هوش،تعریفهای مختلف و بهره هوشی

 

 

هوش یکی از جذابترین و جالب  توجه ترین فراینده های روانی است که جلوه های آن در موجودات مختلف به میزان متفاوت مشاهده می شود .

واژه   هوش  کیفیت  پدیده ای  را بیان      می کند که دارای حالت انتزاعی بوده و قابل رویت نیست . به علت  دارا  بودن چنین  ویژگی تعریف آن مشکل است و ازاینروتعاریف متعددی ازآن ارائه شده است .

برخی هوش را کنش مغزی و توان روانی موجود زنده می دانند.

عده ای  هوش را بیشتر درحل مسایل وامور تلقی می کنند .

به نظرافرادی دیگرهوش ترکیبی از تفکر و تخیل است

به نظر اشخاصی  دیگر هوش درک  روابط علت و معلولی میان پدیده ها است .

دیدگاه های  دانشمندان مشهور در باره هوش

بینه و سیمون

کار بینه بر این فرض استوار بود  که  هوش قابلیت  عمومی درک و  استدلال  است و این قابلیت می تواند به شکلهای گوناگون جلوه گر شود .

وی مدعی بود که هوش  یک  قوه ذهنی بنیادی  است  این قوه  ذهنی  همان قضاوت  است که  گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم ، عقل عملی   وتوانایی انطباق باشرایط یاد میشود

بینه و سیمون درست قضاوت کردن ، درست درک  کردن  و  درست  استدلال  کردن   را فعالیت های بنیادی هوش می دانند و بر همین اساس هوش را توانایی فرد درقضاوت،ادراک واستدلال تعریف می کنند.

بینه معتقد است ساختمان هوش ازچهاراستعداد فهم وابتکار، انتظار واستعداد  توجیه  فکر در   جهت معین ترکیب یافته است .

از دید وکسلر هوش نتیجه تاثیر دایمی ومتقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل  به صورت متعادل انجام گیرد موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی می شود .

ازنظروکسلرهوش به مثابه مفهوم کلی مطرح است

وی هوش راجامع می داند و برهدفمندی رفتار نیز تاکید  می ورزد و اعمال هوشی را اعمال هدف مدار تلقی می کند .

تعریف وکسلر از هوش

هوش توانایی کلی وجامع فرد است برای اینکه  به طورهدفمند عمل کند ،به طورمنطقی بیندیشد   و به طور موثر با محیطش به مبادله بپردازد .

به نظر لویس ترمن هوش ظرفیت فرد در تفکر انتزاعی است  وی  پیرامون  تعریف  خود می نویسد  که فرد به همان نسبتی که قادربه تفکرانتزاعی است ،هوشمند است

ثورندایک

وی فعالیتهای هوشی را در سه گروه جای داده است

1- هوش اجتماعی –  توانایی  درک  اشخاص  و ایجاد رابطه با آنهاست

2- هوش عینی –  توانایی  درک اشیاء  کارکردن با آنها مانند تجارب ماهرانه و کار با ابزار علمی است .

3- هوش انتزاعی –  که اختصاص  به انسان دارد توانایی درک علایم  کلامی     و ریاضی و کار کردن با آنها می باشد .

به نظروی هوش استعداد یادگیری و مورد استفاده قرار دادن آموخته ها در سازگاری با اوضاع تازه وحل مسایل جدیداست و به عبارت دیگرهوش قابلیت تغییر یا انعطاف در سازگاری است .

وی   معتقد  است   که  هوش ازیک عده استعدادهای ذهنی اولیه ترکیب یافته است .

استعدادهایی  مانند  فهمیدن  معانی الفاظ ، استعداد عددی ، استعداد  تصور  و تجسم روابط مکانی،استعداد ادراک ،استعداد یاد آوری  یا  شناخت  مستقیم کلمات یا اعداد  و000

 وی اعتقاد دارد که هوش استعداد فطری عمومی یا  عامل  عمومی است  که درهمه انواع فعالیت ذهنی موثر است .

پیاژه

به نظر پیاژه عبور از مراحل پایین و رسیدن  به مراحل بالاتر رشد،بستگی به ساختمان عصبی – بدنی،روابط اجتماعی،رشدهوش و تجارب زندگی او دارد .

نظر پیاژه را می توان در این جمله خلاصه کرد که

هوش ، استعداد انطباق با محیط است .

کلوین

روی یادگیری فرد  تکیه می کند و هوش را استعداد یادگیری می داند .

اشترن

هوش ،استعداد عمومی فرد برای سازگاری عقلی با مشکلات و اوضاع تازه زندگی است .

هوش ، استعداد استفاده  از تجربه های قبلی در حل مسایل تازه و پیش بینی مسایل بعدی است .

کوهلر

هوش استعداد بینش در انسان و حیوان است

هوش، ظرفیت یادگیری، تامیت  دانش که کسب شده است وتوانایی سازگاری یا انطباق  با کل  محیط  به  ویژه  در شرایط جدید است .

 

   کاپلان و سادوک

هوش را می توان توانایی شخص برای همگون سازی معلومات واقعی، یادآوری حوادث گذشته دورونزدیک ،استدلال منطقی،ساختن وپرداختن مفاهیم و 000 تعریف کرده است .

 بورینگ

هوش جیزی است که به وسیله آزمونهای هوشی اندازه گیری  می شود.

وی مولفه های مختلفی را در هوش شناسایی کرده است

1- توانایی آموختن و بهره گیری از تجربه

2- توانایی تفکر یا استدلال به شیوه انتزاعی

3- توانایی انطباق با نوسانات جهانی نا استوار در حال تغییر

4- توانایی بر انگیختن  خویش  برای  انجام  سریع کارهایی که شخص انجام آنها را ضروری تشخیص می دهد .

گلاسه و رابیندویتز به فراگرد هوش توجه  دارند  و آن را عبارت از توانایی اثر بخش حل   مسئله  می دانند بر اساس دیدگاه  فراگرد هوش ،  هوش شامل  پیچیدگی  از طریق انتخاب  ،  دسته بندی      و ساخت دهی اطلاعات می شود وافراد تیزهوش کسانی هستند که زودتروکارآمدتر از دیگران این کار را انجام می دهند .

 دیدگاه فیزیولوژیستی

ازاین دیدگاه ، هوش  پدیده ای است که در اثر فعالیت سلولهای کرتکس مخ آشکار می گردد.

هوشA   و هوش B

هوش A توانایی  ذاتی  فرد  برای  رشد  استعداد  ذهنی  است و هوشB  سطحی  است  که  رشد  ذهنی  به آن  خواهد رسید و بعدها  از طریق  مشاهده  کنش ذهنی آزمودنی قابل تشخیص خواهد بود .

هوش A قابل اندازه گیری نیست  چون  کنش ذهنی نوزاد قابل مشاهده  نمی باشد  از اینرو  ضریب  هوشی  فقط هوش B را اندازه گیری می کند .

آر.بی. کاتل وجود   دو جزء عمده در فعالیت هوشی را ،تحت عنوان هوش متبلور و هوش سیال  مسلم  فرض  کرده  است . هوش سیال ظرفیت  کلی  ادراک  رابطه  است که معرف هوش  بالقوه  فرد ، مستقل  از اجتماعی  شدن و آموزش و پرورش اواست .

 هوش متبلور سالها بعد از پایان یافتن دوران آموزشی  به  رشد  خود ادامه می دهد  در حالی که هوش سیال در حدود 14سالگی به اوج خود  میرسد سپس به فلات در می آید و آنگاه بعد از20 سالگی سیر نزولی طی میکند

جنسن بین سطحI  وسطح  IIهوش تفاوت قایل شد . وی  سطحI  را دارای   ماهیتی  متداعی و سطح  II را به  طور مستقیم  شناختی  تلقی کرد .  در توانایی هایی  که  در  سطح I قرار می گیرد    شکل   پاسخ    ضرورتا“   مشابه     و همنواخت با شکل محرک است .

تعاریف متعدد از هوش را که روانشناسان   ارائه داده اند میتوان درسه گروه تعاریف عملی ،تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد .

روانشناسان تربیتی معتقدند هوش کیفیتی است  که سبب موفقیت تحصیلی می شود وازاینرو آنرا یک نوع استعداد تحصیلی تلقی می کنند.

دسته دیگری  از  روانشناسان  تعاریف تحلیلی را مطرح می سازند . ازدید این افراد،هوش توانایی استفاده ازپدیده های رمزی  و یا  قدرت  و رفتار موثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه ویا تشخیص حالات وکیفیات عوامل محیطی می باشد .

بهترین  تعریف  تحلیلی هوش را وکسلر بیان کرده است

هوش عبارتست از تفکر عاقلانه،عمل منطقی و رفتارموثر در محیط

تعاریف کاربردی هوش اشعار دارد که هوش پدیده ای است که از طریق  آزمونهای هوشی سنجیده می شود .     

1- پیچیدگی فعالیتهای ذهنی

2- توجه بعضی به نقش و وظیفه هوش و توجه عده دیگر به ساختمان هوش

3- وسواس دربه کار بردن اصطلاحات به طوری که درک روانشناسان را بهترتعبیر کند .

4- نتیجه گیری تعریف هوش از راه سنجش آن

به لحاظ این اختلافات و پرداختن به  تعریف  هوش  اصطلاح رفتار هوشیار یا رفتار حاکی از هوش را که عامل عینی است به کار می برند .

ویژگیهای رفتار هوشیار

1- حساس و دقیق بودن به آنچه در اطراف فرد اتفاق می افتد

2- تجسم و نگهداری

3- تخیل ابداعی یا ابتکاری

4- بصیرت یا بینش

5- انتقاد از خود

6- پشتکار و اعتماد بر خود

7- انگیزش قوی

آزمونهای هوشی قادر به  معرفی  تمام  تواناییهای بالقوه آزمودنی ها  نیستند وتنها  نمونه های نسبتا“ محدودی ازتواناییهای خود را نشان می دهند .

بهره هوشی ، توزیع و تفسیر آن

هوشبهریک فرد ممکن است نسبت به نوع آزمون مورد استفاده به اندازه 25تا30شماره تغییر کند .

برای بدست آوردن یک نمره هوشبهر دو روش متفاوت وجود دارد .

در روش قدیمیتر ، بهره هوشی  به این ترتیب به دست می آید  که  از کودک  بخواهیم  به مجموعه پرسشهایی پاسخ  دهد و بدین  ترتیب  سن  عقلی  وی  را   بدست می آوریم و از تقسیم  سن  عقلی بر سن واقعی هوشبهر را بدست می آوریم.

                  سن عقلی

              --------------- =(IQ) هوشبهر

                سن واقعی

 

آزمونهای  هوشی  وکسلر  و بینه  هر دو میانگین 100و انحراف معیار به ترتیب 15و 16 می باشد .

راه دیگر به دست آوردن هوشبهر آن است  که به  کودک  سوالاتی  می دهند  که  معرف گروه سنی     کودک  است  و سپس  نمره  کودک  با نمره همه کودکان  آن  سن  مقایسه  می شود  و براساس آن    یک مقیاس مقایسهای به نام  هوشبهر انحراف  به     دست می آید . یعنی اینکه کودک تا  چه  درجه از       حد  متوسط  عملکرد  گروه  سنی خودش منحرف        می شود .

حاصل نمره هوشبهر در واقع دونوع مقایس به دست میدهد اول آنکه سطح ذهنی  جاری کودک را  در مقایسه با گروه  سنی  خود  وی  نشان می دهد  و دوم آنکه  میزان رشد ذهنی کودک را در آینده پیش بینی می کند .

برای  توزیع  هوش  در  میان افراد جامعه از منحنی طبیعی یا بهنجار استفاده می شود .  

منحنی طبیعی الگویی است که نحوه پراکندگی تفاوتهای موجود درمیان افرا د رابه شیوه های منظم بیان می کند .

لازم  به  یادآوری است که هوشبهر نمی تواند به  طور سطحی  ملاک   قضاوت   در مورد توانایی ها و استعدادهای یک فرد تلقی شود .

در اکثر  موارد  هوشبهر  به   تفسیر متخصص  نیاز دارد .هنگام قضاوت در مورد افراد، علاوه بر هوشبهربه اطلاعات دیگری نظیرسابقه تحصیلی ، حرفه ای ، شرایط خانوادگی و حتی پرونده پزشکی آنان نیزاحتیاج داریم .

هوشبهر کودکان کمتر از 3 سال یا حتی 4 سال که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود در طول  زمان پایایی کافی ندارد . هر چه سن کودک بالاتر باشد هوشبهراو نیز ضریب اطمینان بیشتری خواهدداشت نمی توان هوشبهررایک ضریب ثابت وغیرقابل تغییرتلقی کرد . در مواردی بهره هوشی براثرحوادث مختلف زندگی تغییر می کند .

این نوسانها ممکن است به عوامل زیر مربوط باشد

نوع آزمون

شخصیت آزماینده

تجارب مطلوب و نامطلوب در فاصله بین دو آزمایش

محل آزمایش

انگیزه آزمودنی

بیماریهای جسمی و روانی

اختلافات خانوادگی

وضعیت اقتصادی

فاصله زمانی آزمایش

تجربیات  نشان می دهد  که  هوشبهر ثابت  نیست وگاهی به علل مختلف تغییرمی کند مثلا“ کودکانی که از بعضی  خواص شخصیتی ،  مانند اعتماد به نفس،استقلال عمل، رقابت سازنده،انگیزه یادگیری و 000 برخوردارند ، با رفتار و ویژگیهای فردی بهره هوشی خود را افزایش می دهند .

بر عکس  کودکانی  که از این ویژگیها برخوردار نیستند ممکن است درهوشبهرخود اثرسوء بگذارند و سبب کاهش آن شوند.

به این  ترتیب  ملاحظه  می شود که شخصیت هم ممکن است بهره هوشی را کم یا زیاد کند . ولی آیا ویژگیهای شخصیتی انسان ارثی هستند یا محیطی؟ به نظرمیرسد که دراینجا نیز میان وراثت  و محیط  تاثیر گذاری  و تاثیر پذیری متقابلی وجود دارد که جدایی نا پذیر است .