پاکستان پس از مرگ بن لادن

گروه اینترنتی قلب من
 

 

نويسنده

Jean - Luc Racine

برگردان: منوچهر مرزبانيان
 

واشنگتن در گذاري پر کش و تاب ميان باتلاق افغانستان و بلند پروازي هاي آسيائي اش
پس از يورش آمريکا که هدف آن [از ميان بردن] اسامه بن لادن بود و پرتوي بر خلل پذيري ارتش پاکستان افکند، اين کشور توانست موافقت ايالات متحده براي اعلام خروج دويست تن از نظامياني را جلب کند که رسما در خاک پاکستان به سر مي بردند. اين اقدام نمادي از روابط متلاطم اسلام آباد و واشنگتن است.

 گرچه شبيخون آمريکا به پاکستان در نيمه شب ميان اول و دوم ماه مه ۲۰۱۱، گوشه اي از سيماي جنگي را آشکار ساخت که دستگاه هاي امنيتي آمريکائي و پاکستاني در سايه پيش مي برند، اما از همه رازها نيز پرده برنداشت.

در سال ۲۰۰۴، در زمان دولت آقاي جورج دبليو بوش بود که پاکستان به مرتبه ممتاز «همپيمانان عمده ايالات متحده، بيرون از حلقه اعضاي سازمان پيمان اتلانتيک شمالي (ناتو)» راه يافت، باشگاهي کم از پانزده ملت، که استراليا، اسرائيل و ژاپن نيز در ميان آنانند. هفت سال بعد، اينک که اسامه بن لادن را در شهر پادگاني ابوت آباد، در نزديکي مهمترين آکادمي نظامي کشور، از پا درآورده اند، چگونگي مناسبات واقعي آمريکا و پاکستان پرسش برانگيز است. بن لادن را در همان جائي کشتند که هفته پيش از آن ژنرال اشفاق پرويز کياني، رئيس ستاد نيروي زميني، درسخنراني خويش در مراسم فارغ التحصيلي افسران جوان تأکيد مي ورزيد که «کمر تروريست ها را شکسته است». (۱)

آقاي لئون پانه تا (Leon Panetta)، مدير بنگاه مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) به صراحت اذعان داشت که واشنگتن پيش از آن شبيخون، مقامات پاکستاني را آگاه نکرده بود، زيرا بيم آن مي رفت که آنها «با هشدار دادن به رهبر القاعده، مأموريت [تکاوران] را به خطر اندازند» (۲)، و بدينسان بر آن شدند که عملياتي نظامي را در قلب حاکميتي مستقل بدون جلب موافقت آن کشور پيش برند.

از ماه ها پيش گفتگوهاي مداوم و پيگير ميان دو کشور در کشاکش بود. نظاميان آمريکائي بيش از پيش، از «ناتواني» همتايان پاکستاني به مداخله در ولايت ايل نشين (۳) وزيرستان جنوبي ناخشنود و دلنگران بودند، ولايتي که پيکارگران شبکه حقاني، وارثان مجاهدان افغاني، از آنجا به سپاهيان ناتو مستقر در شرق افغانستان يورش مي برند. بيانيه هاي آقاي پانه تا و بيش از آن تنش فزاينده ميان نظاميان پاکستاني و سازمان مرکزي اطلاعات (سيا) پس از ۲ مه، گمانه همدستي پنهان ميان دو طرف را سست مي کند، زيرا اگر چنين مي بود ارتش پاکستان به زور يا به ميل برگ برنده بن لادن را وا مي نهاد – هرچند در حال و هواي تماس هاي پنهان کنوني براي گشودن باب گفت و شنود ميان واشنگتن و طالبان افغاني شايد چنين برگي ديگر به کاري نمي آمد.

گفتار رسمي پاکستان حکايت از آن دارد که حضور رهبر القاعده در ابوت آباد، که تازگي هم نداشت، نتيجه ناکامي نه فقط ستاد هماهنگي دستگاه هاي اطلاعاتي پاکستان (ISI) در کنترل مستقيم ارتش، بلکه دستگاه هاي امنيتي تمام کشورهائي است که رد پاي بن لادن را مي جستند. ژنرال احمد شجاع پاشا، رئيس اين ستاد، خود در برابر مجلس، قصور مجموعه نظام امنيتي کشور را نکوهش و، گذرا، حکومت ولايتي و پليس محلي را ملامت کرد (۴). با اينهمه به باور کسي نمي گنجد که سازماني به توانائي ستاد هماهنگي دستگاه هاي اطلاعاتي پاکستان توانسته باشد از هويت ساکنان خانه اي چنان ناساز در شهرکي نظامي بي خبر مانده باشد.

اين بدان معني نيست که «سيا» لزوما اطلاعات خويش را با اسناد ستاد هماهنگي دستگاه هاي اطلاعاتي پاکستان مقايسه نکرده باشد، تا مشخصا دريابد که ابو احمد الکويتي، شهروند پاکستاني متولد کويت که هويتش را از [اعترافات] منبعي در گوانتانامو شناسائي کرده بودند، در واقع رابط بن لادن بوده است و اين چنين با جستجوي رد او به آبوت آباد برسند. از آنسو روز ۳ مه، آصف علي زرداري رئيس جمهور پاکستان خشنودي خويش را در روزنامه واشنگتن پست ابراز و به حق يادآوري کرده بود که تروريسم ده ها هزار قرباني در پاکستان به جاي نهاده و بر خود باليد که «همکاري نخستين پاکستان براي يافتن هويت رابط القاعده سرانجام ثمر داده (۵)»؛ اما از آنوقت لحن گفتارها تغيير کرده است.

برخي روزنامه نگاران شجاع به خطر تن در داده اند تا از ارتش حساب پس بخواهند (۶)، يا به بانگ بلند پرسشي را به ميان آورند که بسياري در سر دارند: «ما اگر نمي دانستيم، کشوري درمانده و اگر مي دانستيم، کشوري اوباشيم (۷).» با اينهمه، بيرون از حلقه چند چهره اي که بازنگري تمامي سياست هاي راهبردي پاکستان را خواستارند، سخناني که زمامداران و نيز اغلب رهبران سياسي و رسانه ها براي [رضايت] عموم سرهم کردند، خيلي زود گِرد مضمون حاکميت ملي تمرکر يافت، تا مداخله آمريکا را سرزنش کنند. مسئله دوباره کاري محتمل ارتش و دستگاه هاي امنيتي را زود کنار نهادند تا در تأملي کمتر دست و پاگير، نقيصه هاي ساختار هاي امنيتي را برشمارند که امکان داده بود تکاوران هوابرد کشوري خارجي در قلب کشور عمل کنند (و پس از انجام کار خود بي هيچ تلفاتي از آنجا بروند).

ارتش، به شيوه اي نادر، تصميم گرفت که از مجلس بخواهد وي را به جلسه خود دعوت کند. اما انتقادهاي بي پرده چند نماينده –مانند نيسار علي خان، نماينده «پاکستان مسلم ليگ- گرايش نواز» و رئيس جناح مخالف در مجلس ملي (۸) – از قطعنامه اي رخت بر بستند که روز ۱۳ ماه مه به اتفاق آراء به تصويب رسيد. اين قطعنامه «اقدام يک جانبه ايالات متحده» و نيز ضربات هواپيماهاي بدون سر نشين آمريکائي در نواحي ايل نشين را محکوم کرده است. مجلس باز به اتفاق آراء «اعتماد مطلق خويش به نيروهاي دفاعي پاکستان» را تکرار کرد. (۹)

از آنسو ارتش هم ديگر در بند پرداختن به «کارزار افترا و بهتاني» نيست که حضور رئيس القاعده در يک شهر نظامي «عليه پاکستان به راه انداخت». رئيس ستاد هماهنگي دستگاه هاي اطلاعاتي پاکستان پيشنهاد کناره گيري داد، اما نه رئيس کشور و نه نخست وزير و نه مجلس هيچکدام تشخيص ندادند که پا پس کشيدن وي ضروري باشد. با وجود اين شايد به زودي کسي جانشين وي شود، خاصه آنکه مأموريت وي را پيشتر به طور استثنائي تمديد کرده بودند.

اما کميسيون تحقيق مستقل هم که ايجاد آن اعلام شده بود، هنوز برپا نگرديده و چند و چون اختيارات آن نيز تعريف نشده است. مي توان در قلمرو قدرت آن ترديد روا داشت. برخي اذهان عيبجو فرصت را غنيمت شمرده اند تا يادآور شوند که مگر واکاوي هاي پيشين در باره قتل لياقت علي خان نخست وزير در سال ۱۹۵۱، و قتل بي نظير بوتو در سال ۲۰۰۷، هرگز نتيجه اي به بار آورده بود [که حالا باز کميسيون ديگري برپا دارند].

دو آوردگاه آمريکا

کنش هائي اينگونه که پيش از همه به قصد تحکيم «آبروي ملي»، روياروي پرسش هاي آزاردهنده و انتقادات بيرون از کشور است کسي را به اشتباه نمي اندازد. البته آقاي نواز شريف، رهبر «پاکستان مسلم ليگ- گرايش نواز»، حزب اصلي مخالف دولت (که در پنجاب فرمان مي راند و شصت وشش از دويست و پنجاه و نه کرسي نمايندگي را در انتخابات عمومي سال ۲۰۰۸ به دست آورد) خواستار بازنگري سرشت مناسبات اسلام آباد و واشنگتن شده، و همچنين در خواست کرده است که بودجه ارتش و دستگاه هاي امنيتي از اين پس در مجلس به بحث گذاشته شود. افزون بر آن، او يادآوري کرده که نه بر عهده بنگاه هاي اطلاعاتي بلکه وظيفه دولت است که سياست خارجي کشور را تعيين کند. بدينگونه آقاي شريف که با کودتاي نظامي سال ۱۹۹۹ از قدرت برکنار شد باز به صحنه گام نهاد. اما نظاميان هم که موقعيت آنان به ويژه حساس مي نمايد، مايلند از احساسات ضد آمريکائي حاکم بر پاکستان و نيز بخشي از ارتش بهره گيرند.

با اينهمه، به جز آقاي پانه تا، رهبران آمريکا مواظب بوده اند که سنجيده سخن بگويند. باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا بي آنکه بدگماني ها و يا اتهامات را بيشتر بشکافد فقط از «شبکه هائي» سخن به ميان آورد که توانسته بودند به بن لادن کمک کنند. او مي خواهد بدين شيوه نه فقط در برابر نمايندگان جمهوريخواه، بلکه دموکرات –از جمله خانم دايان فينشتاين (Daianne Feinstein)، رئيس کميته اطلاعات سنا – نيز بايستد که مي خواهند وجوه چشمگيري را قطع کنند که به پاکستان اعطاء گرديده است (بيست ميليارد دلار از شش سال پيش و چندين ميليارد پيش بيني شده براي بودجه سال آينده). چيزي که هست مهره هاي روابط دشوار آمريکا و پاکستان بر روي دو صفحه شطرنجي چيده شده که براي ديپلوماسي اين کشور سرنوشت ساز است: اين ديپلوماسي از اينرو نه مي تواند از پاکستان بگسلد و نه يقيني در اميد بستن بر وي داشته باشد.

نخستين آوردگاه، آشکارا گستره افغانستان و پاکستان است. از زمان کنفرانس لندن در ژانويه ۲۰۱۰، ايالات متحده و همپيمانانش بر انديشه آشتي ملي صحه نهاده اند که حامد کرزاي رئيس جمهور افغان پرورده است. هدف از تصميم آقاي اوباما به افزايش شمار نيروهاي نطامي آمريکائي درگير در افغانستان در تنگنا نهادن طالبان بود. به موارات آن، هيلاري کلينتون وزير امور خارجه ايالات متحده در ماه فوريه ۲۰۱۱ تصريح کرد که سه نکته کليدي، بيش از آنکه پيش درآمد مذاکره اي ممکن با شورشيان باشد ... هدف هاي مورد نظرند: «آنها مي بايستي از خشونت دست بردارند، همپيماني با القاعده را رها کنند و قانون اساسي افغانستان را محترم بشمارند. اينها دست آوردهائي بايد باشند که از هرگونه مذاکره اي انتظار مي رود (۱۰)». پس از حذف بن لادن، بي درنگ نکته محوري را باز گفتند: «پيام ما به طالبان همان است که بود، اما با طنيني که امروز ويژگي دارد. نبايد چشم به راه عزيمت ما باشيد. ما را شکست نيز نمي توانيد داد. اما مي توانيد بر آن شويد که القاعده را فرو گذاريد و در يک پويه سياسي آشتي جويانه مشارکت جوئيد (۱۱).»

چنين است بُن مايه استراتژي ضد شورشي که ژنرال ديويد پترائوس (David Petraeus) ابتدا در عراق و سپس در افغانستان به کار بسته، که اکنون (پيش از بر عهده گرفتن رياست سيا در آينده نزديک) همچنان فرمانده نيروهاي ناتو در آنجاست: منزوي کردن شورشياني که از يک برنامه ملي «انترناسيوناليسم تروريست» دفاع مي کنند. قاعدتا از ميان رفتن رئيس نمادين القاعده مي بايد کارها را آسان کرده باشد. با اينهمه بايد ديد که کشاکشي که در پي عمليات ۲ مه ميان آمريکا و پاکستان پديد آمده است آيا بخش دوم استراتژي آمريکا، يعني تکيه بر دستگاه هاي اطلاعاتي پاکستان براي اعمال نفوذ بر طالبان افغاني را مختل خواهد کرد يا نه.

پژوهشي در سال ۲۰۱۰، ابهام در رشته هاي پيوند ميان طالبان افغاني و حاميان پاکستاني آنان را برجسته ساخته است (۱۲): پيوندهائي تنگاتنگگويا نمايندگان ستاد هماهنگي اطلاعاتي به شوراهاي طالبان افغانستان که در خاک پاکستان گرد آمده بودند کمک کرده باشد–، اما همچنين دست و پاگيري که برخي از فرماندهان طالبان را از سيطره اسلام آباد خسته و دلزده کرده است. همين ستاد اطلاعاتي پاکستان ابائي ندارد که مخاطبانش را بازيجه خود سازد: بيست روز پس از کنفرانس لندن در ژانويه ۲۰۱۰ اين ستاد ملا عبدالقاني برادر، مرد شمار دو طالبان، که تماس هاي غير مستقيمي با مقامات کابل گرفته بود را در کراچي بازداشت کرد. پيام روشن بود: در حالي که تمهيد دوران پس از ناتو در افغانستان، در افق ۲۰۱۴ (يا ديرتر) در کارست، محال است بگذارند کسي ميان بر بزند.

به زعم طرح ريزان سياست هاي دوربرد پاکستان، هدف عمده تضمين نفوذ اين کشور در افغانستان فرداست. چنين سناريوئي بر گمانه اي استوار است که پشتون ها (۴۰‌% جمعيت افغانستان) باز در کشور چيره و روابط با طالبان از طريق شبکه حقاني و آقاي قطب الدين حکمتيار (پير ناگزير جهاد عليه شوروي) چنان استوار خواهند شد که نگذارد مطالبات درباره سرزمين هاي پشتون در پاکستان از نو سر بردارند.

برخورداري از نفوذ در افغانستان آينده به معني محدود کردن وزن هندي ها در آنکشور نيز هست. از سال ۲۰۰۲ هند با گسترش روابط خويش با آقاي کرزاي و پشتيباني ديرينه از تاجيک هاي اتحاد شمال، امتيازهائي را به پاي خود نوشته است. اين کشور برنامه هاي توسعه اقتصادي و اجتماعي را در طرح هائي با برد نماديني نيرومند (بناي مجلس افغانستان)، به قصد تدارک زيربناهاي استراتژيک (کشيدن جاده اي به سمت ايران که امکان دسترسي به دريا به جز از طريق کرانه هاي پاکستان را ميسر مي سازد) و در زمينه تربيت نخبگان (بورس تحصيلي براي دانشجويان افغاني در دانشگاه هاي هند) به اجرا در آورده است. مانموهان سينگ نخست وزير هند ده روز پس از مرگ بن لادن در بازديدي از کابل اعلام کرد که کمک هاي کشورش (بيش از ‌۵‌/‌۱ دلار از دهسال پيش) افزايش خواهد يافت. دهلي نو از اين پس خود را با پويش آشتي ملي که «فارغ از دخالت ها و زورگوئي ها (...) به افغانستاني با ثبات و در صلح با همسايگان (۱۳)» راه گشايد، سازگاري مي سازد. گرچه او نامي از پاکستان نبرد، اما همگان پيام وي را در يافتند. با اينهمه [اين رويکرد] مانع از آن نيست که هندي ها گفتگوهائي را دنبال کنند که به تازگي باز با اسلام آباد از سر گرفته اند.

بدينگونه آوردگاه افغانستان و پاکستان (براي واشنگتن همانند بازيگران ديگري که در آن پهنه منافعي دارند)، در ميدان دوم بسيار گسترده تري جاي مي گيرد: فراخناي آسياي نوخاسته. دو منطق کلان در اين درهم آميزي به يکديگر مي رسند. اولين منطق مبارزه عليه تروريسم است که ايالات متحده را در باتلاق افغانستان و پاکستان گير انداخته. واشنگتن مي کوشد به وضعي آبرومند خود را از آن مهلکه بيرون کشد، اما لازمه تحقق اين هدف آن است که رشته هاي پيوند با پاکستان را نگسلاند. مفهوم «افپاک (۱۴)» [افغانستان-پاکستان]، هرچند ديگر بخشي از گفتمان رسمي آمريکا نيست، اما همچنان کليتي درخور و بجاست: اين مفهوم پاکستاني را در بر مي گيرد که به نظر بيش از پيش هم پاره اي از چاره و هم بخشي از مسئله است. بيشتر از آنرو که وضعيت داخلي آن کشور بسيار نگران کننده است. هيچ يقيني هم نيست که قوه مجريه و حلقه سياستمدارن بتوانند نظاميان پاکستاني را به نگرش استراتژيکي نوي وادارند که کمتر پريشنده و بيشتر همساز با منافعي باشد که از عادي شدن اوضاع در منطقه مي توان انتظار داشت، و از برگ هاي برنده جغرافيائي کشوري بهره برد که هم به سمت هيماليا و هم رو به دريا گسترش يافته و در ميان قطب هاي انرژي زاي خاورميانه و آسياي مرکزي قرار دارد و هم مرز با نوخاستگان بزرگي چون چين و هند است.

منطق دوم سرنوشت ساز براي ايالات متحده، از قدرت بالنده آسيا سرچشمه مي گيرد که بر بالهاي پويائي اقتصادي و گشايش به سوي شبکه هاي جهاني بازرگاني، مالي و منابع سوخت اوج مي گيرد: امري که درست آنتي تز گير و دارهاي ژئوپوليتک و بحران هاي داخلي است که پهنه جغرافيائي «افپاک» را برآشفته. در همين گستره است که بازي هاي آينده به صحنه مي آيند. ايالات متحده ناگزير است که با منافع متضاد کنار آيد. کاخ سفيد نمي تواند بر روي اين صفحه شطرنج، مهره هند را ناديده گيرد، که مي تواند آنرا سنگ کفه خويش در تراز با چين سازد. اما در آن پهنه، پاکستان همچنان در مسئله کشمير نرمش ناپذير است و به هر دري مي زند تا هند را از هرگونه پويه سامان بخش به مسئله افغان دور نگهدارد. واشنگتن تا کجا مي تواند به خواسته اين کشور تن در دهد؟ به يقين طليعه مذاکرات با بازيگران افغاني بدون دهلي نو در راه است: شوراي عالي صلح ميان افغان ها، همايشي براي ملاقات سه جانبه افغانستان و پاکستان و ايالات متحده است و بي ترديد در آينده اي نزديک يک دفتر نمايندگي طالبان در خليج [فارس نيز گشوده خواهد شد]. اما زماني فرا خواهد رسيد که پيشرفت ها – اگر پيشرفتي در کار پديد آيد – را مي بايد در کنفرانسي بين المللي تضمين کرد که سواي بازيگران بين المللي، تمام همسايگان هم مرز يا نزديک افغانستان، ايران و هند و چين، نيز در آن باشند.

چين از ۲ مه احتياط و آهسته روي بسياري پيشه کرده است. پکن از پايان کار بن لادن استقبال کرد و در همان حال بدون هيچگونه ابهامي خويشتن را در کنار پاکستان جا داد و از سهم وي در نبرد عليه تروريسم «برپايه اوضاع [خاص] خود (۱۵تقدير کرد. به نظر برخي از تحليلگران پاکستاني، دوستي با قدرتي چون چين تصور بازبيني سياست خارجي کشور را ميسر مي سازد: پاکستان مي بايد لگام آمريکا را از سر واکند و بازهم بيشتر با ورق چين، يا حتي روسيه بازي کند. روز ۱۱ ماه مه رئيس جمهور سرداري در بازديدي رسمي از مسکو فکر دستيابي روسيه به « آب هاي گرم»، روياي ديرين تزارها، را باز بر زبان آورد. يک هفته بعد، يوسف رضا گيلاني نخست وزير کشور به چين رفت. پکن نخستين تأمين کننده تسليحات پاکستان، که منافع اقتصادي فزاينده اي هم در افغانستان و هم در پاکستان، همانند آسياي مرکزي و خاور ميانه دارد، اهداء سريع پنجاه فروند هواپيماي جنگندۀ تکامل يافته JF-17 را وعده داده است.

عمليات مشترک

۱۶ مه، آقاي گيلاني روز پيش از عزيمتش به پکن، جان کري سناتور آمريکائي را در اسلام آباد به حضور پذيرفت. بيانيه مشترک دو کشور «منافع ملي» شرکا را خاطر نشان و در همان حال عزم پاکستان در «احياء کامل همکاري با ايالات متحده» را نمايان ساخت. در واقع، در پس رنجش ها و دلگيري هاي ظاهري، گفتگوهاي دو جانبه در اوج خويش جريان دارد، و در همان حال رابرت گيت وزير دفاع آمريکا اعلام کرد که «هيچ دليلي» در تائيد همدستي و تباني مقامات عاليرتبه پاکستاني با بن لادن در دست نيست (۱۶). سه روز بعد، نوبت به آقاي مارک گروسمن (Marc Grossman) نماينده آقاي اوباما در پهنه «افپاک» رسيد که به اسلام آباد برود تا مقدمات بازديد خانم کلينتون را آماده سازد، در حالي که آقاي مايکل مورل (Michael Morell)، مرد شماره دو بنگاه مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا)، همراه با رئيس ستاد اطلاعاتي پاکستان ساز و پيرايه هاي عمليات مشترک آينده را دوباره تدارک مي ديدند.

ناگزير بازي بزرگ ادامه دارد. مي توان در توانائي نيروهاي سياسي پاکستان در تعديل قدرت فرماندهان نظامي و ستاد ارتش ترديد داشت، که چه بسا دور نباشد که باز نظاميان بي آنکه چيزي از قدرت خويش بکاهند، بخوبي توفان را از سربگذرانند.

پي نوشت ها ۱- «General Kayani says militants’ back broken », Dawn, 23 avril 2011

۲- نگاه کنيد به مقاله Massimo Calabresi: « CIA chief : Pakistan Would Have Jeopardized Operation » در مجله Time به تاريخ ۳ مه ۲۰۱۱ (به روي سامانه http://swampland.time.com)

۳- در پاکستان، سرزمين هاي قبيله نشين را به هفت قلمرو تقسيم کرده اند.

۴- سرمقاله Daily Times به تاريخ ۱۵ مه ۲۰۰۱ با عنوان « ISI’s admission ».

۵- مقاله آصف علي سرداري، «پاکستان سهم خويش را ادا کرد» در روزنامه واشنگتن پست، ۳ مه ۲۰۱۱.

۶- مقاله شهيد سعيد، « Grab the Reins of Power » [قبضه کردن زمام قدرت]، در روزنامه Dawn کراچي، ۵ مه ۲۰۱۱.

۷- مقاله Cyril Almeida، «The Emperors’ Clothes» [رخت هاي امپراتور]، در روزنامه Dawn کراچي، ۷ مه ۲۰۱۱.

۸- مقاله Jane Perlezبا عنوان: «Denying links to militants, Pakistan’s spy chief denounces US before parliament » [انکار ارتباط با مبارزان، رئيس سازمان ضد جاسوسي، ايالات متحده را در پيشگاه مجلس نکوهش مي کند] در شماره ۱۴ مه ۲۰۱۱ نيويورک تايمز

۹- قطعنامه شماره ۴۴ در باره عمليات يک جانبه نيروهاي امريکائي در روز ۲ ماه مه؛ جلسه مشترک مجلس، ۱۴ مه ۲۰۱۱. (http://www.na.gov.pk/resolutions.html)

۱۰- هيلاري کلينتون، سخنراني در يادبود ريچارد هولبروک، مؤسسه آسيا، نيويورک ۱۸ فوريه ۲۰۱۱.

۱۱- هيلاري کلينتون، «ملاحظاتي در باره کشتن اسامه بن لادن»، بيانيه وزارت امور خارجه، ۲ مه ۲۰۱۱، (www.state.gov).

۱۲- مت والدمن ((Matt Waldmanl، The sun in the sky. The relationship between Pakistan’s ISI and Afghan insurgents مرکز پژوهش در باره دولت هاي در بحران، مدرسه علوم اقتصادي لندن، ژوئن ۲۰۱۰.

۱۳ -سخنراني منموهان سينگ نخست وزير هند در برابر مجلس افغانستان، کابل ۱۳ مه ۲۰۱۰.

۱۴- به موجب اين مفهوم بايد به افغانستان و پاکستان همچون عرصه جنگي يگانه انديشيد. پس از اعتراض اسلام آباد، مقامات آمريکائي اکنون ديگر اين فرمول را متروک گذاشته اند.

۱۵- Jiang Yu (سخنگوي وزارت امور خارجه)، «چين مصرا از جهان مي خواهد که از پاکستان در جنگ بر عليه تروريسم پشتيباني کنند»، در روزنامه Dawn، ۵ مه ۲۰۱۱.

۱۶- « گيت مي گويد هيچ نشانه اي نمي توان يافت مبني بر اينکه مقامات عاليرتبه پاکستاني از بن لادن خبر داشتند»، در شماره ۱۸ مه ۲۰۱۱ نيويورک تايمز.



 

 

 


 
گروه اینترنتی قلب من