اختلال خلقی- عاطفی

این راهنما شناختی پایه‌ای از افسردگی را بزبان عمومی توضیح می‌دهد.

 

 داکتر راه رخشان

اختلال افسردگی چیست؟

هر آدمی، اگر در واقعیت زندگی کند، انتظار آنرا ندارد که همواره شاد و سرحال باشند. بدیهی است که هر آدمی در طول زندگی، غم و دلتنگی و اندوه را کم و یا زیاد تجربه كرده و همواره نیز تجربه خواهد کرد. مشکلات زندگی و پیشامدهای ناخواسته تمامی ندارند. غم و اندوه عکس‌العملی طبیعی هستند که بدنبال یك پیش‌آمد غم‏انگیز خود به خود شکل می‌گیرند، مانند زمانی که فردی یکی از نزدیکان خود را از دست می‌دهد، یا زمانی که دارایی و شغل خود را از دست می‌دهد و یا در جریان تغییراتی قرار می‌گیرد و سلامتی‌اش به‌خطر می‌افتد. بدنبال چنین پیش‌آمدهایی می‌توان در رفتار و احساسات فرد بعضی از علائم ( و یا نشانگاههای) اختلال افسرد‌گی را دید. در صدر تمام این نشانگاهها «خلق غمگین» قرار دارد، ولی هنوز نمی‌توان به بر این حالت اختلال افسرد‌گی و یا افسرد‌گی بالینی نام نهاد. معمولا این نوع عکس‌العمل‌ها هر چقدر هم شدید باشند با از بین رفتن دلایل آنها رفته‌رفته برطرف می‌شوند و رفتار و احساسات فرد دوباره به حالات عادی خود بر می‌گردند. پس هر نوع غم و اندوه و دلمرده‌گی مساوی اختلال افسردگی نیست. افسرد‌گی بعنوان یک اختلال روانی شامل مجموعه‌ای از نشانگاههایی است که وقتی تعدادی از آنها به‌همراه هم و بیش‌از چند هفته ادامه داشته باشند نشاندهنده اختلال افسردگی هستند و نیاز به کمک تخصصی دارند.  

افرادی در معرض خطر ابتلا به اختلال افسردگی قرار دارند که از یک طرف با تنش‌های‌ (استرس‌های‌) کش‌داری روبرو هستند (مثلا بخاطر اختلافات شدید و پایان‌ناپذیر خانوادگی) و یا در معرض تنش‌های شدید و آنی قرار می‌گیرند (مثل از دست دادن یکی از عزیزان) و از طرف دیگر برای روبرو شدن با آن فشارها نظام باورهای آنها یا کلا از واقعیت بدور است و یا واقعیت را بشکل یک بعدی، عمومی، غیر واضح و سراسر منفی و تغییر‌ناپذیر تلقی می‌کنند.

 

 

 شکل 1): رابطه افسردگی با پیش‌آمدها و فشارهای زندگی

 

نشانگاهها و یا علائم افسرد‌گی

فردی كه دچار اختلال افسردگی می‏شود، بیشتر اوقات احساس غمگینی می‏كند و اغلب به گریه می‏افتد. در روابط و کارهای مختلف احساس گناه عذابش می‏دهد و معتقد است كه در حق دیگران و یا در حق خودش كوتاهی کرده و یا می‏كند. فرد افسرده بیش از حد معمول تحریك پذیر می‏شود و احساس اضطراب و تنش درونی می‏كند. دچار مشكلاتی در رابطه با میزان و کیفیت خواب و خوراك و تمركز هواس می‏شود. توان وانرژی‌اش كاهش می‏یابد و احساس خستگی مفرط می‌کند. از انجام کارهای روزمره اصلا لذت نمی‌برد و بسختی می‌تواند تصمیمی را که می‌گیرد عملی کند. افكاری چون بیزاری از زندگی و ناامیدی نسبت به آینده دارد و آرزوی مرگ و گاه افكار خودكشی دارد (تقریبا 15% از افراد افسرده‌ با اقدام به خودكشی جان خود را از دست می‏دهند). تغییرات شدید خلق و خوی که هفته‌ها ادامه می‌یابد و باعث پرخاشگری و تحریک‌پذیری و یا سر در لاک خود فرو بردن می‌شوند به همراه این احساس که گویا همه با رفتار و نگاهشان وی را می‌آزارند در برخی از افراد افسرده بشدت نمایان است.

علائم و یا نشانگاههای اختلال افسردگی به چند گروه تقسیم می‌شوند (شکل 2): جسمی، رفتاری، احساسی و افکاری. از جایی که علائم هر گروه وابستگی شدیدی به علائم گروههای دیگر دارند پایدار ماندن افسردگی وابسته به شکل ارتباطی است که هر کدام این علائم در طی زمان زیادی با یکدیگر برقرار کرده‌اند. به این معنا اولین اصل برای تشخیص اختلال افسردگی وجود تعداد مشخصی از این علائم در هر گروه و در طی زمانی بیش‌از چند هفته است.

نکته‌ای که در بالای سر نشانگاههای افسردگی (شکل 2) بشدت توجه را جلب می‌کند، قوی بودن باورهایی است که مانند چتر سایه خود را بر تمام این سیستم انداخته‌است. درحالی که فرد افسرده از حالات خود در رنج است و آرزوی تغییر این حالات را دارد ولی با توان زیادی نیز اعتقاد به این دارد که افسردگی «از کنترل وی خارج است» و «تغییرپذیر نیست». از اینرو معتقد است که تغییر این علائم در اختیار و توان وی نیست، ابتدا باید چیزهای دیگر تغییر کنند تا وی دیگر افسرده نباشند. هر چه این باورها در وی قوی تر می‌شوند به پابرجا ماندن افسردگی کمک می‌کنند.

 

 

علائم افسردگی می‌توانند بصورت دوره‌ای ظاهر شوند. به اینصورت که این علائم پس از مدت کوتاهی خودبخود رفع شده و پس از زمان کوتاهی دوباره ظاهر ‌شوند؛ که در این حال به این نوع افسردگی «اختلال افسردگی ادواری» می‌گوییم. این نوع افسردگی را می‌توان به خالی و پرشدن باتری‌های قابل شارژ تشبیه کرد.

در موارد دیگر علائم افسردگی می‌توانند بطور دائم وجود داشته باشند که البته در این صورت در اکثر مواقع شدت افسردگی به‌ شکلی خفیف ادامه دارد و نتیجتا کیفیت زندگی را مدام تحت شعاع خود قرار می‌دهد، بصورتی که فرد تصور می‌کند این علائم جزو ثابت شخصیت او هستند؛ در این حال آنرا بعنوان «اختلال افسردگی فراگیر» می‌شناسیم. طبیعی است که وجود این اختلال بر کیفیت زندگی و روابط فرد اثر دائمی می‌گذارد و این افراد بخصوص از زاویه روابط خود با دیگران بشدت در فشار و محدودیت قرار دارند، چون قادر به ادامه و پرورش تماس‏هاى اجتماعی خود نیستند، کمتر دوست دارند و روابط آنها با دیگران بسیار سطحی است. این افراد معمولا از «کمبود مهارتهای ارتباط بین فردی» بسیار رنج می‌برند و ممکن است توانایی ادامه کارهای روزانه و یا ادامه شغل و تحصیل را نیز از دست بدهند. بصورتی که اکثرا این افراد رمق تمرکز ندارند و توان یادگیری در آنها بشدت ضعیف ‌است. یا اینکه در برخی موارد حتی توان رعایت بهداشت شخصی خود را نیز ندارند. به تفریح و پرداختن به کارهایی که می‌توانند برای آنها کمک بزرگی باشند علاقه نشان نمی‌دهند و کلا منفی‌باف و بی‌حوصله می‌شوند.

در بعضی موارد ممکن است یک نوع بیماری جسمی زمینه‌ساز افسردگی باشد. در این نوع افسردگی‌ها برای مثال بد‌کاری غده تیرویید نقش مهمی را دارد. به این صورت که بخاطر کارکرد پایین غده تیروئید، بدن به اندازه کافی هورمون «تیروکسین» تولید نمی‌کند و در نتیجه کار سوخت و ساز مواد در بدن بدرستی صورت نمی‌گیرد. بدنبال این اختلال هورمونی نوعی احساس دل‌مردگی، غم و بی‌رمقی شکل می‌گیرد. اگر بد‌کاری تیروئید ادامه بیابد در درازمدت تولید «افسردگی هورمونی» می‌کند که تمیز دادن آن از افسردگی‌های دیگر بسیار سخت خواهد بود چرا که علائم آن کاملا مانند اختلال افسردگی است. به این دلیل قبل از هر نوع روان‌درمانی ابتدا باید آزمایشات جسمی صورت بگیرد تا از وجود یا عدم وجود زمینه‌سازهای جسمی افسردگی کاملا اطلاع حاصل شود.

در موارد دیگری بیماری‌های عفونی پشت سرهم نیز می‌توانند باعث افسردگی شوند، چرا که در اثر وجود مداوم بیماری‌های عفونی سیستم ایمنی بدن بسیار ضعیف می‌شود و احساس کوفتگی، بی‌رمقی و غم را بدنبال می‌آورد. اگر در پی این حالات، فرد از دست‌زدن به کارهای لازم زندگی پرهیز کند، خود را از روابط روزمره کنار بکشد در نتیجه پس‌خوراندهای مثبت و ممکن زندگی را رفته رفته از دست می‌دهد و کم کم بدنبال این رفتارهای افسرده، افکار افسرده نیز به سراغش می‌آیند. 

افسردگی بسیار شایع است

تحقیقات سازمان بهداشت جهانی نشان می‌دهند که تقریبا 5 ٪ از کل انسانهای کره زمین در طول عمر خود حداقل یک دوره افسردگی را تجربه می‌کنند. میزان مراجعه به مراکز درمانی و مطبهای خصوصی بخاطر افسردگی رقمی حدود 60 الی 75٪ کل اختلالات روانی را تشکیل می‌دهد که در این میان آمار مراجعه کننده‌گان زن 26٪ و مرد 12٪ از کل مراجعین برآورد شده‌است. همچنین برآورد شده‌است که 3-2٪ از مردها و 7-4٪ از زنها در کل جمعیت دنیا مبتلا به اختلال افسردگی هستند. در همین راستا آمارهای سازمان جهانی بهداشت نشان می‌دهند که از هر ده نفر بیماری که به پزشک عمومی مراجعه می‌کند حداقل 2 نفر مبتلا به اختلال افسردگی هستند ولی متاسفانه بسیاری از پزشکان عمومی هنوز توان تشخیص به موقع افسردگی را در مراجعین خود ندارند و آنها را بسیار دیر و پس از سالها اقدامات دارویی بی‌اثر به رواندرمانی تشویق می‌کنند. علیرغم آنکه در طی چند سال گذشته بخاطر وسایل ارتباط جمعی حساسیت اجتماعی برای قبول افسردگی بعنوان یک «بیماری» تقویت شده‌است ولی هنوز بسیاری از مردم بخاطر احساس شرم و برداشت نادرست از اختلالات روانی سالها با این اختلال می‌سازند و تنها با تو‌داری و تحمل، فشار آنرا تحمل می‌کنند...