هرمنوتیك

" فهم متن است نه شناخت مؤلف"


  
ر. ابراهیمی

 

 «هرمنوتیك»، را از واژۀ یونانی (Hermeneuin) به معنای «تفسیر كردن» و یا از نام هرمس (Hermes) خدای یونان و پیام آور  خدایان می‌دانند، كه هم آورندۀ پیام بود و هم تفسیر كنندۀ آن. بدینسان هرمنوتیك عملی هرمسی است که مفسر هرمس‌گونه می‌كوشد به كشف معنای سخن و تفسیر پیام بپرازد.

  امروزه، هرمنوتیك نامی است برای رشته‌ای از دانش بشری كه با معرفت و شناخت و فهم و درك و تفسیر سر و كار دارد و می‌كوشد با توضیح پیش فرضهای آشكار و نهان در سخنان آدمیان و متون علمی و دینی به تفسیر آنها پرداخته و به كشف معنا به ویژه معنای باطنی یا تأویل آن دست یازد. هرمنوتیك دانش تفسیر شناسی یا معنا شناسی یا گونه‌ای معرفت شناسی است که محور مباحث آن، فهم معنا و روش تفسیر متون است و با نشانه‌ها (sing)، پیام (message) و متن (text) سر و كار دارد و بدینسان به قلمرو الهیات، فلسفه، هنر، زیبایی شناسی، نقد ادبی، نقادی متون و شناخت و تفسیر كردن متون مقدس دینی، روش شناسی علوم و معرفت شناسی نیز گسترش می‌یابد. (كتاب نقد: مقاله همایون همتی؛ ص 159)

  پل دیكور یكی از برجسته‌ترین نمایندگان هرمنوتیك معاصر، هرمنوتیك را نظریۀ عمل فهم در جریان ارتباط با تفسیر متون تعریف كرده است؛ یعنی دانشی كه به شیوۀ فهم و مكانیزم تفسیر متون می‌پردازد؛ اما، برخی از طرفداران نظریۀ هرمنوتیكی آن را نوعی «معرفت شناسی» یا نظریه شناخت دانسته‌اند. برخی ادیبان و شاعران نیز گاه هرمنوتیك را نظریه‌ای معناشناسی برای نقد ادبی به شمار آورده‌اند؛ دیدگاه رایج در باب هرمنوتیك آن است كه هرمنوتیك نظریه یا فلسفۀ تفسیر معنا است و افزون بر این، نوعی روش پژوهشی است كه ویژۀ علوم انسانی و علوم اجتماعی است و با روش رایج در علوم طبیعی كاملاً متفاوت است.

  برخی معتقدند هرمنوتیك مسألۀ فهم متون را بررسی می‌كند و نهایتاً همان تحلیل و تفسیر است و بحث چگونگی و روند ادراك فهم است. هدف هرمنوتیك در اساس، فهم متن است نه شناخت مؤلف.

  از مسائلی که در فهم یا تفسیر متون پیش می آید، این است که  زمان در نحوۀ فهم ما مؤثر است؛ بنا براین هر كسی متن را به مقتضای عصر خود می‌فهمد. هرمنوتیك‌های سنتی (كه در دورۀ رمانتیك می‌زیستند) بر آن بودند كه معنای متن را نویسنده وضع می كند و اثر به نحوی ذهن نویسنده را نشان می‌دهد. در هرمنوتیك جدید سخن از عدم قطعیت معناست. ذهن خواننده متغیر است و معنای متن ثابت نیست بلكه همواره در نوسان است؛ بهترین مثال عدم قطعیت معنا یا حداقل چند معنایی بودن متن در ادبیات سنتی ما «دیوان حافظ» و در دوران معاصر «بوف كور» است كه در آنها هر كس نیت مؤلف را به نحوی دریافته است. قدما هم بعضاً چنین اعتقادی داشتند كه آیا اساساً زبان می‌تواند همۀ معنا را منتقل كند؟

   لفظ در معنی همیشه نارسان          زان پیمبر گفت قد كلّ اللسان

(مثنوی مولوی: دفتر دوم،بیت3013  )

 

  بحث هرمنوتیک، ابتدا در فهم و تفسیر متون دینی مسیحیت به وجود آمد اما اشلایر ماخر (تئولوك و متكلم برجستۀ پروتستانت) بحث را از انحصار كتب مقدس خارج كرد. او مانند همۀ رمانتیك‌ها معقد بود: متن معنای قطعی و واحدی دارد اما احتمالاً به قطعیت نیت مولف مشكوك بود و به عبارتی اعتقاد نداشت. به عقیده وی متن یك معنا دارد اما كشف آن معنای مشخص یا واحد آسان نیست.

به قول مولانا در آغاز مثنوی:

       سر من از نالۀ من دور نیست     

                                  لیك چشم و گوش را آن نور نیست

       تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

                                  لیك كس را دید جان دستور نیست

                                                                        (مثنوی: دفتر اول: ص 10)

 

  در سده‌های میانه، هرمنوتیك به عنوان «علم تاویل» مطرح گردید و به تدریج روشی مستقل برای بررسی متون به ویژه متون دینی به حساب آمد. (انوشه: 1376: ص 1442)

  هرمنوتیك های سنتی درصدد كشف معنای اصلی و اساسی یا مركزی متن بودند، اما هرمنوتیك‌های جدید فقط در صدد تاویل و تفسیر متن و توضیح روند فهمیدن هسنتد. امثال ماخر معتقدند كه معنا در متن قطعی است؛ اما، هرمنوتیك‌های جدید معنا را وابسته به خواننده و قرائت می‌دانند.

  ماخر می‌گفت؛ بهترین تاویل، تاویلی است كه نزدیك به مقصود گوینده باشد، حال آنكه اغلب هرمنوتیك های جدید اساساً وقعی به گوینده نمی نهند.

  «گادامر» یكی از رجال سرشناس هرمنوتیك جدید است. او معتقد است: «هستی كه به فهم درمی‌آید زبان است».

  هرمنوتیك مواجهه‌ای است با هستی از طریق زبان. وی معتقد است كه هیچ تاویل و تفسیری نیست كه در همۀ ادوار معتبر باشد و به تبعیت از نیچه می‌گوید كه در هر دوره، افق انتظاری هست؛ یعنی هر دوره، مقتضیات اندیشه ای خاص خود را دارد. منتها نیچه می‌گفت دیگر گذشته را نمی‌توان شناخت؛ اما گادامر می‌گوید بین گذشته و اكنون «مكالمه» است. به نظر او متن را وقتی می‌توان فهمید كه نخست پرسش‌های آن را دانسته باشیم. پس متن بستگی به پرسش خواننده دارد.

شمیسا در توضیح این حرف می‌گوید: «ظاهراً مراد گادامر این است كه هر جملۀ متن در حقیقت پاسخ به پرسشی است و در حقیقت معنای متن جواب ما هستند؛ مثلاً وقتی می‌خوانیم «زندگی آب تنی كردن در حوضچۀ اكنون است»، گویی پرسیده‌ایم زندگی چیست». (شمسیا: 1383: ص 280)

  فهم تاریخ به ویژه به فاصلۀ زمانی میان مفسر با آن حوادث تاریخی، فهم عواطف و احساسات و به طور كلی «جهان دیگران» دسترسی به حیات درونی «دیگران» و مشاركت در تجارب آنها از طریق علائم و الفاظ و اصوات از مهم‌ترین مباحث هرمنوتیك است.

تعریف فهمیدن و جریان و پروسۀ فهمیدن و تفسیر فلسفی آن و ارائه شیوه‌های فهم درست و فهم عمیق‌تر و كاملتر و توضیح عمل تفسیر و بیان قواعد آن از وظایف اصلی هرمنوتیك است. معرفت عینی، نسبیت معرفت یا فهم، تاریخ مندی زبان و فهم، نقش پیش فرض‌ها در فهم، بهتر فهمیدن و دهها مسلۀ دیگر در كاوش‌های هرمنوتیكی مورد طرح و بررسی قرار می‌گیرد.

  غالباً اشلایر ماخر را بنیانگذار هرمنوتیك در غرب دانسته‌اند؛ اما هرمنوتیك به معنای تاویل یا تفسیر باطنی، پیشینه‌ای بس دراز دارد و شاید بتوان گفت كه در تاریخ مدون و مكتوب فلسفه با «فیلون» آغاز می‌شود كه به تاویل (Allgory) عنایت ویژه‌ای داشته و موسس و مروج سبك تأویلی در تفسیر كتب مقدس بود؛ در بین عارفان همۀ ادیان به خصوص عارفان مسلمان از دیرباز توجه به تاویل و تفسیر باطنی سخنان و متون مقدس دینی، جایگاه والایی داشته است؛ حتی در میان مسلمانان گروههایی مانند اخوان الصفا یا فرقۀ اسماعیلیه در مورد تاویل به افراط كشیده شده‌اند. در ایران باستان نیز هرمنوتیك و تاویل به نام «زندگی آگاهی» در مورد زند یا پازند و كتاب مقدس زرتشتیان وجود داشته است. (تفسیر به رای: مقاله همایون همتی: ص 156) 

 

 

منابع:

1- مقاله همایون همتی؛ كتاب نقد (تفسیر به رای نسبیت و هرمنوتیك)، فصل نامه انتقادی – فلسفی – فرهنگی، بی جا، بی نا، 1376، ص 159.

2- شمیسا، سیروس؛ نقد ادبی، تهران، رامین، 1383، چاپ چهارم، ص 278 تا280.

3- مولانا جلال الدین محمد ( مولوی)؛ مثنوی، تصحیح محمد ستعلامی، تهران، گلشن، 1369، چاپ دوم.

4-انوشه، حسن، گزیدۀ اصطلاحات، مضامین و موضوعات ادب فارسی / دانش‌نامۀ‌ادب فارسی (2)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1376، چاپ یكم ، ص 1442.