فرید سیاوش

در خلوت سرای استراتیژیک کمپ دیوید که یکبار دیگر فصل سیاست به غوزه نشست.  در این خلوتگاه، آقایون بوش و کرزی درباره مسایلی مانند مبارزه با طالبان و القاعده، افزايش تلفات غيرنظامی عمليات نيروهای ناتو در افغانستان وضرورت تغیییرات در ساختار قدرت  بحث و تصمیم گیری کردند. رئیس جمهور افغانستان، در حالی باردیگر به دیدار همتای آمریکایی و متحد بزرگ خود می رود که فعالیتهای شورشیان طالبان در کشورش، همانند سال گذشته بخشهای بزرگی از جنوب و شرق افغانستان را دستخوش نا آرامی کرده و به شما کشور نیز شب خون زده است.ولی از آن غوزه تا کنون حاصلی چیده نشده است.

گمانه زنی هایی وجود دارد که دربررسی هایی کمپ دیوید  روابط افغانستان  با همسايگانش از اهمیت خاصی برخودار بوده و موارد زیر در محراق این بررسی  ها وتصمیم گیری ها قرار داشته است:

ضرورت جدی تغییرات در پاکستان.

 نقش میانجگری افغانستان.

 نقش انگلیس ها.

*   تغییرات در پاکستان:      

پاکستان از زمان ایجاد نا میمون اش تا امروز بمثابۀ ابزار سیاسی – نظامی- مذهبی در دست انگلیس ها میباشد. انگلیس بازی هایی منطقوی خود را عمدتآ در افغانستان و هند از طریق نظامیان و طلبه هایی مدارس دینی که با برنامه و سرمایه  انتلجنت سرویس بر پا شده اند براه انداخته است.

تسلط بر ساحه خشخاش افغانستان منحیث یک منبع سرشار عایداتی از اهداف دیرینه انگلیسها بعد از جنگ تریاک در چین و کم بار شدن مثلث طلایی در جنوب شرق آسیا  بوده است. انگلیسها در اصل پروژه طالبان را  به کمک پاکستانی هابه همین منظور طراحی کرده بودند. و لی با یک بازی دوگانه سر امریکاییها کلاه گذاشته و در ظاهر امر آن پروژه را در خدمت اهداف امریکا برای دست یابی به میادین و چاه های نفت و گاز آسیای میانه و تامین امنیت شاهراه ها و لوله ها ی انتقال نفت وگاز از طریق افغانستان به بنادر جنوب پاکستان  و از آنجا به بازار های فروش قرار دادند. که در اصل برای نفوذ و تسلط هر چه گستره تر خود زمینه سازی میکردند. همان بود که امریکا با هم پیمانان خود به کمک بازوی نظامی سرمایه جهانی زیر نام مبارزه با تروریزیم وارد افغانستان شدند.

گذشت زمان نشان داد که هر قدر منافع انگلیس با امریکا در تقابل قرار گرفت به همان پیمانه پروژه طالبان برای امریکایی ها به یک دشمن و مصیبت بزرگ تبدیل شد.

اولین جرقه های این تصادم زمانی  برقک زد که امریکا تصمیم داشت به ابتکار آقای خلیل زاد مرکز تصمیم گیری هایی استراتیژیک را از پاکستان به افغانستان انتقال دهد. این تصمیم خشم انگلیس ها را بر انگیخت و زیر فشار آنها آقای خلیل زاد وظیفه خود در افغانستان را از دست داد و به عراق تبدیل گردید. و در آنجا نیز در تقابل با انگلیسها قرار گرفت و سر انجام در موسسه ملل متحد توظیف گردید.

تحولات اخیر که در واقع تجدی نظر اساسی در برخی از مواضع اصولی پیشین دولت آمریکا می باشد, چنان با سیاست ها و دیدگاه های گذشته این دولت در امور خارجی متفاوت است که می توان به جرات از آنها به مثابه آغازی برای پایان طرح استفاده از نظامیان پاکستانی و مولانا های آنکشور برای تحقق اهداف شان یادکرد.

اکنون  که کار شناسان امریکایی در افق نوینی قرار گرفته اند و رویا های شکست خورده نفت و گاز را زنده زنده پیش رو خود خاک سپاری کردند، به نا کار آمدی بازوی نظامی باور یافته اند و قصد دارند این بار از بازوی اقتصادی و سیاسی کار بگیرند. بنائآ اگر زمانی مشرف بفرمایش بازوی نظامی سرمایه جهانی به کمک  انگلیس توسط کودتا ، حکومت منتخب را ساقط کرد و زمام قدرت را بدست گرفت ، حالا دیگر تاریخ مصرفش گذشته و به درد بازی فردا نمی خورد.ما شاهد بودیم که برای اولین بار در تاریخ کم نفس پاکستان، رئیس جمهور(مشرف) زیر فشار سیاسی مجبور به استعفا می گردد.

دیگر اینکه در جدال میان امریکا و انگلیس،که به شدت خود هر روز میافزاید، پاکستان با نظامیان و مولانا های آن بمثابه ابزار فشاردر دست انگلیسهابر ضد برنامه های امریکا، سیاستگذاران کاخ سفید را سخت خشمگین ساخته است. کارشناسان تشخیص داده اند تا رژیم قابل اطمینان و حرف شنو در پاکستان بوجود نیاورند ،تغییرات در افغانستان کمتر مفید خواهد بود. زیرا  تنورحوادث  در افغانستان هیزم وآتش و باروت  پاکستانی در دامن و چاشنی انگلیسی در سینه دارد. در فاجعه کنوني نيز در خطاي مطلق خواهيم بود اگر تصور کنيم هر چه سبعيت هست از سوي پاکستان و انگلیس است و از سوي امریکاییها جوي رحمت و بشردوستي به تمامي جاري است.

*      نقش میانجگر:

یک پرسش ساه میتواند  واقعیت بازی  اپراتیفی میان رهبران دو کشور افغانستان وایالات متحده امریکا در مورد ایران را نمایان سازد. پرسش اینست چطور امکان دارد افغانستان بمثابه شریک استراتیژیک امریکا در یک مورد مهم استراتیژیک با ایالات متحده امریکا نظر کاملآ مخالف آنهم در سطح رسانه های جمعی داشته باشد.

رهبران کاخ سفید  بخصوص آقای بوش  در چند مصاحبه خود نقش ایران در افغانستان را مخرب و منفی ترسیم کرد و در آستان ملاقات سفر آقای کرزی به کمپ دیود چند خبر مصور وفلم مستند مبنی به کشف سلاح های ساخت ایران در افغانستان بخش کردید. ولی حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان  به دفاع از عملکرد ایران در کشورش پرداخته و جمهوری اسلامی را "یاری رسان و بخشی از راه حل' در افغانستان خوانده است ."

آقای کرزی در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی سی ان ان گفته است: "ایران از حامیان افغانستان بوده، چه در روند صلح و مقابله با ترور و چه در مبارزه علیه مواد مخدر."

اظهارات مثبت رئیس جمهور افغانستان در مورد ایران در شرایطی که ایالات متحده این کشور را بزرگترین تهدید برای منطقه خوانده، نشانگر یک بازی اپراتیفی میباشد برای پنهان نگه داشتن تماس های غیر مسقیم ایران با ایالات متحده امریکا بوساطت افغانستان.  سفر عاجل آقای احمد نژاد به افغانستان مصداق دیگر آن ادعا میباشد.با قبول این واقعیت که واشنگتن از افزایش نفوذ ایران در افغانستان و برنامه هستوی آن کشور نگرانی هایی دارد.

*   نقش انگلیسها

حد اقل سه مورد باعث تیرگی روابط  کشور شاهی انگلستان با ایالات متحده امریکا شده است:

- تقابل استراتیژیک

- تقسیم غنایم

- زعامت جهان

آن زمان گذشته است که در ژوئيه ي ٢٠٠٣، آقاي بلر در سخنراني اش در مقابل کنگره، مجددا بر قدرت آمريکا درحل مسائل جهاني صحه گذاشته، اروپاييان را به همکاري با واشنگتن دعوت مي کند.آو در اين مراسم مدال طلائي از کنگره دريافت ميکند. با اشاره به وقايع ١١ سپتامبر ٢٠٠١ که او آن را همچون مقدمه اي مي داند و با اشاره به جنگ عراق که براي او « نخستين گام » است، آقاي بلر مجموعه اي از عمليات نظامي را پيش بيني مي کند (نبردهاي بسيار ديگري قبل از پايان نمايش انجام خواهد گرفت) که ضرورتا تحت رهبري واشنگتن به وقوع خواهند پيوست، مستقل از اينکه ديگر کشورها درباره ي آنها چه نظري داشته باشند : « هرگز قدرت آمريکا تا اين اندازه ضروري نبوده و اين چنين بد درک نشده است ». او سپس تصوير جهاني تک قطبي را ارائه مي دهد: « هيچ تئوري سياست جهاني اي به اندازه ي نظريه اي که معتقد است که بايد « ابرقدرت » را مهار نمود، خطرناک نيست». تعهدات « بين المللي » که در پشت يک دخالت براي حفظ « ارزش ها » نهفته است، از ايالات متحده قدرتي « ضروري و بد درک شده » را مي سازند، قدرتي براي دفاع از «خير»! فقط کافي است که دستگاه اداري آمريکا جنگي را « مشروع » اعلام کند تا انگلستان از او پيروي نمايد. اين چنين است که آقاي بلر در عراق علي رغم تمام عوارضش فقط فرمان ارباب را دنبال کرده است. تئوريزه کردن جنگ عادلانه و مبارزه (نظامي ) براي دفاع از ارزشها به شيوه ي آقاي بلر، نظريه هاي قديمي دوران امپراطوري را به خاطر مي آورد که دخالت نظامي را برعليه « وحشي » ها براي دفاع از « ارزش » هاي « جهان متمدن » مشروع مي دانستند.

دیگر آن زمانه ها را سیلاب برده است.از مدتهاست که مناسبات امریکا با انگلیس نه تنها رو به سردی بلکه به تقابل آشکار گرائیده است. زیرا انگلیس قصد ندارد تا به سادگی منطقه شرقمیانه و جنوب آسیارا دو دسته به امریکایها تقدیم کند . چیزیکه امریکایها در تلاش بدست آوردن آن هستند.

انگلیس برنامه های دراز مدت از گذشته دور دراین دو منطقه داشته و هیچ حریف دیگری را بسادگی در کنار خودنمی پذیرد. از برنامه های انگلیس بود که بمنظور جلوگری از نفوذ دیگران شرقمیانه را دلخواه خود خط کشی و وابسته هاخود در آن کشور ها را بر اریکه قدرت برساند. در منطقه ما نیز دست به چنین خط کشی ها زد. خط دیورند و  ایجاد کشور  پاکستان  نیز زاده همان  نیت ها بود. که هنوز اژدهار آن، آتش پاشیده و خون انسان سر میکشد.

از همان آغاز ایجاد پاکستان تا اکنون دست انگلیسها بسیار بالا تر و قوی تر نسبت به امریکایی ها در آنکشور  میباشد. حالا امریکاییها در پی نفوذ بیشتر در پاکستان و عراق اند و در هردو کشور با تقابل انگلیس مواجه شده اند. و این جدل راه به محلات افغانستان نیز باز کرده است .یعنی انگلیسها از منافع خود در پاکستان، در افغانستان و نوار مرزی برای امریکایها و متحد استراتیژیک آن افغانستان مشکل ساز شده اند.

تقابل استراتیژیک انگلیس با امریکا و اتحادیۀ اروپا  برنامۀ مبارزه با تروریزم  را آدمخور و زندگی سوز ساخته است.

پس ار سفر آقای کرزی از کمپ دیوید کوزۀ راز شکست و محتوای آن از زبان کرزی به بیرون انتشار یافت که به یقین در کمپ دیوید در بارۀ آنها بحث و تصمیم گیری صورت گرفته بود. ورنه بیان صریح  و بی دغدغه آنها با زبان  بی زبانی غیر دپیلوماتیک  کار ساده نمیباشد. این غضب نامه ای ایالات متحده امریکا و افغانستان است در برابر برنامه های خود سرانه انگلیسی ها .

سخنان آقای کرزی در کنفرانس سالانه مبارزه با مواد مخدر پرده از  نارضایتی افغانستان و امریکا از انگلیس و برنامه های آنکشور در افغانستان برداشت. کرزی در آن جا گفت:

"والی هلمند در این مورد هیچ کاری نمی تواند بکند، هلمند را گرفتند، درهم و برهمش کردند و تمامش را به طالبان سپردند، خارجیان، القاعده و بلا و بتر (بد و بلا) به صورت آزادانه در آنجا رفت و آمد می کنند، همکاران باید به ما گوش دهند، نظر ما را بشنوند و به آن عمل کنند".

در اینجا بصراحت منظور آقای کرزی از بلا و بتر ،  انگلیسها میباشد، آنها در هلمند حضور دارند و آنها با طالبان در هلمند قرار و مدار بسته اند ،آنها هستند که چند بار ساحاتی را در هلمند برای طالبان تخلیه کردند. وحتی قصد داشتند تا شش ولایت جنوب را رسمآ  به طالبان تسلیم کنند.

آقای کرزی همچنین با لحن قاطعی به فرماندهان پلیس هشدار داد که بعد از آن از والی دستور بگیرند نه از نیروهای خارجی که در محلات مختلف مستقر هستند.

اختیار این خاک به دست افغانهاست. این نکته را مخصوصاً به فرماندهان پلیس می گویم. اینجا اقتدار مربوط به دولت افغانستان است. هر مامور افغانستان به خصوص پلیس، اگر به جای پیروی از فرماندهان شان از خارجی ها دستور بگیرند، از کار برکنار خواهند شد. رماندهان شما پی آر تی ها (گروههای خارجی بازسازی ولایتی) نیستند، فرماندهان شما والیان هستند و دولت افغانستان.

کامیابی زمانی بدست می آید که همکاری وجود داشته باشد و به نظر افغانستان احترام گذاشته شود. او گفت: "در غیر این صورت، ناکام می شویم، آنگونه که در هلمند ناکام شدیم. ما دو سال پیش به دوستان بین المللی خود گفتیم که چه می خواهیم. آنها توجه نکردند و حالا وضعیت هلمند را می بینیم." که اینجا بازهم کنایه و اشاره ایست به انگلیسی ها.

انگلیسی ها پایگاه استوار در بُعد سنت افغانستان دارند در حالیکه امریکایها و اتحادیه اروپا در بعد تجدد مصروف سرمایه گذاری می باشند. این برخورد دوگانه خود مشکلزا شده است.

 تقسیم به اصطلاح غیر عادلانه« غنیمت» در افغانستان و عراق انگلیسها و امریکایی ها را در رویارویی هم قرار داد. روابط شان از مشارکت تنگاتنک به تقابل و برخورد کشانیده شد. صد افسوس که نگین جدال آنها بر تخت آرزوی باز سازی وطن ما  غمگینانه نشست!

انگلیسها در افغانستان بخاطر تسلط بر ساحه خشخاش و راه های قاچاق آن به خارج کشور با امریکایها درگیر اند، همچنان که در عراق بالای تقسیم «غنیمت» نفت اوضاع شان گلابی شده است.انگلیسها ظاهرآ تصمیم  تخلیه بصره را گرفتند و عملی کردند، و آقای بوش آنرا یک تخلیه بی شرمانه نامیده است. می بینیم که جنگ بالای چپن ملا نصرالدین است نه نحوه پیاده سازی دموکراسی.

از جانب دیگر امریکایی ها توانسته اند مقدار کافی  خشخاش و مشتقات آنرا ذخیره کرده و بخاطر بلند نگاه داشتن نرخ آن و کوتاه ساختن دست انگلیس ها و طالبان در پی سهم پاشی بر مزارع خشخاش از زمین و فضا میباشند در حالیکه انگلیسها تا هنوز نتوانسته اند مقدار مورد نظر خویش را ذخیره کنند. بنائآ با برنامه سهم پاشی امریکایی ها شدیدآ مخالفت دارند. این مساله نیز همکاری ها را چار میخه کرده است.

آقای کرزی  در رابطه به عدم همکاری جامعه جهانی چنین گفت:

"جامعه جهانی در میان خود همگاهنگی لازم را ندارند. همکاری که لازم است میان آنها وجود ندارد. یکی چیزی می گوید و دیگری چیز دیگری. در چنین وضعیتی اگر مشکلات مربوط به افغانستان است افغانستان مسئول است. اما قاچاق را جامعه بین المللی می کنند نه افغانها. مافیا یک پدیده جهانی است نه یک پدیده افغانی. رسانه ها، دولت افغانستان را متهم می کنند. اما دولت افغانستان در مناطقی که تحت کنترلش بوده موفق است".

تقابل  با امریکا را ما بروشنی در سخنان مسئوولین درجه اول انگلیسی میابیم که گفته اند:

 سر مالکوم ریفکیند، وزیر سابق امور خارجه و دفاع بریتانیا، به بی بی سی گفت آقای رامسفلد فردی " بی کفایت" است.

آقای ریفکیند گفت تصمیم جورج بوش رییس جمهوری آمریکا در گماردن دانلد رامسفلد بر راس بازسازی سیاسی عراق، تصمیمی غیرعادی و شگفت آور است.

ژنرال تیم کراس، که عالی رتبه ترین مقام ارتشی بریتانیا در برنامه ریزی پس از جنگ برای عراق بود، در گفتگو با نشریه ساندی میرور سیاست های آمریکا در این کشور را به شدت غلط خواند.

گفته های او در پی اظهارات ژنرال سر مایک جکسون، فرمانده ارتش بریتانیا در زمان ارتش عراق، منتشر شده که در گفتگو با روزنامه دیلی تلگراف سیاست ها ی آمریکا را فاقد پشتوانه فکری دانسته بود.

سر مایک جکسون با انتقاد از محول شدن برنامه ریزی و اداره عراق بعد از جنگ به پنتاگون، گفته بود انحلال ارتش و نیروهای امنیتی عراق پس از سقوط صدام حسین از روی کوته بینی بوده است.

در همین حال جان بولتون، نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل متحد به بی بی سی گفته اظهارات آقای جکسون به دلیل محدود بودن نقشی که وی در عراق داشته ساده انگارانه و نامربوط است. جان بولتون افزود مهم دانستن این است که آیا سر جکسون در همان زمان هم نگرانی های خود را در خصوص آنچه امروز از آن انتقاد می کند منتقل کرده است یا نه.

ژنرال سر مایک جکسون، که در زمان اشغال عراق در سال 2003 رییس نیروهای مشترک بریتانیا بوده در مصاحبه ای با روزنامه دیلی تلگراف لندن از سیاست های آمریکا در عراق به شدت انتقاد کرده است و این سیاست ها را فاقد هوشمندی دانسته است.

وزارت دفاع بریتانیا در واکنش به گفته های آقای جکسون، اعلام کرده او آزاد است نظراتش را درباره کار سابقش ابراز کند، با این حال جان بولتون، نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل متحد انتقادات فرمانده سابق ارتش بریتانیا را بسیار ساده انگارانه و نامربوط خوانده است.

با قبول این اصل که حضوردیدگاه های متفاوت معیار اصلی جوامع باز و دموکراتیک است . عقیده برین است که کرستال مناسبات  درز بزرگ برداشته است که به یک پتره گر ماهر نیاز دارد.

سر انجام از لحاظ تیوریک امپریالیسم در حال عبور از حالت ملی به فرا ملی میباشد. یعنی سرمایه در حال گلوبال یا جهانی شدن است. جنجال میان ایالات متحده امریکا، انگلیس و اتحادیه اروپا بر سر رهبری جهان امروز و بازوی اقتصادی سرمایه جهانی میباشد. انگلیس ها در شرایط موجودقصد ندارند دنباله رو امریکایی ها باشند، تا هنوز آنها امریکا یی ها را بچه های قد بلند و کم عقل خود میشناسند. در تقسیم مجدد جهان سهم مساوی با امریکا میطلبند. ما دیدیم که در مساله عراق و افغانستان واقعآ  تونی بیلر نه به مثابه دستیار بلکه پالیسی ساز وارد میدان عمل با امریکا یی ها گردیده بود.