دموكراسي
روسی
منبع: واشنگتن پست
روسيه
درحال
پيوستن به ديكتاتوريهاي نوظهور است و ولاديمير پوتين جلاد
دموكراسي
روسيه
است. درست است؟ نه. روسيه يك ديكتاتوري نيست و سيستمي سياسي
كه
پوتين
در تلاش براي شكل دهي مجدد به آن است دموكراسي نيست. روسيه
در
گذار از
اتحاد جماهير شوروي هرگز به ديكتاتوري نرسيد. قبل از آنكه گذشته
و
پايان
دموكراسي روسي را به انتقاد بگيريم و پوتين را مقصر نابودي آن
بدانيم،
بهتر است كه سابقه رويكرد و ارتباط غرب با روسيه را پس از
فروپاشي
شوروي و
نيز ديدگاه خود روسها به پيشنيه دموكراسي در اين كشور را مورد
بررسي
قرار دهيم.
اين
عقيده كه دموكراسي روسي بخاطر اصلاحات پيشنهادي
پوتين
در حال احتضار است يا اينكه مرده است چيزي واضحتر از اين ايده
كه
روسيه
هميشه يك دموكراسي بوده است، نيست. مصاف خونين ميان بوريس
يلتسين
و
پارلمانش در سال 1993، مبارزات انتخاباتي ناعادلانه يلتسين عليه
رقيب
كمونيستش در سال 1996 يا مبارزات نامربوط و منحرف در انتخابات
پارلماني سال
1999
تنها نمونههاي اندكي از دموكراسي فعال روسي است كه در آزمون
«وقتي
ببينيد
آن را ميدانيد» پذيرفته نميشود.
به
زحمت ميتوان اقدامات پوتين
در
انتصاب، نه انتخاب فرمانداران محلي را ضربه مهلكي بر دموكراسي
روسيه
دانست.
فرمانداران منتخب در اواسط دهه 1990 به عنوان ضمانتهاي
فدراليسم
روسيه و
مانعي در مقابل دولت مركزي كاملا قدرتمند به شمار ميآمدند و
اعتبار
لازم
براي وفاداري كامل نسبت به حاكميت كشور به جاي منافع خود را
داشتند.
پس از
روي كار آمدن فرمانداران منتخب در اواسط دهه 1990، انتخابات
فرمانداري از موسكو تا ولادي نووستوك به سمبل ائتلاف نامقدس
ميان پول،
سياست و
در برخي موارد جنايت و «منابع دولتي» مبدل شد. منابع دولتي
اصطلاحي
است كه براي توصيف امتيازاتي كه مسوولان سياسي از آن استفاده
يا
سوءاستفاده كردهاند به كار ميرود.
ناظران
غربي مايلند دهه 1990 در روسيه
را به
عنوان زمان پيشرفت و اميد در نظر آورند يعني دورهيي كه
دموكراسي در
سطوح
فدرالي، منطقهيي و محلي به پيشرفتهايي رسيد و يك بازار
اقتصادي نيز
ايجاد
شد. طي اين مدت، غربيها از نزديك در سياست و سياستگذاريهاي
روسيه
دخيل
بودند. مشاوراني كه از سوي آژانس امريكايي بينالمللي توسعه
VSAID
تامين مالي ميشدند به آژانسها و مذاكره كليدي دولت روسيه راه
يافتند و در
عين
حال، سازمانهاي غيردولتي كه
VSAID
بودجه آنها را تامين ميكرد به
احزاب
سياسي، مشاورههايي براي استقرار دموكراسي دادند. خصوصيسازي و
دموكراتيزاسيون مورد استقبال رهبران غربي قرار گرفت و بدين
ترتيب روسيه در
دهه
1990 به دو موفقيت مهم نايل آمد و در صدد رفع سختي ها و
مرارتهاي مردم
خود
برآمد.
اما به
نظر بسياري از روسها، مسائل به گونه متفاوتي بود و
هنوز هم
اين گونه است. آنها هرگز سيستم سياسي روسيه يلتسين را با
دموكراسي
اشتباه
نگرفتند. به نظر آنها اين هرج و مرج بود. حمايت غرب از يلتسين
به
عنوان
رهبر دموكرات روسيه با ظن و بدگماني مواجه شد. حمايت غرب از
تغييرات
اقتصادي
در روسيه با بياعتمادي و بياعتقادي بدان نگريسته ميشد زيرا در
حالي
كه مردم در آستانه ورشكستگي قرار داشتند، عده زيادي از
اوليگارشيهاي
ثروتمند،
نفوذ و ثروت خود را به رخ ديگران ميكشيدند.
از آن
به بعد،
روسيه
راه خود را در پيش گرفت و مشاوران خارجي اين كشور را ترك كردند.
دولت
نفوذ خود را بر بخشهاي استراتژيك اقتصادي اعمال كرد و كنترل خود
بر
رسانهها
را تحكيم بخشيد. اليگارشها بار ديگر به قدرت رسيدند. روسيه وجهه
بينالمللي را بازيافت و جايگاه واقعي خود در دنياي قدرت جهاني
را پيدا
كرد.
همه
اينها و رشد 7 درصدي اقتصادي در سال، بسياري را به اين نتيجه
رهنمون
ساخته كه روسيه در مسير درست قرار گرفته است.
تراژدي
بسلان
تصوير
ثبات در روسيه را تكان داد و مخدوش كرد. به رغم كنترل مجدد
دولت بر
رسانهها، مردم روسيه در مورد حملات تروريستي در بياطلاعي نگه
داشته نشدند.
روزنامههاي روسيه و بويژه رسانههاي اينترنتي روس به گزارش و
تحليل
حملات،
عواقب و پيامدهاي آن پرداختند. روسيه به جماهير شوروي سابق
بازنگشته است.
اين امر
ايالات متحده امريكا و متحدانش را با مجموعهيي از
گزينههاي دشوار مواجه كرده است. ما ميتوانيم پوتين و روسيه را
به دليل
اتخاذ
شيوههاي غيردموكراتيك در مقابله با بحران به باد انتقاد بگيريم.
اما
همانگونه كه واشنگتن نيز بدان آگاه است، بايد اين را در ذهن
داشت كه
سابقه
روسيه در درك و پيشبرد دموكراسي به بهترين وجه در علم آميخته
است.
بدترين
كاري كه واشنگتن ميتواند انجام دهد اين است كه با روسيه
به
عنوان اتحاد جماهير شوروي برخورد كند. روسيه كشوري است سرگردان
كه در
جستوجوي يافتن مسير خود، مبارزه با مديران گذشته و در پي يافتن
ايدئولوژي
و هويت
خود است.
روسيه
كشوري است كه از مبارزه با تروريسم گرفته تا
تلاش
براي تغيير ژئوپليتيك اوراسيا به سوي امنيت انرژي، منافع مشترك
بسياري
با امريكا دارد.
واشنگتن
نياز دارد كه مردم و نخبگان روسيه را وارد
ديالوگي
بيشائبه و بيآلايش در مورد اين مسائل و ساير مسائل كند، نه
اينكه
با توسل
به ضربالاجل با آنها برخورد كند.
|