جنبش نامتحرکان
نويسنده Max ROUSSEAU
برگردان :منوچهر مرزبانيان
از مِيدان «تحرِير» تا مِيدان «دروازه خورشيد»، جنبش هاِي اجتماعِي چند ماهه اخِير حکم دائمِي به تردد، نمودگار شهرهاِي برساخته از لِيبرالِيسم نو، را با شکست روبرو ساخته اند.
استعاره «خِيابان» براِي سخن گفتن از توده هاِي به پا خاسته علِيه ستم هاِي جدِيد اجتماعِي پژواکِي بِين المللِي ِيافته است: ستِيز افسانه وار مِيان «Wall Street [°]» و «Main Street [°]» که به تازگِي باز در اِيالات متحده به راه افتاد، «خِيابان عرب»، براِي نشان دادن جنبش هائِي که در خاور مِيانه و کشورهاِي شمال آفرِيقا شکوفا گردِيده، «قدرت خِيابان»، براِي اشاره به راهپِيمائِي هاِي بِي شمار تظاهرکنندگان شانه به شانه در فرانسه. به همِين سِياق گروهِي که با شعار «پِيش به سوِي ِيک دموکراسِي راستِين، حالا!» در اسپانِيا گرد هم آمده اند، کسانِي را به «تسخِير خِيابان» فرا مِي خواند که خوِيشتن را قربانِيان جرگه سالارِي [اولِيگارشِي] اندک شمار اما خودِياروِي مِي پندارند که قدرت و ثروت را در چنگال خوِيش گرفته است.
با اِينهمه جنبش «۱۵ مه» اسپانِيا، با شعارهاِي «تحصن در دروازه خورشِيد»، «تسخِير مِيدان»، ِيا «ما از جاِي نمِي جنبِيم»، خِيابان را چون جاِيگاه مادِي (پهنه گردهمائِي، پِيش درآمد کنشِي جمعِي) ِيا نمادِين (فضاِي به مِيدان کشاندن زِيردستان) به کار نگرفت. بلکه آنرا تا مرتبه داوِي براِي پِيروزِي ارتقا داد. با گستردن مسائل سِياسِي و اقتصادِي بر همه فضاِي شهرِي، جنبش اسپانِيا (مقاله «کمِياگران اردوگاه خورشِيد» را در همِين شماره مطالعه فرمائِيد)، به اِين دشوارِي ها بُعدِي منجّز و ملموس بخشِيد که هرکس بِيدرنگ خود را در آئِينه آن باز مِي شناخت. اِين شهرِي کردن [اعتراضات]، همزمان تائِيدِي بر امر سِياسِي ساده اما روشنِي نِيز بود: حضورِي جمعِي، صلح جوِيانه و ناپرخاشگر اما طولانِي در ِيک مکان عمومِي به خودِي خود به منزله نوعِي مقاومت است.
فهم رابطه جنبش هاِي اجتماعِي با فضاِي شهرِي، مستلزم ژرف نگرِي در شکل گِيرِي شهرهاِي مغرب زمِين است که دستآورد کشاکش مِيان دو نِيروِي تارِيخِي بوده اند: دموکراسِي و سرماِيه دارِي؛ اگر نِيروِي نخست تملک فراگِير و پاِيدار فضاِي عمومِي را ضرورِي مِي سازد، همان تملک دستخوش تهدِيد گراِيش نِيروِي دوم است که در تکاپوِي پِيگِير خوِيش براِي اِيجاد تحرک، سوداِي به حداکثر رساندن امواج رهسپار مردم را در سر دارد.
عصر «اوسمان»، بازتاب استراتژِي رژِيمِي زورگو و لِيبرال است براِي سازگار ساختن پاِيتخت فرانسه با «متراکم کردن مکان و زمان (۱)» که سرماِيه دارِي توش و توان خوِيش را از آن مِي گِيرد. اِين دوران معرف چرخشِي در تارِيخ شهرنشِينِي مغرب زمِين به شمار مِي رود. نجِيب زاده ژرژ اوژن اوسمان (Georges Eugène Haussmann) در نِيمه قرن نوزدهم در واقع، مفهوم تازه اِي از شهر را به مِيان آورد که به چنان اشاعه گسترده اِي سوق داده شد که مِي توان آنرا «ماشِين جابجائِي و تحرک» توصِيف کرد. او در گذار دو دهه، بافت درهم تنِيده کوچه هاِي قرون وسطائِي، جاِيگاه اقتصاد و معاشرتِي اجتماعِي در حصار تنگ محله ها را در هم کوبِيد و از مِيان وِيرانه هاِي آن بلوارهاِي پهناورِي آفرِيد تا به حرکت امواج مردم در مقِياس ِيک شهر شتاب بخشد، شهرِي که از دِيگر سو به ِيارِي توسعه شبکه هاِي راه آهن رو به پِيوستن به پِيرامون و حاشِيه هاِي فرانسه داشت. در حالِي که بانکداران بزرگ با شأن و مرتبه اجتماعِي روز افزون، منابع مالِي شهرسازِي را به شِيوه اِي بسِيار سودآور فراهم مِي آوردند، مردم پارِيس را تب دلال بازِي و معاملاتِي به سوداِي سود آتِي فراگرفته و ارزش داد و ستد مسکن بر ارزش استفاده از آن پِيشِي گرفته بود. پس از پاِيان «عصر سنگربندِي ها [▫]»،در همان حال که بورژوازِي بر ساختمان هاِي تازه در مرکز شهر و نِيز بلوار هائِي دست مِي انداخت که همچون جاِيگاه زندگِي پر جلال فرادستان طراحِي مِي شدند، انبوه کارگران را به حاشِيه شهر مِي راندند. شاِيد بتوان کمون سال ۱۸۷۱ پارِيس را، که در خون غرقه ساختند، تا اندازه اِي چون تاکتِيک شورشِي تحلِيل کرد که هدف هرچند ناکام آن، تغِيِير مسِير چنِين تحولِي در معنِي و مفهوم شهر بود.
»شهرپِيروزمند»، فضاِي امواج جاودان مردم است
در وهله نخست اِين نگرش به شهر عمومِيت نِيافت. توسعه پِيکربندِي فضاِي شهرِي اروپا در آنزمان بر توسعه صنعت تکِيه داشت. سرماِيه هاِي صنعتِي از تحرک اندکِي برخوردار بودند و سودآورِي ِيک کارخانه از بهره بردارِي دراز مدت آن سرچشمه مِي گرفت. از اِينرو انباشت سرماِيه صنعتِي مستلزم دسترسِي به خدمات ممتد نِيروِي کار پرشمارِي بود. سرماِيه داران، شهر صنعتِي را همانند گونه اِي «حفره سِياه» بنا مِي کردند که نِيروِي کارِي که بِيش از پِيش از راه هاِي دور سر مِي رسِيد، به پهنه آن جذب مِي شد و سپس شِيفته جلوه ها و جلا هاِي شهرِي در آنجا مستقر مِي گشت. «شهر-کمپانِي» هائِي، مانند لو کروسو (Le Creusot) در فرانسه ِيا کلونِيا گوئل (Colònia Güel) در اسپانِيا، چونان نمونه و الگوِي شهرنشِينِي از تحرک زدوده اِي پدِيد مِي آمدند. مسکن ها را بهبود مِي بخشِيدند، تجهِيزاتِي براِي استفاده همگانِي مِي ساختند، خدمات تازه اِي را تأمِين مِي کردند تا کارگرِي که در نردِيک ترِين محل به کارخانه «خود» استقرار ِيافته بود، [در جستجوِي وضعِي بهتر] به جاِي دِيگرِي سر نکشد. به موازات آن، آوارگِي و خانه به دوشِي را سرکوب مِي کردند که نمونه بارز تحرکِي مهار نشدنِي و بالقوه واگِير شناخته مِي شد که هم دار و دسته کارفرماِيان و هم زمامداران دولت ها از آن واهمه داشتند.
با اِينهمه در مِيانه هاِي قرن بِيستم، توسعه همگام استفاده توده گستر از اتوموبِيل و شهرسازِي مدرن بر تحرک مردم افزود. اما چنِين تحرکِي مهارشده، روزمره و محدود به رفت و آمد مِيان خانه (در حاشِيه شهرها) و محل کار (در مرکز شهر) بود. عمومِيت ِيافتن آن از همان دهه ۱۹۵۰مورد اعتراض جنبش هاِي بدِيل فرهنگِي مانند «نسل بِيتنِيک•» در اِيالات متحده ِيا «وضعِيت گراِيان•» در فرانسه بود، که تحرک و خانه به دوشِي را مِي ستودند و همگان را به «کجروِي» تشوِيق مِي کردند.
از سال هاِي دهه ۱۹۷۰، اِينبار بر اثر تشدِيد امواج حرکت هاِي انسانِي در مقِياس جهانِي و تقسِيم تازه بِين المللِي کارِي که ره آورد آن بود، سرماِيه دارِي غرب جهش نوِينِي ِيافت. به همان نسبت که سرماِيه ها و فرصت هاِي اشتغال صنعتِي جا به جا مِي شدند، مفهوم شهر به عنوان «حفره سِياه» [ِي که امواج انسانِي را در خود فرو مِي برد] نِيز کهنه و منسوخ مِي گشت. اعتراض جنبش هاِي بدِيل فرهنگِي به تحرک هاِي محدود و روزمره را رسانه ها با چربدستِي ربودند و گسترش دادند و سپس به ستودن فردِي پرداختند که «کارفرماِي خوِيشتن» است؛ هم او که تردِيدِي به خود راه نمِي دهد که موانع فاصله ها را پشت سر بگذارد تا زندگِي شخصِي و حرفه اِي خوِيش را بنا کند. اِين حکم بازتاب الزامِي تازه بود که رِيشه در بنِياد و سرشت سِيستم داشت و ناگزِير از آن پس مِي باِيست هم تواتر و هم مقِياس –دِيگر جهانِي شده– جابحائِي ها تشدِيد گردد. شهرِي که لِيبرالِيسم نو مِي خواست ماشِينِي براِي تحرک بخشِيدن بود؛ آنرا چنان طراحِي مِي کردند که سود رسانِي را، که دِيگر نه به انحصار جغرافِيائِي تکِيه داشت و نه به بهبود اوضاع زندگِي لاِيه هاِي مردمِي اجتماع، به حد اکثر برساند.
ِيکبار دِيگر پارِيس بود که باز، با تغِيِير ساخت و بافت مجموعه «لا دفانس» (La Defence) در منطقه اِي صنعتِي و کارگرِي پِيش قدم شد. اِين مجتمع، از سال هاِي دهه ۱۹۶۰ با هدف پذِيرش ادارات و مراکز بنگاه هاِي اقتصادِي ساخته شده بود که بِيش از دِيگران جاِي خود را در پوِيش جهانِي شدن باز کرده بودند. گسترش بُرد امواج مردمِي که از محله «لا دفانس» گذر مِي کنند، نمود بارز آنگونه شهرنشِيتِي است که به قصد تشدِيد تحرک امواج مردم طراحِي شده. چنانکه زِيگمون بومان (Zygmunt Bauman) فِيلسوف، در بحث خوِيش درباره «فضاهاِي عمومِي اما نا مدنِي» خاطر نشان ساخته است، مِيدان فراخِي که در قلب محله قرار گرفته، هِيچگونه عنصرِي را در بر ندارد که به رهگذران اجازه دهد در ِيک فضائِي عمومِي از حرکت کردن بازاِيستند (۲). تنها راه اِينکار استفاده اِي دگرگونه از پلکان هاِي «رواق بزرگ» (Grande Arche) است، نظِير آنچه کارگران و جهانگردان در روزهاِي آفتابِي مِي کنند و براِي خوردن ناهار بر روِي آنها مِي نشِينند. فضاهائِي با گذار دائم امواج مردم مانند همِين مِيدان، اما همچنِين تالارهاِي فرودگاه، اِيستگاه راه آهن، راهروهائِي که براِي عوض کردن وسائط نقلِيه ساخته اند، حتِي جاده هاِي کمربندِي، بلوارها و راسته هاِي سوداگران، همگِي با نشانه هاِي «شهرِي که پِيروز مِي شود» همخوانند. صاحب منصبان شهردارِي شهر هاِي بزرگ اروپائِي در چنِين مفهومِي هم عقِيده اند، که امروزه تحت لواِي تشدِيد رقابت بِين المللِي به شهردارِي هاِي متوسط نِيز تحمِيل مِي شود (۳).
برچنِين زمِينه اِي، تحرک اقشار شهرِي فقِير و به فلاکت کشِيده شده را، که اغلب ناچِيز ارزِيابِي مِي شود، چون ترمزِي بر رشد و نمو شهرِي و تهدِيدِي بالقوه براِي نظم عمومِي مِي انگارند. با گذر از مفهوم «حفره سِياه»، شهر پسا صنعتِي که اِينک با آمِيزش مِيان جوامع در پِيکر کلان شهرها تلفِيق گردِيده است را چون «تپ اخترِي» باز مِي نگرند که جابجائِي هر روزه ساکنان هم ثابت و هم موقتش را شتاب مِي بخشد– [و در اِين مِيان،] جهانگردان موج جمعِيت بِيش از پِيش مطلوبِي را تشکِيل مِي دهند. حتِي مفهوم خود فضاهاِي عمومِي شهرِي عمِيقا از آن دگرگونِي ِيافته است. در پوشش «جلوگِيرِي از وضعِيت [مشوق جرم]» و کم کردن «فرصت تبه کارِي»، اموال منقول شهرِي، مانند نِيمکت هاِي عمومِي را، همانگونه که به چشم هم مِي توان دِيد، به جرم تشوِيق استقرار «دشمنان ساکن» (گداِيان، روسپِيان، بِي خانمانان ...)، وِيران مِي کنند. دستفروشان دوره گرد، که بخت خوِيش را در رهگذار مردم و حول اقتصادِي زِيرزمِينِي مِي آزماِيند، نِيز گرفتار آزار و اذِيت پلِيسِي هستند. در فرانسه، قانون موسوم به امنِيت داخلِي که در سال ۲۰۰۳ به اجرا درآمد، تبه کارِي هاِي جدِيدِي را باز شناخته و کِيفرهاِي تازه اِي را براِي تلکه، تجمع در دالان ساختمان ها، بِيتوته، گدائِي ... مقرر کرده است. اِين کنش ها همگِي همان خصِيصه فِيزِيکِي عدم تحرک در فضا در صحن شهر را در بردارند.
شهر همچون ماشِين تحرک، از مساوات به دور و حتِي مصداق ِيک بام و دو هواست. کافِي است بهبود مرغوبِيت واحد هاِي مسکونِي و بازرگانِي اغلب مراکز شهرها را طِي دو دهه گذشته بنگرِيم تا اِين را باور کنِيم: اعِيان نشِين کردن [محله ها] که به انحصارشان در دست «پِيروزمندان» انجامِيده است، را پِيش از هرچِيز مِي توان با جاِي گرفتن آنها در مرکز رفت و آمد هاِي شهرِي و از اِينرو نوِيد دسترسِي سرِيع و متنوع به فرصت هاِي کارِيابِي، مصرف و سرگرمِي ها تشرِيح کرد. بر عکس براِي «بازندگان» که حباب هاِي معاملات مسکن آنها را به تبعِيدِي بِيش از پِيش دورتر از تلاقِي رفت و آمدها مِي کشاند، تحرک خود را هرچه بِيشتر همچون تنگنا و ِيا حتِي رنج و محنت مِي نماِياند (۴).
و اما بر سر شهر چونان جاِيگاه تولِيد دموکراسِي چه مِي آِيد؟ از زمان «آگورا» در تمدن آتنِي که گستره بازار و پهنه شور و مشورت بود، فضاِي عمومِي جاِيگاهِي–نمادِين اما همچنِين پِيش از هرچِيز مادِي و ملموس با کارکرد مطلوب دموکراسِي ِيافته است. بدِين منظور شهر را باِيد چنان آفرِيد که با داد و ستد، مشارکت، و ملاقات سازگار باشد. تبدِيل آن به فضاِي حرکتِي دائم، به طور بسِيار محسوسِي، کنش هاِي معاشرتِي، مشخصا توده اِي، و از اِينرو، در برگِيرِي جهانشمول منافع را بسِيار پِيچِيده مِي سازد.
از اِينرو زِير سوال بردن شهر به عنوان ماشِين تحرک، مضمون نوخاسته اِي را پِيش کشِيده است. تاکتِيک هاِي تازه، هرچند پراکنده، که به دنبال آهسته کردن تحرک اند، هم از سوِي جنبش «خِيابان ها را بازپس گِيرِيم [¤]»، ملهم از نواحِي خودگردان موقت آنارشِيست ها (۵)، براِي آزادسازِي خِيابان ها بکار گرفته مِي شوند و هم به طرز نهادِينه ترِي از سوِي شبکه «شهر آرام گرفته[¤]». تحصن کنندگان جنبش ۱۵ مه، در اعتراض توده گِير به شهرهاِي لِيبرال نو، با از حرکت باز اِيستاندن خوِيش در فضاِي عمومِي و با تملک آن فضا به قصد تبادل مِيان خود و ابداع کنش هاِي تازه، از مرز تازه اِي در پختگِي در مبارزات مردمِي گذشتند. جوانان «سکنا گزِيده» از بِيلبائو (Bilbao) گرفته تا مالاگا (Malaga) که حدود سِي سال ضربه هاِي تازِيانه بحران هائِي را بر پِيکر خوِيش حس کرده اند که از ترکِيدن حباب معاملات مسکنِي برخاسته که سِياست هاِي عمومِي آن را باد کرده و فقط مشتِي بانک ها و گروه هاِي بزرگ از آن برخوردار گردِيده بودند، نشان دادند که بسِيار فراسوِي مرزهاِي اسپانِيا، معناِي شهر امروز بِيش از هر وقت دِيگر، داوِي حِياتِي براِي آِينده دموکراسِي هاست.
° «Wall Street» اشاره به کلان سرماِيه دارِي بورس باز است در برابر «Main Street» که در گفتارهاِي سِياسِي نماد معامله گران خرده پا و سوداگران طبقه متوسطِي گشته که بنگاه هاِي کوچک و متوسطِي را مِي گردانند.
▫ اشاره به دوران انقلاب ها و شورش هاِي شهرِي در فرانسه است (۱۸۵۱- ۱۸۲۷).
• «Beat Generation» گروهِي از نوِيسندگان آمرِيکائِي بودند که در فرداِي جنگ دوم جهانِي در آمرِيکا با جنبشِي اجتماعِي و ادبِي به پراکندن پدِيده اِي فرهنگِي پرداختند که تجربه مواد مخدر و ولنگارِي هاِي جنسِي از مظاهر آن بود. اِينان با نکوهش مادِي گرائِي به مذاهب شرقِي نِيز گراِيش پِيدا کرده بودند.
۰ «Situationnistes»، گروهِي از اندِيشمندان قرن بِيستم اروپا بودند که با الهام از اندِيشه هاِي مارکسِيستِي و کسانِي چون روزا لوکزامبورگ خواستار پاِيان بخشِيدن به غبن تارِيخِي جامعه طبقاتِي و دِيکتاتورِي مصرف بودند. بانِيان اِين اندِيشه در مِيانه قرن بِيستم انترناسِيونالِيسمِي به همِين نام نِيز پدِيدآوردند.
¤ Reclaim the streets، مجمع کسانِي است که در آرمان تملک جامعه بر فضاِي عمومِي همداستانند. اِينان مخالفت چنگ انداختن سوداگران بزرگ بر فضاِي عمومِي اند؛ Città Slow، جنبشِي با تعهد آرام کردن ضرباهنگ زندگِي شهروندان است که در سال ۱۹۹۹ در ناحِيه توسکان اِيتالِيا پا گرفت و شبکه اِي جهانِي شهرهائِي از آن برخاست که مِي خواهند تب و تاب زندگِي شهروندان خوِيش را فرونشانند.
پِي نوشت ها
۱- David Harvey, The Condition of Post Modernity, Blackwell, Londres, 1989.
۲- Zygmunt Bauman, La Vie liquide, traduit de l’anglais par Christophe Rosson, Editions du Rouergue, Arles, 2006.
۳- مقاله ونسان دومرو (Vincent Doumayrou)، «آِيا مِي خواهِيم از فلاندر سناگاپورِي تازه بسازِيم»، را در شماره ماه آورِيل ۲۰۱۰ لوموند دِيپلوماتِيک مطالعه فرمائِيد.
۴- مقاله گاسِين الِي (Gatirn Elie)، الن پوپلار (Allan Popelard) و پل ونِيه (Paul Vanier)، «کوچ شهرِي، تبعِيد روستائِي» را در شماره ماه اوت ۲۰۱۰ لوموند دِيپلوماتِيک مطالعه فرمائِيد.
۵- Hakim Bey, TAZ. Zone autonome temporaire, L’Eclat, Paris, 1997