زندگی

 

آفرينش آدم

 … هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشيني خواهم گماشت.

ـ فرشتگان در مقام مخاصمه گفتند:

آيا كسي را مي گماري كه در آن فساد كند و خونها بريزد و حال آنكه ما خود تو را به پاكي مي ستاييم و تقديس مي كنيم؟

ـ خداوند فرمود:

من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد. من از گل خشك و برآمده از لجن بويناك بشري مي آفرينم. پس آنگاه كه او را راست و تمام گردانيدم و از روحم بر او دميدم بر او به سجده در افتيد. آنگاه او را از خاك آفريد و همه نامها را به آدم آموخت و به فرشتگان عرضه نموده فرمود: اگر راست مي گوييد، مرا ازنام اينها خبر دهيد.

ـ فرشتگان گفتند:

منزهي تو ما علمي نداريم جز آنچه تو خود يادمان داده اي كه تويي دانا و حكيم.

پس خداوند فرمود:

اي آدم ايشان را از نامهاي اينها آگاه ساز، پس چون آنان را از نامهايشان آگاه ساخت.

 سجده بر آدم و نافرماني ابليس

 خداوند به فرشتگان فرمود:

آيا به شما نگفتم من بر غيب و آسمانها و زمين داناتر و آنچه را آشكار مي كنيد و آنچه را پنهان مي داشتيد، مي دانم.

 ـ آنگاه كه فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند پس همگي يكسره سجده كردند مگر ابليس كه از جنها بود و از اينكه با سجده كنندگان باشد، خودداري ورزيد. و سخت با خداي رحمان مخالفت و عصيان كرد.

خداوند فرمود: اي ابليس چه چيز تو را از سجده به آنچه با دو دست خويش آفريدم، آنگاه كه تو را دستور دادم ـ بازداشت؟ آيا خود را بزرگ ديدي يا از برتري جوياني! اي ابليس تو را چه شد كه با ساجدان نبودي؟

ابليس گفت:

آيا كسي را سجده كنم كه از گل آفريده اي؟ به من بگو آيا اين همان است كه برمن برتري اش دادي؟ من هرگز به بشري كه از گل خشك برآمده از لجن بويناك آفريده اي سجده نخواهم كرد. من از او بهترم مرا از آتش آفريدي و او را از گل.

آنگاه خداوند فرمود:

از اين (جايگاه) فرود آي كه تو را نرسد در آن تكبر ورزي پس بيرون شو كه بي شك از فرومايگاني و تا روز رستاخيز لعنت من بر تو است.

ابليس گفت:

پروردگارا پس مرا تا روز رستاخيز مهلت ده.

خداوند فرمود:

همانا تو از مهلت يافتگاني تا آن روز معلوم!

ابليس در جواب گفت:

پس چون مرا گمراه كردي حتما در راه راستت به كمينشان مي نشينم، آنگاه از پيش روي و از پشت سر و از راست و چپ آنان در مي آيم (و چنان مي كنم كه) بيشتر شان را شكرگزاري نيابي پروردگارا به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندي من (نيز گناهان را) در زمين در نظرشان مي آرايم و همگيشان را گمراه مي كنم…. مگر بندگان با اخلاصست.

 آدم و همسرش در بهشت

 خداوند فرمود:

همين (اخلاص) راهي مستقيم است به (درگاه) من در حقيقت تو را به بندگان من تسلط نيست مگر كساني از گمراهان كه تو را پيروي كنند. نكوهيده و رانده از اينجا بيرون شو و از ايشان هر كه را تواني به آوات برانگيز و با لشكر سواره و پياده تا ختشان آور و در اموال و اولاد شريكشان شود وعده شان ده….. برو كه جزاي هر كس از آنها كه تو را پيروي كند دوزخ است…..

 ـ .... اي آدم تو و همسرت در بهشت بيارام و از (نعمت هاي) آن از هر جا كه خواهيد به فراواني بخوريد همانا تو در آن نه گرسنه مي شوي و نه برهنه و نه تشنه مي شوي و نه در گرماي آفتاب مي ماني. ولي به اين درخت نزديك مي شويد كه از ستمكاران مي گرديد. اي آدم براستي اين (ابليس) با تو و همسرت دشمن است مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه بدبخت شوي.

(اما) شيطان آن دو را وسوسه كرد تا شرمگاهشان را كه از آنان پوشيده بود،‌در نظرشان آشكار كند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت بازنداشت مگر براي اينكه دو فرشته شويد يا از (زمره) جاودانان گرديد. اي آدم آيا ميل داري تو را به درخت جاودانگي و سلطنتي كه كهنه و نابود نشود،‌ راهنمايي كنم؟ و براي آن دو سوگند خورد كه: من بي شك از خيرخواهان شما هستم!

پس آن دو را به فريبي فرود آورد تا چون از (ميوه) آن درخت چشيدند، شرمگاهشان بر آنان آشكار گرديد و به پوشاندن خويش از برگ (هاي) بهشت پرداختند.آدم نافرماني پروردگارش كرده، گمراه شد و پروردگارش آن دو را ندا كرد كه:آيا من شما را منع نكردم و به شما نگفتم كه شيطان سخت دشمن آشكارتان است؟گفتند:پروردگارا، بر خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزي و بر ما رحم نياوري مسلماً از زيانكاران شده ايم.

 آدم و همسرش در زمين

 ـ آنگاه خداوند فرمود:

همه از آن (مقام رفيع) فرود آييد كه برخي از شما با برخي ديگر دشمنيد و زمين تا هنگامي (معين) قرارگاه و (محمل) برخورداري شماست. در آن زندگي مي كنيد و در آن مي ميريد و از آن برانگيخته مي شويد. آنگاه آدم از خداي خود كلماتي فرا گرفت، پس خدا توبه اش را پذيرفت، و به راستي كه او بسيار توبه پذير و مهربان است.

 فرزندان آدم

 ـ و (اي پيامبر) حكايت دو پسر آدم را به حقيقت و راستي بر آنها بخوان كه تقرب به قرباني جستند ازيكي پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد.

(قابيل به هابيل) گفت: همانا تو را خواهم كشت.

(هابيل) گفت:‌ جز اين نيست كه خدا قرباني پرهيزگاران  را خواهد پذيرفت اگر تو از كشتنم دست برآوري، من دست به كشتنت دراز نخواهم كرد كه من از خدا،‌ پروردگار جهانيان مي ترسم. من مي خواهم كه گناه (كشتن) من و گناه (مخالفت) خود را به گردن گيري تا اهل آتش شوي كه اين جزاي ستمكاران است.

پس نفسش (قابيل) او را به كشتن برادرش ترغيب كرد تا او را كشت و از زيانكاران گرديد آنگاه خداوند كلاغي را برانگيخت كه زمين (به چنگال خود) گود كند تا به او بنمايد كه چگونه پيكر برادرش را نهان سازد (قابيل) با خود گفت: اي واي بر من! آيا ناتوان شدم از آنكه همچون اين كلاغ باشم تا جسد برادرم را زير خاك پنهان كنم؟ پس در زمره پشيمانان درآمد.

و بدين سان آموختيم: «هر كس شخصي را بي آنكه كسي را كشته باشد يا بدون آنكه فسادي در زمين كرده باشد بكشد چنان است كه همه مردمان را كشته و هر كه نفسي را حيات بخشد مانند آن است كه تمام مردم را حيات بخشيده».

 

تلخيص از: داستان پيامبران در تورات، تلمود، انجيل و قرآن و بازتاب آن در ادبيات فارسي/ صفحه 23- 27