اکابر
نُه بار تا کمر خَم می شوم
صد بار ز کم ، کم می شوم
تا اینکه من اولاد آدم می شوم
روشنفکر مرجانی!
نشستن را نرنجانی
که در جم هوری شیرپور
شهروند ِ بی وَند نمی شوم
وَند را زند و پازند نمی شوم
اگر شوم
پسوَند و پیشوَند نمی شوم
خورجین به پُشت
سنگین تر از حضور دماوَند می شوم
و در حویلی ارگ از پس هر پند و پیوند ژوند ژوند ژوند می شوم
عقلها را تلالؤ میزند با حذف لام در بیشه ی آلام
دهن ها را جراحی میکند با نفی نون تا دیو/بند تا خطبه خوانی در پچیرآگام
درون چشمۀ قندت بچرخان زلف لیلا را به چشمانم شباهنگام شباهنگام
که چرخانم
بقول ایما
- در قعر آتشهای سی و سه ساله
خلیل آسا به گلهای آفتابگردان به گلبرگهای ابریشم نپیوستیم -
نع
نمرود زنده است
فرهود مرده است
سی و سه بار تا کمر قات باید شد
هر بار با یک جُفت بروت یک خوشه ریش مات باید شد
روشنفکر ِ زیتونی !
می بینی نمی بینی
آنچه می کارند و میکارم و میکاری
می چینی نمی چینی
خوب است که از نوک بینی
بلندتر را نمی بینی نمی بینی
وگرنه
غفلت مانند ایدز در زیر پیرهنت تا تنهایی های عریانت ادامه پیدا میکرد
ناتوانی های مستور و لرزانت یکی پی دیگری فاش تر از فاش می شدند
روشنفکر دیوانی
بروی فرق میمانی
اگر برپا اگر انگشت اگر دستار نگردانی
شریعت ژغ
دارالاسلام / 1996 / کابل
زنان حق کار و تحصیل ندارند
مردان بدون ریش شرعی و عطر و سرمه و عمامه مطرودند
تشیع جزیه بر دوشند
هندو و سک بر خویش علامۀ فارقه بزنند
پوشیدن تبنان سفید و بوت کری بلند برای زنان قدغن
ساز و سرود،عکس و تصویر ،بودنه بازی و کفتر بازی قبیحه و منکرات
زیرناف و زیر قول، بلاانقطاع در ملای عام سرگردان
34.000.000 گردن گیرمانده در جال جهانگیران
در ملل متحد دانه های تسبیح را بر مدار صفر های تبرزین می ریزند
از لای لبخند سپید بر بنی آدم اعضای یکدیگرند گل میخک می بیزند
دارالاسلام
دارالکفر
بالمعروف و بالمصروف را در خشتک یک تنبان و یک پتلون می دوزند
وقتی بُت های ریشدار
نکتایی های بنفش و موجدار
بر شُکوه ِ شنگ و بلورین می چرخند
کمرم اندر نمک فضای سوختن گیرد
دهنم با تار خود هوای دوختن گیرد
روشنفکر مرجانی
اگر انگشت نجنبانی
بزیر دست خویش محبوس میمانی
بگذار که صدبار دگر دستم به ناف عقلم به جیب گردن تا کمر خم بمانم
لاف در دماغ گوش در بغل لم بمانم
آب در گلو بحر در دهن شبنم بمانم
مدنیت ژغ
دارالحرب /2006/ کابل
120 حزب الاضطرار
857 شهنشاه تاجدار
6.420 کارشناس نامدار
156.439 اغیار چکمه دار
0 دیالوگ
34.000.000 مونولوگ
دارالحرب را دارالمجانین کردندی
دارالاسلام را دارالمساکین کردندی
دارالغم را در هربهار دارالغلامین کردندی
الگردن را ریسمان حسنک در دارالسلاطین کردندی
اگر پلکان نجنبانی
مانند تربوز قطغن علاوه بر قدغن بدست خود قاش می شوی
آنجا برو اینجا مرو بالا بدو پائین مدو یکه یکه فاش می شوی
ترا نامی نباشد خوشتر از شور المشنگه
مرا نامی نباشد خوشتر از شور المشنگه
الم شنگه
الم
وقتی بروت کاه مونستی
در یک خوشه ریش مش روعه به معراج میرسد
اساطیر مادری
در زیر چادری به انتقام زلالین می رسند
کلک ها در تنهایی لبها ناب و بلورین می شوند
برگه های رأی
با وای وای
در یک شکم نان
در یک غنچه لبخند تیغی گم می گردند
می گردند ؟
درون چشمۀ قندت چه طوفانی ز اشک شوکران برپاست ؟؟
جولای 2011
هالند / هاگ
محمدشاه فرهود