شرق عجله را دوست ندارد
انتخابات
برگذار شده مورخ 20 اگست سال 2009 در افغانستان، نه تنها یکبار
دیگر تمایلات معلوم در زنده گی سیاسی کشور را برجسته ساخت ، بل
تلاش های مصرانه نیروهای خارجی جهت دموکراتیزه ساختن سریع در جامعه
عنعنوی ، در کشور فقیر و در حال جنگ ، مشخص زمان ما نیز ظاهر شدند.
ضمن ارزیابی نمودن بی غرضانه این پروسه سراسری افغانی ، باید
اعتراف نمود ، که واقعاً جعل کاری و استفاده از امکانات دولتی وجود
داشتند. باید گفت ، که بازی غیر صادقانه از جوانب مختلف پیش برده
میشد. طوریکه انتظار میرفت ، منابع اداری فعالانه بکار گرفته شد ،
و در مبارزه انتخاباتی نیروهای سیاسی به هوس فراخوان های اتنیکی
منطقوی رو اوردند. تقریباً در همه جا مبارزات در قدم اول بر اتکاء
بر علایق قرابتی ، وطنداری و عقد اتحادیه های " قومی " مانند اتحاد
غیر منتظره کرزی – دوستم عیار شدند. هیچ یک از احزاب نتوانست به
رای دهنده کدام پروگرام روشن انکشاف کشو ر را ارایه کند ، که
ویژگی های ملی کلتوری و اقتصادی را مدنظر گرفته باشد. همه انها به
سطح مجموعه شعار های نسبتاً مشابه حضور داشتند.
مساله بهای انتخابات شایان توجه خاص می باشد. برعلاوه مخارج چندین
میلیونی در کشور مفلس ، اتهامات متقابل و بی اعتمادی در صفوف
ایتلاف ضد طالبان به اوج خود رسید. حتی احتمال تشدید خشونت مسلحانه
بروز نمود ، انهم نه تنها از جانب " ملایان تندرو".
در عین حال گروهای رقیب سعی کردند فعالیت های بعدی شان را مطابق
سناریوی ایران عیار سازند. عده ای ، در صورت شکست ، وعده کشیدن
کتله های اعتراض کننده را به خیابان ها میدادند ، و دیگران در باره
بکار برد قوه " قانونی " علیه انها وعده میدادند. خطر چنین انکشاف
حوادث ، تا به حال وجود دارد. باید به یاد داشت ، که افغانستان به
تفاوت از ایران پر از سلاح های غیر قانونی می باشند. تفاوت درین
است ، که اپوزیسیون " سیستمی " افغانستان عمده تاً به اساس اتحادیه
های اتنیکی – منطقوی ساخته شده ، که گروه های مسلح خودی دارند و یا
توانایی ایجاد انها را در مدت زمان کوتاه دارا می باشند.
واضح است ، که چنین سناریو به نفع چه کسی تمام خواهد شد. به گور
سپردن طالبان و افراطیون نزدیک به انها هنوز قبل از وقت است.
میلیون ها رای دهنده گان در انتخابات شرکت نه ورزیده اند. طوریکه
شاهدان عینی گواهی میدهند - انها نه انقدر به علت بی تفاوتی ، بلکه
بیشتر از ترس انتقام گیری ، نبودن مراکز رای دهی و یا تامین نبودن
امنیت شرکت نکردند. بخش مردم از امدن به صندوق های رای دهی ، تحت
تائثیر تبلیغات اپوزیسیون اشتی ناپذیر امتناع ورزیدند. باید موافقه
نمود ، که این دلیل وزین به نفع قوت های طالبان می باشد. صحبت ها
در باره ضعف انها ، که بر عدم موثریت هنگام انتخابات استوار است ،
قبل از وقت بودند.
میخواهم توجه کار شناسان را ، که به چنین نظر تمایل دارند ، به این
نقطه جلب نمایم ، که تلفات نسبتاً کم در روز انتخابات به هیچ وجه
ثبوت ضعف طالبان محسوب نمیشود. در روز 20 اگست جنگ های بزرگ وجود
نداشت ، ولی در 15 ولایت کشور 139 حمله طالبان ثبت شده بود. درین
حملات 27 نفر کشته شدند ، از جمله انها دو سوم را ماموران ادارات
نظامی تشکیل میداد. 52 نفر ، منجمله 39 نظامی زخم برداشتند. این
همه ، اصلاً به کشف همراه با جنگ ، تاکتیک ازمایش قابلیت رزمی دشمن
و تثبیت نقاط ضعیف ان ، شباهت داشت.
طالبان رمه گوسفندان نیستند ، که به افسون گری پیش میروند ، اینها
چریکان هستند. نباید از انها قربانی نمودن کتلوی را در نبرد با
نیروهای ، که چندین بار از هرنگاه بر انها برتری داشته و در اماده
گی کامل محاربوی قرار دارند ، توقع داشت. اعمال بزرگ تروریستی و
برخورد های محاربوی در کشور بعداً رخ دادند و تا به امروز بصورت
متناوب ادامه دارند. میخواهم توجه را به این نقطه مبذول دارم ، که
یک روز قبل از انتخابات در افغانستان اعمال تروریستی وحشتناک در
عراق سازماندهی شده بودند ، از نیمه دوم ماه اگست اینگونه اعمال
تروریستی در پاکستان و قفقاز شمالی اغاز گردیدند. این همه ما را به
فکر هماهنگی فعالیت های افراطیون می اندازند.
میتوان نتیجه گیری نمود ، که بهای انتخابات بس بزرگ ثابت گردید.
نتائیج انها کله های داغ دشمن مسلح را سرد نه ساخت ، و احساسات
سیاسی را تا بلندترین حد تشدید نمود.
احزاب و اشخاص بازنده در انها عقده گرفتند ، و بسیاری انها قانونیت
انتخابات را به رسمیت نمی شناسند. نفاق در بین ایتلاف ضد طالبان
میتواند ادامه یابد ، که ، قبل از همه ، در تشدید مخالفت سیاسی و
تقویت خود مختاری بخش ولایات و ولسوالی ها و مطابقاً تضعیف حاکمیت
پایتخت ، تبارز خواهد کرد. در چنین صورت هماهنگی فعالیت های
محاربوی مشترک برهم میخورد و رکود در انکشاف اجتماعی – اقتصادی
ناگزیر به نظر میرسد.
واضح است ، که به کمک مانور های سیاسی ، قبل از همه توافقات علنی و
غیر علنی راجع به تقسیم مقامات ، میتوان ازینگونه مشکلات جلوگیری
نمود. پس درینصورت ، ایا راه اندازی مبارزات انتخاباتی ضروری بود؟
ایا انتخابات برای افغانها ضرور بود؟
برخی ها چنین تصور میکردند ، که برای بسیاری مردم ، که به ابتدایی
ترین مشکلات بقای شان مصروف اند ، انتخابات اصلاً هیچ مفهوم هم
ندارد. فعالیت سیاسی بخش دیگر و قابل ملاحظه ، بدون شک ، به
امیدهای صادقانه به خاطر اینده خوب وطن مربوط بود ، اگر چه به "
نزدیکان خونی شان " ، رای میداند. این مردم شایسته احترام زیاد
هستند ، به خاطریکه، باید شهامت زیاد داشت، تا به پای صندوق رای در
شرایط جنگ داخلی و اعمال تروریستی آمد.
به عقیده من ، به خاطر جلوگیری از خطرات جدی ، به تعویق انداختن
انتخابات به موعد بعدتر معقول خواهد بود ، و تا ان زمان باید فیصله
های مصالحوی در باره صلاحیت ها و مقامات قدرت جستجو گردند. در مشرق
زمین اکثراً این کار را میکنند. شرق عجله را دوست ندارد. ولی حکومت
افغانستان مجبور بود به اساس "ستندرت های " تحمیل شده قانونیت ان
بازی نماید و اگر دقیق تر گفته شود به اساس غیر قانونی ساختن ان ،
زیرا هیچ کشور در جهان در مورد قانونی بودن ان اعتراض نداشت.
روشن است ، که این انتخابات بیشتر برای ایتلاف غربی ضرور بود ، تا
به خود افغانها. انهم نه فقط به علت انکه ، " عقابان " ناتو
میخواهند در چنین منطقه جالب ستراتیژیک پای خود را محکم کنند ،
بلکه نسبت باور کورکورانه سیاستمداران بر اشتباه ناپذیر بودن رسالت
سریع دموکراتیک انها.
نباید فراموش کرد ، که افغانستان کشور اشغال شده است ، در هر چنین
دولت حکومت نمیتواند کاملاً مستقل باشد. حکومت افغانستان مجبور است
از مشی حامی خود پیروی نماید. این مشی تا به حال به اساس شیوه های
کهن کانستروکتوویزم جهانی شدن – سیستم ابتدایی مفکوره ها و
عملکردها در باره باز سازی جهان ترسیم میشود. در اساس جهانی شدن ،
طوریکه معلوم است ، مفکوره نیولیبرالی قوت کامل بازار ، تضعیف
کنترول دولتی بر ان ، و تنظیم خود بخودی اجتماعی قرار دارد.
برعلاوه ، جهانی شدن محتوای حیله گرانه " دموکراتیک " و دموکراسی
نظامی – پولیسی دارد. در ان همزمان ارزوی از بین رفتن خصوصیات ملی
– کلتوری ملل و قضاوت ها در باره رقابت خشن بین مدنیت ها وجود
دارد. در جیوپولیتیک جهانی شدن نظریه کذایی " تصادم مدنیت ها " حتی
سرمشق عمل قرار گرفته است. این نظریه ، با تاسف ، تدریجاً عقول
بسیاری مردم عادی را ، هم در غرب ، و هم در شرق تسخیر میکند.
جهان بینی و پراکتیک جهانی شدن ، بر پافشاری بر اعمار " مدنیت
بیزنس " جهانی ، نشانه های اشکار بنیادگرایی با افسانه ها ، خیال
پرستی ها و تنگ نظریهای خود را دارا می باشد. سیاست شناسی خدمت
گذار ان ، که مدعی فراست می باشد و بر محاسبات شیماتیکی ،
پراگماتیزم خالص اتکاء میکند ، دانایی خود را از دست داده است.
پولیت تخنالوجستان بر عقل سلیم غلبه کرده اند.
ساینس گرایی بی روح و ضد اخلاق بصورت غلیظ تفکر معاصر سیاسی و
اقتصادی را پر نموده است. در زمان ما رابطه متقابل تجارب
جیوپولیتیکی و جیو اقتصادی از واقعیت فاصله گرفته و تا سرحد ابتذال
کشانده شده اند. ظرافت عقل ساینسی مترادف دیوانه گی گردیده است.
ثبوت ان اشغال عراق و سوریالیزم پروژه های " شرق نزدیک بزرگ " ، "
و " اسیای مرکزی بزرگ "امریکا می باشد ، که بصورت کامل اراده ،
کلتور ، طرز تفکر ملل ، تنوع کشش معنوی انها و احساسات سیاسی انها
را نادیده میگیرد. تجربه غیر قانونی ساختن حاکمیت افغانستان – ثبوت
دیگر ناهنجار بودن و تاریکی بنیادگرایی دموکراتیک جهانی شدن می
باشد.
به این ترتیب ، بنیادگرایی نظم جهانی شدن یکبار دیگر بی کفایتی
سازنده گی خود را ثابت ساخت. برعلاوه ، این کار به مثابه عکس العمل
جوابیه ، باعث تحکیم بنیادگرایی مذهبی میشود. در خاک افغانستان نوع
نهایت اشتی ناپذیر ان مسلط شده ، و ملت افغان بین چکش و سندان
پروژه های جهالت خشن و غیر سازنده ، قرار گرفته است. ولی تحمیل
انها ناممکن است ، هم از نقطه نظر مقاومت کتلوی کلتوری ، و هم به
علت اشکال ریشوی عمیق همزیستی انارشیستی افغانها.