طنز

  

دل سرعقل آمده ساده و خر نمی شود
 
 
با همگان به سر شود با تو به سر نمی شود
دل سرعقل آمده ساده و خر نمی شود

گرچه که پنچرم نمود ، نیش نگاه گرم تو
وصله زدم به این دلم ،بار دگر نمی شود

عشوه و ناز میکنی دست دراز می کنی
گرچه دگر به راه تو سینه سپر نمی شود

ترک دیار کرده ام، پشت به یار کرده ام
با دو سه بار ترک تو رفع خطر نمی شود

از تو که دور می شوم ، پر شر وشور می شوم
مثل قدیم شام من با توسحر نمی شود

بی تو عسل به کام من ، بودن باتو دام من
تلخی کام من دگر با تو شکر نمی شود

دور شو از کنار من، دشمن اعتبار من
دیدن تو برای من حض بصر نمی شود

بی خودی ات بهانه شد، ترک تو « جاودانه» شد
عقل زغمزه ات دگر دست به سر نمی شود


منقل و فور وبنگ من ، مايه داغ و ننگ من
بودن در کنار تو غیر ضرر نمی شود

از دم و دود خسته ام ، گرز بلا شکسته ام
من سه طلاقه کردمت، صرف نظر نمی شود