علی. ط
پس از نشر مقاله ي «كندو كاوي در باره ي حجاب»، نامه هاي چندي از خوانندگان متن مزبور برايم ارسال شد و پرسش هايي، از جمله اينكه در قرآن اشاره به پوششي هست كه انگار قبل از نزول آيه مربوطه هم آن پوشش را داشته اند نشانه اش هم ضمير «هن» در «خمرهن» است. چند مطلب ديگر هم بود كه سعي كرده ام آن ها را هم در نظر داشته باشم و همين بود كه فكر كردم اگر بتوانم اشاره ديگري در باره برخي مطالب داده باشم
تكمله اي بر نوشته ي«كندو كاوي در باره ي حجاب»
آنچه در باره آيات سوره ي نور نوشته
بودم اگر با وقايع تاريخي روزگار بعثت و جغرافياي حجاز سنجيده شود شايد مشكل فهم
اين آيات تا حدودي حل شود. ضمنا توجه داريد كه آيات مربوط به پوشش زن را اصطلاحا
جزو آيات احكام مي دانند.
آياتي كه اصطلاحا به آيات احكام مشهور شده است بيشتر مدني هستند. يعني تاريخ نزول
اين آيات مربوط به پس از هجرت از مكه به مدينه است. آيات مكي به خصوص آيات مربوط به
سالهاي اول بعثت، همه آياتي برانگيزاننده، دعوت كنند و نفي كنندهي سنتها و اصنام
عرب است. اين آيات مدام از دگرگونيهاي جدي و شالوده شكنيهاي اساسي حكايت دارد.
همچنين مهمترين شعار مسلمانان هم در آغاز بعثت با كلمهي «نه»(لا) شروع مي شد و نفي
باورها و اصنام عرب را در برمي گرفت. در اين شرايط پر غوغا هنوز فرصتي براي تشريع و
قانون جديد نهادن براي جامعهاي مدني نبود.
از سوي ديگر، پيامبر اسلام، بعثت خود را ادامهي رسالت همان پيامبران سلسلهي
ابراهيمي مي شمرد. بنيان گذار كعبه نيز ابراهيم و اسماعيل دانسته ميشد كه اين خانه
در زمان بعثت به خانهي اصنام تبديل شده بود. مهمترين اديان زندهي ابراهيمي هم كه
در آن روزگار مطرح بودند و پيرواني داشتند و تازه مسلمانان هم آنان را ميديدند،
پيروان آيين موسي و عيسي بودند. از اين جهت دور نمي نمايد كه مسلمان نخستين كه در
برخي موارد و آداب زندگي ديني مانند نماز و روزه و زكوة و حجاب كه هنوز آيه اي و
دستوري نداشتند موقتا همان آداب و دستوري را عمل كنند كه مسيحيت و يهود به نقل از
رسولان خود عمل مي كردند.
به عنوان نمونه مي توان از قبلهي مسلمانان ياد كرد كه تا سال دوم پس از هجرت همان
بيت المقدسي بود كه قبله ي يهوديان و مسيحيان هم بود. سال دوم پس از هجرت هم يعني
پانزده سال پس از بعثت. به تعبير ديگر از بيست و سه سال نبوت پيامبر، سيزده سال در
مكه گذشت با همان رويكرد شالوده شكنانه، و ده سال در مدينه كه اندك اندك آيات احكام
نازل شد. بنا براين بيشتر آيات مربوط به احكام مربوط به دورهي پاياني زندگي
پيامبر است.
باز هم به عنوان نمونه ميتوان داستان روزه گرفتن مسلمانان در آغاز ورود به مدينه
را ياد آور شد كه در روز عاشورا روزه مي گرفتند. اين روزه گرفتن در اين روز ويژهي
يهوديان بود. توضيح اينكه: نام عاشورا تا قبل از واقعهي كربلا ربطي به دهم ماه
محرم نداشت و روز دهم از ماه «تيشر» بود(دايرةالمعارف مصاحب تحت نام عاشورا). ماه
تيشر هفتمين ماه در گاه شماري يهوديان به شمار مي رفت و يهوديان اعتقاد داشتند كه
در روز دهم اين ماه خداوند بني اسرائيل را از اسارت مصر رهايي داده است به اين جهت
اين روز را روز كفاره دانسته و روزه مي گرفتند. در سال اول ورود مسلمانان به مدينه
پيامبر علت روزدار بودن يهوديان را جويا مي شود و در پاسخ مي گويند در اين روز
خداوند آل فرعون را غرق كرده و موسي و همراهان موسي را نجات داده است و اين روزي
مقدس است. در همين مورد در تاريخ طبري آمده است كه:
« پيامبر فرمود: حق ما نسبت به موسي از آنها بيشتر است. و آن روز را روزه داشت و
گفت تا ديگران نيز روزه بدارند و چون [بعدا] روزهي ماه رمضان مقرر شد نگفت كه به
روز عاشورا روزه دار شوند و منع هم نفرمود»(ترجمه ي تاريخ طبري، چاپ دوم، جلد سوم
صفحه 942)
اما مسئله ي حجاب و روسري، همان گونه كه در مقاله ي «كند و كاوي درباره ي حجاب»
نوشته بودم به نظر مي رسد در ميان اعراب حجاز تا قبل از اسلام چنين رسمي وجود
نداشته است اما نوعي از حجاب در ميان يهوديان و مسيحيان مطرح بود به ويژه براي
هنگامي كه زنان در مناسك و عبادات شركت ميجستند و دور نمينمايد كه مسلمانان هم تا
قبل از نزول آيات مشهور به آيات حجاب، از همان نمونههايي كه در ميان يهود و مسيحيت
بود پيروي كرده باشند.
در اين نمونهها، زنان در معبد خداوند و به هنگام نيايش ميبايست سر خود را
ميپوشانيدند و حضورشان بدون روسري ممنوع بود(تاريخ تمدن ويل دورانت جلد سوم فصل
بيست و هشتم). در نامههاي پولس به قرنتيان محدوديت هاي بسيار شديدتري براي زنان
بيان شده است از جمله اينكه:
«زنان در كليسا خاموش باشند، اگر ميخواهند چيزي بياموزند در خانه از شوهران خود
بپرسند، زيرا زنان را دركليسا حرف زدن قبيح است» (رسالهي اول پولس به قرنتيان باب
چهاردهم آيات 34 به بعد)
اين امور در ميان مسحيت آن روزگار سنت شده بود درحالي كه زنان و مردان برخي از
قبايل عرب در آن روزگار مناسك طواف كعبه را كاملا عريان و بدون هيچ پوششي به جاي
ميآوردند و در سال نهم هجرت بود كه بنا به درخواست پيامبر اين رسم برداشته شد و
قرار شد زن و مرد داراي پوشش باشند .1
آيات سوره نور در مورد حجاب و انداختن پوشش روي سينهها نيز منحصر به مناسك و حضور
زنان در معابد و مساجد نميشود بلكه امري عام است براي هرمكاني كه مردان بيگانه و
نامحرمي حضور دارند.
از بررسي موارد فوق ميتوان نتيجه گرفت كه احكام قرآن، از يكسو هم محدود كردن آن
عريانيهاي هنگام طواف بوده و هم محدود كردن بيبند و باريها و خودنماييهاي زنان
عرب. در عين حال در قرآن تساهل بيشتري نسبت به آن سختگيريها و محدوديتهايي كه در
آيين يهود و مسيحيت رسم و سنت شده بوده است ديده مي شود.
اين تساهل و تعادل نسبي را در موارد ديگري نيز ميتوان نشان داد. مثلا كشتن و
سنگسار زناكار در تورات ذكر شده است و حتي مجازات در آتش افكندن نيز براي زن زناكار
هم آمده است(لاويان، باب20 آيات 10 به بعد). اما در قرآن حكم زناكار به تازيانه
تقليل يافته است. اينكه چرا و چگونه در مضامين فقهي گاهي نوعي بازگشت به مضامين
توراتي ديده ميشود و حكم سنسگار زناكار را جايز دانستهاند بحثي ديگر است كه نياز
به مقالهي مستقل ديگري دارد.
غير از واژهي خمار و قرار دادن آن روي گريبان، همچنين در سوره احزاب از پوشش ديگري
به نام «جلباب» ياد شده است (سوره سي و سوم آيه 59). خود واژه جلباب و همچنين باز
گشايي معناي اين آيه بسيار مورد مناقشه است، چينش واژگان و تركيب جمله ها به گونه
اي است كه مي توان برداشت هاي گوناگون و حتي متناقض از آن نمود. واژه جلباب از ريشه
ي «جلب» است، جلب يعني كسي را از راهي كه مي رود باز داشتن و به راه ديگري كشاندن.
و شايد جلباب در اين جا تركيبي از لباس و همچنين نوع رفتار زنان باشد به گونه اي كه
نگاه بينند را از جاذبه هاي زنانه و جنسيت باز بدارد. به تعبير ديگر، واژه «جلباب»
صرفا به پوششي از نوع مادي آن گفته نمي شود، مانند هنگامي كه مي گوييم «لباس تقوي»
در اين تركيب منظور از «لباس تقوي» انواع پيراهن و ديگر پوشيدني ها نيست بلكه نوع
رفتار و نگاه مطرح است مانند آنچه در رساله ي پولس مي بينيم:
«زنان خويشتن را به لباس حيا و پرهيز بيارايند نه به زلف ها و و طلا و رخت گران
بها»(رساله اول پولس به تيموتائوس باب دوم آيه 9)
در نهج الباغه هم آمده است: «سترني عنكم جلباب الدين» جلباب دين سبب شد شما از من
باز بمانيد، يا جلباب دين مرا از شما مستور كرد. اين سخن احتمالا تعريضي است بر
كساني كه به بوي مقام و ثروت از پيرامون علي پراكنده شده و به سوي معاويه گرايش
پيدا كرده بودند.
در آيه اي كه از جلباب هم در آن ياد شده تاكيد بر اين است كه زنان و دختران رسول و
ديگر مومنان به گونه اي باشند كه شناخته شوند و مورد آزار ديگران قرار نگيرند. مي
توان گفت كه منظور از شناخته شدن، تمايز يافتن ميان زناني است كه گرايش به رابطه ي
جنسي آزاد با هركسي دارند و زناني كه اين گرايش را محدود به شوهران خود مي كنند.
بديهي است كه تشخيص چنين گرايشي از سوي بيننده صرفا به لباس و پوشش نيست بلكه بيشتر
به نوع نگاه، گفتار و رفتار زنان مربوط مي شود.
***********
اما آنچه در تاريخ ما به عنوان تاريخ اسلام بيشتر مي تواند مورد تامل و نقد قرار
گيرد تقسيم بندي زنان به دو بخش «كنيز» و «آزاد» است كه بيشتر به لحاظ روابط جنسي
مطرح بوده است. منظور از واژه «آزاد» كه بيشتر در مضامين فقهي ما ديده مي شود اين
نيست كه زنان در هركاري و رابطه اي آزاد بوده باشند بلكه اين است كه از پدر و مادر
برده به دنيا نيامده باشند و داراي اصالت خانوادگي باشند و به عنوان همسر به عقد
ازدواج مردان در آيند. به همين جهت از آنان در اصل به نام «محصنه» ياد شده است يعني
زني يا زناني كه در حصار زندگي زناشويي از هر نوع رابطه ي جنسي با مردان غير
بازداشته مي شوند. سخت گيري هاي حجاب و حدود از سوي مردان به اين گونه زنان اعمال
مي شده است در صورتيكه اين سخت گيري براي كنيزان كه بيشتر همان بردگان جنسي بوده
اند وجود نداشته است. نقد مورد نظر دقيقا اين است كه تقسيم بندي زنان به لحاظ رواط
جنسي بايد مبتني بر مومن و غير مومن بوده باشد يا مبتني بر نژاد و تبار و خانواده؟
چرا زناني كه از پدر و مادر برده بوده اند اگر مسلمان هم بشوند باز هم منعي نبود كه
به عنوان برده جنسي مورد بهرگيري قرار گيرند ؟
*****************
پي نوشت:
1 -- نگاه كنيد به كتاب سيرت رسولالله جلد دوم صفحه 1000حكايت حج كردن ابوبكر با
مردم درسال نهم هجرت ومنع عرياني اعراب در حج . همچنين تاريخ طبري جلد چهارم صفحه
1253
********************
با گشودن پنجره نظرات كه در زير آمده مي توانيد نظرات و پيشنهادات خود را بنويسيد
اين امكان در وبلاگ «نامه
ها و نكته ها» نيز هست
قسمت اول
كند وكاوی در مسئلهی حجاب
علی. ط
پوشش برای زنان و مردان، هم امری نسبی بوده است و هم اختياری. يعنی به همان گونه كه ايمان به تعالی يافتن امری اختياری و ارادی است، طبعا انتخاب ملزومات و راهكارهای متناسب برای رسيدن به تعالی هم مبتنی بر همان ايمانی خواهد بود كه زن يا مرد اراده كرده است. بهنظر میرسد كه اجبار به پوششهای فرمايشی، غير از پيشنهاد و توصيه و نشان دادن راه كار است. اجبار برای مرد يا زنی كه ايمانی به تعالی يافتن ندارد، موجب اعتلای او نمیشود و چنانچه مردان و زنانی ايمان به تعالی يافتن داشته باشند بیآنكه كسی اجبارشان كند، خودشان متناسب با شرايط محيط و موقعيت، از پوشش لازم استفاده میكنند.
|
اگر قرار باشد در مورد روشن شدنِ مسئله لباس و پوشش زنان به روايت، سنت، و مستندات
رايج فقهی بسنده كنيم، اين مسئله هيچگاه برای امثال من كه فقيه نيستيم روشن نخواهد
شد مگر آنكه اول ميان متنِ سنت و متن قرآن تفاوت قايل شويم و بهجای استناد به
روايات و استناد به نظريههای فقهی، به خود متنِ قرآن مراجعه كنيم. طرح اين سخن
بهمعنای رد يا قبول آراء فقهای دوران گذشته يا اكنون در باره حجاب نيست بلكه
بهاين معنا است كه فكر میكنم امروز طبقه فرهنگیِ ميانهای پديد آمده است كه
میخواهد جدای از فتاوا، و جدای از مسئله تقليد، خودش هم معنای حرمتها را بفهمد؛
بنا براين آنچه مینويسم، نه حكمی شرعی، ونه استنباطی فقهی است؛ بلكه بهعنوانِ كند
وكاوِ پژوهشگری است كه با متن قرآن سروكار دارد.
نكته ديگر اين كه بهنظر میرسد نقطه كانونی در شكلگيریِ مضامين فقهی دورانی بوده
است كه با روزگار صدر اسلام فاصلهای جدی و تفاوتی بنيادی داشته است. اكثرمضامين
فقهی وحقوقیِ ما و همچنين آنچه به عنوان فرهنگ اسلامی میشناسيم در دوران امپراطوری
عباسيان شكل گرفته است كه ساختار اجتماعی، سياسی، فرهنگی، واقتصادی اين دوره با
روزگار بعثت كه هنوز دولتی تشكيل نشده بود. بسيار متفاوت است. زيرا بهنظر میرسد
كه مدينه در آن روزگار بعثت، حتی از روستاهای امروزی هم شايد جمعيت كمتری داشته است
و چندان جامعهی گسترده و پيچيدهای نبوده است كه برای ادارهی آن حتی نياز به
نهادهای حكومتی داشته باشد. در اين مورد، نكته قابل تامل اين است كه به جز متن
قرآن، هيچ اثر مكتوب و مستندی كه تدوين آن به پيش از دوره بنیعباس مربوط باشد در
دست نداريم. از اين جهت میتوان احتمال داد كه همه متونِ فقهی، فلسفی، كلامی،
عرفانی و... بيشتر متناسب با ساختارِ امپراطوری اسلامی شكل گرفته است و نه آنچه
قبلا در حجاز و در زمان پيامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.
دوم اينكه، متنِ قرآن را نيز نمیتوان بهدرستی فهميد مگر با شناخت معيارهای زبانیِ
همان روزگار بعثت در حجاز، كه البته اين نيز كار چندان آسانی نيست زيرا بسياری از
واژگان در طول تاريخ، وبهويژه در دوره پانصد وپنجاه ساله امپراطوری عباسيان،
معناها ومصداقهای متفاوتی از اصلِ خود پيدا كردهاند.
نكته سوم اينكه اگر آياتی را كه امروزه مربوط به حجاب میدانند با دقت، وبا همان
معيارهای زبانی دوره بعثت مطالعه شود در میيابيم كه در هيچكجای قرآن نيامده است
كه زنان بايد موی سرخود را بپوشانند اما اين هست كه زنان مومن سعی كنند تا پوشش
ورفتارشان بهگونهای باشد كه مردانِ بيگانه در آنان طمع نكنند.
چهارم، از بررسی آيات قرآن و با توجه به شرايط زمانی و مكانی حجاز در هنگام بعثت
چنين برمیآيد كه لباس برای زنان، يك شكل ويژهی تثبيت شدهای نداشته است بلكه
بستگی داشته به موقعيت زنان در برابر مردانِ متفاوت. همچنين مهمترين كسی كه
میتوانسته اين موقعيتها را تشخيص داده ومتناسب باآن، جاذبههای جنسی خود را
پوشيده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنا براين میتوان گفت كه پوشش برای زن امری
نسبی بوده است و هنوز هم میتواند باشد[١].
و نكته آخر اينكه به نظر میرسد كه طرح مسئله پوشش زنان از سوی قرآن، ارائه راهكاری
است برای مردان و زنانِ آزادی كه به امر متعالی ايمان آورده و دوست دارند خود را از
گزند آشوبهای جنسی و نگاههای گزنده مردان هوسران بركنار نگه دارند.
***
اشارهای كوتاه به آيه مربوط به پوشش زنان:
در قرآن دو مورد از آيات هست كه در باره نوع رفتار و پوششِ زنان بهتصريح در آن سخن
رفته است. يكی آيات ٣٠ و ٣١ در سوره بيستوچهارم(نور) و ديگری آياتِ ٥٧ و٥٨ در سوره
سی وسوم(احزاب).
در سوره نور پيش از اينكه به آيه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنانِ
پاكدامن ياد شده است كه برخی كسان بهآنان تهمت زنا میزنند (آيه ٢٣) در آيه ٢٥
همان سوره از وضعيتی ياد میكند كه در آن وضعيت، زنان ومردان آلوده برای هم، و زنان
ومردانِ پاك برای هم خواهند بود. مضمون آيه بهگونهای است كه انگار اين انتخاب
بهطور طبيعی صورت میگيرد[٢] از نوع خباثت(آلودگی) و نوعِ طيبه(پاكی) سخنی بهميان
نيامده است اما با توجه به آيه قبلی كه در باره تهمت زنا آمده، محتمل است كه منظور
ازآلودگی، همان آلودگی به انگارههای ذهنی و تمايل به زنا با ديگری باشد، يعنی
برخی كسان هستند كه ابتدا زنان پاكدامن را متهم بهزنا میكنند تا بعدا اگر فرصتی
دست داد خود را مجاز بدانند كه با آنان زنا كنند. وهمچنين ممكن است «طيبه» بودنِ زن
ومرد به معنای پرهيزكاری از وسوسههای زنا ومبرا بودن آنان از زناكاری باشد.
در آيات ٢٧ تا ٢٩ خطاب به كسانی كه ايمان آوردهاند آمده است كه:
«بهخانههايی كه غير از خانه خودتان است داخل مشويد تا اجازه بگيريد و سلام كنيد،
(تسليمِ اهل آن خانه باشيد. تسلّموا= بیگزند و سالم باشيد) اين برای شما بهتر است
كه پند گيريد.
پس اگر كسی را در آن نيافتيد، داخل نشويد تا بهشما اجازه داده شود. واگر به شما
گفته شد برگرديد، پس برگرديد، او برای شما پاكيزهتر است وخدا بهآنچه میكنيد دانا
است.
برشما پروايی نباشد كه به خانههای غير مسكونی كه متاعی برای شما در آن است وارد
شويد و آنچه را آشكار می كنيد وپنهان می كنيد خدا میداند.»
از مضمون اين آيات چنين برمیآيد كه شكل و چگونگیِ معماری خانهها و درگاههای
ورودی آن بهگونهای ابتدايی بوده است وبسا خانهها كه بهجای دربهای با قفل وبند
فقط از پردهی آويختهای كه بر درگاه خانه نصب میشده برخوردار بوده است. واژه
حجاب نيز در قرآن به معنای پردهای است كه دو قلمرو را از هم جدا میكند مانند همان
پردهای بر درگاه خانه میآويختند. بنا براين در مواقع عادی هركسی میتوانسته سرزده
وبدون اعلام قبلی پرده را پس بزند و وارد خانهای بشود. همچنين بهآن سبب كه
مسلمانان خود را بايكديگر متحد ويگانه میدانستند، شايد منعی نمیديدند كه هرگاه
خواستند به خانهی همكيشِ خود وارد شوند وبسا كه در پارهای مواقع همسر صاحبخانه
تنها در خانه بوده باشد. مشابه همين توصيه كه بدون اجازه وارد خانهای نشويد در آيه
٥٣ سوره احزاب خطاب به مومنان در مورد خانه ی پيامبر آمده است كه بی اجازه وارد
خانه رسول نشوند و اگر از زنان پيامبر چيزی خواستند، از همان پس پرده (من وراء
حجاب) حاجت خود را بگويند و اگر چيزی میخواهند بگيرند. نكته جالب توجه در اين آيه
آن است كه مردان بايد از پس حجاب با زنان سخن گويند. به تعبير ديگر، اگر حجاب پوششی
برای زنان میبود طبعا به زنان توصيه میشد كه حجاب خود را حفظ كنند، در حالی كه در
قرآن چنين چيزی ديده نمیشود.
توجه بهاين نكته نيز مهم است كه احتمالا در حجاز بهدليل كمبود چوب نمیتوانستند
همه خانهها را مجهز بهدرهای محكم وقابل استفادهای كنند. اين كمبود بهاندازهای
بوده كه حتی برای تعمير بنای كعبه در قبل از بعثت، ناگزير چوبهای برجای مانده از
يك كشتی شكسته رومی را كه در سواحل جده يافته بودند به مكه آورده و مورد استفاده
قرار دادند[٣]
در آيه بعدی(٢٩ سوره نور) آمده است كه:
«بهمردان با ايمان بگو نگاه فروكاهند (يغّضوامن ابصارهم) و فروج خويش را حفظ كنند
كه آن پاكيزهتر است زيرا خدا بهآنچه میسازند آگاه است.»
«يغضّوامن ابصارهم» تنها به معنای به پائين نگاه كردن، يا چشم فرو بستن نيست بلكه
بهمعنای كاهيدنِ چيزی از نگاه است. اين واژه برای فروكاستن اصوات و صدای خود را
پائين آوردنهم آمده است(آيه٣ سوره ٤٩) مثل آتش سركشی كه شعلههايش را مهار كنند
پائين آورند، كم كنند. بهتعبير ديگر، آدمها هنگام نگاه كردن بههم میتوانند
چيزهايی را در نگاهشان بهيكديگر منتقل كنند كه ممكن است آن چيزها با سخنی كه
میگويند متفاوت باشد. باتوجه بهاينكه بعد از «يغّضوامنابصارهم» بلافاصله «يحفظوا
فروجهم» آمده است، میتوان گفت كه آنچه در نگاه بايد فروكاهيده شود، حس جنسی نسبت
بهطرف مقابل است. اما اين كار درصورتی موفق خواهد بود كه طرف مقابل كه از جنس مونث
است، بههمان گونه از نگاه معطوف به جنسيت بكاهد. اين است كه در آيه بعد خطاب به
زنانِ ايمان آورنده آمده است:
نگاه خود را فروكاهند، فروج خود را حفظ كنند، زينتِ خود را آشكار نكنند مگر آنچه از
آن آشكار است.
تا اين قسمت از آيات چندان مورد مناقشه نيست. اما جمله بعدی كه در ادامه آيات مزبور
آمده است، تلقیها و ترجمه های متفاوت وگاه ضد ونقيض از آن ارائه شده است. اين جمله
عبارت است از:
«ولیُضرِبنُ بخُمْرهنّ عُلی جْیْوبْهنّ» (وخِمارهای خود را بر گريبانهای خود
برزنند)
«خُمْر» جمع خِمار است. كلمه خِمار از ريشه «خَمر» گرفته شده است. مسكرات را به آن
دليل خمر گفتهاند كه هوشياری را میپوشاند همچنين هر پارچه، يا پوست دباغی شده كه
پوششی برای چيزی يا جايی محسوب شود «خِمار» ناميده میشود. بهتعبير ديگر، «خِمار»
به معنای «مقنعه= روسری» يا چادر نيست، مگر آنكه آن را برسر نهند، آنگاه طبعا نامش
« مقنعه= روسری» خواهد بود. اما در آيه فوق سخن بر سر اين نيست كه خِمار خود تا روی
سينهها بكشانند، بلكه میگويد خمار خود را بر روی سينه زنند. به تعبير ديگر اگر در
آيه فوق بهجای حرف«عُلًی= بر روی» از حرف «اِلی= تا» استفاده شده بود میتوانستيم
چنين استنباط كنيم كه پارچهای را بهعنوان روسری استفاده میكردند و حالا در اين
آيه میگويد ادامه همان پارچه روسری را تا روی سينهها پائين آوردند. اما در اين
آيه نه از واژه مقنعه استفاده شده است ونه از حرف«اِلی». حتی بهنظر میرسد كه واژه
مقنعه، نامی متاخر نسبت به زمانِ بعثت باشد.
متاسفانه من هيچ موزه خاصی را نديدهام كه در آن نمونههايی از پوششِ مردان وزنان
آن زمان را به نمايش گذارده باشند اما از قراين چنين برمیآيد كه وضعيتِ لباس در
آن روزگار برای مردمِ آن سامان، به ويژه برای مردم بدوی وصحرا نشين، بسيار ساده و
ابتدايی بوده است. اين گمانه را با احصاء نامهايی كه در شعر جاهلی عرب، وهمچنين در
قرآن برای انواع لباسها ديده میشود میتوان بهتر دريافت. بهتعبير ديگر، با آنكه
زبان عربی در هنگام بعثت از خزانه واژگانیِ دقيق و گسترده برخوردار بوده است وبا
آنكه زبان اشتقاقی عرب اين امكان را میداده تا در صورت نياز بتوانند واژگان
ونامهای مورد نياز خود را پديد آورند اما بهنظر میرسد كه نامهای مربوط به لباس
و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت بهدورههای بعد، چندان زياد نباشد.
احتمالا در عرف معمولی آن زمان، هر زن ومردی با يك پيراهن بلند كه برتن میكرد
دارای لباس محسوب میشد. همچنين بسيار بعيد مینمايد كه در آن شرايط مردم عادی، اعم
از زن ومرد، دارای زيرجامه بودهباشند. اين وضعيت نهتنها برای اعرابِ آن زمان،
بلكه برای بنیاسرائيل هم زمانی كه در صحرای سينا بودند و تا حدود زيادی شرايط
مشابهی با اعراب داشتند وجود داشت. حتی در يكی از توصيههای تورات به بنی اسرائيل
اين است كه كه از پلههای مذبح بالا نروند مبادا كه عورت آنان به هنگام بالا رفتن
از پلهها، در آن مكان مقدس مكشوف گردد[٤]
اگر اين پيشفرضها را مورد تامل قرار دهيم، می توانيم اهميت آيه فوق را در باره
قرار دادنِ پوششِ اضافی در روی گريبان وسينهها درك كنيم. همچنين تفاوت لباسهای
چسب و تنگ را با لباسهای نسبتا گشادتر(جلباب) میتوانيم دريابيم.
نكتهديگری كه مورد غفلت قرار گرفته اين است كه بنا به گزارشهايی از تاريخِ ادبيات
عربِ قبل از اسلام، نقل تذكرهها و سيرهها، تا هنگام بعثت وهمچنين در زمان زنده
بودن پيامبر، اغلب مردان گيسوانِ بلند خود را داشتند. بنا براين شايد بتوان گفت كه
آنچه در ميان مرد و زن تفاوت عمدهای برای نشانِ جنسيت ايجاد میكرده و زينت ويژه
زن محسوب میشده، موی سر نبوده است بلكه برجستگیِ بخشی از اندام زن بوده كه با
لباس معمولیِ آن زمان و بههنگام راه رفتن جلب توجه میكرده است و احتمالا به همين
سبب استفاده از پوششی اضافی بهنام «خِمار» و بستن آن روی گريبان و سينهها
میتوانسته اين زينتِ ويژه زن را پوششِ بيشتری دهد و از تحريكات جنسی در برابر
نگاههای ديگران بكاهد.
در ادامه آيه شماره ٣١ در همين سوره، سلسله مراتبی را در باره مواجههی زنان با
مردان، بدون استفاده از «خِمار» برمیشمارد كه بهنظر میرسد در اين ترتيب، نوعی
نسبیگرايی در مواجهی زن با ديگران نهفته باشد. در شرح اين سلسله مراتب، اولين كسی
كه منعی در برابر او ديده نمیشود، شوهرِ زن است كه شريك جنسی او نيز محسوب میشود.
در رده بعدی، پدرِ زن وپدر شوهر او است وهمينگونه ردههای بعدی، از فرزندانِ خود زن
گرفته تا برادرها، وبرادرزادهها وخواهر زادهها و.. بهترتيب نام برده میشوند تا
جايی كه به مردانِ غير خويشاندی میرسد كه بدون دغدغه جنسی وبدون نيرنگ ومكری در
اين مورد هستند و از آنان بانامِ «تابعينُ غيرِ اولی الاربه» ياد شده است. برخی
تفاسير و همچنين ترجمهها از اين مردان بهنام خادمان خصی شده ياد كردهاند كه
بهعلت خصی شدن نيازی و رغبتی به مسائل جنسی ندارند اما اولاً معنای اوليه
«غيراولیالاربه» چنين چيزی نيست. «اِربه» از ريشه «ريب» به معنای مشكوك و ناپسند
است دوم اينكه بسيار بعيد است كه در صدر اسلام ودر زمان حيات پيامبر كه هنوز
مسلمانان امپراطوری تشكيل نداده بودند وحرمسراهای آنچنانی پديد نياورده بودند چنين
رسمی در ميان آنان بوده باشد كه بردگان را اخته كنند تا در حرمسرا كه رفت وآمد
میكنند خطری برای بانوان حرم نداشته باشند.
توصيهای ديگری كه پس از شمردن اين مراتب به زنان شده است اينكه:
«لايضربنِ بِاَرجْلِهنّ لِیْعلَمُ ما یْخفينُ من زينَتِهِنّ»
اين جمله با آنكه بسيار مختصر بيان شده اما چنان همهجانبه ومفيد است كه میتواند
گونههای مختلفی از اطوارهای زنی را واگويد كه دوست دارد بهطريقی خود را بنماياند.
مانند زنی بدوی كه با پايكوبیهايش و بهصدا درآوردن خلخالهای پايش، ديگران را
متوجه خود كند. تا خود را بهآنان بماياند. در پايان آيه آمده است كه:
«و باز گرديد به سوی خدا، همه شما ای ايمان آورندگان(اعم از زن ومرد) باشد كه
رستگار شويد»
آيه ديگری در سوره احزاب آمده كه در آن به زنان رسول و ديگر زنان مؤمن برای اينكه
مورد آزار برخی مردان قرار نگيرند توصيههايی در باره جلباب شده است.
ای پيامبر، بگو به همسرانت، و به دخترانت و به زنان مومنين، كه فرو گيرند برخود از
جلابيب (يدنين عليهن من جلابيبهن). اين نزديكتر است برای آنكه شناخته شوند و مورد
آزار قرار نگيرند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
نكتههای مبهمی در اين آيه برای ما هست كه گشودن آن شايد چندان كار آسانی نباشد. از
جمله اينكه، «جلباب» در آن روزگار به چه چيزی گفته میشده است؟. آيا واقعا جلباب به
نوع خاصی از لباس گفته میشده است؟. اين لفظ از ريشه «جلب» میباشد واگر جلباب به
معنای پوششی گشاد باشد كه برجستگیهای بدن را ننماياند و جلب توجه ديگران را نكند
باز هم هيچ اشارهای نيست كه زنان موی سر خود را بپوشانند يا نپوشانند.
نكته ديگر كه در آيه فوق بسيار قابل تامل است اينكه در شهر كوچكی مثل مدينهی آن
روزگار كه همه آدمها حتی بهاسم می توانستند يكديگر را بشناسند، زنان رسول و زنان
مومنين به چه چيزی بايد شناخته میشدند كه مورد تهمت، و آزار قرار نگيرند؟ به نظر
میرسد كه در اينجا منظور از شناخته شدن، نوعی از شناخت از طرف ديگران نسبت به زن
است كه ديگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرايش بهپاكدامنی
بشناسند، نه تنها اينكه مثلا بشناسند كه اين زنِ فلانی است و چون زن فلانی است كسی
بهاو كاری نداشته باشد.
***
با توجه به آنچه گذشت شايد بتوان گفت كه پوشش برای زنان و مردان، هم امری نسبی بوده
است و هم اختياری. يعنی به همان گونه كه ايمان به تعالی يافتن امری اختياری و ارادی
است، طبعا انتخاب ملزومات و راهكارهای متناسب برای رسيدن به تعالی هم مبتنی بر همان
ايمانی خواهد بود كه زن يا مرد اراده كرده است. بهنظر میرسد كه اجبار به پوششهای
فرمايشی، غير از پيشنهاد و توصيه و نشان دادن راه كار است. اجبار برای مرد يا زنی
كه ايمانی به تعالی يافتن ندارد، موجب اعتلای او نمیشود و چنانچه مردان و زنانی
ايمان به تعالی يافتن داشته باشند بیآنكه كسی اجبارشان كند، خودشان متناسب با
شرايط محيط و موقعيت، از پوشش لازم استفاده میكنند.
-------------
[١] - امروز كه در افغانستان حكومت طالبان رخت برسته و رفته و حجاب برای زنان آزاد
است بازهم شايد حدود نود درصد زنان افغان درآن ولايت خود را ناگزير میبينند از
برقع استفاده كنند تا از گزند اين وآن و از نگاه هيزِ مردان محفوظ بمانند در حالی
كه برخی از همان زنان وقتی به اروپا سفر میكنند و در شهرهای اروپايی رفت وآمد
میكنند حتی از روسری هم استفاده نمیكنند زيرا موردی برای آزار ديدن از آنگونه
نگاه وجود ندارد
[٢] - اين آيه همچنين يا آور اين شعر مشهور فارسی است كه بهصورت ضربالمثل درآمده:
كبوتر با كبوتر باز با باز / كند همجنس با همجنس پرواز
[٣] - تاريخ طبری، جلد سوم، در بخش مربوط به اخبار پيامبر تا بههنگام بعثت. همچنين
توجه بهاين نكته نيز مهم است كه درختان موجود در مكه ومدينه بيشتر همان نخلهای
خرما بوده وهست كه چوب آن به سبب اليافی بودن فاقد ارزش برای صنعت نجاری بوده است.
[٤] - تورات، سفر خروج، باب ٢٠، آيه ٢٦