پرستوئی
درآزمایشگاه اندیشه
پتر یردِن فُش
برگردان : رباب محب
از پُل والری وآلبرت انشتاین حکایتی شنیدنی
وجود دارد که شاید صحت نداشته باشد اما ذکرش خالی از لطف نیست.
یکی از کسانی که بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی اول به دیدار
رژیم فرانسه می شتابد ، انشتاین ِ آلمانی است. او شبی هنگام
صرف شام و بر حسب حادثه کنار والری می نشیند. در طی صرف شام
چند بار والری شاعر دفترچه یاداشتش را در آورده و چیزی می
نویسد. انشتاین از او می پرسد :
" موسیو والری شما چه چیز را یاداشت می کنید؟ "
و والری پاسخ می دهد :
هرگاه فکر و ایده ای به مغزم برسد یاداشت می
کنم تا یادم نرود. آیا شما اینکار را نمی کنید پرفسور انشتاین
؟" و انشتاین پاسخ می دهد:
" بندرت ایده ای به مغز من خطور می کند."
نوشتن عادت روزانه والری خطاط بود. اوطی پنجاه
سال از سپیده ی صبح " فاصله میان چراغ و طلوع" را به نوشتن
یاداشت های روزانه اش می پرداخت .این یاداشت ها اغلب کلام
موجزند ومجموعأ به بیست و شش هزار صفحه می رسند. یاداشت های
والری پس از مرگش در بیست وشش جلد قطور تحت عنوان
”Cahiers”
به چاپ رسیده است. او خود در زمان حیاتش
تنهامنتخبی از یاداشت هایش را به زبان فرانسه به نام
”Tel
quel”
به چاپ رسانده بود.
چاپ ِ دو جلد تازه ای به زبان انگلیسی و با
یاری بین استیمپسون ، پل جی فورد و روبرت پیکرینگ (پتر لانگ
ورلاگ) این روزها به بازار آمده است و به زودی سه جلد دیگر نیز
به زیر چاپ خواهد رفت. این نمونه ها بر اساس موضوع تنظیم شده
اند ، بطور مثال موضوع جلد اول اگو و اروس می باشد و جلد دوم
شامل اشعار دیگر آثار هنری والری ا ست.
والری تحصیلات آکادمیک و علمی نداشت و نوشته
های او از متد های تحقیقاتی پیروی نمی کرد، اما بعد ها در سال
۱۹۰۰
میلادی نوشته هایش مورد توجه فیلسوفان، روانشناسان و محققان
مغز و رفتار شناسان قرار گرفت. والری شعر و دانش و علم را با
هم مرتبط می دانست و می گفت: "علم ازبطن تصاویر شعری بر می
خیزد" . والری از علم زمانش ، بخصوص از نظرات انشتاین و فرضیه
نسبیت او بسیار متأثر بوده و می گوید که میان محققان تنها
انشتاین است که هنرمند است. والری به علوم طبیعی به چشم یک مدل
نگاه می کند : تمام آنچه من درعلم فیزیک می جویم ، این است که
چگونه آدمی می تواند به مشکل «منیتش » یورش برد". نوع برخورد
والری با علم و هنرو شیوه غیر علمی اش شدیدأ مورد انتقاد
منتقدان ادبی قرار گرفته است. « دورن گرائی » والری با شکوفا
شدن اندیشه بیهیوریسم در سال
۱۹۲۰
مردود شناخته شد ، اما او جسورانه و بیش از پنجاه سال همچنان
به شیوه ی ِ خود ادامه داد. اگرعلم در نگاه معاصران والری ده
درصد الهام و نود درصد زحمت و عرق ریزی است ، در نگاه او درست
برعکس نود درصد الهام و ده درصد بقیه لاعلاجی و درماندگی است.
خنثا کردن ِ پیامد افکارو قرار دادنشان در رابطه درست در حوصله
او نمی گنجد و او عاجزانه اظهار می کند که : " برای به اجرا در
آوردن ایده هایم به یک آلمانی نیاز دارم".
والری به آزمایش های علمی اعتقادی ندارد. حتا
زمانی که از لئو ناردو داونیچی که ترکیبی از علم و هنر است ،
می گوید ، کارهای عملی داونیچی را نادیده می گیرد. او اندیشیدن
را به پرواز تند پرستوئی تشبیه می کند. او همانند باد قپکی همه
عمرش را در قصربادی زبان گذرانده است بدون اینکه حقیقت زمین و
خاک را چشیده باشد. او با افکاری زنده است که در هوا در چرخشند
و از چشم دیگران پنهان. والری خود می گوید : " این تنها خصلت
جالب من است که می توانم از هیچ ، چیزی بسازم و انگار فقط در
درون هیچ است که قادر به انجام کاری می شوم".
والری برای خودش می نوشت. برای شناخت خود درونی
اش می نوشت و در تمام طول زندگی اش به دنبال کشف مکانیک درونی
اش بود : " کارهای روشنفکری ام یک سمت و سو دارد و آن جایگزین
کردن خود آگاهی از طریق کار منظم به جای نا خود اگاهی است".
اوبرای رسیدن به آگاهی فکر و اندیشه اش رازیر ذره بین می برد:
" دیگران کتاب خلق می کنند ، من آگاهی می آفرینم". یکی از
موضوع های مکرر یاداشت های والری ارتباط میان جسم ، آگاهی و
جهان است واین تثلیث یعنی
»
Corps - Esprit – Monde
«
از جمله مفاهیم زیر بنائی نوشته های اوست. من
اینجا« اسپریت» را «آگاهی » ترجمه می کنم ، زیرا که واژه « روح
و نفس » مذهب را تداعی می کند که ابدأ با افکار والری تناسب
ندارد. پروژه ی والری را می توان « شناخت خود » نامید . این
پروژه به نظر او بسیار حیاتی و مهم می آید: " علم اشکال ِ
آگاهی حاوی تمام علم هاست ". " بدون شک جستجوی پیشرفت ها و
موفقیت های درونی تنها هدف است و تحقیقات علمی فقط یک عنصرند".
والری درعملی کردن ِ پروژه اش و توانائی هایش شک نمی کند : "
وجه متمایز من، استعداد بی نظیرمن در درک پدیده ها و سوبژه های
ناچیز است ". " شهرت و افتخار را پایه کار قرار داده ام ، فقط
اگر قادر به انجامش باشم و این حاوی انتقاد و آنالیز پیگیر از
خود است".
شاید کمی گستاخی باشد اگر بگویم اینهمه مرا به
یاد تعبیر آمبروز بیرسِه از آگاهی در " دیکشنری شیطان" می
اندازد: " شکل مرموزی از ماده که توسط مغز ترشح می شود ". به
طبیعت خود نگریستن اساس کار است و فرد هیچ کار دیگری نمی کند
مگربه دنبال شناخت خود رفتن. کزِسلاو میلوز والری را " کشاوزر
کریستال ها " می نامند. هنری برگسون با به سخره گرفتن افکار
والری می گوید : " آنچه والری کرده است حتمأ باید تکرار شود".
همچنین ایگور استراویناسکی تأسف می خورد که والری به جای
پرداختن به شعر ، بیهوده وقت زیادی را صرف شناخت خود کرده است.
برخلاف این انتقاد ها محققان معاصری چون رِنه تام ، ایلیا
پریگوگاین و جین پِتیتوت تلاش ِ بی نظیر والری را برای پرداختن
به اصل مشکل و " خلاقیت قیاسی" تمجید می کنند.
ظرافت و دقت اندیشه و فکر ایده آل ِ والری بود:
" آگاهی به همه چیز فرم و شکل می دهد ، پس من تا به کمال رسیدن
ِ فرمها آرام نمی گیرم و این وضعیتی بسیار حساس است". والری در
مراحل اولیه تحقیقاتش به دنبال یک سیستم کامل و جامع که بتواند
دقیقأ عملکرد های اندیشه را تعریف کند بود. او شدیدأ تحت تاثیر
علم ریاضیات و افکار هِنری پِوینکیر ِ ریاضیدان بود. رد پای ِ
رویای رسیدن به زبان سمبولیک دقیق را می توان نزد گوتفرید لیب
نیز یافت، چیزی که در حوزه فلسفه پس از گوتلوب فریگه بصورت یک
مُد در آمد. رسمی کردن زبان منطق توسط فریگه با روش کار والری
جور در نمی آمد. او برای دقت بخشیدن به افکارش در جلد اول
”Cahiers”
از فرمول و قواعد خاص خود استفاده می کند. اما
متأسفانه روش غیر علمی اش فرمول هایش را تا حدودی نمایشی و
ساختگی می سازد. درک و فهم فرمول های او و اینکه چگونه با کمک
فرمول ها افکار روشن تر و گویا تر می شوند بسیار دشوار است و
درست همانند فردریش نیچه اغلب کلام موجز ش در مقابله باهم قرار
می گیرند. او در یاداشت های بعدی اش امیدوار به رسیدن به روشی
جامع و سیستماتیک است و می گوید: " من ، سیستم منم " و در جای
دیگری می نویسد : " جستجوی ِ کمال نوعی خود کشی است".
والری به فلسفه و فلاسفه به چشم تحقیر نگاه می
کرد و معتقد بود که بدون راندن حیوان از خود آگاه ِ خود و
رهبریش به آنجا که فرد می خواهد – یعنی رهبری حیوان تا مانع –
فلسفه ای وجود ندارد. " اَبَر مرد یا انسان برتر وجود دارد. و
این نتیجه ی ِمسلم ِ شناخت انسان از انسان است ".
تصور نمی رود که والری داوید هیوم را خوانده
باشد ، علیرغم این ما شباهت هائی میان ایندو می یابیم. هیوم
همانند والری همواره در جستجوی ِ " من" در حواس پنجگانه اش
بود. والری می نویسد : " هرگاه به دنبال تعریفی از خود می گردم
، در می یابم که من هیچم – من به مشاهده ی ِ خود می پردازم .
خودم را محدود می کنم. خودم را به خاطر دارم. می توانم اعمالم
را از پیش حدس بزنم. خودم را می شناسم و گاه تحقیر و گاه تمجید
می کنم. از خودم اطاعت می کنم. اما آنگاه که این تصاویر پاره
می شوند دیگر حتا نمی توانم تصورش را بکنم که اینها منم".
والری هنگام تعریف " من " هم از ترمهای ریاضی
استفاده می کند. من نا متغیری است که همواره زیر متغیر ها ی
خود خوابیده است. او خمیر مایه نظرش را ازپی یر فه لین ِ
ریاضیدان و تئوری گروهی او گرفته است.
« من » مثل وضعیت خلاص یا مرکز مختصات است و
شاید چیزی جز یک شرط ساده برای اندیشیدن نباشد . مرکز مختصاتی
به معنای هندسی کلمه. مقیاسی که تفکر و اندیشه در ساخت های
درونی اش بکار می گیرد. تثلیث ِ والری یعنی : آگاهی ، جسم و
روح ، از پیشقدم بودن ِ او برروانشناسی معاصر حکایت می کند.
امروزه « آگاهی ، جسم و روح» معنای تازه ای به خود گرفته اند و
درروند پیشرفت خود ، به سه نظریه ی :
Embodied – Situated - Cognition
مبدل شده اند. پایه و اساس این تئوری ها را یک
و همان جمله می سازد : اندیشه و جسم همواره با محیط خود در
ارتباط هستند و نمی شود میان آنها فاصله و تمایزی قائل شد.
اینجا جملاتی چند از والری – به عنوان نمونه آورده می شود: "
آگاهی یعنی پاسخ جسم به جهان در یک لحظه". " فلسفه ای که جسم
آدمی پایه اش را نسازد، فلسفه نیست ".
یکی دیگر از حوزه هائی که محققان معاصر مورد
بحث و تفحص قرار داده اند فنوکسیون و عملکرد اندیشه می باشد.
هنگام کشف باید دو تن بود. یکی ترکیب ها را شکل و فرم می دهد و
یکی به باز شناسی حاصل کار آن دیگری می پردازد و طبق خواسته
هایش از میان آنها انتخاب می کند. این مدعا به نظریه ی ِ
عقلانی هربرت سیمون – برنده جایزه نوبل
۱۹۷٨
- نزدیک است. ما رگه های کلام موجز و پند را در راسیونالیسم
سیمون مشاهده می کنیم :" آنچه که ما نبوغ می نامیم کم بها تر
از اعمال فردی است که مهارتش را از دیگری می گیرد تا ارزش
تولید شده ها را در یابد و حاصل کار دیگری را از آن ِخود کند".
والری این پروسه ی ِ دو جانبه را هم در شعر و هم در علم یافته
است و به همین سبب میان شعر و علم تفاوتی قائل نمی شود.
تحقیقات معاصر نمونه های بسیاری - از درک
وابسته به قوه بینائی و فهم زبان گرفته تا توانائی حل مسائل -
ارائه می دهد که صحت اندیشه والری را اثبات می کند.
سال۱۹۴۵
اولین کامپیوتر به کار گرفته شد. بسیاری ازمتخصصان کامپیوتر،
روانشناسان و زبان شناسان و فلاسفه به این توهم دچار شدند که
کامپیوتر ها در روند توسعه ی ِ خود قادر به اندیشیدن خواهند شد
. این تصور پایه و اساس کوگنویتیسم ( یعنی مغز همانند یک
کامپیوترکار می کند ) را پی ریزی کرد. والری چنین مقایسه ای را
قبول نداشت و می گفت : " ماشین یک ماده ی تعلیم داده است".
اوهمچنین نمی توانست بپذیرد که مغزبتواند جدا از بدن و با کمک
دوربین ها و دستگاه های الکترونیکی کار کند. تثلیث والری یعنی
« آگاهی ، جسم و روح» با نظریه « مغز در خمره » متغایر بود .
به نظر او« آگاهی ، جسم و روح» بی واسطه و جدا از هم معنا
ندارند . بدین لحاظ او با نظریه فوق نیز مخالفت نشان داد.
پروسه بودن شعر ، هنر و علم با شیوه های علمی امروز قابل سنجش
و از همین روی مورد قبول صاحب نظران می باشد.
والری به علم معاصر در باره فنکسیون مغز دسترسی
نداشته است، اما یاداشت هایش سرچشمه ی ِ الهام این حوزه ی ِ
علمی شد. یاداشت های او این پرسش را بر می انگیزد: حال که کلام
او نبض بحث های روز شده است:
"هدف انسان مصنوعی کردن انسان است - باز یافتن
خود به مثابه مرز ِ پایانی کاوش هایش"، براستی والری تا چه
اندازه مدرن بود؟
استکهلم / اوت سیزدهم دوهزاروشش
مطلب بالا به تاریخ یازدهم ماه اوت دو هزارو شش
در روزنامه سونسکا داگ بلادت ( اس و د) به چاپ رسِده است
۱٨۷۱
– ۱۹۴۵
Paul Valéry
اسامی :
Peter Gärdenfors
–
Paul Valéy (۱٨۷۱
–
۱۹۴۵)
– Albert Einstein – Brain Stimpson – Paul Gifford
–
Robert Pickering – Peter Lang Verlag – Ego –
Eros – Behaviorism – Leonardo da
Vinci – Ambrose Bierce –The Devil , s
Dictionary – Czeslaw Milosz – Henri
Bergson – Igor Stravinsky – Réné Thom – Ilya
Prigogine – Lean Petitot - Henri
Poincaré – Gottfried Leibniz – Gottlob Frege
– Friedrich Nietzsche – David Hume
–
Pierre Féline – Herbert Simon – Corps ,
Esprit , Mode - Brain in the vat
–
Cognition – Brain in the vat
|