زندگی

"آزادی" افغانستان

پاول وولف

 

www.globalresearch.ca

 

ترجمه بهروز

 

 

خيلی ها معتقدند که اخراح ارتش شوروی از افغانستان در 1989 پس از ده سال جنگيدن خسته کننده و فرسايشی با مجاهدينی که درحمايت سازمان سيا بودند، به فروپاشی شوروی انجاميد.

ولی پی آمدها در افغانستان نيز به همان اندازه موجب بی ثباتی شده اند. اگرچه افغان ها  ممکن است از اشغال شوروی ها نجات يافته باشند، ولی پس از آن از 14 سال جنگ داخلی عذاب کشيدند. امروز نيز چيزی برای جشن وسرور وجود ندارد. نيمی از پايتخت کاملا ويران است و با نيروهای اشغالگر امريکائی و اروپائی حمايت می شود. جنگ سالاران محلی با ارتش های خصوصی خود بقيه کشور را در کنترل دارند. 24 سال جنگ، قربانی زيادی از افغانستان گرفت، کشوری که نه سيستم تلفن دارد نه جاده اسفالت شده، با جمعيتی بی سواد و بين 5 تا 7 ميليون مين های پراکنده که کسی درباره شان اطلاع زيادی ندارد. و البته مشکلات ديگری که هر کشور ديگری در جهان نيز دارد.

هر روز وقتی از خيابانها می گذرم تا به جائی بروم تعداد کثيری گدا مرا محاصره می کنند و حتی بعضی های شان مرا تا چند خيابان آن طرف تر دنبال می کنند، دست مرا می گيرند وهر جا که می روم به دنبال من می آيند تا به آنها يک  افغانی بدهم که معادل 2 سنت ارزش دارد. اين همه آن چيزی است که می خواهند. به نظر می رسد همين که پول را می گيرند خوشحال می شوند و با سرعت می گريزند مبادا من تصميمم را عوض کرده پول را از آنها پس بگيرم.

کودکان را مشاهده می کنم که در ميان آشغال های بهم انباشت شده و فاضلاب سر باز که آشغال ها را در آن می ريزند، دنبال شئی ای با ارزش می گردند. در هيچ جای اين شهر نه آشغالها را جمع آوری می کنند ونه نظام اداره فاضلاب وجود دارد.

اين بهای آزادای از سرکوب کمونيستی و بنيادگرائی اسلامی است. کشور را به دفعات ويران کرده اند، توسعه اش را متوقف نمودند. با اين همه هيچ کس به مردم افغانستان کمک نمی کند.

امروز فهميدم که استادان حقوق دانشگاه کابل که به من در پروژه تحقيقاتی ام کمک می کنند ماهی بين 25 تا 30 دلار حقوق می گيرد. در اين خصوص خوشحال نيستند و می دانند که حقوق شان کم است. ولی جزء معدود افغان هائی هستند که برای دولت کار می کنند و حقوق شان به واقع پرداخت می شود.

پروفسور حقوق می گويد که نيروهای پليس و ارتش که حقوق شان حدودا 40 دلار درماه است حداقل برای 5 ماه گذشته حقوقی دريافت نکرده اند. اين وضعيت برای ملتی که حکومت مرکزی اش نه موثر است و نه مورد اعتماد مردم و بعلاوه ارتش های خصوصی زيادی هم وجود دارند که با پول تجارت ترياک اداره می شوند، وضعيت جالبی نيست. در مقام مقايسه، بسياری از موسسات غير دولتی که بوسيله بانک جهانی يا سازمان مالی تامين می شوند- در واقع بر افغانستان به واقع حکومت می کنند  - به کارمندان خويش ماهی 3000 تا 5000 دلار می پردازند- يعنی صد برابر حقوقی که پروفسور حقوق يا بوروکرات های دولتی يا پليس يا ماموران ارتشی می گيرند. من به اين ها می گويم حکومت واقعي، چون بودجه اين سازمان های غير دولتی تقريبا ده برابر بودجه حکومت رسمی افغانستان است. بعلاوه سازمان های غير دولتی خارجی براساس قرارداد بن که حکومت رسمی کنونی را بوجود آورد، کميسيون هائی برای حقوق بشر، مسائل حقوقي، خدمات دولتی و رفرم قانون اساسی تشکيل داده اند. اين مشاوران پرهزينه که هيچ رابطه ای با مردم افغانستان ندارند عميقا مورد تنفر مردم عادی اند. مردم فکر می کنند که آنها آمده اند تا کمک های مالی بين المللی برای مردم فقير افغانستان را بدزدند. يک استاد دانشگاه امروز به من می گفت که دنيا مردم افغانستان را، انسان به حساب نمی آورد.

هيچ کدام از اين نکات در تاريخ افغانستان نوشته نخواهد شد. مرد عمامه داری که ارابه ای ده برابر از خود بزرگتر را می کشد يا زن بيوه ای که کنار خيابان نشسته و فرزند گرسنه و بی غذای خود را به نمايش می گذارد، به حساب نمی آيند. اين مردم تنها در اين جا زندگی می کنند. فرزندان و نوه های شان بدون ترديد مثل کسان بيشماری که قبل از آن ها در جنگ خارجی ها در افغانستان فدا شدند، جانشان را در اين راه از دست خواهند داد. يک استاد حقوق افغانی از من پرسيد که مردم امريکا در باره افغانستان چه فکر می کنند؟ پاسخ دادم اولين چيزی که به ذهن شان می رسد اسامه بن لادن است.

او به پاسخ من خنديد.