جنگ خصوصي سازي


مزدوران دولتي در افغانستان

 

نويسنده

Marie-Dominique CHARLIER

برگردان:
 کتایون حقیقی

وزارت دادگستري آمريکا تصميم به تجديد نظر در راي دادگاه به آزادي ٥ نفر از اعضاي شرکت نظامي خصوصي (اس.ام.پي) بلک واتر داده است که در سپتامبر سال ٢٠٠٧ به روي جمعيتي در بغداد آتش گشوده بود. اين راي برائت، خشم فراواني را درعراق برانگيخته بود و نمايانگر نقش ابهام آميز اين سازمانها بود که از اين پس فعاليتشان در افغانستان افزايش يافته و درحال توسعه دادن استراتژي هايي مستقل براي سود آور کردن سرمايه گذاري هايشان ميباشند.

نوزدهم اوت ٢٠٠٩، روزنامه نيويورک تايمزدرمقاله اي فاش ساخت که سازمان جاسوسي آمريکا ( سيا) در سال ٢٠٠٤ کارمندان «بلک واتر» را در راستاي برنامه اي سري و بمنظور تعقيب وازبين بردن روساي القاعده، به استخدام در آورده بود. طبق گزارش اين روزنامه، چه مسئولين در راس امور آمريکايي وچه افرادي که از اين قضيه کنار گذاشته شده بودند بر اين عقيده بودند که اين شرکت نظامي خصوصي بدليل همکاري کردن در سازماندهي ماموريت هاي مراقبتي و جاسوسي، ميليونها دلارپول از سيا دريافت کرده است، بي آنکه اين سري ازعمليات منجر به دستگيري يا کشتن حتي يکي از شورشيان شود.

پس از جنجالي که منجربه زير سوال رفتن نقش اين سازمان در عراق شد، اين سازمان نام خود را به « زي سرويسز» (Xe Services) تغيير داد.در ١٦ سپتامبر٢٠٠٧ ، ٥ نفر از افراد اين سازمان که ماموريت حفاظت کارواني از مقامات آمريکايي را بعهده داشتند متهم به آتش گشودن به روي جمعيت (عراقيان) شده و موجب کشته شدن ١٤ نفر( بگفته مقامات آمريکايي)و يا ١٧ نفر( طبق گزارش ماموران عراقي) شدند.

عليرغم اين « لکه سياه » و چندين مورد مشابه ، اين افراد که « پيمان کار» ناميده ميشوند، ازآن پس توجه خود را يه افغانستان معطوف کرده و به تکرارفعاليتهاي پيشين پرداختند: ٥ مه ٢٠٠٩، ٤ نفر از افراد « بلک واتر» (که تحت عنوان سازمان پاراوان فعاليت ميکردند ) به سوي خودرويي آتش گشوده و موجب مرگ يک تن و مجروح شدن چهارتن ديگر شدند. عليرغم ابهام در قرارداد تعهداتشان، دو نفر از آنها در تاريخ ٧ ژانويه ٢٠١٠ توسط دادگاهي آمريکايي متهم شناخته شدند.

وضعيت حقوقي بسيار مبهم

سازمانهاي نطامي خصوصي از زمان پيدايش شان در دهه نود(١) تا به امروز توسعه چشمگيري داشته اند. اين سازمانها با بازاري جهاني در حدود ٧٠ ميليارد يورو در سال نقش ويژه اي را درصحنه کشمکش هاي نظامي و اقتصادي ايفا ميکنند.اين تحول از کاهش شديد کارآيي ارتش آمريکا در پايان جنگ سرد و تصميم وزير دفاع وقت دونالد رامسفلد (٢٠٠١—٢٠٠٦) مبني بر توجيه استفاده از ابزار نظامي از طريق انتقال شمار فراواني از مهارتهاي که مستقيما نظامي محسوب نميشدند به بخش خصوصي، سود برد . بدين ترتيب با دور زدن کنگره و اذهان عمومي مردم آمريکا، بکارگيري و استخدام سهل پرسنل براي عمليات مخفي تسهيل شد..

شمار برآورد اين نيروهاي نظامي خصوصي در افغانستان بين ١٣٠ هزار تا ١٦٠ هزار ميباشد(٢)، که اين کشور را به دومين صحنه حضور اين نيروها پس از عراق تبديل کرده است(٣) ، هرچند که اين موضوع ميتواند ظرف مدت کوتاهي تغيير يابد: استقرار ٣٠ هزار سرباز کمکي جديد با ارسال پنجاه وشش هزار پيمانکارجديد همراه خواهد بود. اين اعداد نمايانگر تقريبا دو سوم پرسنل مستقرپنتاگون در افغانستان ميباشند- بالاترين درصد در تاريخ ايالات متحده.

شناخته شده ترين اين سازمانها زي ( بلک واتر)، دين کورپ، شرکت منابع نظامي حرفه ايي (MPRI ) و کلوگ براون و روت (٤) ميباشند که در شرکت Private Security Companies of Afghanistan ادغام شده اند. فعاليتهاي آنها بخش قابل توجهي از وجوه اختصاص داده شده به بازسازي ارتش ملي افغانستان را بخود اختصاص ميدهند.

اگر چه تصور بر آن است که آنها عاملي کمکي براي نيروهاي ائتلافي و ارتش آمريکا ميباشند، با اين وجود وضعيت حقوقي اشان بسيار مبهم است و وراي راه حل هايي که ارائه ميکنند اين علايق اقتصادي است که تعيين کننده اصلي گزينش هايشان در صحنه جنگ مي باشد.در واقع نوعي همگرايي مالي مابين گروههاي صنعتي آمريکايي و شرکتهاي نظامي خصوصي وجود دارد چرا که اکثريت اين شرکتها در منطق متعارف اقتصادي خريد و ادغام که خصوصا از سال ٢٠٠١ متداول شد، خريداري شده اند.

علاوه بر اين؛ ظهور اين پيمانکاران با علاقه نظاميان آمريکا به تغيير شغل همزمان شد: ستاد اس.ام. پي. عموما از افسران سابق تشکيل شده است و روابط ويژه و تنگاتنگي مابين افسران ارشد سابق آمريکايي که در اين سازمانها کار ميکنند ودنياي سياست پنتاگون وجود دارد.چنين نزديکي امکان دسترسي آنها به اطلاعات طبقه بندي شده را تسهيل کرده و موجب اطمينان خاطر آنها از مصونيت از مجازات ميشود.

« مقصود ارتش آمريکا، بريتانيا و ساير کشورها از حضور دراينجا پيروزي در جنگ است، در حاليکه براي ما ادامه وضعيت امنيتي بد، بهتر است» اين را پيمانکاري بريتانيايي اخيرا عنوان کرده است(٥).امري که در مغايرت با ثبات و « افغانستان در صلح» است.

تعدد کارمند و حضورآنها در ستاد سازمانهاي مرتبط ووجود ارتباطات بين المللي، سبب تاثير گذاري اين شرکتها در تصميم گيري هاي نظامي و خصوصا عمليات ها شده است.همينطور ميتوان به حضور کارکنان ام. پي. آر.آي درسطوح مختلف سلسله مراتبي « قواي بين المللي کمکي به امنيت ملي» (آيساف) و نيروهاي امنيتي افغانستان اشاره کرد: مربيگري پرسنل و مقامات، تهيه پيش نويس آيين نامه ارتش ملي افغانستان در« گروه مشاوره آمورش ترکيبي» (CTAG) ، آموزش مديران در « مرکز آموزش نظامي کابل» و يا پرورش متخصصين.

با آگاهي کامل از صحنه کارزار در افغانستان و با دراختيار داشتن ماموريت هايي درازمدت (از دو تا چهار سال) ، اين شرکتها تاريخچه ايي استثنايي از وضعيت اين کشوررا در اختياردارند.اين تجربه ارزشمند چيزيست که ستادهاي مشترک که بندرت ماموريتي فراتر از شش ماه در منطقه دارند، نميتوانند از آن صرف نظر کنند.اين موضوع به آنها اجازه ميدهد که به هماهنگي، تنظيم و حتي ارتقا کار ساير شرکتهاي نظامي خصوصي اقدام کرده و نظرات ستادهاي مشترک را با خود همسو سازند.

بنابر منابع رسمي وزارت دفاع فرانسه، بودجه اختصاص يافته به ام.پي.آر.آي بمنظور تهيه پيش نويس آيين نامه نظامي ارتش افغانستان حدود٢٠٠ ميليون دلار ( برابر ١٤٠ ميليون يورو) بوده است و آموزش نيروهاي ارتش ملي افغانستان ١٨.١ ميليارد يورو خرج در برداشته است. شرکتهاي خصوصي نظامي هيچگونه بهره اي از ثبات در اين کشور واينکه ارتش ملي افغانستان به تنهايي کارآمد باشد، نمي برند: اين موضوع ازلزوم حضور نيروهاي پيمانکار کاسته و بطور منطقي خلاف مصالح مالي آنها ميباشد. پس آنها ترجيح ميدهند که اطلاعات را براي خود محفوظ داشته و بيش از آنکه به سازمانهاي افغاني رايزني هاي سودمند ارائه دهند؛ نقش مکمل اين سازمانها را ايفا کنند.

رئيس دفتر «آيين نامه» مقر فرماندهي آموزش ارتش ملي افغانستان (آ.ن.آ.تي.سي)، ژنرال گلبهار خاطر نشان ميسازد که هيچگونه تاريخ نهايي براي انتقال اختيارتهيه پيش نويس آيين نامه به نيروهاي ملي دراختيار ندارد. او که ذينفع اين قضيه است هيچگونه مخالفتي عليه اين سرپرستي ندارد: سرهنگي که جانشين تيمسار شده ميداند که هر گونه مخالفتي او را از کار بيکار ميکند.

ام.پي.آر.آي انحصار مطلق تدوين آيين نامه ارتش افغانستان را در دست دارد و اين ميتواند کمک پايدارآنها را توجيه کند.ازسوي ديگر اين شرکت همبستگي خود را( با ساير شرکتهاي مشابه) اينگونه نشان ميدهد: در آيين نامه لجستيک ارتش ملي افغانستان ( که توسط ام.پي.آر.آي نگارش شده) از شرکت « دين کورپ » بعنوان سازمان مسئول حمايت از نيروي هوايي ، بدون هيچگونه محدوديت و يا حدوحصر زماني نام برده شده است!

کار « آموزش مهارتها» نيز تجارتي پرسود است. با طولاني کردن مدت زمان استخدام ،آموزش وبرسرکار گذاشتن ٨٠٠ معلم که بمنظور شرکت در برنامه مبارزه با بيسوادي ( برنامه سواد) ارتش ملي افغانستان بکار گرفته ميشوند، اين سازمانهاي نظامي خصوصي راهي براي بازگشت پرسود سرمايه گذاري پيداکرده اند. ظاهرا افزايش ظرفيت هاي تشکيلات داخلي ارتش افغانستان جزو ضرورتها محسوب نميشوند....

همينطور درزمينه مسائل لجستيکي ارتش - که توسط شرکت آر.ام. ايژيا تامين مي گردد - و از ديگر نقاط قوت انحصارطلبي شرکتهاي نظامي خصوصي محسوب ميشود: هيچگونه محدوديت زماني براي آموزش تکنسين هاي افغاني اعمال نميشود.

همچنين منافع مالي کمپاني هايي که چندين هزار نفر از اين پيمانکاران را به استخدام در مي آورند با منافع مالي آيساف متفاوت است: اين سازمانها نه خواهان پيروزي ضرب العجل هستند و نه خواستار تغيير ناگهاني دستگاه اجرايي، چرا که آنها نيازمند اعمال قدرت در رخدادهاي موجود وتغيير جهت دادن آنها- چنانچه جهت گيريهاي اجرايي و استراتژيکي ايجاب کند- ميباشند(٧).

دراين راستا، آنها بزودي فرصت جديدي براي تحکيم موقعيت خود مي يابند.ژنرال انگليسي Neil Baverstock که فرمانده گروه آموزشي سي.تي.اي.جي. مستقر در حوالي کابل است دستور راه اندازي واحدهاي آموزشي ارتش توسط افراد بخش دولتي و يا خصوصي را صادر کرده است. اين تحول ميزان نياز به مربيان را افزوده همچنين فرصت هاي جديدي را براي اين پيمان کاران که ازقبل برنامه ريزي استفاده ازتجربيات و راهکارهاي عراق در خاک افغانستان را کرده بودند، بوجود مي آورد.

تاثير مخرب براي مردم

بمنظورروشهاي اجرايي براي کسب تجربه در ارتش ملي افغانستان، پيمانکاران جديد به استخدام در مي آيند. اين اطلاعات ارزشمند جمع آوري شده؛ چشم اندازي کلي از وضعيت موجود در افغانستان را بدست ميدهد و فرصتي را براي آنها بوجود مي آورد تا بتوانند موقعيت استراتژيک خود در چهارچوب نظريه پردازي را همانند آمورش ارتش افغانستان- مستحکم تر سازند.

همانگونه که در عراق تجربه شد،« استخدام سرباز اجاره اي» مداخله نيروهاي بين المللي رابي اعتبار ميسازد.تنها گشت زدن با ماشين در خيابانهاي کابل براي متقاعد شدن به اين موضوع کافيست. تحريک آميز و پرخاشگر، رفتار، نگرش و تجهيزات مورد استفاده بعضي ازافراد اس.ام. پي، به کاريکاتورفيلم هاي سينمايي شباهت دارد.(٨)

طبق مشاهدات يکي از نمايندگان پارلمان افغانستان «مردم افغانستان سربازهاي آيساف را از سربازهاي اس.ام.پي تمايز نميدهند». « اين سردرگمي ساده با درنظر گرفتن رفتارخشونت آميز جنگجويان شخصي نفعي براي نيروهاي ائتلافي ندارد».

چگونه ميتوان مبارزه با جنبش شورشيان را توجيه کرد زمانيکه کشورهاي مداخله گرکه نمايندگان سازمان ملل محسوب ميشوند، مزدوراني را اجير ميکنند که انگيزه اشان لزوما برقراري صلح نيست؟

سرانجام سوال نهايي مسئله اخلاقي (٩) و امنيت استفاده از اين افراد است.رسوايي زندان ابوغريب، جايي که نيمي از بازجويان درگير در قضيه و کليه مترجمان، از شرکت سي.اي.سي.آي وتايتان استخدام شده بودند، نشان دهنده چاه عميقي است که دربرابر اخلاقيات کسب و کارسلاح وجود دارد. از آنجايي که شرکتهاي نظامي خصوصي درچهارچوب قضايي نظاميان دولتي عمل نميکنند، تنها وجهه نظاميان آيساف را درمقابل مردم افغانستان خدشه دار ميسازند. سوالي که بيش از همه در اينجا مطرح ميشود امکان گذار برون سپاري خدمات به برون سپاري جنگ ميباشد.

١- نگاه کنيد به سامي مکي در "Sociétés militaire privées dans le chaos irakien" و فرانسوا دومينگز در "La nébuleuse des mercenaires français" در لوموند ديپلوماتيک بترتيب در نوامبر ٢٠٠٤ و اگوست ٢٠٠٣.

٢- براساس مطالعه انجام شده توسطCongressional Research Service که Walter Pincusدر مقاله اي در واشنگتن پست به آن اشاره کرد ( ١٦ دسامبر ٢٠٠٩).

٣- در سال ٢٠٠٧، وزارت دفاع آمريکا ازنيروي ١٨٥ هزار سرباز"قراردادي" و ١٦٠ هزار سرباز عادي در عراق سود جست.

٤- از توابع پيشين "هالي برتون".

٥- Remy Ourdan, « Les mercenaires mettent le cap sur l’Afghanistan » لوموند ديپلوماتيک، ١٢ ژوئن ٢٠٠٩

٦- MPRI که از توابع L-٣ Communications محسوب ميشود، توسط ژنرال Carl Edward Vuono که رئيس سابق ستاد نيروي زميني ارتش آمريکا در زمان جنگ اول خليج فارس بوده است و ژنرال Harry Edward Soyster مدير سابق تعليمات نظامي، پايه گذاري شده است. اين شرکت بيش از ٣٠٠ نفر از ژنرالهاي پيشين را در استخدام دارد.

٧- فنون عملياتي بخشي جدايي ناپذير از فنون جنگي ميباشند. آنها که جايگاهي ميان استراتژي و تاکتيکهاي نظامي دارند، تابع استراتژي و تعيين کننده ماموريتها، گرايشات وبسط تاکتيکها ميباشند.

٨- شباهت به قهرمانان فيلمهاي جنگي معاصرآزاردهنده است، تصويري صادقانه ازآرنولد شوارزنگرکه بارها و بارها تکرار ميشود..................

٩-Jean-Réne Bachelet, Pour une éthique du métier des armes, Vuibert, Paris. 2006.



 

لوموند