آیا آمریکا قصد تجزیه پاکستان را دارد ؟
یونس.
پ
در این نوشتار بعد از اشاره به موقعیت جغرافیای اقتصادی و
ساختار فدرالی کشور پاکستان به بررسی راهکار اول ( طرح الف )
آمریکا و چگونگی پیاده ساختن آن و سپس به چند و چون راهکار دوم
( طرح ب ) آمریکا مبنی بر تجزیه احتمالی پاکستان ( بر اساس مدل
یوگوسلاوی ) می پردازم
.
موقعیت ژئوپولیتیکی و استراتژیک پاکستان
کشور پاکستان که دارای ساختار فدرالی است ، از چهار ایالت
نسبتا خود مختار پنجاب ، سند ، بلوچستان و ایالت شمال غربی (
پشتونستان ) و دو ناحیه بزرگ عشایری فدرالی تشکیل یافته است .
سرنوشت ایالت کشمیر که در شصت و دو سال گذشته باعث سه جنگ بزرگ
بین پاکستان و هندوستان گشته است ، هنوز تعیین نگشته است
.
کشور پاکستان با ۱۷۵ میلیون نفر جمعیت پنجمین کشور پر جمعیت
جهان و بعد از اندونزی ، دومین کشور پر جمعیت مسلمان نشین جهان
محسوب می شود . مردم پاکستان که به ملیت های بزرگ پنجابی ،
بلوچی ، سندی ، پشتون تعلق دارند ، دارای رشته های مشترک
ناگسستنی زبانی ، فرهنگی و مذهبی با ملیت های متنوع ساکن
هندوستان ( با پنجابی ها ، کشمیری ها و … ) ، ایران ( با بلوچ
ها و سیستانی ها ) ، افغانستان ( با پشتون ها و…. ) و چین ( با
تاجیک ها و قرقیزها و… ) هستند . بررسی و مرور نقشه سیاسی
پاکستان نشان می دهد که این کشور به خاطر موقعیت جغرافیای
فیزیکی و فرهنگی خود که مناطق سوق الجیشی آسیای جنوب غربی (
خاورمیانه ) ، آسیای جنوبی ، آسیای مرکزی و کشور چین را بهم
متصل می سازد ، در محاسبات ژئوپولیتیکی هیئت حاکمه آمریکا و
دولتمردان حاکم بر کاخ سفید ، از اهمیت بزرگی برخوردار است .
به غیر از موقعیت استراتژیکی در زمینه های دموگرافی و جغرافیای
سیاسی و فرهنگی ، پاکستان به طور تقریبی ۲۵ تریلیون
(
میلیون میلیون ) و یک میلیارد فوت مکعب ( تی . سی . اف ) ذخایر
گازی و در حدود ۳۰۰ میلیون بشکه ذخایر نفتی اثبات شده دارد .
مضافا ، تخمین های دیگر ذخایر نفت ایالت بلوچستان را در دریا و
خشکی مجموعا ۶ تریلیون بشکه برآورد می کنند ( رجوع کنید به
نشریه ” سرویس خبری محیط زیست ” ۲۶ اکتبر ۲۰۰۶ ) . به نظر خیلی
از تحلیلگران ضد نظام جهانی سرمایه ، نکته اساسی که پاکستان را
در محاسبات هیئت حاکمه آمریکا به یک کشور کلیدی و یا ” پشت
جبهه ” تبدیل می سازد ، قرار گرفتن پاکستان در مرزهای شمال
غربی چین است . اگر تحلیل این صاحب نظران به این واقعیت نزدیک
باشد که ” هدف نهائی
”
آمریکا در پروژه جهانی خود ” تحدید چین ” است ، در آن صورت می
توان به جرات گفت که برنامه هیئت حاکمه آمریکا در دوره اول
زمامداری باراک اوباما در مورد استراتژی
”
اف – پاک ” ( افغانستاان – پاکستان ) از دو راهکار و آلترناتیو
تشکیل یافته است
.
راهکار اول : انقیاد مطلق
راهکار و آلترناتیو اول استقرار و تامین رژیمی غیر نظامی در
پاکستان است که مثل افغانستان بدون قید و شرط مطیع آمریکا باشد
: رهبری سیاسی که هیچ تعهدی در مقابل علایق و آرمانهای ملی
مردم پاکستان نداشته و درهای خود را به سوی گسترش اموااج جنگ
های ساخت آمریکا از افغانستان به پاکستان باز گذارد . آیا دولت
زرداری – گیلانی که در مقام مقایسه با دولت های نظامی ضیاالحق
و سپس پرویز مشرف ، دولتی سکولارتر بوده و از طریق انتخابات
نسبتا آزاد بر سر کار آمده است ، موفق خواهد شد که با کمک چین
و احتمالا روسیه در مقابل ماجراجوئی های نظامی و نقشه های بی
ثبات سازی نومحافظه کاران ( که علیرغم ” ناکامی در عراق ” و ”
خروج ” از کاخ سفید هنوز بطور موثر در وزارت امور خارجه و
وزارت امور دفاعی آمریکا نقش های اساسی دارند ) ایستادگی کرده
و خود را از درغلتیدن در دام انقیاد مطلق نجات دهد ؟ در پرتو
فعل و انفعالات سیاسی در منطقه بزرگ خاورمیانه و اقیانوس هند و
سیر و حرکت بحران های جاری نظام نمی توان تصمیم دولتمردان
پاکستان را در حال حاضر کف بینی کرده و بطور دقیق حدس زد . ولی
آنچه که روشن و معلوم است این است که طراحان پروژه جهانی
آمریکا از هم اکنون خود را برای پیاده ساختن آلترناتیو دوم یا
طرح ب آماده می سازند
.
راهکار دوم : احتمال تجزیه جغرافیائی پاکستان
راهکار و آلترناتیو دوم آمریکا برای پاکستان در صورتی که
راهکار اول ( طرح الف
)
با شکست روبرو گردد ، فروپاشی اوضاع سیاسی و اقتصادی آن کشور ،
تضعیف ارتش و سپس تجزیه سیاسی و بالکانیزه کردن پاکستان بر
اساس مدل تجزیه یوگسلاوی سابق است
.
آمریکا که پایگاه های نظامی متعددی در پاکستان دارد ، فضای
هوائی آن کشور را بویژه دریک سال گذشته زیر کنترل خود در آورده
و از دسامبر ۲۰۰۷ به بهانه ” جنگ علیه تروریسم ” و ” ترور بی
نظیر بوتو ” نیروهای نظامی ویژه خود را به عنوان بخشی از آموزش
و حمایت از نیروهای ” ضد شورش بومی ” و واحدهای ضد تروریستی
گسترش داده است
. (رجوع
کنید به گزارشات ویلیام آرگین در روزنامه ” واشنگتن پست “،
شماره های نیمه دوم دسامبر۲۰۰۷ و شماره های ” نیویورک تایمز ”
ماه ژانویه ۲۰۰۸ ) . شایان توجه است که آمریکا برای توجیه
برنامه های ” ضد تروریستی ” خود ، حمایت پنهان از گروه های
تروریستی را بویژه در مناطق شمال غربی پاکستان و شمال شرقی
افغانستان شدت بخشیده است . بررسی اسناد و مدارک موجود نشان می
دهد که آمریکا پروسه بالکانیزه کردن پاکستان را در صورتی که
طرح اول با ناکامی روبرو گردد ، بطور جدی در دستور عمل خود
قرار داده است . در اوایل سال ۲۰۰۵ ، گزارشی از شورای اطلاعات
ملی آمریکا پیش بینی کرده بود که پاکستان به ” سرنوشتی مشابه
یوگوسلاوی دچار گشته و طی یک دهه به کشوری چند پاره شده از جنگ
داخلی ، خونریزی و رقابت های داخل ایالتی ….. تبدیل خواهد شد
” . (
رجوع کنید به : ” نشریه عقربه انرژی ” ، ۲ مارس ۲۰۰۵ ) . خود
دولتمردان آمریکائی بویژه کارمندان عالیرتبه ” شورای اطلاعات
ملی “(که نهادی مرکب از ۱۶ اداره امنیتی منجمله ” سیا ” ، است
) ، بر این عقیده هستند که تا سال ۲۰۱۵ پاکستان به
”
کشوری درمانده ” تبدیل خواهد گشت . این کشور به عقیده مامور
عالیرتبه سابق پاکستان در انگلستان ” به خاطر جنگ داخلی ،
طالبان گرائی مطلق و کشمکش بر سر کنترل سلاح های اتمی اش رو به
زوال خواهد رفت ” . ( رجوع کنید به : نقل قول واجد شمس الحسن
در نشریه ” ایندیا تایمز ” ۱۳ فوریه ۲۰۰۵ ) . برنامه آمریکا که
نگارنده در این نوشتار از آن به عنوان ” طرح ب ” یا ” راهکار
دوم ” اسم می برد ، بر پایه تحریک و برانگیختن تلاقی های
اجتماعی بویژه ملی و زبانی در جهت بی ثبات سازی و احتمالا
فروپاشی پاکستان است . هیئت حاکمه آمریکا بویژه جناح نومحافظه
کاران در درون آن ، علیرغم تلاش های زیاد نتوانستند به برنامه
خود در عراق مبنی بر ایجاد جنگ داخلی بین سنی ها و شیعه ها
آنطور که شاید و باید ، جامه عمل بپوشانند و عملا با ناکامی
روبرو گشتند . اگر طراحان کاخ سفید نتوانستند در عراق که از
نظر مذهبی خیلی هیتروژنیک
(
ناهمگون ) است ، با موفقیت روبرو گردند ، چگونه امکان دارد که
در کشوری مثل پاکستان که جمعیتش شش برابر جمعیت عراق است و از
نظر مذهبی بر خلاف عراق ، خیلی هوموژنیک
(
همگون و همسان ) است ، کامیاب گردند ؟ در نتیجه بر اساس
سناریوی ” شورای اطلاعات ملی آمریکا ” منجمله ” سیا ” ،قصد
آمریکا ترویج و گسترش انگیزه ها و تحریکات پانیستی ، جدائی
طلبی ، الحاق گرائی و خاک پرستی در پاکستان است . این راهکار
در پاکستان که تحمیل آن بویژه به دلیل حضور نیروهای نظامی
اشغالگر آمریکا در افغانستان
(
که دائما در حال افزایش است ) و وجود پایگاه های نظامی در
کشورهای آسیای مرکزی
(
تاجیکستان ، قرقیزستان و… ) میسر خواهد گشت ، دقیقا در خدمت ”
هدف نهائی ” آمریکا
(
تحدید چین ) است . باید توجه کرد که این دستور کاری ( سناریوی
طرح ب یا راهکار دوم
)
آمریکا برای پاکستان مشابه آن چیزی است که کاخ سفید در منطقه
وسیعی از خاورمیانه
(
عراق ، سوریه ، و لبنان ) و آسیای مرکزی و آسیای جنوبی (
افغانستان ) در ده سال گذشته تعبیه و اعمال ساخته است .
استراتژی آمریکا با پشتیبانی عملیات جاسوسی مخفی مبتنی بر دامن
زدن به اختلافات دینی و مذهبی از طریق حمایت های مالی و نظامی
از حرکت ها و جنبش های ارتجاعی اسلام گرائی ، سلفیسم ،
لامائیسم و….. از یک سو و حرکت های تجزیه طلبانه و الحاق گرانه
خاک پرستی از سوی دیگر ، در خدمت ” هدف نهائی
”
پروژه جهانی آمریکا است. این ” هدف نهائی ” ( تحدید چین ) بدون
ایجاد یک پروسه طولانی بی ثباتی سازی در این کشورها ( که به
عقیده برخی کشورهای ” جلو جبهه ” و
”
پشت جبهه ” پروژه جهانی آمریکا را تشکیل می دهند و در جوار
مرزهای شمال غربی چین قرار دارند ) نمی تواند به آسانی کسب
گردد
.
حمایت آمریکا و انگلستان از شورشیان بلوچ
در حال حاضر ، طراحان استراتژی آمریکا به این نتیجه رسیده اند
که پاکستان از نظر اختلافات زبانی و ملی آسیب پذیرتر است و
حمایت مخفی آنان و متحدین انگلیسی شان در سال های اخیر ( بویژه
از سال ۲۰۰۵ به این سو ) از ” ارتش آزادیبخش بلوچستان ” در
پاکستان نیز بر اساس این ” اجماع ” در بین طراحان این استراتژی
است . علت اینکه آمریکا در حال حاضر برنامه ریخته که تمرکز را
روی حمایت از ” ارتش آزادیبخش بلوچستان ” بگذارد این است که
بلوچستان به خاطر دارا بودن موقعیت ژئوپولیتیکی و جغرافیای
اقتصادی ویژه در محاسبات نومحافظه کاران متنفذ در دستگاه های
دولتی آمریکا از اولویت نمایانی برخوردارست . در اینجا بطور
اجمال به کم و کیف بخشی از آن ویژه گیها می پردازیم
:
۱
–
بلوچستان بیش از ۴۰ در صد خاک پاکستان را تشکیل داده و از نظر
وسعت بزرگترین ایالت پاکستان محسوب می شود . مردم ایالت
بلوچستان پاکستان دارای رشته های همگون زبانی – ملی و مذهبی (
سنی ) تاریخی با مردم بلوچستان ایران از یک سو و با بلوچ های
ساکن مناطق عشایر نشین جنوب غربی پاکستان و جنوب شرقی
افغانستان می باشد
.
۲
–
همانطور که در آغاز این نوشتار اشاره شد ، کشور پاکستان دارای
ذخایر عظیم گاز طبیعی و نفت اثباشت شده است که عمدتا در
بلوچستان واقع شده و از سالها پیش مورد توجه استراتژیکی کمپانی
های نفتی آمریکا و انگلیس بوده اند . در حال حاضر در بین
پیمانکاران خارجی نفت و گاز در بلوچستان پاکستان می توان به بی
پی ( انگلستان ) ای ان تی ( ایتالیا ) او ام وی ( اتریش ) و بی
ایچ پی ( استرالیا ) اشاره کرد .کریدور خط لوله ایران و
هندوستان نیز قرار است که از پلوچستان پاکستان عبور کند .
بلوچستان هم چنین یک بندر عمیق و نسبتا مجهز در شهر گوادر دارد
که در ساحل دریای عرب و به فاصله نه چندان دور از تنگه هرمز که
نزدیک به ۳۰ در صد نفت مصرفی جهان از آنجا عبور می کند و خلیج
فارس را به دریای عمان و دریای عرب وصل می کند ، قرار دارد .
به خاطر وجود ذخایر قابل توجه نفت ، گاز طبیعی منابع دیگر
معدنی و موقعیت ژئوپولیتیکی ، بلوچستان جای ویژه ای را در
برنامه های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در منطقه آسیای جنوبی کسب
کرده است . بررسی اسناد و مدارک موجود نشان می دهد که آمریکا
در جهت تدارک زمینه و شرایط مطلوب برای پیاده ساختن راهکار و
طرح دوم خود از شورشیان بلوچ بویژه ” ارتش آزادیبخش بلوچستان (
بی ال آ ) ، حمایت می کند . با اینکه پیشینه تاسیس سازمان های
استقلال طلبانه در بلوچستان به دهه های بعد از پایان جنگ جهانی
دوم بویژه به دهه ۱۹۶۰ می رسد ، ولی در وضعیت ژئوپولیتیکی
کنونی ، این جنبش ها بویژه ” ارتش آزادیبخش ” به حرکت های
جدائی طلبانه و الحاق گرانه تبدیل گشته و تحت نفوذ قدرت های
خارجی بویژه آمریکا و انگلستان ، قرار گرفته اند . سرویس
جاسوسی بریتانیا از سال ۲۰۰۵ به این سو به صورت مخفی از
شورشیان بلوچ ( که خواهان جدائی سه منطقه بلوچ نشین از پاکستان
، ایران و افغانستان و الحاق آنها در درون کشور
”
بلوچستان بزرگ ” هستند ) حمایت می کند . در ژوئن سال ۲۰۰۶
کمیسیون دفاع مجلس پاکستان ، ” سرویس اطلاعاتی بریتانیا ” را
به ترغیب و تشویق شورشیان در استان هم مرز ایران ( بلوچستان و
سیستان ) متهم کرد . ( رجوع کنید به : ” پرس تراست آف ایندیا ،
۹ آگوست ۲۰۰۶ ) . هم چنین در این ارتباط گزارش هائی از حمایت
های ” سیا
”
و ” موساد ” از شورشیان بلوچ نه تنها در پاکستان بلکه با ابعاد
بزرگتر در بلوچستان ایران و منطقه بلوچ نشین جنوب شرقی
افغانستان وجود دارند که بررسی آنها حائز اهمیت می باشند . (
برای جزئیات درباره این حمایت ، رجوع کنید به گزارشات و تحلیل
های میشل چو سو دو فسکی در سایت ” گلوبال ریسرچ ” ، ۸ ژانویه
۲۰۰۸) . به نظر می رسد که در تلاقی ها و زد و خورد های نظامی
بین شورشیان بلوچستان پاکستان و نیروهای انتظامی و ارتش
پاکستان ، آمریکا و متحد نظامی او انگلستان هر دو طرف مخاصمه
را حمایت می کنند . آمریکا جت های اف ۱۶ خود را در اختیار
نیروی هوائی ارتش پاکستان قرار می دهد که برای بمباران
روستاهای بلوچ ( به بهانه ” جنگ علیه تروریسم ” ) مورد استفاده
قرار می گیرند ، در همین حال بریتانیا ( مشخصا سرویس اطلاعاتی
آن ) با حمایت پنهانی جنبش های جدائی طلب به بی ثباتی و تضعیف
حکومت مرکزی کمک می کند . قصد آمریکا از اتخاذ سیاست ” شمشیر
دو لبه ” در پاکستان ( کمک به ارتش مرکزی و آموزش نیروهای ” ضد
تروریسم ” از یک سو و حمایت پنهان و گاها نیابتی از شورشیان
بلوچ بویژه ” ارتش آزادیبخش بلوچستان ” ، از سوی دیگر )
درنهایت بی ثبات کردن دولت مرکزی ( اسلام آباد
)
و در صورت لزوم تجزیه احتمالی پاکستان است . شایان توجه است که
راهکار و طرح دوم آمریکا در پاکستان ” در مانده ” شباهت های
غیر قابل انکار به پروسه بی ثبات سازی ، تضعیف دولت مرکزی (
بلگراد ) و نتیجتا فروپاشی و تجزیه یوگوسلاوی دارد
.
یوگسلاوی و پاکستان : یک نیم نگاه تطبیقی
همانطورکه در آغاز این نوشتار اشاره شد ، پاکستان دارای ساختار
فدرالی است که بر پایه نقل و انتقالات ایالتی فدرال ( اختصاص و
انتقال بودجه مالی به ایالت ها) بنا شده است . تحت ساختار مالی
فدرال ، حکومت مرکزی ( مثل اسلام آباد در پاکستان و بلگراد در
یوگسلاوی سابق ) به منظور حمایت از برنامه های هر ایالت ،
منابع مالی را به همان ایالت انتقال می دهد . زمانی که این
انتقالات قطع می شود – همانگونه که به دستور صندوق بین المللی
پول ( آی ام اف ) در یوگسلاوی در ژانویه ۱۹۹۰ رخ داد
–
ساختار مالی ( مالیاتی ) فدرال از هم پاشیده و دولت مرکزی یکی
از اهرم های حاکمیت و مشروعیت خود را از دست می دهد . توجه به
این نکته حائز اهمیت است که آمریکا اولین ضربه مرگبار خود را
بر پیکر سیاسی فدرال یوگسلاوی از طریق اقتصادی و به وسیله
صندوق بین المللی پول وارد ساخت یعنی صندوق بین المللی پول و ”
سیا ” با قطع شریان مالی میان بلگراد و جمهوری ها ( اسلونی ،
کرواسی ، بوسنی و …. ) و اعمال برنامه های سیاسی و اقتصادی که
تمایلات جدائی طلبانه را تحریک می کردند ، در واقع انفصال و
اعمال انقطاع جمهوری ها را از بدنه یوگسلاوی یکی بعد از دیگری
در طول دهه ۱۹۹۰ آماده ساختند ( برای جزئیات این ضربه مالی –
اقتصادی ، رجوع کنید : میشل چوسودوسکی ، جهانی سازی فقر و نظم
نوین جهانی ” ، چاپ مونترال ، ۲۰۰۳ ، فصل هفده ) . این که در
سال ۲۰۰۵ ” سیا ” و شورای اطلاعات ملی در گزارشی سرنوشتی مشابه
یوگوسلاوی را برای پاکستان پیش بینی ( و در واقع پیشنهاد )
کرده بود ، اصلا تصادفی نبوده است
.
در این گزارش یک علت مهم انحلال سیاسی و فروپاشی پاکستان ” سوء
مدیریت اقتصادی ” از طرف نومحافظه کاران عنوان شده بود . بررسی
برنامه های صندوق بین المللی پول و دولت آمریکا نشان می دهد که
در سال های اخیر بویژه از سال ۲۰۰۵ به این سو ، آنها می خواهند
بر اساس الگوی موفقیت آمیز یوگسلاوی دولت فدرال اسلام آباد را
از نظر اقتصادی – مالی با بحران روبروساخته و پس از ” اخته
کردن ” اسلام آباد ، دقیقا مثل یوگسلاوی به اشتعال جنگ های
داخلی بین ملیت های متنوع ساکن پاکستان متوسل گردند
.
در اواسط دهه ۱۹۹۰ ، آموزش ” آزادیبخش کوزوو ” ( ک ال آ ) به
یک شرکت خصوصی آمریکائی به نام کمپانی ” منابع حرفه ای نظامی ”
( ام پی آر ) که طرف قراردادش وزارت امور دفاعی آمریکا (
پنتاگون ) بود ، واگذار شده بود . این کمپانی و شخص ریچارد
هالبروک مشاور بیل کلینتون ( رئیس جمهور وقت آمریکا ) مشترکا
نقش بزرگی در بی ثباتی سازی و تضعیف دولت مرکزی یوگسلاوی ،
سرنگونی میلازویچ و تجزیه آن کشور ایفاء کردند . امروز نیز
همان ریچارد هالبروک مشاور شخصی باراک اوباما در امور منطقه اف
– پاک ( افغانستان و پاکستان ) است و پیمان کاران خارجی نفت و
گاز در بلوچستان بویژه کمپانی برتیش پترولیوم ( بی پی ) نیز
بطور پنهانی از شورشیان بلوچ و
”
ارتش آزادیبخش بلوچستان ” حمایت می کنند . علاقه آمریکا به
ایجاد ” بلوچستان برزگ
”
یعنی استقرار کشوری واحد در آن منطقه سوق الجیشی از ادغام و
الحاق بلوچستان پاکستان ، بلوچستان ایران و منطقه بلوچ نشین در
جنوب شرقی افغانستان علل ژئوپولیتیکی و استراتژیکی دارد . از
نظر ژئوپولیتیکی ، بلوچستان پاکستان به غیر از داشتن ذخایر
عظیم نفت ، گاز طبیعی و دیگر معاون ، از موهبت بزرگ دسترسی
وسیع به دریای عربی بهره مند است . از نقطه نظر استراتژیکی ،
جدائی بلوچستان که بزرگترین ایالت از نظر وسعت و حاصل خیزترین
ایالت از نظر مواد معدنی در پاکستان است ، آمریکا را به ” هدف
نهائی ” خود که لازمه اش کنترل مطلق بر پاکستان است ، نزدیک تر
می سازد
.
رالف پیترز کارشناس نظامی در شماره ژوئن ۲۰۰۶ ماهنامه ”
نیروهای نظامی ” چاپ پنتاگون بطور آشکار پیشنهاد می کند که در
صورت تجزیه پاکستان باید کشور مستقل و مجزای بلوچستان ” بزرگ ”
یا ” آزاد ” به وجود آید . پیترز ( سرهنگ دوم در ارتش آمریکا )
یکی از معروفترین نویسندگان پنتاگون است که مقالات متعددی تا
حالا برای نشریات نظامی نوشته است . ایشان در مقاله مزبور نظر
می دهد که در مرحله بعد ایالت
”
سرحدات شمال غربی پاکستان ” ( که عمدتا ایالت پشتون نشین بوده
و به طور غیر رسمی معروف به ” پشتونستان ” است ) ، باید از
پاکستان جدا گشته و ” به علت ” پیوندهای ملی و زبانی ” به
افغانستان ملحق شود . یادآوری این نکته لازم است که پیترز در
سخنرانی ها و نوشته هایش از یک سو از جدائی مناطق بلوچ نشین
جنوب شرقی افغانستان و الحاق آنها به ” بلوچستان بزرگ ” حمایت
می کند و از سوی دیگر از جدائی ” پشتونستان
”
از پاکستان و الحاق آن به افغانستان استقبال می کند . جدائی
بلوچستان و سپس ایالت مرزی شمال غربی از پاکستان که سرهنگ دوم
پیترز پیشنهاد می کند و عمدتا بازتاب سیاست خارجی آمریکاست ،
عملا قلمرو ارضی پاکستان را در حدود ۵۰ در صد کاهش خواهد داد
.
پاکستان هم چنین بخش اعظم سواحل خود با دریای عربی را که آن
کشور را به اقیانوس هند متصل می سازد ، از دست خواهد داد .
گرچه این طرح در راهکار دوم استراتژی آمریکا بطور رسمی از طرف
دولت اوباما منجمله پنتاگون ، اعلام نگشته است ، ولی تدارک در
آن جهت به عنوان برنامه تمرینی در کالج دفاع سازمان ” ناتو”
برای افسران ارشد و عالیرتبه نظامی تدریس می شود . با اینکه
اوباما به عنوان یک ” سنتریست ” کوشش می کند که به بخشی از
خواسته های توده های مردم بویژه جوانان ، پاسخ مثبت داده و
”
خروج ” نیروهای نظامی آمریکا را از عراق عملی سازد ولی او به
هیچوجه اگر حتی بخواهد هم نمی تواند در مقابل گروه های فشار
میلیتاریسم که در دهه های گذشته بویژه در دوره بعد از پایان ”
جنگ سرد ” در تاروپود ( متابولیسم ) نظام رخنه کرده و همراه با
پنج مونوپولی بزرگ و رسانه های گروهی جاری ” مثلث ” نظام جهانی
سرمایه در راس آن آمریکا ، را تشکیل می دهند ، مقاومت کرده و
نیت آنها را در مورد ” هدف نهائی ” نظام که طرح تجزیه پاکستان
منبعث از آن است ، تغییر دهد . بر اساس این تحلیل ، خیلی از
صاحب نظران ضد نظام بر آن هستند که سناریوی جنگ داخلی که توسط
شورای اطلاعات ملی منجلمه
”
سیا ” با حمایت و عنایت رابرت گیتس ( وزیر امور دفاعی آمریکا )
و ریچارد هالبروک
(
مشاور کاخ سفید در امور ” اف – پاک ” ) نوشته شده در انتظار
پاکستان است و به عقیده منتقدین سیاست خارجی آمریکا ، اگر
اوضاع بر وفق مراد نومحافظه کاران و نظامیگران پیش برود خیلی
امکان دارد که آن کشور به ” ویتنام اوباما ” تبدیل گردد
.
جمع بندیها
۱
–
بر خلاف ادعاهای رسانه های گروهی جاری ، بزرگترین خطری که
جامعه و ملت
–
دولت پاکستان را تهدید می کند فقر فراگیر و عمیق و مسائل متعدد
و منبعث از آن است
.
شورشیان طالبان ، القاعده ، مجاهدین سابق افغانی و دیگر
تروریست ها بدون حمایت مالی و آموزشی و تسلیحاتی ” سیا ” قادر
نخواهند گشت که دولت پاکستان را سرنگون ساخته و آن کشور را به
یک کشور ” درمانده ” مثل سومالی ، تبدیل سازند
.
۲
–
سازمان اطلاعات پاکستان ( آی س آی ) همچنان مثل زمان پرویز
مشرف به نیابت از
”
سیا ” ، نقش کلیدی در مباشرت و نظارت بر بخش بزرگی از رهبری
القاعده ، طالبان و دیگر ” تروریست ها ” بر عهده دارد . این
سازمان تحت نظارت ” سیا ” از یک سو در انتقال اسلحه از بنادر
جنوب پاکستان بویژه کراچی ، به بخش هائی از طالبان ها و دیگر
تروریست ها و از سوی دیگر در کمک به ارتش پاکستان در نبرد علیه
طالبان ها بویژه در دره ..سوات ، و نتیجتا در بی خانمانی نزدیک
به دو میلیون نفر در شمال غرب پاکستان نقش کلیدی ایفاء می کند
.
۳
–
اگر پنتاگون و سیا در تعبیه و پیاده ساختن راهکار دوم ( طرح ب
) خود مبنی بر اشتعال جنگ های داخلی در پاکستان ( به ترتیب در
بلوچستان ، سپس در ایالت مرزی شمال غربی و بعدا در ایالت سند )
طبق مدل یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ ، موفق گردند ، در آن صورت یک
قدم اساسی به سوی ” هدف نهائی” خود برداشته اند
.
۴
– ”
هدف نهائی ” هیئت حاکمه آمریکا از گسترش جنگ های ” ساخت آمریکا
” مشخصا در آسیای جنوب غربی ( افغانستان و پاکستان ) و گسترش
حضور نظامی خود در کشورهای آسیای مرکزی ( تاجیکستان ،
قرقیزستان و .. ) ” تحدید چین ” است . به نظر نگارنده اشتعال
جنگ های ساخت آمریکا در کشورهای آسیای جنوب غربی تحت بهانه جنگ
علیه ” تروریسم
”
، حمایت از گسترش لامائیسم در تبت چین و کمک به جنبش مسلمانان
ترکستان در ایالت شین جان در شمال غربی چین ، ازدیاد مانورهای
مشترک نظامی با تایوان و کره جنوبی ، تاکید بیش از حد روی بلند
پروازی های هسته ای کره شمالی به عنوان یک کشور ” گردنکش ” و
بالاخره تلاش آمریکا در عقد یک قرارداد نظامی با هندوستان را
می توان با در نظر گرفتن ” هدف نهائی ” آمریکا ( ” تحدید چین ”
) بهتر و جامع تر مورد بررسی قرارداد
.
نتیجه گیری
با اینکه آمریکا از نظر اقتصادی بویژه داد و ستد با چین عمدتا
از طریق شرکت های فراملی و تجارت و تبادل پول رابطه ای فراگیر
و تنگاتنگ دارد ولی افزایش و تعمیق رقابت های ژئوپولیتیکی در
سطح جهان بویژه عملکرد های آمریکا در افغانستان و پاکستان ، که
کشورهای همجوار شمال غربی چین محسوب می شوند ، شرایط را برای
رشد ” تلاقی های انفجاری ” بین چین و آمریکا آماده می سازد .
درماه های آینده ادامه صدور جنگ های ساخت آمریکا از عراق و
افغانستان به پاکستان احتمال وقوع این تلاقی ها را بیشتر ساخته
و بر پیش بینی بعضی از تحلیلگران مبنی بر تبدیل پاکستان به ”
ویتنام اوباما
”
مهر تائید خواهد زد
.
پی نویس توضیحی
۱
–
بی نظیر بوتو رهبر حزب ملت پاکستان ( پی پی پی ) در آخرین
روزهای پایانی سال ۲۰۰۷
در بحبوحه کمپین های انتخاباتی در شهر راولپندی ترور شد .
راولپندی بر خلاف شهرهای بزرگ لاهور ، کراچی ، اسلام آباد و….
یک شهر عادی و معمولی نیست ، بلکه شهری نظامی و امنیتی است .
ستاد مرکزی فرماندهی نیروهای مسلح پاکستان که بعد از نیروهای
نظامی چین و هندوستان مقام سوم را از نظر کمی و کیفی در آسیا
دارا می باشد ، در این شهر قرار دارد . مضافا ، سرویس اطلاعاتی
– نظامی پاکستان که به شکرانه کمک های مالی و با نظارت و
مباشرت سیا به یک سازمان امنیتی قوی در منطقه خلیج فارس و
اقیانوس هند در دهه اخیر تبدیل گشته است ، نیز در شهر راولپندی
مستقراست . شهر راولپندی دائما تحت نظر افسران و ماموران
امنیتی سازمان اطلاعات است که همواره به درون اجتماعات و تشکل
های کوچک و بزرگ ، نفوذ می کنند . بوتو به طور مرموز و ابهام
آمیزی در منطقه شهری راولپندی که به شدت توسط پلیس نظامی و
نیروهای ویژه امنیتی و اطلاعاتی کنترل و حفاظت می شد ، ترور شد
. با اینکه تا کنون نزدیک به هیجده ماه از ترور بی نظیر بوتو
می گذرد ، تحلیلگران و مورخین نتوانستند به مدارک ، اسناد و
شواهد موثقی درباره چگونگی قتل بوتو دسترسی داشته باشند ، ولی
نقل قول های منابع خود دولت پاکستان و رسانه های گروهی در خیلی
ازکشورهای اروپائی ، آسیائی و…. عمدتا برنقش القاعده و یا دیگر
تروریست ها تاکید دارند و همچنین احتمال مشارکت ” سازمان
اطلاعاتی پاکستان
”
را در این ماجرا بازگو می کنند . آنچه که این نقل و قول ها و
گزارشات از آن بی بهره اند ، ذکر این واقعیت است که سازمان
اطلاعات پاکستان به نیابت از ” سیا ” نقش کلیدی در مباشرات و
نظارت بر القاعده و دیگر ” تروریست ها ” بر عهده دارد . رجوع
کنید به
:
گزارشات و تحلیل های میشل چوسودوسکی تحت نام ” پاکستان و نیروی
جهانی علیه تروریسم ،” در نشریه گلوبال ریسرچ : ۸ ژانویه ۲۰۰۸
.
منابع و مآخذ
مقالات از : سایت ” گلوبال ریسرچ
”
مایکل پارانتی ، ” افغانستان یک داستان نا گفته ” ،
۲۰
مارس
۲۰۰۸
.
ویلیام انگدال ، ” ترور بوتو : برنده کیست ؟ ”
۴
ژانویه
۲۰۰۸
.
میشل چودوسکی ، ” بی ثبات سازی پاکستان ” ،
۳۰
دسامیر
۲۰۰۷
.
لری چین ، ” جاه طلبی های آمریکا و بریتانیا در ترور بی نظیر
بوتو ” و ” بی ثبات سازی پاکستان ” ،
۲۹
دسامبر
۲۰۰۷
.
تام برقارت ، ” نیابت آمریکا : جنگ علیه تروریسم ، در پاکستان
” ،
۳
آوریل
۲۰۰۹
الونزو ترابانکو ، ” اژدهای بزرگ بیدار می شود : چین هژمونی
طلبی آمریکا را به چالش می طلبد ” ،
۶
ژانویه
۲۰۰۹
میشل چودووسکی ، ” کی مسئول حمله در مومبای بود؟
۳۰
دسامبر
۲۰۰۸
نشریات
”
واشنگتن پست ” ،
۲۵
تا
۳۱
می سال
۲۰۰۹
.
”
نیویورک تایمز ” ، سال
۲۰۰۸
”
نیشن ” ، شماره های پنج ماهه اول سال
۲۰۰۹
.
”
پرس تراست آف ایندیا ” ،
۹
اوت
۲۰۰۶
.
”
نیروهای نظامی ” ، شماره های ماه ژوئن
۲۰۰۶
.
”
لوموند دیپلوماتیک ” ، شماره اکتبر
۲۰۰۶
.
”
واشنگتن پست ” ، اول ژوئن
۲۰۰۹
|