بعد از مکالمات سفارت ها، آیا نوبت افشای حسابداری شرکت ها
رسیده است
؟
چرا نهاد ها از پنهان کردن اسرارشان
عاجزند
نويسنده
Felix STALDER
برگردان:
شروين
احمدي
یک تارنما دولت اوباما را به لرزه انداخته است . مسلح
به نسخه سرقت شده ای ازهزاران ارتباط دیپلوماتیکی، این رسانه طراز نوین، از
۲۸
نوامبر
۲۰۱۰
در همکاری با چندین روزنامه شناخته شده دست به انتشار آنها زده است.
ایالات متحده با خشونت در این ارتباط واکنش نشان داد. اما، مستقل از سرنوشت
آینده
ویکی لیکس، هیچ چیز نمی تواند زین پس جلوی «درز کردن» اطلاعات را
بگیرد.
نهاد هائی که انبوهه روبه افزایش داده های الکترونیکی
را تجزیه ، تحلیل ومدیریت می کنند، هر چه بیشتر چند شاخه شده و با شتاب
درتلاش
همکاری بین خود هستند. سیال بودن اطلاعات و واکنش سریع مهم ترین مشخصه آنها
شده
است؛ تولید و پخش اطلاعات همراه با گسترش ساختارهائی است که مرزهای توانائی
هایشان
ناروشن می باشد. قابلیت جذب و کشش سامانه ها که اغلب مقیاسی برای ارزیابی
کارائی
انگاشته می شود در عین حال حفاظت از اطلاعات را مشکل می سازد.
درزهای اطلاعاتی اخیر روشنگر چندین پدیده اند: بیش از
همه ناکارائی سیستم های فروشی که از لحاظ امنیتی موثر نیستند و به راهزنان
دیجیتالی
امکان می دهند تا به اطلاعات کارت بانکی دهها هزار نفر دسترسی یابند؛ سپس
نوبت به
«
هشدار دهندگان » می رسد، مانند پرونده های نظامی افشا شده توسط ویکی لیکس.
موارد
دیگری نیز به امید دست یابی به درآمد مالی انجام می گیرند ، مانند کارمند
بانک
HSBC
در سوئیس که در سال
۲۰۰۸
به دوایر مالیاتی فرانسه، اسپانیا و ایتالیا اطلاعاتی را
در مورد متقلبان مالیاتی فروخت.
در بانک ها همانند ارتش ، تقریبا تمامی پرونده ها
محرمانه انگاشته می شوند. با اینهمه بسیاری از افراد به آنها دسترسی دارند
، از
جمله هزاران کارمند سلسله مراتب میانی که این جریان اطلاعات را دریافت کرده
، دسته
بندی و پردازش می کنند.چرا که کارائی در دسته بندی و پردازش داده ها ،
دسترسی به
آنها و تقسیم شان با دیگران را ضروری می سازد: این جریان نمی تواند با
رفتاری
اداری، تعدد روندهای امنیتی و یا حصاربندی های شدید، کند شود. باید به خاطر
آورد که
نا توانائی مامورین امنیتی امریکائی در بهم پیوند دادن اطلاعاتی که توسط
نهادهای
متفاوت ارسال شده بودند، به شدت توسط کمیسیون ملی که در مورد حملات
۱۱
سپتامبر
تشکیل شد، مورد انتقاد قرار گرفت.
تناقض در واقع در قلب سیستم است. جریان اطلاعات باید
آزادانه گردش یابد تا شاخه های متفاوت بخش های پیچیده را سیراب نماید و
عملیات ویژه
و موثر را ممکن سازد. اما این گردش آزادانه اطلاعات باید با حفظ محرمانه
بودن همراه
باشد. امری که در کادر محدودیت های سخت نمی تواند نه از پیش تعریف شود و نه
به تمام
افراد در ارتباط با آن ابلاغ گردد، چرا که همیشه نمی توان دانست که فردا به
چه
ارتباطاتی نیاز است. این چنین است که برطبق اظهارات جان کرن بلوم(John
Kornblum )،
سفیر سابق ایالات متحده در آلمان، دو ملیون و پانصد هزار نفر به سایپرنت(SIPRNET)،
زیر ساختار اطلاعاتی امنیتی ارتش امریکا، دسترسی داشته اند(۱).
عددی که نمایانگر
بالا بودن احتمال ساختاری و تکنیکی درز اطلاعات است.
بخش بزرگی از افشاگری ها در کشورهای دمکراتیک بوقوع
پیوسته اند: ایسلند، ایالات متحده... این امر بیش از یک تصادف ساده، نشانه
بیماری
ناشی از بحران نهادها در این کشورهاست. رهبران غرب پیوسته ارزش های اخلاقی
را
یادآوری می کنند.بخاطر بیاوریم که با چه ایمان راسخی، نخست وزیر سابق
انگلستان،
تونی بلر، از « جنگ بشر دوستانه» دفاع می کرد: هدف رسمی حمله به افغانستان
آباد
سازی کشور، باز سازی زیر ساختارهای آن و رها سازی زنها بود(۲).
در عراق پس از آنکه
سلاح های کشتار جمعی کشف نشد بلافاصله مشروعیتی دیگر برای اشغال مطرح
گردید: گویا
سقوط صدام حسین راه را در خاورمیانه برای دولت قانون، و افق های جدید تجاری
می
گشود. توهمی که چندان نمی توانست ادامه یابد.
دره ژرف بین گفتمان و عمل، باعث عدم مشروعیت سیستم های
سیاسی غرب در پایه ریزی پروژه ای منسجم برای آینده می شود. پروژه ای که
بتواند
توجیه گر رفتارهایشان باشد.وقتی فقط ظاهر اخلاقی باقی بماند، گواهی شاهدان
عملیات
روزمره در محل می تواند به شوک شدید افکارعمومی بیانجامد.در مقابل سیلی
واقعیت، هدف
های اصلی ورود به جنگ ناگهان همانگونه که بوده اند نمایا ن می شوند: ماشین
وحشتناکی
رهاشده در نبردی دیوانه وار که دیگر نمی تواند نزد افرادی که در آن شرکت
کرده اند
کوچکترین احساس فخر و مباهاتی بوجود آورد.
بی تفاوتی ای مشابه در شرکت های بزرگ مشاهده می شود.
ایدئولوژی نئولیبرال مرتبا در گوش حقوق بگیران تکرار می کند که نباید از
صاحبکاران
هیچ گونه انتطاری داشته باشند و به محض آنکه کارآئی شان پاسخ گوی اهدافی
نباشد که
برای آنها تعیین شده ، می توان آنها را اخراج و یا جایگزین کرد.اهدافی که
از سوی
دیگر در تغییر دائمی اند. تکنیک های بی ثبات کردن وارزش زدائی از مشاغل در
حال
عمومیت یافتن است. پائین ترین رده های شغلی مدتهاست که با آن دست به گریبان
اند و
اکنون نوبت رده های میانی و حتی مدیران رسیده است. حتی اگر مزایا دریافتی
در زمان
استعفا و چترهای طلائی به مدیران تکیه گاه مالی غیر قابل چشم پوشی ای را
اهدا کند،
اما با این حال پیام ارسالی بسیار روشن است:هیچ کس در امنیت مطلق بسر نمی
برد.بازبینی های ساختاری و کم شدن بودجه می تواند در هر لحظه دامنگیر همه
از کوچک و
بزرگ شود.
عمومیت یافتن بی ثباتی شغلی باعث از بین رفتن تدریجی
الگوی سلسله مراتب سنتی شده که جای خود را به گرایش کاری ای می دهد که بر
تعهد و
شناخت شخصی متکی است.بدین ترتیب از اعضای یک سازمان انتطار می رود که در
عین کوشائی
در کار، متکی به خود باشند و ابتکار نیز به خرج دهند. حتی در ارتش، انجام
فرمان ها
دیگر کافی نیست و باید خلاق بود و ساعی. تناقض کار نیز در همین جاست. چگونه
می توان
انتظار وفاداری به صاحبکار را داشت وقتی که او حامل پروژه ای دراز مدت نیست
که
فداکاری همگان را بطلبد و اعلام می دارد که هر لحظه که اراده کند دریائی از
نیروی
کار قابل جایگرینی در اختیارش است ؟
بواسطه اینترنت، زین پس زیر ساختار پیچیده ارتباطی ای
در دسترس هرکسی قرار دارد که انرژی و اشتیاق «استفاده از آنرا» داشته باشد.
برای
سرهم کردن قطعات یک جورچین (پازل) و نمایش تصویر عمومی آن دیگر تنها به
تعداد اندکی
افراد متخصص و با علاقه نیاز است. طراحان راهبرد(استراتژی) نطامی مشخصات
(پروفایل)
«
فرد با توانائی فوق العاده» را تعریف کرده اند، یعنی کسی که « بتواند به
تنهائی
سلسله ای از حوادث پی درپی را پدید آورد: ایجاد تخلخل در کار یک سیستم و از
کارانداختن کامل آن،ویا الغا قوانین حاکم در سطح جهان . فرد با توانائی فوق
العاده
به کسی اطلاق می شود که قادرباشد کارکرد و ارتباط درونی یک سیستم پیچیده را
درک
کند؛ به ساختار شبکه ای حساس دسترسی یابد؛ نیروئی را در اختیار گیرد که
بتواند
برعلیه خود یک ساختارو یا سیستم بکار گرفته شود؛ و بالاخره دارای اراده
استفاده از
این قابلیت ها باشد»(۳).
این مشخصات فردی در مورد جولین آسانژ، بنیانگذار ویکی
لیکس صدق می کند. شبکه وی کاملا به خود او تکیه دارد، که این امر در عین
حال هم
قدرت و هم نقطه ضعف اوست. ویکی لیکس دارای تمام معایب گروهای های مشابهی
است که حول
یک شخصیت کاریسماتیک شکل می گیرند: اتوریتاریسم، نبود شیوه کار درونی،
احتمال بروز
نقصی بر اساس اشتباه انسانی و بالاخره خطر حملات داخلی و یا خارجی که باعث
بی
اعتباری شخصیت ها و یا خود فرد شوند. اما مستقل از سرنوشت آینده آسانژ و
ویکی لیکس
، زین پس چنین الگوئی وجود دارد و در نقاط دیگر جهان و به صورت هائی متفاوت
تکرار
خواهد شد.
مقررات زدائی رسانه ها و متمرکز شدن موسسات انتشارات و
ارتباطات درقلب گروه ها، منجر به فروپاشی فضای عمومی بمثابه یک دژ دمکراتیک
شده
است. فشارهای اقتصادی و هم چنین سیاسی ، هیئت های تحریریه را به سوی برجسته
ساختن
«اخبار
سبک سرانه»(Soft
News)
، حول شیوه های زندگی ، هدایت می کند، مطالبی که
اهمیت دادن به آنها جای تحقیق و گزارش در باره افتضاحات دولتی را گرفته
است. دولت
ها بنوبه خود به خوبی قوانین بازی رسانه ای را فراگرفته و عمدا اخباری را
درز می
دهند که تمایل به افشا شدن آن دارند. روزنامه نگاران که وابسته به مراکز
قدرتی شده
اند که به آنها اطلاعات می رسانند، در زمان
جنگ، در نهایت در کنار نیروهای نظامی
قرار می گیرند.
هیئت تحریریه هائی بدون اهداف انتفاعی
در این چارچوب ، وبلاگ ها و « روزنامه نگاری شهروندی»
جایگزین ساختارهای رسانه ای از کار افتاده شده اند. اگرچه زمین لرزه ای که
وقوع آن
پیش بینی شده بود اتفاق نیفتاد اما بهرحال فضای عمومی دچار تغییراتی هرچند
آرام
گردیده است. بازیگران بسیاری در صحنه حضور یافته و به بازار عرضه رونق داده
اند.
تهدیدات حقوقی در ارتباط با انتشار مطالب حساس به دیگران انتقال می یابد:
دیگر کسی
اطلاعات خطرناک را شخصا منتشر نمی کند بلکه خبر انتشار یافته توسط این یا
آن تارنما
را تحلیل می کند.در چنین شرائط افراطی ای ، داده های حساس به تارنماهائی
سپرده می
شوند که هیچ گونه ارتباط مالی ای با گروه های صنعت رسانه ای ندارند. این
تازه از
راه رسیده ها حداکثر استفاده را از رسانه های سنتی می برند؛ از یک سو با
استفاده از
نقطه ضعف آنها( کم جراتی) و از سوی دیگر با تکیه بر اصلی ترین نقطه قدرتشان:
توانائی خلق و پخش داستانهائی که برای مصرف توده ها آماده شده اند. بدین
ترتیب تهیه
گزارش های روزنامه نگارانه مجددا سازماندهی شده و زندگی ای دوباره می یابد،
بویژه
از آنرو که از چندی پیش منابع مالی نوینی نیز یافته است.
تارنمای پروپبلیکا(ProPublica)
که در سال
۲۰۰۷
در
امریکا بوجود آمده است، خود را این چنین معرفی می کند : « دفتر کار هیئت
تحریریه ای
مستقل و بدون انگیزه مالی که گزارش های در جهت اهداف همگانی تهیه می
کند(...)، یعنی
آن نوع مطالبی که رسانه های سنتی مدتهاست آنرا یک کار لوکس تلقی می کنند».
در آوریل
۲۰۱۰،
ساختاری مشابه با نام دفتر تحقیقات روزنامه نگارانه در لندن چشم به جهان
گشود. این تارنماهای اینترنتی با همراهی با نهادهای اطلاعاتی سنتی ای کار
می کنند
که مطالبشان را نشر می دهند.زیر ساختارهای جدید، مانند داکومانت
کلود(DocumentCloud)
که چون « یک طبقه بندی کننده اسناد و مطالب مرجع و وسیله ای
برای کمک به تفسیر، دسته بندی و انتشار اطلاعات» تعریف می شود، استفاده و
تحلیل و
دستکاری حجم وسیعی از داده ها را ممکن می سازند و بدین ترتیب مرز بین دفتر
های هیئت
تحریریه و نهاد ها را از میان برمی دارند. در چنین منظری، وظایف مختلفی که
مشخصه
کننده روزنامه نگاری کاوش گرند - مانند محافظت از منابع اطلاعاتی، جستجو در
میان
اسناد، جمع آوری و دسته بندی و ارائه اطلاعات، کمک به درک و انتشار مطالب –
میان
شرکای کاری ای با مدل های اقتصادی متفاوت (شرکت تجاری، انجمن غیرانتفاعی،
شبکه)
تقسیم می شود که همگی بر روی موضوع مشخصی کار می کنند و برآنند تا آنرا در
فضای
حوزه عمومی مطرح کنند.
قبل از بوجود آوردن ویکی لیکس، آسانژ استراتژی خود
برای مبارزه برعلیه قدرت ها را چنین تعریف می کرد:« هرقدر یک سازماندهی
ناعادلانه
تر و بیشتر درپی حفط اسرارباشد، وحشت بیمارگونه از درز اطلاعات نزد رهبران
و تصمیم
گیرانش بیشتر است.[ افشای اسناد] بصورتی اجتناب ناپذیر باعث ضعف سازوکارهای
ارتباط
درونی، افزایش عدم پخش اطلاعات، و در نتیجه کاهش آگاهی در سطح کل سازمان می
شود»(۴).
تحلیلگران سرویس های اطلاعاتی در مورد « وسوسه حفظ
اسرار» هشدار می دهند. از نظر آنها بالابردن سطح سریت اطلاعات، طبقه بندی
هرچه
افزون تر و مخفی کردن تعداد هر چه بیشتری از داده ها، کارآترین شیوه ها
نیست.با
اینهمه، بنظر می آید که این راهی است که بیشتر سازمان ها تصمیم بر دنبال
کردن آن
دارند(۵).
اولین تصمیم دولت امریکا در فردای افشاگری های ویکی لیکس، قطع ارتباط با
به سایپرنت(SIPRNET)،
شبکه اطلاعات امنیتی ارتش امریکا، بود
.
تا زمانیکه رسانه ها وابسته به منابع درون-قدرتی
باشند، اراده آنها برای کارکردن بر روی موضوعاتی که در عمل حساسیت دارند ،
همچنان
محدود باقی خواهد ماند. این امر بویژه در امریکا عینیت دارد، جائیکه حتی
نیویورک
تایمز(The
New York Times)
نیز در بررسی اسناد افشا شده توسط ویکی لیکس بشدت احتیاط
به خرج داد(۶)،
در حالیکه نشریاتی دیگر به مخالفت با چنین رفتاری برخواسته
بودند.
۱-
مصاحبه با
Der Spiegel،
هامبورگ ،
۲۹
نوامبر
۲۰۱۰
۲-
سرمقاله لوموند دیپلماتیک سپتامبر
۲۰۱۰
نوشته سرژ
حلیمی « تصاویر بی فروغ» و هم چنین
Christine Delphy, « Une guerre pour les femmes ? », Le Monde
diplomatique, mars 2002
۳-
« The Super Empowered Individual », Zenpundit, 28 octobre 2006, http://zenpundit.blogspot.com.
۴-
Julian Assange, « The Non-linear Effects of Leaks on Unjust Systems of
Governance », http://cryptome.org, 31 décembre 2006.
۵-
Scott Stewart, « WikiLeaks and the Culture of Classification »,
Stratfor.com, 28 octobre 2010.
۶-
Glenn Greenwald, « NYT v. the world: WikiLeaks coverage », Salon.com, 25
octobre 2010.
|