بیا
خود را بر
افـرازیم
محمد شاه فرهود
دلم آبشار خوشبخـتی
ســرم سـودای نیلوفـر
تـنم تصویر ِ شبنم ها و لبخـند هاست
بیا تا شهر واسکت پوش
که یک انگشت
که یک تکبـیـر
به جای می شگوفـد دل ، شِگـافـد ها کند جاری ، دلم آبشار
بدبختی
بیا خودرا برافــرازیم
تباهـــی را تباه سازیم
صدای خسته را از شانه ی اندوه براندازیم
اگر می ترسی از ناجی
اگر می ترسی ار حاجی
بیا شم شم
بیا شام شام
بیا شاهمامه را رام رام برافــرازیم برافرازیم
تنم مقروض ِ بربادی
دلم یادبودِ آزادی
عروسان میگریزند از حنا و ازمصاف و شیشه اندازی
اگر می ترسی از مارشا ل
بیا شـُـل شـُـل
بیا شمع شمع
شقایق را شبی شنگ شنگ برافـرازیم برافرازیم
کمرچین زیر قمچین شد
تـرانه بر تبـــرزین شــد
شتالنگ غرق کیـبل هـا
گلابی نسـل ِ گلچین شد
جوانی زیر بُرقع زیر سایه وقف ِ آمین شد ، سرم سرشار بدبختی
اگر می ترسی ازطالب
اگر می لرزی از چادر
بیا پُت پُت
بیا خپ خپ
شبانه چیغ ناهید را برافـرازیم برافرازیم
دلم گلبانگ ِ شهنایی
سرم سودای تنهایی
اگر از ریش صد آخوند و صد تنظیم وصد غـُرغـُرمی ترسی
اگر از میله های پُرمی لرزی
اگر از ماشه های سُر می لرزی
به جای دست خود بر ناف
به جای رخنه بر آیساف
بیا یک یک
بیا صد صد
درفش چندصدایی را به چاربرج صداقت ها برافرازیم برافرازیم
تنم تقدیم نیلوفر
سرم تقویم خاکستر
اگر از پوست و ابریشم اگر از کاخ می ترسی ، دلم شاتوت شوربختی
اگر ازغنچه ی باروت
اگر از خنده ی ماموت
اگر از شانه بر تابوت می ترسی
بیا کابل
بیا کاکـُل
بیاد چشمه های نور دوصد شیرپور برافرازیم برافرازیم .
محمدشاه
فرهـود
هالـند سپتامبر
2008
|