ظهور غزالی، افول فلسفه ...
ابوحامد محمد غزالی از بزرگان علم در جهان اسلام است. وی دارای تالیفات بسیار و طی قرن های متمادی هم در سراسر جهان اسلام و هم دنیای غرب نزد اهل نظر و اندیشه مورد توجه بوده است. وی به سال ٤٥٠ق/١٠٥٨ م. در توس متولد شد. شهرت وی به غزالی را به انتساب نام او به آبادی به نام غزاله -بدون تشدید- در توس بازگردانده اند. نخستین دوره دانش اندوزی غزالی در توس نزد علی بن احمد اردکانی سپری شد و در نیشابور ادامه یافت او در آن جا با امام الحرمین جوینی آشنا شد و تا پایان عمر او (٤٧٨) همواره ملازم وی بود. پس از درگذشت جوینی غزالی نزد نظام الملک رفت و در آن جا از احترام فراوانی برخوردار شد و با عالمان دیگر مذاهب به مناظره پرداخت. وی چند سال بعد در سال ٤٨٤ ق به دستور نظام الملک راهی بغداد شد و در آن شهر ریاست علمی نظامیه را برعهده گرفت و مدت ٥ سال در این کرسی ماند. در آخرین سال اقتدار و شکوه غزالی در نظامیه بغداد (٤٨٨ق) تردیدهای او برای وانهادن همکاری با دستگاه حاکم و روی آوردن به تصوف و رها کردن همه قیل و قال های کلامی و فلسفی آغاز می شود. غزالی در همان سال سرانجام بغداد و نظامیه را واگذاشت و با جانشینی برادر خود احمد، راهی دمشق شد و از آن جا به بیت المقدس، سپس به مکه و از آن جا بنا به روایتی به مصر و اسکندریه رفت و پس از آن به توس بازگشت. این دوره از زندگی غزالی یعنی دوره زهد و کناره گیری چونان که خود او در کتابش تصریح می کند، ١٠ سال به طول انجامید و عمده ترین آثار وی نیز در همین دوره تالیف شد. غزالی پس از این دوره ١٠ ساله به دعوت وزیرسلطان سنجر و به انگیزه نشر آموزه های دینی دوباره به عرصه تدریس بازگشت. دوره پایانی عمر وی در توس گذشت و او در این دوره پس از تاسیس مدرسه و خانقاهی در این شهر عملا کناره گزید و بقیه عمر را به اموری چون ختم قرآن و همنشینی با اهل دل گذراند. غزالی به سال ٥٠٥ق/١١١١ م درگذشت و در توس به خاک سپرده شد. غزالی از جمله کسانی است که هم خود به کثرت تالیف و پرنویسی معروف است و هم دیگران درباره او سخنان بسیار گفته و نوشته اند. وی نه تنها در سراسر جهان اسلام طی قرن های متمادی مورد توجه اندیشمندان بوده، بلکه در دنیای غرب نیز نزد اهل اندیشه از شهرت و اعتبار برخوردار است. از جمله عواملی که در دنیای غرب بیشتر موجب شهرت غزالی شده، حالت شک و تردیدی است که در برهه ای از زمان برای وی پیش آمد و به طور شگفت انگیزی زندگی او را دگرگون کرد. عامل دیگر شهرت وی در جهان غرب، مخالفت های شدید و آشتی ناپذیر وی در برابر فلاسفه است. او در ستیز و خصومت با فلاسفه از هیچ کوششی دریغ نکرد و برای بیرون راندن آنان از صحنه پیکار، حربه تکفیر را نیز به کار برد. این مخالفت او با فلاسفه در جهان مسیحیت طرفداران بسیاری پیدا کرد؛ چون تعدادی از صاحب نظران مسیحی در طول تاریخ قرون وسطی، با سبک و اسلوب غزالی هماهنگ بودند و روش حکما را در تفسیر متون دینی و عقاید مذهبی به هیچ وجه نمی پذیرفتند. (غلامحسین ابراهیمی دینانی، منطق و معرفت در نظر غزالی ص ٩) غزالی هرچند متکلمی اشعری مسلک است، درباره کلام به ویژه بر شیوه کسانی که پس از باقلانی آمدند، فراوان خرده می گیرد و معتقد است: نگاه متکلمان اهل سنت در این حوزه دست کم گرفتار دو اشکال اساسی است: یکی آن که مبتنی بر موضعی انفعالی و ناظر به دفاع از شبهه هایی است که از سوی مخالفان دین مطرح شده است و دیگر آن که بر همان مقدمه هایی مبتنی است که آن ها را از مخالفان خود گرفته اند و یا بیشتر بدان متکی است که استلزام هایی را در برابر مبانی مخالفان مطرح کند و در واقع پاسخ های نقضی که هیچ گاه گشاینده نیستند، فراروی نهد. از این رو غزالی علم کلام را درمان درد درون خویش نمی یابد و در این باره توضیح می دهد: «نه کلام برای من بسنده می کرد و نه دردی را که از آن رنج می بردم درمانی بود». غزالی در عین حال عارف و صوفی است و به طریقت صوفیه عشق می ورزد و برای این طریقت است که نظامیه بغداد و دانش شریعت را وامی نهد. همان طور که خود تصریح می کند. ● تهافت الفلاسفه و تاثیر آن در حیات فلسفی غزالی صریحا گفته است که انگیزه اش در نوشتن تهافت الفلاسفه، انگیزه دینی بوده است. به گفته او آن چه باعث نوشتن این اثر شد، شیوه ای بود که گروه کوچکی از آزاداندیشان در رد عقاید اسلامی در پیش گرفته بودند و روح شعائر عبادی را به این عنوان که سزاوار تامل عقلی نیست نادیده گرفتند. اینان در ستایش مبالغه آمیز فلاسفه باستان از سقراط تا ارسطو، برای خود تاییدی می جستند و به خطا تصور می کردند که آنان نیز در لامذهبی اینان سهیم بوده اند. حال آن که اگر زحمت بررسی تعالیم این فیلسوفان را بر خود هموار می کردند، پی می بردند که «هر فیلسوف معنوی از فلاسفه قدیم و جدید» به دو اصل اساسی دینی، یعنی وجود خداوند و روز جزا پای بند است و جوهر این اعتقاد در همگی یکسان است ولی عوارض ظاهری آن فرق می کند. (ماجد فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، جمعی از مترجمین، مرکز نشر دانشگاهی، ص ٢٤٠) کتاب «تهافت الفلاسفه» غزالی یکی از عظیم ترین و پراثرترین کتاب هایی بوده که در تاریخ بشر نوشته شده است. این کتاب ریشه فلسفه را در بسیاری از کشورهای اسلامی برای همیشه خشکانده و در آن ها دیگر فلسفه و فیلسوفی به وجود نیامد. اثر کتاب غزالی و محبوبیت غزالی در جهان اسلام، بسیار عجیب و غریب است، آن هم به دلیل این که ضد فلسفه بوده است. البته در زادگاه خودش و ایران به دلایلی خاص، چنان محبوبیت ندارد، اما تاثیر او در کشورهای اسلامی بسیار زیاد است. (غلامحسین ابراهیمی دینانی، جایگاه فلسفه اسلامی در برابر فلسفه مغرب زمین، دفتر نشر اسلامی، صص ١٥-١٤) اغراق نیست اگر گفته شود کتاب تهافت الفلاسفه یکی از آثار و ثمراتی است که شجره تعلیمات مدارس نظامیه به بار آورده است و غزالی نخستین شخصی است که در عالم اسلام تحت عنوان «تهافت الفلاسفه»، حکما را سخت مورد انتقاد و نکوهش قرار داد و آنان را به یاوه گویی و پریشانی متهم کرد. البته بعد از غزالی دیگران به همین نام، کتاب هایی تالیف کردند. مانند: «تهافت الفلاسفه» اثر علاءالدین توسی و یا «تهافت الفلاسفه»، مصلح الدین خواجه زاده و دیگران. (ر.ک: غلامحسین ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام؛ ج ١، صص ٢١٤-٢١٢) کسانی بر این عقیده اند که تهافت الفلاسفه غزالی اگرچه غایت و غرضی که به موجب آن نوشته شده، یک کتاب ضدفلسفی شناخته می شود، ولی از جهت موضوع و محتوا در زمره کتب فلسفی محسوب می شود. یعنی غزالی برای رد فلسفه از فلسفه کمک گرفت، چون با اسلحه غیرفلسفی هرگز نمی توان به جنگ و پیکار با فلسفه پرداخت. (ر.ک: غلامحسین ابراهیمی دینانی، منطق و معرفت در نظر غزالی، ص ١١) ● نگرانی ابن سینا دکتر یثربی استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی هم در گفت وگو با خراسان از نقش غزالی در تاریخ اندیشه اسلامی سخن گفت و اظهار داشت: در قرآن بسیار بر خرد و خردگرایی تاکید شده و این برخلاف فرهنگ آن روزگار بود. از این نظر باید گفت «ید بیضا»ی اسلام، همان عقلانیت اوست. با این حال بر اثر وارد شدن گرایش های التقاطی به حوزه اسلام، آن هم به دلیل فتوحات بسیار، مسلمانان از این گرایش های غیرعقلانی تحت تاثیر قرار گرفتند و نتوانستند خود را از آن ها حفظ کنند در نتیجه در بغداد حال و هوای جدید پیدا شد و گرایش های صوفیانه رشد کرد. این گرایش جدید در برابر عقل ایستاد و به تدریج قدرت یافت. ابن سینا در اواخر قرن چهارم، نگران قدرت گیری صوفیان است. او در پایان کتاب سفسطه خود در منطق، می گوید که نگران جریان افلاطونی است که بیاید و عقل گرایی را به چالش بکشد. اما ٦٠ سال بعد از مرگ ابن سینا، غزالی متولد شد و سپس او پرچمدار مبارزه با عقلانیت شد. ● غزالی شیفته معرفت نبود دکتر یثربی افزود: غزالی مروج تصوف و اشعریت شد؛ که هر دو غیرعقلانی هستند به ویژه که او تصوف را با اسلام یکی می دانست و آن را نقدناپذیر و خدشه ناپذیر معرفی می کرد. من در نقد خود بر غزالی نشان داده ام که او در پی جاه و مال بود و چندان شیفته معرفت نبود. با این حال او تاثیر خیلی زیادی بر روی مسلمانان گذاشت و پس از او جریان فکری اش دنبال شد. این در حالی بود که وقتی ما داشتیم به سمت گرایش های غیرعقلانی پیش می تاختیم، غرب مسیر عقلانیت را در پیش گرفته بود. آن ها غیرعقلانی بودند و حتی دینشان هم همین طور بود؛ ولی به عقلانیت رو آوردند؛ ولی ما مسیر را معکوس رفتیم. این متفکران ما، مثل ابن سینا و ابن رشد بودند که غرب را پیدا کردند چون وقتی که آثار این ها ترجمه شد، غربیان بار دیگر مزه عقل را چشیدند، از این رو روشنفکری غربی ریشه در فلسفه مشایی دارد. دکتر یثربی همچنین افزود: من بارها گفته ام که غزالی هم به اسلام و هم به جامعه جهانی مسلمانان آسیب رسانده است. اشعریت او از نظر کلامی سنخیتی با شیعه ندارد. به نظر من این مسئله خیلی مهم است که ببینیم نقد غزالی چقدر برای ما مهم است و ما از این کار چه هدفی دنبال می کنیم... درباره غزالی همایش های زیادی برگزار شده است ولی باید برای ما مهم باشد که چه می توانیم از وی بیاموزیم. من غزالی را پیش از این در دو حوزه خردورزی و دینداری نقد کرده ام و اندیشه های او را راهگشا نمی دانم.