درس های دموکراسی نمایی در پاکستان

 

ی. عزیزی

 

• بعبارتی آنچه در پاکستان می گذرد ابتدا باید از فیلتر منافع ایالات متحده بگذرد و سپس در میان زد و بندهای ِ روسای ایلات و قبایل با نیروهای سیاسی و اقتصادی به نتیجه ای ختم شود. بر این اساس عمر دولت ِ دموکراتیک از سویی و حکومت منتخب از دیگر سو بستگی مستقیمی به حفظ ِ سهم آمریکا در مناسبات قدرت دارد ...

 

خروج "پرویز مشرف" ژنرال بلندپایه و دیکتاتور نظامی پاکستان از قدرت در حالی صورت گرفت که شکل خروج وی، گرچه بی تاثیر پاره ای مناسبات ِ پشت پرده سیاسی- دیپلماتیک نبود، اما از حیث لطایف سیاسی جالب توجه می نمود. اگر "ضیاء الحق" در جایگاه دیکتاتوری نظامی جز با ردای مرگ، پلکان بالا رفته قدرت را پایین نیامد، این بار اما پرویز مشرف نه از راه خشونت و قهر، که ظاهرن به واسطه قدرت دموکراسی!! و از راه پذیرش معادلات قدرت در جهان جدید، مجبور به پذیرش خروج از قدرت شد.
این رویداد در شرایطی شکل گرفت که بسیاری را باور بر این شد که دموکراسی در پاکستان به سمت ثبات پیش می رود و انتخاب "آصف علی زرداری" بیوه "بی نظیر بوتو" نخست وزیر سابق پاکستان که هر دو به کرات مورد اتهام فساد مالی و اداری بودند، واقعیات ِ جاری در پاکستان را تکمیل کرد.
این مسئله که پاکستان ِ‌ بعد از استقلال، نیمی از حیات سیاسی خود را زیر چکمه های قدرت نظامیان (ژنرال محمد ایوب خان، ژنرال یحیی خان، ژنرال ضیاءالحق و ژنرال مشرف) سپری نموده است،در کنار کیفیت سیاسی و عقبه اجتماعی حکومت هایی که ظاهرن بواسطه دموکراسی در راس هرم قدرت قرار می گرفتند، تا به امروز که "زرداری" بر همان سنت بر منصب ریاست جمهوری نشسته است، مسئله پاکستان را از منظر های مختلفی قابل توجه و تحلیل می کند.
اگر خاورمیانه را قلب استراتژیک جهان خوانده اند (آیزنهاور) و همین مسئله جولان قدرت های امپریالیستی را حول آن رقم زده است، پاکستان عقبه و قلب بحران خیزی بوده است که ایالات متحده طی دو دهه اخیر، هرگز در آرامش آن منفعتی نداشته است. بر هم زدن تعادل سیاسی هند بمثابه بزرگترین دموکراسی جهان، ایجاد بحران مذهبی- قومی در افغانستان، تامین پتانسیل های بنیادگرایانه(
Fundamentalistic) و تعصب آلود مذهبی (Fanatistic) جهت بحران های عمده در خاورمیانه، ترویج خشونت و به تعبیر امریکایی آن «تروریسم» (که باز تعریف آن با محوریت نقش خود ایالات متحده ضروری به نظر می رسد) در کنار دیگر ِ بهره هایی که ایالات متحده از ترابرب قدرت در راس هرم اجتماعی – سیاسی ِ پاکستان میان نظامیان و غیرنظامیان معلوم الحال نصیب می برد، همه و همه بیانگر نقش و خواست آمریکا در تحولات پاکستان هستند.
کودتای آرام و بدون خونریزی 12 اکتبر 1999 پرویز مشرف که چهارمین ژنرال کودتاچی در عمر حیات سیاسی پاکستان بوده است، و استمرار حدودن یک دهه ای ِ حکمرانی وی در جهانی که آمریکا به بهانه سلب و نقض دموکراسی در آن، خود را محق دخالت در هر جغرافیایی می داند، تنها و تنها به تایید ایالات متحده می توانست اینهمه دوام آورد. ایالات متحده که به قراین بسیار در دوران نخست وزیری "بی نظیر بوتو" و با وسیله وی به تقویت شاخه های افراطی ِ مذهبی در پاکستان اقدام کرد، جهت اعمال سیاست های خاورمیانه ای خود، نیازمند حضور یک دولت نظامی در پاکستان بود. (خواننده عزیز توجه داشته باشد که سیاست های جهانی ایالات متحده، ارتباط خیلی کمی با حزب حاکم و سیاست های اعلامی در این کشور دارد. شورای راهبردی سیاست خارجی ایالات متحده در سال 1886 برنامه بلند مدت خود را با محوریت خاورمیانه تدوین نمود.) این مهم را در وسعت همکاری های پرویز مشرف با سیاست های جنگی و راهبردهای خاورمیانه ای ایالات متحده می توان مشاهده نمود. حتی پس از کناره گیزی مشرف که بی شک با خواست پنهان دولت ارشدش صورت گرفت، کاخ سفید رسمن از تلاش های وی ستایش و از همکاری های قریب به ده ساله اش تمجید نمود و حتا بحث حضور مشرف در ایالات متحده را رد نکرد.
این در حالی بود که سال آخر زمامداری مشرف مقارن با بازگشت و ترور "بی نظیر بوتو" نخست وزیر سابق و وارث میراث "ذوالفقار علی بوتو" یعنی حزب مردم پاکستان بود. بازگشت بوتو به پاکستان با حجم زیادی از خواست ها و سفارشات دیکته شده ی ایالات متحده جز با حمایت ها، فشار و اعمال نفوذ این کشور بر مشرف امکان پذیر نبود. اگرچه این نوشتار به سمت ادعای نقش احتمالی ایالات متحد در ترور "بوتو" جهت بهره برداری های بعدی از مرگ وی بمثابه پیراهن عثمان نیست، اما مدعی نقش آمریکایی ِ جدید حزب مردم برای حیات سیاسی ِ‌ آینده پاکستان و خاورمیانه است. شاید گزاره دیگری که در این میان می توان پیش کشید، عدم تحویل نخست وزیری پاکستان به آصف "علی زرداری" به جای " یوسف رضا گیلانی" بود، چه می توان ادعا نمود پیش از آن طرح جایگزینی "زرداری – مشرف" در دستور کار دولت آمریکا قرار گرفته بود.
پروراندن 10 ساله ی "بوتو" در قلب آمریکا و انگلیس، همچنانکه زمزمه هایی بر احتمال تکرار همین پروژه در مورد "مشرف" جهت آماده سازی آلترناتیوی برای سال های آتی در پاکستان نیز شنیده می شود، عمق و پیچیدگی برنامه های ایالات متحده را به سطح تحلیل ها خواهد آورد.
اما نکته جالب و شایان توجه و پرداخت در موضوع پاکستان، که از متن همه اتفاقات و رویدادهایی که مختصرن بیان شد قابل درک و تامل است، ثبت رویدادها به نام دموکراسی در پاکستان است. از همین روی نگارنده لفظ دموکراسی نمایی (
Pseudo Democracy) یا شبه دموکراسی را بر این واقعیات که جعل حقیقت دموکراسی است انتخاب کرده و گذارده است.

چرا دموکراسی نمایی؟
شاید این پرسش در ذهن خواننده ایجاد شود که در شرایطی که پاکستان شاهد انتخابات پارلمانی جهت تشکیل کابینه و انتخاب نخست وزیر از یک سو و گزینش رئیس جمهور از طریق قانونی و به انتخاب مجالس ملی و ایالتی از دیگر سو بوده است، چه جای تردید در دموکراسی ِ موجود ِ این کشور؟
باری پرسش، پرسش ِ بجایی است. به همین علت سعی در بیان دلایل خود بر این ادعا خواهم نمود تا شاید از نتایج آن جهت پرداخت به مسایل داخلی ایران نیز استفاده شود.
واقعیت اینست که دموکراسی* به عنوان شکلی از نهاد دولت در دوران موجود ِ دولت- ملت در عین تردیدهایی که به ترکیب واژه اخیر وارد شده است، در صورتی قابل تحقق است که به زعم نگارنده شرایط تحقق آن به همین واژه ی ترکیبی که یک دانش واژه است برگردد. بعبارتی شکل دموکراتیک دولت باید ناشی از اراده ملت باشد تا حقیقت مفهوم در مصداق عینیت یابد. با دقتی در شرایط اجتماعی و انسانی پاکستان می توان این شبهه را به استناد واقعیات مطرح کرد. شاید بتوان گفت ساختار حزبی در پاکستان به نوعی آیینه تمام نمای ساختار اجتماعی پاکستان است. اگرچه حزب مفهومی است مدرن، اما بی تردید بعنوان یک ظرف می توان آن را مشحون از هر محتوایی نمود.
ساخت احزاب در پاکستان متاثر از واقعیت اجتماعی این کشور، ساختی فئودالی، قبیله ای و عقب افتاده است. این مسئله را در موروثی شدن رهبری حزب مردم در خاندان "بوتو" و انتقال رهبری حزب به پسر جوان ِ "بی نظیر بوتو" پس از مرگ مادرش می توان مشاهده نمود که خود نمودی از قدرت پدرسالاری (
Patriarchy) در هرم اجتماعی پاکستان است. همچنانکه بسیاری از تحلیل گران ِ مسایل پاکستان، نوع نگاه ارباب به رعیت نزد بوتو و شوهرش را علت اصلی مبادرت ایشان به اختلاس و فساد مالی ایشان بیان کرده اند، چه ایشان اصولن چنین حقوقی را خاص خود دانسته و نگاهشان به مردم همان نگاه به اصطلاح چهار به یکی ِ ارباب و رعیت است. بنابراین چنین روحیه ای که ناشی از رشد نایافتگی ِ جامعه مدنی در پاکستان است خود اولین مانع در تحقق دموکراسی به مفهوم حقیقی ِ کلمه است. چه در فصل انتخابات نیز این روسای ایلات و قبایلند که به جای مردم که عینیت بخش (Demo) ِ دموکراسی هستند، تصمیم می گیرند و اصولن نتایج دموکراسی ِ ادعایی در پاکستان بستگی زیادی به زد و بندهای روسای قبایل در جهت منافع ایشان دارد تا رای و خواست مردم.
از طرفی طبق آنچه در شروع بحث آمد، در مسایل اخیر، از طرفی بنا بر معادلات قدرت ِ جهانی و از طرفی دیگر با توجه به نیاز به ابزار حمایتی بیگانه جهت بازگشت احزاب ِ مرسوم ِ "مردم و مسلم لیگ" به صحنه قدرت، نقش و تاثیر ایالات متحده در جابجایی ِ عناصر صاحب قدرت در پاکستان به شدت احساس می شود. بعبارتی آنچه در پاکستان می گذرد ابتدا باید از فیلتر منافع ایالات متحده بگذرد و سپس در میان زد و بندهای ِ روسای ایلات و قبایل با نیروهای سیاسی و اقتصادی به نتیجه ای ختم شود. (در چنین وضعیتی سخن گفتن از مردم جای تعجب ندارد؟)بر این اساس عمر دولت ِ دموکراتیک از سویی و حکومت منتخب از دیگر سو بستگی مستقیمی به حفظ ِ سهم آمریکا در مناسبات قدرت دارد. (این نکته به احتمال فراوان برای نیروهای دموکراسی خواه ِ پرو آمریکایی ایران نیز درونی شده است)
نکته دیگری که در پاکستان می توان مشاهده کرد،عدم سکولاریزه شدن ِ نهاد دولت و دموکراسی ِ ادعاییست. بی تردید سکولاریزه شدن جامعه مقدم بر دموکراسی و سکولاریزه شدن ِ قدرتمند و واقعی دولت ناشی از سکولاریزه شدن ِ جامعه است. جامعه پاکستان به شدت مذهبی و افراطی است. همین عامل سبب شده است که سیاستمداران و رهبران ِ سیاسی این کشور نیز جهت تامین نظر و خواست این بافتار ِ مذهبی در صدد همگرایی و نزدیکی خود با چنین روحیاتی برآیند. در چنین شرایطی ضربه ی اساسی ِ دیگری بر نهاد دموکراسی وارد شده است و نیروهای سکولار و غیر ِ مذهبی اصولن توان و جرات ابراز وجود خود را در فضای موجود از دست داده اند تا آزادی بیان و عقیده نیز که از لوازم ِ دیگر دموکراسی است در زیر پای فناتیسم و بنیادگرایی مذهبی له شود.

بنا بر آنچه بیان شد:
1- رشد نایافتگی جامعه مدنی در پاکستان
2- نقش و تاثیر دولت بیگانه
3- نقش سران ایلات و قبایل به جای همه مردم
4- عدم وجود سکولاریسم
در کنار دلایل دیگری که می توان از ساحت سیاست در پاکستان بر شمرد در تقویت پایه های عینی آنچه در این مجال ادعا شده است موثر بوده اند.
اگرچه مجال پرداخت گسترده تر از حیث واقعیات موجود در پاکستان بسیار مستعد است اما بر پایه همین مختصر، آیا چیزی جز شبه دموکراسی و بعبارتی دموکراسی نمایی در پاکستان مشاهده می شود در حالیکه نیروهای وابسته به آمریکا با وسعت زیاد از تثبیت دموکراسی در پاکستان سخن می رانند؟


..............................
* لازم به ذکر است که دموکراسی را در اینجا بر معیار دموکراسی های موجود در غرب قرار داده ایم و نه دموکراسی مطلوب خود