عشق از نور لبت آویخته

 عشق بشکافد فلک را صد شکا ف

عشق لــرزاند زمین را از گـــزاف

عشق می شورد دل آشفته را

عشق می سوزد ره ِ آهسته را

عشق می آرد بسی آتشفشان

عشق مــی آید بسـوی آشـیان

عشق می شوید تن اسفندیان

عشق می نوشد صـدای پرنیان

عشق می خواند ترا تا سنگرش

عشق مـی گیــرد تـرا اندر برش

عشق سودای سرشک و سوزهات

عشق دریای  صفــا در  روز هات

عشق آواز درخشان لبان

عشق افسون چنین است و چنان

عشق نوشابۀ خـُمهای دلست

عشق دیوانۀ درسهای  دلست

عشق از عشق می شود مشبوع تر

عشق از عشق می شود با هوش تر

عشق در کنج قفس مستانه وار

عشق در فصــل طرب دیوانه وار

عشق از نور لبت آویخته

عشق بر چشمم چنین انگیخته

عشق از دست و دلت چون آبشار

عشق در شهر جنون مثل انار

عشق آغاز گشته از جاکت  سیه

عشق جوشان مانده در جاکت  سیه

عشق پاشان گشته در زلف شما

عشق ایمان گشته در زلف شما

عشق آمین است و صد شعر دگر

عشق آواز دو دستت بر به بر

عشق آهنگ تو در آتشکده

عشق دیدار  تو در آتشکده

عشق چیغ است و سکوت ای نازنین

عشق نرم است و سکوت ای نازنین

 

چکاوک