سرخط اخبار- گذارش عقلیت

نامۀ شکیب « مصدق » آواز خوان با رسالتِ تاریخی


 

من شکیب مصدق مثل تمام هنر مندان دیگر افغانستان فعالیتم را در عرصه موسیقی با اهنگ های عاشقانه و تفننی آغاز کردم از انجایی که بعد از سقوط طالبان همه چیز برای مشهور شدن اماده بود با امضای قرار دادی با تلویزیون طلوع با اولین آهنگم (جوانی) برای مردم قابل قبول شدم و این باعث شد تا به عنوان خواننده پاپ به فعالیت هایم ادامه بدهم با تمام محرومیت ها و نبود امکانات سال دو البوم ارایه میکردم همه چیز خوب بود بجز وضعیت امنیتی اقتصادی و غیره در کشور که روز به روز رو به وخامت میرفت این موضوع مرا همیشه به فکر وامیداشت که ایا وضعیت رو به بهبودی میرود؟ ایا این نوع اهنگ نیاز امروزی جامعه ما است؟؟؟ بعد از نشر پنجمین البوم عاشقانه با مسعود حسن زاده اشنا شدن او یک شاعر نویسنده و اهنگساز توانایی است در افغانستان و این اشنایی به فعالیت هایم رنگ دیگری داد سه البوم مسعود برایم کمپوز کرد و با هزینه شخصی خودش تولید و نشر کرد اگر چه از نگاه کیفیت کار ها یم بهتر از گذشته بود ولی از نگاه محتوا همان محتوای قبلی یعنی پاپ با غزل های عاشقانه شاعران معاصر در کار هایم دیده میشد  همینطوری که وضعیت رو به وخامت مردم و کشور بالای روحیه همه مردم تاثیر گزار بود من و مسعود هم از این قاعده مستثنا نبودیم مسعود طرح ساخت یک آلبوم با محتوای افشاگرایانه و اعتراضی را به من پیشنهاد کرد و منم پذیرفتم چون در وضعیت کنونی مردم به موسیقی دیگری هم غیر از جریان جاری نیاز دارند مردم باید بدانند که حقوق شان پای مال میشود مردم باید بدانند که همه قربانی یک مشت مافیا اختلاص گر و سود جو میشوند مردم باید حق شان را فریاد بزنند و برای این هدف چه بهتر از موسیقی که امروز از هر چیز دیگر موسیقی میتواند تاثیر گذار تر باشد بله ما ساخت البومی را تحت عنوان (گذارش عقلیت ) آغاز کردیم در همین جریان یک آهنگی به نام مرثیه  یا میهن ثبت و تصویری ساختیم اما  هیچ رسانه ای حاضر به پخش این اهنگ نشد و هیچ وقت دلیلی این کار شان به ما نگفتند من هم این اهنگ را از انترنت  پخش کردم به زودی این اهنگ سر و صدای عجیب در داخل و خارج کشور به پا کرد و این سر و صدا شروع درد سر ها و ممانعت های غیر مستقیم حکومت بود گه گاهی حضوری و غیر حضوری اشخاص وابسته به حکومت با من صحبت میکردند و  کوشش شان این بود که خواندن اینطور اهنگ ها را متوقف کنم چون همه به یک نحوی با من اشنا بودند خود را نگران نشان میدادند میگفتند وضعیت کنونی افغانستان نیاز به وجود اوردن امیدواری و خوش بینی به اینده افغانستان است این اهنگ حس وطن دوستی را خدشه دار میکند ولی من دلایلی دیگری داشتم برای این کارکه نیاز به فرصت بیشترسیست برای نوشتن دومین آهنگ (بانو ) بود این اهنگ منعکس کننده برخورد وحشتناک و قضاوت نا عادلانه  کشور هایی مثل افغانستان و منطقه با زنان بخصوص زنانی که به هر دلیل مجبور به تن فروشی هستند اینجا با نشر این اهنگ من به اضافه حکومت مخالفت ملا ها و مذهبیون را هم متوجه خود ساختم البته برای من اهمیتی نداشت من به هدفم فکر میکردم  هر روز میگذشت و این دو اهنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت و همچنان  عرصه بر فعالیت هایم تنگ تر میشد دیگر هیچ رسانه ای اهنگ هایم را پخش نمیکرد  تا اینکه من و مسعود حسن زاده با سایر افراد گروه مان در محفل فارغ تحصیلی دانشجویان رشته ژورنالیزم  به اجرای اهنگ پرداختیم  آهنگ مرثیه اولین بار از شکل نشر زیر زمینی به نشر و اجرای رو ی صحنه امده بود من این اهنگ ر در حضوری بعضی از مسولین دولتی اجرا کردم با استقبال بینظیری از طرف دانشجویان رو به رو شد و زمینه دعوت در محفل دیگری به مناسبت فارغ تحصیلی دانشجویان ادبیات را فراهم کرد این بار که ما جرئت مان بیشتر شده بود دو آهنگ از البوم جدید مان که هنوز پخش نشده بود را اجرا کردیم (سرخط اخبار) این اهنگ بیانگر وقایای روز افغانستان بود و (گذارش عقلیت ) این اهنگ به موضوعات انتخابات و بعد از انتخابات افغانستان پرداخته بود که تصنیف و کمپوزش کار مسعود حسن زاده است ما مژده پخش این البوم را به همه دادیم  و از همان لحاظات بعد از اجرا یکی دو تا از مسؤلین حکومتی من ر ا گوشه کردند و در مورد اهنگ ها صحبت کردند به طور مستقیم نگفتند که نخوان غیر مستقیم گوش زد میکردند مثلا میگفتند مردم به این چیز ها نمیفهمند چند تا اهنگ شاد عاشقانه بخوان وووووو  سه روز بعد از ان محفل دیگری بود فارغ تحصیلی ادبیات انگلیسی ما قرار بود اجرا داشته باشیم ولی در دقیقه نود به من تماس گرفتند و گفتند از مقامات بالا مانع اشتراک شما شدند و اجازه ندادند تا در این محفل هنر نمایی کنی من کمی نگران شده بودم چون عملا میدیدم که همه عرصه ها را برای من تنگ میکنند و این اغاز یک روند فرسایشی بود برای من که هیچ گاه نتوانم به هدفم برسم  محدود کردن همه عرصه ها مشکلات مالی مشکلات روحی توهین ها تهدید های غیر مستقیم همه اینها دلیل رفتن من از افغانستان نیست من رفتم تا زنده بمانم .

سه روز بعد از این اتفاقات همه جا همهمه نشر البوم جدیدی از شکیب مصدق بود همه میگفتند این البوم سرو صدا به پا میکند یک نفر به من تماس گرفت و فقط فحش میداد چندین تن از دوستانم به من گفتند این البوم را پخش نکنم همه میگفتند درست است که در افغانستان ازادی بیان است ولی هنوز سیستم های محلی وابسته به حکومت وجود دارد که مانع تو شوند موضوع آهنگ های برنامه زنگ خطر طنز است و همه با خنده از کنارش رد میشوند ولی محتوای این اهنگ ها جدی است و همه میدانند که میتواند تاثیرات عجیبی بر روحیه دانشجویان و تمام جوانان افغانستان بگذارد من قبول نکردم تا اینکه یک تماس دیگر امد هیچ گاه خود را معرفی نکردند و دلیل این کار های شان را هم نگفتند فقط فحش میدادند و تهدید میکردند ولی باز هم دلیلی برای رفتن من نبود تا اینکه یک روز تماس از شماره نا مشخصی رسید گفتند طفل تو در اختطاف ماست من سریع به خانه امدم ولی دخترم که سه سال دارد جور و صحیح در خانه بود اینبار موضوع من نبود موضوع خانواده بود من واقعا ترسیدم چون با شناختی که من از این مردم دارم هر کاری کرده میتوانند تصمیم گرفتم به خاطر حفاظت از خانواده ام  افغانستان را ترک کنم  حالا شاید سوال پیش بیاید که انها کی بودند من خوب میشناسم شان اما به دلایلی نمیتوانم نام شان را بگویم ولی همینقدر میگویم جیره خواران حکومت مافیا پرور افغانستان هستند نیروهای محلی که غیر مستقیم از طرف حکومت حمایت میشئند اختطاف ها قاچاق مواد مخدر ترور شخصیت هایی که دولت با انها مشکل دارد همه و همه کار اینهاست من هیچ وقت مستقیما تهدید یا دستگیر از طرف حکومت نشدم ولی خطر ناک تر این آدمهای مصرفی حکومت هستند که پشت پرده برای بقای این حکومت که بقای خود شان یعنی تجارت شان پروؤه های شان تجارت مواد مخدر شان همه و همه آدم کشتن مثل اب خوردن است من از اینها ترسیدم من یک ادم معمولی هستم که از میان برداشتن من برای اینها مثل اب خوردن بود.

دو آهنگ از شکیب مصدق

http://www.youtube.com/watch?v=HTrsAGkQVUk

http://www.youtube.com/watch?v=mzfzJ_wiiwk&feature=related