زبان برای بروز، یا به گفتار می آید و یا در متن می نشیند. كه هر
یك برای زبان می توانند كاركردی ایجاد كنند. با این همه در حجم
روزانگی، گفتار كاركرد بیش تری دارد و در بعد زمان، متن. هر چه زمان از
گفتار بگذرد، بی رنگ تر می شود و هر چه همین زمان از متن بگذرد، پر
ارزش. ارزش متن و گفتار هر كدام مقوله ای است، كه ارزش گفتار در لحظه
نمود دارد.
متن، چینش كلمات است، برای منظوری خاص و كاركردی خاص. متن در بر
خورد با مخاطب خود شكل اصلی را پیدا می كند و در برخورد با همین مخاطب
است كه شكل های متفاوت به خود می گیرد. هرچه زمان از متن بگذرد ارزش
متن نمود بیش تری پیدا می كند.
جایگاه مخاطب در نوع چیدن كلمات است هر چه چیدن كلمات با دقت باشد
متن می تواندتاثیر بیش تری در زمان داشته باشد و اگر مخاطب رها شده در
كلمات و بی قید باشد متن رها و بی قید می شود. در زمان ، مخاطب در جای
كلمه می نشیند و كلمه رنگ مخاطب به خود می گیرد. مخاطب كاركرد می یابد
به آن گونه كه كلمه.
خلق و خوی كلمات هر كدام حكایتی است. هر كلمه دارای ارزش احساسی و
تفكری خاص خود است كه به مقتضای سخن در گفتار و متن می نشیند. مفهوم و
ذهن مخاطب است كه این كاركرد را برای كلمه ایجاد می كند. كلمه ی نشسته
در متن این حساسیت را بر می انگیزد كه با چه كاركردی در جمله قرار
گرفته است.
كلمه روان خاص خود را دارد. و این روان به او اجازه می دهد كه در
شرایط
مختلف روحی واكنش های متفاوت بروز دهد. هر چه واكنش ها متفاوت تر باشد
كلمه روانٍ پویاتر و پرجنبش تری دارد و اگر این واكنش ها وعكس العمل
های كلمات كم تر باشد كلمه بیمار است. هنگامی كه مخاطب در جای كلمه می
نشیند در جایگاه تصمیم این اجازه را به خود می دهد كه كاركرد كلمه را
خود مشخص كند كه هر كدام از كلمات راه
را بر ذهن او هموار كنند و مخاطب در شرایط روانی مساعدی قرار بگیرد كه
این خود باز به گونه ای كاركرد كلمه را افزایش می دهد. عكس این قضیه
نیز صادق است. مخاطب در پویایی و روانی كلمه دست به انتخاب می زند. این
انتخاب در طول متن راه گشاست، راهی كه به زیرساخت های متن توجه دارد.
انتخاب و شناخت صحیح می تواند كمك كننده به متن و مخاطب باشد، كه هم
راهی نو و جدید به متن باز می كند و هم مسیری در ذهن مخاطب برای درك
بهتر مشخص می كند، ذهن مخاطب، صحت انتخاب را تعیین می كند.
اگر از نگاه نویسنده وارد متن شویم دنیای متن را محدود می كنیم.
نویسنده امكانی كه برای زبان و كلمه اش ایجاد می كند محدود است، محدود
به ذهن نویسنده. شكل گیری پویای ذهن مخاطب زمانی صورت می گیرد كه متن
تنها و تنها از نگاه خالق اثر دیده نشود.
مخاطب در پروسه ی كلمه شدن از جهان های گوناگون می گذرد. هر چه جهان پر
رمز و رازتر، در شكل گیری،
مخاطب روان پویاتری به خود می گیرد و هر چه جهان تك بعدی و تك منظر،
مخاطب در جهان توقف می كند.
مخاطب به شكل های گوناگون می تواند خود را در متن قرار دهد. این مخاطب
خود را در زمان های گوناگون می تواند با متن سازگار كند، به گونه ای كه
متن تابعی بشود از زمان و مخاطب. این تابع بودن چه اندازه می تواند
آگاهانه رخ داده باشد ؟ پاسخ در هماهنگی یی است كه شكل كلمه به خود می
گیرد. در حقیقت اتوماتیك عمل می كند. عوامل گوناگون در كنش متقابل با
یكدیگر دست به عمل می زنند، یعنی شرایط گوناگون اجتماعی در هماهنگی
باهم و ارگانیك به گونه ای به متن سمت و سو می دهند كه متن تابعی از
زمان و مخاطب می شود. وقایع، رویدادها، عادات و آداب و سنن و... چنان
در هماهنگی با یكدیگر عمل می كنند كه روان كلمه شكل می گیرد. جامعه ی
بیمار كلمه ی بیمار در خود می زاید و
جامعه ی سالم كلمه ی سالم. هر وقت كلمه بیمار باشد، مخاطب هم به تبع
كلمه و جامعه دچار بیماری می شود و بر عكس.
این كنش متقابل است كه می تواند وضعیت یك دوره و یك تاریخ را مشخص كند.
هر چه در رویكرد تاریخی از خون و ستم و داغ و مهركردن پیشانی و شمشیر و
گلوله و تفنگ و... استفاده شود، روان كلمه بیمار است به گونه ای كه این
اجازه به او داده نمی شود در مفهومی دیگر بروز كند و به مرور همین
كاركرد را نیز از دست می دهد.
هنگامی كه واژه ی عدالت در بی عدالتی مفهوم می گیرد، روان كلمه آزرده
می شود كه این در رویكرد تاریخی هولناك است. هنگامی كه آزادی در عدم
آزادی معنا می شود، كاركردی شرمگینانه برای كلمه ایجاد كرده ایم و این
جاست كه بیماری كلمه شكل می گیرد و برای درمان آن باید زیرساخت های
اجتماعی
را در نظر گرفت كه زیر ساخت های اجتماعی
نیز خود تابعی از زمان هستند. توابعی از زمان كه هرچه بر آن ها بگذرد
استحكام بیش تری پیدا می كنند، و هرچه استحكام بیش تری پیدا كنند مخاطب
با سرسختی فجیعی رو به رو می شود و خود را در عدم آزادی و بی عدالتی و
فقر و... جا می دهد.
گریز از این كلمات تابع فراگیری كلمات جدید است. كلماتی كه در روند
مخاطب شدنشان دست به اصلاح زیرساختی و ساختاری اجتماعی بزنند.