سخنان
اخیر جوبایدن در مورد اینکه طالبان با امریکا دشمن
نیستند، توجه بسیاری را بخصوص در افغانستان به خود
جلب نمود. جوبایدن معاون رئیس جمهوری امریکا در
مصاحبه با مجلهء نیوزویک گفت که طالبان ذاتا دشمن
امریکا نیستند. این سخن بایدن را جی کارنی سخنگوی
قصر سفید نیز تائید کرد.
واقعا چه پیش آمد که ناگهان طالبان از دشمنان
سوگند خورده به دوستان امریکا مبدل شدند؟
در سال 2001 و بعد از واقعهء یازدهم سپتامبر،
امریکا خط قرمزی میان کشور های مخالف با تروریسم و
حامی تروریسم کشید و "امارت اسلامی طالبان" را در
آنسوی این خط یعنی حامی تروریسم قرار داد. به همین
دلیل بود که امریکا به افغانستان لشکر کشید و
امارت اسلامی را سرنگون کرد.
در جنگی که ده سال بطول انجامید، امریکا یک
تریلیون دالر برای سرکوب طالبان و القاعده به مصرف
رسانید. در طول این مدت، بر بنیاد آمار هائی که
نیروهای ناتو و امریکا منتشر کرده اند، هزاران نفر
بنام طالب در افغانستان کشته شدند، تعداد زیادی از
مردم به اتهام رابطه با طالبان دستگیر و سالها را
در زندان های امریکا در گوانتانامو، بگرام و
قندهار سپری کردند. اکثریت عظیم از این دستگیر شده
گان در شرایطی بودند که هیچ نوع دسترسی به قاضی،
دادگاه و وکیل مدافع نداشتند، در این جنگ دهها
هزار غیرنظامی شامل پیرمردن، زنان و اطفال نیز
کشته و زخمی شدند که امریکا مسئولیت کشته شدن
بسیاری از آنان را بدوش طالبان انداخت، باغها و
خانه های مردم در ولایات ناامن با خاک یکسان شد...
جنگ علیه تروریسم، توجیهی برای نقض حقوق انسان از
جانب امریکا بود.
اکنون امریکا اعلام میدارد که طالبان دشمن امریکا
نیستند! آیا دهها هزار قربانی این جنگ خونین که
سربازان امریکائی و کشور های دوست امریکا نیز در
آن شامل اند، قربانیان یک جنگ دوستانه بودند؟!!
واقعا چه بلائی بر سر مردم در دنیای غرب آمده است
که در برابر این گونه سخنان رهبران نابخرد خویش
خاموش اند؟ اصولا چه کسانی به این قماش افراد رای
میدهند تا آنها رهبر چنین ملت ها باشند؟
اکنون سوال اینست که این جنگ چگونه به یک جنگ
دوستانه مبدل شد؟ چگونه بعد از ده سال جنگ و
کشتار، امریکا به این نتیجه می رسد که طالبان دشمن
امریکا نیستند؟
در سال 2001 زمانیکه امارت اسلامی سرنگون شد،
امریکا به این باور بود که طالبان دیگر توان
بازگشت به صحنهء جنگ در افغانستان را ندارند. یکی
از دلایل این باور، اطمینانی بود که امریکا به
پاکستان در همراهی با جبههء مبارزه علیه تروریسم
داشت. دولت مردان امریکا گمان داشتند که نفوذ
پاکستان بر طالبان موجب می شود که آنها تحت کنترول
باشند.
تا سال 2003 تحرک طالبان در افغانستان چشمگیر و
نگران کننده نبود اما حملهء امریکا بر عراق، نفرت
از امریکا را در جهان اسلام بصورت وسیعی گسترش داد
که موج این نفرت پاکستان را نیز فرا گرفت. حلقه
هائی در داخل پاکستان، کمک به نیروهای پراکندهء
طالبان را در افغانستان آغاز کردند و جنگ در
افغانستان گسترش یافت.
اسناد منتشر شده از طریق ویکی لیکس نمایانگر این
حقیقت است که امریکا از سال 2004 می دانست که
عناصری در پاکستان از طالبان در افغانستان حمایت
می کنند اما این مسئله را جدی نگرفت. دلیل این بی
توجهی را می توان در این دانست که از یکطرف امریکا
گمان می کرد پاکستان یک کشور تحت کنترول امریکاست
و امریکا هر زمانی که اراده نماید می تواند با یک
فشار، پاکستان را به تسلیم شدن دربرابر خواست های
خود مجبور سازد و از جانب دیگر، جنگی محدود در
افغانستان می توانست برای حضور نیروهای خارجی در
این کشور توجیه مناسبی فراهم نماید. نگرانی کشور
های منطقه از خطر بازگشت طالبان، می توانست امریکا
را حامی صلح در این منطقه نشان دهد و به حضور طویل
المدت امریکا در این منطقهء حساس از جهان کمک کند.
اما با وسعت گرفتن دامنهء ناامنی ها، به نظر می
رسید که این جنگ از محدوده ای که امریکا خواستار
آن بود، فراتر رفت و از کنترول خارج شد. وقتی
ناامنی ها بصورت وسیعی در مناطق قبایلی آنسوی
دیورند گسترش یافت، به تدریج میان تعریفی که
امریکا از منافع ملی خود در منطقه ارائه می کرد و
منافع ملی پاکستان تضاد هائی ژرفی آشکار شد. جنگ
از اجنسی های مناطق قبایلی به ضلع سوات گسترش یافت
و به ویرانی های گسترده منجر شد.
بیشترین کمک نظامی که از جانب پاکستان به طالبان
افغان صورت می گرفت، نادیده گرفتن عبور موتر های
باربری حامل کود کیماوی آمونیم نایتریت توسط
نیروهای سرحدی پاکستان بود. طالبان بصورت محدودی
از داخل پاکستان به تهیهء مرمی کلاشینکوف و آر پی
جی می پرداختند. فشار های امریکا موجب شد تا
تعدادی از رهبران طالبان افغان در داخل پاکستان
دستگیر شوند.
طالبان بشدت در تلاش بودند تا منابع جدیدی را برای
دوام یک جنگ طولانی و فرسایشی علیه غرب تدارک
نمایند. ملا برادر شخصیت شماره دوم طالبان، از
یکطرف در جستجوی منابع داخلی برای رسیدن به این
هدف بود و از جانب دیگر می خواست طالبان را از
انحصار بر حمایت پاکستان نجات دهد. برخی رهبران
طالبان بخوبی می دانستند که پاکستان دوست قابل
اعتمادی نیست و بخاطر پول حاضر به هر نوع معامله
با امریکا خواهد بود.
طالبان در تلاش بودند تا با ایران رابطه برقرار
نمایند و این مسئله موجب نگرانی پاکستان و امریکا
بود. قتل مرموز دیپلومات های ایرانی در مزارشریف
در زمان حاکمیت طالبان موجب قطع رابطه و بحران در
روابط میان طالبان و ایران شده بود. آن ماجرا هنوز
هم بر روابط میان ایران و طالبان سایه افگنده بود
که تاحدی موجب اطمینان خاطر امریکا و پاکستان بود.
تلاش طالبان برای ایجاد رابطه با ایران، به
دستگیری ملا برادر توسط مقامات امریکا و پاکستان
انجامید اما این پایان کار نبود.
به نظر می رسد که با توجه به تلاش های امریکا برای
تضعیف ایران و فشار های ایالات متحده و غرب بر
ایران گزینهء طالبان در افغانستان را بعنوان یک
فشار متقابل بر غرب در ذهن سیاستمداران ایران مطرح
کرده باشد.
اقدام ایران در کنفرانس بیداری اسلامی در تهران،
مانور ماهرانه ای بود که برای نخستین بار نماینده
هائی از طالبان در یک کنفرانس بزرگ و در جمع
نمایندگان بیش از هشتاد کشور ظاهر شدند. هرچند
نمایندهء طالبان در این همایش سخنرانی نداشت اما
نفس این حضور کافی بود که امریکا را بشدت از وضع
نگران سازد.
گروه های اسلامگرای نزدیک به ایران در شرق میانه
تهدیدی برای منافع امریکا و اسرائیل بشمار می روند
و امریکا نگران است که نزدیکی روابط میان تهران و
طالبان، اوضاع را بیش از پیش به ضرر امریکا تغییر
دهد. رهبران پاکستان در برابر پول حاضر به معامله
و تفاهم اند اما ایران کشور ثرتمندی است که در
رقابت با امریکا، گروههای مخالف منافع امریکا در
جهان را تمویل می کند.
امریکائی ها از مدتها قبل ایران را به کمک به
نیروهای مخالف دولت افغانستان متهم کرده اند اما
دولت افغانستان این اتهامات را رد می کند و می
گوید که ایران رابطهء خوبی با افغانستان دارد.
پاکستان هم از این جریان به سختی نگران است. در
حالیکه امریکا به هند نزدیک می شود و هندوستان با
افغانستان قرارداد استراتژیک امضاء می کند، از دست
دادن کنترول کامل بر طالبان، به معنی کاهش اهمیت
پاکستان برای غرب در ماموریت افغانستان و حتی
منطقه خواهد بود.
وقایع مرموزی چون حملهء «لشکر جنگوی العالمی» به
عزاداران عاشورا را می توان تلاشی از جانب حلقات
خاصی در پاکستان به منظور جلوگیری از نزدیکی
طالبان به ایران دانست. همانگونه که کشته شدن
دیپلومات های ایرانی در مزارشریف موجب شد تا
طالبان موفق نشوند ایران را به داشتن روابط عادی
به خویش ترغیب نمایند و پاکستان در آن دوران، یکه
تاز میدان افغانستان باقی ماند.
دقیقا به دلیل همین نگرانی بود که اندکی بعد از
واقعهء عاشورا، طالبان بشدت این واقعه را تقبیح
کردند. حساسیت این واقعه برای طالبان بحدی بود که
اعلام داشتند، شورای رهبری طالبان به این مناسبت
نشست فوق العاده تشکیل داد و این جنایت را تقیبح
کرد و به مجاهدین امارت اسلامی دستور داد تا
مسببین این واقعه را مورد تعقیب قرار دهند.
شایان ذکر است که در واقعهء حمله به عزاداران
عاشورا، یک امریکائی هم در شمار کشته شده گان بود.
سفارت امریکا در کابل ضمن تائید این مسئله فقط گفت
که شخص مذکور نظامی نبوده است اما در مورد اینکه
وی چه سمتی داشت و چرا همراه با عزاداران، به
زیارت ابوالفضل رفته بود، توضیحی نداد. این
درحالیست که مقامات امریکائی، همیشه به اتباع این
کشور هوشدار داده است که از نزدیک شدن به اجتماعات
افغانها خودداری نمایند.
از آغاز سال میلادی جاری، ما شاهد تغییراتی در
سیاست های امریکا در قبال طالبان هستیم. مذاکرات
نمایندگان طالبان در قطر و آلمان هرچند بخاطر
تبادلهء اسرا بود اما تاثیرات دیگری هم داشت. بعد
از این مذاکرات بود که امریکا اعلام نمود که
طالبان افغان و پاکستانی از هم جدا هستند. این سخن
به این معنی است که طالبان افغان دیگر با القاعده
هم پیمان نیستند.
در تحولی دیگر، امریکا نام تعداد بیشتری از طالبان
را از لیست سیاه حذف کرد و سپس برای گشایش دفتری
برای طالبان در یک کشور خارجی ابراز موافقت نمود.
دفتری از قبل در دوحه بصورت غیررسمی باز شده و طیب
آغا، مولوی شهاب الدین دلاور و سهیل شاهین در آنجا
دیده شده اند. اینها افراد مورد اعتماد رهبری
طالبان اند. شاید در آینده همین دفتر بعنوان دفتر
سیاسی برای طالبان بصورت رسمی گشایش یابد.
اکنون هم نظر به خواست طالبان قرار است تا در بدل
آزادی «بونی برگدال» سرباز امریکائی که در دست
طالبان اسیر است، زندانیان افغان زندان گوانتانامو
را به کابل انتقال داده شده و سه تن از رهبران
طالبان «ملاخیرالله خیرخواه وزیر داخله، «ملا فضل
محمد فاضل» لوی درستیز و «ملا نورالله نوری» رئیس
تنظیمیهء سمت شمال دوران حاکمیت طالبان را از
زندان آزاد گردند.
شاید امریکا امیدوار است که با جلب اعتماد طالبان،
از این نیروی سخت جان برای اهداف آیندهء خودش در
این منطقه استفاده نماید اما با توجه به احساسات
شدید ضد امریکائی در این منطقه و بیرون آمدن
طالبان از دایرهء نفوذ انحصاری پاکستان، دست یابی
به چنین هدفی سخت دشوار به نظر می رسد.
|