بخش اول
ش. میم بهرنگ
۱
دیالک تیک تنی و عالمی
حکم
تنی زنده دل خفته در زیر گل
به از عالمی زنده مرده دل
سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک تنی زنده دل و عالمی مرده دل بسط و تعمیم می دهد و برای تأکید بر تعیین کننده و اصلی بودن کیفیت، به فرمولبندی دیالک تیک تنی زنده دل مرده و عالمی مرده دل زنده مبادرت می ورزد :
یک نفر زنده دل خفته در زیر گل (بلحاظ کمی پست تر، ولی بلحاظ کیفی بر تر) بهتر است از یک عالم مرده دل زنده (بلحاظ کمی برتر، ولی بلحاظ کیفی پست تر.)
بهتر از یان نمی توان نقش تعیین کننده کیفیت بر کمیت را برای مردم قابل فهم ساخت.
۲ |
دیالک تیک صدف دردانه پر و صدف یکدانه در
|
حکم[۱]
|
صدف را که بینی ز دردانه پر نه آن قدر دارد که یکدانه در |
صدف مملو از دردانه های خرد (بلحاظ کمی برتر، ولی بلحاظ کیفی پست تر) ارزش صدق یکدانه در (بلحاظ کمی پست تر، ولی بلحاظ کیفی بر تر) را ندارد.
سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک صدف دردانه پر و صدف یکدانه در بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را به درستی از آن کیفیت (صدف یکدانه در) می داند.
در یکدانه از نظر کیفی ارزشمندتر و زیباتر از صدها دردانه خرد و کوچک است.
در گلستان، همین دیالک تیک را در مقایسه یک اسب تازی با طویله ای خر به کار می برد.
دیالک تیک کمیت و کیفیت در اواسط قرن نوزدهم، به همت مارکس و انگلس توسعه و تکامل فلسفی شگرفی می یابد و به عنوان شناخت افزاری مهم، برای توضیح روندهای طبیعی، اجتماعی و فکری بسیار بغرنج و پیچیده به خدمت گرفته شد.
۳ |
دیالک تیک سنگریزه و کوه
|
حکم[۲]
|
عدو را به کوچک نباید شمرد که کوه کلان دیدم از سنگ خرد. |
سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک سنگ خرد و کوه کلان بسط و تعمیم می دهد و قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی را از آن نتیجه می گیرد، قانون بسیار مهمی را که در اواسط قرن نوزدهم از سوی مارکس و انگلس کشف و فرمولبندی می شود.
انباشت تدریجی سنگهای خرد برروی هم (تغییرات کمی)، پس از عدول از حد معین عینی، به پیدایش کوه کلان (تحول کیفی) منجر می شود.
۴ |
دیالک تیک مور و شیر
|
حکم[۳]
|
نبینی که چون با هم آیند مور ز شیران جنگی بر آرند شور؟ |
سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک مور و شیر بسط و تعمیم می دهد و قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی را از آن نتیجه می گیرد.
اتحاد و اتفاق موران (تغییر کمی)، پس از فراتر رفتن از حد معین عینی، به پیدایش نیروی کیفیتا نوینی منجر می شود که حتی شیر را تاب مقاومت در برابرش نمی ماند.
۵ |
دیالک تیک مو و زنجیر
|
حکم[۴]
|
نه موری که موئی کز آن کمتر است چو پر شد، ز زنجیر محکمتر است. |
سعدی در این حکم، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک مور و زنجیر بسط و تعمیم می دهد و از آن، قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی را نتیجه می گیرد.
همبستگی موران ضعیفتر از مو (تغییر کمی)، پس ازگذشتن از حد عینی معین، به پیدایش زنجیری مستحکم (تحول کیفی) می انجامد.
· سعدی به قدرت توده ها واقف است :
· او از پیوند سنگریزه ها، کوه کلانی را متشکل دیده است.
· او از اتحاد مورچه ها، نیروئی را به چشم دیده است که شیران جنگی را کلافه می کند.
· او از همبستگی موران، زنجیری را متشکل دیده است که قطار تاریخ را به پیش می راند.
سعدی اما قصد آزاد سازی قدرت توده ها را برای امر پیشرفت اجتماعی ـ حتی ـ به مخیله خود راه نمی دهد.
او مهار کردن این قدرت تاریخساز را توصیه می کند.
احکامی از این دست را سعدی بدو دلیل بر زبان می راند :
اولا برای اخطار و بیدارباش به طبقه خویش، تا از جور بی حد و حصر بر توده دست بردارند، اقتصاد بی رمق کشور را به سبب فرار دهقانان و بنده ها نابود نسازند و راه به اصطلاح «عدل» و رعایت اندازه در ستم پیش گیرند.
ثانیا برای چپ نمائی و عوامفریبی، تا برای رهنمود و نتیجه گیری نهائی خویش، زمینه قبول مناسبی فراهم آورد.
سعدی یک سال بعد در گلستان هم همین اندیشه را در قالبی دیگر تکرار خواهد کرد :
حکم[۵]
|
پشه، چو پر شد، بزند پیل را با همه مردی و صلابت، که او ست · مورچگان را چو بود اتفاق شیر ژیان را بدرانند پوست |
سعدی در هر دو مورد دیالک تیک کمیت و کیفیت را و گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی را به شکل تراکم خرده سنگها (تغییرات کمی) و تشکیل کوه (تحول کیفی)، اتحاد مورچه ها (تغییر کمی) و تشکیل قدرتی شیرافکن (تحول کیفی)، همبستگی موران مو مانند (تغییر کمی) و تشکیل زنجیری مستحکم (تحول کیفی)، افزایش کمی پشه های ناتوان، کسب قدرت کیفی مهیب و زدن پیل (گذار از تغییرات کمی به تحول کیفی)، متفق شدن مورچگان ـ به تنهائی ـ ناتوان، کسب قدرت کیفی عظیم و کندن پوست شیر (گذار از تغییرات کمی به تحول کیفی) مطرح می سازد.
۶ |
دیالک تیک قطره و سیلاب
|
حکم[۶]
|
حذر کن ز پیکار کمتر کسی که از قطره، سیلاب دیدم بسی |
سعدی در این حکم، حدود هفتصد سال قبل از آموزگاران تئوری رهائی نهائی (مارکس و انگلس)، دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک قطره و سیلاب توسعه و تعمیم می دهد و از قانون فلسفی بسیار مهم «گذار از تغییرات کمی به تحولات کیفی و بر عکس» پرده بر می دارد.
تجمع تدریجی قطره ها (تغییرات کمی)، در گذر از حد معین عینی، به تشکیل سیلاب و رود و دریا و اقیانوس (تحولات کیفی) منجر می شود.
منظور سعدی از «کمتر کسی» مولدان و زحمتکشان شهر و روستا ست، که به قطرات آب می مانند و از تشکل، اتحاد و سازمان یابی شان، سیلی غول آسا قوام می یابد و نظم نوینی می تواند پی افکند.
سعدی در مواردی دیگر با بزرگواری فئودالی خویش، آنها را با «سنگ خرد»، «مور»، «پشه» و «مورچه» مقایسه می کند، که ذکرش گذشت.