اول جمهور، سپس رئیس جمهور

احد ترکمنی

تا هنگامی که اخبار انتخابات ایالات متحده امریکا داغ بود، قضیۀ ریاست جمهوری آینده افغانستان در حاشیه قرار داشت و کمتر جلب توجه می کرد زیرا پیش از انتخاب اوباما، روشن نبود «خاله نوروزی» روی سبزه می افتد یا پنبه؟ یعنی در انتخابات جمهوریخواهان برنده می شوند و «نفتی» ها، مانند یونیکالی ها، و پاسداران تریاک – کوکاین کماکان همه کاره می مانند؛ یا دموکرات ها پیروز می شوند و عُمال ائتلاف بانک، الماس، طلا، شرکت های وکلای حقوق و پاسداران تریاک – کوکاین به قصر سفید بر می گردند. اکنون که آن دغذغه رفع شده، بانکداران بردند و اوباما مانده است با کلینتون ها و پول سازان دوران وی و جوال های سوراخ سوراخ؛ برای ما افغان ها بالاخره معرکۀ داغ در میدان انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری افغانستان است.

در چشمان کسانی، که چون من، یک پادشاه، هشت رئیس جمهور، 20 صدراعظم و صد ها وزیر و وکیل را دیده اند، هیچ یک از نام ها از شاه تا رئیس جمهور و صدراعظم، حقارت دست نشاندگی را از هیکل زمامداران این کشور بی تعریف نمی زداید؛ هر یک برای گرداندن امور برای بیگانگان، چشم به درگاهِ غیرِ خدا دوخته بودند، و هیچ یک، ملتی نداشتند که از ایشان حمایت کند و به آنان قدرت و صلاحیت بدهد.

اگر شاهان افغان از شاه شجاع تا ظاهر شاه مستقل نبودند، رؤسای جمهور مستقلی نیز نداشتیم و امیرانِ کهنه و جدید سه قرنِ گذشته، ولینعمتانِ تاراجگر، تریاک فروش و تیل فروش داشتند؛ به خاطری بود که هیچ یک از آن هوسبازانِ بیعار، ملتی نداشتند و آنان چرا ملت نداشتند؟ زیرا که در افغانستان هرگز ملتی به هم نجوشیده است، و ملت چرا به هم نجوشیده است؟ زیرا که این کشور برای ملت ساخته نشده، بلکه امپریالیستانِ فاتح و حیله گر، برای کشوری و کشورهای این منطقه ملت ها ساخته بودند. این است که کشور ما افغانستان، اکنون نیز ملت و جمهور ندارد، و لذا رئیس جمهوری بدونِ جمهور؛ چنان که بار ها دیدیم، دلقکی بیش نخواهد بود.

در حالی که هفت سال دموکراسی و انتخابات، وکیل و پارلمان، رئیس جمهور و حکومت، قضا و مطبوعاتِ غیر طبیعی و نمایشی به هیجوجه قانونمندی را در ادارۀ کشور افغانستان به وجود نیاورد و اقوام وحشت زده و پراکندۀ افغانستان را به ملت مبدل نکرد؛ به انجام رساندنِ نمایش مضحکِ دیگری به نام انتخابات، هرگز دوای درد و زخم های یک قرن و دو قرن و بیشتر نخواهد بود؛ عقده های نسل ها را باز نخواهد کرد و ملت، جمهور و ریاست جمهور در افغانستان به وجود نخواهد آورد.

و این رویه تا هنگامی که دروغ و ریا با مردم افغانستان، منطقه و جهان ادامه دارد، تا زمانی که ارباب حقیقی قدرت در عالمِ اسباب؛ جادوگرانِ پول، پول، پول و باز هم پول، جهان را با شعبده بازی و چشم بندی می چرانند؛ و تا مردم ساده لوح جهان، چون کودکانِ ناقص العقل در دام دروغ هایی به نام دموکراسی، آزادی، و حقوق انسانی گرفتارند و در هر کجا بزهکاران و جانیانِ مزدورِ ائتلاف بانکی را، از طریق انتخابات آزاد؟ دموکراتیک؟ و کارتونی، مالک الرقاب دولت و دین خویش می گزینند؛ فلاکت و مصیبتی که در افغانستان، منطقه و جهان دامنگیر اولاد آدم شده است، نیز تغییر نخواهد کرد.

و امروز که روزهای آخر سال 2008 میلادی را می گذرانیم، و جهان را لرزۀ پول و مارکیت و کریدت فرا گرفته؛ اکنون، که لشکر جرار و بی اختیارِ بانکداران نیمی از آسیا را آزادانه زیر پاشنه دارد، خوشبختانه این امید، که کودکان در گرمای حوادث بالغ می شوند و به سرعت نیز به بلوغ می رسند و آگاهی، که یگانه سلاح کشنده برای نابود ساختن جادوگران پول و قدرت و ساحران دموکراسی؟، آزادی؟ و حقوق انسانی؟ است با سرعت برق و بر بالِ امواج «الکترو مگنتیک» و از راه وراثت «ژنتیک» در حال گسترش است، جهان شاهد آشکارترین پرخاش انسان بود و روشنفکر عراقی ای هر دو کفشش را بر روی کثیف رئیس دلقکان جهان، جورج دبلیو بوش چوچه در قلعۀ قدرت وی، محوطۀ سبز در شهر بغداد در حالی پرتاب کرد که چشم و گوش رسانه ها یک یک لحظۀ رویداد را زنده پخش می کردند.

جهان خواران بدانند یا ندانند، جهانی که آنان خوردنش را مفت خویش می پندارند، با سرعت به سوی بیداری روان است، و بازتاب این بیداری نیز آن که امروز به جز مشتی مزدور و هنرپیشه، که کلمات تروریزم را تکرار می کنند و کودکانه کنایات شهید انتحاری و هفتاد و دو حور می پراگنند، اکثر مردم جهان و منطقه و افغانستان، بر خلاف، تروریزم را، بن لادن، ملا عمر و جمهوری افغانستان و ضمایم را، همراه با رییس جمهور امریکا و حواریون، دروغ هایی می شمارند که دیگر جاذبه ای ندارند.

و جهانی که رو به گشایش و انبساط است، با کثافات سیاست و سود خواری و برده سازی هماهنگی را از دست داده و دروغ ها با علم و بصیرتِ انسانِ قرن بیست و یکم ترکیب نمی شوند.

امروز که ریا کاران با کفش های پرخاشگران مواجهند، آب های زیر سطح، در بستر توفنده و سهمناکی می خروشند، کاسه های صبر لبریزند، فریاد ها در گلو ها حلقه زده اند و برای جهان خواران، ریا کاری و نمایش فرصتی باقی نمانده است. اکنون دماغ و یادداشت و تجارب انسان راه پیوستن به وجدان، بصیرت و روان آدمیزاده را در پیش دارد و وجدان و فطرتِ آدمی دیگر با سیری ناپذیریی نفس به تنگ آمده است.

اکنون افرادِ بیشتری از مردمان عاقل در جهان درک کرده اند که در پشت پنجره های امور جاری و سیاست ها و ستراتیژی های نمایشی، حرکت منظم و یکدستی با قدرت و شدت به سوی ایجاد نظام واحد جهانی یعنی بازار واحد، دولت واحد و حتی مذهب واحد برای تمام دنیا جریان دارد و گام های نهایی اش را می پیماید. امروز عدۀ کمتری به دروغ ها و نمایش ها وقع و باور می گذارند و مطبوعات و رسانه های وابسته به جهان خواران، ده ها هزار پایگاه تلویزیونی و نمایشی و وقت گذرانی و نشئه کننده در سراسر گیتی ایجاد کرده تا همراه با مسحور ساختن مردم ، به نوحه خوانی برای حوادثی مبالغه کنند که سازمان های مخفی و شیطانی ریش دار و بدون ریش با فاجعه های دردناک انسانی به وجود می آورند؛ این موج حتی راه به اعلان و اشاعه های تبلیغاتی کارتل ها و کارپوریشن ها نیز باز کرده اند.

اکنون که سقوط پول و اعتبار به نمایش بزرگ بین المللی مبدل شده و بانک ها چشم خونین خویش را به کاسۀ نان بینوایان مزد بگیر و مالیه دهندۀ جهان دوخته اند، دولت های بی ملت که پول تکیه گاه و مربی و مرشدِ آنان است و تا گلو زیر قرض بانک ها غرقند، صدها ملیارد دالر دیگر به اعتبار جمعیت مالیه دهندۀ کشور (به گرو گذاشتن آنان) از بانک های مرکزی خویش قرض می گیرند و به سودخوارانی که سقوط مصنوعی پول و اعتبار را اکنون در سراسر جهان سازمان داده اند، باج سبیل می دهند و حواله اش را بر ملیون ها آنسان مزد بگیر و مالیه دهندۀ خویش می نمایند. و رؤسای جمهوری که جمهور ندارند واز راه انتخاباتِ؟ آزاد؟ و دموکراتیک؟ نظیر اوباما و کرزی و هر زی دیگر به قدرت می رسند، و علی الرغم زرق و برق و خُوُد و کلاه، گماشتۀ سود خوارانند، آخرین اسناد غلامی جمعیت شش ملیارد و اندی انسان های موجود بر روی کرۀ زمین را به نفع دولت واحد جهانی امضا می کنند.

امروز که بانک ها، شرکت های مالی، کارتل ها و کارپوریشن های بیمه، موسسات صنایع ثقیل و سهام مجموعی در تمام کشورهای جهان به سوی سرنگونی می رود، جهان دچار فاجعه ایست که پی ریزی شده است تا سخت ترین بحران ها را دامن بزند و انسان را به وسیلۀ انحصارِ جهانیِ پول، به پای خودش به تبعیدگاه ها و اردوگاه های کار و اسارت ببرند. در قفای سقوط اعتبار، سقوط اقتصاد و بر هم خوردن عادات و سرگرمی های آمیزاده های معتاد به تجمل و زینت نهفته است و در عوض تلاش برای دانه و آب و امن سوال روز خواهند شد.

و در چنین حالت، یگانه پناهگاه اقوام، ملت شدن است و جمهور به وجود آوردن، نه انتخابات نمایشی برای گزینش رئیس جمهوری که از قبل انتخاب می شود تا سند اسارت و غلامی ملت را مهر کند؛ بلکه افغانستان باید در این برهه از زمان از ملت شدن آغاز نماید و جمهور بسازد، آنگاه رئیس جمهور گرفتن کار داخلی خواهد بود. ملت به اقوامی می گویند که به یکدیگر دلسوزند؛ که آب را به تشنه تر از خود می دهند؛ که شکم های گرسنۀ خویشان و همسایگان نیز مشکل اوست؛ که مقدس دیگران را مقدس می شمارند؛ که برای جان های یکدیگر ارزش قایلند و در خوشی و غم شریک و در مصیبت یار یکدیگرند.

و ما که با دروغ و ریا خو گرفته ایم، از لوازم بالا تا کنون چه داشته ایم که بازهم رئیس جمهور برگزینیم؟ مگر رئیس جمهوری که بر ما تحمیل شده است، تفاوتی با دست نشانده های یک قرن و اندی گذشته دارد؟ آیا ما بانک و نظام پولی مستقل داریم؟ سرحدات، منافع تعریف شدۀ ملی، استقلال سیاسی و قوانین انسانی داریم؟ آیا ما یکی از جنایت کارانی را که سی سال تمام جنایت از پی جنایت را با گردن افراخته به عمل آوردند محاکمه کردیم؟ بر عکس همه را بر کرسی های قانونگذاری و اجرایی و عدلی و قضایی ننشانده ایم؟ آیا گرگ ها و روبهان و شغالان در جنگل افغانستان همه کاره نیستند؟

از کدام دروغ و ریا بگوییم که خلاصه شود؟ از دروغ های بی دینان که دعوی رهبری دینی دارند؟ از تن فروشی قهرمانان؟، که قیمت شان تنها چند ملیون دالر است؟ بسیار کمتر از دریور بن لادن؟ از سبیل های خون چکان و و و و ؟ آیا صادر کنندگان آزادی و حقوق بشر تریاک را تشویق و تکثیر نکرده اند؟ آیا ناتو و نیروهای امریکایی با مواد مخدره و قاچاقچیان دوستی و هماهنگی ندارند؟ و آیا آیا آیا؟؟؟

ما باید اعتراف کنیم که:

1- اقوام ما بر یگدیگر اعتماد ندارند؛ دولت بدون جمهور، که رئیس بی جمهور دارد، عناصری نیز در دستگاه دولتی و سیاسی دارد که با زیرکی به این بی اعتمادی شدت می بخشند. زیرا که اقوام افغانستان تا کنون یکدیگر را به درستی نمی شناسند و برای اتحاد داوطلبانه با حقوق و مسئولیت های برابر با هم تعهد نداده اند. در عوض، هر قوم در کشور خود را وارث سرزمین می داند و دیگران را بیگانه و متجاوز.

2- اوضاع سیاسی بین المللی و مناسبات ستراتیژیک بر ما تحمیل شده است و روشن نیست آیندۀ سیاسی و جغرافیایی افغانستان، با توجه به انکشافات سیاسی در جهان و منطقه چه خواهد بود. پاکستان به سرعت راه تجزیه را می پیماید و اقوام کشور طی یک قرن گذشته با فاشیزم عده ای از جمعیت حاضر پشتون و سیاست های صهیونیستی امپریالیزم احساس امنیت نمی کنند، و اگر همین نفوس با یکجا شدن پشتون های آنسوی سرحد، کشوری اکثریتِ پشتون به وجود آورند، راه اقوام دیگر به کدام سو خواهد بود؟ خاصه که اگر نقشه ها بر مراد ناتو و بانکداران پیش برود، هرات و تعداد قابل توجهی از جمعیت تاجک نیز از بدن کشور جدا شود؟

3- استقلال «پول» و اعتبار اقتصادی در عصر حاضر معنی مستقیم آزادی را دارد. ایا ما چنین آزادی را داریم؟ از کدام زمان بدینسو مخارج روزانۀ ما را و معاش سیاستمدار ما را از بیرون می پردازند؟ و پولی که در اقتصاد و بازار داریم از کجا می آیند؟ و در عوض، ملیارد ها دالر کمک و مخارج سیاسی، نظامی و ریاکاری بین المللی، و چند صد ملیارد دالر عاید مواد مخدر افغانستان به کجا می روند؟ مخارج نظامی طالبان از کجا فراهم می شود و پولی که در دست تروریست هاست، از کدام جنس است و از کدام مسیر و نهر و جوی به آنان می رسد؟

4- دانش که مشخصۀ زمان ماست، در نظام سیاسی کشور ما اصلاً حضور ندارد و در عوض، جهل و «وقاحت» به اوج جلال و قدرت و اعتبار در دولت افغانستان صعود کرده اند. در خانۀ ملت؟!، گرگان اکثریت را دارند و گردن های کلفت حرف های آخر را می گویند. حرف های آخری که به زیرکی دیکته و املا می شوند. در دستگاه دولت، گرگ ها، خفاش ها، روبهان و شغالان جای آدمیزدادگان را گرفته اند و اکنون که اعتباری دیگر در قبای جهاد و دعاوی مسلمانی جواسیس باقی نمانده است، تنها دانش و بصیرت ما را از شر جهالت و جنایت دولت و پارلمان و احزاب می رهاند. ما پیش از آن که سرنوشت خویش را به سیاستمدارانی بسپاریم که تا کنون هر کدام بار ها ثابت کرده اند به ایمان و اخلاقی، جز «پول» و «قدرت» بسته نیستند، باید به کنگره ای از دانشمندان و روشنگران؛ نه روشنفکران؛ و نیز نه ملایان، بلکه علمای دین، و نه سودخواران، اختلاس گران و قاچاقبران، بلکه بازرگانان؛ همه از اقوام درون افغانستان؛ روی آریم که حقیقت را به جای ریا و پاکی را به جای کثافت جستجو کنند و فکری برای ملت شدن اقوام، اخلاق مدنی و سیاسی و استقلال مالی کشور نمایند تا جمهور برای ریاست جمهور ایجاد گردد.

غربیان مسلط بر کشور و منطقه، با عنعنه های ما نیز ریا کاری و جادوگری می نمایند. بدین علت، عنعنۀ لویه جرگه، یا مجلس کبیر ملی را نیز به تمسخر گرفتند. لویه جرگه هایی ساختند و آراستنند که برای دفاع از جنایات جنگی، قاچاقبری، قطاع الطریقی، وطن و دین فروشی، و خدمت به کارتل های مالی و نفتی و مافیا گلو پاره کرد و هنر پیشه های ریش دار و بی ریش را بر شانه های اقوام و مردم سوار نمود. چنان لویه جرگه ها ادامۀ خیانت و شقاوت را ضمانت می کند و لذا امید را تنها به دانش و بصیرت باید بست و اگر کنگره ای برای روشن شدن آیندۀ افغانستانی که فردایش روشن نیست، نیاز باشد، این کنگره را دانشمندان باید تشکیل دهند و درمان را از دانش بجویند نه شیاطین و عمالش.

آیا اقوام ساکن در افغانستان استعداد ملت شدن را دارند؟ آیا شرایط و امکانات و لوازم برای این ملت شدن در اختیار ما هست؟ آیا کسانی که خرج روزانۀ ما را می دهند می خواهند ما ملت شویم و جمهور داشته باشیم و رئیس جمهور با اعتباری؟

این حقیر دو سوال اول را به جرئت پاسخ مثبت می دهم ولی بیایید برای پرسش سوم آرا و افکار خویش را به کار گیریم و در این باب نظریات یکدیگر سراغ کنیم.

خطاب من به سازمان ها و افراد مستقلی است که احساس می کنند کشور هر روز بیشتر به کام سود خواران بین المللی می افتد و آزادی نام نهادی که هر سال جشن می گیریم ولی هرگز احساس نکریم، به کلی نابود خواهد شد. این خطاب به سازمان و افراد مستقلی است که می دانند قدرت ها در حال اجرای نمایش های تازه ای هستند، جنگ سوم جهانی که از سال 2001 آغاز شده است، به زودی قاره ها را فرا خواهد گرفت. این خطاب به سازمان ها و افراد مستقلی است که می دانند ذخیره های اتومی در پاکستان و هند بازیچه های دهشتناکی اند که ریا و حیلۀ بین المللی آن را منفجر خواهد کرد و می دانند که نقشه های سیاسی جدیدی در حال رنگ و رو گرفتن است.

این خطاب به کسانی است که می دانند چرا بمبئی را «سپتمبر» هند و آسیا ساختند و می دانند چرا ترمینل های ترانسپورتی ناتو در مناطق پشتون ها در آنسوی سرحد به آتش کشیده می شوند و این ندا برای کسانی است که می دانند افغانستان که قلب آسیا می خواندندش، به قلب ستراتیژی ها مبدل شده است و این چهار راه، چهار راه قدرت و ثروت خواهد شد. و این ندا به کسانیست که می دانند تنها انسان شدن، ونه ثروتمند شدن، ما را از آشوب ها و بحران هایی که با وقاحت در برابر ما دهان باز کرده اند نجات خواهد داد و یاری و همدمی؛ بر خلاف، ثروت و قدرت، پشتون تاجک و هزاره و ترکمن بازی کردن ها، شیعه شدن و سنی شدن ها ما را به رهایی نخواهند رسانید، ولی آدمیت و عشق به دیگران ما را در شب های تاریی که در پیشرو داریم یاری خواهد رساند.

دسمبر 2008