به کودکان درخون غلتیدۀ نوارغزه
پرواز کن
پروازکن
پروازکن
ای پرندۀ کوچک
پرواز کن تا آبی ترین آسمان
تا آن دور
تا آن نا کجا کران
بالهای کوچکت را بگشای
برخیز که در این صحرای آگنده از بوی نفت
همخونان مخنثت
پیراهن یوسف عزتت را
در چارسوق تلاقی گرگهای نیرنگ خاکستری
حراج میکنند
برخیز که در زیر سقف این آسمان
به جای آغوش بهشت
اژدهای هفت سری دهن واکرده
تا با دندانهای عاریتی مسمومش
عصارۀ هفت بند جوجه عقابها را مکیدن گیرد
آری
برخیز ای پرندۀ معصوم
تو تنها نیستی که سر زیر بال
در قاعدۀ اهرم بوته های هرز
اندوه غربت انسانیت را اشک می ریزی
تو درزیر شاخه های زیتون
عروج استقامت دود آشیانه ات را
بر بال عطارد بیاویز
و من از تاریکنای دره های ابریشم
و سایۀ پیکر بخون غلتیدۀ بودا
فریادهای گره خورده در گلوی آسمان شرق را
چونان صاعقه یی رها می شوم
و قلب سنگین تندیسهای لیزر و تزویررا
نشانه می گیریم
بیا تا در بامدادی متبسم
در فضای عطر زیتون و زعفران
رؤیاهای سبز انسانیت و آزادی را
تعبیر کنیم
فضل الله زرکوب
29.12.2008
|