بياييد فکر ديگران را بخوانيم
سهشنبه ٣١ سنبله ١٣٨٣
اگر تا کنون بر اين نظر بوده ايد که خواندن ذهن و افکار ديگران غيرممکن است ، لازم
است در اين باور خود تجديد نظر کنيد. تحولات فناورى يک دهه گذشته در زمينه
دستگاههاى تصويرنگار فعاليت مغز امکان مشاهده آنچه را که در زمان واقعى و در حين
پيدايش افکار در مغز افراد مىگذرد فراهم آورده است.
امروز هيچ دانشگاه معتبر يا بيمارستان آموزشى تراز اول نيست که به اسکنرهاى پيشرفته
از انواع مختلف مجهز نباشد. اين دستگاهها به محققان اجازه دادهاند براى نخستين بار
بتوانند واکنشهاى مغز افراد را در قبال انگيزهها، علايق ، تعصبها و باورهاى
گوناگون مورد بررسى قرار دهند.
در مجموعه مقالاتى که در پى مىآيند جنبههاى متنوع پيشرفتهايى که در زمينه دستيابى
به امکان خواندن افکار افراد حاصل شده مورد بحث قرار گرفته است.
چکيده مقالاات اين مجموعه به اين قرار است: در مقاله نخست با عنوان "چرا چنين
مىکنيم که مىکنيم؟" به اين پرسش پرداخته مىشود که چرا افراد گزينشهاى مختلف
انجام مىدهند؟ درک اين نکته بخصوص براى سياستمداران و اقتصاددانان حائز اهميت
فراوان است. سياستگذاران و اقتصاددانان براى شناخت مکانيزم گزينشهاى افراد يک نظريه
رياضى موسوم به "نظريه بازيها" را بسط داده اند.
اما تحقيقات اخير نشان مىدهد که گزينشها و انتخابهاى افراد کاملا بر وفق الگوهاى
اين نظريه صورت نمىگيرد. اين نکته موجب شده تا محققان با ترکيب نقاط قوت نظريه
بازيها با توانايىهاى خاصل از پيشرفتهاى فناورانه در بررسى کارکرد مغز، مدلهاى
تازهاى را در باب فرايند تصميم گيرى در افراد تکميل کنند که در آن به جنبههاى
احساسى و عاطفى فعاليتهاى مغزى در کنار جنبههاى عقلانى آن توجه شده است.
اين مدلها در مورد ميمونها با موفقيت مورد آزمايش قرار گرفته و دانشمندان اکنون
قادرند با توجه به نحوه عمل تنها يک سلول عصبى در مغز ميمونها رفتار آنها را پيش
بينى کنند. در مقاله به اين نکته پرداخته مىشود که آيا رشد اين مدل مىتواند به
جايى منجر شود که رفتار انسانها نيز کاملا با کمک آن قابل پيش بينى باشد.
مقاله دوم با عنوان "آنان مىدانند که شما چه مىخواهيد" به اين مساله مىپردازد که
گردانندگان موسسههايى که وظيفه تبليغ کالاهاى تجارى را برعهده دارند براى دهههاى
متمادى در تلاش بودهاند که بر خواست و سليقه افراد تاثير بگذارند. اين تلاشها به
شيوهاى کاملا علمى به انجام نمىرسيده اما پيشرفتهاى اخير در حوزه زيست -عصبشناسى
منجر به رشد رشته تازهاى موسوم به بازاريابى متکى به زيست - عصبشناسى شده است.
ظهور اين رشته به نوبه خود صداى اعتراض نهادهاى حمايت از مصرف کننده را بلند کرده.
در اين ميان محققان مدعيند که اين رشته به جاى آنکه مصرف کنندگان را در برابر
بازار، بىدفاع سازد امکان گزينشهاى اخلاقىتر را در زمينه مصرف فراهم مىآورد.
آخرين مقاله اين مجموعه با عنوان "افکار شخصى و مالکيت عمومى" به بررسى اين مساله
مىپردازد که استفاده از دستگاههاى اسکنر پيشرفته مىتواند رازهاى شخصى افراد را
عليرغم ميلشان آشکار سازد.
بررسيهايى که در سالهاى اخير صورت گرفته جنبههايى همچون تعصب نژادى، اميال جنسى،
گرايش به فريبکارى و نظاير آن را در شخصيت افراد مورد توجه قرار داده است. هرچند
محققان هشدار مىدهند که در اين قلمرو بايد با احتياط عمل کرد اما مىتوان حدس زد
که دير يا زود اطلاعاتى که از طرق علمى بدست مىآيد به دادگاهها، موسسات بيمه ، محل
کار افراد و يا حتى محيط زندگى خصوصى و خانوادگى آنان راه خواهد يافت.
به اين ترتيب اين مساله اخلاقى مطرح مىشود که آيا افراد بايد تن به شيوههاى اسکن
مغزى بدهند که اسرار درونى آنان را برملا مىکند يا آنکه اين امر از نظر اخلاقى
پسنديده نيست.
در دهه ۱۹۵۰ و در اوج جنگ سرد "ترومن" رييس جمهورى آمريکا پيام هشدار دهندهاى از
يک نهاد مهم مولد انديشه موسوم به بنياد "رند" RAND
دريافت کرد: "شورویها توان هستهاى دارند ما نيز از اين توان برخورداريم. بهتر است
پيش از آنکه آنها به ما حمله کنند ما حمله ور شويم."
اين توصيه که بر مبناى نظريه بازيها ارايه شده بود، به ادعاى توصيه کنندگان ،
عقلانىترين گزينه به شمار مىآمد. بر اساس نظريه بازيها وقتى توافق ميان دو دسته
در اين خصوص که دکمه بمب را فشار ندهند، به نفع هر دو دسته باشد، همکارى مىتواند
خطرناکترين گزينه به شمار آيد زيرا دستهاى که همکارى مىکند و مفاد توافق را زيرپا
نمىگذارد همه چيز را در برابر حريفى که به ابن مفاد پايبند نمىماند از دست
مىدهد. اما تاريخ گوياى آن است که ترومن به توصيه مسوولان بنياد رند عمل نکرد و
شورویها نيز دست به حمله هستهاى نزدند. پس چه شد که محققان بنياد رند در ارزيابى
خود به راه خطا رفتند؟ يک پاسخ آن است که انسانها آزادند و بنابراين پيش بينى
رفتارشان به نحو صد در صد دقيق ممکن نيست.
شمارى از زيست - عصبشناسان از جمله "ريد مونتيگ " از کالج پزشکى "بى لور" در تگزاس
با اين نظر مخالفند. به اعتقاد اين افراد تشخيص تصميمها امکان پذير است. خطاى
محققان بنياد رند در آن بود که مىپنداشتند همه تصميمهاى افراد کاملا عقلانى
است.در حاليکه بررسىهاى زيست عصبشناسان در سالهاى اخير روشن ساخته که در فرايند
تصميم گيرى، مجموعه پيچيدهاى از عوامل عقلانى و غير عقلانى همچون احساسات و عواطف
، تاثيرات ناشى از زمينههاى اجتماعى، ارزيابى سود و زيان حاصل از عمل و مزايا و
زيانهاى رهيافتهاى بديل نقش دارند.
درک فرايند تصميم گيرى تبعات گستردهاى به همراه دارد. به يک اعتبار مىتوان گفت که
کل زندگى افراد براساس تصميمهايى که مىگيرند تعريف مىشود. استراتژيستها و
اقتصاد دانان با جديت در تلاشند تا از اين راز سر در آورند.
تحقيقات تازهاى که به وسيله زيست عصبشناسان در اين زمينه صورت گرفته نور جديدى به
شيوه درمان افرادى همچون مبتلايان به افسردگى شديد، فراموشى، يا اعتياد تابانده
است. اين تحقيقات در عين حال راه را براى رهيافتهاى خطرناکترى در زمينه کنترل و در
اختيار گرفتن افراد از طريق پيش بينى نحوه تصميم گيرى آنان هموار کرده است.
نظريه بازيها که به وسيله رياضيدان برجسته آلمانى مقيم آمريکا، "فن نويمن" در دهه
۱۹۵۰ ابداع شد، مهمترين ابزار رياضى براى تشخيص فرايند تصميم گيرى بود. فرض اصلى
اين نظريه آن بود که افراد تصميمهاى خود را بر مبناى ملاحظات عقلانى اتخاذ
مىکنند. اما تجربههاى عملى بر روى افراد نشان داد که در شرايط واقعى الگوهاى
پيچيدهاى از همکارى، نارو زدن ، دست روى دست گذاردن و ... در رفتار افراد ظاهر
مىشود.
۵۰ سال بعد از ابداع نظريه بازيها، محققان دست کمک به سمت مطالعاتى دراز کرده اند
که براى شناخت کارکرد مغز طراحى شده است. دو سال قبل يک گروه از زيست - عصبشناسان
در دانشگاه "امورى" در آتلانتا ۳۶ زن داوطلب را در نوعى بازى متکى به همکارى متقابل
با امکان نارو زدن درگير کردند و در همان حال با استفاده از دستگاه اسکنر فعاليت
مغز اين داوطلبان را مورد بررسى قرار دادند. در نتيجه اين مطالعه مشخص شد که
بخشهايى که با فرايندهاى مربوط به پردازش پاداش و جايزه و نيز فراگيرى از طريق
تکرار و تاکيد ارتباط دارند و عمدتا در بخش جلوى مغز واقع هستند فعال بوده اند.
در مصاحبههايى که پس از آزمايش با داوطلبان صورت گرفت ، روشن شد که اين افراد عمدا
از نارو زدن به رقبا خوددارى ورزيده اند، زيرا اين امر را منصفانه نمىدانستند يا
احتمال مىدادند که رقبا نيز تلافى مىکنند. به اين ترتيب مشخص شد که افراد در
هنگام اتخاذ تصميمهاى زندگى واقعى ملاحظات متنوع و مختلفى را در نظر مىگيرند. در
نهايت آنچه که در هر فرد به نحو مجزا تاثير نهايى را برجاى مىگذارد انگيزههاى او
است. کسى علاقه مند است که بهره مادى کسب کند و ديگرى بيشتر به رعايت انصاف تمايل
دارد.
مطالعه در تصاوير تهيه شده به وسيله دستگاههاى اسکن نشان مىدهد که هرچه فعاليت در
شيارهاى مدار جلويى مغز بيشتر باشد تمايل افراد به همکارى و رعايت انصاف بالاتر
خواهد بود.
با توجه به ارتباط اين بخش از مغز با بخش موسوم به آميگدالا که عواطف و احساسات را
کنترل مىکند و نيز با عصبهايى که مسوول ترشح ماده شادىآور دوپاماين در مغز ميانى
هستند، زيست شناسان حدس مىزنند که مدارهاى موجود در شيارهاى جلوى مغز با ارزيابى
اطلاعات دريافتى از بخشهاى مختلف ، کار ارزيابى و تصميم گيرى را به انجام
مىرسانند.
مونتيگ و همکارانش بر همين اساس در سال۲۰۰۲ مدلى موسوم به "مدل پيشبينىکننده -
ارزيابىکننده " ارايه کردند و با استفاده از آن با دقت موفق شدند پيش بينى کنند که
در ميمونها در هنگام فعاليت مربوط به تصميم گيرى کدام مجموعه از سلولهاى عصبى فعال
مىشود.
در گام بعدى محققان تلاش کرده اند تا رابطه ميان پيش بينى دقيق فعاليت سلولهاى عصبى
و پيش بينى دقيق نوع رفتارى را که از ميمون سر مىزند مشخص سازند.
دو محقق از دانشگاه نيويورک به نامهاى "پل گليمچر" و "مايکادوريس" در بررسىهاى خود
دريافتند که رفتار ميمونها در همه موارد عقلانى نيست بلکه در ميمونها نيز عوامل
عاطفى و محيطى در تصميم گيرى تاثير دارد.
محققان همچنين از دو سال پيش به اين سو موفق شده اند روشى را براى اسکن فعاليت مغز
آدمى تحت تاثير عوامل محيطى مورد استفاده قرار دهند.
در آزمايشى با کمک اين روش ، گروهى از داوطلبان در يک حراج از نوع رقابتى که از
طريق اينترنت انجام مىشد شرکت کردند.
اين آزمايش نشان داد که هر چه شمار شرکت کنندگان در حراج و رقابت بر سر تعيين قيمت
نهايى افزايش پيدا مىکرد بر ميزان فعاليت ناحيه واقع در مدار جلوى مغز شرکت
کنندگان نيز افزوده مىشد.
به اعتقاد محققان افراد در تعاملات اجتماعى زمانى که مشاهده کنند ديگران نيز
خواستار کالايى هستند که آنان قصد تملک آن را دارند، به صورت خودکار ارزش بيشترى
براى کالا در نظر مىگيرند و به تلاش براى تدوين استراتژىهاى مناسب تر جهت دستيابى
به آن مىافزايند. عکس اين مطلب نيز در مورد اقلامى که ديگران به آن توجه نشان
نمىدهند، کم و بيش صادق است. تقليد افراد از يکديگر در اين زمينه موجب بروز
پديدههايى همچون بالا رفتن ارزش سهام در بازار بورس يا سقوط آن مىشود.
توجه به عوامل عاطفى نيز موضوعى بود که از حدود دو دهه قبل مورد توجه محققان قرار
گرفته است. گروهى از پژوهشگران در دانشگاه استنفورد از شمارى افراد داوطلب خواستند
سناريوى زير را در ذهن مجسم کنند: محل اقامت آنان مورد هجوم نوعى بيمارى واگيردار
قرار گرفته که پيش بينى مىشود ۶۰۰ نفر را از پاى در آورد. هر داوطلب بايد يکى از
دو گزينه ذيل را براى مقابله با بيمارى انتخاب کند.
الف - برنامه يک را انتخاب کند که جان ۲۰۰ نفر را نجات مىدهد.
ب - برنامه ۲ را انتخاب کند که با احتمال يک سوم جان همه ۶۰۰ نفر را نجات مىدهد و
با احتمال دو سوم ممکن است در مورد هيچ يک از ۶۰۰ نفر نتواند کارى انجام دهد و در
نتيجه اين افراد جان خود را از دست مىدهند.
در جريان آزمايش مشاهده شد که اغلب داوطلبان گزينه الف را انتخاب کردند که در
نظرشان مطمئنتر بود.
پژوهشگران در مرحله بعد از يک گروه دوم داوطلب دعوت به عمل آوردند و همان دو گزينه
را اين بار با عباراتى متفاوت به آنان عرضه کردند. از اين دسته تازه سوال شد که آيا
گزينه الف را انتخاب مىکنند که بر اثر اجراى آن قطعا۴۰۰ نفر جان خود را از دست
مىدهند يا آنکه گزينه ب را بر مىگزينند که بر اثر آن يک سوم و احتمالا هيچ کسى
جان خود را از دست ندهد و دو سوم و احتمال مرگ همه ۶۰۰ نفر وجود دارد. در اين حال
مشاهده شد که اغلب داوطلبان گزينه ب را برگزيدند. تنها تفاوت ميان اين دو آزمايش آن
بود که در اولى مزاياى گزينه الف مورد تاکيد قرار گرفته بود و در دومى مضار آن.
نتيجه مهمى که از اين آزمايش و آزمايشهاى مشابه آشکار شده آن است که نحوه مشاهده
امور بر چگونگى تصميم گيرى اشخاص تاثير مىگذارد.
يک محقق انگليسى در تحقيقاتى که چند ماه قبل منتشر کرد نشان داد که مغز آدمى مزايا
و منافع و هزينهها و مضار را به دو شيوه مختلف مورد ارزيابى قرار مىدهد. اين محقق
که "رابرت راجرز" نام دارد در آزمايش جالبى به شمارى از افراد داوطلب به ميزان ۸۰
ميلى گرم از يک دارو به نام پروپرانول داد که مسدودکننده عمل هورمون بتا در مغز
افراد است. اين ميزان دارو معمولا به کسانى تجويز مىشود که دچار تنش زياد (هايپر
تنشن) هستند. اين دارو فعاليت فرستندههاى ماده شيميايى "نورادرنالين" را در مغز
متوقف مىکند و اجازه مىدهد از تنش افراد کاسته شود.
راجرز آنگاه از اين داوطلبان و شمارى ديگر که دارو مصرف نکرده بودند خواست که در يک
بازى کامپيوترى که نيازمند تصميم گيرىهاى متعدد بود شرکت کنند. نتيجه حاصل از
آزمايش بسيار قابل توجه بود. کسانى که دارو مصرف کرده بودند توان تشخيص ميان
باختهاى بزرگ و کوچک را تا حد زيادى از دست داده بودند.
در آزمايش ديگرى به داوطلبان اسيد آمينهاى داده شد که ماده "ترايپتوفن" موجود در
مغز آنان را تحليل مىبرد. اين ماده پيش آهنگ توليد ماده سروتونين است که نقش مهمى
در کنترل خلقيات و روحيات افراد ايفا مىکند و در بروز افسردگى نقش دارد. شرکت اين
افراد در همان بازى نتيجه جالب ديگرى را آشکار کرد. توانايى اين افراد در تشخيص
بردهاى بزرگ و کوچک تا حد زيادى از بين رفته بود.
به اعتقاد محقق انگليسى اين آزمايشها نشان مىدهد که ماده نورآدرنالين در پردازش
تصميمهاى مربوط به شکستها و باختها سهم دارد، و ماده سروتونين در پردازش تصميمات
مربوط به بردها و پيروزيها.
از اينجا مىتوان احتمال داد که زمانى که افراد قصد دارند تصميمهاى خطير اتخاذ
کنند بخشهايى از مغز که با اين دو ماده ارتباط دارند نوعى نقش مکمل ايفا مىکنند.
اگر شخص دچار پريشان احوالى و افسردگى باشد به نوعى تصميماتش غير دقيق است و اگر
بيش از حد دچار سرخوشى باشد به نحوى ديگر. مساله تصميمهاى غير واقع بينانه در
افراد معتاد و کسانى که دچار روان پريشى و بيماريهاى روانى هستند نيز مشهود است.
شمارى از محققان به اين نکته توجه کرده اند که اين دانستهها راه را براى فعاليتهاى
غيراخلاقى و شرورانه نيز هموار مىکند. گروهها و افراد مىتوانند با اين شيوه به
روان گردانى در مورد ديگران اقدام کنند.
دانشمندان و نيز کارشناسان تبليغات و آگهیها اميدوارند بتوانند با بهره گيرى از
آنچه که بازاريابى بر مبناى يافتههاى زيست - عصبشناسى نام گرفته ، به شناخت بهتر
علايق و خواستهاى مصرف کنندگان نايل آيند. شيوه تحقيق در اين حوزه تازه متکى به
مشاهده نحوه عمل مغز داوطلبان در هنگام تعامل آنان با کالاهاى مصرفى مطلوب يا
غيرمطلوب است.
يکى از جالبترين آزمايشهايى که در اين حوزه صورت گرفته مربوط به شناسايى اين نکته
بوده که چرا زمانى که از افراد خواسته مىشود با چشمان بسته و تنها با چشيدن بين
يکى از دو نوشابه کوکا و پپسى انتخاب کنند، اکثريت پپسى را انتخاب مىکنند، اما
بازار فروش کوکا بيشتر است.
يک گروه از محققان در تگزاس با استفاده از اسکنرهاى مناسب نحوه عمل مغز داوطلبان را
در هنگام انجام اين آزمايش مورد بررسى قرار دادند و متوجه شدند در هنگامى که افراد
کالا يا فرآورده مورد علاقه خود را انتخاب مىکنند ناحيهاى از مغز موسوم به پوسته
سخت بطنى putamen ventral که در
درون شيارهاى مغز جاى دارد، فعال مىشود.
در جريان آزمايش روشن شد که نوشيدن پپسى بيشتر سبب فعاليت اين ناحيه در مغز
داوطلبان مىشود و اين مساله مورد تاييد قرار گرفت که اغلب افراد مزه پپسى را بيشتر
ترجيح مىدهند. اما زمانى که به همان داوطلبان گفته مىشد که کدام نوشيدنى را
انتخاب کرده اند، بسيارى از آنان انتخاب خود را تغيير مىدادند و به سراغ کوکا
مىرفتند. در اين حال تصاوير اسکن نشان مىداد که ناحيه ديگرى از مغز واقع در
کورتکس جلوى پيشانى فعال شده است. اين ناحيه با فعاليتهاى ادراکى و عقلانى ارتباط
دارد.
به اعتقاد پژوهشگرانى که اين آزمايش را به انجام رسانده اند و اميدوارند بزودى
نتايج آن را انتشار دهند انتخاب مصرف کنندگان در مورد يک نوشيدنى خاص متکى به
خاطرات گذشته آنان و نيز مزه آن نوشيدنى است. مارک تجارتى کالاها مىتواند تاثير
قدرتمندى در حافظه و خاطره افراد بر جاى گذارد و تصميم گيرى آنان را به سمت خاصى
منحرف کند.
يک گروه ديگر از پژوهشگران در دانشگاه امورى Emory
به اين نکته توجه کرده اند که زمانى تصاوير امور مورد علاقه افراد به آنان نشان
داده مىشود همان بخشى که مورد توجه محققان در تگزاس قرار گرفته بود، يعنى ناحيه
واقع در کورتکس جلوى پيشانى آنان فعال مىشود. به عنوان مثال اگر کسى در کودکى از
کالاى خاصى استفاده مىکرده و به آن علاقه پيدا کرده ، اين ارتباط را به احتمال
زياد در بزرگسالى نيز حفظ مىکند.
به گفته "استيون کوارتز" زيست - عصبشناس انستيتوى تکنولوژى کاليفرنيا رشته تازه
بازاريابى متکى به زيست - عصبشناسى مىتواند برخى تمايلات و گرايشهاى نادانسته
افراد را نيز آشکار سازد. اين محقق يک آگهى تبليغاتى براى يک فيلم حادثهاى تهيه
کرد و آن را به شمارى از زنان داوطلب نشان داد. داوطلبان در جريان تماشاى آگهى
تبليغاتى اظهار داشتند که فيلم را نپسنديده اند و در صورت نمايش به تماشاى آن
نخواهند رفت. اما تصاويرى که با اسکن از مغز اين داوطلبان تهيه شده بود نشان مىداد
که هر زمان که تصوير قهرمان مرد فيلم در آگهى تبليغاتى (تيزر) ظاهر مىشد آن بخش از
مغز داوطلبان که با عواطف مثبت ارتباط دارد فعال مىشد.
به اعتقاد کوارتز اين قبيل اطلاعات مىتواند کمکهاى زيادى به تهيه کنندگان فيلمها
يا کالاها ارايه دهد. اين محقق و همکارانش قصد دارند نشان دهند شيوههاى مورد
استفاده آنان موفق تر از شيوههاى سنتى نظير تهيه پرسشنامه است که به وسيله
روانشناسان مورد استفاده قرار مىگيرد.
در اين حال گروهى از منتقدان نيز اساسا اين رشته تازه را نوعى شيوه متقلبانه محسوب
داشته اند. گروه ديگرى از منتقدان نيز معتقدند در صورت رواج اين قبيل روشها، کار بر
مصرف کنندگان دشوار مىشود و فشارهاى غير مستقيم بر آنان براى خريد يا مصرف کالاها
افزايش پيدا مىکند. به اعتقاد اين منتقدان ، اين قبيل شيوههاى بازاريابى از بنياد
غير اخلاقى هستند و نبايد اجازه عمل به آنها داده شود.
اما برخى از محققانى که در زمينه اين رشته تازه تاسيس فعاليت دارند در دفاع از
پژوهشهاى خود مدعى هستند که غرض آنان تغيير رفتار و رويکرد شرکتها و موسسات تجارى
است و نه تغيير ذهنيت مصرف کنندگان و واداشتن آنان به مصرف بيشتر.
ادعاى اين محققان آن است که روشهاى مورد استفاده در اين حوزه به موسسات و شرکتها
امکان مىدهد با تشخيص دادن اولويتها و گرايشهاى اخلاقى افراد، رويکردهاى اخلاقىتر
و مناسب ترى در پيش گيرند و از اين طريق اعتماد مصرف کنندگان را بخود جلب کنند.
تحقيقات پژوهشگرانى که در حوزه زيست - عصبشناسى سرگرم کاوش هستد پرسشهاى متعددى را
در خصوص حريم شخصى و خصوصى انديشههاى افراد و اخلاقى بودن کسب اطلاع از آنها مطرح
ساخته است. به عنوان نمونه استفاده از دستگاههاى اسکن در هنگامى که افراد سرگرم
تماشاى ويديوهاى اروتيک هستند بخوبى مىتواند ميزان تاثيرپذيرى بينندگان را آشکار
سازد.
هراندازه فعاليت بخشهايى مربوط به تعقل و فعاليتهاى عقلانى کمتر شده باشد و به عکس
بر فعاليت بخشهايى که با احساس لذت و سرخوشى ارتباط دارد افزايش پيدا کرده باشد،
نشانه آن است که تاثير تصاوير به نمايش درآورده شده بر شخص بيشتر بوده است.
حوزه کاربرد دستگاههاى اسکن پيشاپيش به حريم خصوصى افراد راه پيدا کرده است. از اين
دستگاهها براى تشخيص راستگويى اشخاص ، گرايشهاى سياسى آنان ، خلقيات و روحيات ،
نظاير آن استفاده به عمل مىآيد. اين دستگاهها قادرند هر نوع نشانه بيمارى با آسيب
مغزى را که بر روى نحوه قضاوت افراد تاثير مىگذارد آشکار سازند.
مطالعات در اين زمينه اندک اندک در حال ورود به قلمرو مسائل حقوقى است. نظير اينکه
آيا افراد مسوول افعال خود هستند و آيا مىتوان از پيش مشخض ساخت که چه کسانى گرايش
به رفتار مجرمانه و تبهکارانه دارند و آيا دروغگويى افراد ناشى از فريبکارى آنان
است يا آنکه حافظههاى دستکارى شده آنان چنين مشکلى را برايشان بوجود آورده است ؟
همراه باافزايش قدرت فناورى و گسترش يافتن کاربرد اين دستگاهها پرسشهاى اخلاقى جدى
و متعددى مطرح شده است.
به عنوان مثال کسب اطلاع از انديشههاى خصوصى افراد يا حتى نقشههايشان راجع به
آينده چه معنا و مضمونى در بر دارد؟ آيا اين قبيل تحقيقات در معرض سو استفاده يا سو
تفسير قرار ندارند؟ پرسشهايى از اين دست سبب شده تا فيلسوفان اخلاق ، دانشمندان
زيست - عصبشناس و نيز متخصصان حقوق توجه خود را به صورت جدى به تبعات گسترده
پيشرفتها در حوزه شناخت انديشههاى افراد معطوف سازند.
دستگاههاى تصويرنگار مغز از همان آغاز خدمات زيادى در جهت شناخت بهتر نحوه عمل اين
عضو حياتى به دانشمندان ارايه دادند. اين دستگاهها علاوه بر آشکار ساختن نقصها و
اسيبهايى که به مغز وارد آمده (مثلا در اثر سکته يا نقايص مادرزادى ) جنبههاى
ديناميک فعاليت مغز را نيز پيش روى محققان قرار داده است.
نکته مهم در اين ميان آنکه هر اندازه بر ميزان استفاده پژوهشگران از اين دستگاهها
افزوده شده ، روند گرايش از دانستههاى کلى به سمت شناختهاى جزيى از مغز افراد و
اشخاص افزايش پيدا کرده است.
به اين ترتيب به عنوان نمونه در حاليکه مطالعات اوليه در مورد قيافه شناسى ناظر به
درک اين نکته بود که در هنگام تشخيص چهرهها کدام ناحيه کلى از مغز فعال مىشود،
اکنون توجه محققان به اين مساله جلب شده که زمانى که تصوير معينى به فرد عرضه
مىشود، کدام بخشهاى خاص مغز او شروع به فعاليت مىکنند. اين رهيافت چند سال قبل در
جريانى پژوهشى که مدعى شد نوعى نژاد پرستى پنهان را آشکار کرده با جنجال و سروصدا
همراه شد.
در سال۲۰۰۰ "اليزبت فلپس " و همکارانش در دانشگاه نيويورک متوجه شدند ناحيه
اميگدالا که با احساسات و عواطف و نيز ترس و بيم افراد ارتباط دارد جنبه ديگرى را
نيز آشکار مىسازد.
زمانى که به داوطلبان سفيدپوست تصوير چهره افراد سياه پوست نشان داده مىشود اين
بخش بيشتر از هنگامى که به همان افراد تصوير چهره سفيد پوستان نشان داده مىشود،
فعاليت مىکند.
يک سال بعد محققان دانشگاه استنفورد نيز دريافتند که بخش خاصى از مغز که مخصوص
تشخيص چهرهها است و ناحيه دوک سان نام دارد، زمانى که به افراد تصاوير هم
نژادانشان عرضه شود فعالتر مىشود.
سال گذشته نيز يک گروه سوم از پژوهشگران در کالج "دارتموث " در نيو همپشاير نشان
دادند زمانى که افراد با همکارانى غير هم نژاد تعامل مىکنند يا به آنان تصاوير
افرادى غير هم نژاد نشان داده مىشود، در انجام بقيه وظايفى که به آنان محول مىشود
با دشوارى روبرو مىشوند.
بررسى تصاوير مغز اين افراد نشان داد که علت اين پائين آمدن بازده کارى، آن است که
اين افراد ناگزيرند بخشى از امکانات ذهنى خود را مصروف سرکوب کردن تعصبات نژادى خود
کنند. بر مبناى همين نوع تحقيقات بود که گروهى از پژوهشگران متذکر شدند که
دستگاههاى اکسن مغز در حال تبديل شدن به ابزارهايى براى سنجش نژادپرستى هستند. همين
نکته در جريان آزمايشهاى محققى که در دانشگاه کاليفرنيا ويديو شخصيتهاى سياسى را به
اشخاص نشان مىداد، مطرح شد.
اين پژوهشگر مدعى شد که دستگاههاى اسکن مىتوانند گرايشهاى سياسى افراد را مشخص
سازند حتى نشان دهند که افراد قصد دارند در انتخابات به کدام حزب راى بدهند.
پژوهشگر ديگرى در "يونيورسيتى کالج" دانشگاه لندن نشان داد که دستگاههاى اسکن آشکار
مىکنند که افراد واقعا چه اندازه خود را در درد و رنج ديگران شريک احساس مىکنند و
محققى در دانشگاه "پرينستن " مدعى شد که با کمک اين دستگاهها مىتواند نشان دهد
افراد به چه سادگى تصميمهاى اخلاقى سخت مىگيرند.
اما آيا اين تحقيقات واقع چيزى درباره افراد و اشخاص به ما مىگويند؟ خود پژوهشگران
اذعان دارند که قضاوت کردن و پيش بينى در مورد افراد با استفاده از دستگاههاى اسکن
بسيار دشوار است. برخى از پژوهشگران نيز بر اين باورند که دستگاههاى اسکن
نمىتوانند چيزى بيش از آنکه از رفتارهاى بيرونى افراد و يا مصاحبه و پرسش و پاسخ
بدست مىآيد، در اختيار دانشمندان قرار دهند. شمارى از دانشمندان نيز در اين خصوص
هشدار مىدهند که تصاوير به ظاهر سادهاى که از اسکنها بدست مىآيد، مىتواند
کاملا گمراه کننده باشد.
کسانى با استفاده از اين تصاوير مدعى شده اند که نقطهاى در مغز را که مختص
گرايشهاى دينى است کشف کرده اند يا به کشف جايگاه هوش نايل آمده اند يا توانسته اند
محل عواطف و علايق را پيدا کنند. اما به گفته دانشمندان اين قيبل شيوههاى ساده
انگارانه مىتواند منشا خطاهاى زيادى شود. رفتارهاى آدميان از پيچيدگىهاى فراوان
برخوردار است و نمىتوان بسادگى آنها را تعبير کرد. دادههاى تجربى تابع تفسيرهايى
هستند که بر آنان صورت مىگيرد. هرکدام از تفسيرها نيز متاثر از نظريههايى هستند
که چيزى بيش از حدس و گمان به شمار نمىآيند.
اما در عين حال اين خطر نيز وجود دارد که در تلقى عموم اين مطلب جا بيفتد که
دستگاههاى اسکن به راستى اسرار خصوصى افراد را هويدا مىسازند. در چنين شرايطى
خطرات زيادى متوجه افراد و اجتماعات خواهد شد. زيرا کسانى مىتوانند با دسترسى به
اين قبيل تصاوير دعاوى مختلفى مطرح کنند که هرچند از قوت علمى برخوردار نيست اما
مىتواند به حيثيت و موقعيت اشخاص ضربه بزند.
به عنوان مثال يک شرکت بيمه ممکن است تصميم بگيرد با تکيه به اين تصاوير به برخى از
افراد خدمات خود را عرضه نکند يا بعضى از شرکتها بر همين مبنا از استخدام برخى
افراد خوددارى ورزند و...
مشکل در اينجا است که در حال حاضر کسانى که در آزمايشهاى علمى متکى به استفاده از
اسکن شرکت مىکنند تحت حمايت کامل کميتههاى اخلاق علمى قرار دارند اما در بسيارى
از کلينيکها و بيمارستانها که به فعالييت عادى خود سرگرمند اين سپرهاى حفاظتى که
هويت و اطلاعات شخصى افراد را محفوظ نگاه مىدارد به صورت تمام عيار مورد استفاده
قرار ندارد و به اين ترتيب امکان سواستفاده از اطلاعات اشخاص وجود دارد.
هم اکنون در دادگاههاى آمريکا از دستگاههاى دروغ سنج استفاده مىشود که با کمک
امواج مغز کار مىکند. در انگليس اين مساله مطرح شد که اگر کسى علايم ناهنجارىهاى
بعدى در اسکن مغزش آشکار بود بايد تحت نظر قرار گيرد و فعاليت و حرکاتش محدود شود.
مشکل در اينجاست که نه آن قاضى که به دروغ سنج اعتماد مىکند و نه کسانى که تصاوير
اسکن را براى محدود کردن رفتار افراد به کار مىگيرند از جنبههاى علمى اين
دستگاهها و محدوديتهاى آنها اطلاع چندانى ندارند.
خوشبختانه بتازگى هم در آمريکا و هم در اروپا کميتههايى، کار بررسى تاثير
دستگاههاى اسکن را در زندگى افراد مورد بررسى قرار داده اند. اين امر مىتواند
زمينه را براى تدوين ضوابط حساب شده و اعمال موازين مناسب براى حفاظت از حقوق
شهروندان مهيا سازد.