دموکراسی به مثابه امری اجتماعی
هر جا که اقتدار هست، آزادی نیست

 

 

الف - ص

 

• دموکراسی از دیدگاه ما متضمن آزادی و برابری و گسترش و توزیع آن در تمام بخش ها و ابعاد جامعه تا بدان جا که در اختیار و توانایی کنشگران اجتماعی و آنهم نه تنها به وسیله دولتی با ساختار و ماهیتی سانترالیستی بلکه با مشارکت مستقیم و غیر مستقیم شهروندان است ...

 

گفتمان دموکراتیک و پذیرش چارچوب دموکراسی برای شیوه ی حاکمیت نه از روی خواسته بلکه بر اساس ضرورتی ناخوشایند و در جهت گامی به سوی دگرگونی و اصلاح، پذیرفته گشته است تا روند اضمحلال دولت را به صورت واقعی و عملی اجرا نماید. زیرا نگرش اقتدارگرایانه در این زمینه نه تنها موجب از میان رفتن دولت نمی گردد بلکه بر اساس تجربه های پیش آمده موجب تقویت و افسارگسیختگی بیشتر آن می شود. مدل دموکراتیک می تواند اقتادر یک طرفه و فشار و استبداد طبقاتی را کاهش دهد. بر این اساس حتی اگر قایل به وجود دولتی کوچک و تقسیم شده در دوره ی گذار و اصلاحات اجتماعی باشیم چارچوب دموکراتیک و ابزارهای موجود در آن زمینه و بستر مناسبی را برای مشارکت راستین افراد و گرو های مختلف فراهم می نماید. دموکراسی شکلی انسانی تر از دولت است چرا که تصمیم گیری توسط افراد و گروه های مختلف را در انتخاب سرنوشت میسر می سازد. دموکراسی حاکمیت و مدیریت عدالت است به جای حاکمیت اراده و حاوی ایجاد و تکامل نظام عقاید مشترک و وظایف شهروندان و تداوم زندگی عمومی و همگانی در جهت پیگیری منافع همگانی و حاکمیت عدالت است. بر این اساس طرفداری از دموکراسی نه به عنوان هدف و عملی غایی بلکه به عنوان وسیله ای در جهت کمک به اعتلای جامعه مدنی و گسترش و نهادینه کردن آزادی و برابری در افراد جامعه و همچنین حذف و تبدیل آن به عنوان اداره کننده ی اشیا است نه ایجاد حاکمیتی دیگر بر افراد، تلقی می گردد.

ساخت سیاسی – اجتماعی در ایران هر گز نه لیبرالیسم و نه سوسیالسم را تجربه کرده و نه در آن ساختاری شده است که ما آغشته به آن و یا این شویم، اما ما در جهانی سرمایه داری به دنیا آمده و زیست میکنیم به آن خواه یا نا خواه آغشته و در گیریم اما، ما نیروهای چپ دموکرات از آنجاییکه چپیم:

چون جهان امروز، جهان سرمایه داریست و ما با چنین جهانی کنار نیامده ایم، اما کناره نیز نگرفته ایم، آن جهان را راست می گویند و ما در برابرش. عرصه تضاد امروز، ما را اینگونه برون داده است. ما برون داد جامعه ی موجودیم؛ برون دادی که چپ خوانده می شود. پس چپیم، چون افق انسانی آرمان های خود را در «اندیشه ی چپ» یافته ایم و تنها راه «رهایی انسان» را نه در تفسیر موقعیت که در تغییر آن می بینیم."

استبداد موجود در جهان کنونی محصول نظام سرمایه داری و شکل هرمی قدرت در آن است. ما نیز به این مسله باور داریم و اصولا جهت گیری اصلی در تقابل گریزناپذیر با نظام سرمایه داری و پیامدهای به وجود آمده ناشی از آن است. علاوه بر اعتقاد به وابستگی ارگانیک میان روبنا و زیربنا و ساختارها و نهادهای موجود در جامعه به یکدیگر اما به استقلال نسبی خاص آنان نیز توجه داریم چرا که هر پدیده ی انسانی علاوه بر نتایج آشکار آن همواره پیامدها و نتایج پنهان و ناخواسته ای را نیز ایجاب می کند که خواست پدیدآوران آن نباشد؛ حکومتی استبدادی و سرمایه دار می تواند مالکیت را از همه ی طبقات سلب نماید و تنها خود ارباب باشد (استبداد شرقی) و یا سلطنتی مشروطه و با سلسله مراتب گوناگون از نوع فئودالی و یا سر مایه داری مدرن امروزی باشد. واضح است که نوع حرکت و مبارزه در هر یک از انواع شکل های سیاسی متفاوت است (*اتحادیه ی کارگری نمی تواند در تمام جزئیاتش در مناطق مختلفی که فعالیت می کند مطلقا مشابه باشد. برای مثال در انگلستان راه طبقه ی کارگر برای توسعه ی قدرت سیاسیش باز است؛ در جایی که بتوان بوسیله آژیتاسیون مسالمت آمیز سریعتر و مطمئن تر به هدف نایل آمد، قیام کار احمقانه ایست. در فرانسه چنین به نظر میرسد که قوانین ظالمانه بیشمار و آنتاگونیسم مرگبار میان طبقات راه قهرآمیز مناسبات اجتماعی را ضروری ساخته است اما اینکه چنین راهی انتخاب شود یا نه موضوعی است که مربوط به طبقه کارگر این کشور می شود. انترناسیونال به خود اجازه نمی دهد درباره این مسئله دستورات و راهنمایی هایی بدهد ولی طرفداری خود را از یک جنبش ابراز می دارد و در چارچوب مقررات به آن کمک می کند. سازمان شکل مشخصی از جنبش سیاسی را دیکته نمی کند تنها چیزی که مطالبه می کند اینست که جنبش در جهت یک هدف نهایی یگانه باشد.*)

ساختار استبدادی و شبه توتالیتر ایران و تلاش برای جلوگیری از پیشرفت آن به مدل توتالیتر پیشرفته این الزام را به وجود می آورد که دغدغه سیاسی و اجتماعی را به صورتی موازی و قدرتمند پیش بریم و زمینه را برای ایجاد دموکراسی و اعتلای جامعه مدنی برای تبدیل مناسبات عمودی به افقی با آگاهی بخشی و عمل مقتضی آن انجام دهیم. اما باید به این نکته توجه نمود که هر چند در تحلیل نهایی زیر بنا، روبنا (مناسبات اجتماعی، ساختار سیاسی و فرهنگی، عقیدتی را بدون اغراق و زیاده روی در این مسئله و یا بزرگنمایی نسبت به آن) مشخص می کند، اما روبنا نیز بر زیربنا تاثیر می گذارد و آن را دگرگون میکند (مارکس – انگلس) بر این اساس است که آنها شکل حرکت سندیکا ها را علاوه بر فعالیت صنفی و اجتماعی، سیاسی نیز می دانستند، یعنی حضور در عرصه ی سیاسی و دخالت در آن. نظام سرمایه داری استبداد را در لایه های مختلف و گوناگون و پیچده ای پنهان نموده و در صورت نیاز چه در برخورد با منتقدان در داخل (نابالغان) و چه به شکل حفظ منافع ملی در نقاط مختلف جهان (حوزه ی بربران) که بنا بر مقتضیات بازار است همواره از آن استفاده می کند. سرمایه داری همواره تا زمانیکه در انتخابات از حق انحصاری بر خوردار بوده آمادگی خود را برای قبول قضاوت اکثریت نشان داده است اما مطمئن باشید به محض آنکه در مسایلی که اهمیتشان را حیاتی تلقی کند، در اقلیت قرار گیرد آن هنگام شاهد یک جنگ جدید برده داران خواهیم بود. با این شرایط به نظر می رسد تفکیک کاذب و یا مجازی صورت نگرفته باشد و یا منافی دموکراسی باشد. ولی این مسئله نیز وجود دارد که لیبرال دموکراسی در طول حرکت تاریخی خود و دیدگاه ویژه اش به دموکراسی در حوزه ی حقوقی دستاوردهای موفقی را نیز داشته است و مشروعیتی اجتماعی را نیز به وجود آورده است. نمی توان دستاورد حقوقی آنان را نیز نادیده گرفت حتی اگر لیبرال باشند زیرا لیبرالیسم نیز به مانند تمام جنبش های و اقدامات بشری تلاشی است برای آزادی انسانی البته با توجه به آرا و روش های خاص خود اما نه پایان حرکت و نه کمال آن است همانگونه که هیچ جنبش و نظری نمی تواند به طور کامل مدعی سعادت و خیر بشری باشد. انسان همواره راه های جدیدتر و انسانی تر و کامل تری را میابد تا خود را از وضعیت های دچار شده در آن نجات دهد، همواره راه بهتری از راه های گذشته و وضع موجود وجود دارد. این امر منافی دموکراسی نیست.


پیرامون دموکراسی:

دموکراسی یکی از بزرگترین دستاوردهای انسان در تمام طول تاریخ زندگی اجتماعیشان می باشد اما دموکراسی بورژوایی یک دموکراسی و آزادی ناقص و محدود است. آزادی و برابری اگر قایل به آن باشد را تنها به حوزه ای خاص (سیاسی و حقوقی) و به بخشی از اعضای جامعه که دارای اختیار و امکانات است میدهد. در حالی که دموکراسی بیشتر بر مبنای عملی جمعی است بنابر این محدود کردن آن به منزله نقض آن است به سود عواملی و منافع دیگر.

آزادی سیاسی گامی بزرگ به پیش است، درست است که این آزادی شکل نهایی آزادی انسان به طور کلی نیست اما شکل نهایی آزادی انسان در چارچوب نظم جهانی تاکنون موجود است.

همین که شرط داشتن زمین و ثروت برای انتخاب کردن لغو شود، مالکیت خصوصی از نظر سیاسی لغو شده است. اما الغای مالکیت خصوصی از نظر سیاسی نه فقط به معنی الغای واقعی مالکیت خصوصی نیست بلکه بر عکس پیش شرط آن است و راه را برای آن هموار می کند. دولت در همان زمان که اعلام می کند که آحاد مردم قطع نظر از مالک یا غیرمالک می توانند در انتخابات شرکت نمایند و نوع حاکمیت دلخواه خود را انتخاب نمایند، به مالک خصوصی اجازه می دهد تا در عرصه ی جامعه به شیوه خاص خود عمل نماید و هر اندازه که می خواهد ثروت کسب کند حتی اگر به بهای فقر و سیه روزی دیگران باشد. در دموکراسی سیاسی (بورژوازی- لیبرالیسم) زندگی انسان دوپاره می شود از یکسو شهروند و از سوی دیگر بورژوا و از یکسو موجودی که از فردیت خویش منتزع گردیده است و به طور غیر واقعی و بدلی زندگی جمعی یافته و از سوی دیگر موجودی که از جماعت جدا شده و به گونه ای غیر واقعی و بدلی از زندگی فردی بر خوردار شده است. دموکراسی سیاسی به انسان آزادی ناقص می دهد. آزادی کامل انسان در دموکراسی مدنی محقق می شود، آزادی سیاسی و آزادی مدنی.

برای آزادی انسان باید از دموکراسی سیاسی فراتر رفت و به دموکراسی اجتماعی یا سوسیالیسم رسید. سوسیالیسم سنتز لیبرالیسم و جمهوری خواهی دموکراتیک است. سوسیالیسم آزادی سیاسی را در بر دارد اما آن را کافی نمی داند.

هر چند دموکراسی لیبرال در دوران مختلف تاریخی پیدایش و حضورش تغیرات زیادی را به واسطه تکامل خود و تلاش نیرو های فعال منتقد پذیرا گشته است اما انتقاد کلی و اساسی به دلیل وجود، تثبیت و بازتولید همان ساختار گذشته و مکانیسم های آن به خصوص به دلیل پیدایش نولیبرالیسم باقی مانده است و تنها شکل ظاهری آن دگرگون گشته است و هر گاه سرمایه داری عرصه را بر خود تنگ می بیند و دموکراسی را بستری برای گرفتن مشروعیت   غیر لیبرال ها می یابد آنرا به وسیله امکانات فراوان سخت افزاری و نرم افزاریش محدود می کند چرا که دموکراسی لیبرالی تحمل و صبر برای پذیرش دیگران را ندارد.

وجود دموکراسی در بخش حقوقی – سیاسی بدون توزیع آن در بخش اقتصادی و دیگر ساختار ها ناکارآمد و ظاهری می گردد و آزادی صوری را به افراد می بخشد. نظام سرمایه داری و سلسله مراتب طبقاتی بر آمده از آن وجود روابط و شبکه های ارتباطی عمودی و از بالا به پایین را تثبیت و تقویت می کند. زمانی که فرد بر اساس نیاز مجبور به فروش غیر معقولانه اما ضروری نیروی کارش به دیگران برای تامین معاش و زنده ماندن است به ناچار به قراردادهایی که صاحب ابزار تولید به واسطه ی امکانات و روابطش توانایی و قدرت تعیین آنها را دارد تن میدهد در نتیجه آزادی و تاثیر گذاری، تصمیم گیری و تعیین سرنوشت وی خواه ناخواه کم اثر و خنثی خواهد شد. این شرایط در جامعه خودمان و دیگر جوامع با شدت و ضعف خاص هر سازمان اجتماعی، وجود دارد و می توان آن را درک نمود.

دموکراسی از دیدگاه ما متضمن آزادی و برابری و گسترش و توزیع آن در تمام بخش ها و ابعاد جامعه تا بدان جا که در اختیار و توانایی کنشگران اجتماعی و آنهم نه تنها به وسیله دولتی با ساختار و ماهیتی سانترالیستی بلکه با مشارکت مستقیم و غیر مستقیم شهروندان که به واسطه ی توسعه فن آوری امکان مشارکت افراد در مجموعه های بزرگ را امکان پذیر می سازد و یا خواهد ساخت است بر این اساس ما خواهان تغییر و دگرگونی مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به شکل افقی و مشارکتی هستیم تا بیشرفت و رشد فردی موجب پیشرفت جمعی و رشد و پیشرفت جمعی موجب پیشرفت یکایک افراد تشکیل دهنده جامعه شود. فرایند دموکراتیزاسیون اجتماعی نیازمند آگاهی، آموزش و تربیت انسان های دموکرات است آن هم در جامعه استبداد زده ایران که همواره از استبداد قومی و قبیله ای، پدر سالارانه و دیکتاتوری و الیگارشی رنج برده است چرا که همه ی ما به گونه ای مستبد بالقوه ایم و این استبداد به علت ساختار حاکم در ما به گونه ای نهادینه شده است. این امر هر چند سخت، دراز مدت و یا دیر بازده است اما برای ایجاد زندگی بهتر برای خود و نسل های آینده لازم و ضروری است چرا که هدف ما انقلابی اجتماعی (تغییر ساختار) است نه انقلابی صرفا سیاسی.

دیدگاه چپ، دموکراسی را در بطن خود دارد چرا که دموکراسی بیش از آنکه ناظر بر آزادی در تعیین سرنوشت فرد باشد، حاکی از عدالت در توزیع قدرت اجتماعی است، بنابراین دموکراسی اصالتا باوری کلکتیویستی است تا اندیویدوالیستی.

دموکراسی پذیرش دیگران را می طلبد ولی پسوند های موجود آنرا همواره محدود می نمایند برخی پسوندها بیشتر و برخی کمتر. دموکراسی و جامعه مدنی و پویش موجود در آن همراه با خودآگاهی واقعی (نه ایدئالیستی) می تواند سلطه دولتی را فرو کاسته و زمنیه ی تعیین سرنوشت و خود مدیریتی را برای افراد جامعه فراهم آورد. معنای شهروندی از دیدگاه سوسیالیم به معنای شهروندی است که حق مشارکت و تصمیم گیری آزاد و برابر را در همه ی ابعاد و حوزه ی جامعه دارد.

شکل دموکرات دولت بر اساس رویکرد چپ به همراه دیالکتیک موجود در جامعه مدنی می تواند در روند اضمحلال دولت تاثیری شگرف داشته باشد.   

الف- ص
red.man7star@gmail.com

منبع:
http://chapedemocrat.blogfa.com