسيله انتقال پيام - گيرنده پيام.
اين چهار عنصر، رابطهاى يك سويه را تشكيل
مىدهند، بدين ترتيب كه برنامهها (پيامها) توسط يك موقعيت
متمركز (فرستنده پيام) آماده مىشود و از طريق وسائل ارتباعات
جمعي (راديو و تلويزيون) به سمع و نظر مخاطبان (گيرنده پيام)
مىرسد. در اين نوع از رابطه، گيرنده پيام، هيچ نوع د خالتى در
انتخاب پيام دريافتى ندارد و پيام منتشر شده به نوعى به صورت
تك گفتار (monolog)
و تا حدّى غير دموكراتيك (غير انتخابى) است. به اين نوع
ساختار، نظام پخش از بالا به پايين (عمودى) اطلاق مىگردد.
امّا در ساختار رسانههاى مبتنى بر كامپيوتر و
اينترنت - كه براى جهان آينده پيشبينى مىشود (رسانههاى
متعامل) - نظام پخش، از حالت عمودى به افقى تغيير پيدا خواهد
نمود، به طورى كه هر فرستنده مىتواند به عنوان «گيرنده پيام»
و هر گيرنده نيز با خارج شدن از حالت انفعالى و تماشاگر صرف
بودن، به عنوان «فرستنده پيام» ايفاى نقش نمايد؛ چرا كه برخلاف
تلويزيون، كامپيوتر، نه تنها قادر به دريافت علائم است، بلكه
مىتواند علائم را ارسال نيز كند.
در عصر ارتباطات، هر كس با استفاده از يك
كامپيوتر و يك خط تماس با اينترنت مىتواند به يك يا هزاران و
يا ميليونها مخاطبى كه تا ديروز فقط غولهاى رسانهاى به آنها
دسترسى داشتند، دست يابد. تصور كنيد كه هر فرد و يا خانواده،
به صورت بالقوه تبديل به يك عامل پخش تلويزيونى شود و اين در
حالى است كه همان فرد و يا خانواده، تماشاگر برنامههاى توليدى
ديگران نيز خواهد بود. بنابراين اگر تا به حال از انبوه
مخاطبان سخن به ميان مىآمد، از اين پس بايد از ارتباط گران
سخن گفت.
در چنين شرايطى پيام منتشر شده از حالت تك
گفتارى به حالت چند گفتارى (dialog)
تغيير مىيابد، به صورتى كه هر كسى حرفى براى گفتن داشته باشد،
خواهد توانست از اين طريق، پيامش را به طيف وسيعى از مخاطبان
برساند؛ امّا در نظام رسانهاى راديو و تلويزيون، چنين شخصى
ممكن است به دليل نداشتن قدرت اجتماعى كافى، حتى فرصت بيان يك
كلمه از سخنان خود را نيز پيدا ننمايد. جهت داده شده در راديو
و تلويزيون از توضيحات بالا چنين بر مىآيد كه دنياى رسانهاى
آينده، متشكل از انبوهى از برنامههاى گوناگون، مطابق با
سليقههاى متفاوت خواهد بود. به طورى كه به جاى آن كه شبكهها
تعيين كنند كه بينندگان چه چيزى را ببينند، بينندگان خواهند
توانست دقيقا آنچه را خود مىخواهند تماشا كنند و در حقيقت،
مخاطبان مىتوانند محتواى برنامهها را فردى نمايند.
يكى ديگر از ويژگىهاى رسانههاى متعامل، مجازى
و غير فيزيكى بودن ارتباطات آن است. با پيشرفت سرسامآور علم و
تكنولوژى در زمينه تکنالوژي هاى نوين ارتباطى، بشر به
مرحلهاى خواهد رسيد كه از طريق رسانههاى متعامل خواهد توانست
به نيابت از وضعيتهاى واقعى زندگى، در يك شيوه الكترونيكى
مشاركت جويد. براى مثال تصور نماييد كه به جاى صفحه دو بعدى
تلويزيون مىتوان خود را در فضايى سه بعدى قرار داد، در آن
واحد، به مناطق ديدنى جهان سفر كرد و قدمزنان از مناظر زيباى
آن مناطق بازديد نمود و لذت برد. يا اين كه بتوان پايان يك
فيلم داستانى را به انتخاب خود تعيين نمود و يا حتى تمامى
اطلاعات آرشيف موجود مربوط به يك خبر را در آن واحد در اختيار
داشت. بعضىها پا را از اين هم فراتر گذاشته و پيش بينى
نمودهاند كه در عصر مجازى، مخاطب خواهد توانست به صورت مجازى
در ساحل دريا شنا نموده، تر شود و اگر كسى سرش را زير آب نگه
دارد، خفه شود.
بدين ترتيب واژههايى نظير: تخيل، قدرت،
انتخاب، آزادى، و تشبيهاتى مانند: سفر دلپذير، پرواز بلند و
سرعت از اصطلاحاتى خواهند بود كه در دنياى رسانههاى متعامل
بسيار، كاربرد دارند. هر چند كه تمامى اين گفتهها صرفا در حد
نظريه بوده و رسانههاى متعامل هنوز مراحل آزمايشى و تكاملى
خود را مىگذرانند، امّا چنان هم دور از نظر نيست كه روزى چنين
شرايطى جنبه عمومى پيدا نمايد.
هنگامى كه سخن از رسانهها و ارتباطات متعامل
به ميان مىآيد، اوّلين نكتهاى كه ذهن شنونده را به خود جلب
مىكند، اين است كه نحوه شكلگيرى و ويژگىهاى اين نوع
رسانهها چگونه خواهد بود. به طور عموم، مؤلفههاى به وجود
آورنده يك رسانه متعامل از دو جزء سختافزارى و نرمافزارى
تشكيل مىشوند كه سخت افزارها نيز خود، به دو دسته جزء و كلان،
طبقهبندى مىگردند. به طورى كه هر نهاد، تشكيلات و يا شخصيت
حقيقى و حقوقى با در اختيار داشتن اين عناصر مىتواند يك
ارتباط دو سويه برقرار سازد.
با درنظرداشت به مطالب فوق مىتوان ويژگىهاى
زير را براى رسانههاى متعامل در نظر گرفت:
- سرعت بسيار بالا در انتقال اطلاعات.
- امنيت انتقال دادهها توسط فيبرهاى نورى نسبت
به امواج هوايى.
- مصرف بسيار كم براى ارتباط گران (البته
ناگفته نماند كه مصرف راه اندازى چنين شبكههايى بالغ بر
ميلياردها دالر خواهد بود؛ (امّا استفاده كنندگان مىتوانند با
پرداخت مصارفات اندك از اين امكانات نامحدود به آساني
استفاده نمايند).
- امكان تبديل هر مخاطب به يك استوديوى سيار
پخش تلويزيونى.
- امكان انتخاب گسترده و دسترسى به منابع
وسيعى از اطلاعات، سرگرمىها و خدمات ارتباطى به صورت اختصاصى.
- امكان تجربه واقعيتهاى دور از دسترس با
استفاده از فضاى مجازى و فائق آمدن بر موانع زمان و مكان.
- تمركززدايى پخش اخبار و اطلاعات از منابع
قدرت و امكان برقرارى موقعيتهاى برابر براى تمام افراد جامعه.
- تعامل بين فرهنگها از طريق ارتباط دو سويه و
مستقيم بين ارتباط گران.
- تنوع و انعطاف پذيرى در انتخاب و نحوه نمايش
برنامهها و حتى هويت فردى افراد.
- قابليت ثبت ارتباطات.
- تقويت روحيه فرد گرايى.
بسيارى از مردم بر اين عقيدهاند كه با ورود ا
نترنيت، انقلابى در زمينه آزادى اطلاعات در جهان به وجود آمده
است؛ چرا كه تا قبل از پيدايش انترنيت، رسانههاى جمعى اقدام
به دستچين نمودن پيامها و كنترول كيفيت آنها مىنمودند و در
واقع نظريهها و عقايد (مخصوصا در حوزه سياست)، به طور ناقص از
طريق راديو و تلويزيون و روزنامهها به مردم منتقل مىگرديدند؛
امّا با ورود تکنالوژي هاى جديد ارتباطى، كاربران توانستند
نظرات و عقايد نويسندگان را بدون واسطه و بدون مستقيم از جانب
خود آنها دريافت نمايند.
امّا آيا واقعا مىتوان به بهانه آزادى اطلاعات
هر مطلبى را در شبكه رسانههاى متعامل منتشر نمود؟
در تعريف آزادى اطلاعات چنين آمده است: «آزادى
اطلاعات، يك حق بنيادين بشر و سنگ بناى تمام آزادىهاست كه به
طور ضمنى در برگيرنده حقّ گردآورى، ارسال و انتشار اخبار در هر
جا و توسط هر كس و بدون هيچ مانعى نيز هست» (قطعنامه 1/59
مصوب 1946 مجمع عمومى سازمان ملل متحد).
بنا بر اين تعريف، مىتوان آزادى بيان را هم
جزئى از آزادى اطلاعات به حساب آورد كه در بين تمام حقوق بشرى
از جايگاه ويژهاى برخوردار است؛ چرا كه وسيلهاى است براى
احقاق ساير حقوق انسان.
از اينرو آزادى بيان را جزئى از نسل اول حقوق
بشر و به عبارتى، آن دسته از حقوق بشر كه حقوق طبيعى محسوب
مىشوند، به حساب مىآورند و از طرفى، حق آزادى بيان را جزو
حقوق نسبى بشر (حقوقى كه مطلق نبوده و محدوديت پذيرند و نه
تنها در شرايط استثنايى، كه در شرايط عادى هم مىتوانند محدود
گردند) نيز به شمار آوردهاند.
بنابراين مىتوان گفت با اين كه آزادى بيان يكى
از ستونهاى جوامع دموكراتيك به شمار مىرود، در عين حال،
محدوديت پذير نيز هست؛ چرا كه جامعه دموكراتيك، در كنار آزادى
بيان، به ارزشهاى ديگرى نيز معتقد و پايبند است و نمىپذيرد
كه استفاده از آزادى ياد شده، به قيمت از ميان رفتن اين
ارزشها تمام شود. در واقع، استفاده از آزادى بيان، تا آن جا
مجاز است كه بين ديگر حقوق اساسى بشر، مانند:
حفظ حيثيت اشخاص حقيقى و حقوقى، نظم، اخلاق و
بهداشت عمومى و... و حق آزادى بيان، تعادل ايجاد شود.
از مطالب فوق چنين بر مىآيد كه همان طور كه
جريان آزادى اطلاعات در رسانههاى متعامل مىتواند به رشد،
توسعه و بالندگى جامعه و نيز به تكامل انسان منجر شود، به همان
نسبت نيز مىتواند موجب تخريب شخصيت انسان، از بين رفتن نظم،
اخلاق و بهداشت عمومى شود و كرامت ذاتى انسان را زير سؤال
ببرد.
لذا جامعه شناسان و حقوقدانان در تلاشاند تا
ضمن حفظ دستاوردهاى آزادى اطلاعات در رسانههاى متعامل، با
استفاده از ابزار و روشهاى مختلف از بروز مفاسد بشرى در اين
زمينه جلوگيرى نمايند.
بنابراين، نظارت بر محتواى برنامهها و مطالب
ارائه شده در شبكه ارتباط متعامل، اصلى است كه در جامعه جهانى
امروز پذيرفته شده است و حتى كشورهايى كه داعيه آزادى اطلاعات
را سر مىدهند نيز با استفاده از روشهاى مختلف بر محتواى
رسانههاى تعاملى نظارت مىكنند و در مواردى آنها را سانسور
كرده يا حتى از بين مىبرند.
براى نظارت بر اصل آزادى اطلاعات، روشهاى زيادى وجود دارد كه
در خصوص برنامههاى غير قانونى، راه كارهاى اجرايى شامل: وضع
مقررات، اعلاميهها و برچسبهاى هشدار دهنده است و در مورد
برنامههاى مضر و با محتواى زيانآور، فيلترگذارى به عنوان
بهترين روش، مطرح شده است.
نتيجه اين كه ضرورت محدود كردن آزادى اطلاعات
در رسانههاى متعامل بايد حتما به اثبات برسد و به عبارت ديگر
تا ضرورت وجود نداشته باشد، نبايد آزادى بيان را محدود كرد.
آزادي رسانه ها دراروپا ازگزارشگران بدون مرز:
وجود آزادی مطبوعات در اتحاديه اروپا يک واقعيت است. هيچ
روزنامه نگاری به دستور دولتی به قتل نرسيده و يا زندانی نشده
است. سانسور رسمی وجود ندارد. رسانه ها عقايد متفاوت را منعکس
و کثرات گرايی در عقيده به شکل عمومی تضمين شده است. با اين
حال نگرانی هايی وجود دارد. امروز اقداماتی چون تهديدات آشکار عليه روزنامه نگاران، سوقصد به
جان آنها از سوی گروه های خصوصی، تهديد خانواده و ... در
کشورهای اروپايی و در برخی مناطق با ويژگی نگران کننده ای وجود
دارند.
در
فرانسه روزنامه نگاران به هنگام پوشش خبری رويدادهای اطراف
پاريس در معرض تهديد فيزيکی قرار می گيرند. پس از شورش های سال
٢٠٠٥ به ويژه در اطراف پاريس وضعيت نگران کننده تر شده است.
در
طی دوسال ونيم ده ها عکاس، فيلم بردار و گزارشگر مورد تعرض
قرار گرفته اند. آخرين بار در سال گذشته بنديک اگودستاه،
خبرنگار روزنامه پاريزين در منطقه ويله لو بل (Villiers-le-Bel) مورد ضرب و شتم قرار گرفت و از آن تاريخ تا امروز
تنوانسته است به محل کار خود بازگردد.
مورد روبرت رد کر نيز قابل تامل است. وی در
تاريخ ١۹
سپتامبر ٢٠٠٦ در روزنامه فيگارو مقاله ای با نام "در برابر
ايجاد رعب اسلاميست ها، جهان آزاد چه بايد کند" منتشر کرد. اين
شماره روزنامه در مصر و تونس توقيف شدند. بعد از تهديد شدن به
مرگ روبرت ردکر مجبور به فروش خانه و ترک فعاليت های زندگی تحت
حفاظت پوليس شد. در آغاز سال ميلادی ٢٠٠٧ در ليبی جوان مراکشی
بازداشت شد و اعتراف کرد که يکی از عوامل تهديد اين معلم
فرانسوی بر روی سايتی اسلامی بوده است.
يکی ديگر از عوامل تهديد به مرگ در ماه می در
فرانسه محاکمه می شود. در حاليکه روبرت ردکر تحت حفاظت پوليس
زندگی می کند و حتا برای سفر به خارج از کشور نيز از سوی پوليس
اسکورت می شود. وی به گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است که -
که تهديد بر روی سايت های انترنيتي به شکل مرتب به روز می
شوند، اين امر از ويژگی های اين رسانه است، ولی تهديد عليه من
از طريق ارسال ای ميل هم انجام گرفته است. در ايتاليا تهديد
روزنامه نگاران از سوی مافيا انجام می شود، سازمان هايی همچون
: کامورا در ناپل، ندارنگتا در کالابر، کوزا نسترا در سيسيل
و.... در جنوب کشور فعال هستند. در مجموع ده ها روزنامه نگار
در پی تهديد باند های جنايتکار، تحت حفاظت پوليس زندگی و کار
می کنند. آمار نامه های تهديد آميز، تعرض به موتر و منازل و
تهديد خانواده ها از مرز صدها مورد گذشت است. همه روزنامه
نگارانی که در باره فعاليت های مافيا کار می کنند هر کدام به
نوعی تهديد شده اند.
ليرو آبات گزارشگر ٣٨ ساله خبرگزاری
ANSA در پالرم سيسيل که تحت حفاظت پوليس قرار دارد، معتقد است روزنامه
نگاران هر روز بيشتر از پيش در معرض خطر قرار می گيرند. وی می
گويد از ده پانرده سال پيش رهبران مافيا تغيير کرده اند، آنها
ديگر نه آن مردان بی فرهنگ گذشته که داکتر و يا سياستمدار و با
تحصيلات عالی هستند. آنها می دانند خبر اهميت دارد و بايد آن
را دستکاری کرد، خشونت يک بخش از اعمال فشار است. روزنامه
نگاران می توانند خريده شوند و يا به فساد کشيده شوند. در
اسپانيا و در ايالت باسک سال هاست که روزنامه نگاران از سوی
سازمان او ت آ (Euskadi
Ta Askatasuna- ETA)
مورد تهديد قرار می گيرند. لاندا برورو مدير گامبيو می گويد
فشار ها از سال ٢٠٠٠ به اين سو به ويژه با به قتل رساندن
روزنامه نگاران تشديد شده است. جوزه لوئيز لوپز دو لاکال
روزنامه نگار ال موندو با فير چندين گلوله بر پيکرش در همين
دوران به قتل رسيد، سال بعد من هم هدف سوقصد قرار گرفته و در
پی منفجر شدن يک بسته پستی شديدا زخمی شدم، چند تا از انگشتان
و ديد چشم چپم را از دست دادم.
يکی از روزنامه نگاران ال پايس که خواهان فاش
شدن هويت اش نيست می گويد سالهای اخير دشوار بودند، مشکل به
روی هم جمع شدن خشونت در فضای سرد و منقبضی است که کار ما را
با دشواری روبرو می کند. سال هاست که اين اوضاع ادامه دارد، من
ديگر خسته شده ام.
در
ايرلند شمالی عليرغم پيشرفت روند صلح در طی سالهای اخير و
تشکيل دولتی ائتلافی محلی در سال ٢٠٠٧ اما هنوز تعدادی از
روزنامه نگاران تهديد به مرگ می شوند. اين تهديدات عمدتا از
سوی گروه های نزديک به جنبش های پروتستان هوادار اتحاد با
بريتانيا، انجام می گيرد. يکی از اين گروه ها از بازماندگان
افرادمسلح وحدت طلب (l’Ulster
Defence Association)
است که در کار قاجاق مواد مخدر و باج گيری نيز دست دارد.
از سوی ديگر گروهای انشعابی ارتش آزاديبخش
ايرلند نيز (IRA در پی پذيرش روند صلح سلاح های خود را تحويل داد.)
روزنامه نگاران را تهديد می کند. روزنامه نگارانی که در محل
کار می کنند می گويند حفاظت پوليس و دولت از روزنامه نگاران
بسيار ناچيز و تقريبا هيچ است. عاملان قتل روزنامه نگار مارتين
اوهاگن تا کنون دستگير نشده اند. در سپتامبر ٢٠٠٧ بادکنکی که
پيامی به آن آويخته شده بود برای دفتر تلويزيون بلفاست ارسال
شد. در اين پيام آدرس محل زندگی و شماره موتر روبين ليونگستون
مديرمسوول روزنامه آندرسون استون نيوز روزنامه محلی که عمدتا
کاتوليک های ناسيوناليست و جمهوری خواه خواننده آن هستند،
نوشته شده بود. اين روزنامه نگار قسم ياد کرده است که به
انتشار گزارش هايش ادامه دهد، اما اعتراف می کند که اين
تهديدات تاثيری مخرب بر فضای آزادی مطبوعات نهاده است.
در دانمارک در ٨ فبروري ٢٠٠٨ ماموران امنيتی
طرح ترور کورد وسترگارد يکی از کاريکاتوريست های ( پيامبر
اسلام) را نافرجام گذاشتند. اين روزنامه نگار ٧٣ ساله تحت
حفاظت پوليس مخفی دانمارک زندگی می کند و مجبور است هر دو هفته
يکبار خانه اش را عوض کند.
اما وی همچنان به کارش برای نشريه «يولاند
پستن» ادامه می دهد.در سالهای اخير موارد زيادی از اعمال خشونت
عليه روزنامه نگاران در کشورهای سوئدن ، بلغاريا، رومانیا،
پولند ، چک و قبرس شمارش شده اند. تقريبا غير ممکن است که
آماری کامل از اعمال خشونت عليه روزنامه نگاران ارائه داد، اما
می توان از صدها مورد تهديدات جدی، تهاجم و ضرب وشتم نام برد.
از هفت سال پيش گزارشگران بدون مرز ليست
دشمنان آزادی مطبوعات در جهان را هر ساله به منتشر می کند .
اين مردان و زنان که بصورت مستقيم و يا به وسيله ديگران ،
روزنامه نگاران را تهديد وسرکوب می کنند، معمولا در رده های
بالای قدرت قرار دارند رئيس جمهور؛ نخست وزير، وزير و شاه و يا
ولی فقيه و يا فرمانده و رئيس گروه های چريکهای شورشی و يا
رهبر سازمان های تبهکاری هستند. دشمنان مطبوعات چهره و نام و
نشانی دارند، اين درندگان آزادی مطبوعات از قدرت خود برای
زندانی، شکنجه کردن، ربودن و يا حتا به قتل رساندن روزنامه
نگاران و استفاده می کنند. عموما موقعيت و مقام آنها عاملی
برای مصون ماندن شان از مجازات است و برای مسووليتی که در نقض
حقوق بشر دارند معمولا هيچگاه محاکمه نمی شوند. ( همچون
افغانستان ) گزارشگران بدون مرز از سال ٢٠٠٢ تصميم گرفته است
که هر ساله چهره ی اين دشمنان آزادی مطبوعات را آشکار و آنها
را به همگان معرفی کند.
در
سال ٢٠٠٨ دشمنان آزادی مطبوعات ٣۹
تن هستند. از ليست سال گذشته ٥ نفر حذف شده اند. فيدل کاسترو
که رسما قدرت را به برادر خود رائول کاسترو واگذار کرد. پرويز
مشرف که با شکست در انتخابات عملا قدرت سرکوب مطبوعات را نيز
از دست داد. در اتيوپی با آزادی روزنامه نگاران زندانی ملس
زنواوی از ليست کنار گذاشته شد، امری که برای شاه سوازی لند
نيز اتفاق افتاد وی نيز در چند سال گذشته ديگر مسئول نقض آزادی
مطبوعات نيست. و در آخر شارل بله کوده رهبر جوانان ميهن پرست
ساحل عاج که از صدور دستور حمله به روزنامه نگاران خارجی و يا
نزديک به مخالفان حکومت، دست برداشته است.
اما به ليست امسال ده تن ديگر اضافه شده اند.
در سرزمين های خودمختار فلسطين شاخه نظامی حماس در غزه و نيروی
امنيتی حکومت خودمختار در کناره رود اردن برای سرکوب و متهم
کردن روزنامه نگاران به حمايت از طرف مقابل و نقض خشونت بار
آزادی مطبوعات، و اردوي اسرائيل نيز به دليل تهاجم به روزنامه
نگاران به هنگام تحت پوشش خبری قرار دادن حملات به سرزمين های
خودمختار فلسطين به ليست اضافه شده اند. در اپريل ٢٠٠٨ خبرنگار
فلسطينی خبرگزاری رويترز با فير تانک اسرائيلی کشته شد.
رئيس جمهور ترکمنستان قربانقلی بردی محمداف که
از يکسال پيش قدرت را در دست گرفته است به وعده های خود برای
اصلاحات دمکراتيک عمل نکرد. رسانه ها همچنان تحت کنترول دولت
قرار دارند و زندانيان عقيدتی از زندان آزاد نشدند. در سومالیا
دشمنان آزادی مطبوعات بی شمارند در ليست سال ٢٠٠٨ گزارشگران
بدون مرز گروه مسلح ال شباب ، محمد دهری فرماندار و شهردار
موگاديشو و ورسامی درويش فرمانده نهاد امنيت ملی اضافه شده
اند. در سريلانکا گوتباهيا راجاپاکس برادر رئيس جمهور و وزير
دفاع که به شکل منظم دستور حمله به مطبوعات را صادر می کند و
در شمال رهبر ببر های تاميل ولو پيلا پارابهاکاران که همچنان
به تهديد روزنامه نگاران ادامه می دهد به ليست سال ٢٠٠٨ پيوسته
اند.
در نپال با آنکه آرامش سياسی بازگشته است اما
چند گروه مسلح افراطی جنوب کشور را به جهنمی برای روزنامه
نگاران تبديل کرده اند.
سازمان غيردولتی «خانه آزادی –Freedom House»،
در گزارش سالانه خود اعلام کرد که آزادی مطبوعات در جهان در
سال
۲۰۰۷ ميلادی، همچنان روند
نزولی داشته است.
«خانه آزادی»، از جمله سازمان های غيردولتی آمريکايی است که
برای «دموکراسی، حقوق بشر و آزادی های سياسی» فعاليت می کند و
عمده بودجه اين سازمان از سوی دولت آمريکا تامين می شود. اين
سازمان گزارش اخير خود را در روز جهانی آزادی مطبوعات منتشر
کرده است. در گزارش امسال اين سازمان که در واشنگتن مستقر است، از ميزان خشونت
در برخی کشورها عليه دست اندرکاران مطبوعات ابراز نگرانی شده
است.
«خانه آزادی» با اشاره به اينکه عراق و سومالیا
همچنان خطرناکترين کشورها برای خبرنگاران به شمار ميروند نسبت
به خشونتها عليه مطبوعات در کشورهای مکزيک، روسيه، فيليپين،
سريلانکا و پاکستان ابراز نگرانی کرده است. اين گزارش همچنين
به پيشرفت هايی در عرصه اينترنت و وبلاگ ها در خاورميانه، به
ويژه در ايران و شمال آفريقا اشاره کرده است.
کارلين کارلکار
Karlin Karlekar، پژوهشگر ارشد «خانه
آزادی» به خبرگزاری آسوشيتدپرس گفت که در سال های گذشته، سرکوب
های مکرری عليه مطبوعات صورت گرفته است و وضعيت ايران در اين
خصوص در پايين ترين سطح قرار دارد.
وی با اين حال تاکيد کرده است که به خاطر وجود
ابزارهای انتشار نظرات مانند اينترنت و وبلاگ ها، ايران در
ميان کشورهايی قرار نگرفته است که از حيث آزادی مطبوعات دارای
بدترين شرايط هستند.
گزارش سالانه «خانه آزادی» بدترين کشورها از
نظر آزادی رسانه ای را کورياي شمالی و ميانمار يا برما معرفی
کرده است.
کوبا، ليبی، ترکمنستان، ازبکستان، افغانستان ،بلاروس، زيمبابوه
و گينه استوايی نيز از نظر آزادی مطبوعات در بدترين وضعيت
ارزيابی شده اند.
جنيفر ويندسور
Jennifer Windsor، مدير اجرايی «خانه آزادی» در اطلاعيه ای که همراه
گزارش سالانه اين سازمان انتشار يافته نوشته است:
«در برابر هر گام رو به جلويی که سال گذشته در
راه آزادی مطبوعات برداشته شده، دو گام به عقب وجود داشته
است.»در گزارش سالانه «خانه آزادی» وضعيت آزادی رسانه ای در
۱۹۵
کشور و منطقه بررسی شده است و از آن ميان،
۷۲
کشور از نظر چگونگی کارکرد رسانه ها و خبرنگاران، «آزاد»،
۵۹
کشور، «به طور جنبی آزاد» و
۶۴
کشور، «بی بهره از آزادی رسانه ای» ارزيابی شده اند.
سازمان «خانه آزادی» که در سال
۱۹۴۱
ميلادی کار خود را آغاز کرد از سال
۱۹۸۰
ميلادی هر سال وضعيت آزادی رسانه ها و خبرنگاران در جهان را
ارزيابی می کند و گزارش می دهد.
فرهنگ ،اد بيات ، آزادي بيان وکرامت انسانی چيست؟؟؟
حرفهاي ناگفته يي ازوضعيت رسانه ها وآزادي
بيان درجامعه افغانها درداخل وخارج ازکشور
بخش
پنجم
تهيه وپژوهش
زيميرواسکاري
احترام به آزادي بيان، نخستين قدمي است که غالبا در
جهت دموکراسي برداشته مي شود. آزادي بيان از مطالبات مشترک
ليبراليسم سياسي بوده و از شالوده هاي آزادي وجدان است که
رودررو با جزميت و دگم قرار
مي گيرد. اين دگم مي تواند پادشاهي مطلقه (اهانت به مقام شامخ
سلطنت) يا مذهب (گناه
تکفير و بي حرمتي) باشد. بو مارشه [نويسنده بنام قرن هيجدهم
فرانسه.] به طنز از
زبان فيگارو مي گويد « تا زماني که من در نوشته هايم نه از
اقتدار، نه از کيش، نه
از سياست، نه از اخلاق، نه از صاحب منصبان، نه از صاحبان مال،
نه از اپرا، نه از
هرنمايش ديگر، نه از فردي که به چيزي احساس تعلق کند، صحبت
نکنم. ،مي توانم هر چه
مي خواهم آزادانه منتشر کنم، البته با اعمال دو يا سه سانسور.
اگر قدرت به معنی توانایی تأثیرگذاری بر دیگران
باشد، مطبوعات آزاد قدرت
بیاندازهای دارند. در یک جامعه دارای دموکراسی، رسانههای
خبری به طور کلی حق
دارند پیش از این که خبری مورد تأیید دولت قرارگیرد، آن را
گزارش دهند. در بسیاری
از کشورها برای روزنامه نگاران حمایتهای قانونی پیشبینی شده
است تا آنها بتوانند
ازاین حق استفاده کنند. اما برخورداری از حق، مسئولیتی را نیز
به همراه دارد. برای
روزنامه نگاران، نخستین وظیفه مهم در جامعهای آزاد، گزارش
دقیق و منصفانه اخبار
است: اعتقاد و عملکرد به اصول اخلاقی روزنامه نگاری.اصول
اخلاقی مجموعه ای
از اصول و ضوابطی است که به عمل جهت می بخشد. در جایی که قانون
در موقعیتی خاص باید
و نباید ها را مشخص می سازد، اصول اخلاقی به شما میگوید که چه
باید انجام دهید. ضوابط اخلاقی بر اساس ارزشهای شخصی،
حرفهای، اجتماعی و اخلاقی، شکل گرفته و ریشه
در استدلال دارند. در واقع تصمیم گیری بر اساس اصول اخلاقی، به
معنای به کارگیری
این ارزشها در فعالیت روزمره شما است.
بیانیه شاپولتپک که در سال
1944
درقاره آمریکا به عنوان راهی برای مقابله با فشار در آزادی
بیان در نیم کره
شمالی مورد تصویب قرار گرفت، مشخص میکند که روزنامه نگاری بر
اساس اصول اخلاقی
برای موفقیت درازمدت رسانههای خبری امری ضروری است:
اعتبار مطبوعات به این
عوامل بستگی دارد: متعهد بودن به حقیقت، پیگیری ِ صحت خبر،
رعایت عدالت و واقع
بینی و تعهد به تفاوت قایل شدن میان اخبار و تبلیغات.
به دست آوردن این اهداف،
احترام به ارزشهای اخلاقی و حرفهای نمیتواند تحمیلی باشد.
اینها مسئولیت خاص
روزنامه نگاران و رسانهها است. در
جامعهای آزاد، این افکار عمومی است که
نهایتا پاداش و یا جزا میدهد.
در روزنامه نگاری خطاهای اخلاقی رخ می
دهند. ممکن است بعضی خبرنگاران به ارایه اطلاعات ساختگی مبادرت
کرده، یا برخی از
مسوولين از منابع مختلف پول دریافت کرده باشند. و یا این که
ارگانهای خبری،
تبلیغات را به شکل اخبار منتشر کردهاند. هنگامی که چنین
اتفاقاتی رخ می دهد،
افکار عمومی حق دارد که همه آنچه را که در رسانههای خبری
مشاهده میشود مورد سوال
قرار دهد. آنگاه که روزنامه نگاران خلاف اصول اخلاقی رفتار می
کنند، همه روزنامه
نگاران و همه ارگانهای خبری آسیب میبینند چرا که چنین
رفتاری، درستی و صحت تمام
حرفه روزنامه گاری را زیر سوال میبرد. هنگامی که اعتباریک
روزنامه آسیب میبیند
طبیعتا توان بقای اقتصادی یک ارگان خبری هم لطمه میخورد.
خبرنگار فقید و نویسنده
معروف ، جان هرسی که تأثیرات حمله اتمی به هیروشیما را پوشش
خبری داد، می
گوید: قانونی مقدس در روزنامه نگاری وجود دارد. نویسنده نباید
از خود چیزی ابداع
کند. شرح نوشته شده در ورق مجوز نشر، باید چنین نوشته شده
باشد: هیچ کدام از این
مطالب ساختگی نیست. روزنامه نگارانی که تابع ضوابط اخلاقی
هستند، حرف در دهان مردم
نمیگذارند و یا تظاهر نمیکنند که درمحلی بودهاند که در واقع
حضور نداشتهاند.
آنها کار دیگران را به نام خود ارایه نمی دهند.
روزنامه نگاران هر روز تحت فشارصاحبان جراید،
رقبا وادارات
تبلیغاتی
و افکارعمومی هستند و گاهی بر سر دوراهی های اخلاقی قرار
میگیرند. آنها نیازمند فرآیندی هستند که خود را از باقی ماندن
در این دوراهی رها
سازند تا روش کار و روزنامه نگاری آنها بر پایه اصول اخلاقی
باشد. آنها نیازمند
شیوه تفکری درباره مسایل اخلاقی هستند که به آنها کمک کند
حتی در هنگامی که موعدی
برای تحویل کارشان تعیین شده تصمیمی صحیح بگیرند.
این شیوه تفکر ریشه در
اصول روزنامه نگاری دارد.
.
روزنامه نگاران
باید در گردآوری، گزارش و تفسیر اطلاعات صادق، عادل و شجاع
باشند.
آسیبرسانی
را به حداقل برسانید.
روزنامه نگاران ِ اخلاقی با منابع، موضوعات و همکاران خود
به عنوان انسانهایی که شایسته احترام هستند برخورد میکنند.
مستقل عمل
کنید.
حق مردم به دانستن تنها اجبار و تعهدی است که
باید برای روزنامه نگاران
وجود داشته باشد.
مسئول باشید. روزنامه نگاران نسبت به خوانندگان،
شنوندگان، تماشاگران و یکدیگر مسئول هستند.
در نگاه اول ممکن است رعایت این
نکات به نظر ساده آید. البته که روزنامه نگاران باید در جستجوی
حقیقت باشند و به
منابعی که از آن خبر می گیرند احترام بگذارند، اما اغلب این
اصول، درخود دچارتضاد
هستند. روزنامه نگارانی که در جستجوی حقیقت هستند ممکن است
اطلاعاتی به دست آورند
که به خانواده شخصی مجرم آسیب برساند. عضویت یک خبرنگار در
ارگانی غیردولتی
ممکن است باعث آگاهی او از قضیهای که ارگان مربوطه با آن
درگیر است شود، اما
ارتباط او با آن ارگان ممکن است استقلال او را تهدید کند و
موجه بودن آن برای مخاطب
دشوار باشد.
در بسیاری موارد تصمیم اخلاقی گرفتن به منزله
انتخاب میان صحیح و غلط
نیست بلکه انتخاب میان دو امرکه هر دو درست به نظر می آیند
باشد.
پس
روزنامه نگاران چگونه میتوانند تصمیم های اخلاقی بگیرند؟ در
وهله اول در بعضی
موقعیت ها بهترین کار، اجتناب از روبرو شدن با آن تنگناهای
اخلاقی است. برای مثال
خبرنگاران ممکن است تصمیم بگیرند که عضو هیچ گروهی نشوند و یا
از پوشش دادن خبری در
مورد گروههایی که به آن تعلق دارند خودداری کنند. درموارد
دیگر روزنامه نگار باید
در جستجوی تعادل ِبهتر میان اصول متضاد باشد و همیشه در ذهن
خود بیشترین اهمیت را
به جستجوی حقیقت و خدمت به مردم بدهد.
کارکنان برخی دفاتر خبری، ازافرادی
که در رأس هستند تا رتبه های پایین تر دچار سردرگمی میشوند.
هرگاه که مسئله یا
مشکل غیر قابل حلی پیش آید، مدیر مسوول تصمیم میگیرد که چه
واکنشی باید صورت گیرد.
با
روبرو شدن با موقعیتی خاص، این احساس پیش میآید که مشکلی د ر
میان است. هنگامی که
چنین میشود، ضروری است آنچه که شما را آزار میدهد مطرح
کنید. چه ارزشهایی ممکن
است مورد مصالحه قرار گیرند؟ چه موضوعات روزنامه نگاری در
مخاطره است؟ اغلب میان
هدف روزنامه نگاری و موضع اخلاقی تنش بوجود می آید. خبرنگاری
که مطلبی کامل در
اختیار دارد می خواهد هرچه زودتر پیش از آن که فرد دیگری به
آن دست یابد، آن را
چاپ کند؛ اما لازم است که عواقب احتمالی آن را نیز در نظر
بگیرد. اگر معلوم شود که
مطلب صحت ندارد چه باید کرد؟ روزنامه نگاران نباید ارزشهای
اخلاقی خود را برای به
دست آوردن اهداف دیگری مثل شکست دادن رقیب، زیر پا گذارند.
علاوه
بر اصول اخلاقی بینالمللی و منطقهای، بسیاری از ارگانهای
خبری دارای اصول رفتاری
و استانداردهای حرفهای هستند و از روزنامه نگاران خود انتظار
دارند تا آن اصول را
رعایت کنند. این اصول میتواند بیانگر اعمال و فعالیتهایی
باشد که توصیه یا منع
شده و یا نیاز به تأیید مدیریت دارند.
بسیاری از ارگانهای خبری آنچه که
روزنامه نگاران در هنگام کار و یا خارج از آن میتوانند انجام
دهند را محدود
میکنند. دلیل اصلی این محدودیتها حفظ اعتماد مردم نسبت به
ارگانهای خبری است.
ارگانهای خبری ممکن است آشکارا به خبرنگاران و عکاسان بگویند
که نمیتوانند از مردم
بخواهند برای گزارش آنها کاری انجام دهند که در شرایط عادی آن
کار را انجام نمی
دهند و سپس اخبار مخدوشی را به مردم ارایه دهند. خبرنگاران
ممکن است اجازه پنهان
کردن هویت خود برای تهیه گزارش را نداشته باشند، مگر این که
کسب چنین اطلاعاتی برای
جامعه منافع آشکاری داشته باشد و هیچ راه دیگری برای به دست
آوردن اطلاعات وجود
نداشته باشد. یک دستگاه تلویزیونی ممکن است مشخصا استفاده
ازکمره هاي مخفی یا ثپت پنهانی را در به دست آوردن اخبار ممنوع
اعلام کند، مگر آن که مدیر مسئول به دلیل
نفع عموم جامعه اجازه این کار را بدهد.
با پیدا شدن عکاسی دیجیتال،
استانداردهای جدیدی درباره منع دستکاری عکس و یا ویدیو به
نحوی که باعث گمراهی
مخاطبان شود، افزوده شده است.
ماده نوزده منشور سازمان ملل متحد ،
شالوده استانداردهای بینالمللی درباره رسانههای خبری است
که میگوید:
همه انسان ها از حق آزادی عقیده و بیان
برخوردارند؛ این حق شامل آزادی برای
داشتن هر عقیده ای بدون دخالت در آن و نیز حق پی گیری، دریافت
و انتشار اطلاعات از
طریق هر رسانه ممکن بدون در نظر گرفتن مرزی برای انجام آن می
باشد. کشورهایی که عضو سازمان ملل هستند متعهدند که از این
منشور و از جمله ماده
نوزده
آن پاسداری کنند، اما این مسئله نتوانسته مانع بعضی کشورها در
تحت فشار قراردادن
رسانههای خبری خود و یا سد کردن راه دسترسی به اخبار
بینالمللی شود. در مواردی،
روزنامه نگاران در تلاش برای انجام وظیفه خود، کشته، زندانی و
یا تبعید
شدهاند.
قوانین مربوط
به مطبوعات در سراسر جهان آن چنان متفاوتند که نمیتوان همه
آنها را خلاصه کرد.
بعضی کشورهای آزاد، قوانینی برای اطمینان دادن به روزنامه
نگاران در مورد دسترسی به
اطلاعات عمومی دارند، در حالی که سایرکشورها، انتشار و پخش
اطلاعات را محدود
میکنند. در بعضی کشورها، ذکر نام قربانی یک جنایت جنسی و یا
بیان هویت نوجوان متهم
به اعمال خلاف، ممنوع است. حتی در داخل کشوری ممکن است قوانین
محلی مختلفی وجود
داشته باشد درباره مسایلی نظیر این که آیا میتوان یک روزنامه
نگار را وادار به
ذکر نام یک منبع محرمانه یا یادداشتهای خبری در یک دادگاه
قانونی کرد یا خیر؛
همچنین تحت چه شرایطی این عمل انجام پذیراست؟ کافی است بگوییم
که روزنامه نگاران
باید از قوانینی که در کشور محل کارشان جاری است و نیز از
تلاشهایی که برای لغو
قوانین محدود کننده در حال انجام است، آگاه باشند.
یکی از رایج ترین
موضوعات قانونی که روزنامه نگاران با آن روبرو
هستند تهمت یا افترا است.
در حالی که تکنالوژي جدید، روشهای کار
روزنامه نگاران را تغییر میدهد، قوانین مطبوعاتی، مورد بررسی
مجدد قرار میگیرند.
در وهله اول سوالهایی وجود دارند نظیر: آیا خبرنگاران
انترنيتی باید از همان حقوق
و حمایتهای روزنامه نگاران سازمان های رسمی برخوردار باشند؟
آیا همان امتیازات
باید شامل وبلاگ نویسان انترنيتی هم شود؟ احتمالا این سوال
ها برای مدتی بی پاسخ
خواهند ماند.
روزنامه نگاران مسلما ملزم به رعایت قوانین
دیگری نیز هستند که
شامل سایر افراد آن کشور میشود، مثل قوانین مربوط به حریم
خصوصی افراد. روزنامه
نگاری که در پی کسب اطلاعات است نمیتواند وارد ملک خصوصی
افراد شود، نمیتواند
بدون اجازه، مدارکی را به دست آورد یا مبادرت به استراق سمع
کند و درعین حال
انتظارعواقب قانونی نیز نداشته باشد.
استاندارد بالايي از رفتار حرفهاي مستلزم اعتقاد قوي به حصول
منافع عمومي است. پيجوئي امتيازات شخصي و تشويق منافع خصوصي
مغاير رفاه عامه، به هر دليلي، ناقض رفتار حرفهاي است.افتراء،
اهانت، بدنام كردن عمدي و اتهامات بياساس، و ... تخلفات جدي
حرفهاي هستند. حسننيت نسبت به عموم، اساس روزنامهنگاري صحيح
است. هرگونه اطلاعات منتشره كه مضرّ و نادرست باشد بايستي
فوراً و بلافاصله تكذيب شود. شايعات و اخبار تائيد نشده بايستي
مشخص گردد و رفتاري مناسب با همين حالت با آنها شود.
ازاعلاميه ملل متحد.
آزادي چيست ؟ :
تمام افراد بشر آزاد به دنيا ميآيند و از لحاظ
حيثيت و حقوق با هم برابرند. همه داراي عقل و وجدان هستند و
بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند.
اين، مادهي اول اعلاميهي جهاني حقوق بشر است
كه تمام كشورهاي عضو سازمان ملل متحد، موظف به اجراي آن هستند.
در اين ماده، سه مفهوم اصلي مطرح شده است:
- انسان (نوع بشر)
- آزادي
آزادي و اختيار، جزو تعاريف وجودي انسان است. اين آزادي بود كه
باعث شد بشر تخيلاتش را تا امروز تحقق ببخشد، كشور بسازد،
امپراتوري بسازد، اختراع كند، زندگي را براي خود بهتر كند، يا
بدتر كند. بعد عدهاي تصميم گرفتند فقط خود آزاد باشند و آزادي
را از د يگران بگيرند. نظامهاي برده داري و استعماري و
استثماري به وجود آمد. عدهاي حقوقي بيشتر از ديگران داشتند.
گفتند عدهاي بهتر از ديگران هستند. عدهاي با بقيه فرق
ميكنند. عدهاي بيشتر از بقيه ميفهمند. عدهاي ميتوانند
تعيين كنند ديگران چطور زندگي كنند، چه بگويند، چه بپوشند، چه
بخواهند.
آنهايي كه حق آزاديشان را گرفته بودند، ساكت
ننشستند و براي گرفتن حقشان اعتراض كردند، ايستادند، مبارزه
كردند، خون دادند، و خيليها توانستند حقشان را بگيرند و
آزاديشان را به دست بياورند، اما يادشان رفت كه آزادي حق همه
است. براي همين خود شدند ستمگر و استثمارگر و مستبد و
استعمارگر.
در زمان جنگهاي استقلال امريكا و انقلاب كبير
فرانسه، مفهومي به نام «حقوق بشر» مطرح شد. دانشمندان و
جامعهشناسان و فيلسوفان جمع شدند تا ببينند چهطور ميتوانند
از آزادي، به عنوان معرف وجود انسان، دفاع و حمايت كنند، تعريف
مشخصي بدهند، و نگذارند اين مفهوم، به خاطر ابهامش بازيچهي
دست كساني شود كه تعبيرهاي به نفع خودشان از آزادي ميكردند و
به نام آزادي، مردم را به بردگي ميكشيدند. و سرانجام حاصل
بحثها و جدلها اين شد كه: هر كس آزاد است هر چه دلش ميخواهد
انجام بدهند و هر چه دلش ميخواهد بگويد، به شرط آن كه آزادي
كس ديگري را محدود نكند و نگيرد.
اين شد مادهي اول. بعد براي توضيح اين ماده،
مواد ديگري هم تدوين كردند كه در نهايت شد ، اعلاميهي جهاني
حقوق بشر. همهي كشورها از آن استقبال كردند و امضا كردند و
ميثاق بستند تا اين مواد را در كشور هاي شان اجرا كنند.
بايد معتقد بود انسان حقوق ا ش را بداند، از
آنها دفاع مي كند، و در ضمن حقوق ديگران را زير پا نکند .
بايد دانست به آگاهي رسيد، تا آزادي را به دست آورد. خدا انسان
را آزاد آفريده و در كنار آن، نيروي بالقوهي آگاهي را در او
به وديعه گذاشته است. براي به دست آوردن آزادي، آگاهي از آن
آزادي لازم است. و آزادي، اول بايد در درون انسان اتفاق بيفتد
و بعد در بيرون. بايد روح آزادي داشته باشيم تا آزاد باشيم.
بدانيم آزادي چيست. اول به آزادي ديگران احترام بگذاريم تا
مشخص شود مفهوم آزادي را درك كردهايم. براي آن كه به آزادي
ديگران احترام بگذاريم، بايد به ياد داشته باشيم كه:
- حق نداريم به شخص ديگري آسيب برسانيم.
- حق نداريم آزادي شخص ديگري را بگيريم.
- حق نداريم جان كس ديگري را بگيريم.
- حق نداريم مانع تصميم شخص ديگري شويم.
- حق نداريم خودمان را بهتر يا برتر از ديگران بدانيم.
- حق نداريم محيط زيست را آلوده كنيم.
- حق نداريم از آن چه مال همه است (بيت المال)، به نفع خود
استفاده كنيم.
- حق نداريم جنگي را عليه مردم ديگري آغاز كنيم.
- حق نداريم كشور، شهر، خانهي كس ديگري را اشغال كنيم.
- حق نداريم براي قبولاندن نظر خود به ديگران، از زور
استفاده كنيم.
- حق نداريم زن را از مرد يا مرد را از زن برتر بدانيم و به
يكي، آزاديهاي بيشتري بدهيم.
- حق نداريم ديگران را مجبور كنيم چيزي را نميخواهند بگويند
که مانميگويم وياچيزراکه ماميگويم جبرآبگويند .اگر اين سيزده
عامل را در ذهن داشته باشيم، در بقيهي موارد آزاديم هرچه
ميخواهيم انجام بدهيم . آزاديم از هر كس كه خواستيم انتقاد
سالم كنيم، هر كتابي را كه خوشما ميآيد بخوانيم، هر داستاني
را كه دلما ميخواهد تعريف كنيم، و قضاوت را بگذاريم به
عهدهي مردم . به زور هم نميشود گفت: «بايد از اين كتاب خوش
تان بيايد! وگرنه...» همين حقوق را براي خودتان هم قايليد. حق
ندارند به شما آسيب برسانند، حق ندارند آزادي شما را بگيرند،
حق ندارند شما را بكشند، حق ندارند مانع تصميمگيري شما شوند،
حق ندارند خود را بهتر يا برتر از شما بدانند، حق ندارند محيط
زيست را آلوده كنند، حق ندارند بيت المال را مصادره كنند، حق
ندارند عليه شما وارد جنگ شوند، حق ندارند كشور يا شهر يا
خانهي شما را اشغال كنند، حق ندارند به زور مجبورتان كنند
نظري را بپذيريد، حق ندارند مجبورتان كنند كاري را انجام دهيد
که نمي خواهيد ، چيزي را بگوييد كه نميخواهيد، يا حرف دلتان
را نزنيد ...
فقط آن دسته از تكاليف كه مطابق با كرامت و حيثيت حرفه
روزنامهنگاري باشد بايستي بر عهدة خدمة مطبوعات و ساير
رسانههاي اطلاعرساني و نيز كساني كه در فعاليتهاي اقتصادي و
تجارتي مؤسسات اطلاعرساني شركت دارند، گذاشته شده و از آنها
پذيرفته شود. كساني كه اطلاعات يا تفاسيري را به عموم عرضه
ميكنند بايستي مسئوليت كامل براي آنچه منتشر كردهاند برعهده
بگيرند مگر اين گونه مسئوليتها بطور آشكار در همان زمان انتشار
رد شده باشد. سابقه افراد بايد محترم شمرده شود و اطلاعات و
تفاسير مربوط به زندگيهاي خصوصي كه احتمال دارد به سابقه آنها
لطمه بزند نبايد منتشر شود مگر به نفع عامه باشد و اين امر را
بايد از كنجكاوي عامه تفكيك كرد. چنانچه اتهاماتي بر عليه
سابقه يا ماهيت اخلاقي افراد مطرح شود، فرصتي براي پاسخگويي
بايد داده شود. شرط احتياط و دقت بايستي در مورد همة منابع
رعايت شود. محرمانه بودن مطالبي كه بهطور محرمانه ابراز شده
است بايستي رعايت شود و اين امتياز همواره بايد مستند به حدود
قانوني باشد.
ازاعلاميه ملل متحد.
يكى از خصايص فرهنگ غرب بهادعاى غربيها، آزادى
و آزاد انديشى
است. خصوصا بر اساس ديدگاههاىاومانيستى، انسان بعنوان موجودى
آزاد ومختار تلقى
مىشود و اكثر نحلههاىاومانيستى كه تقريبا شامل تمام مكاتب
وايسمهاى جديد غربى
مىگردد، به نوعىخود را پرچمدار آزادى معرفى مىكنند.اما اين
آزادى چيست و حد و
مرزش كداماست؟ در پاسخ به اين سؤال بايد توجهداشت كه «آزادى
و اختيار در
زمره چيزهايى نيست كه در يك تمدن به انسانداده شود و در
تمدنى ديگر، كاملا انسان
ازآن محروم گردد بلكه مىتوان گفت در هردورهاى از تاريخ و
بطور كلى در هرتمد نى،
وجود بشر به نوعى در نظر گرفتهمىشود و امكانات او بستگى به
هميننحوه وجود او
دارد. در تمدن غربى هم،بشر وجودى پيدا كرده است كه مقتضىعلم و
فعل و عمل معينى
است. اين بشرمىتواند و بايد به نفع خود در عالم تصرف كند و
حدود آزادى او نيز
هميناست. پس اين آزادى به معنايى است كهرومانتيكها و
ليبرالهاى اخلاقى مىگويندو
از
آن تعبير به استقلال در آرا، عقايد، افكار و فعل و عمل مىكنند.»
البته در تمدن جديد كسى را به جرمرد عقايد
دينى مجازات نمىكنند.
گرچهآزادى در اعراض از ديانت وجود دارد اماآيا آزادى در
ديندارى هم وجود دارد؟
اگرچه ظاهرا چنين است و ادعا مىشود كههمه مردم صرف نظر از
تعلقات دينى ونژادى و
قومى و... مىتوانند در سايهتمدن جديد، همزيستى مسالمت
آميزداشته باشند اما اين
تعلقات، تا وقتى قابلتحمل است كه صرفا جنبه ظاهرى ورسمى داشته
باشد و آثار جدى بر
آن مترتب نباشد و گر نه تفكر دينى به
معناىواقعى در تمدن جديد قابل تحمل نيست. « مثلا شمادرغرب
نميتوانيد برضد کليسا ويا کشيش چيري برزبان آوريد .»
اگر
چه
اظهار نظر در باب عقايد دينىظاهرا مانع قانونى ندارد اما صاحب
چنيناعتقاداتى
در
حقيقت غريب و بيگانه استو آراى همگانى كه از طريق
رسانههاىارتباط جمعى يكسو
شده
در جهت الحاداست، مجالى براى بروز جدى چنينعقايدى باقى
نمىگذارد. پس آزادى
دردوره جديد در واقع آزادى در رد كردن هرآن چيزى است كه در
دايره اصول تمدنجديد
غرب
واقع نمىشود.
در اين راستا حتى پژوهشگران علوماجتماعى نيز
وقتى تاريخ را تاريخ
آزادىمىخوانند و تحقق آزادى مطلق را درآينده بشر قطعى
مىانگارند، از حدتوصيف
وقايع خارج شده و به عالماوهام مىروند، زيرا بشر جديد،
وجودىمنحل در كار و
كارپردازى و عقل معاششده است و به تمام امور حتى به خود
وآزادى خويش نيز از اين
وجهه نظرمىنگرد.
همچنين آزاد انديشى در فرهنگ غربصرفا نسبت به بندگى آداب
دينى و
سننگذشتگان لحاظ مىشود و چنينآزاداند يشى نيز مورد حمد و
ستايش قرارمىگيرد. اما
سؤال اينجاست كه اين بشر،آزاد شده است كه بسته به كه و چه
باشد؟پاسخ غرب اين است كه
او
ديگر بستگىبه غير ندارد و رسته از دين و گذشته وبسته به خويش
است. اما در اين
بستگىبه خويشتن و بنده خود بودن تنها آزادىاز قيد دين و آداب
گذشته مضمر
نيست بلكه جدايى، تنهايى، سرگردانى ودورماندن از وطن و بيگانه
گشتن و غربتاز يار و
ديار نيز به تبع آن پيش مىآيد واين همانا بزرگترين درد بشر
متمدن امروزاست و بهايى
است
كه براى آزادى يا بهتربگوييم براى سراب آزادى پرداخته است.
فرهنگ ،اد بيات ، آزادي بيان وکرامت انسانی چيست؟؟؟
حرفهاي ناگفته يي ازوضعيت رسانه ها وآزادي
بيان درجامعه افغانها درداخل وخارج ازکشور
بخش
ششم
تهيه وپژوهش
زيميرواسکاري
رسانه
ها وآزادي بيان درافغانستان
آزادي بيان محترم است، چون آزادي آدمي محترم است و آزادي آدمي
محترم است چون آدمي خود محترم است و اگر تيغ آزادي جامه حرمت
آدمي را چاک کند چه جاي تيز کردن آن تيغ برهنه است؟ آزادي بيان
نه يگانه حق آدمي است و نه برترين حقوق او. و اگر با ديگر حقوق
آدميان موزون و مقيد نشود، قامت حقوق را ناساز و بي اندام
خواهد کرد. آزادي نه يک مرکب شخصي بل يک مسابقه جمعي است و
آنکه با نقض قواعد اين بازي چراغ رقابت خردورزانه را خاموش مي
کند، از خرد و آزادي چه بر جاي خواهد گذاشت؟.
ازاعلاميه ملل متحد.
دموکراسي اغلب به عنوان حکومت مردم بر مردم يا
مردم سالاري تعريف مي شود به گونه يي که مردم اين گونه جوامع
قادرند حاکمان خويش را برگزينند يا قدرت را از آنان بازستانند.
دموکراسي در اين تعريف، بيش از هر چيز، داراي معنايي سياسي است
و بر اين اساس کوشندگان دموکراسي خواه را مي توان «فعالان
سياسي» نيز ناميد. دموکراسي نيز همچون بسياري ديگر از مفاهيم
علوم انساني، از پيچيدگي هاي خاصي برخوردار است و از اين رو
اغلب براي تبيين اين مفهوم، به مهمترين و بنيادي ترين مولفه
هاي آن اشاره مي شود. تحزب ، انتخابات آزاد، گردش نخبگان،
تفکيک قوا، آزادي هاي قلم و بيان و عقيده، رقابت و مشارکت،
گردش آزاد اطلاعات، آزادي هاي اجتماعات و کثرت گرايي را مي
توان از جمله الزامات اوليه و اساسي براي برقراري دموکراسي
دانست. به بياني ديگر، دموکراسي يک نوع تکنولوژي سياسي است که
در آن اقتدار سياسي از طريق رقابت و مشارکت در انتخابات و به
وسيله احزاب سياسي و در شرايط رضايت اکثريت مردم شکل مي گيرد.
با اين وجود اما تلقي صرفاً سياسي از دموکراسي و محدود ساختن
آن در تنگناي عرصه سياست، چيزي جز «تقليل گرايي» و تلقي حداقلي
از آن نيست. به عبارت بهتر، دموکراسي را مي توان در ساير عرصه
ها نيز پي گرفت؛ عرصه هايي که برون از دايره مناسبات سياسي و
آمال قدرت مآبانه قرار مي گيرند.
احترام به «تفاوت»؛ سنگ بناي دموکراسي
تاکنون هيچ تعريفي از دموکراسي نتوانسته نسبت
به اهميت کثرت گرايي سياسي چشم فروبندد. کثرت گرايي يا
پلوراليسم سياسي گرچه مورد ستايش فعالان سياسي دموکراسي خواه
قرار مي گيرد اما داراي جنبه هايي است که به عرصه هاي غيرسياسي
نيز مربوط مي شوند. اگرچه کثرت گرايي در عرصه سياسي به تعدد
احزاب، مطبوعات، جناح ها و گروه ها مي انجامد اما اين مفهوم در
گستره يي وسيع تر، تاييد و تاکيدي است بر اصل «تفاوت». بر همين
اساس، نظامي را مي توان «دموکراتيک» دانست که به تفاوت ديدگاه
ها با ديده احترام مي نگرد. اهميت اين بحث در آنجاست که احترام
به تفاوت، غيريت و ديگربودگي ديگران را بايد مقدمه يي براي يک
زندگي مسالمت آميز و عاري از تنش و خشونت دانست.
اين مفهوم نه تنها در مقياس بزرگ رابطه حکومت و
مردم، بلکه در گستره يي کوچک همچون رابطه پدر و فرزند يا رابطه
با همسر نيز قابل پيگيري و ارزيابي است. از اين رو، بازتعريف
اصل «تفاوت» و تامل در آن مي تواند دريچه يي نوين به روي انسان
باز کند و البته همه عرصه هاي زندگي او را دربرگيرد. بدين گونه
است که دموکراسي از يک «شيوه حکومت يا مدل اداره جامعه» به يک
«الگوي زندگي يا شيوه زيست» تبديل مي شود. پس بيراه نيست که به
باور انديشمنداني همچون «يورگن هابرماس»، تربيت «انسان
دموکراتيک» مقدمه يي است براي يک حکومت دموکراتيک. يکي ازدست
آوردها واصول مهم دموکرسراسي آزادي بيان وآزادي رسانه ها است
که متاسفانه درکشورما همانطوريکه دموکاسي اش وارداتي است آزادي
وآزادانديشي نيزبااينهمه بيدادگري وبنيادگرايي به ياوه گويي
شباهت دارد .
آزادي بزرگترين وديعهَ طبيعي انسان است، انسان
هاي متفكر و دانشمند مي گويند:
«انسان آزاد خلق شده وبايد از قيود آزاد باشد.»
عده يي به اين عقيده اند، كه انسان موجود
اجتماعيست ومجبوربه رعايت يك سلسله قواعد و قوانين است كه خود
براي بهتر زيستن در طول زمانه ها مطرح ساخته است. در ماده بيست
و چهارم قانون اساسي در اين مورد مي خوانيم: « آزادي حق طبيعي
انسان است، اين حق جز آزادي ديگران و مصالح عامه كه توسط قانون
تنظيم مي گردد، حدود ندارد.»
آزادي و كرامت انسان از تعرض مصون است.
دولت ها به احترام و حمايت آزادي و كرامت انسان
مكلف مي باشد.
در فرهنگ پارسي اين كلمه به معني هاي حريت،
آزاده گي، رقيت، آزادي عبوديت، رهايي و خلاصي آمده است. و
آزاديخواهي را فرد آزادي طلب دوستدار آزادي، و طرفدار آزادي
فردي مي توان خواند. آزادي بيان يا آزادي مطبوعات هم از حقوق
مسلم شناخته شده بشر است. تمام اجتماعات انسان هاي پيشرو در
سراسر جهان، از آزادي بيان پيوسته حمايت وپشتباني كرده اند
ومي كنند.
عده يي تصور داشته ويا دارند كه آزادي انديشه
هميشه وجود دارد، اين وديعه خداوندي را كسي نمي تواند از ديگري
بربايد، هرگاه به اين عمل مبادرت كنند، شايد براي مدتي آن را
سلب كرده بتوانند و آن هم براي غصب كننده گان بسيار گران تمام
مي شود.
آزادي بيان، كمكي در راه تغيير اوضاع به شمار
مي رود، و هرقدر مطبوعات كشوري آزاد باشد به همان اندازه نيز
آن كشور در محو ديكتاتوري هاي كه همه نوع اشكال بيان در آن
سركوب مي شود، سهم ارزنده را بازي ميكند. اصل آزادي مطبوعات
بيش از دو قرن، پس از اختراع چاپ و حدود يك قرن بعد از انتشار
نخستين روزناهمه هاي چاپي جهان در غرب، به دنبال مبارزات
طولاني بورژوازي آزادي جوي اروپا و امريكا، ابتدا با لغو «
قانون مربوط به اجازه چاپ و سانسور مطبوعات» در انگلستان در
سال 1695 م و سپس به طور وسيع تر و كامل تر در فرانسه و ايالات
متحده امريكا به رسميت شناخته شد و در طول قرن هاي نزدهم و
بيستم، به تدريج در اكثر كشور هاي دنيا پذيرفته گرديد تا آنجا
كه پس از گسترش انديشه سوسياليسم و ايجاد نخستين ممالك
سوسياليستي، با آنكه برداشت و استنباط نظام آزادي گراي سرمايه
داري و نظام برابرگرايي سوسيالستي در باره آزادي ها متفاوت
است، در قوانين اساسي كشورهاي اخير نيز موضوع آزادي مطبوعات
مانند ساير مظاهر آزادي عقيده و بيان پيش بيني شد.
لازم به ياد آوريست كه در بسياري از قوانين
اساسي دنيا، تنها به اعلام كردن و به رسميت شناختن آزادي
مطبوعات اكتفا نگرديده است، بلكه براي جلوگيري از هرگونه
تهديد و تجاوز عليه اين آزادي ضرورت تامين وتضمين آن نيز تصريح
شده است.
آزادي اطلاعات و مطبوعات از حقوق اساسي انسان است، و معياري
براي همه آزاديهاي مندرج در منشور ملل متحد و اعلاميه جهاني
حقوق بشر ميباشد؛ و براي ترويج و حفظ صلح ضروري است. اين
آزادي هنگامي بهتر تضمين ميگردد كه خدمه مطبوعات و ساير
رسانههاي جمعي بطور مستمر و داوطلبانه سعي كنند كه بيشترين حس
مسئوليت را داشته باشند، عميقاً به تعهدات اخلاقي ناشي از لزوم
راستگوئي و جستوجوي حقيقت در گزارشات خود و در توجيه و
تفسير حقايق پايبند باشند. به همين جهت اين قواعد اخلاق
حرفهاي بينالمللي، به عنوان معيار رفتار حرفهاي براي همه
افراد دستاندركار جمعآوري، ارسال، پخش و تفسير اخبار و
اطلاعات و تشريح وقايع معاصر توسط كلمات، مطالب شفاهي و كليه
طرق بيان، اعلام ميگردد.
قانون اساسي آزادى بيان را حق طبيعى هر افغان
دانسته، بيان افكار را با هر وسيلهاى جايز ميشمارد. وزارت
اطلاعات و كلتور و قانون رسانه ها براين امر پافشارى كرده،
سانسور قبل و بعد از نشر را مغاير دموكراسي و آزادى بيان
مىدانند.
اوضاع
پرتنش کشورطي تقريبآ سه دهه اخير تعدادي از
روشنفكران و نويسندگان ما را به چنان جبنى
كشانده اند كه از قلم هاى شان جز خنثى نويسى چيزى تراوش
نمىكنند. مردمى كه هزاران داغ بر دل گرفته، گفتنى هاى بيشمارى
در سينه دارند كه با بى امنيتى و حاكميت تفنگ قادر به بيان شان
نيستند. تفنگسالاران دشمنان آزادى بيان بوده، تلاش دارند هر
صدايى را در گلو خفه نمايند.
اين جمله كه - من به كسى اجازه نميدهم از
گذشته صحبت كند- فكر سركوبگرانهى تمامى انحصار طلبان را به
نمايش ميگذارد. اما اين اختناق با فعاليت صدها نشريه چاپى و
دهها رسانهى الكترونيكى روز تا روز بيرنگتر شده يخ هاى سكوت
را ميشكنند. ملالى جويا در لويه جرگه اضطرارى وسخنان بي پرده
ومردم دوستانه رمضان بشردوست با چند جمله درد هايى را بيان كرد
كه سالها در سينه ها حبس بودند و قدرت سر بر آوردن نداشتند.
گرچه آنان تهديد وازوظايف شان برطرف شدند ولى
طنين گفته هايشان در داخل و خارج با چنان استقبالى رو برو شد
كه مانند نداشت. اين واكنش هاى شجاعانه نشان ميدهد كه مردم
هزاران گفتهى ناگفته دارند و مترصد فرصت اند. رسانه هاى آزاد
اگر شهامت بخرج دهند نقش موثرى دربيان درد دل هاى مردم ايفا
كرده مىتوانند. راديوى آ زادى كه از چندى به اينسو نمايندگان
احزاب را طى ميزگرد هايى در برابر پرسش هاى مستقيم مردم قرار
ميدهد زمينهى بيان اين ناگفته ها را مهيا نموده، كه كاريست در
خور تحسين.
سوالات مردم در گذشته از نمايندگان دو حزب
درگير در جنگهاى دههى هفتاد غرب كابل نشاندهندهى آن است كه
عملكرد هاى خونبار گذشته فراموش نشده، همچنان درسينه ها ثبت
اند كه با تمام مظلوم نمايي ها، ابراز سؤتفاهم ها و اينكه در
مقابل حملات از خود دفاع كردهايم بعنوان تزوير دانسته شده
قادر به پنهان نمودن آفتاب با دو انگشت نيستند. مردم
ميپرسيدند: چرا قصر تاريخى دارالامان را ويران كرديد؟
اينهمه پول را براى مصرف فلان جاى از كجا
آورديد؟ چرا بر فرق مردم ميخ كوبيديد؟ شما چرا خود را
نمايندهى مردم فلان قوم قبيله قلمداد ميكنيد؟ و ... اينهمه
پرسش ها كه از پشت خط باريك تلفون در زمان بشدت محدودى صورت
ميگيرد، پرده ها را بالازده نفرت واقعى مردم را بنمايش
مىگذارد، مردميكه اينان خود را نماينده شان مىتراشند و بنام
شان تجارت كرده، امتياز مىگيرند. حال اگر سايه تفنگ از سر مردم
برداشته شود و ملت در بيان نظرات خود واقعاً آزاد گذاشته شوند
چه مس و مايه هاى از اينان كه بباد داده خواهد شد.
پس از فروپاشی طالبان دوباره پخش برنامه های
خود را از سر گرفت
.چند روز پس از آن شبکه تلويزيونی
افغانستان کار خود را آغازنمود و گوينده آن يک زن بود.
روزنامه های افغانستان
که قدرت تازه ای پيدا کرده اند از آزادی بيان چشمگيری
برخوردارند، اما تعداد آنها زياد نيست.
پس
از سقوط طالبان چندين ايستگاه راديو و تلويزيون خصوصی نيز آغاز
به کار کرده اند.
در سال
۲۰۰۴
قانونی به تصويب رسيد که درآن انتقاد از اسلام و اديان ديگر
ممنوع اعلام شد.
ايستگاه های راديويی ديگری نيز از خارج
برای افغانستان برنامه پخش می کنند. از جمله بی بی سی، سرويس
جهانی فرانسه، راديو اروپای آزاد ( راديو آزادی که بودجه آن از
سوی آمريکا تامين می شود)، صدای آمريکا ، صدای آزادی (از سوی
نيروهای آيساف).
برنامه های سرويس جهانی بی بی سی بر روی امواج کوتاه و اف ام
نيز در نقاط ديگر افغانستان به گوش می رسد.
در زمان حکمرانی، طالبان رسانه های کشورشديدا کنترول
می شدند. راديوی افغانستان به راديوی صدای شريعت تغيير نام داد
و منعکس کننده ارزشهای اسلام بنيادگرای طالبان بود.
تلويزيون نيز به عنوان منشاء فساد اخلاق ممنوع
شده بود.
برنامه های سرويس جهانی بی بی سی بر روی امواج
کوتاه و اف ام نيز در نقاط ديگر افغانستان به گوش می رسد.
در زمان حکمرانی، طالبان رسانه های کشورشديدا کنترول
می شدند. راديوی افغانستان به راديوی صدای شريعت تغيير نام داد
و منعکس کننده ارزشهای اسلام بنيادگرای طالبان بود. تلويزيون
نيز به عنوان منشاء فساد اخلاق ممنوع شده بود.
نخستین برنامهٔ رادیویی افغانستان توسط رادیو
کابل در سال ۱۳۰۷ در زمان شاه امان الله پخش شد. تلویزیون اما
در پایان حکومت داوود وپس ازکودتاي ثوردر سال ۱۳۵۷ به میان
آمد. اولین رادیو در افغانستان معاصر به نام رادیو کابل یاد
میشد که در پل باغ عمومی کابل مرکز نشراتی آن قرار داشت که از
دستگاههای فرستندۀ موج میدیم (عموماً) پخش میشد ، چیزی که
قابل یادآوری است این موضوع است که در آن وقت دستگاه گیرندۀ
رادبو بنا بر نبود برق کمتر بود و یا هیچ نبود در سال 1328
اولین رادیوهای که با بطری موتر کار میکرد به کشور وارد و
معمولاً تعداد این دستگاهها در هر شهر از پنج الی ده زیاد
نبود مردم کسانی را که دارای رادیو(دستگاه گیرنده) بودند به
همان نام رادیو مسما میکردند و اغلباً مردمان نزدیک هم به
تماشای رادیو و هم به شنیدن آن به محلی که رادیو وجود داشت
میآمدند. بعدها دستگاههای بطری خشک رواج پیدا کرد که با بیان
آمدن آن تعداد رادیو در کشور زیاد شد واین در حالی بود که هنوز
از برق در اکثر شهرهای مهم کشور خبری نبود . در سالهای سي تا
چهل - برق در اکثر مراکز شهرها تعمیم یافت و با تعمیم برق
تعداد رادیو نیز زیاد شد . بعدتربا به میان آمدن رادیوهای
ترانزستور قوه استفاده از رادیو زیاد شد و این موقعی بود که
مردم به بیبیسی و صدای مصر و پاکستان و هندوستان آشنایی پیدا
کردند از پنجاه سال به این سو مردم با اخبار و نشرات بیبیسی
توجه داشتند ،اولین خواننده از بانوان در رادیو کابل مستوره
جان بود و پسانترها خانم پروین و بعداً رخشانه ، جلوه و آزاده
و از مردها نتو ، استاد شیدا ، رحیم بخش ، استاد سر آهنگ ،
صابر و استاد نبی گل بود و از گروه ارکستر رادیو کابل زلاند ،
خیال مددی ، کبوتر ساربان ، آشنا، ناشناس ، آرمان و ریحان و
دگرها بودند. ارکستر رادیو کابل با صدای ناب و دلپذیر هنرمندان
زنگ را از قلبها میربود .از خواننگان پشتو از اول میر ملنگ
جان و غیره میتوان یاد کرد در لسان پشتو ویاند و در زبان دری
نیک محمد قایل ودیگران اخبار میخواندند.رادیو در آن وقت دارای
نشریهای به نام پشتون ژغ بود که با مهارت و زیبایی خاصی در هر
پانزده روز چاپ میشد که برنامههای پانزده روزه رادیویی را با
دقت تمام برنامهریزی میکرد. از سالها بدین سو زمزمههای شب
هنگام من حیث سرود شب آذین قلبها بود .
رادیو در نشر و اشاعۀ هنر و فرهنگ واقعاً من
حیث یک نهاد اکادمیک کار کرده ازین مکتب شاگردانی چون نینواز
و ساربان و ژلاند و ظاهر هویدا و غیره پا به عرصه هنر نهادند .
در بخش تیاتر استادان زیادی بودند که نمایشنامههای بلند
رادیویی را به راه میانداختند به قسمی که مردم منتظر رسیدن شب
جمعه بودند تا نمایش درامههای رادیویی را بشنوند و کیف کنند.
در دوران طالبان تلویزیون، وسائل فیلمبردای، ماهوارهها،
سینماها، موسیقی و تئاتر و دیگر وسائل ارتباط جمعی و رسانههای
صوتی و تصویری، همه و همه منع اعلام و تحریم گردیده بود
.افغانستان هماینک دارای یک اداره رسانهای ملی به نام «رادیو
تلویزیون ملی افغانستان» (RTA)
میباشد.
این اداره دارای یک کانال تلویزیونی و یک کانال
رادیویی میباشد. اگرچه
RTA
رسانهای متعلق به دولت است اما طبق قوانین جدیدرسانهای نه
دولتی و نه خصوصی، بلکه رسانهای مردمی است که صرفاً هزینه اش
را دولت تامین میکند. اخیرا دوباره سعی بر این است که نشرات
رادیو و تلویزیون ملی افغانستان، بر اساس اصول، روش و پالیسی
حکومت کارکرد داشته باشد. علاوه بر
RTA
رادیو و تلویزیونهای خصوصی دیگری در افغانستان وجود دارد که
شامل نزدیک به ۱۰۰ شبکه رادیویی و حدود ۱۰ شبکه تلویزیونی
میشود.
روزنامه های دولتی:
انيس (به زبان دري)
هيواد (به زبان پشتو)
اصلاح (به زبان دري و پشتو)
کابل تايمز (به زبان انگليسی)
اتفاق اسلام (به زبان دري در هرات)
روزنامه های غير دولتی:
چراغ
هشت صبح
آرمان ملی
ويسا
صدای بامداد
افغانستان
راه نجات
اراده
به سوی فردا
ترقی
اوت لوک افغانستان (انگليسی)...
هفته نامه ها:
آبادي
گنج
کابل
پيام مجاهد
اقتدار ملی
پنجره
مشارکت ملی
کليد
مردم
جامعه ...
راديوهاي دولتي :
رادیو
افغانستان
رادیو هرات
رادیو فراه
رادیو کندهار
رادیو خوست
رادیو بلخ
رادیو نیمروز
رادیو سمنگان
رادیو ننگرهار
رادیو لغمان
رادیو تخار
رادیو کندوز
رادیو پکتیا (رادیو گردیز)
رادیو غزنی
رادیو هلمند
رادیو کنر
رادیو فاریاب
رادیو غور
رادیو بادغیس
رادیو بدخشان
رادیو بغلان
رادیو پکتیکا
رادیو زابل ...
راديو هاي خصوصی:
آرمان اف ام
رادیو کلید هرات
رادیو صبح بخیر افغانستان
آریانا اف ام
رادیو سحر
رادیو ندای صلح
رادیو صدای زن افغان
رادیو صدای عدالت
رادیو سلام وطندار
رادیو آزاد افغان
شرق رادیو
رادیو صلح پیغام
رادیو جبل السراج
رادیو شورای قره باغ
رادیو بامیان
ملی پیغام رادیو
رادیو آمو
رادیو ارتباط
رادیو غزنویان
رادیو نیلی دایکندی
رادیو امام صاحب
رادیو استقلال
رادیو جاغوری
رادیو ندای صبح
رادیو نوبهار
رادیو پکتیکا غږ
رادیو قویاش
رادیو رابعه بلخی
رادیو سباوون
رادیو صدای صلح (کاپیسا)
رادیو صدای صلح (پروان)
رادیو شړن
رادیو سپین غر
رادیو تخارستان
رادیو تراج میر
رادیو وطندار
رادیو یوه والی غږ
رادیو ظفر
رادیو زهره
رادیو آیینه
رادیو حنظله بادغیس
رادیو صدای جوان
رادیو شریعت رادیوی غیر رسمی و غیر قانونی
مربوط به طالبان ...
تلويزيونها:
تلويزيون ملی افغانستان - دولتی
تلويزيون بلخ
تلويزيون هرات
تلويزيون طلوع (غيردولتی سراسری)
تلويزيون آريانا
تلويزيون افغان
تلویزیون آینه
تلویزیون لمر
تلویزیون شمشاد
تلویزیون تمدن
تلویزیون نور
تلویزیون امروز
تلویزیون فردا
سیمای غوریان
تلویزیون هری
تلویزیون ساقی
تلویزیون ملت
تلویزیون آرزو
و...
در حال تأسیس:
تلویزیون امید
تلویزیون کوثر
تلویزیون آریا
خبرگزاريها:
آژانس اطلاع رسانی باختر(دولتی)
خبرگزاری پژواک (غيردولتی)
خبرگزاری اسلامی افغان (به زبان پشتو و انگليسی
در پيشاور)
خبرگزاری صدای افغان.
تلويزيونهاي محلي :
تلویزیون بدخشان
تلویزیون هرات
تلویزیون کندهار
تلویزیون خوست
تلویزیون بلخ
تلویزیون نیمروز
تلویزیون سمنگان
تلویزیون ننگرهار
تلویزیون بغلان
تلویزیون جوزجان
تلویزیون تخار
تلویزیون کندوز
تلویزیون فراه
تلویزیون غزنی
تلویزیون فاریاب
تلویزیون گردیز
تلویزیون هلمند
تلویزیون پکتیا
تلویزیون پروان .
رئيس کميته بين المللى دفاع از ژورنالستان
اظهار نموده است که آزادى رسانه ها در افغانستان که در سال هاى
اول بعد از فروپاشى حاکميت طالبان انکشاف نموده بود، اکنون در
حال خراب شدن قرار دارد. جويل سيمون رئيس اجرائيوى کميته بين
المللى دفاع از ژورنالستان بعد از نشر يک راپور در مورد
وضعيت رسانه ها و مصؤنيت ژورنالستان، در يک مصاحبه اختصاصى
گفت: آزادى رسانه ها در افغانستان انکشاف نموده بود اما حالا
رو به خرابى است. اين راپور که در آستانه روز جهانى آزادى
رسانه ها ( سوم ماه مى ) منتشر شده است، براى کشور ها به اساس
تعداد قضاياى قتل ژورنالستان که بدون تحقيق و بررسى باقى مانده
اند، به نمبرمعرفي گرديده است. افغانستان در لست ١٣ کشور در
جايگاه هفتم قرار گرفته است، عراق در اين لیست در جايگاه نخست،
سرا لئون دوم و سوماليا سوم ميباشند.
به همين ترتيب پنج کشور ديگر آسياى جنوبى
سريلانکا( پنجم )، بنگله ديش ( يازدهم)، نيپال (هشتم)،
پاکستان ( دوازدهم ) و هندوستان ( سيزدهم ) نيز در اين لیسست
شامل اند. سيمون افزود که که ژورنالستان در افغانستان در شرايط
خيلى دشوار و وخيم کار ميکنند و جنگ سالاران محلى محدوديت هاى
را بر آزادى رسانه ها وضع نموده اند. وى ميگويد: آزادى رسانه
ها در کابل در مقايسه با ولايت بيشتر آشکار است، اما حتى در
کابل نيز ژورنالستان تحت فشار گروه هاى مذهبى قرار دارند.
آزادى رسانه ها در سال هاى قبل انکشاف قابل ملاحظه نموده بود،
اما حالا در حال خراب شدن قرار دارد.
حکومت افغانستان بايد قضاياى قتل ژورنالستان را
مورد تحقيق قرار دهد و همچنان يک فضاى مطمين را براى کار
ژورنالستان فراهم کند تا آنها در مقابل گروه هاى مسلح که آزادى
رسانه ها را تهديد مينمايند، ايستاده گى کنند. رئيس کميته
دفاع از ژرونالستان از ممانعت حکومت در مورد نشر سريال هاى
هندى توسط تلويزيون هاى خصوصى، اظهار نگرانى کرد و از مقاومت
تلويزيون طلوع براى مقابله با اين تصميم قدر دانى نمود. به
اساس اين راپور منتشره، به شمول قتل اجمل نقشبندى هفت قضيه
قتل ژورنالستان در افغانستان بدون تحقيق باقى مانده است و
همچنان ژورنالستان خارجى نسبت به خبرنگاران محلى بيشتر هدف
قرار گرفته اند.
همچنان درموردآزادي رسانه ها - روزنامه هشت صبح
مينويسد،
چیزی بیشتر از شش سال از آن روزی میگذرد که
حکومت موقت ا در پی توافقات بن آزادی بیان و رسانه ها را به
رسمیت شناخت.
حتا برای آنکه جنبه تطبیقی آزادی بیان و
مطبوعات را بیشتر کرده باشد، قانون مطبوعات به سرعت از سوی
شورای وزیران وقت تصویب و با فرمان تقنینی رییس جمهور نافذ
گشت. از آن روزگار هرچه زمان می گذشت و هرقدر که حکومت در
پیشرفت و بازسازی ا ناکام می ماند به تنها چیزی که به عنوان
مهمترین دستآورد اتکا می کرد، نیز همین آزادی بیان و مطبوعات
بود.
حتا کرزی بارها وقتی از این دست آورد بزرگ
حکومت خودش یاد می نمود، ( دهانش کف می کرد) و پیروزمندانه از
این دست آورد بزرگ بارها به مسوولين مطبوعات و مردم می گفت تا
زمانی که وی بر کرسی ریاست جمهوری حضور دارد، کسی به آزادی
بیان و مطبوعات آسیبی نخواهد رسانید. رسانه های زیادی یکی بعد
دیگر در افغانستان ایجاد شدند که برخی از آنها به دلیل پاسداری
از ارزش های آزادی بیان و استفاده درست از آن در کوتاه مدت
توانستند مخاطبان زیادی را به خود جلب کنند - البته در جلب
مخاطبان تشنگی و محرومیت مردم نیز بی تاثیر نبود. زیرا مردم
سال های سال تنها و تنها به معلوماتی از طریق رسانه های دسترسی
داشتند که آنهم وسيله مسوولين بر سر اقتدار دستکاری میگرديد.
در این میان بدون شک برخی جریان های سیاسی، برخی حلقات قومی و
حتا در موارد متعددی حکومت به ویژه دفتر مطبوعاتی رییس جمهور
نیز با استفاده از فرصت ایجاد شده، استفاده های خوبی بردند و
برخی مطبوعات دستوری را برای تبلیغ ایده های شان و پخش
ونشرنمودند.
اما خوشبختانه تلاش های حلقاتی که از آزادی
بیان و رسانه ها سواستفاده کردند موثر واقع نشد، زیرا مردم
دیگر قادر به این شده بودند که میان معلومات واقعی و معلومات
دستکاری شده فرق بگذارند. به همین خاطر هم بود که رسانه های که
از سوی حکومت، گروه های خاص سیاسی و قومی تمویل می شدند، عمر
زیادی نکردند و یکی بعد دیگر به تاریخ پیوستند. در آن زمان که
حکومت به ویژه رییس جمهور کرزی با مباهات آزادی بیان و رسانه
ها را قانونی اعلام کرد، از یک طرف فشار زیادی از سوی کشورهای
غربی وجود داشت تا این کار صورت بگیرد و از جانب دیگر گروهی که
بر سر اقتدار آمده بود، تصور می برد که می تواند با استفاده از
فرصت ایجاد شده و با مصرف امکانات دولتی و باد آورده خارجی نقش
موثری در انتقال معلومات دستکاری شده خویش نیز داشته باشد. این
پندار بیجا نبود، به دلیل این که هنوز رسانه های آزاد کم بودند
و منابع مالی شان محدود. رسانه های حامی سیاست های حکومت و یا
رسانه های شبه حکومتی به خوبی بازار مطبوعات را تسخیر کردند،
اما گذر زمان، سرمایه گذاری شرکت های خصوصی و ایجاد رقابت در
بازار، فرصت ها را به ترتیبی دیگری رقم زد. رسانه های آزاد به
دلیل ارایه معلومات متوازن، غیرجانبدارانه و از همه مهمتر
ارایه برنامه ها و گزارش های متنوع و مردم پسند توانستند
تبلیغات تجارتي را به سوی خود جلب کنند، ولی رسانههای نوع
دوم در این رقابت ناکام ماندند و یا کمتر موفق شدند.
زیرا آنانی که پیام تجارتي داشتند به صورت ساده
به جانب رسانه ای می رفتند که مخاطب بیشتر داشت. چنین شد که کم
کم عرصه برای تبلیغات و پروپاگند های حکومت محدود شد و حکومت
متوجه گشت که توقعی را که از آزادی بیان داشته است، نتوانسته
بدست بیاورد.
به همین خاطر است که اکنون وزیر اطلاعات و فرهنگ آزادی بیان را
یک فرهنگ وارداتی می خواند و وقتی هم از رییس جمهور در مورد
پخش سریال ها پرسیده می شود با زیرکی از پاسخ دادن می گریزد و
عقاید مردم را در این رابطه مثال می زند. معلوم نیست که کرزی
در اولین روزهای که آزادی بیان و رسانه ها را قانونی اعلام کرد
و حتا زمانی که قانون اساسی تصویب می شد بر درج این ارزش ها به
عنوان یک حق قانونی برای هر شهروند افغانستان چرا به مخالفت
برنخاست و آن وقت ها چنین نگفت.
یا خرم که دست نشانده ایشان می باشد، نیز در آن
هنگام که وزیر نبود حتا یک مقاله یا سخنرانی در نکوهش آزادی
بیان و رسانه ها ننوشت و ایراد نکرد، زیرا در آن وقت گمان کرزی
و حامیان ایشان این بود که از آزادی بیان میتوانند به خوبی
استفاده کنند، خیال خام. بعدازناکامي دولت درعرصه فوق
الذکرباشدت تمام برعليه مطبوعات وآزادي بيان وارد نبرد گرديده
است . دولت بخاطريک مقاله کامبخش را به اعدام محکوم نمود وغوث
زلمي را به زنداني بي سرنوشتي تحويل داد وده ها ژورناليست
ديگررا امنيت ملي تهديد وبه زندانهاي کوته قلفي کشانيد .
حکومت ها طبیعتا همیشه میل به اقتدار گرایی دارند و نمی خواهند
در برابر شان جریان های مخالف و نا موافق قدعلم کنند. حتا
حکومت های آ مریکا و اروپا نیز با آن دموکراسی های عنعنوی و
قوی خود رغبت چندانی به این ندارند که مطبوعات از عملکرد های
شان انتقاد کنند. واضح است که رشد بیشتر آزادی بیان و رسانه ها
در افغانستان ضعف های حکومت را برجسته تر می کند و حکومت با
آشکار شدن ضعف هایش هر روز در اذهان مردم محبوبیت خودش را از
دست می دهد. حکومت کرزی هم که از شمار حکومت های به حساب می
آید که میزان شکست ها و اشتباهاتش به مراتب بیشتر از محسناتش
است، یا اصلا کارشايسته ندارد که بتوان آن را در رسانه ها بیان
کرد. به همین خاطر حکومت تلاش کرد تا با ارسال نامه ای از جانب
ریاست امنیت ملی برخی محدودیت ها را بر رسانه ها وضع کند.
بعد از آن اجمل نقشبندی گرفتار طالبان شد و
حکومت برای رهایی او هیچ کاری نکرد تا سرش را بریدند، برخی
روزنامه نگاران بدون توجه به طی مراحل اصولی ای که قانون
مطبوعات پیشنهاد می کند به سارنوالی معرفی شدند، چندین تن از
اصحاب مطبوعات تکفیر، محکوم و به زندان انداخته شدند و بعد تر
خرم به رسانه ها نامه نوشت که در گزارش هایشان در مورد ایران
متوجه برخی نکات باشند، بعد تر شورای علما در برابر سریال ها
ایستاد... و اکنون معلوم نیست که بعدها کی ها چه کارهای دیگری
خواهند کرد.
اما آنچه مسلم است این است که دیگر حکومت و شخص
کرزی حامی آزادی بیان نیست. حکومت از آزادی بیان، این نهالی که
به دستان خودش کاشته شده و اکنون قد کشیده، هراس دارد. سو
استفاده های مالی اعضای خانواده مقام های دولت از سوی مطبوعات
افشا میشوند، دست داشتن برادران و خویشاوندان مقام و خود
مقامات در قاچاق و کشت مواد مخدر از سوی این رسانه ها منتشر می
شود، ضعف مدیریتی، فساد و صد ناکامی دیگر حکومت از سوی رسانه
ها به تحلیل و بررسی گرفته می شود و صدها رسوایی دیگری که
رسانه ها شاید بخش های کوچکی از آن را نشر میکنند و یا به آن
دسترسی پیدا می نمایند.
پس از شش سال اکنون کم کم ما شاهد ویران کردن
بنای لرزان آزادی بیان از سوی حکومت کرزی هستیم که روزی از آن
به عنوان یک افتخار یاد می کرد. اما آیا این جدل به این سادگی
به پایان خواهد رسید؟
در بیانیه ی سفارت آمریکا درکابل به نقل از
رییس جمهور این
کشور , از آزادی مطبوعات به عنوان جز جدایی ناپذیر یک جامعه ی
آزاد نام برده شده
است.
دربیانیه ی سفارت آمریکا درکابل به مناسبت روز
جهانی آژادی مطبوعات آمده است : حکومت هایی هستند که به
دنبال سرکوب کردن آزادی هستند که اغلب با تعطیل کردن روزنامه
ها ی شخصی , رادیو و
تلویزیون ها درصدد سر کوب کردن این آزادی هستند.
در بخش دیگری از این بیانیه آمده است روزنامه نگاران باید
قادر باشند بدون ترس
و آزاد اخبار و وقایع را گزارش نمایند
.در
این بیانیه از کشورهای کوبا ، چین ، اریتره ، لیبی ، کورياي
شمالی، سوریه
وزیمباوه به عنوان کشورهای سرکوب کننده آزادی مطبوعات نام برده
شده است.
سفارت آمریکا در این بیانیه اضافه کرده است که آ مریکا آزار،
شکنجه فیزیکی و
تهدید روزنامه نگاران را به شدت محکوم می کند
.
در این بیانیه همچنین آمده است که آمریکا درسالی مالی گذشته
وجديد میلیون دالر
را
برای تقویت آژادی بیان در حدود چهل کشور دنیا هزینه کرده است.
ازجانب ديگرسخنگوی جبهه ملی و رییس پیشین
اتحادیه ملی خبرنگاران ( سنگچارکي ) با انتقاد از حکومت می
گوید که دولت هیچ نقشی در گسترش آزادی بیان نداشته است.
به
عقیده وی گسترش آزادی بیان درکشوربه خاطر حضور جامعه جهانی و
تلاش روزنامه نگاران جوان کشور در شش سال گذشته بوده است.
قانون رسانه ها بدون کدام حمایت و دعوت از مطبوعات مدت ها
روی میز پارلمان ماند و توسط رئیس جمهور که ادعای حمایت از
رسانه ها را می کند مسترد گردید.
در یک سال گذشته در افغانستان سه خبرنگار جوان
(یک مرد و دو زن) توسط طالبان و مخالفین آزادی بیان کشته شدند
و دولت هیچگونه اقدامی برای شناسایی و مجازات قاتلین آنها
ننموده است.
رییس
پیشین اتحادیه ملی خبرنگاران می گوید که که فشارهای موجود بر
رسانه های کشور انگیزه های سیاسی دارد. به گفته وی رسانه های
خصوصی نقش روشنفکری و تابو شکنی دارند و دولت سعی می کند که
از این طریق منابع مالی این رسانه ها را بخشکاند.
وزارت
اطلاعات و فرهنگ اخیرا تلویزیون های طلوع و افغان را به خاطر
نشر سریال های هندی به لوی سارنوالی معرفی کرده است.
درعین
حال بان کی مون سرمنشي سازمان ملل متحد با نشر بیانیه ای،
رسانه ها را یکی از پایههای صلح ومردم
سالاری خوانده و حمله به آزادی مطبوعات را هجوم علیه حقوق
بینالملل، بشریت و آزادی
دانسته است.
ملل متحد در روز جهانی آزادی مطبوعات از تمامی
جوامع
خواسته است تا از هیچ تلاشی برای اجرای عدالت در خصوص عاملین
حمله به روزنامه نگاران
کوتاهی نکنند
.
دست اندرکاران مطبوعات و همه رسانههاي اطلاع رساني بايد جهت
حصول اطمينان از اينكه اطلاعات واصله توسط عموم، واقعاً صحيح،
باشد. هر كاري در توان آنهاست انجام بدهند. آنها بايستي همه
اقلام اطلاعات را با حداكثر توان خود بازبيني نمايند. هيچ
حقيقتي عمداً تحريف نشود و هيچگونه حقايق ضروري عمداً مخفي
نگاه داشته نشود.
ازاعلاميه ملل متحد.
ازجانب ديگرشوربختانه با دسترسي عقده مندان وبيماران رواني به
انترنيت ووسايل کامپيوتري ، دشنام وجفنگ رواج پيدا نموده ودرين
شيوه غيرانساني گراف جنايت باگذشت هرروزسربه بالا ميرود.
بااندوه ودرد، مد تي است که درنشريه هاي بيرون
ودرون مرزي کشوريک سلسله دشنام نامه هاي رکيک وغيراخلاقي
وغيرعلمي بد ست نشرسپرده ميشود ومسوولين ودست اندرکاران اين
نشريه ها بدون اينکه شناخته شوند که درگذشته ها چه کاره
وچقدردرمورد ژورناليزم واخلاق ژورناليستي ميدانند ودراين آشفته
بازارمصروف نشروپخش چرند وپرند اين وآن دوست حزبي ،
سيا سي و تنظيمي خويش اند .
چرا بايد اينهااينچنين مستبد وخود کامه باشند؟
آنها آزاد يهاى فردى وا نسانى را به تاراج برده و حق انديشه
وتفکر انسانها را سلب ميکند. در قاموس اين تهى مغز ها ، آزادى
بشر وآزادى انديشه و هرچيزى که به آزادى ختم شود و بويى از
استقلال و آزادى داشته باشد معنا و مفهوم ندارد.
آ نها به شعور انسانها توهين ميکنند ، آنها
انسان را در هم ميشکنند و به شرف انسانهاوبه آزادي ، دموکراسي
وعفت قلم تجاوزميکنند.
بادسترسي تعد ا دافرا دعقده مند ومريض به
انترنيت ، تحت نا م هاي مختلف که حتا بعضي اين نام ها ي
مستعارونام که به وبسايت ووبلاگ گذاشتته اند نه تنها غيراخلا
قي بوده بلکه باعث آبروريزي کشور، خود وقلم بد ستا ن نيزميگردد
. درين نشريه ها هرآنچه که وجدان خفته آنا ن اجازه ميد هند به
اين ادرس وآن ادرس رکيک ترين دشنا م واتهام را وارد وازاين
طريق به اصطلاح رقيب تنظيمي وحزبي خويش را شکست ميد هند .
با
اندوه فراوان که درين بي اخلا قي تعداد ازنشريه ها وانسانهاي
کودن وبي بندوبارکه بنام حوادث نگار،
منتقد
ومقاله نويس سربرافراشته اند و به عقيده خويش قلم ميزنند،
ازهيچگونه چتل نويسي وجفنگ گويي دريغ ننموده وبزرگان که درين
مسيراينان را تشويق وترغيب مينمايد دلشادوحقوق بيشترميپردازند
.
متاسفانه مرجع ومقا مي نيزوجود ندارد تا ازين بي نظمي وبي عفتي
جلوگيري نموده عزت وابروي کشوروعفت قلم را حفظ نمايند . ا زطرف
ديگربا رواج پيدا کرد ن نقد وانتقا د درنشريه هاي بيرون مرزي
که درين روزها بازارگرمي دارد ، هرآنچي که گفتني ورفتني ،
تنظيمي وتنظيم سالاري ،تفنگ وتفنگ سالاري ، چوروچپاولگري ،
حزبي وغيرحزبي ، شخصي ورسمي ، دشنا م واتهام و... که درقا موس
غيراخلا قي آنان جاي دارد به اين نا م وآن نام فرستا ده مي شود
.
مگراين را مي گويند دموکراسي وآزادي بيا ن وعفت قلم ؟
آيا
مسوول اين نشريه ها وجدانآ نا راحت نمي شوند ؟
آيا
قلم بدستان وخوانند گا ن با مطالعه آن هزارگونه دشنا م به آدرس
نشريه ومسوول آن ولو هرکه وبه هرنامي که با شد نمي فرستد ؟
آيا
نويسنده ومالک نشريه که اهد ا ف سيا سي اش را تحت نا م
مستعارخود ونا م اخلا قي وغيراخلا قي که به نشريه شا ن گذاشته
اند ميتوانند مخفي نمايند ؟
آيا
نقد کرد ن ونقد نوشتن اين قد رساده وآسا ن ا ست که با نوشتن
چند پاراگراف راست ودروغ خود را منتقد دانست ؟ .
آيا
دشنام دادن واتهام بستن ميتوانددرد ملت وميهن را دوا نمايد؟
زمانيکه اين انسانهاي کج انديش به اين وآن تهمت ودشنام
ميفرستند وبراي يکبارهم اگرميشود ازعفت قلم وازخانواده وفاميلش
که دراطرافش نشسته اند خجالت نميکشند ؟ آيا سردرگريبان وجدانش
فروبرده به اين نمي انديشد که اين پاراگرافها ونوشته ها
نمايندگي ازتربيه فاميلي واسم ورسم خانوادگي اش مينمايد؟
ايا
شخصي که مورد تاخت وتازبي رحمانه قرارگرفته به تربيه فاميلي
وکانون خانوادگي وي صدها وهزاران دشنام نميفرستد؟ آيا اين
وبسايتها ، وبلاگها ومنتقدين بي عزت - ازخود، ازوجدان
وازمقدساتش خجالت نميکشند؟
انانيکه تاديروزباماين وبم ، با راکت وطياره، با توپ و تانک ،
با سکروکلستروبازندان واعدام مصروف قتل وکشتاروترورونابودي
بودند وبا تنگ شدن شرايط اجتماعي وتامين عدالت وقانونيت
درکشورفراررابه قرارترجيح داده وبا سرمايه هاي هنگفت
ازچوروچپاول داراي هاي عامه ، قاچاق سرمايه هاي ملي بشمول
معادن کشور، موزيم ملي وموزيم هاي سه گانه قواي مسلح و بانکها
وادارات دولتي ... بخارج کشوررسيده اند ويافاميل خويش را
انتقال وخود پاسپورت وويزه آماده براي فراردرجيب دارند وامروز
باراه ا ندازي صفحات انترنيتي ، مصروف ومشغول ترورشخصيت هاي
فرهنگي وادبي کشوراند .
اين
بيماران رواني درپهلوي دشنام ، توهين وتحقير با جمع آ وري
مطالب توهين گونه به اين وآن نام دراين نشريه وآن نشريه مصروف
ومشغول جعل نام ، مقاله ونوشته ها هستند وبعدا درهمين نشريه ها
به دشنام گويي وتوهين مخالفين سياسي وتنظيمي شان ميپردازند .
زياد نشريه هاي وجوددارد که بنام اينکه نشريه شان:
سياسی ، اجتماعی و فرهنگی بوده و وابسته به هيچ
جريان سياسی نبوده و مشی مستقل را در دفاع از دموکراسی و آزادی
تبليغ وپيش ميبردومدافع فرهنگ عالی انسانی است و هرگونه تنگ
نظری قومی، فرقه ای و عقيدتی را رد می کند. وکانون انديشه
نويسندگان وقلم بدستان است .
ولي عقب اين کلمات منفرترين وبدنامترين
انسانهاي وطن سنگرگرفته اند ومصروف چتل نويسي وتحقيروتوهين
انسانهاي ارجمند وطن هستد.
تعداد
مسوولين اين صفحات انترنيتي درچهارفصل سال پاي کمپيوتروانترنيت
نشسته ومصروف اين عمل کودکانه اند . بارها گفته شده که اين
چپاولگران اگرپول چوروچپاول مردم فقيروگرسنه وطن نميبود واينان
ازبام تاشام مصروف تهيه لقمه يي ناني براي اطفال شان ميبود
هرگزچنين رذالت وبي همتي نميکردند .
اندوه بارتراينکه اينان باتهيه وتنظيم مقاله ها
، دست نوشته ها ، نقد هاي اتهام گونه ، تهيه اشعارومضامين ادبي
به اين نام وان نام درنشريه هاي که وسيله سران اين شرارت
پيشگان کمک وحمايت پولي وسياسي ميشود ، باتهيه اي ميل هاي
گوناگون به نام اشخاص وافراد ، بعدازمدتي پاي انقادات انتقام
گونه نشسته ومخالفين اعتقادات خويش را چلوصاف نموده و ازسراني
بدنام خويش تحفه وجايزه دريافت ميدارند.
اينان يک گروپ شرارت پيشه است که تقريبآ همه
آنان ديگرشناخته شده وبه اصطلاح طشت رسوايي شان ازبام افتيده
است.
منابع
قابل استفاده : گزارشگران بدون مرز، تيبان، ديباچه،
تعامل حقوق و اخلاق در رسانهها،
پيشگو، ويکي پديا، منابع خبري کشور .
حقايق بعدي درصورت ادامه روند جنگ وجفنگ گويي - بي پرده وافشاء
گرانه خواهد بود تا هموطنان بدانند که اين بيماران ، بيکاران
وچپاولگران تازه به دوران رسيده کيا اند.
|