بهاران را بهاران کن وطندار
حسن زاده
بهار می رسد از نام بی بهار شما
بهار می پَرد از بام بی انار شما
بگو بمان که هوادار صـد بهار منـم
بهار می دَوَد از پشت دار دار شما
بگو که شانۀ کابل لباس دود شده
بهار می خرد اکنون گلوله بار شما
اگر به خُرخُر خویش باز افتخار کنی
ولا که می گذرد لم لم از کنار شما
اگر به حال نیائید و آخ و واخ زنید
بهار میزند افسار به شهسوار شما
بدو به دیگ سمنک و یا هفت میوه
که باز بهار بگریزد ز سنگسار شما
اگر وداع نمودی ز چرس و هیروئین
بهار به خانه بریزد ز نصــوار شما
نوروز 1390
هالیند / دلفت
حمیدا لله حسن زاده