چنین منتر شدم خانم

 

پویا سرمدی

 

میـان عشق و آوازت  چه آرکستر شدم خانم

تو بزم شعله ها من رزم خاکستر شدم خانم

سیه جاکت  چو قندیلی بسوی عیش آویخته

ز یک لبخـند جادو سار چنین منـتر شدم خانم

تو از افسـانه می آیی تو  بر تاریـخ مــی ریزی

و  من از فتـح جغـرافیا کمـانگیـر تر شدم خانم

به زیر شـرشـر نامت  به زیر  شط شط  گـامت

درون چشمه ی چشمت چه تر ترتر شدم خانم

به هرچرخی که میباری به هرباری که می چرخی

به هرتیری که می بخشی دوصدبستر شدم خانم

غزل از گیسوان بیختی و خود در گیسوان بسته

خـودم را در گـُلو  ریخـتم چه  آرام تر شدم خانم

 

 

 

 

 

 

مثل گل پرپر شدم خانم

 

نور الله وثوق

 

به در مانگاه عشقت بی جهت بستر شدم خانم

 تو  عین شعله ی من  عین  خاکستر شدم خانم

  مکرر در مکرر داده ام سر  شعــر شوقت را

نوار  هر زه گویی را پیاپی ســر شدم خانم

به روی نعش فکـــــرم تـیر بار  آرزوهــــــا را

مسلسل درمسلسل پشت هم جرجرشدم خانم

برای دیدن یک غنچه از لبهــــــای احساست

 سر راهت  نشستم مثل گل پرپر شدم خانم

به من ثابت شد از سیاره چشمان پر شورت

 که جا بند جـدال جلـــوه  محشر شدم خانم

 مــرا خیس عرق کــردی زدیدار  گل افــروزت

 تما شاکن که ازسر تابه ناخن  تر شدم خانم