فردينان دو سوسور
مقالهی حاضر تلاشی است برای معرفی پدر زبانشناسی نوین و بازبینی آرای وی. برای دستیابی به این هدف، پس از شرح مختصری از زندگی این نابغهی زبانشناسی، به مهمترین نكاتی اشاره خواهد شد كه از سوی وی به شكلی منسجم عنوان شده و پایههای اولیهی دانش زبانشناسی را تشكیل دادهاند.
1. مقدمه
میشل فوكو به هنگام بحث دربارهی بنیانگذاران رشتههای علمی و بنیانگذاران گفتمان، این دو را از یكدیگر متمایز میسازد و بر این اعتقاد است كه بنیانگذاران گفتمان، افرادی چون ماركس یا فروید به حساب میآیند كه مستقل از فعالیت گفتمانی خود نیستند. ما هربار دربارهی ماركسیسم یا فرویدیسم صحبت كنیم، به ناچار به آرای ماركس یا فروید اشاره میكنیم. این در حالی است كه بنیانگذاران رشتههای علمی، مثلاً افرادی چون نیوتن، مستقل از رشتهی علمیایاند كه بنیان نهادهاند. به عبارت سادهتر، فیزیك از نیوتن جداست و اگر به نوشتن دربارهی نیوتن بپردازیم، الزاماً دربارهی فیزیك مطلبی را به رشتهی تحریر درنیاوردهایم(-4). جاناتان كالر، با استناد به این دیدگاه فوكو، افرادی چون سوسور را استثناهای تاریخ میداند و معتقد است كه وی از سویی در طبقهی بنیانگذارانی چون نیوتن قرار میگیرد و از سوی دیگر بازخوانی آرای وی ما را در حوزهی گفتمانی خاصی قرار میدهد(-18ص135-134). به عبارت سادهتر، میتوانیم سوسور را بنیانگذار دانش زبانشناسی بدانیم و در عین حال به معرفی دیدگاه وی بپردازیم و زمینهی طرح نگرشهای بعدی را در زبانشناسی، در دیدگاه او جستجو كنیم.
دكتر كورش صفوي اگرچه نزدیك به یك قرن از زمان حیات سوسور و دیدگاه وی در باب زبانشناسی فاصله گرفتهایم، اما هنوز در بسیاری از نوشتههای زبانشناسان ایرانی و حتی غربی شاهد نوعی بدفهمی آرای پدر زبانشناسی نوین هستیم كه، دستِ كم به اعتقاد نگارندهی این سطور، بیشتر از مطالعهی كتب و نوشتههای شارحان نشأت میگیرد. برای نمونه، بسیاری از شارحان آرای سوسور، گرایش به آن داشتهاند تا دیدگاههای وی را در قالب چنددوگانی [dichotomy]، نظیر «صورت/ جوهر»، «زبانشناسی همزمانی/ زبانشناسی درزمانی»، «زبان/ گفتار» و جز آن معرفی كنند، در حالی كه این نوع طرح آرای سوسور به نارسایی در تعبیر نگرش وی منجر خواهد شد و با آنچه به واقع در یادداشتهای دانشجویان وی آورده شده است، مغایرت خواهد داشت. در این نوشته، سعی بر آن است تا، علاوه بر معرفی دیدگاههای سوسور در باب زبان و روش مطالعهی آن، نوع نگرش وی و زمینهی طرح هر موضوع معلوم گردد. برای دست یازیدن به این مهم، پس از شرح مختصری از زندگی سوسور و شرایط اجتماعی و فضای علمی حاكم بر زمانهی وی، نوعی طبقهبندی جدید از آرای این متفكر و بنیانگذار دانش نوین زبانشناسی به دست داده میشود، تا مخاطب نوشتهی حاضر نه تنها با دیدگاههای سوسور، بلكه با دلایل طرح این دیدگاهها آشنا شود. 2. از تولد تا مرگ فردینان دو سوسور، به سال 1857م.، در خانوادهای از اشرافزادگان ساكن ژنو، به دنیا آمد. او یك سال پس از تولد زیگموند فروید و یك سال پیش از تولد امیل دوركهایم دیده به جهان گشود. پدربزرگش، اوراس بندیكت دوسوسور [Horace Bénédict de Saussure]، یكی از مشهورترین فیزیكدانان و زمینشناسان زمان خود بود كه به دلیل پژوهشهایش در زمینشناسی، هواشناسی و گیاهشناسی نواحی كوهستانی اروپا شهرت داشت. كتاب حجیم و پرجاذبهی وی، در چهار مجلد به نام «سفرهایی در آلپ»، هنوز هم در میان اقلیمشناسان اروپایی مرجعی بینظیر به حساب میآید. پدر فردینان، نیكولا تئودور دوسوسور [Nicolas Théodore de Saussure]، نیز از جمله شیمیدانان بنام عصر خود بود. او را یكی از پیشگامان فیزیولوژی گیاهی میدانند و نخستین دانشمندی معرفی میكنند كه روشهای شیمی را در بررسی تغذیه و تنفس گیاهان اعمال كرده است. پژوهشهای وی، در زمینهی تخمیر و تبدیل نشاسته به قند و تركیب الكلها، در میان شیمیدانان هنوز نیز مرجعیت خود را حفظ كرده است. فردینان در چنین خانوادهای به دنیا آمد. اشرافزادگیاش، از یك سو، و سنت خانوادگیاش، كه قویاً پایبند علوم طبیعی بود، از سوی دیگر، او را ملزم میساخت تا در فیزیك و شیمی به تحصیل مشغول شود. اما انگار سرنوشت او به گونهی دیگری رقم خورده بود. فردینان از درس و مدرسه فراری بود و شاید به همین دلیل، پدرش ترجیح داد تا او، برحسب سنتی كه در میان اشرافزادگان اروپایی كم و بیش متداول بود، به تحصیل پسرش در خانه تمایل یابد و سالهای آغازین درس و مشق او را به معلم سرخانه بسپارد. این موافقتِ پدر فرصت مناسبی برای فردینان فراهم آورد تا در همان ایام كودكی، ساعتها در كنار آدولف پیكته [Adolf Pictet]، دانشجوی فقهاللغهی آن ایام و متخصص مشهور فقهاللغهی آینده، بنشیند و به صحبتهای او در باب چگونگی مطالعهی زبان گوش فرادهد. فردینان در پانزدهسالگی، جدا از زبان فرانسه، با زبانهای آلمانی، انگلیسی، لاتین و یونانی آشنا بود و پیش از آنكه به سن ورود به دانشگاه برسد، زبان سنسكریت را نیز آموخته بود(-18ص11). وی در شانزده سالگی انشایی تحت عنوان «مقالهای در باب زبانها» برای پیكته فرستاد و در آن نوشته مدعی شد كه تمامی زبانها ریشه در نظامی متشكل از دو یا سه همخوان بنیادین دارند. این سادهنگری احتمالاً پیكته را به تبسم واداشته است، ولی ذهن پویای او، آیندهای را برای این جوان پرشور تجسم میكرد كه حتی برای پدر فردینان قابل پیشبینی نبود. فردینان در هجده سالگی، به سال 1875م.، وارد دانشگاه ژنو شد و، به پیروی از سنت خانوادگیاش، در رشتهی فیزیك و شیمی ثبتنام كرد. عدم علاقهاش به این رشته از همان نخستین روزهای آغاز تحصیل به خوبی مشهود بود و كار به جایی كشید كه استادانش، پس از گذشت چند ماه، دربارهی بیاستعدادی فردینان برای پدر وی گزارشی فرستادند و ادامهی این تلاش را بیهوده دانستند. در همان سالِ پُرتنش و بینتیجه، فردینان بدون آگاهی پدر و مادرش به عضویت انجمن زبانشناسی پاریس درآمد و از همان انجمن معرفینامهای برای ورود به دانشگاه لایبزیك آلمان گرفت. اصرار فردینان و ناامیدی پدر از تحصیل فرزند در دانشگاه ژنو سرانجام والدین فردینان را متقاعد ساخت تا پسرشان را برای تحصیل در رشتهی فقهاللغه به دانشگاه لایبزیك بفرستند. دانشگاه لایبزیك سرنوشت فردینان نوزده ساله را به كلی تغییر داد. در آن ایام، این دانشگاه كانون مكتب زبانشناسی تاریخی- تطبیقی نودستوریان [Junggrammatiker] به حساب میآمد و شرایطی را برای فردینان جوان فراهم میساخت تا دانشجوی پویاترین مدرّسان جوان زمانهی خود باشد. سوسور چهار سال در دانشگاه لایبزیك به تحصیل اشتغال داشت و، در میان این ایام، نزدیك به یك سال و نیم نیز در برلین اقامت گزید. وی، در دسامبر 1878م. در برلین، مقالهی «یادداشتهایی در باب نظام اولیهی واكهها در زبانهای هندواروپایی»(-7) را منتشر ساخت. این مقاله در بسیاری از محافل علمی با استقبال روبرو شد، به شكلی كه سوسور پیش از آنكه از رسالهی دكتریاش دفاع كند، در میان بسیاری از زبانشناسان آلمانی و فرانسوی، فردی نامآشنا به حساب میآمد. سوسور، در سال 1881م.، در بیست و چهار سالگی، از رسالهی دكتریاش، كه به بررسی كاربرد حالت اضافی در زبان سنسكریت(-8) مربوط میشد، دفاع كرد و در رشتهی زبانشناسی تاریخی- تطبیقی از دانشگاه لایبزیك فارغالتحصیل شد. وی چند ماهی در لایبزیك ماند، ولی انگار اقامت بیشتر را در آلمان مطلوب خود ندید و همان سال راهی پاریس شد. سوسور در فرانسه به موقعیتی مطلوب رسید. وی در همان سال ورودش به پاریس، تدریس زبانهای سنسكریت، گوتی و آلمانی علیای كهن را در مدرسهی تجربی مطالعات عالی آغاز كرد. پس از پنج سال تدریس این زبانها، از حدود سال 1887م.، مطالب آموزشی این سه درس را بسط داد تا در موقعیتی مناسب بتواند از آنها در تدریس فقهاللغهی هندواروپایی استفاده كند. او در همان سالها از جمله فعالترین اعضای پیوستهی انجمن زبانشناسی پاریس به حساب میآمد و حتی از سوی اعضای مسنتر این انجمن به عنوان نامزد دریافت نشان شوالیه لژیون دونور معرفی شد. اما پاریس نیز محل مناسبی برای ادامهی زندگی او نبود. سوسور در تمامی این سالها هنوز مدرس میهمان به حساب میآمد و هنوز نیز در این امید بود كه تدریس یكی از دروس تخصصیاش را برعهده بگیرد. او تا آن ایام هنوز موفق نشده بود، حتی برای یك بار، به تدریس زبانشناسی تاریخی- تطبیقی بپردازد و، به همین دلیل، وقتی در سال 1891م. استخدام رسمی دانشگاه ژنو به وی پیشنهاد شد، پاریس را یكباره رها كرد و به شهر زادگاهش بازگشت تا مدرس دانشگاهی شود كه روزی بر بیاستعدادی او در ادامهی تحصیل تأكید كرده بود. سوسور، كه در آن ایام سی و چهار سال از عمرش گذشته بود، سرانجام به مدرس رسمی دانشگاه مبدّل شد. او از سال 1892م. تدریس در دانشگاه ژنو را آغاز كرد؛ با این امید كه، پس از چند دوره تدریس سنسكریت و زبانشناسی تاریخی- تطبیقی، سرانجام كرسی درس زبانشناسی عمومی را به دست آورد و دیدگاه خود را دربارهی چگونگی مطالعهی زبان، برای دانشجویانش معرفی كند. اما انگار سرنوشت مسیر دیگری را برای او تعیین كرده بود. در آن ایام، برحسب مقررات آموزشی دانشگاههای اروپا، كرسی هر درس در اختیار استادی قرار داشت و این كرسی تا زمان بازنشستگی آن مدرس به فرد دیگری انتقال نمییافت. كرسی درس زبانشناسی عمومی، در زمان استخدام سوسور در دانشگاه ژنو، در اختیار یوزف ورتهایمر [Joseph Wertheimer] قرار داشت، كه در نوع خود استادی شایسته ولی پیرو سنتهای نودستوریان بود و علم را بر علمی بودن ترجیح میداد. سوسور باید صبر میكرد. در طول این سالها ازدواج كرد و صاحب دو پسر شد. به ندرت سفر میكرد و گاه در كلبهای كه در خارج از ژنو برای خود ساخته بود روزها را به تنهایی سپری میكرد. دیگر خبری از نوشتن در كار نبود. گوشهنشینیهایش سبب شده بود تا بسیاری از زبانشناسان آن ایام، نام او را از یاد ببرند و، به تدریج، فعالترین عضو انجمن زبانشناسی پاریس به دست فراموشی سپرده شود. او، در نامهای به آنتوان مییه [Antoine Meillet] به تاریخ 4 ژانویهی 1894م.، به این نكته اشاره میكند كه حتی از نوشتن ده سطر دربارهی مسایل زبانی عاجز است و به نظرش میرسد كه این دسته از مطالعات راه به جایی نمیبرند و او باید نگارش كتابی را آغاز كند كه محتوایش در ذهن او شكل گرفته و میتواند روش مطالعهی زبان را معرفی كند(-11). اما او هیچگاه چنین كتابی را ننوشت. در تمامی این سالها، به جز چند پژوهش مختصر دربارهی زبان لیتوانیایی و افسانههای آلمانی قرون وسطی [Niebelungen]، تنها به جمعآوری اطلاعاتی در باب صورتهای تحریف شدهی [anagrams] اسامی خاص در سرودههای شاعران لاتین زبان پرداخت، ولی چون از این دادهها به نتیجهای نرسید به خود جرئت نداد تا آنها را به چاپ برساند. در جای خود، به نگرش او در اینباره اشاره خواهیم كرد. سرانجام در سال 1906م.، زمانی كه سوسور به سن پنجاه سالگی رسیده بود، در پی بازنشستگی صاحب كرسی درس زبانشناسی عمومی دانشگاه ژنو، مسئولیت تدریس این درس به عهدهی وی گذاشته شد؛ آن هم در زمانی كه سوسور حتی از جمعآوری یادداشتهایی برای بردن به كلاس درس اكراه داشت. او سه دورهی متناوب– بار نخست در 7-1906م.، بار دوم 9-1908م.، و بار سوم 11-1910م.– به تدریس مبانی زبانشناسی پرداخت، بدون آنكه بتواند پیشبینی كند قرار است، چند سال بعد، یادداشتهای دانشجویان این سه دوره گردآوری شوند و به عنوان مهمترین اثر كلاسیك زبانشناسی انتشار یابند. فردینان دو سوسور در تابستان سال 1912م. بیمار شد و، پیش از آنكه مجالی برای تدریس چهارمین دورهی زبانشناسی بیابد، در فوریهی 1913م. دیده از جهان فروبست. 3. نوشتهای با نام سوسور آنچه از سوسور پس از مرگ وی باقی مانده بود، تنها در حدی بود كه میتوانست او را مدرس و محقق فقهاللغه و در اندازههای نودستوریان برجستهای چون كارل بروگمن [Karl Brugmann] معرفی كند. اما در این میان، دو تن از همكاران سوسور در دانشگاه ژنو نظر دیگری داشتند. شارل بالی [Charles Bally] و آلبر سهشهیه [Albert Sechehaye] بر این باور بودند كه نگرش سوسور دربارهی زبانشناسی و دانش مطالعهی زبان باید در یادها بماند و این كار تنها با گردآوری یادداشتهای دانشجویان این سه دوره امكانپذیر است. یك سال پس از مرگ سوسور، كار گردآوری این یادداشتها به پایان رسید. از دو دورهی اول و دوم، یادداشتهای لویی كایه [Louis Caille]، لئوپولد گوتیه [Leopold Gautier]، پل ریگارد [Paul Regard]، و آلبرت ریدلینگر [Albert Riedlinger] از مابقی كاملتر بودند و از دورهی سوم، یادداشتهای ژرژ دگالیه [George Dégallier]، فرانسیس ژوزف [Francis Joseph] و به ویژه سهشهیه، كه در دورهی سوم در كلاس سوسور شركت میكرد، مبنای كار قرار گرفتند. هماهنگی مطالب دو دورهی اول و دوم به همت شاگرد مستقیم سوسور، آلبرت ریدلینگر، صورت پذیرفت و آلبر سهشهیه، كه در آن ایام از معدود زنان زبانشناس اروپا به حساب میآمد، یكدستسازی مطالب دورهی سوم را به عهده گرفت. چند نكتهای نیز در یادداشتهای لویی بروتش [Louis Brütsch] بود كه به این مجموعه افزوده شد.(-9ص8) جمعآوری یادداشتها، سادهترین و شاید دقیقترین بخش این كار عجیب بود. اگر قرار میشد مطالب هر سه دوره به تفكیك انتشار مییافتند، بسیاری از نكات چنین كتابی تكراری مینمود و انتشار مطالب هر یك از این سه دوره نیز ناقص به نظر میرسید. به همین دلیل، بالی و سهشهیه به اقدامی شگفت دست یازیدند كه شاید در آن ایام بهترین تصمیم به حساب میآمد. آنان بر پایهی یادداشتهای دورهی سوم، آن هم به این دلیل كه سهشهیه در آن درس در كلاس سوسور حضور مییافت، و افزودن مطالب ویژهی دورهی اول و دوم، و نیز چند یادداشتی كه از سوسور باقی مانده بود، مجموعهای را فراهم آوردند كه به سال 1916م. به نام سوسور و با عنوان «دورهی زبانشناسی عمومی» انتشار یافت. علاوه بر این كار عجیب، ژول رونژا [Jules Ronjat]، استاد زبانهای رومیایی دانشگاه ژنو، دستنوشتههای آمادهی چاپ را بازخوانی كرد و در ترتیب مطالب و فصلبندی كتاب تغییراتی داد تا شكل نهایی كتاب فراهم آید. به این ترتیب، كتابی از دیدگاههای سوسور پدید آمد كه در نوع خود منحصر به فرد بود. به گفتهی كالر، اكثر معلمان حتی از تصور اینكه نظراتشان به چنین شكلی به دست داده شود به رعشه میافتند؛ و به واقع نیز اگر اقدامی چنین نامناسب، با توجه به خطر سوءتعبیرها، در نهایت به تدوین اثری عمده بیانجامد، كاری منحصر به فرد است(-18ص15). به هر حال، آنچه با عنوان «دورهی زبانشناسی عمومی» در سال 1916م. به چاپ رسید، گردآوری خوانِشهای چند دانشجو، تنظیم این خوانِشها براساس خوانِشهای گردآورندگان، و تدوین نهایی این خوانِشهای دوم برحسب خوانِش نهایی استادی دیگر است و این همه، با نام فردی انتشار یافته است كه از كل این ماجرا بیخبر است. در سال 1967م. رودلف انگلر(-12)، برای معرفی آرای سوسور، به اقدام دیگری دست زد. وی همان یادداشتهای دانشجویان این سه دوره را، بدون تنظیم مجدد و اعمال سلیقهی شخصی، به چاپ رساند. تفاوتهای موجود میان مطالب این مجموعهی جدید و كتابی كه در سال 1916م. به چاپ رسیده بود، حیرتانگیز است. با نیمنگاهی به این یادداشتها و آنچه «دورهی زبانشناسی عمومی» نامیده شده است، میتوان به راحتی دریافت كه تنظیم و ترتیب مطالب مندرج در «دورهی زبانشناسی عمومی» همانی نیست كه سوسور برای تدریس خود برگزیده است. آنچه سوسور در كلاسهای درس خود دربارهی ماهیت نشانه مطرح ساخته به مراتب بیش از چند نكتهای است كه بالی و سهشهیه در كتاب «دورهی زبانشناسی عمومی» آوردهاند. بخشی كه در این كتاب تحت عنوان «آواشناسی» آمده است(-9ص95-63) به مطالب درسی سوسور در این كلاسها مربوط نیست و تازه آنچه در همین ارتباط در برخی از یادداشتهای دانشجویان دیده میشود، نشان میدهد كه سهشهیه و بالی یا رونژا اصطلاحات باب میل خود را به جای اصطلاحات مورد نظر سوسور به كار بردهاند؛ و شاید از همه مهمتر اینكه سوسور در تدریس خود هیچگاه به آنچه امروزه تحت عنوان دوگانیهای سوسور [Saussure's dichotomies] معروف است، اشاره نمیكند. او در درسهای خود هیچگاه «زبان» [langue] و «گفتار» [parole] را به صورت یك دوگانگی مطرح نساخته و همواره «قوهی نطق» [faculty of language] را در كنار این دو آورده است. او اصلاً اعتقادی به «زبانشناسی درزمانی» نداشته و آن را مستقل از «زبانشناسی همزمانی» نمیدانسته است. در جای خود به این موارد اشاره خواهیم كرد، اما آنچه در همین جا قابل ذكر است این است كه مترجمان كتاب «دورهی زبانشناسی عمومی»، به ویژه وید بسكین(-13) و روی هریس(-14)، كه دو برگردان اصلی این كتاب را به زبان انگلیسی به دست دادهاند، در سوءتعبیر آرای سوسور بیتأثیر نبودهاند. برای نمونه، اینان اصطلاح forme فرانسه را، كه میتوانسته در آن زبان در معنی «نقش» به كار رود، به form ترجمه كردهاند كه به معنی «صورت» است و از این طریق دوگانگیای را تحت عنوان «صورت و جوهر» پدید آوردهاند(-14ص157) كه در نامگذاریهای بعدی مكاتب زبانشناسی به سوءتعبیر منتهی شده است. علاوه بر این، شارحان آرای سوسور را نیز نباید نادیده گرفت. اینان نیز به نوبهی خود در بدفهمی دیدگاههای سوسور نقش عمدهای ایفا كردهاند. برای نگارندهی این سطور معلوم نیست برای نخستین بار كدام شارح آرای سوسور اصطلاح «روابط متداعی» [associative relations] را معادل با «روابط جانشینی» [pardigmatic relations] فرض كرده و آنگاه طرح دو محور فرضی همنشینی و جانشینی را به سوسور نسبت داده است. سوسور، به هنگام بحث دربارهی روابط متداعی(-9ص170)، آشكارا بر نگرش ذهنگرای خود تأكید دارد و تداعی را فرایندی ذهنی به حساب میآورد. این در شرایطی است كه كاربرد «جانشینی» به جای «متداعی» از چنین صراحتی میكاهد و هالهای از ابهام باقی میگذارد. 4. پیشزمینههای آرای سوسور آنچه مسلم است این است كه سوسور هیچ مفهوم تازهای را از خود اختراع نكرده و اگر اصطلاحی را نیز ساخته است، صرفاً برای رفع ابهام در كاربرد اصطلاح گذشته بوده و بس. نوع یادداشتبرداری دانشجویان آن سه دوره مؤید این ادعاست. اما سوسور در كلاسهایش به این نكته اشاره نمیكند كه تحت تأثیر آرای چه متفكرانی است. شاید اگر وی خودش «دورهی زبانشناسی عمومی» را مینوشت، فصلی را به طرح این نكات اختصاص میداد. ولی او این كار را نكرد و این وظیفه بر عهدهی شارحان آرای او قرار گرفت. آرای سوسور دربارهی نشانهها به یقین به دیدگاه ایپولیت تن [Hippolyte Taine]، فیلسوف برجستهی اواخر قرن نوزدهم میلادی فرانسه، باز میگردد. كتاب مشهور وی، «در باب فهم»(-15)، در زمان حیات سوسور بارها به چاپ رسیده بود و، به گفتهی هانس آرزلف(-1ص358)، شامل تمامی آرای سوسور دربارهی «نشانه» بود و حتی همان قیاس سوسور را دربارهی تشبیه «دال» و «مدلول» به پشت و روی یك كاغذ مطرح ساخته بود. افزون بر این، ایپولیت تن به پیروی از آرای كوندیاك، فیلسوف بزرگ فرانسهی قرن هجدهم میلادی، و آنچه در باب ارزش افتراقی الفاظ و در «گفتار در باب منشأ دانش آدمی»(-2) مطرح ساخته بود، به ارزش تقابلی نشانهها در نظام زبان اشاره میكند و سوسور نیز همین دیدگاه را مورد تأكید قرار میدهد. یاكوبسن بر این اعتقاد است كه سوسور، به هنگام طرح دانشی عام به نام «نشانهشناسی» [semiology]، تحت تأثیر آرای نیكولای كروژفسكی(-6) بوده است. كروژفسكی در سال 1882م. در نامهای به بودوئن دو كورتنی [J. Baudouin de Courtenay] بر این نكته تأكید داشته است كه علاوه بر دانش كنونی مطالعهی زبان، باید نوعی «پدیدارشناسی زبان» ابداع شود كه به مطالعهی تمامی نظامهای نشانهای بپردازد(-19ص17). آنچه سوسور دربارهی تمایز میان «زبان» و «گفتار» مطرح میسازد، دقیقاً همانی است كه بودوئن دو كورتنی، زبانشناس لهستانی ساكن روسیهی قرن نوزدهم میلادی، به سال 1870م. تحت عنوان reè و jazyk مطرح ساخته بود(-19ص24). آرای بودوئن دو كورتنی نیز در این مورد همانی است كه ویلهلم فن هومبلت [W. von Humboldt] تحت دو نام «صورت درونی زبان» و «صورت برونی زبان» عنوان كرده بود(-5ص98-89). سوسور حتی دربارهی روابط زایای زبان، یعنی روابط متداعی و روابط همنشینی، از آرای كروژفسكی پیروی میكند(-6) و دربارهی تمایز میان زبانشناسی همزمانی و درزمانی، از دیدگاه بودوئن دو كورتنی بهره میگیرد(-19ص27). اما او، برخلاف بودوئن دو كورتنی، زبانشناسی درزمانی را چیزی جز مقایسهی دو مطالعهی همزمانی در دو مقطع زمانی نمیداند. 5. نگرش سوسور به زبان آنگونه كه از كتاب «دورهی زبانشناسی عمومی» قابل استنتاج است، سوسور دلالت مستقیم الفاظ را به پدیدههای جهان خارج مردود میداند. وی زبان را نظامی از نشانهها معرفی میكند و معتقد است كه هر نشانهی زبان از پیوند یك تصور آوایی [sound image] و یك تصور معنایی [semantic image] یا مفهوم [concept] تشكیل شده است. او رابطهی میان این دو را اختیاری [arbitrary] در نظر میگیرد و افزون بر این، به وجود ارزشی ذاتی برای نشانههای زبان قایل نیست و معتقد است كه این ارزش به تقابل هر نشانه با تمامی نشانههای دیگر وابسته است. از آنجا كه نشانه، به مثابه واحد زبان، ذهنی تلقی شده است، میتوان مدعی شد كه سوسور زبان را ساختی ذهنی در نظر میگیرد. اما این تنها بخشی از صورت مسأله است، زیرا به اعتقاد وی(-9ص112) هیچ مطالعهای در باب زبان بدون ارجاع به نقش زبان در جامعه كامل نیست. به گفتهی سوسور، زبان بیرون از جامعهی زبانی وجود خارجی ندارد و همین ماهیت اجتماعی است كه مهمترین مختصهی زبان به حساب میآید. زبان زمانی به ابزاری برای ایجاد ارتباط میان سخنگویان یك زبان مبدل میگردد كه تصور آوایی به صوت تحقق صوری یابد. این صوت یا، بهتر بگوییم، زنجیرهی اصوات، از سوی سخنگویی امكان درك مییابد كه میتواند از طریق این زنجیره به تصور آوایی همین زنجیره دست یابد و این تصور آوایی را به تصور معناییاش پیوند دهد. به این ترتیب، سوسور به الگویی از ایجاد ارتباط دست مییابد كه شامل رمزگذاری و رمزگشایی مفاهیم است(-9ص28). وی مؤلفهی روانی یا ذهنی ارتباط، یعنی نظام نشانهها، را «زبان» [language] مینامد. این «زبان» در میان سخنگویان یك زبان، نه به طور كامل، بلكه به شكل تقریبی(-9ص29)، مشترك است. نظامی كه «زبان» را شكل میبخشد، از فرآیند تولید آواها برای ایجاد ارتباط متمایز است. سوسور این تحقق صوری «زبان» را «گفتار» [parole] مینامد و معتقداست كه اجتماعی نبوده و صرفاً فردی است(-9ص29). به این ترتیب، «گفتار» برحسب هدفی خاص در فردْ فردِ اعضای یك جامعهی زبانی تحقق مییابد و این در حالی است كه «زبان» در هیچ فردی به شكل كامل خود وجود ندارد و تنها در مجموعهی اعضای یك جامعهی زبانی كامل میگردد(-9ص29). آنگونه كه از یادداشتهای شاگردان سوسور قابل درك مینماید، سوسور میان «زبان» در معنی خاص خود و «زبان» در معنی عام خود تمایز میگذارد. به اعتقاد سوسور، یا دست كم بر حسب آنچه در «دورهی زبانشناسی عمومی» آمده است، «زبان»، در معنی عام خود، ابزار ایجاد ارتباط است، اما از آنجا كه مطالعهی این مفهوم عام تنها از طریق مفهوم خاص «زبان» صورت میپذیرد، تفكر دربارهی كلیت «زبان» همواره با بررسی زبانهای خاص همراه بوده است. «زبان»، در مفهوم خاص خود، یكی از زبانهای طبیعی مانند فارسی یا انگلیسی و غیره است كه گروهی از مردم برای ایجاد ارتباط با یكدیگر به كار میبرند و برای سخنگویان زبانهای دیگر قابل درك نیست(-16ص1). سوسور در كنار این دو مفهوم خاص و عام از «زبان»، از «قوهی نطق» نیز سخن به میان میآورد. قوهی نطق یا استعداد زبانی در اصل دانش چگونگی استفاده از قواعد انتخاب و تركیب است(-18ص32). حجم مطلبی كه سوسور دربارهی «قوهی نطق» مطرح ساخته كمتر از حجم بحث او دربارهی «زبان» و «گفتار» نیست، ولی در زمان گردآوری یادداشتها و اعمال سلیقههای بالی و سهشهیه در فضای نگرش حاكم نودستوریان انگار آنچه سوسور دربارهی این دانش مطرح ساخته كمتر مورد توجه قرار گرفته است. برای نگارندهی این سطور كاملاً بدیهی است كه اگر فرضاً كانت یا هومبلت در تدوین كتاب سوسور نقش داشتند آنچه سوسور دربارهی این استعداد عنوان كرده بود به مراتب بیش از نگرش وی دربارهی «زبان» و «گفتار» اهمیت مییافت. سوسور در اصل، این استعداد زبانی یا «قوهی نطق» را استعدادی جهانی میداند كه در «زبان» به صورت اجتماعی و در «گفتار» به صورت فردی، شكل میگیرد. اما به هر حال، او وظیفهی زبانشناسی را مطالعهی «زبان» در معنی عام خود میداند و معلوم نمیسازد مطالعهی قوهی نطق وظیفهی كدام شاخه یا رشتهی علمی است. آیا سوسور به اهمیت آنچه مطرح ساخته واقف بوده است؟ آیا طرح چنین نكتهای در چنین درسی ضروری بوده؟ اینها پرسشهای بیپاسخ ما باقی خواهند ماند. 6. مطالعهی زبان سوسور واحد زبان را «نشانه» میداند و مطالعهی زبان را در اصل، بررسی نشانههای زبان برحسب افتراقشان با یكدیگر در نظام زبان و در قالب روابط متداعی و همنشینی فرض میكند. سوسور بر این باور است كه واحدهای زبان صرفاً از هویتی رابطهای برخوردارند. وی برای درك بهتر مطلب از دو نمونهی كلاسیك خود بهره میگیرد كه یكی قطار سریعالسیر ساعت 8:25 ژنو- پاریس است و دیگری مقایسهی زبان با بازی شطرنج. سوسور، به كمك نمونهی قطار خود، به این نكته اشاره میكند كه این قطار هر روز همان قطار دیروزی است، حتی اگر لكوموتیو، تمامی واگنها و خدمهاش هر روز عوض شوند و حتی با نیمساعت تأخیر حركت كند. آنچه هویت رابطهای این قطار را میسازد، وجه افتراقش با دیگر قطارها، مثلاً قطار سریعالسیر 10:25 ژنو- پاریس یا قطار محلی 8:40 ژنو- دیژون و غیره، است. پیش از این گفتیم كه سوسور ماهیت نشانه را اختیاری میداند و همین امر سبب میگردد تا نشانههای زبان، تابع تاریخ باشند و در طول زمان تغییر كنند. این تغییرات مطالعهی خاص خود را میطلبد كه، به گفتهی سوسور، توصیف درزمانی زبان به حساب میآید. اما چنین توصیفی چیزی نیست جز مقایسهی دو توصیف همزمانی متوالی بر روی محور زمان. سوسور، با طرح تقدّم توصیف همزمانی زبان، بر بیاعتباری مطالعهی درزمانی تأكید میكند و بر این اعتقاد است كه آگاهی از واقعیات تاریخی زبان هیچ كمكی به توصیف «زبان»، به مثابه واقعیتی اجتماعی، نمیكند، زیرا در هر مقطع زمانی، هر واحد زبان برحسب نقشاش در وضعیتی همزمانی از زبان تعریف میشود. كالر برای روشن ساختن این نگرش سوسور از ضمیر دوم شخص you در زبان انگلیسی بهره میگیرد(-18ص39). به گفتهی وی، این ضمیر در انگلیسی امروز هم به یك نفر اشاره دارد و هم به چند نفر، و هم میتواند در جایگاه فاعل جمله به كار رود و هم در جایگاه مفعول جمله. اما در مرحلهای قدیمیتر از همین زبان، you به عنوان ضمیر مفعولی در تقابل با ye قرار میگرفت كه ضمیر فاعلی بود و علاوه بر این، برای دوم شخص جمع به كار میرفت و به همین دلیل در تقابل با thee و thou قرار داشت كه مفرد بودند. اما امروزه you در تقابل با ye، thee، و thou نیست. ما میتوانیم بدون آگاهی از این تقابلهای گذشته به زبان انگلیسی صحبت كنیم و مدعی شویم كه سخنگوی این زبانیم. جالب اینجاست كه سوسور، به دلیل برنامهی درسی این سه دوره، باید بخشی از درس خود را به زبانشناسی تاریخی اختصاص میداد و همین مطالباند كه در «دورهی زبانشناسی عمومی»، برحسب سلیقهی بالی و سهشهیه، به صورت فصلی مستقل و تحت عنوان «زبانشناسی درزمانی»(-9ص260-193) آورده شدهاند. این اعمال سلیقه سبب میگردد تا خوانندهی كتاب سوسور تصور كند وی این دو نوع مطالعه را همارزش یكدیگر میداند، در حالی كه به اعتقاد سوسور توصیفهای درزمانی از بررسیهای همزمانی ناشی میشوند. به گفتهی وی(-8ص249)، این امكان كه مدعی شویم mare لاتین به mer [=دریا] فرانسه مبدل شده است، به دلیل حذف e پایانی mare و تبدیل a در این واژهی لاتین به e در واژهی فرانسه نیست، بلكه عكس این مطلب است. ما mare را به عنوان واحدی از نظام زبان لاتین با mer از نظام زبان فرانسه مقایسه میكنیم و از مقایسهی این هویتهای همزمانی است كه ادعا میكنیم یك e حذف شده و یك a به e مبدل شده است. به اعتقاد سوسور، به دلیل ماهیت اختیاری نشانههای زبان، مطالعهی زبان برحسب تلفیقی از دو مطالعهی همزمانی و درزمانی غیرعلمی و نادرست است. وی، در بخش كوتاهی از درس خود(-9ص135)، مطالعهی همهزمانی [panchronic] زبان را مورد تردید قرار میدهد، زیرا معتقد است كه تغییرات تاریخی در خارج از نظام زبان، یعنی در «گفتار» صورت میپذیرد و، پس از قراردادی تازه در میان سخنگویان زبان، بر نظام زبان تأثیر میگذارد. به همین دلیل، مطالعهی همهزمانی حاصلی جز آمیختن «زبان» و «گفتار» و نادیده گرفتن تمایز میان این دو نخواهد داشت. تا به اینجا، در سه بخش گذشته به مهمترین الگوهای نگرش سوسور، دیدگاه او دربارهی زبان، و آرای او دربارهی شیوهی مطالعهی زبان اشاره كردیم. در باب آنچه تاكنون در این مختصر مطرح شد، دهها مقاله و كتاب مرجع وجود دارد كه سبب میگردند نوشتهی حاضر كاملاً تكراری نماید. اما دستِكم به اعتقاد نگارندهی این سطور، آنچه تاكنون دربارهی پدر زبانشناسی نوین نادیده گرفته شده است، نگاه او به علم و روش علمی در مطالعه است. بخش پایانی این نوشته به طرح چنین نكتهای اختصاص یافته است. 7. نگرش به علم آنچه شارحان آرای سوسور تاكنون دربارهی این نابغهی زمانهی خود مطرح ساختهاند، مبتنی بر كتابی است كه او از آن خبر ندارد. شاید اگر اقدام متهوّرانه و شگفتانگیز بالی و سهشهیه صورت نمیپذیرفت، فردینان دو سوسور، در كتابهای تاریخ زبانشناسی، یكی از نودستوریان پایان قرن نوزدهم معرفی میشد كه چند پژوهش كمحجم دربارهی مطالعهی تاریخی زبانهای هندواروپایی از خود به جا گذاشته است. پژوهشهای او دربارهی تحریفات اسامی خاص در سرودههای شاعران لاتینزبان نیز احتمالاً هیچگاه شناخته نمیشد، زیرا در آن شرایط، سوسور در حد و اندازههایی نبود كه یادداشتهایش برای محققان پس از وی مهم جلوه كند. اما اگر سوسور زنده میماند و خود دست به چاپ یادداشتهای درسیاش میزد، مطمئناً چنین مجموعهای را منتشر نمیساخت. او احتمالاً بخش آواشناسی این مجموعه را به كناری مینهاد و بخشی را كه به مطالعات تاریخی مربوط میشد از مابقی این كتاب جدا میكرد. از لابهلای مطالب درسیاش میتوان به نگرش او نسبت به علم دست یافت. سوسور آن اندازه كه در بند «علمی بودن» بود به «علم» زمانهی خود توجهی نداشت. او در جایجای مطالب درسیاش به نگرش نودستوریان ایراد میگرفت و هر بار، به شكلی مستند و به كمك نمونههایی متعدد، علم زمانهی خود را مورد تردید قرار میداد. او حتی یكبار در كلاسهای زبانشناسی عمومی به مطلبی اشاره نمیكند كه از فضای علمی بودن دور باشد. سوسور حتی به هنگام طرح مسالهی «قوهی نطق» به خود جرئت نمیدهد چنین استعدادی را ذاتی انسان تلقی كند؛ شاید به این دلیل كه «علمی بودن» به «علمی- تخیلی بودن» مبدل نشود. آن زمان كه سوسور به مطالعهی تحریفات پرداخته بود و مجموعهی وسیعی از دادهها را برای كشف این بازی حروف گردآورده بود، در نامهای به آنتوان میید چنین مینویسد: «كتمان نمیكنم كه خودم هم گیج و سردرگم شدهام. نكتهی مهم این است كه از كجا بفهمم كل این مسأله واقعیت دارد یا فقط زاییدهی خیال است» (-18ص126). سوسور هیچگاه پژوهشهایش را دربارهی تحریفات منتشر نساخت. ژان استاروبینسكی [Jean Starobinski] به سال 1979م. بسیاری از یادداشتهای سوسور را در این زمینه به چاپ رساند و تازه در آن زمان بود كه معلوم شد سوسور با چه دقتی به تحلیل دادههای مربوط به این شگرد شاعران لاتینزبان پرداخته است. او به این نكته دست یافته بود كه برخی از این شاعران حروف اسامی خاص شخصیتهای شعر خود را به شكلی پراكنده در جایی دیگر از متن به كار میبردهاند. مثلاً در مصراع Taurasia Cisauna Samnio cepit، با كنار هم قرار دادن s از اول samnio، ci از اول cisauna، pi از میانه cepit و مجدداً o از آخر samnio به اسم خاص scipio میرسیم. از این نوع قاعدهپردازیهای ساختگی در میان برخی از شاعران ایرانی نیز رواج داشته است، مثلاً بازیهایی نظیر «توشیح»، «واسع الشفتین»، «واصل الشفتین»، «فوق النقاط»، «تحت النقاط» و جز آن(-17ص117-116)، كه البته این صنعت خاص شاعران لاتین بیشتر به صنعت «توشیح» شباهت دارد. اما مسألهی عمدهی سوسور این بود كه «علمی بودن» اجازهی انتشار این نكات را به او نمیداد. وی به دنبالِ یافتن پاسخ برای دو پرسش عمده بود. نخست اینكه قصد شاعر از این تحریفات چه بوده است و دوم اینكه از این پژوهش چه نتیجهای حاصل میآمد(-18ص133-125). چنین شگردی در هیچ یك از كتابهای فنون و صناعات ادبی لاتین معرفی نشده بود و این مسأله باعث میشد تردید سوسور به آنچه كشف كرده بود دو چندان شود و نداند كه به واقعیتی دست یافته یا اینكه در خیال خود چنین صنعتی را به هم بافته است. این تأكید بر «علمی بودن» از جمله ویژگیهایی است كه سوسور را از بسیاری از زبانشناسان همعصر خود و حتی پس از خود متمایز میسازد و سبب میگردد تا فوكو، به حق، او را استثنایی در میان نامآورانِ حوزهی مطالعهی زبان به حساب آورد. كتابنامه 1. Aarsleff, H. 1982. "Taine and Saussure". In From Lock to Saussure: Essay on the study of Language and Intellectual History. Minneapolis: University of Minnesota Press. 2. Condillac, E. B. de 1798. Essai sur l'origine des connoissances humaines. 3. Culler, J. D. 1986. Ferdinand de Saussure. Cornell University Press. 4. Foucault, M. 1971. The Order of Things: An Archaeology of the Human Sciences. New York: Pantheon. 5. Humboldt, W. von. 1969. Über die Verschiedenheit des menschlichen Sprachbaues. Darmsfadt. 6. Kruszewski, M. 1884-1890. "Prinzid pien der Sprachentwicklung". Internationale Zeitschrift für allgemeine Sprachwissenschaft. Vols: 1,2,3,5. 7. Saussure, F. de. 1879. Mémoire sur le système primitif des voyelles dans les langues indo-européennes. Leipzig: Teubner. 8. Saussure, F. de. 1881. De l'emploi du génitif absolu en Sanscrit. Leipzig. 9. Saussure, F. de. 1916. Course de linguistique générale. Bally, Ch. and Sechehaye, A. (eds.). Paris: Payot. 10. Saussure, F. de. 1964. "Les anagrams de Ferdinand de Saussure." Starobinski, J. (ed). Mercure de France. pp. 243-262. 11. Saussure, F. de. 1964. "Lettres di Ferdinand de Saussure à Antoine Meillet." Benveniste, E. (ed). Cahier. 21. pp. 89-135. 12. Suassure, F. de. 1967-74. Cours de Linguistique générale. Engler, R. (ed). Wiesbaden: Otto Harrassowitz. 13. Saussure, F. de. 1974. Course in General Linguistics. Baskin, W. (tran). London: Fontana. 14. Saussure, F. de. 1983. Course in General Linguistics. Harris, R. (tran). London: Duckworth. 15. Taine, H. 1870. De L'intelligence. Paris. 16. بورشه، ت. و اشنایدر، ی. ه. . ی. 1377. “زبان”. در زبانشناسی و ادبیات. صفوی، ك. (مترجم) تهران: هرمس. 17. صفوی، ك. 1373. از زبانشناسی به ادبیات. ج1: نظم. تهران: نشر چشمه. 18. كالر، ج. د. 1379. فردینان دو سوسور. صفوی، ك. (مترجم). تهران: هرمس. 19. یاكوبسن، ر. 1376. روندهای بنیادین در دانش زبان. صفوی، ك. (مترجم). تهران: هرمس.